سيماى حضرت فاطمه در قرآن كريم (تحفه ى فاطميه)

مرحوم ميرزا عبدالحسين قدسى خوشنويس

- ۱۷ -


خبر دادن از غيب

چهارم: اخبار به غيب است در «بحار» از حضرت صادق (عليه السلام) نقل مى فرمايد كه فرمود: زنادقه [ قال فى المجمع البحرين: «الزّنديق كقنديل و المشهور عند النّاس: هو الّذى لا يتمسّك بشريعَة و يقول بدوام الدّهر. والعرب تعبر عنه بقولهم مُلْحِد. والجمع: زنادقه، و فى الحديث: «الزّنادقة هم الدّهرية الّذين يقولون لا ربّ و لا جنّة و لا نار، وَ ما يهلكنا الّا الدّهر». و فى «المجمع»: «الزّنادقة، قوم من المجوس، يقال لَهم الثّنويه، يقولون: النّور مَبدء الخيرات والظلمة مَبدء الشرور».

قيل: «مأخوذٌ من الزّند و هو كتاب الفهلويّه، كان لزردشت المجوس، ثم استعمل فى كلّ ملحدٍ فى الدّين». 2/ 293 حرف راء. ] در سال صد و بيست و هشت ظاهر مى شوند و اين مطلب را در مصحف فاطمه (عليهاالسلام) ديدم و در آخر همين حديث مى فرمايد:

«اَمّا اِنَّهُ لَيْسَ مِنَ الْحَلالِ وَ الْحَرامِ وَلكِنْ فيهِ عِلْمُ ما يَكُونُ». [ بصائر الدّرجات: 177 جزء 3 باب 14 ح 18، بحار: 26/ 44 ح 77، اصول كافى: 1/ 346 ح 630. ] و جه استدلال اينكه: حضرت صادق (عليه السلام) خبر داد به ظهور زنادقه و اين اخبار به غيب را استناد كرد به مصحف آن حضرت و اين مصحف اِملاء حضرت صدّيقه بوده و معطى شى ء فاقد شى ء نمى توان بود، پس ثابت شد به مفاد اين حديث كه عالم به غيب بوده.

پنجم: زهد و ورع [و رع درجه اش بالاتر از زهد است و زهد به معنى اعراض است. در «عيون اخبار الرضا» آمده است: از حضرت صادق (عليه السلام) سؤال كردند از زاهد در دنيا، فرمود: كسى است كه ترك كند حلال دنيا را به جهت ترس از حساب و حرامش را به جهت ترس از عقاب. ] آن حضرت است كه در ذيل آيه ى (فَاستَجابَ لَهُم رَبُّهُمْ) در حكايت شمعون يهودى خواهد آمد.

ششم: در سخاوت و ايثار [ ايثار درجه اش بالاتر از سخاوت است و آن مقدّم داشتن و برترى دادن غير است بر نفس خود. ] آن حضرت است كه در ذيل آيه ى (يُوفُونَ بِالنَّذْرِ) گذشت و نيز در ذيل آيه ى (فَاستَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ) خواهد آمد.

هفتم: استجابت دعاى آن حضرت است و آن نيز در آيه ى مباركه ى (فَاستَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ) خواهد آمد.

هشتم: معجزات [ تعريف و حدود معجزه:

فى «القاموس»: «و معجزة النّبى (صلى اللَّه عليه و آله) ما اعجز به الخصم عند التحدّى. الهاء للمبالغة». و فى «المجمع»: «المعجز، لامر الخارق للعادة المطابق للدّعوى المقرون بالتحدّى». انتهى. معلوم مى شود، «هاء» آخر كلمه ى معجزه، «هاء» مبالغه است و هر خارق عادت، مثل مرده زنده كردن. پس به اين قيد خارج مى شود هر غير خارق عادت، مثل خبر دادن به طلوع شمس.

«المطابق للدّعوى»، مثل اينكه ادّعا كند نطق حيوانى را به تصديق خود و آن حيوان هم ناطق شود به تصديق او، ابداً نطقى نكند، يا ناطق شود به تكذيب او.

