حماسه غدير و آشكار شدن توطئه هاى پنهان

محمد دشتى

- ۷ -


و اگر كسى مدعى گردد كه خلافت رسول شايسته هر كس نيست ؛ بلكه شخص معين و خاصى از ميان مسلمين سزاوار اين مقام است ، و خلافت حق اوست ، و براى ديگرى سزاوار نيست ، زيرا خلافت در عقب نبوت است ، و همان حكم را دارد
پس اين قول مسموع نيست و گوينده آن دروغگو است ؛ زيرا رسول خدا فرموده است :
اصحاب من مانند ستارگان آسمانند به هر كدام اقتدا كنيد هدايت مى شويد.
و اگر كسى ادعا نمايد كه او سزاوار خلافت است و نه غير او، آنهم به واسطه قرب با رسول از حيث نسب و سبب ، و همين معيار در هر عصر و زمانى ملاك خلافت است تا دنيا باقى است .
پس كلام او بى مورد است ؛ زيرا ملاك و معيار تقوا است ، و نه قرب با رسول ، چنانكه خداوند مى فرمايد ((ان اكرمكم عندالله اتقكم )) و همچنين رسول خدا فرموده است :
تمامى مسلمانان يكى هستند و عليه مخالف ، در يك صف قرار دارند.
پس كسى كه به كتاب خدا ايمان بياورد، و سنت رسول را پذيرا باشد، بر طريق حق است ، و اشكالى در كار او نيست ، و كسى كه برخلاف حركت كند، و از جمع مسلمين جدا گردد او را بكشيد؛ زيرا در كشتن او صلاح امت نهفته است .
همچنين پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: كسى كه جمعيت امت مرا متفرق سازد و شق عصاى امت نمايد و در صفوف امت شكاف اندازد، پس او را به قتل برسانيد
حال هر كس مى خواهد باشد؛ زيرا اجتماع امت رحمت ، و جدايى امت عذاب است ، و امت من هيچگاه بر ضلالت و گمراهى جمع نمى شوند، و همه در برابر دشمن بسان يك دست مى باشند.
از جماعت مسلمانان جدا نمى شوند مگر معاندين كه در اين صورت ريختن خون آنها مباح است .)) ((تاريخ كتابت محرم الحرام سنه دهم هجرى ))
اين صحيفه را سعيد بن عاص نوشت و كسانى را هم بر آن شاهد قرار داد كه ذيل آن را امضا كرده اند.
1 - ابوسفيان
2 - عكرمة بن ابى جهل
3 - صفوان بن اميه
4 - سعيد بن عاص
5 - خالد بن وليد
6 - عباس بن ابى ربيعه
7 - بشر بن سعد
8 - سهيل ابن عمرو
9 - حكيم بن حزام
10 - صهيب بن سنان
11 - ابو اعوار اسلمى
12 - مطيع بن اسود و...
چون اين عهدنامه به اتمام رسيد آن را به ابوعبيده جراح سپردند و ابوعبيده نامه را به سفارش آنان در محلى از كعبه دفن كرد و تا زمان خلافت دومى همچنان دفن بود كه در آن زمان به فرمان عمر از خاك بيرون كشيده شد. و اين همان صحيفه اى بود كه چون دومى كشته شد اميرالمؤ منين (عليه السلام ) بر مزار او آمده فرمود:
((در نزد من محبوب تر از اين نيست كه خدا را با صحيفه اين آرميده در گور ملاقات كنم .))
وقتى نويسندگان طومار از اين كار فارغ گشتند و نماز صبح را با پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به جماعت بجاى آوردند، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) متوجه عبيده گشت و فرمود:
((آفرين ، و صد آفرين بر مانند تو كه امين اين امت شده اى ؟!))
سپس اين آيه شريفه را قرائت فرمود:
فويل للذين يكتبون الكتاب باءيديهم ثم يقولون هذا من عندالله ليشتروا به ثمنا قليلا فويل لهم مما كتب ايديهم و ويل لهم مما يكسبون (21)
((واى بر كسانى كه كتاب را با دستهاى خود مى نويسند و آن را براى آنكه به بهاى اندك بفروشند به خدا نسبت مى دهند. پس واى بر آنان از آنچه نوشته اند و واى بر آنان از آنچه بدست مى آورند.))
