درس بيست و هشتم - وحدت و كثرت
شامل: اشارهاى به چند مبحث ماهوى اقسام وحدت و كثرت وحدت در مفهوم وجود
متواطى و مشكك
اشارهاى به چند مبحث ماهوى
مفهوم ماهوى يا بسيط است و يا مركب دو مفهوم ماهوى بسيط طبعا جهت اشتراكى
نخواهند داشت و به كلى از يكديگر متباين خواهند بود زيرا اگر جهت اشتراكى بين
آنها فرض شود كه عين ماهيت بسيط آنها باشد به طورى كه ديگر جهت امتيازى نداشته
باشند در اين صورت تعددى نخواهند داشت و يك ماهيت بيشتر نخواهند بود و اگر فرض
شود كه هر كدام از آنها علاوه بر جهت مشترك جهت امتيازى هم دارند در اين صورت
هر كدام از آنها مركب از دو حيثيت ماهوى خواهد بود و اين خلاف فرض بساطت آنها
است .
پس دو مفهوم ماهوى بسيط متباين به تمام الذات هستند اما اگر يكى از آنها يا
هر دو مفهوم مركب باشند صورتهاى مختلفى را براى آنها مىتوان فرض كرد .
در منطق كلاسيك ماهيات مركب دست كم داراى دو جزء دانسته شدهاند يك جزء
مشترك به نام جنس كه مفهومى است مبهم و نامتعين و از ترديد بين چند نوع به دست
مىآيد و يك جزء مختص به نام فصل كه موجب تعين جنس مىباشد چنانكه مىگويند
ماهيت انسان از مفهوم حيوان و مفهوم ناطق تركيب يافته است كه اولى جنس مشترك
بين انواع حيوانات و دومى فصل مختص به انسان مىباشد .
مفهوم جنس ممكن است به نوبه خود مركب و داراى جنس عاليتر و عامترى باشد
چنانكه مفهوم جسم هم شامل حيوان مىشود و هم شامل جمادات و نباتات ولى مفاهيم
فصلى را بسيط و غير قابل تركيب مىدانند .
سرانجام براى همه ماهيات مركب ده جنس عالى بسيط يا ده مقوله قائل شدهاند از
اين قرار جوهر كميت كيفيت اضافه وضع اين نسبت مكانى متى نسبت زمانى جده نسبت به
شىء احاطه كننده ان يفعل حالت تاثير تدريجى ان ينفعل حالت تاثر و انفعال
تدريجى .
درباره تعداد مقولات اجناس عاليه و اينكه آيا همه آنها واقعا از قبيل مفاهيم
ماهوى معقولات اولى هستند يا دست كم بعضى از آنها مانند اضافه و مقولات مشتمل
بر مفهوم نسبت از قبيل معقولات ثانيه مىباشند اختلافاتى در ميان فلاسفه وجود
دارد كه فعلا از بررسى آنها صرف نظر مىكنيم .
طبق دستگاه جنس و فصل منطقى و بر اساس اينكه همه ماهيات مركب منتهى به چند
مقوله مىشوند تمايز آنها به دو صورت حاصل مىشود يكى آنكه تمايز آنها به تمام
الذات باشد و آن در صورتى است كه دو ماهيت از دو مقوله را با يكديگر مقايسه
كنيم كه حتى جنس مشتركى هم بين آنها نخواهد بود مانند مفهوم انسان و مفهوم
سفيدى دوم آنكه تمايز آنها ببعض الذات باشد و آن در صورتى است كه دو ماهيت از
يك مقوله را با يكديگر بسنجيم مانند مفهوم اسب و مفهوم گاو كه در حيوانيت و
جسميت و جوهريت مشتركند .
حاصل آنكه ماهيات تام انواع اگر بسيط باشند به تمام الذات با يكديگر متباين
و متمايزند همچنين اگر مركب و از دو مقوله باشند نيز فصول و اجناس عاليه كه
همگى آنها مفاهيم بسيطى به شمار مىروند به تمام الذات از يكديگر متمايز هستند
و نمىتوان جنسى را فرض كرد كه شامل همه ماهيات بشود و از اين روى نمىتوان همه
ماهيات را حتى مشترك در يك جزء ماهوى دانست .
از سوى ديگر مفهوم وجود را كه از معقولات ثانيه فلسفى است مفهومى بسيط و
متعين و عام و مطلق مىشمارند كه با اضافه شدن به هر ماهيتى تخصص و تقيد
مىيابد و مفهوم وجودى را كه بدين ترتيب تخصص و تقيد يافته استحصهاى از مفهوم
كلى وجود مىنامند .
