به فاطمه (ع) كمك مى كرد. او هيزم تهيه مى كرد و آب مى آورد و خانه را جارو مى
زد. [بحارالانوار ج 43 ص 151.]
رنجهاى فاطمه در خانه
على (ع) به يكى از يارانش فرمود: فاطمه (ع) در خانه من چندان با مشك آب مى
آورد كه آثار مشك بر بدنش ديده مى شد. چندان دستاس مى كرد كه دستهايش تاول زد و
آنقدر در تميز كردن خانه و پختن نان و غذا زحمت مى كشيد كه لباسهايش ژوليده مى
شد. [بحارالانوار ج 43 ص 82- علل الشرايع ص 366.]
بايد توجه داشت كه در آن زمان آب آشاميدنى مدينه از چند چاه كه در مدينه بود
تامين مى شد و همانگونه كه ذكر شد در تقسيم كارها، آوردن آب و كارهاى بيرون
منزل به عهده على (ع) گذارده شد؛ اما شركت مداوم او در ميدانهاى جهاد و
ماموريتهاى پياپى جنگ مى شد كه در غياب على (ع) اينگونه كارها نيز عملاً بر دوش
فاطمه (ع) افتد.
روزى فاطمه (عليهاالسلام) احوالش را براى پدر بازگو نمود و تقاضاى خدمتكارى
كرد تا در خانه به او كمك كند. رسول خدا (صلى الله عليه و آله) گريست و فرمود:
فاطمه جان! بخدا سوگند چهارصد فقير از اصحاب صفه در مسجد سكونت دارند و در
گرسنگى بسر مى برند بيم آن دارم كه اگر خدمتكار داشته باشى اجر و ثواب خدمت در
خانه را از دست بدهى. بيم آن دارم كه على (ع) روز قيامت در پيشگاه خداوند از تو
طلب حق كند. سپس تسبيحاتى را به او ياد داد كه به تسبيحات حضرت زهرا (ع) معروف
شد. وقتى فاطمه (ع) بازگشت اميرالمومنين (ع) فرمود: براى طلب دنيا نزد رسول خدا
(ص) رفتى آخرت نصيبمان شد. [طبقات ج 8 ص 25- علل الشرايع ص 366- بحارالانوار ج
43 ص 82 و 85.]
با اين حال بعدها كه براى مسلمانان در پرتو نبردها و غنائم گشايشى نسبى
ايجاد شد پيامبر (ص) كنيزى به فاطمه (ع) داد و او را «فضه» ناميد. [بحارالانوار
ج 43 ص 85.]
تسبيحات حضرت زهرا
پيامبر (ص) به فاطمه (عليهاالسلام) فرمود: سى و چهار مرتبه الله اكبر، سى و
سه مرتبه الحمدلله و سى و سه مرتبه سبحان الله بگو، اين ذكر صد عدد بيش نيست
اما در نامه عمل هزار حسنه نگاشته مى شود. فاطمه جان! ار هر وقت خواستى به بستر
روى اين ذكر را بگويى خداوند كارهاى مهم دنيا و آخرتت را اصلاح خواهد نمود.
[حليه الاوليا ج 2 ص 41- صحيح ابى داود ج 33- كشف الغمه ج 1 ص 363.]
فاطمه زهرا (ع) نيز بر ريسمانى پشمين گره زد و از آن تسبيح براى شمارش اعداد
ذكر استفاده مى نمود تا اينكه «حمزه سيدالشهدا» به شهادت رسيد از تربت او تسبيح
ساخت و مردم نيز چنين كردند. اما پس از شهادت امام حسين (ع) به خاطر فضيلت تربت
آن حضرت تسبيح از تربت سالار شهيدان ساخته شد. [مكارم الاخلاق ج 2 ص 328.]
شوهردارى فاطمه
در نبرد احد كه سپاهيان اسلام آماده رفتن به ميدان جهاد در راه خدا شدند،
عده اى از زنان مدينه خدمت پيامبر (ص) رسيدند و گفتند: يا رسول الله (ص)! مردان
با شركت خويش در جهاد به ثواب فراوان و فيض شهادت نايل مى شوند. به ما نيز
اجازه فرما تا در فريضه جهاد شركت جوييم. پيامبر (ص) فرمود: «در خانه هايتان
بنشينيد كه جهاد زن نيكو شوهردارى كردن است.» (جهاد المرئة حسن التبعل) [فروغ
كافى ج 1 ص 329 حديث.]
نمونه والاى شوهردارى در فاطمه زهرا (عليهاالسلام) مجسم است. او محيط خانه
را چنان ساخته بود كه آسايش على (عليه السلام) و فرزندانش را فراهم مى كرد،
بدان حد كه هرگاه رنجها، غمها و دشواريها بر آن حضرت فشار مى آورد رو به سوى
خانه مى كرد بدان اميد كه لحظاتى با زهرا (ع) سخن گويد و دلش آرام گيرد. آرى
فاطمه (ع) محرم اسرار على (ع) بود.
هرگز فاطمه زهرا (ع) در دوران زندگى نه ساله اش با على (ع) از آن حضرت
خواهشى نكرد.
فاطمه (ع) مى فرمود: «پدرم سفارش كرده كه از شوهرت على (ع) هرگز چيزى
درخواست نكن شايد تهيه آن برايش ممكن نباشد و شرم كند.
آرى... فاطمه (عليهاالسلام) حتى در تحصيل معاش اقدام مى كند، در خانه براى
كمك به زندگى پشم مى ريسد تا از محل درآمد آن كمك هزينه اى براى زندگى فراهم
شود و زهرا (ع) خرسند از اينكه در خانه كار مى كند تا كالائى براى فروش در
بازار داشته باشد و گوشه اى از اداره زندگى را به عهده گيرد. [رجوع كنيد به
تفسير البرهان ج 4 ص 412.]
فرزندان فاطمه و تربيت آنها
حاصل ازدواج فرخنده على و فاطمه (عليهماالسلام)، 5 فرزند بود بنامهاى حسن،
حسين، زينب و ام كلثوم (ع) و نوزاد پسرى بنام محسن كه طبق روايان شيعه قبل از
تولد سقط شد [كشف الغمه ج 1 ص 440- ارشاد ص 355.] و طبق نقل اهل سنت در كودكى
در گذشت. [كامل ابن اثير ج 3 ص 397-.]