جاى شگفتى است كه امضاء كنندگان اين طومار، همه در روز غديرخم حاضر بوند، و با على (عليه السلام ) بيعت كردند، و امامت حضرت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) و فرزندان او را تا ظهور حضرت مهدى (عج ) از زبان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) شنيدند، اما براى تحريف تاريخ اسلام ، و ايجاد فتنه و تفرقه در امت اسلامى اين طومار را نوشتند.
با اينكه رسول گرامى اسلام در آن اجتماع عظيم
على (عليه السلام ) را معرفى فرمود
و دست او را گرفت و بالا برد
با على (عليه السلام ) بعنوان امام پس از خود بيعت كرد
و تمام 120 هزار حاجى از زن و مرد بيعت كردند
باز در طومار نفرين شده مى خوانيد كه :
((پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) از دنيا رفت در حاليكه كسى را براى امامت مسلمين تعيين نفرمود، و هركس ادعا كند دروغگو است ))
اين طومار همان صحيفه لعنت شده اى است كه از اوج كينه توزى و نفاق و دشمنى آنان با پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و عترت ، حكايت دارد.
جاى شگفتى است : ابوسفيانى كه در جنگ هاى مكرر از اسلام سيلى خورد، و خالدبن وليد كه دست او تا آرنج در خون شهيدان اسلام رنگين است ، دلسوزان امت اسلامى ، و طرفداران وحدت امت شدند؟
بايد اين شگفتى ها، و درد دلها را به وجدان هاى بيدار و حق طلب واگذار كرد.
واقع نگرى پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) پس از حماسه غدير
ارزيابى صحيح واقعيت هاى موجود
پيامبر و احتياطهاى اساسى
1 - تدارك لشكر اسامه
2 - داستان قلم و دوات
3 - سخنرانيها و هشدارها
4 - جلوگيرى از نقشه هاى سياسى
كودتاى سقيفه
دين اسلام آنگونه كه خداوند بزرگ وعده داده بود، رونق گرفت ، و گسترش ‍ يافت ، و مبانى اعتقادى آن تكميل گرديد، و مراحل نهائى آن با اعلام ولايت حضرت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) و بيعت عمومى مسلمانان سراسر بلاد اسلامى ، تحقق يافت .
و رسالت و نبوت پيامبر خاتم (صلى الله عليه و آله و سلم ) با سامان يافتن امامت و ولايت ، در تداوم اسلام ناب ، و تداوم رهبرى امامان معصوم عليهم السلام به بار نشست ، و ره آورد آن در عينيت جامعه اسلامى چشمگير شد.
و آنگاه مخالفت مخالفان ، و توطئه هاى منافقان ، و كينه توزيهاى معاندان بجائى نرسيد و با نزول فرشته وحى ، و افشاگريهاى لازم ، و امدادهاى الهى ، همه دشمنى ها و خطرات احتمالى برطرف شد.
و ترور نافرجام ، چهره واقعى مخالفان را افشاء كرد.
و تشكل هاى منافقانه فروپاشيد، و نتوانست حركت ارتجاعى خطرناكى داشته باشد
و تحركات موزيانه جمعى كه در بدر و احد شكست خوردند. و امروز پس از غديرخم به نوشتن طومار و عهدنامه ننگين روى آوردند بجائى نرسيد، كه ناچار شدند آن را بدست ابوعبيد جراح بسپارند و در مكان مشخصى در كعبه دفن كنند.
چون رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) به اينگونه طومار نويسى ها، و دسته بنديهاى منافقانه ، اشاره كرده بود و به نويسنده و امضاء كننده آن نفرين كرد، و به مسلمانان حاضر در صحنه غديرخم هشدار داد كه مراقب باشند.
هرچه بود بعثت و هجرت به خوبى سامان يافت .
و انواع تهاجمات دشمنان شرق و غرب ، با فداكارى ياران پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و مديريت عالى آن بزرگ پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و فرود آمدن امدادهاى الهى برطرف گرديد، و اءساس اسلام حفظ شد.
و قرآن كريم به تدريج نازل و دستورالعمل كامل دين نوشته شد.
ملت اسلام پديد آمد، و حكومت اسلامى تحقق يافت .
