تحريف در تاريخ اسلام
قبل از بررسى زندگانى حضرت زهرا عليهاالسلام، لازم است، اشاره اى به واقعه نگارى
در عصر خلافت شيخين و ادامه ى آن در دوران اموى و عباسى شود.
مشكل عمده اى كه در مطالعه ى تمامى ادوار تاريخ، خصوصاً تاريخ صدر اسلام و
زندگانى ائمه معصومين عليهم السلام به وضوح به چشم مى خورد، تحريف در بيان وقايع و
حوادث مى باشد و با دو دسته مورخين مواجه مى شويم:
1- مورخينى كه با عدوات دشمنى در مورد آنان سخن گفته اند و تعصب فكرى و جانبدارى
از حكومت وقت و يا فشار افكار سياسى آنها را از بيان حقايق باز داشته است.
2- مورخينى كه علاقه و جانبدارى شديد آنان نسبت به معصومين- عليهم السلام- در
برخورد با وقايع به اغراق گويى پرداخته اند.
مشاهده ى روايات مختلف و بعضاً متناقض در مورد حوادث مهمى كه شايسته غفلت و
نسيان نمى بود، چون در تاريخ رحلت رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و مدت زندگانى
دخت گراميش، حضرت زهرا عليهاالسلام هشدارى است كه در بررسى و تحليل تاريخ بايد دقّت
بيشترى مبذول دارد. [ر. ك: ماجراى سقيفه، صص 22-23.]
شروع تحريف حقايق و به دنبال آن، جعل احاديث، يك سياست برنامه ريزى شده اى بود
كه گستاخانه آن را در حضور رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله كه در حال ارتحال بودند
و مانع ثبت وصيت وى شدند، به اجرا درآمد. [ر. ك: صحيح بخارى، تأليف امام بخارى
(متوفاى سال 256 هجرى)، با شرح و تحقيق شيخ قاسم شماعى رفاعى، دارالعلم، بيروت-
لبنان، (1407 ه 1987 م) چاپ اول، جلد ششم، ص 11. در اين صفحه آمده است: «...اُشْتُد
برسول اللَّه- صلى اللَّه عليه و آله- وَجعُهُ فَقال اِئتونى اُكْتُبْ لَكُمْ
كِتاباً لَنْ تَضِلّوا بَعدَهُ ابداً فَتنازَعوا و لا يَنبغى عنهُ نَبِىّ تَنازَعُ
فَقالوا ماشَأنُهُ أهَجَراسْتَفْهِمُوهُ فَذَهَبُوا يَرُدُّون علَيه». ترجمه:
چون بيمارى پيامبر شدت يافت فرمودند قلم و كاغذى بياوريد تا عهدى بنويسم كه بعد
از من گمراه نشويد كه سر و صداى اختلاف و خصومت بين حاضرين بالا گرفت و اين صدا
شنيده شد كه تب بر پيامبر غالب شده است و آن حضرت هذيان مى گويد، كه پيامبر ناراحت
شدند و فرمودند: از نزد من برويد.]
در زمان ابوبكر براى اولين بار تفسير و بيان مفاهيم قرآنى بر خلاف واقع در اغراض
سياسى مورد استفاده قرار گرفت.
از جمله تأويل و تفسير ابوبكر از حديث «لانُوَرِّثُ، ما تَرَكْناهُ صَدَقَه»
[شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، به تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، منشورات مكتبة
آيت اللَّه العظمى المرعشى النجفى، قم، ايران، 1404 ه ق، جلد شانزدهم، ص 224.] كه
در بيان اين حديث توسط پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نيز جاى شك و ترديد است.
چنانكه حضرت فاطمه عليهاالسلام با شنيدن اين حديث از ابوبكر فرمود: «لَقَدْ جِئْتَ
شَيئاً فَرياً...» [شرح ابن ابى الحديد، جلد شانزدهم، ص 212.] به تحقيق يك سخن
دروغى را (به خدا و رسولش) نسبت داده اى. و حضرت طى خطبه اى كه در مسجد النبى ايراد
فرمود، اين سياست مزورانه حكومت را تقبيح و محكوم نمود.