حسن (ع) اولين فرزند خانواده بود كه در 15 رمضان سال سوم هجرى قمرى (مطابق
12 اسفند سال سوم هجرى شمسى) متولد شد. [قول مشهور چنين است كامل ابن اثير ج 20
ص 141.] رسول خدا برايش گوسفندى عقيقه كرد و به قابله نيز يك ران گوسفند و يك
دينار طلا بخشيد سپس مويسر او را تراشيد و فرمود كه هم وزن ان نقره صدقه بدهند.
[مستدرك حاكم ج 4 ص 237- سنن بيهقى ج 9 ص 299.] او دوران كودكى را در دامن
پيامبر (ص)، على و فاطمه (ع) پرورش يافت و تربيت شد. در دوران امامت على (ع) به
فرمان پدر در جبهه هاى جهاد و از جمله در نبرد جمل و صفين و نهروان شركت جست.
پس از شهادت پدر، امامت و خلافت به او منتقل گرديد، اما جنگ افروزيها و فتنه
گريهاى معاويه از يكسو و عدم آمادگى مردم زمانه براى جانفشانى در راه مكتب از
سوى ديگر مانع ادامه ى حكومت عادلانه او بود و از اينرو براى حفظ اسلام به آتش
بسى قهرمانانه تن در داد كه با مظلوميتى غير قابل وصف همراه بود و عاقبت در سال
49 هجرى به شهادت رسيد. [رجوع كنيد به صلح امام حسن نوشته شيخ راضى آل ياسين
ترجمه حجةالاسلام خامنه اى.]
حسين (ع) نيز در سوم شعبان سال چهارم هجرى (مطابق 20 ديماه سال چهارم) زاده
شد و بسان برادر برايش عقيقه كردند و صدقه دادند، او نيز در چنين خاندانى پرورش
يافت و پس از برادر به امامت رسيد تا آنكه بر ضد حكومت جابرانه و ضد اسلامى
يزيد قيام نمود و در عاشوراى سال 61 هجرى با شهادت خود و يارانش در كربلا، پر
شورترين حماسه تاريخ بشريت را آفريد و بزرگترين درس آزاده گى و شرف و استقامت
را آموخت. [انشاءالله با نشر شماره هاى 4 و 5 اين مجموعه با تاريخ زندگانى امام
حسن و امام حسين (ع) بيشتر آشنا خواهيد شد.]
زينب (ع)، سومين فرزند فاطمه (عليهاالسلام) در سال پنجم يا ششم متولد شد.
هنگامى كه به سن رشد رسيد با پسر عمويش «عبدالله بن جعفر» ازدواج كرد. [سيره
ابن اسحق ص 232.] زينب كه درس مبارزه و سخنورى را از مادرش فرا گرفته بود پس از
واقعه كربلا وظيفه ابلاغ پيام خون شهدا را بر عهده گرفت و با رشادتى شگفت آور
به افشاگرى عليه رژيم ستمگر يزيد پرداخت. تولد ام كلثوم در سال هشت هجرى بود،
تاريخ زندگى و وفات وى بدرستى روشن نيست؛ ليكن در زمان امام حسن مجتبى (ع) يعنى
بين سالهاى 40- 49 ه- وفات يافت و بنابراين در واقعه كربلا حضور نداشت.
فاطمه زهرا (عليهاالسلام) در تربيت فرزندانش سخت كوشا بود. در زير اين آسمان
تنها فاطمه (ع) بود كه توانست فرزندانى چون امام حسن (عليه السلام) قهرمان بزرگ
صلح و امام حسين (عليه السلام) قهرمان بزرگ جهاد و شهادت و زينب (سلام الله
عليها) قهرمان بزرگ صبر و استقامت را بپرورد.
آرى دامن پاك فاطمه (ع) ياراى پرورش چنين فرزندانى داشت و آغوش پر مهر على
چنين شايسته بود.
دانش اندوزى فاطمه
فاطمه (عليهاالسلام) از همان آغاز دانش را از سرچشمه وحى فراگرفت. از پدر
خويش به عنوان بهترين معلم درس انسانيت و اخلاق، توحيد و اسلام فراگرفت. او
درسهاى عملى زيادى از مكتب پدر و شوهر آموخت.
آنچه را از اسرار و دانشها پدر براى او باز مى گفت على (ع) آنها را مى نوشت
و فاطمه آنها را گرد مى آورد كه كتابى بنام مصحف فاطميه شد. [مكاتيب الرسول ص
89.]
على (عليه السلام) درباره اين مصحف فرمود: «در اين مصحف تنها مسائل شرعى از
حلال و حرام نيست بلكه دانشى است از آنچه واقع شده و آنچه واقع مى شود». [اصول
كافى ج 2 ص 240.]
امام صادق (عليه السلام) نيز فرمود: «اكنون اين مصحف نزد ماست». [اصول كافى
ج 2 ص 242.] و در حال حاضر آن مصحف نزد امام زمان (عليه السلام) است.
آموزش ديگران
فاطمه زهرا (ع) با بيان احكام و معارف اسلام جامعه و به خصوص زنان را نسبت
به وظايفشان آشنا مى ساخت. «فضه» خدمتگزار فاطمه (ع) كه از شاگردان و پرورش
يافتگان فاطمه زهرا (عليهاالسلام) است در مدت 20 سال جز با آيات قرآن سخنى نگفت
و هرگاه قصد بيان مطلبى را داشت با آيه اى متناسب از قرآن منظور خويش را بيان
مى كرد.
فاطمه (عليهاالسلام) نه تنها از فراگرفتن دانش خسته نمى شد بلكه در ياد دادن
مطالب به ديگران نيز از پشتكار و حوصله فراوانى برخوردار بود كه اين نكته براى
همه معلمان بخصوص خواهران معلم بايد الگو باشد.
روزى زنى نزد فاطمه (ع) آمد و گفت مادرى پير دارم كه در مورد نماز خود
اشتباهى كرده و مرا فرستاده تا از شما مسئله اش را بپرسم. زهرا (ع) سوال او را
پاسخ فرمود. زن براى بار دوم و سوم آمد و مسئله پرسيد و پاسخ شنيد.
اين كار تا ده بار تكرار شد و هر بار فاطمه زهرا (عليهاالسلام) سوال وى را
پاسخ فرمود. زن از رفت و آمدهاى پى درپى شرمگين شد و گفت ديگر شما را به زحمت
نمى اندازم. فاطمه (ع) فرمود: باز هم بيا و سوالهايت را بپرس تو هر قدر سوال
كنى من ناراحت نمى شوم. زيرا از پدرم رسول خدا (ص) شنيدم كه فرمود: روز قيامت
علماى شيعيان ما محشور مى شوند و به آنها به اندازه دانششان خلعتهاى گرانبها
عطا مى گردد و اندازه پاداش به نسبت ميزان تلاشى است كه براى ارشاد و هدايت
بندگان خدا نموده اند. [تفسير امام حسن عسگرى- بحارالانوار ج 2 ص 3.]