و ارزشهاى اخلاقى در زندگى فردى و اجتماعى حاكم گرديد، و آداب و رسوم جاهليت رسوا و از صحنه زندگى مردم رخت بر بست .
و مسئله مهم تداوم رهبرى ، و تداوم اسلام رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) در غدير خم ، به امر الهى حل شده به بهترين شكلى معرفى و اعلام گرديد، و با ابلاغ ولايت و تحقق بيعت عمومى مردم با على (عليه السلام ) دين به كمال رسيد و راه كفر و ايمان ، مؤ من و منافق ، شناسائى و از يكديگر فاصله گرفت .
و آيه اكمال دين و اتمام نعمت هاى الهى را فرشته وحى فرود آورد كه حماسه غدير را رنگ جاودانه زد.(22)
و دوران رسالت پيامبر خاتم (صلى الله عليه و آله و سلم ) به خوبى و سلامت ، سپرى شد گرچه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) نگران آينده است .
و حوادث آينده را به روشنى مى نگرد، و راه حل ارائه مى فرمايد:
به على (عليه السلام ) علم و آگاهى مى دهد، آمادگى مى بخشد كه چگونه با انواع مشكلات و سختى ها مبارزه كند، چگونه ناكثين و مارقين و قاسطين را هدايت كند و از سر راه مسلمين بردارد.
و گاهى نيز با ياد مظلموميت هاى على (عليه السلام ) و اهل بيت پاكش ، اشك مى ريخت ، و اظهار نگرانى مى فرمود. اما سرانجام رهنمود مى داد كه :
مسئله مهم حفظ اساس اسلام است .
آنچه كه بر امامان معصوم عليهم السلام واجب است انجام وظيفه ، و عمل به مسئوليت هاست .
كه بايد با انواع درايت و مديريت و صبر و فداكارى و شهادت طلبى و خود گذشتگى ، اءساس دين را حفظ نمود، و از همه چيز گذشت ، و به همه چيز پشت پا زد.
ارزيابى واقعيت هاى موجود
رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى ديد كه اسلام در حال گسترش ، و مخالفان در حال تصميم گيرى هستند، و مى دانست :
همه آنها كه در اطراف او گرد آمدند، و در صفهاى جماعت نماز حاضر مى شوند، كسانى هستند كه در حال سلامت شعارها مى دهند و در روز حادثه مى گريزند.
و همه را مى شناخت كه :
جمعى منافق نفوذى و منتظر فرصت مى باشند.
گروهى قدرت طلب و بى تقوا در همه جا كمين كرده اند.
و بعضى از حد خورده ها، خانواده هاى اعدامى ، صدمه ديدگان نبردهاى سرنوشت ساز، هنوز هم اميدوارند تا انتقام گيرند، و به دنبال زمينه هاى مناسب هستند.
نام تك تك آنها را مى دانست .
و به اصحاب مورد اعتماد و رازدار خود آنها را شناساند.
آنها را زير نظر داشت ، و با كمك فرشته وحى اخبار درونى آنها را مى شناخت ، و هر جا كه لازم بود نقشه ها و طرح هاى شيطانى آنها را افشاء مى كرد، و به مسلمين آگاهى لازم مى داد، و جامعه اسلامى را واكسينه مى كرد.
و چون واقعيت هاى موجود در جامعه و امت اسلامى را به خوبى مى شناخت از هر گونه اقدام شتاب زده اى پرهيز مى فرمود، و سعى در هدايت مخالفان داشت .
و با انواع روشهاى ((امر به معروف و نهى از منكر)) آنان را به حق و ارزشهاى الهى رهنمون مى ساخت زيرا مى دانست كه :
الف - دشمنان اسلام فراوان و از هر طرف ممكن است تهاجم كنند.
ب - مسيلمه كذاب (پيامبر دروغين ) و لشكر او خطر سازند و بايد با آنها به نبرد پرداخت .
ج - يهود شكست خورده در فكر انتقام يا نفوذ است .
د - ديگر ملل و اقوام منزوى شده منتظر فرصت مناسب مى باشند.
ه‍- قريش شكست خورده به اين آسانى ها دست بردار نيست .
و - و ياران صادق ، و مؤ منان رازدار اندكند.
