غدير چشمه زلال ولايت

آية الله العظمى سید صادق حسينى شيرازى

- ۲ -


فصل اول: عظمت غدير نزد خداوند

كامل كردن دين و نعمت

پس از آن كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) در غدير خم رسالت خود را با اعلام جانشينى و امامت اميرالمؤمنين(عليه السلام) به انجام رساند، خداى متعال آيه كمال بخشيدن به دين و تماميت دادن به نعمت را فرو فرستاده، فرمود:

...الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَرَضِيتُ لَكُمُ الاِْسْلَـمَ دِينًا...(1)؛امروز دين شما را برايتان كامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانيدم، و اسلام را براى شما ]به عنوان [آيينى برگزيدم.

رسول گرامى اسلام درباره اين روز فرمود:

... وهو اليوم الذي أكمل الله فيه الدين، وأتمَّ على أمتي فيه النعمة ورَضيَ لهم الإسلام ديناً...(2)؛ و آن (روز غدير) روزى است كه خداوند دين را در آن كمال بخشيد و نعمت را بر امت من تمام گرداند و دين اسلام را براى آنان برگزيد.

از اين سخن رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) به روشنى بر مى آيد كه با اعلان ولايت و امامت اميرالمؤمنين(عليه السلام) به عنوان فرمان واجب حق تعالى بر مسلمانان، دين اسلام كمال يافته و هم بدين وسيله، خداى متعال نعمت هاى خويش را بر بندگانش تمام گردانده است. بنابراين مى توان واقعه را اينچنين خلاصه كرد:

1. آخرين واجب

از امام باقر(عليه السلام) روايت شده است كه فرمود:

آخر فريضة أنزلها الله الولاية (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَرَضِيتُ لَكُمُ الاِْسْلَـمَ دِينًا) فلم ينزل من الفرائض شيء بعدها حتى قبض الله رسوله(صلى الله عليه وآله وسلم)(3)؛ آخرين [حكم] واجبى را كه خداوند فرو فرستاد «ولايت» بود [آن جا كه فرمود:] «امروز دين شما را برايتان و نعمت خود را بر شما تمام گردانيدم، و اسلام را براى شما [به عنوان] آيينى برگزيدم» و پس از اين [فريضه] تا زمانى كه رسولش را نزد خويش فرا خواند، ديگر چيزى از فرايض فرو نفرستاد.

نيز از آن حضرت روايت شده است كه فرمود:

وكانت الفرائض ينزل منها شيءٌ بعد شيء، تنزل الفريضة، ثم تنزل الفريضة الاخرى، وكانت الولاية آخر الفرائض فأنزل الله ـ عزّوجلّ ـ: «اليوم اكملت». يقول الله ـ عزوجل ـ: لااُنزل عليكم بعد هذه الفريضة فريضة، قد أكملت لكم هذه الفرائض(4)؛ فرايض اندك اندك و به تدريج نازل مى شد [، يعنى] يك فريضه نازل مى شد، سپس فريضه اى ديگر و «ولايت» آخرين فريضه بود و آن گاه خداوند آيه «امروز دين شما را...» فرو فرستاد [و اين بدان معناست كه خداوند مى فرمايد:] پس از اين فريضه، ديگر فريضه اى بر شما نازل نخواهم كرد و فرايض را بر شما تمام كردم.

بر اساس آنچه بيان شد، خداى منان احكام و واجبات را يكى پس از ديگرى فرو فرستاد و آن ها را با «ولايت» به پايان رساند و آن گاه آيه «اكمال دين» از سوى حضرتش نازل شد تا همگان بدانند، پس از «ولايت» فريضه اى نخواهد رسيد.

زمانى كه حضرت محمد مصطفى(صلى الله عليه وآله وسلم) به فرمان خدا، اميرالمؤمنين(عليه السلام) را به جانشينى خويش منصوب نمود، مردم به معناى اين آيه پى بردند كه مى فرمايد:

يَـأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِى الاَْمْرِ مِنكُمْ...(5)؛ اى كسانى كه ايمان آورده ايد، خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياى امر خود را [نيز] اطاعت كنيد.

ديگر همگان مى دانستند كه در نبود پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) مى بايست از اميرالمؤمنين(عليه السلام) به عنوان جانشين پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) پيروى كنند و اين، آخرين حكم و فريضه اى است كه خداوند بر پيامبرش فرو فرستاده است.

2. تماميت نعمت

نكته در خور توجه آيه «اكمال دين» اين است كه خداى متعال اتمام نعمت بر خلق را با موضوع «ولايت» از پيوندى تنگاتنگ برخوردار فرموده و به ديگر بيان، همان طور كه كمال يافتگى دين در گرو ولايت محمد(صلى الله عليه وآله وسلم)و خاندان پاك اوست، چنين ولايتى مسلمانان را از تماميت نعمت ها برخوردار مى كند.

البته نعمت مورد نظر آيه كريمه، تمام گونه هاى ظاهرى و باطنى آن را در بر مى گيرد، مانند: عدالت، مساوات، همبستگى، برادرى، اخلاق، دانش، آرامش روحى و آزادى و... و خلاصه اين كه تمام گونه هاى نعمتها را شامل مى شود. از همين رو، نظريه آنان كه مى كوشند نعمت مورد اشاره قرآن را تنها به «شريعت» و نعمت هاى معنوى تفسير كنند، قابل تأمل و نظر است، چه اين كه آيه مورد نظر، به اصل نعمت نپرداخته، بلكه صريح آيه، اتمام نعمت را بيان مى كند كه شامل تمام گونه هاى نعمت است. نه تنها در اين آيه، كه هر جايى از قرآن كريم سخن از اتمام نعمت به ميان آمده، مراد تمام نعمت هايى است كه انسان در اين جهان از آن برخوردار مى شود(6).