عبادت فاطمه
فاطمه (عليهاالسلام) بخشى از شب را به عبادت مشغول بود، آنقدر نمازهاى شب
حضرت طولانى مى شد و بر روى پاهاى مباركش مى ايستاد كه پاهايش ورم كرد. فاطمه
(ع) از ترس خدا در نماز نفس نفس مى زد. [عدةالداعى.] حسن بصرى- متوفاى 110
هجرى- گويد: هيچكس در ميان امت از نظر زهد و عبادت و پارسائى از فاطمه (ع)
والاتر نبود. [مناقب ابن شهرآشوب ج 3 ص 341- ربيع الابرار ج 2 ص 104.]
امام حسن مجتبى (ع) در ايام كودكى شبى تا صبح مراقب عبادت مادر بود. گوش به
زمزمه هاى عارفانه و عاشقانه مادر با خداوند سپرده بود مى نگريست كه مادر دائم
در ركوع و سجود و قيام و قعود است. مى شنيد كه مادرش پيوسته درباره زنان و
مردان مسلمان دعاى خير مى كند و يكايك آنان را نام مى برد و از خداى بزرگ براى
هر يك از آنها سعادت و رحمت و بركت مى خواهد. امام حسن (ع) آن شب نخوابيد و تا
صبح گوش فراداد. صبح به مادر گفت: مادر جان چرا هر چه گوش كردم، تو درباره
ديگران دعاى خير كردى اما درباره خودت دعا نكردى؟
فاطمه (ع) جواب داد: «اول همسايه بعد خانه خود.» (الجار ثم الدار). [علل
الشرايع ص 181- بحارالانوار ج 43 ص 81.]
عفت فاطمه
ابن مغازلى از علماى اهل سنت- متوفاى 483- نقل مى كند: روزى پيامبر (ص) و
فاطمه (ع) نشسته بودند كه مردى نابينا اجازه ورود خواست قبل از ورود آن مرد،
فاطمه (ع) برخاست و خود را پوشانيد. پيامبر (ص) به فاطمه فرمود: چرا خود را
پوشانيدى آن مرد نابيناست؟ فاطمه (ع) پاسخ داد: بله پدر ولى من كه او را مى
بينم و هر چند او نابيناست اما بوى مرا استشمام مى كند. رسول خدا (ص) فرمود:
شهادت مى دهم كه تو پاره تن من هستى. [مناقب ابن مغازلى ص 380- نوادر ص 14.]
روزى رسول خدا (ص) در جمع ياران نشسته بود، از آنان پرسيد: ارزنده ترين و
گراميترين زينت براى زنان چيست؟ به گفته انس بن مالك كسى از صحابه نتوانست پاسخ
گويد. على (ع) (با وجودى كه پاسخ آن را مى دانست دوست داشت پاسخ آن را از زبان
فاطمه (ع) بشنود) به خانه رفت و اين سوال را با همسرش در ميان نهاد و فاطمه
زهرا (ع) فرمود: بهترين زينت براى زن آن است كه مردان آنان را نبينند و آنان
نيز مردان را نبينند».
على (ع) بسوى پيامبر (ص) بازگشت و پاسخ فاطمه (ع) را براى حضرت بيان كرد.
رسول خدا (ص) فرمود: «فاطمه (ع) درست گفته چه او پاره تن من است». [حليه
الاوليا ج 2 ص 40- كنزالعمال ج 8 ص 315- كشف الاستار ص 235.]
گردن بند با بركت
روزى پيامبر (صلى الله عليه و آله) در مسجد نشسته بود. اصحاب به دورش حلقه
زده بودند. پيرمردى عرب با لباسهاى ژوليده و حالتى رقت بار از راه رسيد، ضعف و
پيرى توان را از او زدوده بود. پيامبر (ص) بسويش رفت و جوياى حالش شد.
آن مرد پاسخ داد: اى رسول خدا (ص) فقيرى پريشان حالم. گرسنه ام، مرا طعام
ده،برهنه هستم مرا بپوشان، بينوايم گرهى از كارم بگشا.
پيامبر (ص) فرمود: اكنون چيزى ندارم ولى «راهنماى خير چون انجام دهنده
آنست.» [الدال على الخير كفاعله.] سپس او را به منزل فاطمه (عليهاالسلام)
راهنمايى كرد. پيرمرد فاصله كوتاه مسجد و خانه فاطمه (ع) را طى كرد و فاقه و
دردش را براى فاططمه (ع) بيان كرد. زهرا (ع) فرمود: ما نيز اكنون در خانه چيزى
نداريم، سپس گردن بندى را كه دختر «حمزه بن عبدالمطلب» به او هديه كرده بود باز
كرد به پيرمرد فقير داد و فرمود: اين را بفروش انشاءالله به خواسته ات برسى.
مرد بينواى عرب گردن بند را گرفت و به مسجد آمد. پيامبر (ص) همچنان در ميان
اصحاب نشسته بود. عرض كرد: اى پيامبر خدا (ص) فاطمه (ع) اين گردن بند را به من
احسان نمود تا آن را بفروشم و به مصرف نيازمنديم برسانم.
پيامبر (ص) گريست. عمار ياسر عرض كرد يا رسول الله! آيا اجازه ميدهى من اين
گردن بند را بخرم؟
پيامبر فرمود: هر كس خريدارش باشد خدا او را عذاب ننمايد. عمار ياسر از
اعرابى پرسيد: گردن بند را چند مى فروشى؟
مرد بينوا پاسخ داد: به غذايى از نان و گوشت كه سيرم كند، لباسى كه تنم را
بپوشاند و يك دينار خرجى راه كه مرا به خانه ام برساند.
عمار پاسخ داد: من اين گردن بند را به بيست دينار طلا و غذايى و لباسى و
مركبى از تو خريدم. عمار مرد را به خانه برد او را سير كرد، لباسى به او
پوشاند، او را بر مركبى سوار كرد و 20 دينار طلا هم به او داد. آنگاه گردن بند
را با مشك خوشبو ساخت و در پارچه اى پيچيد و به غلام خود گفت: اين را به رسول
خدا (ص) تقديم كن، خودت را هم به او بخشيدم.