به عنوان مثال، نمونه از سياست جمع آورى احاديث را با سند معتبر از عايشه نقل مى
كنيم:
از عايشه نقل شده است: شبى پدرم (ابوبكر) را ديدم كه بسيار نگران و منقلب بود،
از او پرسيدم آيا به شما چيزى رسيده است كه نگرانيد. وقتى صبح شد. (پدرم) گفت:
دخترم آنچه حديث از رسول خدا نزد توست برايم بياور. پانصد حديثى كه نزدم بود،
آوردم، او (ابوبكر) همه ى آنها را در آتش سوزانيد، علت را پرسيدم، جواب داد: ترسيدم
بعد از من اين احاديث كه از افراد موثق مى باشد به دست افراد نامطمئن برسد. [ر. ك:
تذكرة الحُفّاظ، امام أبو عبداللَّه شمس الدين ذهبى، داراحياء التراث العربى، بى
نا، بى تا، جلد اول، ص 5. در اين صفحه آمده است: «... قالت عايشة جمع الحديث عن
رسول اللَّه- صلى اللَّه عليه و آله- و كانت خمسائة حديث فبات ليلة يتقلب كثيراً
قالت فغمنى فقلت أتتقلب شكوى او شىٌ بلغك؟ فلما اصبح قال اى بنية هلمى الاحاديث
التى عندك فجئته بها فدعا بنار فحرقا، فقلت لم احرقتها؟ قال خشيت ان اموت و هى عند
فيكون فيها احاديث عن رجل ائتمنة و وثقت ولم يكن كما حدثنى فاكون قد نقلت ذاك فهذان
يصح والله علم». و هم چنين جهت اطلاع بيشتر در زمينه ى تحريف احاديث رجوع شود به:
آتش به خانه ى وحى، سيّد محمد حسين سجاد، نشر خرم، قم، 1376، چاپ اول، صص 195-
192.]
بعد از ابوبكر سياست وى توسط عمر ادامه يافت. او ابتدا در مورد حفظ احاديث نبوى
با صحابه مشورت نمود و نگهدارى احاديث سفارش كرد، ولى پس از مدتى به مسلمانان گفت:
توجه به احاديث شما را چون امتهاى گذشته از كتاب آسمانى خود غافل مى سازد و من هرگز
كتاب خدا را با چيزى ديگر درهم نمى آميزم!. [ر. ك: تذكرة الحفاظ، جلد اول، ص 7. در
اين صفحه آمده است: «... قالوا نعم تكرمة لنا قال و مع ذلك انكم تأتون اهل قرية لهم
روى القرآن كدوى النحل فلا تصدوهم بالاحاديث فتشغلوهم جردوا القران واقلوا الرواية
عن رسول اللّه و انا شريككم...».] و ى با سوزاندن احاديث و توقيف صحابه و راويان،
سياست خود را عملى ساخت. [تذكره الحفاظ، جلد اول، ص 7. در اين صفحه آمده است: «...
عن عمر حبس ثلاثة ابن مسعود و اباالدرداء و ابامسعود الانصارى فقال قد اكثرتم
الحديث عن رسول اللّه...». عمر كسانى را كه احاديث بسيار از رسول خدا مى دانستند
چون، ابن مسعود، ابادرداء و مسعود انصارى را در مدينه حبس كرد...]
حكومت در مقابل سياست محو احاديث، احاديث جعلى را جايگزين نمود. از جمله شخصيتى
كه در جعل احاديث به حمايت از اولين حكومت سنت شكن، نقشى اساسى ايفاء نمود، عايشه
است. و احاديث وى يكى از مصادر مهم تاريخ صدر اسلام مى باشد. [ر. ك: نقش عايشه در
تاريخ اسلام، سيد مرتضى عسگرى، ترجمه ى عطاء محمد سردارنيا، انتشارات مجمع علمى
اسلامى، 1342، جلد اول، ص 133.]
به عنوان مثال: رواياتى كه از وى نقل شده است: پيامبر فرمود: «... عمر با من است
و من با عمرم، پس از من هر جا باشد، حق با اوست!». [تا ريخ طبرى «الرسل والملوك»
تأليف محمد بن جرير طبرى، ترجمه ى ابوالقاسم پاينده، انتشارات اساطير، 1362، چاپ
دوم، جلد چهارم، صص 1317- 1316.] و اينكه پيامبر فرمود: «... هيچ كسى را در مصاحبت
خويش، بهتر از ابوبكر نديدم!». [تا ريخ طبرى «الرسل والملوك» تأليف محمد بن جرير
طبرى، ترجمه ى ابوالقاسم پاينده، انتشارات اساطير، 1362، چاپ دوم، جلد چهارم، صص
1317- 1316.]
حضرت على عليه السلام بسيار كوشيدند، احاديث و روايات جعلى رايج بين مسلمانان را
از بين ببرند روزى سٌلِيم بن قيس به حضرت فرمود: مطالب بسيارى از تفسير قرآن و حديث
پيامبر در بين مردم شايع است كه با گفته شما مخالفت دارد، حضرت در جواب فرمودند:
آنچه در دست مردم است، مخلوطى از حق و باطل، راست و دروغ، ناسخ و منسوخ... و مطالب
موهوم مى باشد. [ر. ك: اسرار آل محمد صلى اللَّه عليه و آله، تأليف سليم بن قيس،
(متوفاى 90 ه ق) بى جا، بى تا، چاپ هفتم، ص 60.]