اين تفصيل، رابطه مستقيم و تنگاتنگ ولايت اميرالمؤمنين(عليه السلام)و برخوردارى از نعمت هاى مشروع مادى را روشن مى كند، چرا كه ولايت محورىِ علوى، از اركان اساسى و مهم رسيدن به جامعه مبتنى بر آزادى، عدالت و ارزش ها و فضايل اخلاقى و انسانى مى باشد.

از همين رو مى بايست به آخرين رسالت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) در روز غدير خم تن دهيم و در عمل ولايت اميرالمؤمنين(عليه السلام) را بپذيريم.

به ديگر سخن، پذيرفتن ولايت اميرالمؤمنين(عليه السلام) با تمام لوازم آن، كه خداوند در غدير خم آن را بر مسلمانان واجب گرداند، اثر تكوينى داشته، مردم را از خيرات و بركات بى شمار آسمان و زمين بهره مند مى كند. خداى متعال درباره تأثيرپذيرى از فرمان حضرتش مى فرمايد:

وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُوا التَّوْرَاةَ وَالاِْنجِيلَ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيْهِم مِّن رَّبِّهِمْ لاََكَلُوا مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِم...(7)؛ و اگر آنان به تورات و انجيل و آن چه از جانب پروردگارشان به سوى شان نازل شده است، عمل مى كردند، قطعاً از بالاى سرشان [بركات آسمانى] و از زير پاهاى شان [بركات زمينى] برخوردار مى شدند.

3. يگانه راه الهى

اگر كسى بر آن شود تا غدير را در يك جمله معرفى كند، مى تواند بگويد: غدير پيمانه و ظرفى است كه تمام فداكارى هاى رسول گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) در آن گرد آمده، گنجينه تمام احكام و آدابى است كه خداى متعال بر پيامبر خويش فرو فرستاده است. اين حقيقت و بُعد پيوند ناگسستنى بعثت و خاتميت با غدير، در اين آيه از قرآن تبلور يافته كه مى فرمايد:

يَـأَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَآ أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ...(8)؛ اى پيامبر، آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده، ابلاغ كن و اگر نكنى پيامش را نرسانده اى.

توصيف ديگر غدير اين است كه بوستان تمام فضايل، اخلاق، والايى ها، و خوبى هاست. بلكه غدير عين والايى هاست و تحولات مدنى و فرهنگى و معنوى، وام دار غدير هستند، چرا كه مهم ترين عامل ماندگارى كيان دين و ملت اسلام است و منكر غديرِ با اين ويژگى ها، در حقيقت منكر تمام ارزش هاى والاى اسلامى است. غدير، مدرسه و فرهنگ اميرالمؤمنين(عليه السلام) است كه مى تواند تمام بشريت را قرين سعادت و شادكامى گرداند.

صاحب مدرسه غدير، يعنى اميرالمؤمنين(عليه السلام) در عظمت و منزلت، در مرتبه پس از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) است، چه اين كه وى چنان منزلت والايى دارد كه هيچ كس را ياراى همسنگى با او نيست. از همين رو امام صادق(عليه السلام) درباره «حكم بن عتيبه» كه مى خواست از غير طريق على(عليه السلام) به مراتب خداشناسى دست يابد، فرمود:

... فَلْيُشَرِّقْ وَلْيُغَرِّبْ، اَما وَاللهِ لايُصيبُ الْعِلْمَ إِلا مِنْ اَهْلِ بَيْت نَزَلَ عَلَيْهِمْ جَبْرَئيلُ(9)؛ برود و شرق و غرب را در نوردد. آگاه باشيد كه ـ به خدا سوگند ـ [هر كجا كه رود] به علم [واقعى] دست نخواهد يافت، مگر از محضر كسانى كه جبرئيل بر آنان نازل شده است.

حق نيز همين است كه روى برتافتن از مدرسه و فرهنگ پيامبر و اهل بيتش(عليهم السلام)، دليل روشن و خدشه ناپذير تيره روزى و سيه بختى است. و دانش، هر مرتبه و جايگاهى داشته باشد، اگر از خاستگاهى جز خاندان رسالت به دست آيد ارج و ارزش نخواهد داشت، زيرا چنين دانشى از ارزش هاى اخلاقى و معنوى تهى و از روح شريعت به دور است. همچنين هر مسيرى كه به غدير نرسد، عليه دين است و هرچه بر ضد و مخالف دين باشد، مخالف خدا و رسول و خاندان پاك اوست، چرا كه تمام ارزش ها و والايى هاى اخلاقى در غدير نهفته است و از آن جوشش مى گيرد.

4. نماد ارزش ها

گاهى اين پرسش پيش مى آيد كه احياى غدير در ملكوت الهى و نزد افلاكيان به چه صورتى انجام مى گيرد؟

در پاسخ مى گوييم: واقعيت اين است كه خِرد، از درك ژرفاى اين مباحث ناتوان است و فهم همگان ـ جز معصومين(عليهم السلام) ـ در شناخت عظمت غدير در آسمان و نزد افلاكيان، قاصر است. و درك و شناخت آنچه از پيشوايان معصوم(عليهم السلام) درباره عظمت غدير به ما رسيده است و شناخت اين كه بزرگداشت غدير، در حقيقت بزرگداشت عدالت، مديريت صحيح در امور معيشت و تأمين امنيت مردم و وانهادن ستمگرى، اجحاف و تبعيض است، خود مرتبه اى از شناخت غدير است و همين ما را بسنده است.

