تحليل سيره فاطمه زهراء

على اكبر بابازاده

- ۱۴ -


شفاعت فاطمه در محشر

مساله شفاعت، چيزى است كه ريشه ى قرآنى و حديثى داشته و ضرورت مذهب به حساب مى آيد. بنابراين، يكى از شفعاى روز قيامت- آن هم در حد وسيع- حضرت فاطمه ى زهرا عليهاالسلام مى باشد كه در اينجا توجه شما را به مضمون دو حديث كه از طريق حضرت سلمان و جابر جعفى آمده است جلب مى كنم:

روزى سلمان به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله خدا گفت: اى مولاى من! تو را سوگند به خدا، از عظمت فاطمه عليه السلام در روز قيامت تعريفى بفرماييد.

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله با تبسم رو به سلمان كرد و فرمود: سوگند به آن آفريدگارى كه جانم در دست اوست، فاطمه عليهاالسلام را در آن روز بر ناقه اى از ناقه هاى بهشت سوار مى كنند، جبرئيل و ميكائيل به ترتيب از راست و چپ او حركت مى نمايند. اميرالمومنين پيشاپيش و حسن و حسين از پشت سر، وى را همراهى مى كنند، تا بدين طريق فاطمه عليهاالسلام از پل صراط مى گذرد و پس از گفتگوهاى زياد، آنگاه خطاب مى رسد: فاطمه! هر چه مى خواهى بخواه. دخترم عرض مى كند:

اسالك ان لاتعذب محبى، و محبى عترتى بالنار، فيوحى اللَّه اليها: يا فاطمه! و عزتى و جلالى و ارتفاع مكانى، لقد آليت على نفسى من قبل ان اخلق السموات و الارض بالفى عام ان لااعذب محبيك و محبى عترتك بالنار. [سفينه البحار، ج 2، ص 375.] بار الهى! از تو مى خواهم علاقه مندان خود و فرزندانم حسن و حسين را در آتش مسوزان. خطاب مى رسد: يا فاطمه! سوگند به عزت و جلالم، دو هزار سال پيش از خلق آسمانها و زمين، بر خودم لازم كرده ام كه اين حاجت تو را برآورم جابر جعفى نيز به حضور امام باقر عليه السلام رسيده، عرض كرد: فدايت شوم، حديثى در مورد فاطمه عليهاالسلام بفرماييد، كه با نقل آن، شيعيان را خوشحال كنم.

حضرت فرمودند: در روز رستاخيز منابرى از نور براى پيامبران نصب مى گردد، كه منبر رسول خدا از همه مجلل تر است و همچنين منبرهايى براى اوصيا در نظر مى گيرند كه جايگاه على عليه السلام از همه بالاتر مى باشد آنگاه نوبت به فرزندان انبيا مى رسد كه مقام حسن و حسين عليهماالسلام بس منيع تر است. سپس نوبت فاطمه عليهاالسلام فرامى رسد و او را با تجليل و شكوه بى نظير به محشر آورند و كنار در بهشت قرار مى گيرد، ولى داخل آن نمى شود و مى گويد: خدايا! از تو مسالت مى دارم كه مقام مرا در همچو روزى براى اهل محشر معلوم كنى.

از جانب خدا ندا مى رسد: اى دختر پيامبر! برگرد به سوى اهل محشر و هر كه را از علاقه مندان خود يافتى شفاعت كن.

امام باقر عليه السلام مى فرمايند: به خدا سوگند، فاطمه عليهاالسلام شيعيان خويش را يكى پس از ديگرى انتخاب نموده و داخل بهشت مى نمايد، همان طورى كه پرنده ها دانه ها را برمى گزينند، و سپس شيعه هاى آن حضرت نيز، خود شفاعت نموده و علاقه مندان فاطمه عليهاالسلام را به بهشت داخل مى كنند...

در دنباله اين حديث امام پنجم مى فرمايند: و اللَّه لايبقى فى الناس الا شاك او كافر او منافق. [عوالم، ج 11، ص 150- بحارالانوار، ج 43، ص 64، ح 57.] سوگند به خدا، از امت اسلامى كسى باقى نمى ماند مگر افراد مذبذب و كافر و منافق و ساير مردم مشمول شفاعت فاطمه مى گردند.

در پايان اين فصل، براى توضيح مطلب، تذكرى را لازم مى دانم و آن اينكه: شفاعت شوندگان بايد واجد شرايط باشند. ايمانشان را در دنيا تباه نسازند. حقوق و آبروى مردم را تضييع ننمايند. در عمل به واجبات دينى كوتاهى نكنند. از نظر اخلاقى و عملى مشابهت و سنخيت با فاطمه عليهاالسلام و ساير شفاعت كنندگان داشته باشند، و گرنه به طور مطلق مشمول شفاعت نمى شوند، بلكه هر جرم و تخلف دينى و تجاوز به حقوق ديگران، كيفر مناسبى را به دنبال خواهد داشت و چنين افرادى به طور محدود و موقت كيفر مى بينند و سپس مشمول شفاعت مى شوند... همان طورى كه دانش آموزان غير واجد شرايط مشمول الطاف مربيان آموزشى نمى گردند.