حضرت به راويان فرمودند: از بيان احاديث غيرمطمئن و ناموثق خوددارى كنيد و تا به
صحت حديث و روايت اطمينان پيدا نكنيد براى مردم آنرا نگوئيد و نقل نكنيد، آيا دوست
داريد كه خداوند و رسولش دروغگو درآيند. [ر. ك: تذكرة الحفاظ، جلد اول، ص 13.]
سياست تحريف حقايق و جعل احاديث، در عصر اموى و عباسى با شدت بيشترى ادامه يافت
خصوصاً در عصر اموى، توسط پيشواى آنان معاوية بن ابى سفيان، [در كتاب آتش به خانه
وحى، ص 195 در مورد سياست «جعل حديث» توسط معاويه آمده است كار را بدآنجا رساند كه
ابوهريرة بيش از پنج هزار و سيصد حديث و عبدالله بن عمر بيش از دو هزار و سرانجام
عايشه و اَنَس بن مالك هر يك بيش از دو هزار و سيصد حديث به دروغ به پيامبر صلى
اللَّه عليه و آله نسبت دادند!!».] كه با اين سياست خود تلاش كرد، محبوبيت و تقدس
اهل بيت رسول خدا و ائمه معصومين را از قلوب مسلمين بزدايد و آنها را از جامعه ى
مسلمين دور كند. [ر. ك: از آگاهان بپرسيد، تأليف محمد تيجانى سماوى، ترجمه ى محمد
جواد مهرى، بنياد معارف اسلامى، قم، 1371 چاپ اول، ص 159.]
زندگانى حضرت خديجه قبل از ازدواج با محمد بن عبدالله
حضرت فاطمه عليهاالسلام دختر محمد صلى اللَّه عليه و آله- خاتم انبياء- است و
مادرش حضرت خديجه دختر خُويلد بن اسد بن عبدالعزى بن قُصى بن كِلاب، مى باشد. [ر.
ك: سيره ابن هشام، جلد اول، ص 167، الطبقات الكبير فى النساء، محمد بن سعد كاتب
واقدى، به تصحيح و چاپ، بروكلمن، ليدن، 1321، جلد هشتم ص 14.]
حضرت زهرا عليهاالسلام در دامان مادرى پرورش يافت كه در مورد وى چنين آمده است:
حضرت خديجه عليهاالسلام پيش از ظهور اسلام، از نظر شرافت و ثروت بر جسته ترين زن
قريش بود.
سيره نويسان و مورخين اتفاق نظر دارند كه، وى زنى خردمند و دورانديش و پاكدامن
بود، [ر. ك: سيره ابن هشام، جلد هشتم، ص 14، كامل، تاريخ بزرگ اسلام و ايران، تأليف
عّزالدين على بن اثير، ترجمه ى عباس خليلى به اهتمام سادات ناصرى، به تصحيح مهيار
خليلى، انتشارات كتب ايران، بى تا، جلد اول ص 37، كشف الغُمه فى معرفةالاَئمَة،
تأليف ابى الحسن على بن عيسى بن ابى الفتح اِربلى، انتشارات مكتب بنى هاشمى تبريز،
چاپ علميه، قم، 1381 ه ق، جلد دوم، ص 135.] و قومش او را در جاهليت «طاهره» مى
خواندند. [ر. ك: اعلام النساء فى عالمى العرب والاسلام، تأليف عمر رضا كحاله، مؤسسه
ى رسالت، بيروت، (1397 ه / 1977 م)، چاپ سوم، جلد اول ص 326.]
خديجه عليهاالسلام، قبل از ازدواج با محمد صلى اللَّه عليه و آله، دو شوهر كرده
بود: يكى به نام ابو هاله ى تَميمى، كه از او يك پسر به نام «هندى» داشت، [ر. ك:
كشف الغمه، جلد اول، ص 511 و منتهى الامال، جلد اول، ص 49، در اين صفحات آمده است:
كه حضرت خديجه نخست همسر عتيق بود و پس از وى به عقد ابوهاله درآمد.] و شوهر دوم
خديجه، عتيق بن عابد مخزومى نام داشت، كه از وى دخترى به نام «هند» داشت، كه ربيب
رسول الله محسوب مى شدند. [ر. ك: الطبقات الكبير، جلد هشتم، ص 15، مقاتل الطالبين،
تأليف ابى الفرج الاصفهانى (متولد 284- متوفاى 354)، شرح و تحقيق سيد احمد صفر،
ناشر دارالمعرفة، چاپ و نشر بيروت- لبنان، ص 48 و سيره ى رسول الله صلى اللَّه عليه
و آله، زرياب خويى، ص 94.]