زمانى كه اميرالمؤمنين(عليه السلام) به مقتضاى [فرمان خدا در] غدير و جز آن حاكم باشد، بدين معناست كه همگان [بدون تبعيض طبقاتى و موقعيت هاى اجتماعى] در امنيت و آرامش به سر خواهند برد و گرسنه، نيازمند، گمراهى و انحراف وجود نخواهد داشت و فرودست ترين مردم در محضر عدالت، با فرادست ترين افراد، حتى حاكمان، يكسان خواهد بود و اگر در حال حاضر در جايى آسايش و نعمت هاى نسبى ديده شود، بى ترديد در برابر اقيانوس موهبت هاى اميرالمؤمنين(عليه السلام) بسان قطره اى بيش نيست.

مسلّم اين كه خط روشن و صحيح و صراط مستقيم الهى در ولايت اميرالمؤمنين(عليه السلام) امتداد يافته است تا از اين طريق فضايل و والايى ها بر جامعه حاكميت يابد. لذا روز غدير در حقيقت، روح و جوهر تمام روزهاى مقدس و الهى است. از اين رو بزرگ داشتن و زنده نگاه داشتن غدير، احياى عيد فطر، عيد قربان، روز جمعه و تمام عيدهاست، چه اين كه پايندگىِ عدالت، انصاف و تمام ارزش هايى كه سبب آفرينش و ارسال پيامبران از سوى خدا بوده، در غدير خلاصه مى شود.

مفهوم عيدهاى دينى

روزها و مناسبت ها هر چند بزرگ و دعا و اعمال خاصى در آن وارد شده باشد، زمانى عيد خواهند بود كه از سوى شرع اقدس به چنين صفتى خوانده شوند. به عنوان مثال روزهاى بزرگى در اسلام وجود دارد، مانند: روز شريف مبعث، روز تولد حضرت رسول گرامى اسلام و مواليد ديگر معصومان(عليهم السلام)، روز عرفه و جز آن، ولى هيچ يك از اين روزها از سوى شرع، عيد خوانده نشده است. همچنين رواياتى در باب استحباب برخى اعمال و ادعيه در روز نوروز آمده است، اما در حد مراسم دينى است و در هيچ روايتى از اين روز به عيد ياد نشده است.

از ميان اين روزها و مناسبت ها، روز غدير در زبان روايات بسان عيد فطر و عيد قربان و روز جمعه عيد خوانده شده است، و بلكه با صيغه تفضيلى، مانند: «أفضل الأعياد(10)؛ برترين عيدها» و «عيدالله الأكبر(11)؛ عيد بزرگ تر خداوند». درباره عظمت اين روز روايت شده است كه امام صادق(عليه السلام) به يكى از اصحاب خود فرمود:

لعلّك ترى أن الله ـ عزَّوجلَّ ـ خلق يوماً أعظم حرمةً منه؟ لا والله لاوالله(12)؛ شايد بپندارى كه خداى ـ عزوجل ـ روزى بزرگ تر از آن (روز غدير) آفريده باشد؟ نه به خدا، نه به خدا [چنين نيست].

از اين بيان ها روشن مى شود كه روز غدير همسنگ روز دحْوُالارض، نيمه ماه رجب، نوروز و امثال آن نيست، بلكه به مراتب از اين روزها با عظمت تر و ارجمندتر است. البته مرحوم محدث قمى(قدس سره) درباره روز عرفه آورده است: و آن روز (عرفه) از اعياد بسيار بزرگ است، هرچند عيد خوانده نشده است(13).

توجه به اين نكته ضرورى است و آن اين كه بعيد است سخن مرحوم محدث قمى اجتهاد خود او باشد، چرا كه شيوه و روش او چنين نيست و احتمال مى رود كه عيد بودن عرفه را از پيشينان گرفته باشد و اگر تنها در يك روايت از عرفه به عنوان عيد ياد شده باشد، از باب تسامح مى توان آن را عيد خواند، زيرا ـ بنا بر مشهور ـ مواردى از اين دست نياز به سند ندارد، اما اگر روايتى درباره آن نيامده باشد، نمى توان آن را عيد خواند.

به ديگر سخن، ملاك در نام ها و حقايق شرعى، فقط وجود ادله شرعى است و از همين رو در صورتى مى توان روزى را عيد اسلامى خواند كه اين نام گذارى ريشه در قرآن كريم يا سنّت مطهر داشته باشد. بر اين اساس براى عيد خواندن عرفه بايد دليل شرعى داشته باشيم و در غير اين صورت براى عيد خواندن اين روز ـ هر چند روزى ارجمند و با عظمت است ـ وجهى نمى يابيم.

درباره نوروز نيز همين امر صادق است، چه اين كه در روايات از آن به عنوان عيد ياد نشده است. البته روايات متضادى درباره نوروز وجود دارد. مرحوم علامه مجلسى پس از كندوكاو در روايات نوروز، روايات مؤيد نوروز را ترجيح داده و علماى پس از وى نيز از او پيروى كرده اند، اما علامه در بحارالانوار پرسشى را مطرح كرده است بدين بيان كه: از كجا بدانيم نوروزى كه اعمال مستحبى مانند: نماز مخصوص، روزه و غسل براى آن روايت شده، همين نوروز معروف باشد (كه با آغاز بهار و تحويل شمس به برج حمل فرا مى رسد)؟ وانگهى پادشاهان آل بويه، حمدانيان و ديگر شاهان كه اين روز را جشن مى گرفتند، بر معين بودن آن روز اتفاق نظر نداشتند. مثلا نوروز معتضدى (نسبت به المعتضد يكى از حاكمان عباسى كه احمد بن طلحه نام داشت و به المعتضد بالله ملقب بود)، نوروز جلالى و نوروز سلطانى از ديگر موارد نوروز است(14).