خداوندا! ما را شايسته ى شفاعت فاطمه، پدر، شوهر، و فرزندان معصوم او بفرما.

فصل بيست و نهم:فرزندان فاطمه

معروف و مشهور اين است كه حضرت فاطمه عليهاالسلام پنج فرزند داشت:

1- امام حسن عليه السلام 2- امام حسين عليه السلام 3- زينب كبرى. 4- زينب صغرى (كنى به ام كلثوم.) 5- محسن شهيد.

امام حسن عليه السلام در نيمه ى ماه مبارك رمضان سال سوم هجرى متولد و در سال پنجاه هجرى به شهادت رسيد. برخى روز شهادت آن حضرت را هفتم صفر و گروهى بيست و هشتم آن ماه دانسته اند، مرقد بى چراغ آن بزرگوار در قبرستان بقيع مدينه است.

حضرت امام حسين عليه السلام نيز در سوم ماه شعبان سال چهارم در مدينه متولد گرديده و در سن پنجاه و هشت سالگى، با وضع دلخراشى در سرزمين كربلا در روز عاشورا به شهادت رسيده و در همانجا مدفون شد.

حضرت زينب در سال پنجم و بنا به قول قويتر در سال ششم هجرى در مدينه ديده به جهان گشود و نام او از جانب خدا تعيين گرديد و زينت پدر (زين اب زينب) ناميده شد. او پس از يك عمر تحمل مشكلات و مصائب ناگوار، سرانجام در دهم رمضان يا چهاردهم رجب سال شصت و دو هجرى جهان را وداع گفت، كه مرقدش در سه محل محتمل است.

1- مدينه. 2- قاهره. 3- دمشق (زينبيه).

معروفترين آنها دمشق است، زيرا زينبى كه در مصر (قاهره) مدفون است از نوه هاى حضرت اميرالمومنين است به نام زينب، نه زينب دختر آن حضرت. و زينب صغرى معروف و مكنى به ام كلثوم در سال هشتم هجرى در مدينه به دنيا آمد و روزگار تلخى را همچون خواهرش زينب، پشت سر گذاشت و سرانجام با فاطمه -كمى پس از رحلت خواهرش- از جهان فانى به جهان باقى شتافت. تا ريخ ولادت و وفات آن بانو دقيقا در تاريخ معتبر نيامده است. و بالاخره فرزند آخر زهرا عليهاالسلام، محسن شهيد، مابين در و ديوار است، كه در اثر تهاجم سپاه خليفه به فرماندهى يار او خليفه ى دوم در شكم مادر به شهادت رسيد... كه شرح آن در فصل بيست و پنجم گذشت.

ما در اين فصل به همين مختصر درباره ى تاريخ زندگى فرزندان فاطمه بسنده نموده، لذا خوانندگانى كه خواستار شرح مبسوط مى باشد، به كتابهاى مستقلى كه در اين باره نوشته شده مراجعه فرمايند.

احترام فرزندان فاطمه

چنانچه در فصل دوم به طور تفصيل بحث كرديم خداوند احترام و محبت اهل بيت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را واجب ساخته و مردم را به مراعات آن مكلف نموده است. و شكى نيست كه فرزندان فاطمه، فرزندان پيامبر و اهل بيت او محسوب مى گردند. [در اين فصل نيز در اين باره بحث خواهيم كرد.] لذا پيامبر گرامى اسلام در مورد احترام اين عزيزان مى فرمايند:

انا شافع يوم القيامه لاربعه اصناف: رجل نصر ذريتى و رجل بذل ماله لذريتى عند الضيق، و رجل احب ذريتى باللسان و القلب، و رجل سعى فى حوائج ذريتى. [و سائل الشيعه، ج 11، ص 556، ح 2.] من در پيشگاه خدا به چهار دسته شفاعت خواهم كرد:

1- به كسانى كه فرزندانم را به هر نحوى كمك كنند.

2- به اشخاصى كه در مقام نياز به كمك مالى آنان بشتابند.

3- افرادى كه با دل و زبان فرزندانم را دوست بدارند.

4- مردانى كه در رفع حاجت آنان تلاش نمايند. و در يك حديث ديگر كه شبيه اين روايت است، در بند اول آن مى فرمايند:

«كسانى كه به فرزندان من بعد از من احترام كنند.» (المكرم لذريتى من بعدى...) [و سائل الشيعه، ج 11، ص 556، ح 2.، ح 6.] اين حديثها مى رساند كه احترام فرزندان فاطمه عليهاالسلام باعث خشنودى و رضايت خاطر رسول خدا گرديده و در نتيجه شفاعت آن حضرت را به دنبال خواهد داشت و بالعكس ظلم و ستم و هرگونه بى احترامى به آنان، موجب خشم خدا و پيامبر و سرانجام گرفتارى به قهر خدا خواهد گرديد.

چنانچه در حديثى رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله پس از شمردن كيفر ستمگران زهرا آنگاه، در مورد ستم به فرزندان و شيعيان آن حضرت مى فرمايند: .

