تحليل سيره فاطمه زهراء

على اكبر بابازاده

- ۷ -


فصل چهاردهم: ايثار و بخشش فاطمه

اهل بيت عصمت و طهارت با الهام از عالم غيب، انسانهاى دلسوز و ايثارگرى بودند، كه خود را فداى توده هاى اجتماع مى نمودند و امكانات مالى و درآمد روزمره ى خويش را در پيشرفت و پيشبرد آنان به مصرف مى رساندند...

در اين ميان حضرت فاطمه ى زهرا با اينكه خود با فقر سختى زندگى مى كرد، ولى درآمد حاصله از باغها و اراضى فدك را كه به دهها هزار دينار طلا مى رسيد در اختيار مستمندان قرار مى داد.

به نوشته ى تاريخ، درآمد سالانه مزارع آن حضرت بيست و چهار هزار دينار مى شد. [رياحين الشريعه، ج 2، ص 62.] اما استفاده ى شخصى آن حضرت از اين همه امكانات خيلى ناچيز بود و همه را ايثار نموده و آيه ى نهم سوره ى حشر را كه در مورد اهل بيت پيامبر نازل شده و سخن از ايثارگرى آنان به ميان آورده، رقم مى زند. [و يوثرون على انفسهم ولو كان بهم خصاصه.] فاطمه عليهاالسلام در تمام دوران زندگى خويش از ولادت تا وفات در سختى بود و آنى از ياد ديگران غفلت نكرد و اميرالمومنين على عليه السلام را در يارى به مستمندان تشويق نمود و ايثار مادرش خديجه را كه دارايى خود را در راه اسلام و مسلمين از دست داد تداعى كرد و صفحات تاريخ را با فداكارى و سوز و دستگيرى خود از مردم بى نوا مفتخر ساخت.

ايثار در شب عروسى

اميرالمومنين على عليه السلام زره خود را فروخت و پول آن را از بابت مهريه زهرا عليهم السلام به خدمت رسول خدا تقديم داشت و پيامبر بزرگوار اسلام نيز پولها را در اختيار چند نفر از اصحاب خود قرار داده و سفارش فرمودند: «براى فاطمه جهيزيه فراهم كنند...» از جمله خريدها بدين منظور، پيراهن عروسى بود كه به هفت درهم خريدارى شده بود و زهرا آن را در شب عروسى به تن كرده و در حال رفتن به خانه شوهر بود....

در حالى كه سلمان افسار مركب فاطمه عليهاالسلام را در دست داشت و آرام آرام رو به سوى خانه استيجارى كه در كنار مدينه قرار گرفته بود مى رفتند، ناگهان كنيزى به دختر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله سلام كرد و از مشكلات خود سخن گفت و براى رفع نيازش از آن بانوى گرامى اسلام درخواست كمك نمود...

فاطمه عليهاالسلام به زنانى كه دور او را گرفته بودند فرمودند: كمى آرام باشيد و اطراف مرا مراقبت كنيد و خود از مركب پايين آمد و در ميان كاروان زنان كه مانند نگين او را محاصره كرده بودند، پيرهن تازه را از تنش درآورد و آن را به كنيز سائل بخشيد و خود لباس كهنه پوشيد و حركت به سوى خانه بخت را از سرگرفت...

شب زفاف به پايان رسيد. رسول خدا همراه با كاسه اى شير به ديدار دختر و داماد شتافت، در حالى كه صبحانه ميل مى كردند، رسول خدا فاطمه عليهاالسلام را تماشا مى كرد، در اين حال پيامبر صلى اللَّه عليه و آله متوجه شد كه دخترش زهرا لباس كهنه بر تن دارد، با تعجب پرسيد: دخترم! چرا لباس نو نپوشيده اى؟ فاطمه: پدر جان! ديشب آن را به كنيزى بخشيدم كه نيازمندش بود.

رسول خدا: عزيزم! مناسب بود براى مراعات حال داماد، لباس نو را براى خود نگه مى داشتى.

فاطمه: پدرجان! اين درس را از قرآن آموخته ام كه مى فرمايد: «در احسان كردن پيوسته چيز مطلوب و مورد علاقه تان را احسان كنيد. [آل عمران/92: لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون.]» علاوه بر اين، شما نيز هميشه چنين مى كرديد...

پيامبر صلى اللَّه عليه و آله ديگر سخنى نگفت، ولى گويا از درون خود به دخترش عشق مى ورزيد و از چنين ايمان و ايثارگرى او به خود مى باليد. [عوالم، ج 11، ص 210.] شب عروسى براى هر عروس و دامادى خاطره آميز و بسيار حساس است. زيبايى و آراستگى عروس در چنين شبى در افكار و عشق و علاقه ى آتى داماد موثر مى باشد و به عنوان پايه و اساس زندگى مشتركشان به حساب مى آيد، ولى فاطمه ى زهرا عليهاالسلام با در نظر گرفتن همه ى اين مسائل، تنها پيرهن تازه اش را به سائل مى بخشد و خود پيرهن كهنه مى پوشد.