درباره نوروز، اقوال متعددى است كه آن را پنج يا شش روز خوانده اند، اما در تعيين قطعى آن، همصدايى وجود ندارد، چرا كه چندين بار، نوروز جابه جا شده است. كه در سده هاى اخير اولين روز بهار نوروز اعلام شد.

لذا بسيارى از فقيهان در مبحث احكام نماز و روزه نوروز، درباره نوروز و تعيين دقيق آن تحقيقاتى كرده اند و شمارى نيز از تحقيق در اين زمينه صرف نظر كردند.

يادآورى مى شود كه در صورت شك در منحصر كردن نوروز، نمى توان به «اصلِ عدم نقل» (عدم تغيير زمان آن) تمسك جست، بر خلاف غدير كه مى توان اصل عدم نقل را در مورد آن حاكم دانست و از آغاز، روز هجدهم ذى حجه را روز غدير خوانده اند، در حالى كه نوروز اين گونه نيست، چرا كه جابه جايى آن در سده هاى گذشته قطعى است و ديگر جايى براى اصل يادشده باقى نمى ماند.

مرحوم مجلسى(رحمه الله) در پژوهش خود اين احتمال را مطرح كرده است كه نوروز، با روز عيد غدير (هجدهم ماه ذى حجه) مطابق باشد؛ زيرا در روايت آمده است: هجدهم ماه ذى حجه سال دهم هجرى قمرى (روزى كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)اميرالمؤمنين(عليه السلام) را به جانشينى خويش منصوب نمود) با نوروز همزمان بوده است. بنابراين، محاسبه نوروز اسلامى ]كه براى آن اعمال و ادعيه خاص لحاظ شده[ با ماه هاى شمسى مجوزى ندارد(15).

به هر حال، منظور از بيان اين مطالب اين است كه بدانيم نصوص دينى، نوروز را عيد نخوانده است، در حالى كه از غدير به عنوان عيد نام برده، بلكه آن را «بزرگ ترين عيدها» خوانده است(16).

بزرگترين عيد خدا

روايات رسيده از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) و امامان معصوم(عليهم السلام) روز غدير را بزرگ ترين عيد خدا خوانده اند.

از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) روايت شده است كه فرمود:

يوم غديرخمّ أفضل أعياد امتي، وهو اليوم الذي أمرني الله ـ تعالى ذكره ـ فيه بنصب أخي عليّ بن أبي طالب علماً لأمتي تهتدون به من بعدي، وهو اليوم الذي أكمل الله فيه الدين، وأتم على أمتي فيه النعمة، ورضي لهم الإسلام ديناً...(17)؛ روز غدير خم، بهترين عيدهاى امت من است و روزى است كه خدا مرا فرمان داد برادرم على بن ابى طالب را به جانشينى خويش نصب نمايم تا در نبود من، مردم به وسيله او هدايت شوند. نيز در اين روز خداوند دين [خود] را كامل و نعمتش را بر امت من تمام نمود و دين اسلام را براى آنان برگزيد.

نيز در روايت صحيحه اى از امام صادق(عليه السلام) آمده است كه فرمود:

و يوم غديرخمّ أفضل الأعياد...(18)؛ و روز غدير خم برترين عيدهاست.

از عبدالرحمن بن سالم از پدرش نقل شده است كه گفت: از امام صادق(عليه السلام) پرسيدم: آيا مسلمانان ـ جز روز جمعه، عيد قربان و عيد فطر ـ عيد ديگرى دارند؟

فرمود: بله، عيدى گرامى تر و بزرگ تر از آن ها دارند.

گفتم: فدايت گردم، آن، كدامين عيد است؟

فرمود:

اليوم الذي نَصَّبَ فيه رسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم) أميرالمؤمنين(عليه السلام) و قال: من كنت مولاه فعلي مولاه؛ روزى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)اميرالمؤمنين(عليه السلام) را به جانشينى خويش منصوب نمود و فرمود: هركس من مولاى اويم، پس از من اين على مولاى اوست.

پرسيدم: اين رخداد در چه روزى بوده است؟

فرمود: روز هجدهم ذى حجه(19).

همچنين امام صادق(عليه السلام) درباره روز غدير فرموده است:

صيام يوم غديرخمٍّ يعدل صيام عمر الدنيا، لو عاش انسان ثم صام ما عمرت الدنيا لكان له ثواب ذلك، و صيامه يعدل عند الله ـ عزّوجل ـ في كل عام مائة حجة و مائة عمرة مبرورات متقبلات، وهو «عيدالله الأكبر» ـ وما بعث الله ـ عزوجل ـ نبياً قطُّ إلاّ و تَعَيَّد في هذا اليوم وعرف حرمته. واسمه في السماء: يوم العهد المعهود، وفي الأرض: يوم الميثاق المأخوذ والجمع المشهود...(20)؛ روزه روز غدير خم با روزه گرفتن در تمام عمر دنيا همسنگى مى كند، يعنى اگر كسى [از آغاز پيدايش] تا پايان دنيا عمر كند و همه را روزه بدارد پاداش روزه روز غدير بدو داده مى شود. و روزه اين روز نزد خداى ـ عزوجل ـ معادل يكصد حج و يكصد عمره مقبول در سال است و اين روز، بزرگ ترين عيد خداوند است.