.. ويل لمن يظلم ذريتها و شيعتها. [فرايد السمطين، ج 2، ص 67، ش 391.]؛ واى از كيفر شديد كسانى كه به فرزندان و شيعيان فاطمه عليهاالسلام ستم كنند.» و بالاخره در يك فرازى از سخنان آن حضرت در اين باره آمده است:

ان فاطمه احصنت فرجها فحرمها اللَّه و ذريتها على النار. [كنزالعمال، ج 12، ص 108، ش 34220- فرايد، ج 2، ص 65، ش 389- عوالم، ج 11، ص 195.] فاطمه عليهاالسلام خود را از گناه و آلودگى مصون داشت و متقابلا خداوند نيز او و فرزندانش را بر آتش جهنم حرام ساخت.

اين حديث ضمن اينكه اشعار دارد كه قوانين الهى و كيفر و پاداش اخروى بر مبناى عمل استوار است و فاطمه ى زهرا از طريق مصونيت و عصمت به كمالات عاليه رسيده است، در عين حال احترام خداوندى بر فرزندان فاطمه عليهاالسلام را نيز در بردارد.

سوء استفاده از نسب فاطمه

اگر چه اكثر فرزندان حضرت فاطمه عليهاالسلام طبق قانون وراثت، انسانهاى شريف و بزرگوار و خدمتگزارند و در ميدان علم و عمل به كمالات عالى نائل مى گردند و تاريخ پرافتخار شيعه نشان مى دهد كه اين عزيزان پرچم زعامت و رهبرى و مرجعيت را در اعصارى در اختيار داشته و دارند، ولى در برابر آنان ساداتى كه در اثر تاثر از محيط و دوستان و همنشينان نامناسب ره به بيراه رفته و نام و قداست فرزندى فاطمه عليهاالسلام را در اذهان عموم مخدوش ساخته اند كم نيستند.در اينجا اين سوال پيش مى آيد كه: آيا آن دسته سادات و فرزندان فاطمه كه مسير انحراف و فساد و بدمستى را بر مسير اجداد طاهرينشان بگمارند، در اين صورت آنان نيز كيفر و آتش جهنم نخواهند ديد؟!

اگر جواب مثبت باشد و چنين تفكر غلط بر جامعه حاكم گردد كه اين گونه افراد منحرف با سادات پاك سرشت و پرهيزگار در پيشگاه خدا تفاوتى ندارند، عدل الهى و صراحت صدها آيه ى قرآنى و احاديث اهل بيت عليهم السلام را ناديده گرفته ايم، زيرا قرآن و سنت و سيره، همگى حاكى از تقدم پرهيزگاران و پاداش اهل عمل و كيفر و عذاب منحرفان است و سيد و غير سيد و عرب و عجم و... تفاوتى ندارند.

قرآن مجيد هر كسى را با عملش مى سنجند، (لنا اعمالنا و لكم اعمالكم [بقره/ 139.]) و هر شخصى را در گرو اعمالشان مى شناسد. (كل امر بما كسب رهين. [طور/ 21.] كل نفس بما كسبت رهينه [مدثر/ 38.]) و به زن و مرد و صاحب هر نژادى پاداش يكسان عطا مى كند. (من عمل صالحا من ذكر او انثى... [غافر/ 40.]) و متخلفان را عادلانه به كيفر مى رساند و هيچ تبعيض و روابط موهوم در ميان نخواهد بود. (من يعمل سوا يجزبه و لايجد له من دون اللَّه وليا و لانصيرا [نسا/ 123.]) و فقط اصل اساسى در پيشگاه خدا بر مبناى تقوا استوار است. (ان اكرمكم عنداللَّه اتقيكم [حجرات/ 13.]) و هيچ گونه قوم و خويشى با پيامبران بدون عمل صالح كارساز نخواهد بود و در اين رابطه، پسر پيامبر الواالعزم از صف بندگان الهى رانده مى شود و ارتباط او با پدرش منفصل مى گردد (يا نوح انه ليس من اهلك، انه عمل غير صالح [هود/ 46.]) و عموى پيامبر خدا مورد نفرين و لعنت پروردگار عالم قرار مى گيرد. (تبت يدا ابى لهب و تب... [مسد/ 1.]) آرى هر چه انسان به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و فاطمه عليهاالسلام و شخصيتهاى الهى نزديكتر باشد، به همان نسبت تكليف و مسووليتش سنگين تر خواهد بود و بر همين اساس پروردگار عالم بر زنان پيامبر هشدار داده و مى فرمايد: اگر شما خلافى را مرتكب شويد، دو كيفر خواهيد ديد، يكى در سزاى اعمال، ديگرى به جهت اينكه دامن رسول خدا را لكه دار كرده ايد. (يا نسا النبى من يات منكن بفاحشه مبينه يضاعف ها العذاب ضعفين... [احزاب/ 30).] يادآورى اين نكته ضرورى است، كه آيات قرآن مجيد در هر مورد نازل شود و شان نزول آن هر چه باشد، در تكليف و دستورات آن، همگان يكسانند. بنابراين از اين آيات نتيجه مى گيريم كه سادات و فرزندان صالح حضرت فاطمه بسيار گرامى بوده، ولى آن دسته افرادى كه از نسبت و نسب خود سوء استفاده كنند، مثل ساير مردم در پيشگاه خدا كيفر خواهند ديد.