«المقرون بالتحدّى»، يعنى مقرون باشد به دعوى پيغمبرى و رسالت. پس به اين قيد خارج شد مقرون به غير تحدّى، مثل كرامت كه از ولى ظاهر مى شود كه خارق عادت است ولى مقرون به دعوى پيغمبرى و رسالت نيست.

از عبارت اين دو كتاب معلوم شد كه لفظ معجزه، فقط در نبى و رسول استعمال مى شود، زيرا كه در غير نبى مقرون به دعوى رسالت نيست. و از كتاب «اتمام الدّراية» جلال الدين عبدالرّحمن سيوطى معلوم مى شود كه خارق عادت را در غير نبى، يعنى «ولى» به كرامت تعبير مى كنند. بنابراين در ائمّه و معصومين و اولياء خدا (عليهم السلام)، هرگاه لفظ معجزه استعمال شود، من باب مسامحه و مجاز است. ] آن حضرت است، يكى در ذيل آيه ى مباركه ى (قُلْ لا اَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ اَجْراً) در حكايت سلمان و حركت اساس مسجد گذشت و باز هم خواهد آمد. اين هشت صفت، صفات مكتسبه ى نفسانيّه بود كه ذكر شد.

ديگر كمالات آن بزرگوار

امّا صفات مكتسبه ى بدنيّه، پنج است:

اوّل: عبادت آن حضرت: در «بحار» است:

«ما كانَ فى هذِهِ الْاُمَّةِ اَعْبَدُ مِنْ فاطِمَةَ (عليهاالسلام)، كانَتْ تَقُومُ حَتَّى تَوَرَّم قَدَماها». [ مناقب: 3/ 341، بحار: 43/ 84 ح 7، عوالم: 11/ 224 ح 1. ] «نبود در اين امّت عبادت كننده تر از حضرت صدّيقه (عليهاالسلام)، اينقدر به پاى مبارك براى عبادت حق تعالى ايستاد كه پاهاى مباركش ورم كرد».

دوّم: مواسات آن حضرت است، در «بحار» است كه خدمت خانه را يك روز حضرت صدّيقه مى كرد و يك روز خادمه ى آن حضرت، بنابر قرارداد فيمابين كه بالسّويه باشند. [ بحار، 43/ 28، ح 33، عوالم: 11/ 205 ح 1. ] سوّم: معاشرت آن معصومه با حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) در سنواتى كه در خانه ى على (عليه السلام) بود ابداً مخالفت آن حضرت را نفرمود، بلكه نسبت مخالفت هم سزاوار نيست و از چنين نسبتى پناه به خدا بايد برد، چنانچه در وصاياى آن معصومه به حضرت امير دارد كه صدّيقه (عليهاالسلام) فرمود:

«يا ابْنَ عَمّ، ما عَهَدْتَنى كاذِبَةً وَ لا خائِنَةً، وَ لا خالَفْتُكَ مُنْذُ عاشَرْتَنى، فَقالَ (عليه السلام): مَعاذَ اللَّهِ، اَنْتِ اَعْلَمُ بِاللَّهِ وَ اَبَّرُّو اَتْقى وَ اَكْرَمُ وَ اَشَدُّ خَوْفاً مِنَ اللَّهِ اَنْ اُوَبّخكِ بِمُخالَفَتى» [ بحار: 43/ 191، ح 20، عوالم: 11/ 502 ح 12. ] «اى پسر عمّ، هرگز از روى كذب و خيانت با تو عهدى نبستم و از ابتداء معاشرت تاكنون به راه مخالفت نشتافتم. على (عليه السلام) فرمود: معاذ اللَّه، تو داناترى به خدا و نيكوكارترى و پرهيزكار و گرامى ترى و از آن بيشتر از خداى مى ترسى كه من نسبت دهم تو را به مخالفت خود». و امّا معاشرت حضرت رسول با صدّيقه: از حذيفه روايت است كه رسول خدا (صلى اللَّه عليه و آله) نمى خوابيد تا اينكه بوسه مى زد گونه ى مبارك فاطمه (عليهاالسلام) را و از حضرت صادق (عليه السلام) مروى است كه:

«كانَ النَّبِىُّ (صلى اللَّه عليه و آله) لا يَنامُ لَيْلَةً حَتَّى يَضَعَ وَجْهَهُ بَيْنَ ثُدْيَى فاطِمَةَ». [ مناقب: 3/ 334، بحار: 43/ 42 ح 42، عوالم: 11/ 134 ح 4. ] «حضرت رسول (صلى اللَّه عليه و آله) نمى خوابيد شبى را، مگر آنكه مى گذاشت صورت مبارك را ميان دو پستان فاطمه».