خداوند هر پيامبرى كه مبعوث فرمود، [آن پيامبر] اين روز را عيد گرفت و حرمت آن را شناخت. اين روز در آسمان (نزد افلاكيان) روز «عـهـد مـعـهود» (عـهـد از پيش رقم خورده) و در زمين روز «پـيـمانِ گـرفته شده و جمع مشهود» (حضور بى پرده) نام دارد.

بنابراين، عيد غدير، تنها به اميرالمؤمنين(عليه السلام)اختصاص ندارد، بلكه روز پيامبر گرامى اسلام است و بحق مى شود آن را يوم الله نيز دانست، چرا كه خواسته و اراده رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) و اميرالمؤمنين(عليه السلام) در امتداد اراده خداوند متعال است.

موهبت هاى الهى و زندگانى پُرنعمت

غدير از ويژگى هاى متمايز و برجسته اى برخوردار است كه از آن جمله:

ـ مواهب الهى بر اميرالمؤمنين(عليه السلام) در اين روز اعلان شده است؛

ـ با حاكم شدن تمام مفاهيم غدير، زندگى خوش و پرنعمت و توأم با آرامش بر همگان تحقق خواهد يافت.

نخست: غدير و مواهب الهى

نـص زيـارت نـامه امـيرالـمـؤمنين(عليه السلام)، در روز غدير(21) در دست است كه امام هادى(عليه السلام)، اميرالمؤمنين(عليه السلام) را با آن زيارت نموده و علماى بزرگ مان آن را از دو تن از نايبان خاص امام زمان عج الله تعالى فرجه الشريف (عثمان بن سعيد، نايب اول و حسين بن روح نايب سوم كه هر دو از اصـحاب امـام عـسكـرى بوده اند) از ايـشان، از پدرش امام هادى(عليه السلام)روايت كرده اند.

بنابر اين روايت: زمانى كه امام هادى(عليه السلام) از مدينه به سامرا احضار شد، فرزندش امام حسن عسكرى(عليه السلام) وى را همراهى مى كرد. چون به نجف اشرف رسيدند، كنار قبر جدشان اميرالمؤمنين(عليه السلام) ايستاده، امام هادى(عليه السلام)زيارت مى خواند و امام عسكرى آن را با پدر گرامى اش تكرار مى كرد.

از ويژگى هاى اين زيارت، برخوردارى اش از مفاهيم و مضامين بسيار بالايى است كه در زيارت نامه هاى مأثور از امامان اهل بيت(عليهم السلام) كمتر يافت مى شود. به همين جهت مى سزد فرد زيارت كننده در مضامين آن تأمل كند، به ويژه آن قسمت كه امام هادى(عليه السلام)جدش اميرالمؤمنين(عليه السلام) را مخاطب قرار داده مى گويد:

...لقد رفع الله في الأولى منزلتك، وأعلى في الآخرة درجتك، و بصّرك ما عَمِيَ على من خالفك وحال بينك وبين مواهب الله لك...؛ خدا منزلت تو را در [سراى] نخست (دنيا) رفعت و در آخرت بلندى بخشيد و آنچه را كه مخالفانت و آنان كه ميان تو و مواهب الهى كه براى تو فراهم شده بود حايل گشتند و آن را نمى ديدند، بينا گرداند.

حال اين مواهبى كه خداوند براى اميرالمؤمنين(عليه السلام) خواسته بود و امام هادى(عليه السلام) درباره ممانعت مخالفان از اجراى آن توسط آن حضرت در ميان امت سخن گفت، چه بود؟ آيا مخالفان، ميان امام(عليه السلام) و دانش، عصمت، مقام امامت يا درجات عالى او نزد خداوند، حايل شدند؟ يقيناً چنين نبوده و تمام موارد ياد شده براى حضرتش محفوظ بود.

حقيقت اين است كه آن جماعت مانع بين اميرالمؤمنين(عليه السلام) و مواهب الهى [براى مردم] شدند، يعنى او را از حق حكومت و اجراى آنچه خداوند در اين زمينه به حضرت عطا كرده بود بازداشتند و بر اثر همين امر زيان هاى جبران ناپذيرى بر خودشان [مسلمانان] وارد شد.

اگر اميرالمؤمنين(عليه السلام) از مقام خلافتش كنار گذاشته نمى شد و پس از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) حكومت را خود به دست مى گرفت، به يقين حكومتى كاملا منطبق با حكومت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)مى داشت، با يك تفاوت و آن اين كه ـ چنان كه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) در حديث منزلت فرمود ـ اميرالمؤمنين(عليه السلام) مقام رسالت نداشت(22).

دوم: غدير و زندگى پر نعمت

اميرالمؤمنين(عليه السلام) در اين باره مى فرمايند:

ولو أن الأمة ـ منذ قبض الله نبيَّه ـ اتبعوني وأطاعوني لأكلوا من فوقهم ومن تحت أرجلهم رغداً إلى يوم القيامة(23)؛ اگر امت از زمان ارتحال رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) از من پيروى و فرمانبردارى مى كردند، به يقين از فرازشان و از زير پاى شان تا روز قيامت گوارا و بى دغدغه مى خوردند (زندگى اى سراسر آسايش و پر نعمت داشتند).

در اين سخن امام(عليه السلام) واژه «رَغَد» به كيفيت و عبارت «إلى يوم القيامة» به كميّتِ سعادتمندى و رفاه زندگى تصريح دارد. رغد در لغت به معناى زندگى بدون سختى و تلخ كامى و جامعه پاك از فقر، بيمارى، جهل، جنگ، منازعات، نگرانى، مشكلات، زندان و گرفتارى و محنت ها مى باشد و البته آنچه بدان اشاره شد، بخشى از مفاهيم واژه رَغد است.