پيامبر (ص) نيز غلام و گردن بند را به فاطمه (ع) بخشيد. غلام نزد فاطمه آمد،
آن حضرت گردن بند را گرفت و به غلام فرمود: من تو را در راه خدا آزاد كردم.
غلام خنديد. فاطمه (ع) راز خنده اش را پرسيد؟
پاسخ داد: اى دختر پيامبر (ص)! بركت اين گردن بند مرا به خنده آورد كه گرسنه
اى را سير كرد برهنه اى را پوشاند فقيرى را غنى كرد پياده اى را سوار نمود بنده
اى را آزاد كرد و عاقبت هم به صاحب خود برگشت. [اهل البيت توفيق ابوعلم ص 139-
بحارالانوار ج 43 ص 56.]
غذاى بهشتى
ابن شاهين- متوفاى 385 ه-. ق- يكى از علماى بزرگ اهل سنت روايت مى كند: روزى
على رضى الله عنه از فاطمه سوال كرد: آيا چيز خوردنى داريم؟ فاطمه (ع) پاسخ
داد: نه، به خدايى كه پدرم را به پيامبرى برانگيخت دو روز است كه خود و
فرزندانم حسن و حسين گرسنه ايم! على (ع) گفت: چرا به من نگفتى تا چيزى فراهم
كنم؟
پاسخ داد: از خدا شرم كردم چيزى از تو بخواهم كه تهيه آن برايت مقدور نباشد.
على (ع) از خانه بيرون رفت و يك دينار قرض كرد. روز گرم و سوزانى بود از
خورشيد آتش مى باريد و گرماى زمين پاها را مى آزرد. او قصد داشت چيزى بخرد كه
مقداد را ديد از او پرسيد: مقداد! در اين هواى گرم چه مى كنى؟
مقداد پاسخ داد: اى ابوالحسن رهايم كن و چيزى از من نپرس.
على فرمود: مقداد برايت شايسته نيست كه حالت را از من كتمان كنى. مقداد پاسخ
داد: فقر مرا به اينجا كشانده است در حالى خانه را ترك كردم كه فرزندانم از
گرسنگى مى گريستند و من ديگر نتوانستم چنين وضعى را تحمل كنم.
اشگ در چشمان على (ع) حلقه زد و قطره هاى اشك آرام بر محاسنش فرو غلطيد و
فرمود: بخدا من نيز براى همين بيرون آمده ام و دينارى قرض گرفته ام كه بتو
ايثار مى كنم و آن پول را به مقداد داد. و به سوى مسجد پيامبر (ص) بازگشت و
نماز عصر و مغرب را بجاى آورد. هنگامى كه پيامبر (ص) از نماز مغرب فراغت يافت
رو به على (ع) نمود و فرمود: آيا غذائى داريد تا شام را با شما باشم؟ على «رضى
الله عنه» متحير بود چه جواب گويد زيرا از پيامبر آزرم داشت و وضع خانه را آن
هنگام كه از آن خارج شده بود به خوبى مى دانست از اينرو سكوت كرد بود. پيامبر
(ص) فرمود: برويم و على (ع) فرمود بفرماييد و خداوند به پيامبر (ص) وحى نموده
بود كه شام را نزد اين خاندان باشد. پيامبر (ص) و على (ع) به خانه وارد شدند در
حالى كه فاطمه (ع) بر سجاده اش مشغول نماز بود و پشت سر او ظرفى بود كه بخار از
آن برمى خاست، هنگامى كه فاطمه (ع) نمازش را تمام كرد بر پيامبر (ص) سلام نمود
و پيامبر (ص) با مهربانى پاسخ داد آنگاه ظرف غذا را بر سفره نهاد؛ غذايى كه از
بهشت آمده بود و رايحه و طعمش با غذاهاى معمول تفاوت بسيار داشت. پيامبر (ص)
دست بر شانه على نهاد و فرمود: يا على اين پاداش و ثواب دينار توست، اين غذا از
جانب خداست و خداوند به هر كس بخواهد بى حساب روزى دهد. سپس پيامبر (ص) گريست و
فرمود: سپاس خداى را كه پدر شما را چون زكريا قرار داد و تو را اى فاطمه در
چنين مقامى، آن داستانى كه بر مريم گذشت. [فضائل فاطمه ابن شاهين ص 36.]
كلما دخل عليها زكريا المحراب وجد عندها رزقا [آيه 37 آل عمران.]
يعنى هرگاه زكريا بر مريم وارد مى شد او در محراب بود و نزد او رزقى قرار
داشت.
نقش فاطمه در نبردهاى صدر اسلام
در طول 10 سال حكومت پيامبر (صلى الله عليه و آله) در مدينه 75 نبرد يا
مانور نظامى (27 غزوه و 48 سريه) به وقوع پيوست. على (عليه السلام) به عنوان
فرماندهى دلاور در تمامى غزوات [به غزوه تبوك كه على (عليه السلام) به فرمان
پيامبر (صلى الله عليه و آله) براى اداره و حراست از مدينه در شهر ماند.] و
بسيارى از سرايا شركت جست.
گاه برخى از اين ماموريتهاى رزمى پياپى به خاطر فاصله زياد جبهه ها از مدينه
تا حدود دو يا سه ماه بطول مى انجاميد. [براى نمونه غزوه دومة الجندل حدود 50
روز و ماموريت على (عليه السلام) به يمن سه ماه طول كشيد.]
به تحقيق مى توان گفت، على (عليه السلام) بخش زيادى از زندگى 9 ساله مشتركش
با فاطمه (عليهاالسلام) را در ميدانهاى جهاد و يا ماموريتهاى تبليغى گذراند. و
به دور از خانه و كاشانه خود بود.
در غياب آن حضرت، همسرش فاطمه (عليهاالسلام) به تنهايى وظيفه سنگين اداره ى
خانه و تربيت فرزندان را به عهده داشت، و در اين راستا به نحو شايسته اى عمل مى
كرد تا شوى پيكارگرش با خاطرى آسوده وظيفه مقدس الهى خود را به انجام رساند.
فاطمه (عليهاالسلام) خود نيز با تمام توان براى يارى سپاه اسلام مى كوشيد.