گردنبند با بركت

حضرت امام صادق عليه السلام از طريق پدرش از جابربن عبداللَّه انصارى نقل مى كند كه بعد از خواندن نماز عصر در كنار پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نشسته بوديم ناگه پيرمردى وارد شد و عرض كرد: يا رسول اللَّه! گرسنه ام سيرم كن، عريانم بپوشان، فقيرم كمكم كن.

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمودند: برادر عرب! من چيزى در اختيار ندارم كه تو را كمك كنم، ولى تو را به سراغ كسى مى فرستم كه خدا و پيامبر را دوست دارد و خدا و پيامبر نيز او را دوست دارند، او كسى است كه با مال و جان ايثار مى كند. [يوثر اللَّه على نفسه.] هم اكنون برو به سراغ خانه ى فاطمه...

عرب به همراه بلال به منزل فاطمه عليهاالسلام رفت، (در اين تاريخ منزل او در كنار خانه ى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بود) بعد از سلام و مدح اهل بيت وضع خود و ديدار با پيامبر را به اطلاع آن بانو رسانيد. (در اين حديث آمده است كه فاطمه و على عليهم السلام مانند خود پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله سه روز بود كه گرسنه بودند و چيزى در اختيار نداشتند، و پيامبر الهى آگاهانه از اين وضع، مرد عرب را به سراغ فاطمه عليهاالسلام فرستاد) حضرت زهرا عليهاالسلام نخست پوستى كه بر روى آن مى خوابيدند به عرب داد و گفت جز اين در خانه چيزى نداريم، ولى عرب آن را نگرفت و پس داد. سپس فاطمه عليهاالسلام دست به گردنبند برد كه يادگار و هديه دختر حمزه سيدالشهدا بود، آن را به عرب داد و فرمود: بگير، آن را بفروش مشكل خود را برطرف كن. عرب گردنبند را گرفت و شادمان خانه اميدش را ترك گفت و به حضور پيامبر صلى اللَّه عليه و آله رسيد و پس از سخنانى سرانجام عمار ياسر آن را خريد و در عوض بيست دينار و دويست درهم، يك دست لباس و يك راس مركب داد و اعرابى فقير را خوشحال نمود... عمار گردنبند را به خانه آورد، آن را به عطر معطر ساخت و در برد يمانى گذاشت و تحويل غلامش داد و فرمود: «غلام! اين گردنبند را به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله تحويل ده، تو را نيزبه آن حضرت بخشيدم.» غلام به حضور پيامبر صلى اللَّه عليه و آله رسيد و جريان را به عرض آن بزرگوار رسانيد، رسول خدا نيز فرمود: همين گردنبند را به فاطمه عليهاالسلام برسان و تو را به فاطمه بخشيدم.

غلام به در خانه فاطمه عليهاالسلام آمد و پس از عرض ادب و سلام گفت: اى دختر پيامبر اين گردنبند را پدرت مرحمت كرد و مرا به تو بخشيد.

فاطمه عليهاالسلام گردنبند را گرفت و غلام را در راه خدا آزاد كرد. در اين هنگام غلام خنديد و گفت: چه گردنبند بابركتى؟! گرسنه را سير كرد، عريان را پوشاند، فقيرى را غنى ساخت، برده اى را آزاد كرد و خود به صاحب اصليش برگشت. [بحارالانوار، ج 43، ص 56، ح 50- جلاالعيون شبر، ج 1، ص 144- عوالم، ج 11، ص 184.]

ايثار در پذيرايى از عرب ميهمان

مهمان نوازى شوهر بستگى به ايثار و پذيرايى همسر او مى باشد، اگر اميرالمومنين على عليه السلام مهمان نواز بود و از نيامدن و نرسيدن مهمان محزون مى گشت، يكى از عواملش اطمينان خاطر از آمادگى و پذيرايى فاطمه عليهاالسلام بوده است. [رئى اميرالمومنين عليه السلام حزينا فقيل له: مم حزنك؟ قال: لسبع اتت لم يضف الينا ضيف. (بحارالانوار ج 41، ص 28).] روزى عربى مستمند كه از گرسنگى در رنج بود به خدمت پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله رسيده، از درد گرسنگى به آن سرور شكوه كرد، حضرت نيز پيكى را به سراغ زنان خويش فرستاده، از آنان درخواست طعام كرد، ولى همگى گفتند: ما جز آب چيزى براى خوردن نداريم.

رسول خدا طبق معمول از ديگر مسلمانان كمك خواست، كه آن مرد گرسنه را مهمان خود كنند، باز طبق معمول على عليه السلام اظهار آمادگى كرد و عرب را به خانه آورد و از فاطمه عليهاالسلام در اين باره كمك خواست.

زهرا گفت: ما طعامى- جز به اندازه ى خوراك يك بچه- نداريم، ولى آن را به مهمان خود مى دهيم و خود در گرسنگى بسر مى بريم. [ماعندنا الا قوت الصبيله نوثر ضيفنا.] فاطمه عليهاالسلام با توافق اميرالمومنين، بچه ها را بدون طعام- به نهر طريقى بود- خوابانيد و خود نيز گرسنه ماند و على عليه السلام چراغ را- به بهانه معيوب بودن- روشن نكرد و در تاريكى شب از مهمان پذيرايى نمود و او را سير كرد و به مهمان چنين وانمود كرد كه او نيز طعام مى خورد، تا مهمان متاثر نگردد.