هشدار پيامبر به بنى هاشم در كوه صفا

از امام صادق و امام باقر عليهماالسلام در دو حديث جداگانه آمده است:

لما فتح رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله مكه قام على الصفا فقال: يا بنى هاشم! يا بنى عبدالمطلب! انى رسول اللَّه اليكم، و انى شفيق عليكم و ان لى عملى و لى رجل منكم عمله، لاتقولوا: ان محمدا منا و سندخل مدخله، فلاو اللَّه ما اوليائى منكم و لامن غيركم الا الممتقون. الا فلا اعرفكم تاتونى يوم القيامه تحملون الدنيا على رقابكم و ياتى الناس، يحملون الاخره، الا و انى قد اعذرت اليكم فيما بينى و بينكم، و ان لى عملى و لكم عملكم. [سفينه البحار، ج 2، ص 670- كافى، ج 8، ص 182، ح 205.] رسول خدا پس از تسلط بر شهر مكه خويشاوندان خويش را از بنى هاشم و بنى عبدالمطلب در كوه صفا جمع كرد و خطاب به آنان فرمود: من پيامبر خدا هستم در ميان شما و به شما دلسوزم و از روى دلسوزى مى گويم كه عمل من براى خودم و عمل شما براى خودتان خواهد بود. چنين تصور (غلط) نكنيد كه بگوييد: محمد از ما است و ما هم با او خواهيم بود. سوگند به خدا من از شما جز پرهيزگاران را نمى گزينم، و چنانچه در فرداى قيامت شماها با گناه و ديگران با عمل صالح بيايند، اصلا شماها را نخواهم شناخت. بدانيد كه من با اين سخنان اتمام حجت نموده و گفتنيها را گفتم. من در گرو اعمالم و شما نيز در گرو اعمالتان خواهيد بود.

چنانچه توجه مى فرماييد اين حديث، تمام خيالهاى خام برخى تصورات غلط را مردود مى شناسد و سادات و بنى هاشم و بنى عبدالمطلب را در صورتى كه عمل صالح نداشته باشند، نفى مى كند و ارتباط و پيوند قرابتى را منفصل مى داند.

در اين رابطه حضرت امام سجاد عليه السلام مى فرمايند: راى نيكوكاران بنى هاشم دو پاداش و گناهكارانشان نيز دو كيفر و عذاب خواهند نمود. (لمحسننا كفلان من الاجر و لمسيئنا ضعفان من العذاب) [عوالم، ج 11، ص 551 - بحارالانوار، ج 43، ص 230، ح 2.] و در دو حديث جداگانه از امام صادق و امام رضا عليهاالسلام سوال نمودند: اينكه پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله فرموده اند: «آتش بر فرزندان فاطمه عليهاالسلام حرام است» [اين حديث در همين فصل گذشت.] چگونه است؟حضرات در جواب فرمودند: مراد از اين حديث فرزندان بلاواسطه فاطمه اند و آنان حسن و حسن و زينب و ام كلثوم عليهم السلام مى باشند. (نعم عنى بذلك الحسن و الحسين و زينب و ام كلثوم. المعتقون من النار هم ولد بطنها...) [عوالم، ج 11، ص 550- بحارالانوار، ج 43، ص 231، ح 3 و 4.] خوانندگان عزيز توجه مى فرمايند كه غير از فرزندان بلاواسطه فاطمه، كه آن هم فرزندان بى نظير و پرهيزگارترين افرادند، بقيه سادات با ديگران تفاوتى ندارند و هر كس به سزاى اعمالش خواهد رسيد.

تفكرات موهوم زيد النار

در زمان ولايتعهدى حضرت امام رضا عليه السلام، برادرش زيد در مدينه بر ضد خليفه ى عباسى (مامون) قيام كرده و عده اى را كشته و خانه هايى را به آتش كشيده و جمعى را به اسارت گرفت و به زيدالنار موسوم شد. مامون سپاهى را به آن شهر اعزام نموده و سرانجام زيد را شكست داده و دستگير نمودند.