در كارهاى خدماتى و امدادى شركت مى جست. به يارى خانواده هاى رزمندگان و شهداء
مى شتافت، و با خانواده شهدا همدردى مى كرد. او در نبردها به تهيه باند و مرهم
براى مجروحين جنگ مى پرداخت. و گاه همراه زنان امدادگر به جبهه مى رفت تا در
پشت خطوط مقدم عمليات، ضمن تشويق زنان امدادگر و آشنا ساختن آنان به وظائف
خطيرشان به مداواى جراحت محارم خويش (پدر و شوهرش) بپردازد. [درباره شركت زنان
در خدمات امدادى در صدر اسلام، و چگونگى خدمات آنان و مشخصات امدادگران مطالبى
را تحت عنوان بهدارى رزمى در صدر اسلام نگاشته ام.]
فاطمه در جنگ احد
در جنگ احد فاطمه زهرا (عليهاالسلام) همراه زنان به احد (در 6 كيلومترى
مدينه) رفت. در اين نبرد رسول خدا (صلى الله عليه و آله) به شدت زخمى شد و على
(عليه السلام) نيز جراحاتى برداشت. فاطمه (عليهاالسلام) خون از چهره پيامبر
(صلى الله عليه و آله) مى شست و على (عليه السلام) با سپر خود آب مى ريخت.
هنگامى كه فاطمه (عليهاالسلام) مشاهده كرد كه خون بند نمى آيد، قطعه حصيرى را
سوزانيد و خاكستر آن را بر زخم پاشيد تا خون بند آمد. [المغازى ج 1 ص 249 و
250.] آن روز پيامبر (صلى الله عليه و آله) و على (عليه السلام) شمشيرهاى خود
را به فاطمه (عليهاالسلام) دادند تا آن را بشويد. [سيره ابن هشام ج 3 ص 106.]
به ياد شهيدان
در نبرد احد «حمزه سيدالشهدا» عموى پيامبر (صلى الله عليه و آله) به شهادت
رسيد، پس از نبرد «صفيه» خواهر حمزه به اتفاق فاطمه زهرا (عليهاالسلام) كنار
پيكر مثله شده شهيد قرار گرفت و شروع به گريستن كرد، فاطمه (عليهاالسلام) نيز
مى گريست و پيامبر (صلى الله عليه و آله) هم با او گريه مى كرد و خطاب به حمزه
مى فرمود: هيچ مصيبتى مثل مصيبت تو به من نرسيده است! آنگاه خطاب به صفيه و
فاطمه (ع) فرمود: مژده باد كه هم اكنون جبرئيل به من خبر داد كه در آسمانهاى
هفتگانه حمزه شير خدا و شير رسول خداست. [المغازى ج 1 ص 290.]
پس از نبرد احد فاطمه زهرا (عليهاالسلام) تازنده بود، هر دو سه روز يكبار به
زيارت شهداى احد مى رفت و كنار قبورشان مى گريست و دعا مى كرد. [المغازى ج 1 ص
313.]
در نبرد خندق
(به هنگامه نبرد خندق كه مدينه در محاصره دشمن بود) فاطمه زهرا
(عليهاالسلام) نانى را براى رسول خدا (صلى الله عليه و آله) برد. پيامبر (ص)
پرسيد: اين چيست؟ فاطمه (ع) پاسخ داد نان پختم و دلم آرام نگرفت تا اينكه
برايتان نان آوردم.
پيامبر (ص) فرمود: «اين اولين غذايى است كه پس از سه روز پدرت بر دهان مى
گذارد». [ذخائر العقبى ص 46- طبقات ج 1 ص 114- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد
ج 11 ص 129.] و جود مساجد سبعه (هفتگانه) كه يكى از آنها مسجد حضرت زهرا
(عليهاالسلام) مى باشد بر دامنه كوه «سلع» كه به عهد پيامبر (صلى الله عليه و
آله) هنگام نبرد احزاب، خندق بر كنار آن حفر گرديد، نشان و يادگارى از حضور
زهرا (ع) در روزهاى سخت محاصره است. [نگاه كنيد به تصوير مساجد سبعه در همين
كتاب (تصوير شماره 4).]
با خانواده شهداء
در نبرد «موته»، «جعفر بن ابيطالب» به شهادت رسيد. و پيامبر (صلى الله عليه
و آله) به خانه وى رفت و همسر و فرزندانش را دلدارى داد و از آنجا به خانه
فاطمه (عليهاالسلام) رفت فاطمه (ع) [با نواى جانسوزى] مى گريست و مى گفت واى بر
داغ عمويم. پيامبر (ص) فرمود: بر مثل جعفر بايستى گريه كنندگان بگريند. سپس
پيامبر (صلى الله عليه و آله) فرمود: براى خانواده جعفر غذايى تهيه كنيد زيرا
امروز آنها خود را فراموش كرده اند. [المغازى ج 2 ص 766.]
فاطمه در فتح مكه
فاطمه زهرا (عليهاالسلام) در فتح مكه نيز حضور داشت. «ام هانى» خواهر على
(عليه السلام) گويد: در روز فتح مكه دو تن از خويشان مشرك شوهرم را پناه دادم و
در حالى كه آنها هنوز در خانه ام بودند ناگهان برادرم على (ع) در حالى كه سواره
و زره پوش بود پيدا شد و به طرف آن دو تن شمشير كشيد ميان او و ايشان ايستادم و
گفتم اگر بخواهى آن دو را بكشى بايد مرا هم پيش آنها بكشى! على (عليه السلام)
بيرون رفت در حالى كه چيزى نمانده بود آنها را بكشد. من خود را به محل خيمه
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) در بطحا رساندم و آن حضرت را پيدا نكردم ولى
فاطمه (عليه السلام) را ديدم و ماجرا را برايش گفتم، ديدم فاطمه (عليهاالسلام)
از همسر خود قاطع تر است؛ با تعجب گفت تو هم بايد مشركان را پناه دهى؟ در اين
هنگام رسول خدا (صلى الله عليه و آله) رسيد و از حضرتش براى ان دو نفر امان
طلبيدم. پيامبر (ص) به آنان امان داد. سپس پيامبر (ص) به فاطمه (ع) فرمود كه
براى او آب فراهم كند و شستشو نمود. [المغازى ج ص 830.]
هنگامى هم كه هند و ديگر زنان مشركين براى اعلام پذيرش اسلام و بيعت به حضور
پيامبر (صلى الله عليه و آله) رسيدند فاطمه (عليهاالسلام)، همسر پيامبر (ص) و
گروهى از زنان عبدالمطلب حضور داشتند. [المغزى ص 850. احتمالا حضور فاطمه
(عليهاالسلام) و برخى ديگر از زنانى كه با پيامبر محرم بودند براى حفاظت از جان
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) بود چه زنان منافق و خطرناكى همچون هند جگرخوار
بظاهر براى اعلام پذيرش اسلام نزد پيامبر (صلى الله عليه و آله) مى آمدند.]