نه با آنها مى شود انواع مديريت هاى كشور پهناور اسلامى را اداره كرد، و نه مى توان با شمار اندك آنان به جنگ همه دشمنان رفت ، تهاجمات برون مرزى را پاسخ داد، و توطئه هاى درون مرزى را در هم شكست .
كه در خطبه حجة الوداع ، به هنگام معرفى ولايت ، به اين حقيقت تلخ اشاره فرمودند.
و از فراوانى دشمنان و مخالفان و دروغپردازان ، و اندك بودن شمار مؤ منان و پرهيزكارن ، دردآلود اعتراف كرد.
چه بايد كرد؟
انسان آزاد است و در پذيرش دين ، حق انتخاب دارد.
و انسان آزاد، با حق انتخاب ، و آزادى عمل ، اسير شيطان و نفس شده در خط هوا پرستى ها، قدرت طلبى ها، شهوت رانيها گرفتار مى آيد.
و تعداد ياران مؤ من و صادق اندك است .
هم بايد به تمام تهاجمات دشمنان داخلى و خارجى پاسخ داد، و هم بايد اءساس دين را حفظ كرد.
هم بايد وحدت امت اسلامى را سامان داد و هم بايد مسئله ولايت را در ميان انواع گرايشها و اغراض راستين و دروغين اعلام نمود و راءى هم گرفت .
هم بايد راه مستقيم الهى را معرفى كرد و هم ديگر خطوط انحرافى را شناساند
اگر بخواهد همه مردم را، تمام قبائل و احزاب سياسى را هماهنگ كند ناچار است بسيار خويشتن دار باشد، فداكارى كند، فراوان هدايت كند، و بسيار در هدايت دلها بكوشد.
حال كه از اقشار گوناگون گرد آمدند، و از قبائل متفاوت عرب به اسم اسلام بسيج شدند، و در لشكر اسلام حضور دارند، و با انواع گرايش ها شعار توحيد سر مى دهند، و در تمام جنگها حاضر مى شوند، چه مى شود كرد؟
اگر ولايت على (عليه السلام ) و اهل بيت عليهم السلام خود را مطرح نكند، مسئوليت الهى دارد، و اگر طرح كند، مشكل مخالفت ها، اعتراض ها، سرپيچى ها، توطئه ها رخ نشان مى دهد:
اگر در خط تصفيه مخالفان حركت كند، نمى تواند اهداف رسالت را تحقق بخشد كه او پيامبر رحمت ، و هدايت كننده انسانهاست و تازه در برابر تهاجمات با چه كسى به ميدان جنگ برود؟ و اگر مخالفان را تصفيه نكند، آزاد بگذارد، توطئه مى كنند، سمپاشى مى كنند، با جوسازيهاى دروغين انواع مشكلات را پديد مى آورند، به خانه ولايت تهاجم مى كنند، و كربلاها پديد مى آورند.
اينجاست كه صبر و انتظار در پيش مى گيرد.
از جبرئيل مى خواهد كه او را از اعلان ولايت على (عليه السلام ) معاف بدار.
و تا حجة الوداع صبر مى كند.
و در قالب صدها حديث و روايت و داستان و رهنمود، بگونه حساب شده اى على (عليه السلام ) و ويژگيهاى او را مى شناساند.
اتمام حجت مى كند، عقد اخوت با على (عليه السلام ) مى بندد، و در نبردهاى سخت افراد را مى آزمايد، مدعيان را ميدان مى دهد، وقتى نتوانستند، و ادعاى آنان رسوا شد، على (عليه السلام ) را مطرح مى كند تا نگويند:
ما هم مى توانستيم ، به ما ميدان ندادند (مانند جنگ خيبر و احزاب و ذات السلاسل )
بين ما و على (عليه السلام ) چه فرقى است ؟
بر همين اساس است كه در آخرين سفر حج خود، در معرفى امامت على (عليه السلام ) دچار ترس مى شود.
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) كه نمى ترسد، و در هيچ نبردى نترسيد، و در راه خدا هرگز دچار ترس و وحشت و شك و ترديد نشد.
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) از عواقب اين مسئله مى ترسد
مى ترسد كه حكم خدا را سبك بشمارند، و فرمان الهى در ولايت را نپذيرند، دست به اقداماتى بزنند كه آبروى نظام الهى به مخاطره افتد تا آنكه پيك وحى بشارت داد:
والله يعصمك من الناس
(خدا تو را از نقشه ها و توطئه هاى مردم نجات مى دهد.)