روايتهاى ديگر نيز وجود دارد از جمله: اينكه از عتيق دو پسر به نام «جاريه و
عبدالله» و از ابوهاله، يك پسر به نام «هند» و يك دختر به نام زينب داشت. [ر. ك:
سيره ابن هشام، جلد چهارم، ص 293، مناقب آل ابى طالب، تأليف ابن شهر آشوب، (متوفاى
سال 588 هجرى)، چاپ علميه، قم بى تا جلد اول، ص 159.]
حضرت خديجه عليهاالسلام از دارايى خويش و همسران قبلى خود (ابوهاله و عتيق)
ثروتى عظيم به دست آورد. و آن را سرمايه ساخته و از طريق مضاربه به تجارت پرداخت.
نقل شده كه كاروان تجارى وى شتران بسيارى از براى بازرگانى داشت و مردانى را
براى تجارت با شام به استخدام خويش درآورده بود و ثروت وى روز به روز افزون تر مى
گشت. [ر. ك: سيره ى ابن هشام، جلد اول، ص 165، الطبقات الكبير، جلد هشتم، ص 16. در
اين صفحه آمده است: «كانت خديجه ذات شرف و مال كثير و تجارة تبعث الى الشام فيكون
بجبرها لكامة غير قريش و كانت مستأجر الرجال...»]
خانه ى وى معروف بود و بر بام خانه ى او قبه اى از حرير سبز با طنابهاى ابريشم
برافراشته بود. [ر. ك: منتهى الامال، جلد اول، ص 46.] شرافت و مقام والاى خديجه،
بسيارى از بزرگان قريش را در ازدواج با وى حريص ساخته بود. اما وى هيچ تمايلى به
ازدواج با آنان نداشت. [كشف الغمة، متن عربى، جلد دوم، ص 135، در اين صفحه آمده
است: «... اعظمهم شرفاً و اكثرهم مالا و كل قومها قد كان حريصاً على ذلك يقدروا
عليه».] تا اينكه محمد صلى اللَّه عليه و آله را به عنوان عامل خود با مال التجاره
اش به سوى شام فرستاد و پس از اين سفر تجارتى بود كه با مشاهده ى امانتدارى و
راستگويى محمد امين صلى اللَّه عليه و آله تمايلى وافر به ازدواج با او در وى حاصل
شد. [ر. ك: سيره ى ابن هشام، جلد اول، صص 166- 165، منتهى الامال، جلد اول، ص 46.]
ازدواج حضرت خديجه با محمد بن عبدالله و فرزندان وى از پيامبر
در مورد سن حضرت خديجه هنگام ازدواج با حضرت محمد صلى اللَّه عليه و آله روايات
مختلفى ذكر شده است. اكثر مورخان شيعه و سنى متفق القولند، كه حضرت خديجه به هنگام
ازدواج با محمد صلى اللَّه عليه و آله چهل سال و حضرت محمد صلى اللَّه عليه و آله
بيست و پنج سال داشتند. [ر ك: مروج الذهب مسعودى، ترجمه ى ابوالقاسم پاينده،
انتشارات بنگاه ترجمه و نشر كتاب، جلد اول، ص 631، الاصابة، شهاب الدين العسقلانى،
دارالكتاب العربى، جلد اول، ص 23. در اين صفحه آمده است: «و قال الزُهرى كانت سن
رسول الله- صل الله عليه و سلم- يوم تزويج خديجه احدى و عشرين سنة». و زُهرى گفت:
پيامبر هنگام ازدواج با خديجه بيست و يكسال داشت.] كه تاريخ ازدواج آنها پانزده سال
قبل از بعثت مى شود.
ابن سعد به سند از عباس، سن حضرت خديجه را هنگام ازدواج با محمد صلى اللَّه عليه
و آله بيست و هشت سال و به روايتى سى و هشت سال نوشته است. [الطبقات الكبر، جلد
هشتم، هم چنين رجوع شود به: كشف الغمه، متن عربى، جلد دوم، ص 139. و اعلام النساء،
جلد اول، ص 327.]
بعضى از مورخين بر اين عقيده اند كه حضرت خديجه هنگام ازدواج با حضرت محمد صلى
اللَّه عليه و آله «عذراء» بوده است. [مناقب آل على بن ابى طالب، جلد اول، ص 159.