بنا بر فرمايش اميرالمؤمنين(عليه السلام) اگر آن حضرت بلافاصله پس از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) حكومت بر امت را به دست مى گرفت و تمام اهداف غدير تحقق مى يافت، مردم تا واپسين روز زندگى اين عالم از تمام خيرات و نعمت هاى الهى برخوردار مى شدند. و جهان امروز شاهد اين همه مظاهر ناخوشايند، مانند: بيمارى، گرفتارى، محنت، خون ريزى، ستمگرى، فقر، گسست پيوندهاى خويشاوندى و منازعات و جز آن نبود. به يك سخن، برخوردارى افراد جامعه از تمام نعمت ها و رها بودن از تمام مشكلات مادى و معنوى، ترجمان رَغد است.

مى بينيم كه غدير در بردارنده تمام اركان و اصول قانون گذارى اسلامى است؛ خصوصيتى كه حتى دو عيد فطر و قربان و ديگر اعياد اسلامى از آن برخوردار نيست. با مقارنه اى ميان تمام اعياد اسلامى از جمله روز جمعه و عيد فطر و قربان، و عيد غدير به حكم عقل، بزرگ ترين عيد بودن آن را در مى يابيم و البته روايات نيز همين را تأييد مى كند، و آن گاه است كه به معناى سخن امام صادق(عليه السلام) پى مى بريم كه عيد غدير را «عيدالله الأكبر»(24) خوانده است.

بالندگى معنوى

نخست: درجات متعالى

از امام رضا(عليه السلام) روايت شده است كه فرمود:

لو عرف الناس فضل هذا اليوم بحقيقته لصافحتهم الملائكة في كل يوم عشر مرّات(25)؛ اگر مردم عظمت [و جايگاه والاى] اين روز (غدير) را به معناى واقعى آن بشناسند، [چنان منزلتى خواهند يافت كه] فرشتگان روزى ده بار با آنان مصافحه خواهند كرد.

اميرالمؤمنين(عليه السلام) فرموده است:

...إنا لأُمراءُ الكلام(26)؛ به يقين ما اميران و فرمانروايان [عرصه] سخن هستيم.

اين سخن اميرالمؤمنين(عليه السلام) از آن رو نقل شد تا همگان بدانند كه حضرات معصومين(عليهم السلام) در انتخاب واژه و جمله بسيار دقيق بوده، هرگز به گزاف سخن نمى گويند. بنابراين بايد در هر نكته و سخن از آن بزرگواران به دقت تأمل كرد.

نكته اى كه در جمله «لو عرف الناس» امام صادق(عليه السلام) بايسته دقت است، جنبه ادبى آن است كه معناى سخن امام(عليه السلام) را به خوبى براى همگان روشن مى كند و آن، كلمه «لو» (اگر) است؛ چرا كه اين كلمه در مواردى به كار مى رود كه تعليق به محال مى كند. معناى اين سخن اين است كه غديرشناسى به معناى واقعى آن از سوى عامه مردم، شبيه به محال است. البته منظور امام(عليه السلام) معرفت و شناخت كامل عظمت غدير است، نه معرفت نسبى كه افراد به حسب حال و توانمندى خويش از آن برخوردارند كه اين نسبى بودن همه جا و در هر چيز موضوعيّت دارد، مانند آيه اى كه مى فرمايد:

أَنزَلَ مِنَ السَّمَآءِ مَآءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا...(27)؛ از آسـمـان، آبـى فـرو فرستاد، پس رودخانه هايى به اندازه گنجـايش خـودشـان روان شـدنـد.

تعبير امام صادق(عليه السلام) درباره غدير، كم نظير است، زيرا در هيچ موردى غير از مورد غدير، از مصافحه فرشتگان با بندگان خدا سخنى به ميان نيامده است.

همه مى دانيم كه مصافحه، نشان دهنده احترام و وسيله اظهار محبت به فرد يا افراد است. ديگر اين كه فرشتگان از جنس آدميان نيستند و لذا بيهوده دست دوستى به سوى كسى دراز نكرده، با هركس مصافحه نمى كنند، زيرا ملاك هاى آنان در برخورد با بنى بشر، الهى است و در انجام يا پرهيز از هر كارى تنها فرمان خدا را ملاك عمل قرار مى دهند. خداى متعال درباره فرمانبردارى فرشتگان مى فرمايد:

...لا يَعْصُونَ اللَّهَ مَآ أَمَرَهُمْ...(28)؛ آنچه خداوند به آنان دستور داده، سرپيچى نمى كنند.

به ديگر سخن، همان طور كه پيامبران و رسولان و امامان معصوم(عليهم السلام)دست دوستى در دست كسانى كه خدا را دوست ندارند و خدا نيز دوست شان نمى دارد، نمى نهند، فرشتگان نيز از سر بيهودگى، با هر كسى مصافحه نمى كنند.

نتيجه سخن امام(عليه السلام)اين است كه انسانى مى تواند طرف مصافحه فرشتگان قرار گيرد كه مراتب والاى شناخت را در نورديده باشد. تأمل در روايت «معرفت واقعى غدير» و اين كه فرشتگان روزى ده بار با عارف به غدير مصافحه مى كنند، منزلت چنين كسى را روشن مى كند، چه اين كه انسان اگر در ماه و حتى در سال يك بار مورد گرامى داشت فرشتگان قرار گيرد، خود منزلتى بس والاست، چه رسد به اين كه همه روزه و هر روز ده بار فرشتگان با وى مصافحه كنند.