بدين ترتيب اصطلاحاتى مانند بساطت و تركيب ابهام و تعين مشاركت و تمايز
عموميت و تخصص اطلاق و تقيد در مواد ياد شده پديد آمده است و اصطلاح تشخص را كه
در درسهاى گذشته بيان شد نيز بايد بر آنها افزود .
ولى در ميان آنها دو مفهوم محورى وجود دارد كه عبارتند از مفهوم وحدت و
مفهوم كثرت و اينك به توضيحى پيرامون اين دو مفهوم مىپردازيم
اقسام وحدت و كثرت
هر ماهيت نوعى را كه در نظر بگيريم غير از ماهيت ديگرى است و اگر دو ماهيت
بسيط باشند حتى جهت مشتركى هم بين آنها وجود نخواهد داشت چنانكه دو ماهيت مركب
از دو مقوله هم جهت مشتركى ندارند با توجه به اينكه ماهيتى را مىتوان تنها در
نظر گرفت و مىتوان آن را با يك يا چند ماهيت ديگر لحاظ كرد دو مفهوم متقابل
واحد و كثير انتزاع مىشود .
وحدتى كه به هر ماهيت تام نسبت داده مىشود وحدت نوعى نام دارد و تكرار تصور
آن در يك يا چند ذهن زيانى به وحدتش نمىزند زيرا منظور وحدت مفهومى است نه
وحدت وجود ذهنى آن .
همچنين هنگامى كه جهت مشترك ذاتى بين چند ماهيت مركب را در نظر مىگيريم
وحدت ديگرى به آن نسبت مىدهيم كه وحدت جنسى ناميده مىشود .
در مقابل اين دو قسم وحدت وحدت عددى قرار دارد كه بر هر فردى از ماهيتحمل
مىگردد و ملاك آن همان تشخصى است كه فلاسفه پيشين آن را مرهون عوارض مشخصه
مىدانستهاند و نظر صحيح اين است كه اين تشخص و اين وحدت ذاتا صفت وجود فرد
است و بالعرض منسوب به ماهيت مىگردد .
افراد يك ماهيت را كه ذاتا داراى كثرت عددى هستند واحد بالنوع مىنامند
چنانكه انواع مندرج در جنس واحدى را كه ذاتا كثرت نوعى دارند واحد بالجنس
مىخوانند و روشن است كه اين دو قسم وحدت صفتحقيقى افراد و انواع نيستند بلكه
بالعرض به آنها نسبت داده مىشوند .
حاصل آنكه: وحدت بالذات ماهوى صفت نوع و جنس است و بالعرض بر افراد و انواع
حمل مىشود برعكس وحدت فرد كه در واقع صفت وجود فرد است و بالعرض به ماهيت آن
نسبت داده مىشود و از سوى ديگر افراد خارجى داراى وجودهاى متعددى هستند و ذاتا
متصف به كثرت مىگردند ولى با توجه به ماهيت واحدى كه دارند واحد بالنوع نام
مىگيرند يا انواع مختلف كه ذاتا داراى كثرت نوعى هستند به لحاظ جنس واحدشان
واحد بالجنس خوانده مىشوند .
بنا بر اين هر يك از موجودات خارجى وحدت شخصى دارند و هنگامى كه بيش از يكى
از آنها را در نظر بگيريم متصف به كثرت مىگردند و اين هر دو صفت كه مفهومهايى
انتزاعى و از قبيل معقولات ثانيه هستند بنا بر اصالت وجود از وجود موجودات
انتزاع مىشوند و از اين روى وجود هم داراى وحدت و كثرتى وراى وحدت و كثرت
ماهوى خواهد بود .
و از اينجا مىتوان حدس زد كه اعداد مختلف هم كه مصاديقى از كثرت هستند از
قبيل معقولات ثانيه مىباشند نه از قبيل معقولات اولى و مقولات ماهوى آنچنانكه
اكثر فلاسفه قائل شدهاند اين مطلب دلايل ديگرى هم دارد كه از ذكر آنها صرف نظر
مىكنيم .
از سوى ديگر: بنا بر اصالت ماهيت كثرت ماهوى هميشه نشانه كثرت موجودات عينى
و خارجى است زيرا هر يك از آنها على الفرض حكايت از يك حيثيت عينى خاصى مىكند
هر چند كثرت موجودات خارجى هميشه مستلزم كثرت ماهوى نيست چنانكه كثرت افراد يك
ماهيت منافاتى با وحدت ماهيت آنها ندارد .