چهارم: صدق آن مظلومه است: چنانچه عايشه با وجود اينكه هميشه كدورت و مبارات داشت مى گويد: نديدم احدى را راستگوتر از فاطمه (عليهاالسلام) غير از پدرش.

پنجم: تزويج آن معصومه است با حضرت امير (عليه السلام) و كفو بودن حضرت صدّيقه با حضرت امير (عليه السلام) چنانچه مفصّلاً در مجلس اوّل گذشت.

امّا صفات غير مكتسبه ى نفسانيّه: چهار است:

اوّل: سيّده ى نساء عالمين بودن است و آن را در ذيل آيه ى (يُوفُونَ بِالنَّذْرِ...) مفصّلاً بيان نمودم.

دوّم: به منزله ى پيغمبر بودن [ يكى از اخبار به منزله ى پيغمبر بودن صدّيقه ى (عليهاالسلام)، خبرى است كه سابقاً ذكر شد. «مَن اذى فاطمة فَقَد اذانى...».

سيّد جزائرى رحمه اللَّه در «انوار» مى فرمايد: تعجّب مى آورد مرا نقل مباحثه اى كه جارى شد ميان شيخ بهائى و يكى از علماء مصر كه داناتر و فاضل ترين علماء عامّه بود و شيخ بهائى اظهار اتّحاد مذهب با او كرده. آن عالم گفته بود: رافضى هاى پيش از شما چه مى گويند در حقّ شيخين؟ شيخ بهائى فرموده بود: دو حديث به جهت من ذكر كردند كه من عاجز شدم از جواب آنها.

گفت: چه مى گويند؟ گفتم: مى گويند: مسلم در «صحيح» خود روايت كرده اينكه رسول خدا (صلى اللَّه عليه و آله) فرمود: «من اذى فاطمة فَقَد اذانى وَ مَن اذانى فَقَد اذى اللَّه و مَن اذى اللَّه فَقَد كفر». و باز مسلم روايت كرده پنج ورق بعد از اين حديث كه: «انّ فاطمة خرجت من الدّنيا و هِىَ غاضبة على ابى بكر و عمر»، نمى دانم چگونه وفق مى دهد اين دو حديث؟!!

عالم سنّى گفت: امشب را مهلت بده تا صبح. چون صبح شد، عالم سنّى آمد و گفت: نگفتم رافضى ها دروغگو هستند در نقل احاديث، ديشب كتاب «صحيح مسلم» را مطالعه كردم، ديدم ميان دو خبر بيش از پنج ورق فاصله بود.

اين بود جواب عالم سنّى در دفع معارضه ى اين دو حديث!!! (انوار نعمانيّة: 1/ 93- 94). ] و اين خيلى رتبه است و به كرّات اين را ذكر نمودم كه حضرت رسول (صلى اللَّه عليه و آله) فرمود: فاطمه (عليهاالسلام) روح من است كه در ميان دو پهلوى من است [ نگا. پاورقى 18، گفتار اوّل.

مؤمنان معدود ليك ايمان يكى- جسمشان معدود وليكن جان يكى غير آن فهمى كه در گاو و خر است- آدمى را عقل و جان ديگر است جان گرگان و سگان از هم جداست- متّحد جانهاى شيران خداست مثنوى معنوى: ص 642، دفتر چهارم، شرح انّما المؤمنون اخوه... ] سوّم: وجوب محبّت آن حضرت است كه افضل فضايل است و در ذيل آيه ى (قُلْ لا اَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ اَجْراً) آن را بيان نمودم. و چهارم: مباهله است و فضل آن ظاهر است به جهت آنكه در مقام اثبات حقّ، پيغمبر خدا (صلى اللَّه عليه و آله) اهل بيت خود را مستجاب الدعوة مى دانست و اليق و سزاوارترين جميع مردم والّا اگر كسى به مثابه ى آنها يا اقرب به خدا پيدا مى شد حضرت رسول (صلى اللَّه عليه و آله) آن را اختيار مى فرمود.