محاكمه زيد به امام رضا واگذار شد، حضرت او را شديدا توبيخ كرده و فرمود: اى زيد! حديث معروف پيامبر خدا كه «فرزندان فاطمه عليهاالسلام در آتش نمى سوزند» تو را فريب ندهد، اين حديث مخصوص حسن و حسين عليهم السلام و فرزندان بلاواسطه فاطمه عليهاالسلام است اگر بنا باشد كه موسى بن جعفر عليه السلام با عمل صالح به بهشت رود و تو با گناه، نتيجه اش اين است كه فضيلت تو از پدر معصومت بيشتر باشد. اين را بدان كه تو آن وقت از ما اهل بيت هستى كه مطيع خدا باشى و چنانچه چنين نباشى از ما نيستى. [بحارالانوار، ج 49، ص 216 تا 218 ح 1 و 2 و 3 و ج 43، ص 230- عوالم، ج 11، ص 550. ان كنت ترى انك تعصى اللَّه و تدخل الجنه! و موسى بن جعفر اطاع اللَّه و دخل الجنه، فانت اذا اكرم على اللَّه من موسى بن جعفر؟ فبئس مازعمت...] چنانچه در اين حديث آمده است، زيد به نسبت خود افتخار مى كرد (يقول نحن نحن و يفتخر عليهم) و چنين تصور مى نمود كه او با داشتن خلاف باز هم اهل بهشت است، و امام رضا اين تو هم غلط را محكوم نموده و صريحا فرمود: با اين ويژگى اهل بهشت نيستى، حتى پيوند ارتباطى زيد را به اطاعت خدا و عمل صالح مشروط كرد. بنابراين آن گروه افرادى كه خود را به فاطمه عليهاالسلام نسبت مى دهند و در عمل، خلاف آن حركت مى كنند، بدون ترديد مثل ساير مردم كيفر و عذاب متناسب خواهند ديد.

آيا فرزندان فاطمه فرزندان پيامبرند؟

در ميان مردم رسم اين است كه فرزندان را به پدر نسبت مى دهند و با فاميل و شهرت او نامگذارى مى نمايند، در اين صورت چگونه فرزندان فاطمه عليهاالسلام را به رسول خدا نسبت مى دهند، در حالى كه آنان از طريق فاطمه (دختر، نه پسر) به او منسوبند؟!

در حديثى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله عالى قدر اسلام خود به چنين رسوم عرفى اشاره نموده و مى فرمايند:

كل بنى آدم ينتمون الى عصبتهم، الا ولد فاطمه فانى انا ابوهم و عصبتهم. [كنزالعمال، ج 12، ص 98، ش 34168- فرائد، ج 2، ص 69، ش 393- بحار، ج 43، ص 228.] تمام انسانها به پدر نسبت داده مى شوند، جز فرزندان فاطمه عليها السلام كه من پدر آنان مى باشم.

در حديث ديگرى، اين حديث با مختصر تفاوتى كل بنى ام آمده است يعنى فرزندان هر مادرى به پدر فرزندان نسبت داده مى شوند...

قطع نظر از اين حديث شريف و نظائر آن، كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله خود را پدر فرزندان فاطمه عليهاالسلام خوانده است و اين خود افتخارى بر اين عزيزان مى باشد، در قرآن مجيد نيز، نسب، از طريق دختر براى جد مادرى داده شده است. از آن جمله در سوره ى انعام آيه ى 83 تا 86 هنگامى كه فرزندان ابراهيم را ذكر مى كند، از حضرت عيسى عليه السلام نيز ذكرى به ميان مى آورد. (و وهبنا له اسحق و يعقوب... و عيسى...) در حالى كه مى دانيم ارتباط و نسب عيسى به ابراهيم خليل تنها از طريق مادر است...

در تاريخ اسلام آمده است؛ برخى از خلفاى ستمگر كه دشمنان اهل بيت بودند، از گفتن يابن رسول اللَّه! به آنان ناراحت مى شدند و لذا گاهى به مقام محاجه و استيضاح برمى آمدند، از جمله ى آنان هارون الرشيد با امام موسى بن جعفر و حجاج بن يوسف با سعيدبن جبير و شعبى بود، كه خواستار اثبات اين مطلب شدند و حجاج سعيد بن جبير را تهديد به قتل كرد و او را به زنجير كشيد، ولى آنان به اين آيات استدلال نموده و بيدادگران را محكوم نمودند. [تفسير نمونه، ج 5، ص 328- عوالم، ج 11، ص 541- بحارالانوار، ج 43، ص 228.] از مجموع اين آيات و حديث شريف پيامبر صلى اللَّه عليه و آله استفاده مى كنيم كه نسب از طرف دختر و پسر هر دو صحيح است و اينكه انسان فقط از طرف پسر ارتباطش محفوظ است يك رسم جاهلى است و اسلام بر آن خط بطلان كشده است. بنابراين فرزندان حضرت زهرا عليهاالسلام، فرزندان پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله نيز مى باشند.

فصل سى ام: به ياد فاطمه

زندگانى كوتاه مدت فاطمه عليهاالسلام آن چنان خاطره آميز و پر درد و دلسوز است، كه نمى توان آن را فراموش كرد. فاطمه اى كه غمها و غصه ها از هر طرف او را احاطه كرد و روزگارش را سياه نمود. [صبت على مصائب لو انها صبت على الايام صرن لياليا.] فاطمه اى كه شب و روز در گريه و زارى بسر مى برد.

داغ مادر در كودگى، فراق جگر سوز پدر در دوران پر تلاطم؛ روح و روان او را آزرده ساخت و سپس تحمل تهاجم مهاجمان، به يغما رفتن فدك، انزواى شوهر، غصب كرسى خلافت و... فاطمه عليهاالسلام را از كار انداخت.