با توجه به اين نكته سؤالى مطرح مىشود كه آيا كثرت ماهيات بنا بر اصالت
وجود هم كاشف از كثرت وجودات آنها استيا اينكه ممكن است چند ماهيت از يك وجود
دست كم در مراحل مختلف انتزاع شود .
بدين ترتيب مسئله ديگرى درباره وجود طرح مىگردد كه آيا همانگونه كه ماهيات
تام و بخصوص ماهيات بسيط با هم متباين و از يكديگر منعزل و متمايز هستند وجودات
آنها هم ضرورتا با هم متباين و از يكديگر منعزلند يا ممكن است بين آنها نوعى
وحدت كه مخصوص وجود استحكمفرما باشد .
ولى پيش از آنكه به متن اين مسئله بپردازيم لازم است توضيحى پيرامون كاربرد
واژه وحدت در مورد وجود بدهيم
وحدت در مفهوم وجود
وحدت و كثرت مفهومى اختصاصى به ماهيات ندارد هر چند اصطلاح وحدت نوعى و وحدت
جنسى مختص به آنها مىباشد بلكه هر مفهومى گر چه از قبيل معقولات ثانيه فلسفى
يا منطقى باشد مباين با مفهوم ديگر بوده هر يك از آنها متصف به وحدت و مجموع
آنها متصف به كثرت مىشود و مخصوصا تعدد و كثرت مفاهيم در مشتركات لفظى و وحدت
مفهومى در مشتركات معنوى كاربرد زيادى دارد .
مفهوم وجود نيز كه از معقولات ثانيه فلسفى به شمار مىرود مباين با ساير
مفاهيم است و چنانكه در درس بيست و دوم گذشت مفهوم واحدى است كه مشترك معنوى
بين مصاديق مختلف مىباشند .
اين مفهوم نه تنها مانند ماهيات مركب منحل به جنس و فصل نمىشود بلكه به
واسطه بساطتى كه دارد از هر گونه تركيب ديگرى نيز مبرى است و از سوى ديگر به
عنوان جنس يا فصل جزء هيچ ماهيتى به شمار نمىرود زيرا از قبيل مفاهيم ماهوى
نيست .
حاصل آنكه هر چند مفهوم وجود داراى وحدت نوعى يا وحدت جنسى نيست اما مانند
ساير معقولات ثانيه متصف به وحدت مفهومى مىشود چنانكه مقتضاى اشتراك معنوى آن
است .
اما وحدت مفهومى وجود به معناى يكنواختى و تساوى صدق آن در جميع موارد نيست
بلكه از قبيل مفاهيم مشكك مىباشد كه حمل آنها بر موارد متفاوت است و براى روشن
شدن اين مطلب بايد توضيحى درباره دو اصطلاح متواطى و مشكك بدهيم
متواطى و مشكك
مفاهيم كلى را از نظر كيفيت صدق بر مصاديق به دو دسته تقسيم كردهاند متواطى
مفهومى است كه صدق آن بر همه افراد يك نواخت باشد و افراد آن تقدم و تاخر يا
اولويتيا اختلاف ديگرى در مصداقيت براى آن مفهوم نداشته باشند مثلا مفهوم جسم
بر همه مصاديقش بطور يكسان حمل مىشود و هيچ جسمى نيست كه از نظر جسميت مزيتى
بر جسم ديگر داشته باشد هر چند هر كدام از اجسام داراى خواصى هستند و بعضى از
آنها مزايايى بر بعضى ديگر دارند ولى از نظر صدق مفهوم جسم تفاوتى با يكديگر
ندارند .
اما مشكك مفهومى است كه صدق آن بر افراد و مصاديقش متفاوت باشد و بعضى از
آنها از نظر مصداقيت براى آن مفهوم مزيتى بر بعضى ديگر داشته باشند چنانكه همه
خطها در مصداق بودن براى طول يكسان نيستند و مصداقيتخط يك مترى براى آن بيش از
مصداقيتخط يك سانتيمترى استيا مفهوم سياه بر همه مصاديقش بطور يكسان حمل
نمىشود و بعضى از آنها سياهتر هستند .
مفهوم وجود هم از اين قبيل است و اتصاف اشياء به موجوديتيكسان نيست و بين
آنها تقدم و تاخر و اولويتهايى وجود دارد چنانكه صدق وجود بر خداى متعال كه
هيچگونه محدوديتى ندارد با صدق آن بر وجودهاى ديگر قابل مقايسه نيست .