و با توجه به واقعيت هاى موجود:
به على (عليه السلام ) سفارش مى كند كه پس از او صبور و بردبار باشد.
در برابر تهاجمات و يورشها دست به شمشير نبرد، تلخى ها را تحمل كند.
و اهل بيت خود را به صبر و بردبارى و تحمل مصيبت ها دعوت مى كند.
تا اءساس دين سالم بماند، و نظارت رهبران معصوم عليهم السلام بر دين و امت اسلامى تداوم يابد.
تا تفسيرهاى صحيح مفاهيم قرآن را رواج دهد.
تا مكتب و ملت اسلام بدون پشتيبان نماند، و قرآن بدون پاسدار نباشد. امام على (عليه السلام ) در ارزيابى واقعيت هاى موجود در جامعه اسلامى فرمود كه :
فراءيت ان الصبر على هاتى اءحجى ، فصبرت و فى العين قذى و فى الحلق شجا اءرى تراثى نهبا.
(سرانجام ديدم صبر و بردبارى به خرد نزديكتر است ، پس صبر كردم در حالى كه خار در چشم و استخوان در گلويم فرو رفته بود، و مى ديدم كه ميراث مرا به يغما مى برند.)(23)
پيامبر و احتياطهاى اءساسى
اول = تدارك لشكر اسامة بن زيد
پس از غديرخم ، اوضاع مدينه مانند آرامش پس از طوفان بود
دوست و دشمن شناخته شدند
حركت هاى مذبوحانه رسوا شد
و مخالفان شكست خورده ، سخت در حال استتار، و تظاهر دوباره به دوستى و همدلى بودند، اما نتوانستند توطئه اى را سامان دهند، يا دست به تحركات مؤ ثر نظامى يا سياسى قابل توجهى بزنند.
اما رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) همواره با مديريت والاى سياسى ، نظامى هرگونه تحركى را زير نظر داشتند و در اين وضعيت استثنائى ، لشكرى را به رهبرى اءسامة بن زيد تدارك ديدند تا:
بنيه دفاعى مسلمين را تقويت كنند
دشمن را در هجوم به مرزهاى اسلام ترسانده از انجام هرگونه تحرك نظامى نااميد سازند.
و اقشار گوناگون جامعه اسلامى را با انواع گرايشها در اردوگاه بزرگ سربازان اسلام (24) گرد آورند كه در حال تمرين و آمادگى باشند، و فرصت تشكل هاى دروغين ، يا گردهمائى شيطانى نداشته باشند:
چون خبر تهاجم روميان به مدينه رسيده بود
و آنگاه شركت همگانى را در اين اردوگاه نظامى واجب شمرد
و به آنان كه سرباز زنند يا فرار كنند، يا به اردوگاه نروند، نفرين كرد و فرمود:
لعن الله من تخلف عن جيش اسامة
(خدا لعنت كند آنكس را كه از لشكر اسامه سرپيچى كند)
اسامة بن زيد ماءموريت داشت تا براى سركوبى روميان ، سپاه اسلام را رهبرى كند و تا سرزمين شام پيشروى كرده جلو تجاوزات دشمن را بگيرد.
گرچه اين اقدام باز دارنده براى وحدت نيروها، و بسيج رزمندگان ، و زنده نگهداشتن روحيه مقاومت ، در امت اسلامى بسيار مفيد بود، اما تشنگان قدرت كه بوسيله دخترانشان از حال شخصى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) و بيمارى او آگاهى داشتند، از لشكر اسامه بيرون رفتند، و از اءمر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) سرپيچى نمودند، ابابكر و عمر و عثمان كه خود را نگران حال پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى دانستند به بهانه هاى مختلف از شركت در لشكر عظيم اسامة امتناع ورزيدند و در فكر بدست گرفتن قدرت بودند.(25)
دوم = داستان قلم و دوات :
آنها كه منتظر فرصت بودند و در انتظار بدست گرفتن قدرت روز شمارى مى كردند، با بهانه هاى مختلف حدود 16 روز از حركت لشكر اسامة بطرف روميان جلوگيرى كردند، و خود از فرمان اسامه سرپيچى كرده در مدينه حضور داشتند، و با شنيدن خبر شدت بيمارى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) با جمعى از بزرگان اصحاب خدمت آن حضرت رسيدند.