فاطمه در مراسم حجةالوداع
در ماه رمضان سال دهم هجرى، على (عليه السلام) از سوى پيامبر (صلى الله عليه
و آله) براى يك ماموريت مهم رزمى، تبليغى و به فرماندهى سيصد سواره ى نظام به
كشور يمن كه در قلمرو پيامبر (ص) بود، اعزام شد. ماموريت با موفقيت كامل انجام
گرفت و عده زيادى نيز به اسلام گرويدند. [المغازى ج 3 ص 1079.]
على (عليه السلام) از يمن طى نامه اى گزارش كار خود را براى پيامبر (ص)
فرستاد. پيامبر (ص) در پاسخ به على (ع) امر فرمود كه براى انجام مراسم حج، به
موقع خود را به م كه رساند و پيك با اين پيام بسوى على (ع) بازگشت. [المغازى ج
3 ص 1082.]
پيامبر (ص) در ماه ذيقعده آن سال به مردم مدينه و قبايل مجاور اعلام كرد كه
قصد دارد حج بجاى آورد و بدين ترتيب عده ى زيادى براى سفر حج مهيا شدند. آن
حضرت در روز شنبه 25 ذيقعده سال دهم ه-. ق (مطابق شنبه پنجم اسفندماه سال دهم
ه-. ش) از مدينه حركت نمود و در ذى الحليفه احرام بست. [المغازى ج 3 ص 1088.]
همه همسران پيامبر (ص) نيز در اين سفر همراه شدند. آنها به هودجها سوار
بودند [المغازى ج 3 ص 1090.] فاطمه (عليهاالسلام) نيز با آنان بود و در اين سفر
عبادى مناسك حج را به دستور پيامبر (صلى الله عليه و آله) انجام مى داد. على
(عليه السلام) پس از گذشت سه ماه از مأموريت، در ايام حج به مكه رسيد و در آنجا
همسرش فاطمه زهرا (عليهاالسلام) را ديد. [المغازى ج 3 ص 1087.]
پس از مراسم باشكوه حجة الوداع، رسول خدا (صلى الله عليه و آله) هنگام
بازگشت به مدينه در غديرخم در يك اجتماع باشكوه يكصد هزار نفرى على (عليه
السلام) را به فرمان خداوند به امامت و جانشينى خود منصوب نمود. [رجوع كنيد به
كتاب محققانه الغدير اثر مرحوم علامه امينى ج 1 ص 9/ 12.] با توجه به حضور
فاطمه زهرا (ع) در حجةالوداع با اطمينان مى توان گفت: فاطمه زهرا (عليهاالسلام)
در مراسم باشكوه غدير خم حضور داشته است.
رحلت پيامبر
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) و ياران از سفر حج بازگشتند. هنگامى كه حضرت
به مدينه رسيد، از شدت خستگى و بيمارى چند روز بسترى شد و با بهبودى مختصرى
بستر را رها ساخت. اما زهرا (عليهاالسلام) اندوهگين بود، در چهره پيامبر (ص)
حالت وداع غم انگيزى موج مى زد. چه رسول خدا (صلى الله عليه و آله) خود پايان
عمر خويش را خبر داده بود. دلها مى تپيد، ابرهاى غم آسمان مدينه را پوشانده
بود. در اين روزها پيامبر (ص) بارها سفارش فاطمه عزيزش را به ياران كرد. بارها
به آنان فرمود: «فاطمه پاره تن من است، هر كس او را بيازارد، مرا آزرده است و
هر كس او را به خشم آرد مرا به خشم آورده است.» [فاطمه بضعه منى يودينى من
آذاها و يغضبنى من اغضبها، فضائل فاطمه ابن شاهين ص 42.] پيامبر (ص) به بستر
افتاد. فاطمه (عليهاالسلام) به روزهاى فراق و جدايى مى انديشيد و در كنار بستر
پدر و يا در تنهائى آرام مى گريست.
بيمارى رسول خدا (صلى الله عليه و آله) شدت يافت. فاطمه زهرا (عليهاالسلام)
در كنار بستر پيامبر (صلى الله عليه و آله) چهره ى نورانى و ملكوتى پدر را مى
نگريست كه از شدت تب عرق از آن مى ريخت. او با چشمان اشك آلود و صداى بغض گرفته
شعرى را كه ابوطالب درباره پيامبر (ص) سروده بود را زمزمه مى كرد.
يعنى: سپيد چهره اى كه به آبرومندى او از ابر باران طلب مى شود، پناه يتيمان
و نگهدار بيوه زنان است.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) چشمانش را گشود و فرمود: دخترم شعر مخوان،
قرآن بخوان. و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افاين مات او قتل انقلبتم
على اعقبكم و من ينقلب على عقبيه فلن يضر الله شيا و سيجزى الله الشكرين [آل
عمران 144.] .
«محمد (ص) نيست مگر پيامبر خدا كه پيش از او هم پيامبرانى آمده و رفته اند
آيا هرگاه بميرد و يا كشته شود، به آيين گذشتگان خود بازمى گرديد؟ و هر كه به
آيين گذشتگان خود بازگردد خداى را ضررى نمى رساند و خدا شاكران را پاداش دهد».
از شنيدن اين سخن زهرا (عليهاالسلام) دريافت كه تنها مى شود و پدر به ديدار
خدا خواهد رفت. از اينرو گريه و شيون سرداد. پيامبر (ص) نتوانست ناآرامى دخترش
را تحمل كند و در گوش او سخنى گفت كه فاطمه (عليهاالسلام) آرام شد و لبخند زد.
لبخند زهرا (ع) در آن حال شگفت آور بود. از او سوال كردند كه رسول خدا (ص)
چه رازى را به تو فرمود؟ پاسخ داد تا پدرم زنده است رازش را فاش نمى كنم پس از
رحلت رسول خدا (ص) راز آشكار شد. فاطمه (ع) گفت: پدرم به من فرمود: تو نخستين
كس از اهلبيت من هستى كه به من ملحق مى شوى و از اينرو شاد شدم. [امالى طوسى ج
2 ص 15- مصابيح السنه ج 2 ص 201- مشكل الاثار ج 4 ص 333- صحيح نرمذى ج 2 ص
319.]