درباره اينكه راز اختلاف در صدق مفاهيم مشكك چيست و اينكه آيا مفاهيم ماهوى
هم بالذات قابل تشكيك هستند يا نه و اصولا چند نوع تشكيك وجود دارد بحثهايى
انجام گرفته است و قائلين به اصالت ماهيت چند نوع تشكيك از قبيل تشكيك در كم و
زيادى مانند طول را در كميتها و تشكيك در ضعف و شدت مانند رنگ را در كيفيتها
پذيرفتهاند ولى قائلين به اصالت وجود تشكيك در ماهيت را بالعرض مىدانند و
مرجع اين اختلافات را اختلاف در وجود معرفى مىكنند .
افزون بر اين مرحوم صدر المتالهين و پيروان حكمت متعاليه اينگونه تشكيكات را
تشكيك عامى مىنامند و براى حقيقت عينى وجود تشكيك ديگرى قائل هستند كه آن را
تشكيك خاصى مىخوانند و ويژگى آن اين است كه دو مصداق وجود مستقل از يكديگر
نباشند بلكه يكى از مراتب ديگرى به شمار آيد بعضى ديگر از عارف مشربان اقسام
ديگرى را نيز براى تشكيك در وجود ذكر كردهاند كه نيازى به بيان آنها نيست
خلاصه
1- دو ماهيت بسيط متباين به تمام الذات هستند و هيچ جهت ماهوى مشتركى
نخواهند داشت .
2- در منطق كلاسيك جهت ماهوى مشترك بين چند ماهيت مركب را جنس و جهت امتياز
هر كدام را فصل مىنامند .
3- جنس ممكن است مركب و داراى جنس عالىترى باشد ولى فصل همواره بسيط خواهد
بود .
4- مشهور اين است كه عالىترين اجناس مقولات ده تا هستند كه يكى از آنها
جوهر و بقيه مقولات عرضى مىباشند ولى اقوال ديگرى نيز در اين زمينه وجود دارد
.
5- دو ماهيت مركب كه از دو مقوله باشند متباين به تمام الذات خواهند بود ولى
ماهيات مندرج در يك مقوله متباين ببعض الذات هستند و جهت ماهوى مشتركى دارند .
6- مفهوم وجود مفهوم بسيط و عامى است كه با اضافه شدن به ماهيات مختلف تخصص
مىيابد .
7- هر ماهيت تامى نوع داراى وحدت نوعى و هر جهت اشتراكى ذاتى بين چند ماهيت
جنس داراى وحدت جنسى است و هر فردى از ماهيت داراى وحدت عددى مىباشد و اين
وحدت بالذات صفت وجود آن است .
8- افراد كثير از يك ماهيت واحد بالنوع و انواع كثير از يك جنس واحد بالجنس
ناميده مىشوند كه اوصافى بالعرض براى آنها به شمار مىرود .
9- وحدت و كثرت و همچنين عدد مفاهيمى انتزاعى و از قبيل معقولات ثانيه
مىباشند .
10- وحدت مفهومى اختصاصى به ماهيات ندارد و هر كدام از معقولات ثانيه مانند
مفهوم وجود نيز متصف به وحدت مفهومى مىشود چنانكه بيش از يكى از آنها متصف به
كثرت مىگردند .
11- مفهوم وجود هيچگونه تركيبى ندارد و نه جنس و فصلى براى آن تصور مىشود
نه خودش جنس يا فصل براى ماهيتى به شمار مىآيد .
12- متواطى مفهومى است كلى كه صدق آن بر همه مصاديق يك نواخت باشد مانند
مفهوم جسم .
13- مشكك مفهومى است كلى كه صدق آن بر افراد متفاوت باشد مانند مفهوم سفيدى
و سياهى .
14- مفهوم وجود از مفاهيم تشكيكى است كه صدق آن بر موجودات مختلف يكسان نيست
.
15- قائلين به اصالت ماهيت چند نوع تشكيك را در ماهيات پذيرفتهاند از قبيل
تشكيك در كميت و كيفيت ولى قائلين به اصالت وجود منشا اين تشكيكات را اختلاف در
وجود مىدانند .
16- اصحاب حكمت متعاليه نوع ديگرى از تشكيك براى وجود عينى قائل هستند كه آن
را تشكيك خاصى مىنامند و ويژگى آن اين است كه دو موجود از يكديگر مستقل نباشند
و يكى از مراتب ديگرى باشد