در اين صفحه آمده است: «ابوجعفر فى التخليص، ان النبى- صلى اللَّه عليه و آله-
تزويج بها كانت عذراء يوكد ذلك ما ذكر فى كتابى الانوار والبدع، ان رقية و زينب
كانتا ابنتى هالة اخت خديجه». ابوجعفر در تخليص آورده است كه خديجه هنگام ازدواج با
پيامبر «عذراء» بوده و رقيه و زينب فرزندان هاله خواهر خديجه هستند.]
همه ى فرزندان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به جز ابراهيم كه از مارية قبطيه
متولد شد، از حضرت خديجه مى باشند. [ر. ك: الطبقات الكبير، جلد هشتم، ص 11، كامل،
جلد اول، ص 37.] به سند از عباس، دو پسر به نامهاى قاسم و عبدالله و چهار دختر به
نامهاى فاطمه عليهاالسلام، ام كلثوم، رقيه و زينب است. [ر. ك: سيره ابن هشام، ترجمه
ى سيد هاشم رسولى، جلد دوم، ص 132، المستدرك على الصحيحين، امام حافظ ابى عبدالله
حاكم نيشابورى، ناشر دارالكتب عربى، بيروت، لبنان بى تا جلد سوم، ص 161، كامل، جلد
اول، ص 37 و سيره رسول الله صلى اللَّه عليه و آله زرياب خويى، ص 96، در اين صفحه
آمده است: دختران پيامبر به ترتيب زينب و رقيه و فاطمه و ام كلثوم نام داشتند و
برخى مورخين سه پسر به نامهاى عبدالله، طاهر و طَيِب ذكر كرده اند كه گفته شده است،
طاهر و طيب، لقبهاى عبدالله است.] زينب را بزرگترين دختر رسول خدا صلى اللَّه عليه
و آله و حضرت فاطمه عليهاالسلام را كوچكترين دختر وى ذكر كرده اند. [ر. ك: الطبقات
الكبير، جلد هشتم، ص 20 كامل، جلد اول، ص 37 و اعلام النساء جلد چهارم، ص 108.]
نقش حضرت خديجه در تبليغ اسلام
آنچه كه حضرت خديجه عليهاالسلام را در پيشگاه خداوند تبارك و تعالى و رسولش قدر
و منزلت بخشيد، تنها به سبب همسرى وى با محمد صلى اللَّه عليه و آله و يا داشتن
دخترى به نام فاطمه عليهاالسلام كه خداوند وى را پاك و مطهر از هر پليدى آفريد،
نبود. بلكه او اولين زنى كه محمد صلى اللَّه عليه و آله را به عنوان پيام آور وحى
تصديق نمود و عشق خالصانه ى وى به خالق يكتا موجب شد كه به تأسى از پيامبر صلى
اللَّه عليه و آله براى ستايش و تمجيد خداوند يگانه به نماز بايستد. [ر. ك: الطبقات
الكبير، جلد هشتم، ص 10، تاريخ يعقوبى، جلد دوم ص 378، كشف الغمة، متن عربى، جلد
دوم، ص 137.] و ى چون وزير صادق و ناصح و يارى مشفق و تسكين دهنده و تقويت كننده
رسول خدا بود و با تمامى ثروت و دارايى خويش و حمايت معنوى از پيامبر صلى اللَّه
عليه و آله در گسترش اسلام تلاش نمود. [ر. ك: سيره ابن هشام، جلد اول، ص 413،
اُسدالقابه فى معرفةالصحابه: تأليف ابن اثير، انتشارات اسلاميه، تهران، بى تا، جلد
پنجم، ص 439 و كشف الغمه، متن عربى: جلد دوم ص 134.]
چنانچه پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله فرمود: «وَ اَيْنَ مِثْلُ خديجه،
صَدَّقْتنى حينَ كَذَّبنى النّاس». [سفينة البحار، تأليف شيخ عباس قمى، ترجمه محمد
باقر ساعدى، انتشارات كتابفروشى جعفرى، مشهد، بى تا، جلد اول ص 311.]
«كجا مثل خديجه يافت مى شود، به روزى كه همه ى مردم مرا دروغگو خواندند، او مرا
راستگو خواند». و پيامبر وى را به عنوان بهترين زنان عالم و بهشت معرفى فرمود. [ر.
ك: المسند، تأليف امام احمد بن محمد بن حنبل، (متولد 164، متوفاى 241 ه ق)، شرحه و
صنع فهارس، احمد محمد شاكر، دارالمعارف مصر، (1377 ه /1958 م)، جلد دوم، صص 641-
640.]