روايت ديگرى نيز وجود دارد كه بنا بر منطوق آن، ارواح پيامبران با محبان آل محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) ديدار و فرشتگان با آنان مصافحه مى كنند، اما ميان روايت فوق و روايت مورد بحث تفاوت بزرگى است، چرا كه در اين روايت فرشتگان همه روزه ده بار با عارف به غدير مصافحه مى كنند و اين، امرى استثنايى است.

به منظور ملموس تر شدن عظمت چنين شخصى و صورت مسأله مى گوييم، اگر كسى كه غدير را چنان كه هست بشناسد، مثلا 83 سال عمر كند و از بيست سالگى به اين مرتبه از شناخت رسيده باشد در اين مدت 63 ساله، حدود 229950 بار از سوى فرشتگان مورد مصافحه قرار گرفته است؛ فرشتگانى كه «از آنچه خداوند به آنان دستور داده، سرپيچى نمى كنند»(29) و روشن است كه فرشتگان در مصافحه با عارف به غدير جز به فرمان خداوند كارى نمى كنند.

و چه جايگاه والا و توفيق بزرگى است كه انسان بتواند به گونه اى باشد كه فرشتگان همه روز دو برابر نمازهاى واجب روزانه، با وى مصافحه كنند و آثار و بركات معنوى چنين پاداشى هرچه باشد بى ترديد بس بزرگ و شكوهمند است.

دوم: فزونى پاداش

حضرت امام زين العابدين(عليه السلام) درباره رحمت خداوند در ماه مبارك رمضان و شب عيد [فطر] مى فرمايند:

إن لله ـ عزوجل ـ في كل ليلة من شهر رمضان عند الإفطار سبعين ألف ألف عتيق من النار، كلٌّ قد استوجب النار، فإذا كان آخر ليلة في شهر رمضان أعتق فيها ما أعتق في جميعه(30)؛ خداى ـ عزوجل ـ در هر يك از شب هاى ماه رمضان، به هنگام افطار هفتاد هزار هزار (هفتاد ميليون) تَن را از زندان آزاد مى كند كه همگى مستوجب آتش [دوزخ] هستند و چون شب آخر ماه در رسد، به تعداد تمام كسانى را كه در طول ماه آزاد نموده، [در آن شب] آزاد مى كند.

روايتى كه از امام رضا(عليه السلام) درباره بركت غدير نقل شده، نشان از عظمت و ارجمندى بيشتر روز عيد غدير دارد. آن حضرت مى فرمايد:

... ويُعتَقُ في يوم الغدير من النار ضِعف ما اُعتِق في شهر رمضان وليلة القدر وليلة الفطر(31)؛ و در روز غدير دو برابر آنچه در ماه رمضان و شب قدر و شب عيد فطر از دوزخ آزاد شده اند، [از كيفر و آتش جهنم] آزاد مى شوند.

ديگر اعمال نيك نيز در اين روز پاداشى بسيار دارد. شيخ طوسى از امام رضا(عليه السلام) از پدرانش، از اميرالمؤمنين(عليه السلام) روايتى در اين زمينه نقل كرده است كه فرمود:

الدرهم فيه ـ أي في عيد الغدير ـ بألف ألف درهم(32)؛ يك درهم [صدقه دادن] در روز غدير، با هزار هزار درهم [صدقه در غير غدير]برابر است.

روايتى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) نقل شده كه فرمودند:

الدّال على الخير كفاعله(33)؛ راهنماى به كار نيك [در پاداش] همانند كسى است كه آن را انجام داده باشد.

با كنارهم قرار دادن دو روايت پيشين به اين نتيجه خواهيم رسيد كه اگر انسان نتواند در روز غدير صدقه بدهد، اما ديگران را به دادن صدقه تشويق كند يا به گونه اى سبب شود ديگرى صدقه بدهد، پاداشى همسنگ پاداش صدقه دهنده دارد. بديهى است كه دادن پاداشى چنين بزرگ، از كرم خداى بزرگ نمى كاهد، زيرا:

...لا تزيده كثرة العطاء إلاّ جوداً وكرماً...(34)؛ عطاى فراوان [نه تنها از داشته هاى او نمى كاهد كه] بخشش و كرم حضرتش را فزونى مى بخشد.

شايان توجه است كه تمام روايات پيش گفته درباره غدير و پاداش بزرگ الهى در اين روز بر انجام عملى ويژه تأكيد دارد، مگر روايت «معرفت غدير» كه پاداش سترگى كه براى آن لحاظ شده، تنها و تنها به پاس معرفت حقيقى عظمت و برترى غدير داده مى شود. البته درك عمق اين روايت كار آسانى نيست و لذا بايد عالمان و صاحبان فضيلت در اين موضوع كَنْدوكاو كنند و دستاوردهاى خود را در اختيار جويندگان معارف اهل بيت(عليهم السلام)بگذارند تا زمينه شناخت ژرف اين روايت را به دست آورند.

روزه عيد غدير

بر كسى پوشيده نيست كه روزه در دو عيد فطر و قربان حرام و روزه روز جمعه ـ به عنوان سومين عيد مسلمانان ـ مستحب است و در روزهايى نيز، روزه، مكروه است، مانند روز عاشورا(35)، اما در مورد روزه روز عيد غدير مطلبى وارد شده كه ـ ظاهراً ـ درباره روزهاى ديگر نيامده است و آن اين كه:

وذلك يوم صيام وقيام وإطعام الطعام(36)؛ و آن روز (غدير) روزِ روزه داشتن و نمازگزاردن و اطعام است.