امّا صفات غير مكتسبه ى بدنيّه پنج است:

اوّل: نسب آن حضرت است: از اوضح واضحات و ابده بديهيّات است كه نسبتى بالاتر از نسب به حضرت خاتم الانبياء [ يستفاد من بعض الاخبار انّه (صلى اللَّه عليه و آله) قال: «كلّ سببٍ و نَسبٍ منقطعٌ، الّا سبَبَى وَ نسبى».

ر. ك بحار: 5/ 209 ح 48 و 7/ 238 باب 9 ح 2 و 16/ 401 و 25/ 247 باب 7 ح 4، فرائد السمطين: 2/ 281 ح 544. ] (صلى اللَّه عليه و آله) نيست، زيرا كه آن حضرت علّت غائى جميع موجودات است و شخص اوّل عالم امكان، پس نسبت به آن حضرت اشرف انساب است.

دوّم: اولاد آن حضرت: همين قدر بس است كه سيّد جوانان اهل بهشت مى باشند و ائمه [ نشانه هاى امامان الهى:

«ائمّه» جمع امام است و امام (عليه السلام) سى علامت دارد كه به آنها شناخته مى شود، چنانچه صدوق رحمه اللَّه در كتاب مستطاب «فقيه» از حضرت رضا (عليه السلام) روايت كرده كه امام علاماتى دارد:

1- داناترين مردمان است.

2- حكم كننده ترين مردمان است.

3- پرهيزكارترين مردمان است.

4- حلم دارنده ترين مردمان است.

5- شجاع ترين مردمان است.

6- عابدترين مردمان است.

7- سخى ترين مردمان است.

8- ختنه شده زائيده مى شود.

9- پاكيزه مى باشد.

10- مى بيند از پشت سر چنانچه از پيش رو مى بيند.

11- سايه ندارد.

12- زمانى كه از شكم مادر به زمين مى افتد، به كف دست مى افتد و صدا به شهادتين بلند مى كند.

13- محتلم نمى شود.

14- چشمش به خواب مى رود ولى قلبش به خواب نمى رود.

15- حديث مى گويد.

16- مساوى است ورع او با ورع رسول خدا (صلى اللَّه عليه و آله).

17- بول و غايط او ديده نمى شود، به جهت آنكه خداوند زمين را موكّل فرموده به بلعيدن آنچه از او خارج مى شود.

18- بوى او پاكيزه تر از بوى مشك است.

19- سزاواتر است به مردم از نفسهاى ايشان.

20- مهربان تر است بر مردم از پدر و مادر آنها.

21- شديدترين مردمان است از حيث تواضع براى خداوند «جلّ ذكره».

22- بيش از مردم اوامر خدا را اطاعت مى كند.

23- بيش از مردم كفّ (نگهدارى) نفس مى كند از آنچه نهى شده.

24- دعاى او مستجاب است، حتى اينكه اگر نفرين كند بر سنگى، دو نصف مى شود.

25- اسلحه رسول خدا و شمشير ذوالفقار نزد آن حضرت است.

26- كتابى نزد اوست كه در او اسماء شيعيانش تا روز قيامت در او است.

27- كتابى نزد اوست كه اسماء دشمنانش تا روز قيامت در او است.

28- جامعه اى نزد آن حضرت است و آن صحيفه اى است كه طول آن هفتاد ذراع است و در آن صحيفه است هر چه كه به او احتياج دارد اولاد آدم.

29- جفر اكبر و اصغر كه پوست بز و گوسفند است، نزد آن حضرت است كه در آن جفر جميع علوم ثبت است، حتى ارش خدش و حتى حكم يك تازيانه و نصف تازيانه و ثلث تازيانه.

30- نزد آن حضرت است مصحف فاطمة زهراء (عليهاالسلام).

من لا يحضره الفقيه: 4/ 418 ح 5914، انوار نعمانيّة: 1/ 34، خصال: ص 527 ابواب ثلاثين ح 1، روضة المتقين: 13/ 230- 272. ] از نسل آن حضرت است.