حضرت خديجه با ايمان و اخلاص و عشق و فداكارى در كنار حضرت محمد صلى اللَّه عليه
و آله ايستاد و با وجودى كه قريش نزول وحى به حضرت محمد صلى اللَّه عليه و آله را
انكار نمودند و وى را به جادوگرى و ديوانگى متهم مى نمودند، خديجه به حضرت محمد صلى
اللَّه عليه و آله اخلاص مى ورزيد و تا آخرين نفس بر ايمانش استوار ماند. «فضاى
اطمينان بخشى كه عقيده و ايمان خديجه در مراحل اوليه اسلام ايجاد كرده بود امروزه
مى توان با يك ششم سكنه ى عالم برابر دانست». [كامل، جلد دوم، ص 18، خديجه
عليهاالسلام تأليف محمد على دُخيل، ترجمه ى فيروز حريرچى، انتشارات امير كبير،
تهران 1363. ص 32، به نقل از كتاب «الرسول» نوشته ى بودلى.] تا هنگامى كه ابوطالب-
رضى الله عنه (و حضرت خديجه عليهاالسلام در حيات بودند، مشركان قريش جرأت آزار
رساندن به پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله را نداشتند. [ر. ك: سيره ى ابن هشام،
ترجمه ى اسحاق همدانى، جلد اول، ص 413.] اما يك ماه پس از خروج از شِعب [ر. ك: سيره
ى ابن هشام، متن عربى، جلد اول، ص 375. مشركين با مشاهده ى استقامت پيامبر (ص) و
مسلمانان، تصميم گرفتند، آنها را در محاصره ى اقتصادى و اجتماعى قرار دهند، در سال
هفتم بعثت، به مدت دو يا سه سال آنها را به شِعب ابوطالب در فاصله ى كمى از مكه
تبعيد كردند و اين دوران آزمايش سختى براى مسلمانان از جمله حضرت زهرا (س) بود.] دو
حادثه غم انگيز بر پيامبر واقع شد، كه رحلت عمويش ابوطالب (ره) و چند روز بعد حضرت
خديجه عليهاالسلام بود. [ر. ك: تاريخ اسلام، فياض، ص 74.]
خديجه عليهاالسلام در سن شصت و پنج سالگى در ماه رمضان سال دهم بعثت، سه سال قبل
از هجرت در گذشت، و در حَجون مكه به خاك سپرده شد. [ر. ك: الطبقات الكبير، جلد
هشتم، ص 11، تاريخ يعقوبى، جلد اول، ص 393، مقاتل الطالبين، ص 48 در اين صفحه آمده
است: «و توفيت خديجه- رضى الله عنها- قبل الهجرة به ثلاث سنين دلها يومئذ خمس و
ستون سنة و دفنت بالحجون». در منتهى الامال، جلد اول، ص 50 آمده است: «حَجون موضعى
است در مكه كه مقبره است».]
حضرت زهرا عليهاالسلام پنج سال از عمر مباركش سپرى شده بود كه در فراق مادر، در
آغوش و مكتب پدرش رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله پرورش يافت. در اين دوران تا هجرت
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله آزار مشركين قريش نسبت به پيامبر شدت گرفت. روزى بر
سر مباركش، زهدان گوسفند انداختند و روزى خاك و خاشاك. حضرت زهرا عليهاالسلام با
شنيدن اين اخبار، خود را به پدر مى رساند و جامه ى او را از آلودگى پاك مى ساخت. ام
ابيها در اين دوران سخت غمخوار پدر بود و همواره در كنار او در برابر مصائب استقامت
مى كرد تا هنگام هجرت فرا رسيد. [ر. ك: ناسخ التواريخ، تأليف محمد تقى سپهر،
انتشارات كتابفروشى اسلاميه، تهران، 1363، چاپ دوم، جلد سوم، ص 31.]
ولادت حضرت فاطمه زهرا
اطلاع دقيق و درستى از تاريخ تولد حضرت زهرا عليهاالسلام در دست نيست.
همان طور كه قبلاً ذكر شد، شرايط سياسى حاكم، جنگهاى داخلى مسلمانان همه گير
نبودن علم و دانش در صدر اسلام و تمايلات و تعصبات فكرى مورخين، مانع دست يابى به
اخبار موثق از حوادث و رويدادهاى گذشته است.
برخى از سيره نويسان و مورخان اهل سنت نوشته اند: حضرت زهرا عليهاالسلام، در مكه
به سالى كه قريش كعبه را تجديد بنا نمود تولد يافت و آن پنج سال پيش از بعثت است كه
پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله در آن هنگام سى و پنج سال داشت. [ر. ك: الطبقات
الكبير، جلد هشتم، ص 17، تاريخ طبرى، جلد چهارم، ص 1869، كامل، جلد دوم، ص 341 و
اعلام النساء، جلد چهارم، ص 108.]