تصور اين همه درد و مصائب براى هر كسى دشوار است، و دشوارتر از آن، براى عزيزان فاطمه. لذا رسول خدا با استفاده از علم غيبى كه در اختيار داشت، قبل از وقوع اين مصائب به گرفتاريهاى فاطمه عليهاالسلام متاثر مى شد.

على عليه السلام و ساير ائمه پس از شهادت فاطمه عليهاالسلام هرگز او را فراموش نكردند و پيوسته «فاطمه فاطمه» مى گفتند و در فرصتهاى مناسب بر سر مزارش مى آمدند. در سخنرانيها و مناظره ها خويشتن را به اين بانو نسبت داده و از او ياد مى كردند...

ما در اين فصل، به صورت فشرده و مختصر، موارد اندى از ياد فاطمه عليهاالسلام را توسط پدر و شوهر و فرزندان معصوم آن حضرت بازگو مى كنيم.

رسول خدا و ياد فاطمه

شيخ مفيد- رضوان اللَّه عليه- از ابن عباس نقل مى كند كه رسول خدا در هنگام وفاتش گريه مى كرد، از علت آن پرسيدند، فرمود: من ستمهاى آتى وارده بر دخترم را مى بينم كه چه سان او را اذيت مى كنند، او مرا به فريادش مى خواند، لكن كسى وى را يارى نمى كند. زهرا اين سخن را شنيد و گريه كرد و گفت: گريه من براى خودم نيست، بلكه فراق پدرم غير قابل تحمل است. [لما حضرت رسول اللَّه الوفات بكى حتى بلت دموعه لحيته! فقيل له: يا رسول اللَّه! ما يبكيك؟ فقال: كانى بفاطمه بنتى و قد ظلمت بعدى و هى تنادى يا ابتاه، فلا يعينها احد من امتى... (بحارالانوار، ج 43، ص 156).] و در يك مقطع ديگر چون فاطمه عليهاالسلام به حضور پدر رسيد، رسول گرامى اسلام از ديدن او شروع به گريه كرد، اين بار نيز پرسيدند: چرا گريه مى كنى؟ فرمودند: به ياد مى آورم هنگامى را كه من از دنيا مى روم و جفاكاران حرمت فاطمه عليهاالسلام را از بين مى برند. حقش را غصب مى كنند. ارثش را نمى دهند. بدنش را مصدوم و مجروح مى كنند. بچه اش را مى كشند. او در اين حال مرا به فريادش مى خواند ولكن كسى به او پناه نمى دهد. در آن وقت چاره اى جز گريه و زارى نخواهد داشت.

كانى بها و قد دخل الذل بيتها و انتهكت حرمته و غصب حقها و منعت ارثها و كسر جنبها و اسقطت. جنينها و هى تنادى يا محمداه فلاتجاب... [فرائدالسمطين، ج 2، ص 35، ش 371- بحار، ج 43، ص 172، ح 13- جلاالعيون، ج 1، ص 187.]

ياد على از فاطمه

على عليه السلام چون با فاطمه عليهاالسلام بيش از ديگران انس گرفته بود و از سوى ديگر فاطمه عليهاالسلام ركن دوم و پناه اصلى او پس از وفات پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله به حساب مى آمد، از اين جهت فقدان فاطمه عليهاالسلام تاثر شديدى در روح و روان على گذاشت و از شنيدن خبر شهادت او به زمين افتاده و غش كرد. [در فصل 27 گذشت.] و چون او را به خاك سپرد، رو كرد به قبر پيامبر و گفت: يا رسول اللَّه! مصيبت دخترت براى من بسيار سنگين است. او با مرگش صبرم را كه كم كرد، توانم را به ناتوانى مبدل ساخت، من ديگر بعد از او پيوسته محزون و غمگين خواهم بود و خواب به چشمم فرونخواهد رفت. [نهج البلاغه فيض، خ 193، ص 651.] آنگاه كه دفن فاطمه عليهاالسلام فارغ شد، شروع به گريه كرد و مصيبت خواند.

در اين باره آمده است كه على عليه السلام هر روز به سراغ قبر زهرا مى آمد و از او ياد مى كرد و خود را به روى خاكهاى قبر مى افكند. (يزور قبرها كل يوم فيبكيها فاقبل ذات يوم حتى انكب على قبرها...) [فرائدالسمطين، ح 2، ص 88، ش 405.]

على گويد كنار قبر زهرا   به پا خيز اى گل گلزار طاها
تو رفتى و مرا تنها نهادى   مرا تنها در اين دنيا نهادى
كنار قبر تو شبها بسوزم   چو شمعى در دل صحرا بسوزم
ز سوز سينه مى سوزم برايت   فداى آن همه مهر و وفايت
على بعد از تو غمخوارى ندارد   پناه و مونس و يارى ندارد

حسنين و ياد مادر

هنگام شهادت فاطمه، فرزندان آن حضرت در سنين بسيار كم بسر مى بردند. بزرگترين آنان حضرت امام حسن، هنوز به هشت سالگى نرسيده بود، لذا فقدان فاطمه، بچه هايش را عزادار ساخت...