سوّم: نمو (رشد بدنى) آن حضرت است چنانچه ذكر شد كه در يك هفته به اندازه ى يك ماه و در يك ماه به اندازه ى يكسال نموّ مى فرمود.

چهارم: نديدن دَم است كه خون حيض و نفاس باشد و به همين جهت آن حضرت را بتول نامديند «لِاَنَّها لَمْ تَرَحُمْرَةً قَطُّ». [ علل الشرائع: ص 181، باب 144، ح 1، بحار: 43/ 15، ح 13. ] پنجم: نور آن حضرت است و آن را در اغلب مجالس ذكر نمودم.

فضايل پس از شهادت

امّا فضايل بعد از وفات آن حضرت: به يك فضيلت اكتفا مى كنم:

در «بحار» از «امالى» نقل مى فرمايد كه جابر بن عبداللَّه انصارى گفت: كه حضرت رسول (صلى اللَّه عليه و آله) فرمود روز قيامت سوار مى شود دختر من فاطمه، بر شترى از شترهاى بهشت كه هر دو پهلويش مزيّن است به ديباج و مهار آن از مرواريد تازه و قوائمش از زمرّد سبز است و دُمِ او از مُشك بويا، دو چشمش دو ياقوت قرمز و هودجى از نور بر اوست كه ديده مى شود ظاهر او از باطن او و باطن او از ظاهر او، درون او پر از عفو خدا است و برون او رحمت خدا است.

بر سر او تاجى است كه هفتاد ركن دارد هر ركنى مرصّع به درّ و ياقوت، روشنى مى دهد چنانچه ستاره ى درخشنده روشنى دهد در افق آسمان.

از طرف راست هفتاد هزار ملك و جبرئيل زمام ناقه اش را به دست گرفته به نداى بلند مى گويد: چشمهاى خود را فروبنديد تا فاطمه (عليهاالسلام) دختر پيغمبر (صلى اللَّه عليه و آله) عبور كند.

پس باقى نمى ماند در اين هنگام هيچ پيغمبرى و رسولى و صدّيقى و شهيدى جز اينكه چشم فروبندد تا آنكه فاطمه (عليهاالسلام) درگذرد، پس مى رود تا محاذى عرش پروردگار و خويشتن را از ناقه به زير افكند و عرض كند: اى خداى من، اى مولاى من، حكم كن ميان من و ميان كسانى كه كشتند اولاد مرا.

ناگاه ندا از جانب پروردگار رسد: اى حبيبه ى من و فرزند حبيب من، سؤال كن از من آنچه خواهى تا عطا كرده شوى و شفاعت كن تا قبول كرده شود، سوگند به عزّت و جلال خودم از هيچ ظالمى درنمى گذرم و از هر ستمى بازپرسى مى كنم. فاطمه عرض مى كند: اى مولاى من و اى سيّد من، اندوه من، همه از فرزندان من و شيعيان من و شيعه ى فرزندان من و دوستان من و دوستان فرزندان من است.

ندا از حضرت حق مى رسد: كجايند فرزندان فاطمه (عليهاالسلام) و شيعيان و شيعه ى فرزندان او؟ پس حضر مى شوند و فرشتگان رحمت اطراف آنها را احاطه مى كنند و حضرت صدّيقه (عليهاالسلام) پيش اُفتد تا آنكه همه را داخل بهشت كند. [ امالى صدوق: ص 69، ح 36، بحار: 43/ 219، ح 1. ] مسلمانان! فاطمه مگر چه ظلمى ديد در دنيا كه مى گويد: «اُحْكُمْ بَينى وَ بَينَ مَنْ ظَلَمَنى».

گويا به واسطه ى ظلم هائى كه عمر ملعون به آن حضرت وارد آورد. آتش به در خانه ى آن حضرت زد تا در نيم سوخته شد و در را چنان به پهلوى مباركش زد كه محسن او سقط شد!!! و تازيانه به بازويش زد كه تا وقت وفات، اثرش باقى بود و به همين صدمات از دنيا رفت.

مسلمانان! فاطمه در پاى عرش الهى عرض مى كند: خدايا حكم كن ميان من و ميان كشنده ى اولاد من.