پيامبر اسلام دومين احتياط لازم را مطرح كرد، و فرمود:
((براى اينكه پس از من دچار اختلاف و تفرقه نشويد قلم و دواتى بياوريد تا چيزى در آن بنويسم كه پس از من گمراه نگرديد.))
شخصى هم بلند شد كه قلم و دوات بياورد.
اما عمر سكوت جلسه را شكست ، و حرمت محضر رسول خدا را ناديده گرفت و گفت :
((بيمارى بر او غلبه كرده ، قرآن ما را كافى است ))
مشاجره بين اصحاب بالا گرفت ، گروهى گفتند قلم و دوات بياوريد، و گروهى ديگر با همراهى عمر گفتند لازم نيست
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) از اختلاف و نزاع اصحاب در حضور خويش سخت ناراحت شد و فرمود:
((برخيزيد و خانه را ترك كنيد.))(26)
زيرا وقتى در حضور پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) شرمى نداشته باشند و مخالفت هاى خود را آشكار سازند طبيعى است كه به نامه نوشته شده نيز اعتنائى نخواهند كرد.
داستان قلم و دوات ، ماجراى شگرف و عبرت آموزى است كه بسيارى از مباحث مبهم تاريخ سياسى اسلام را آشكار مى سازد، و از قدرت طلبى ها، و سياست نفوذ و ضربه مخالفان ، پرده بر مى دارد، كه براى رسيدن به اهداف خويش هيچ اعتنائى به رسول خدا، و حرمت محضر او نمى كنند، اين محك سياسى ، و احتياط اءساسى از آن جهت مهم است كه :
پرده ها بايد در حضور رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بالا برود.
ماهيت گوناگون مدعيان ايمان و اسلام بايد آشكار شود.
و ماسكها بايد از چهره ها فرو افتد.
و ممانعت از آوردن قلم و دوات و سرپيچى از فرمان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) بايد در تاريخ ثبت گردد.
تا پويندگان راه هدايت دچار ترديد نشوند، و از دوروئى ها و نفاق پرهيز كنند و حق و باطل را بتوانند به روشنى بشناسند.
سوم = سخنرانيها و هشدارها
پس از حجة الوداع ، و تحقق بيعت عمومى مسلمين با على (عليه السلام ) و پيدايش توطئه ها و مخالفت ها، و سرپيچى از لشكر اءسامة بن زيد، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) تحولات سياسى روز را با نظارت دقيق خود ارزيابى مى فرمود، و براى تحكيم امت اسلامى ، و تقويت مقام ولايت ، با آن همه ضعف و ناراحتى كه داشت به مسجد آمده سخنرانى مى كرد، به وحدت و همكارى سفارش مى فرمود، و از تفرقه و جدائى پرهيز مى داد، و از تحولات سياسى آينده ، و فتنه هاى گمراه كننده هشدار مى داد.
1 - هشدار از فتنه ها:
يك روز كه اخبار ناگوارى از مخالفت ها، و اظهار دشمنى ها نسبت به امام پس از خود حضرت على (عليه السلام ) را شنيد با اينكه تب شديدى داشت وارد مسجد شد، و با صدائى بلند كه از بيرون مسجد شنيده مى شد فرمود:
ايها الناس سعرت النار، و اقبلت الفتن كقطع الليل المظلم ، و انى والله ما تمسكون على بشى ء، انى لم احل الا ما احل القرآن ، و لم احرم الا ما حرم القرآن .
(اى مردم : آتش فتنه ها برافروخته شد، و فتنه ها مانند پاره هاى شب تاريك روى آورده ، و شما هيچ بهانه اى بر ضد من نداريد، همانا من چيزى را حلال نكردم جز آنكه قرآن حلال كرد، و حرام نكردم چيزى را مگر آنكه قرآن آن را تحريم كرد.)(27)
چون مى شنيد كه مى گفتند:
قرآن ما را كافى است .