ابوالفرج اصفهانى، همزمان بودن تولد حضرت زهرا عليهاالسلام را با تجديد بناى
كعبه در پنج سال قبل از بعثت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله تأييد نموده است. [ر. ك:
مقاتل الطالبين، ص 103.]
امام بخارى در صحيح نوشته است: حضرت زهرا عليهاالسلام هفت سال قبل از بعثت تولد
يافت. [ر. ك: اعلام النساء جلد چهارم، ص 108.] اكثر مورخين و محدثين تولد حضرت زهرا
عليهاالسلام را در سال پنجم بعثت سالى كه كعبه تجديد بنا شد نوشته اند. [ر. ك: مروج
الذهب مسعودى، جلد اول، ص 644، كشف الغمه، متن عربى، جلد دوم، ص 75، مناقب، جلد
سوم، ص 357، اصول كافى تأليف ابى جعفر محمد بن يعقوب ابن اسحاق كلينى رازى، (متوفاى
328 / 329 ه) ترجمه و شرح سيد جواد مصطفوى، كتابفروشى علميه اسلاميه، تهران بى تا،
جلد اول، ص 458 و بحارالانوار، تأليف محمد باقر مجلسى، (متوفاى سال 1111 ه ق) مكتب
اسلاميه تهران، (ذى حجه 1391 ه ق) جلد 43، ص 6. در اين صفحه از طريق جابر بن
عبدالله انصارى آمده است: «ولدت فاطمه بمكة بعد النبوة بخمس سنين و بعد الاسرار به
ثلاث سنين فى العشرين من جمادى الاخرة و اقامت مع ابيها بمكة ثمانى سنين، ثم هاجرت
معه الى المدينه...». (فاطمه عليهاالسلام در مكه پنج سال بعد از نبوت و سه سال بعد
از معراج در بيستم جمادى الاخر متولد شد و هشت سال همراه پدرش در مكه بود و سپس به
مدينه مهاجرت كرد...).] گويا مورخين در بيان دو كلمه ى «قبل و بعد» از بعثت دچار
اشتباه شده اند.
ابن اسحاق روايت كرده است كه تمام فرزندان پيامبر به جز «ابراهيم» قبل از بعثت
متولد شده اند. [ر. ك: ذخائرالعقبى فى مناقب ذوى القربى، تأليف محب الدين طبرى،
مكتب قدسى قاهره، سال 1365، ص 26، اصول كافى، جلد دوم، ص 355.]
امام صادق عليه السلام و امام محمد باقر عليه السلام روايت فرموده اند: «حضرت
فاطمه عليهاالسلام در سال پنجم بعثت تولد يافت كه پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و
آله چهل سال داشتند». [روضة الواعظين، تأليف محمد بن فتال نيشابورى (متوفاى سال 508
ه ق)، به تصحيح حسين اعلمى، مؤسسه ى اعلمى، مطبوعات بيروت، لبنان، (1406 ه / 1986
م)، چاپ اول، ص 159.] و شيخ طوسى گفته است: «حضرت زهرا عليهاالسلام در بيستم جمادى
الاخر در روز جمعه سال دوم بعثت تولد يافت. [جلاءالعيون، علامه محمد باقر مجلسى،
انتشارات سرور، بى جا، 1376، چاپ چهارم، ص 155.]
سخن اين است كه حتى با توجه به قراينى چون معراج [ر. ك: بيت الاحزان، تأليف عباس
قمى، به اهتمام سيد محمود كتابچى، تهران، بى تا. ص 12 و منتهى الامال، جلد اول، ص
51، در اين صفحات آمده است: علماى شيعه معراج رسول خدا را بين سالهاى دوم بعثت تا
شش ماه قبل از هجرت بيان كرده اند و از طرفى ديگر معراج منحصر به يك مرتبه نبوده و
از حضرت صادق عليه السلام روايت است كه پيامبر يكصد و بيست مرتبه به معراج رفته
اند.] رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و تجديد بناى كعبه و موارد ديگر [براى اطلاع
بيشتر از موارد ديگر، رجوع شود به زندگانى فاطمه زهرا عليهاالسلام، جعفر شهيدى، صص
32- 25.] تاريخ تولد حضرت زهرا عليهاالسلام را نمى توان قاطعانه مشخص نمود.
اسماء و القاب حضرت فاطمه
سيره نويسان و محدثين اسلامى، به سندهاى مختلف أسماء و القاب متعددى براى حضرت
فاطمه عليهاالسلام ذكر كرده اند.