بررسى فقهى

بر اساس اين روايت، روزه داشتن در روز عيد غدير و نيز ميهمانى دادن هر دو مستحب است. ولى ـ چنان كه مى دانيم ـ مكروه است ميزبان روزه باشد. از اين رو مستحب بودن روزه داشتن و اطعام در عيد غدير با اين مكروه قطعى در تعارض است. از ديگر سو مستحب است ميهمانان در اين روز روزه داشته باشند كه در اين صورت نيز ميان اجابت دعوت مؤمن براى صرف طعام و روزه بودن، تزاحم وجود دارد، (مگر اين كه بگوييم در صورت دعوت شدن از سوى مؤمنى، شكستن روزه كارى بدون اشكال و پسنديده است).

وانگهى نمى توان مسأله را اين گونه حل كرد كه انسان در روز عيد غدير روزه بگيرد و به هنگام افطار و سر رسيدن شب اطعام كند، چه اين كه «يوم» دو اطلاق دارد: يكى به معناى 24 ساعت است يا بيشتر از آن، مانند روز اول ماه مبارك رمضان كه با ديده شدن هلال ماه، آغاز مى شود يا در مورد ديه قتل در ابتداى ماه رجب كه از آغاز شب (مغرب) روز قبل افزايش مى يابد.

اطلاق دوم تنها به معناى روز است، مانند روزه عيد غدير. بنابراين روز عيد غدير از طلوع فجر تا غروب خورشيد است و اطلاق اين روز بر قبل از طلوع فجر و پس از غروب خورشيد خلاف ظاهر است. حال اگر كسى بگويد: حل اين تعارض بدين صورت است كه انسان روزه بگيرد و كسى را بگمارد تا به نيابت و با هزينه او اطعام كند. پاسخ اين است كه چنين كارى خارج از موضوع است، زيرا سخن در اين است كه شخص روزه دار، خود به امر اطعام بپردازد.

از نظر ما، مسأله، به باب تزاحم بر مى گردد، بدين معنا كه روزه عيد غدير و اطعام توسط روزه دار، دو فضيلت جمع نشدنى است و انسان مكلف مى بايست يكى از دو مورد را برگزيند. اما بحث در مورد اين كه كدام يك، برتر و مهم تر است، بحث ديگرى است كه در اين مجال نمى گنجد و فرصتى ديگر مى طلبد.

پاورقى:‌


(1). مائده (5)، آيه 3.
(2). شيخ صدوق، الأمالى، ص 125.
(3). تفسير عياشى، ج1، ص 292 ذيل تفسير آيه.
(4).قاضى نعمان مغربى، دعائم الإسلام، ج 1، ص 15.
(5). نساء (4)، آيه 59.
(6). به عنوان مثال، آن جا كه مى فرمايد: «...وَ لاُِتِمَّ نِعْمَتِى عَلَيْكُمْ...؛ تا نعمت خويش را بر شما تمام كنم» (بقره، آيه 150)؛ «...وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ...؛ تا [خدا] نعمت خود را بر شما تمام كند» (مائده (5)، آيه 6)؛ «...وَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ...؛ و نعمت خود را بر تو تمام كند» (يوسف (12)، آيه 6)؛ «...كَذَ لِكَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ...؛ اين گونه وى نعمتش را بر شما تمام مى گرداند» (نحل (16)، آيه 81) و «...وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ...؛ و نعمت خود را بر تو تمام گرداند» (فتح (48)، آيه 2).
(7). مائده (5)، آيه 66.
(8). مائده (5)، آيه 67.
(9). كافى، ج 1، ص 399.
(10). بحار الأنوار، ج 94، ص 110.
(11). تهذيب الاحكام، ج 3، ص 143.
(12). وسائل الشيعه، ج 8، ص 89.
(13). مفاتيح الجنان، اعمال روز نهم ذى حجه، روز عرفه.
(14). بحار الأنوار، ج 56، ص 92.
(15). همان جا.
(16). اين مبحث به طور مفصل بيان خواهد شد.
(17). صدوق، الامالى، ص 125.
(18). وسائل الشيعه، ج 7، ص 380.
(19). كافى، ج 4، ص 149، حديث 3، باب صيام الترغيب.
(20). وسائل الشيعه، ج 8، ص 89 و طوسى، تهذيب الاحكام، ج 3، ص 143.
(21). نك: بحار الأنوار، ج 97، ص 362 (زيارات مخصوصه اميرالمؤمنين(عليه السلام)).
(22). نـك: شيخ كلينى، كـافــى، ج 8، ص 106; شيخ صدوق، الإحـتـجـاج، ج 1، ص 75 و... حـديـث مـنـزلت.
(23). كتاب سليم بن قيس كوفى، ص 211.
(24). تهذيب الاحكام، ج 3، ص 143.
(25). سيد ابن طاووس، اقبال الاعمال، ص 468.
(26). نهج البلاغه (انتشارات هجرت، قم)، ص 354.
(27). رعد (13)، آيه 17.
(28). تحريم (66)، آيه 6.
(29). سوره تحريم (66)، آيه 6.
(30). وسائل الشيعه، ج 10، ص 317.
(31). تهذيب الاحكام، ج 6، ص 24.
(32). همان، ج 3، ص 144.
(33). من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 380.
(34). تهذيب الاحكام، ج 3، ص 109.
(35). برخى از علما نيز قائل به حرمت روزه عاشورا هستند.
(36). بحار الأنوار، ج 95، ص 323.