حسنين عليهماالسلام در فرصتهاى مختلف به ياد مادر مى افتادند. از محبتها و ايثارگريهاى او سخن مى گفتند و گاهى عبادتها و نيايشهاى او را متذكر مى شدند...

امام حسن عليه السلام مى گويد: شبى ديدم مادرم تا صبح مشغول عبادت بود و همسايه ها را دعا مى كرد و هيچ به خودش دعا نفرمود. [محجه البيضا، ج 4، ص 208- عوالم، ج 11، ص 325- بحار، ج 43، ص 81، ح 3- جلاالعيون، ج 1، ص 151.] .

در يك جاى ديگر چون يكى از ستمگران و مهاجمان به منزل فاطمه عليهاالسلام را ديد، در مقام محاجه به او فرمود: اى مغيره بن شعبه! تو مادرم را زدى تا بازوانش مجروح شده و بچه اش را سقط كرد... [سفينه البحار، ج 2، ص 339- احتجاج طبرسى، ج 1، ص 414- بحار، ج 43، ص 197، ح 28.] امام حسين عليه السلام در تمام مشكلاتش به ياد مادر مى افتاد و در صحنه كربلا و روز عاشورا خود را فرزند فاطمه عليهاالسلام معرفى كرد، و به اين نام و نسب افتخار مى كرد. و چون خواست از مدينه خارج شود به قبر آن حضرت آمده و زيارت كرد...

مادر جان حسين آمد كنارت   تا نشيند بر خاك مزارت
مى ريزد اشك و خون از دو ديده   مادر جان بنگر رنگش پريده

امام صادق و ياد فاطمه

علاوه بر رسول خدا و اميرالمومنين و حسنين عليهم السلام كه زندگى روزمره و مستقيم با حضرت فاطمه عليهاالسلام داشته اند و از او پيش از وفات و بعد از آن بسيار ياد مى كردند، سايز ائمه نيز در فرصتهاى مختلف به تناسب، از او ياد مى نمودند.

ابوبصير مى گويد: روزى صحبت فاطمه عليهاالسلام در ميان بود، حضرت امام صادق عليه السلام پس از ذكر تاريخ وفات آن بانو، فرمودند: مادرم فاطمه عليهاالسلام در اثر ضربت قنفذ (غلام خليفه دوم) از دنيا رفت، كه به امر اربابش به فاطمه عليهاالسلام زد و آن حضرت بچه اش را سقط كرده و شديدا مريض شد و سپس وفات نمود. (و كان سبب وفاتها ان قنفذا مولى عمر لكزها بنعل السيف بامره فاسقطت محسنا و مرضت من ذلك مرضا شديدا...) [عوالم، ج 11، ج 504- بحار، ج 43، ص 170، ح 11.] . و همچنين سكونى (از علماى بزرگ اهل سنت) در عصر آن حضرت مى گويد: من وارد محضر امام صادق شدم، قيافه ام گرفته و محزون بود. حضرت از علت آن پرسيد. جواب دادم: خداوند دخترى برايم داد. حضرت فرمودند: يا سكونى! سنگينى آن بر زمين و روزيش با خداست، او عمر خودش را مى كند و از روزى خويش مى خورد (تو چرا ناراحتى؟) سپس فرمود: اسم او را چه گذاشتى؟ گفتم: فاطمه! امام چون نام فاطمه عليهاالسلام را شنيد سه بار فرمود: آه، آه، آه، گويا با شنيدن اين نام تمام مصائب و مظلوميتهاى مادر را تداعى كرد و لذا دست خويش را بر پيشانيش گذاشته و خطاب به من فرمود: چون نام او را فاطمه گذاشته اى، مبادا بر وى ناسزا بگويى و يا او را لعن كن و يا بزنى. [و سائل الشيعه، ج 15، ص 200، ح 1.]

امام جواد و ياد مادر

زكريا بن آدم مى گويد: من در محضر امام رضا عليه السلام نشسته بودم، ناگاه فرزند نازنين او امام جواد عليه السلام را آوردند كه در آن تاريخ بيش از چهار بهار از عمرش نگرشته بود. زكريا مى گويد: امام جواد دستش را بر زمين زد و سرش را بر آسمان برداشت و به فكر رفت. امام رضا عليه السلام از او پرسيد: جانم به قربانت چرا اين همه فكر مى كنى؟ فرزند دلبند او در جواب گفت: به ياد مظلوميت مادرم فاطمه عليهاالسلام فكر مى كنم. سوگند به خدا آن دو را از قبر بيرون مى آورم و جسدشان را به آتش مى كشم، سپس خاكسترشان را بر باد مى دهم. امام رضا چون اين سخن را بشنيد، او را در آغوش كشيده و در ميان چشمانش را بوسه زد و فرمود: پدر و مادرم فدايت باد، تو شايسته ى امامتى. [بحارالانوار، ج 50، ص 59.](... فقال له الرضا عليه السلام: بنفسى فلم طال فكرك؟ فقال: فيما صنع بامى فاطمه! اما و اللَّه لاخر جنهما ثم لاحرقنهما...) اين حديث نتايج عالى در بر دارد و از سوز دل فرزندان فاطمه عليهاالسلام حكايت مى كند كه آنان حتى در سن كودكى نيز نمى توانند مصائب و مظلوميت مادرشان را فراموش كنند...