چرا پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) داماد خود را به امامت برگزيد؟
2 - معرفى دو اصل جاودانه :
پس از طرح قلم و دوات ، و مخالفت عمر و طرفداران او در مجلس پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و آشكار شدن مخالفت ها با ولايت على (عليه السلام )، و ظهور كارشكنى ها، رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) در حالى كه سخت بيمار بود، دستى بر شانه على (عليه السلام ) و دست ديگر بر شانه ميمونه گذارده وارد مسجد شد، و در پاى منبر ايستاد، در حالى كه اشك در چشمان مردم حلقه زده بود و آخرين سفارشات پيامبر خدا را مى شنيدند، حديث معروف ((ثقلين )) را مطرح فرمود:
انى تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى
(من در ميان شما مردم دو چيز گرانبها مى گذارم يكى قرآن و ديگرى عترت من است .)(28)
3 - معرفى على و قرآن :
پس از آنكه مخالفان ولايت ، به بهانه حمايت از قرآن در حضور پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) دست به تفرقه و كارشكنى زدند، و خود را تنها مدافع قرآن جلوه دادند، تا با شعار حسبنا كتاب الله ، ولايت اهل بيت پيامبر را انكار كنند، و در پوششى از قرآن و اسلام ، مقاصد شوم خود را تحقق بخشند.
رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) به معرفى على (صلى الله عليه و آله و سلم ) و قرآن پرداخت ، تا راه هاى بهانه جوئى و عذر تراشى ها را مسدود سازد.
در يكى از روزهاى آخر زندگانى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) كه اصحاب و ياران فراوانى در اطراف بستر آن بزرگ پيامبر گرد آمده بودند خطاب به جمع حاضران فرمود:
(مردم ! اجل من فرارسيده ، و به اين زوديها از ميان شما مى روم ، آگاه باشيد در ميان شما قرآن و اهل بيت خود را به وديعت مى گذارم ، تا از هر دو اطاعت كنيد.)
آنگاه دست على (عليه السلام )را گرفت و بالا برد و فرمود:
هذا على مع القرآن ، و القرآن مع على لايفترقان
(اين على (عليه السلام ) با قرآن است ، و قرآن با على است و از هم جدا شدنى نيستند).(29)
چهارم = جلوگيرى از نقشه هاى سياسى
در روزهاى بحرانى بيمارى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) منتظران فرصت و تشنگان قدرت از هر فرصتى استفاده مى كردند، و با بهانه هاى گوناگون و با طرح هاى از پيش تعيين شده ، سعى در مطرح كردن خود داشتند، و چون دختر اولى و دومى از همسران رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بودند، گزارش لحظه به لحظه را به پدران خود منتقل مى كردند.
يك روز كه حال رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) مناسب نبود و مردم به هنگام نماز در مسجد گرد آمده بودند، پيكى فرستادند كه هنگام نماز است .
بار اول كه پيك آمد و در را كوبيد دختر عمر پشت در حاضر شد و گفت : نماز را با پدرم عمر بخوانيد
((بگونه اى پاسخ داد كه فكر كنند اين دستور از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) است )).
بار دوم كه پيك آمد: دختر ابابكر عائشه گفت : با پدرم ابابكر نماز را بخوانيد
و ابابكر كه از قبل خود را آماده كرده بود بلافاصله براى امامت نماز بپا خواست
كه با اين صحنه سازيها مى خواستند به همگان بفهمانند كه مورد تاءييد پيامبرند و در حضور رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) به امامت نماز انتخاب گرديدند، در حالى كه از فرمان رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) سرپيچى كردند و از لشكر اسامة خارج شدند وقتى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) از نماز پرسيد و پاسخ شنيد كه ابابكر مى خواهد نماز بخواند، ناراحت شده برخواست ، و در حالى كه به على (عليه السلام ) و فضل بن عباس تيكه داده بود وارد مسجد شده ، ابابكر را كنار زد، و با همه درد و بيمارى كه داشت ، خود نماز جماعت را پايان برد، و از تحقق نقشه هاى سياسى ، در ظاهرى از شعائر دينى ، جلوگيرى نمود، تا نتوانند با جوسازيهاى تحميلى مردم را فريب دهند
پس ابابكر و عمر و جمعى را در منزل احضار كرد و فرمود:
مگر به شما فرمان ندادم كه از لشكر اءسامة خارج نشويد؟(30)
و تا زنده بود در هدايت امت كوشيدك و مرزهاى عقيده را بدرستى پاسدارى فرمود.