آخرين شب
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) در آخرين شب زندگى اش، على، فاطمه، حسن و
حسين (سلام و درود خدا بر آنان باد) را نزد خويش خواند. آن شب پيامبر (ص) در
گوش فاطمه (ع) به تنهائى رازها گفت. سپس على را فراخواند. على (ع) وقتى حالت
پيامبر (ص) را مشاهده كرد به گريه افتاد. پيامبر (ص) فرمود: على گريه ات براى
چيست؟ اينك هنگامه فراق و جدائى من و تو رسيده است، برادرم به خدا مى سپارمت،
زيرا لقاى پروردگارم را برگزيده ام، اما گريه و اندوهم براى تو و دخترم فاطمه
است، چرا كه پس از من حقوق شما را ضايع نمايند، مردم تصميم دارند بر شما ستم
كنند شما را به خدا مى سپارم و خدا هم امانت مرا پذيرفته است.
آنگاه زهرا (عليهاالسلام) را در آغوش گرفت و سرش را بوسيد و فرمود: فاطمه
جان پدرت به قربانت. زهرا (ع) بلند شروع به گريستن نمود. رسول خدا (ص) فرمود:
به خدا سوگند كه خدايم انتقام تو را خواهد گرفت و با خشم تو خشم مى گيرد. واى،
واى، واى بر ستمگران. آنگاه رسول خدا (صلى الله عليه و آله) شروع به گريه نمود.
قطره هاى اشك پيامبر (ص) چون باران بر گونه ها و محاسنش فرو مى غلطيد او از
فاطمه (ع) جدا نمى شد. حسن و حسين (ع) پاهاى پيامبر (ص) را مى بوسيدند و مى
گريستند على (عليه السلام) مى فرمايد: من صداى گريه ملائكه را مى شنيدم و بدون
ترديد جبرئيل در آن موقعيت حساس پيامبر (ص) را تنها نگذاشته بود. فاطمه (ع) نيز
چنان مى گريست كه احساس كردم آسمان و زمين برايش مى گريند. باز هم درباره فاطمه
(ع) سفارش نمود و به او بشارتها داد. [بحارالانوار ج 22 ص 490.]
آخرين لحظه هاى حيات پيامبر (ص) فرارسيد. فرمود: يا على! مرا در خانه ام به
خاك بسپار و مراسم غسل و كفن و نمازم را بر پاى نما. [بحارالانوار ج 22 ص 493.]
آنگاه در حالى كه سرش در آغوش على (ع) بود بسوى خدا شتافت. اين مصيبت بزرگ
طبق روايات اهل البيت در تاريخ دوشنبه 28 صفر سال يازدهم هجرى قمرى كه مطابق
است با هفتم خردادماه سال يازدهم هجرى شمسى به وقوع پيوست. و طبق نوشته برادران
اهل سنت اين حادثه در تاريخ دوشنبه 12 ربيع الاول سال يازدهم اتفاق افتاد. [در
اينكه وفات پيامبر (ص) در روز دوشنبه بود بين هر دو فرقه اتفاق است اما در
تطبيق تاريخ 12 ربيع الاول مطابق با روز دوشنبه نيست بلكه 28 صفر با دوشنبه
مطابقت دارد از اينرو بدون هيچ تعصب فرقه اى وفات رسول الله (ص) در روز دوشنبه
28 صفر سال يازدهم اتفاق افتاده است!.]
غوغاى سقيفه
در خانه پيامبر (صلى الله عليه و آله) صداى شيون بلند بود. فرزندان فاطمه
(عليهاالسلام) حسن و حسين و زينب و ام كلثوم (ع) مى گريستند، اما زهرا (ع) بيش
از هر كس از غم اين مصيبت مى سوخت. على (عليه السلام) در حالى كه اشك از چشمانش
جارى بود به غسل و كفن پيامبر (ص) مشغول گرديد. قطره هاى آب بر پيكر پاك پيامبر
(ص) فرو مى غلطيد و در آن سوى اين ماتمكده، عده اى در سقيفه [نگاه كنيد به
تصوير شماره 5.] گرد آمده بودند تا در مورد جانشين پيامبر (ص) تصميم بگيرند.
هنوز كار شستشوى پيامبر (ص) تمام نشده فرياد الله اكبر برخاست على به عباس
فرمود: اين تكبير براى چيست؟
عباس پاسخ داد: يعنى آنچه نبايد بشود انجام شد. [انساب الاشراف ص 582.]
ديرى نپاييد جماعتى بسوى خانه فاطمه (عليهاالسلام) به حركت درآمدند از بيرون
خانه صدايى بلند شد: بيرون بياييد وگرنه همه شما را آتش مى زنيم.
خانه فاطمه (عليهاالسلام) خانه وحى بود. خانه اى كه پيامبر (صلى الله عليه و
آله) هرگاه مى خواست به آن وارد شود اجازه مى گرفت، جبرئيل بدون اجازه به درون
آن خانه وارد نمى شد، اما با كمال تاسف پس از رحلت پيامبر (ص) خانه مورد هجوم
واقع شد و اهل آن مورد اهانت و تهديد قرار گرفتند، اين حادثه اى نيست كه ساخته
و پرداخته شيعه باشد زيرا قديمترين و موثق ترين مورخان اهل سنت نظير طبرى، ابن
قتيبه دينورى، بلاذرى و ابن عبدر به نقل اين واقعه پرداخته اند. هر چند هرگز
قصد ما اين نيست كه با بيان اين مطالب احساسات عده اى از برادران مسلمان خويش
را ناديده انگاريم زيرا آنان كه در گذر اين حادثه بودند اكنون نزد خدايند و او
بهترين داورست، ليكن ذكر بيطرفانه حقايق تاريخى امرى است كه يك تاريخ نگار
امانتدار از بيان آن ناچار است. بلاذرى- متوفاى 276 ه.- و ابن عبدربه- متوفاى
328- پيرامون اين حادثه چنين مى نويسند:
پس از ماجراى سقيفه عده اى بسوى خانه وحى براه افتادند در بيرون خانه عمر
فرياد زد بيرون بياييد! بيرون بياييد وگرنه خانه را با اهلش آتش مى زنيم!
فاطمه (ع) به در حجره رفت و در آنجا عمر را ديد كه آتشى در دست دارد.