از جمله، حضرت صادق عليه السلام فرموده اند: فاطمه زهرا عليهاالسلام، در نزد حق
تعالى نُه نام دارد [ر. ك: علل الشرايع، تأليف شيخ صدوق، مكتب داورى، قم منشورات،
مكتب حيدريه، چاپ در نجف (1358 ه 1966 م)، ص 178 و بحارالانوار، جلد 43، ص 10.] كه
عبارتند از: «فاطمه» به معنى بريده شده از هر گونه شر و پليدى و پاك و پاكيزه از
همه ى بديها. [ر. ك: معانى الاخبار شيخ صدوق، تصحيح على غفارى، ناشر دارالعلم قم،
1379، ص 64، ذخائر العقبى، ص 26 و رياحين الشريعه در ترجمه بانوان دانشمند شيعه،
تأليف ذبيح الله محلاتى، دارالكتب اسلاميه، تهران، بى تا، جلد اول، صص 45- 42.]
روايت است: «انما سميت فاطمه لان الله تعالى فطم من أحبها من النار» [بحار
الانوار، جلد 43، ص 14.] (آن حضرت فاطمه ناميده شد زيرا حق تعالى او و دوستدارانش
را از آتش جهنم بريده است). و معنى ديگر فاطمه را گفته اند: خداوند وى را از جهل به
نيروى علم بازداشت و خلائق از شناخت آن حضرت عاجزند. [بحار الانوار، جلد 43، ص 15.]
«صديقه» به معنى راستگو، كه راستگويان كامل معصومين عليهم السلام هستند و
«مباركه» يعنى صاحب بركت در علم و فضل و كمالات و كرامات، «طاهره» به معنى پاكيزه
از هر صفت نقص، «زكيه» يعنى نمو كننده در كمالات و نيكى ها و خيرات، «راضيه» يعنى
راضى به قضاى الهى، «مرضيه» يعنى پسنديده خدا و دوستان خدا، «محدثه» يعنى ملك با او
سخن مى گفت. «زهرا» يعنى نورانى به نور صورى و معنوى. [ر. ك: معانى الاخبار، ص 64،
علل الشريع، ص 180، رياحين الشريعه، صص 45- 42.]
از اباعبدالله عليه السلام روايت است، حضرت فاطمه را زهرا ناميدند چون وقتى در
محراب عبادت مى ايستاد، فروغ جمالش بر اهل آسمان مى تافت چنانكه نور ستارگان بر اهل
زمين مى تافت. [ر. ك: بحارالانوار، جلد 43، ص 12.]
هر كدام از اسماء و القاب حضرت زهرا عليهاالسلام دال بر فضيلتى از فضايل آن
بانوى بزرگوار است.
اسماء ديگر آن حضرت عبارتند از «بتول» كه رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله
فرمودند: «اَلْبَتولُ الّتى لَمْ تَرَ حُمْرَةً قء اَى لَمْ تحِضْ...» [مناقب آل
ابى طالب، جلد سوم، ص 378 و هم چنين رجوع شود به معانى الاخبار، ص 64 و
بحارالانوار، جلد 43، صص 19 و 18.]
آن علتها و پليديها كه زنان دارند، حضرت فاطمه عليهاالسلام از آن به دور است. و
هم چنين، آن حضرت را «حصان» به معنى پارسا و عفيف و «حره» زنى آزاد كه عمل وى خالص
باشد و «سيده» و «عذرا» و «مريم كبرى» ناميده اند. [ر. ك: مناقب آل ابى طالب، جلد
سوم، ص 406، رياحين الشريعه، جلد اول، صص 24- 23.]
روايت است در آسمانها وى را «حانيه» (كسى كه به همسر و فرزندانش مشفق و مهربان،
و نيز به معنى بزرگوار و محترم است) و «النورية السماوية» و «منصوره» ناميدند. [ر.
ك: بيت الاحزان، متن عربى، ص 6، معانى الاخبار، حديث 53، ص 396، بحارالانوار، جلد
43، ص 18 و ناسخ التواريخ، جلد سوم، ص 20.]
كنيه هاى آن حضرت «ام الحسن» و «ام الحسين» و «ام الائمه» و «ام ابيها» است.
[مناقب آل ابى طالب، جلد سوم، ص 358.]
در بحار الانوار آمده است: «كان نقش خاتمها أمن المتوكلون و بوّ ابها فضّه-
أمتها» [بحارالانوار، جلد 43، ص 9.] يعنى بر روى انگشتر آن حضرت عبارت «انسانهاى
متوكل آسوده اند» نقش بسته بود و فضه سمت خدمتگزارى به حضرت فاطمه را عهده دار بود.