امام زمان و ياد مادر

حضرت ولى عصر- عجل اللَّه تعالى فرجه الشريف- در طول عمرش بيش از ساير ائمه مظلوميت مادر را ياد مى كند و روزى كه ظهور مى كند، به مدينه مى آيد و ناله ها و استغاثه هاى فاطمه عليهاالسلام را متذكر مى گردد و مى گويد: اى مادر! امروز از قاتلانت انتقام مى گيرم و آنان را به سزاى اعمالشان مى رسانم. آنگاه به سراغ قبر قاتلان او آيد و با اذن خدا آن دو را زنده مى كند و سوال كند: به چه جرمى مادرم را مصدوم و مجروح كرديد؟ بچه اش را كشتيد؟ خانه اش را مورد تهاجم قرار داديد؟ سپس با شمشيرى كه در دست دارد آنان را به قتل مى رساند و جسدشان را به آتش مى كشد و خاكسترشان را بر باد مى دهد... [بحارالانوار، ج 52، ص 386.] آرى دل نازنين امام زمان عليه السلام هرگز از ياد غمها و غصه هاى مادر بزرگوارش فاطمه عليهاالسلام آرام نمى گيرد و مصائب او را فراموش نمى كند، زيرا فاطمه عليهاالسلام حجت و اسوه ى ائمه خوانده شده است، و در عمر كوتاهش شديدترين و دردناكترين مصيبتها را پشت سر گذاشته است.

در پايان اين فصل كه پايان كتاب نيز مى باشد، توجه خوانندگان عزيز را به يك حديث شريف از توقيع مبارك آقا امام زمان عليه السلام در مورد مادرش فاطمه جلب مى كنم. و فى ابنه رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله لى اسوه حسنه. [غيبه شيخ طوسى، ص 173، چاپ نجف.] در حالات و رفتار فاطمه عليهاالسلام دختر پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله، براى من سرمشق خوبى وجود دارد.

اين حديث، فاطمه ى زهرا عليهاالسلام را اسوه و الگو براى امام زمان عليه السلام نقل مى كند و مى رساند كه فاطمه عليهاالسلام نقش رهبرى دارد و ائمه ى اطهار عليهم السلام از او سرمشق مى گيرند. حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام نيز با تعبير كلى تر مى فرمايند:

نحن حجه اللَّه على الخلق، و فاطمه حجه علينا. [تفسير اطيب البيان، ج 13، ص 235.] ما براى تمام مخلوقات حجت هستيم و فاطمه عليهاالسلام مادرمان حجت ما مى باشد .

اين حديث نيز ضمن ياد امام حسن عسكرى از مادرش، آن حضرت را پيشواى ائمه ذكر مى كند و بالاخره حضرت امام باقر عليه السلام در يك حديث فوق العاده و عرفانى مى فرمايند: اطاعت فاطمه عليهاالسلام براى تمام مخلوقات عالم از جن و انس و پرندگان و حيوانات، حتى براى انبيا و ملائكه واجب گرديده است.

(لقد كانت عليهاالسلام مفروضه الطاعه على جميع من خلق اللَّه من الجن و الانس و الطير و الوحش و الانبيا و الملائكه) [عوالم، ج 11، ص 190.] اين اطاعت اگرچه تكوينى است نه تشريعى، ولى عظمت فاطمه عليهاالسلام را به ساير مخلوقات جهان حتى انبياى پيشين در بردارد. [در فصل 17 در اين زمينه بحث شده است.] در اينجا به پايان كتاب رسيده و با سپاس به درگاه الهى دست به دعا برداشته و از عظمتش مى خواهيم:

خداوندا! اين اثر ولايى را از نگارنده ى حقير و ناتوان به شايستگى قبول بفرما. پروردگارا: دلهاى ما را به جمال نورانى حضرت مهدى عليه السلام منور بگردان.

بارالها! دين و ناموس و كشور و ملت شيعى و انقلابى ما را از گزند اشرار مصون داشته و استقلال و آزادى بيشتر و توفيق روز افزون عنايت بفرما.

خدايا! به بركت اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام، هر چه از عمر ما مى گذرد بر علم و آگاهى و معرفت دينى و شناخت حقيقى چهارده معصوم را براى ما ارزانى دار.

در خاتمه اين اثر ناقابل را كه از عشق و علاقه ى نگارنده به آستان ولايت و خاندان عصمت و طهارت عليهم السلام حكايت دارد، به محضر مقدس حضرت بقيه اللَّه و مادر بزرگوارش حضرت فاطمه عليهاالسلام تقديم مى دارم.

بتاريخ 14/ 2/ 1374 شمسى برابر چهارم ذى حجه 1415 قمرى حوزه ى علميه قم- على اكبر بابازاده