فاطمه (ع) فرمود: عمر مگر از خدا نمى ترسى چه شده است؟
عمر پاسخ داد: بايد على و بنى هاشم به مسجد بيايند و با خليفه رسول الله
بيعت كنند! فاطمه (ع) پاسخ داد كدام خليفه؟ خليفه رسول الله اكنون در كنار پيكر
پيامبر (ص) نشسته است. عمر پاسخ داد: ابوبكر پيشواى مسلمين است. مردم در سقيفه
با او بيعت كرده اند. بنى هاشم هم بايد با او بيعت كنند. اگر هم نيايند خانه را
با اهلش به آتش مى كشم مگر اينكه بيعت را بپذيرند.
فاطمه (ع) فرمود: عمر آيا مى خواهى خانه ما را آتش بزنى؟ و او گفت: بله.
[انساب الاشراف ص 586 عقدالفريد ج 5 ص 12 و چاپ ديگر ج 2 ص 197.]
طبرى- متوفاى 310 ه- كه برخى او را پيشواى تاريخ نگاران اهل سنت مى دانند با
همه ى احتياطى كه بطور معمول در نگاشتن چنين مطالبى دارد مى نويسد:
عمر بسوى خانه على رفت. در آنجا گروهى از مهاجران و طلحه و زبير گرد آمده
بودند. صدا زد سوگند بخدا اگر براى بيعت با ابوبكر بيرون نياييد شما را آتش
خواهم زد. زبير با شمشير از نيام برآمده بيرون جهيد اما پايش لغزيد و با صورت
به زمين خورد مردم بر سرش ريختند و او را گرفتند. [تا ريخ طبرى 2 ص 443.]
ابن قتيبه دينورى- متولد 213 و متوفاى 276- ماجرا را چنين نوشته است: ابوبكر
رضى الله عنه سراغ عده اى را كه از بيعتش تخلف كرده و نزد على كرم الله وجهه
گرد آمده بودند گرفت، سپس عمر را نزد آنان فرستاد. عمر بر در خانه آمد و اهل
خانه را فراخواند اما آنان از خانه بيرون نيامدند. او مقدارى هيزم خواست و گفت:
بخدايى كه جان عمر بدست اوست بيرون مى آييد يا خانه را با آنكس كه در اوست به
آتش مى كشم! به او گفتند: اى اباحفص! فاطمه در خانه است؟ پاسخ داد: اگر چه او
در خانه باشد. [الامامه و السياسه ج 1 ص 19.]
شهرستانى در كتاب الملل و نحل از قول نظام يكى از علماى بزرگ معتزله- متوفاى
231 نقل مى كند: در روز بيعت به شكم فاطمه چنان ضربتى خورد كه فرزندش (محسن) را
سقط كرد. [الملل و النحل ج 1 ص 57.]
در منابع شيعه ماجرا با صراحت بيشترى بيان شده است سليم بن قيس هلالى-
متوفاى 90 ه- چنين مى نويسد: وقتى اهلبيت در پاسخ تهديدها از خانه بيرون
نيامدند درب خانه به آتش كشيده شد. فاطمه (عليهاالسلام) پشت درب خانه آمد و در
اين ماجرا بين درب و ديوار قرار گرفت و بر او فشارى سخت وارد شد. قنفذ با
تازيانه بر بازوى فاطمه (عليهاالسلام) نواخت. [كتاب سليم بن قيس ص 249.] طبرى
شيعى- متوفاى قرن 4- مى نويسد: قنفذ با غلاف شمشير به او زد محسن فاطمه (ع) سقط
شد و بدان خاطر به بيمارى سختى دچار گشت. [دلائل الامامه ص 45.]
مبارزه
فاطمه زهرا (عليهاالسلام) با تمامى توان به مبارزه خود براى احقاق حقوق از
دست رفته اهل بيت پرداخت. زهرا (ع) با بينشى عميق و آگاهانه دريافته بود كه در
آينده خسارتهاى سنگينى به خاطر انحراف رهبرى متوجه اسلام و مسلمانان خواهد شد و
شايد اين اندوه و رنج بيش از تمامى مصيبتها و ستمهايى كه بر او رفته بود عمق
جانش را مى گداخت و خرمن اميدش را به خزان پاييزى غم انگيزى مبدل مى ساخت. او
دريافته بود كه اگر چرخ حادثه اينگونه بچرخد ديرى نخواهد پاييد كه سنتهاى
جاهليت در نقاب دلفريب مذهب ظاهر خواهد شد. رجعت دوباره بسوى گذشته تيره آغاز و
احياء ارزشهاى اشرافيت جاهلى پديدار مى شود، و فاسدترين عناصر جاهلى چون بنى
اميه با نام اسلام بر مردم حاكميت خواهند يافت. آخر پدرش بار گران رسالت را
سالها با سختى و تلاش بر دوش كشيد، رنجها برد. دشتهاى سوزان را درنورديد و در
سخت ترين نبردها براى اسلام عزيز مقاومت كرد و بهترين يارانش در اين راه شهيد
شدند. شوهرش على (عليه السلام) چه در ميدانهاى نبرد و چه در صحنه هاى ديگر براى
اسلام رنج فراوان برد. همه اين تلاشها و ايثارها براى حاكميت اسلام راستين و
بسط قسط و عدل و داد بود كه تنها در سايه پرچم امامت ادامه آن ممكن بود. فاطمه
(عليهاالسلام) به از دست دادن موقعيت ظاهرى اجتماعى على (ع) در مسئله ى خلافت
نمى انديشيد. مگر خلافت و پست و مقام ظاهرى چه تاثيرى در زندگى رفاهى و مادى
اين خانواده داشت؟
فاطمه (ع) به امانتى الهى مى انديشيد كه در غدير خم رسما به عهده على (ع) و
خاندانش واگذار شده بود؛ او نگران اداء امانت و در پى انجام وظيفه شرعى و دينى
اش بود و براى بازگرداندن خلافت به مسير اصليش از همان روزهاى آغازين مبارزه
مسالمت جويانه اى را آغاز كرد.
به نوشته ابن قتيبه دينورى: على (ع) شبانه فاطمه (ع) را سوار بر چارپا مى
كرد و به مجالس انصار مى برد تا آنان را به يارى طلبد. انصار نيز پاسخ مى دادند
اى دختر رسول خدا (ص)! بيعت ما با اين مرد تمام شده است اگر شوهرت و پسر عمت
قبل از ابوبكر نزد ما مى آمدند ما از او روى گردان نبوديم. على (ع) مى فرمود:
آيا بايستى پيكر پيامبر (ص) را در خانه اش رها مى كردم و او را دفن نكرده براى
جانشينى اش با مردم به جدال مى پرداختم؟! [الامامه و السياسه ص 20.]