شب به پايان رسيد و صبح در مسجد حاضر شدند و با پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله ديدار نمودند. رسول خدا از ديدن على عليه السلام گريه كرد و گفت: ديشب ملائكه خدا از مهمان نوازى شما تعجب كردند و آيه نهم سوره ى حشر: «و يوثرون على انفسهم و لو كان بهم خصاصه» را در حق شما نازل كردند. [بحارالانوار، ج 41، ص 28 و ص 34، ص 59.] همين قضايا نشان مى دهد كه فاطمه عليهاالسلام تا چه مقدار ايثارگر بوده و چگونه فداكارى مى كرده است.

ايثار به پدر و...

فاطمه ى زهرا عليهاالسلام نه تنها براى افراد مستمند و بى چاره در خانه كمك و ايثار داشت، بلكه در داخل خانواده ى خود نيز ايثارگر بود و به هر يك از خانواده ى خود نيز ايثارگر بود و به هر يك از خانواده ى خويش اعم از شوهر و فرزندان ايثار مى كرد.

در فصل نهم متذكر شديم كه فاطمه عليهاالسلام خود نمى خورد و على عليه السلام را سير مى كرد، و خود گرسنه مى ماند و درد و رنج مى كشيد، ولى شوهرش را متوجه نمى ساخت، و حتى جاهاى مجروح و متورم بدنش را كه از هجوم و ضرب مهاجمين خونخوار و منافق به خانه اش صورت گرفته بود، از شوهرش پوشيده داشت و على آنها را هنگام غسل دادن پيكر پاك زهرا متوجه شد.

فاطمه عليهاالسلام به فرزندانش نيز ايثار داشت و شبانه روز براى آنان زحمت كشيد و دستاس نمود و با مهر و محبت بى نظير آنان را پرورش داد و راه و رسم پرورش فرزند را به پيروانش نشان داد. او در حالى كه مشغول كارهاى سخت و از جمله آرد كردن جو مى شد، از بچه هاى خود نيز غفلت نمى كرد و با آن حال به آنان مى رسيد و نوازش مى فرمود...

آرى اخلاق اصيل و واقعى، هر انسانى را در رفتار خانوادگيش بايد جستجو كرد، نه اخلاق بيرون مرزى و خارج از خانواده، كه معمولا در چنين مواقع، حقيقت يابى و حقيقت شناسى مشكل است، و اى بسا سر از تزوير حقه بازى درمى آورد.

زهرا تجسم ايثار به خانواده و توده هاى جامعه بود و در اين ميان از ايثارگرى او به پدرش نبايد غفلت كرد. وى روزى از پدر بزرگوارش در منزل خود پذيرايى نمود و با پاره نانى آن حضرت را سير كرد، در حالى كه پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله سه روز بود كه طعامى ميل نكرده بود و فاطمه عليهاالسلام دلش به حال پدر مى سوخت و از شدت عاطفه گريه مى كرد. [عوالم، ج 11، ص 131- بحار، ج 43، ص 40.] از حضرت على عليه السلام نقل شده است:

ما مشغول كندن خندق بوديم- كه بدين وسيله از تهاجم دشمن جلوگيرى نماييم- ناگاه فاطمه عليهاالسلام به حضور پدر رسيد و پس از عرض ادب، پاره نانى را به آن حضرت تقديم داشته و گفت: پدر! اين نانها را براى حسنين پخته بودم، اينك اينها را براى تو آوردم. پيامبر خدا آن نان را گرفت و گفت: فاطمه جان! اين نخستين طعامى است، كه در طول سه روز، پدرت ميل مى كند. [عوالم،ج 11، ص 135.] در روزگار ديگر رسول خدا به شدت گرسنه بود و نمى توانست تحمل كند، بدين منظور سر به بيوتات همسرانش زد، ولى چاره اى نشد، سپس به خانه فاطمه آمد، با كمال تاسف آنجا نيز طعامى نبود، پيامبر الهى با تمام گرسنگى از خانه دختر برگشت، در اين ميان دو عدد نان و مقدارى گوشت از يكى از همسايه ها به دست زهرا رسيد، آن بانوى ايثارگر آنها را در ظرفى گذاشت و يكى از فرزندانش را به دنبال پدر فرستاد و چنين گفت: سوگند به خدا، رسول خدا را بر خود و فرزندانم مقدم مى دارم. [و اللَّه لاوثرن بها رسول اللَّه على نفسى و غيرى...] رسول خدا دوباره وارد خانه دختر شد و از رسيدن تحفه و طعام آگاه گشت، در اين بين فاطمه عليهاالسلام غذا را به حضور پدرش آورد، ولى دست غيبى را كه از لطف خدا سرچشمه گرفته بود، بالاى سرش ديد، زيرا ظرف غذا پر از طعام بود، همگى كنار هم نشسته، خوردند و سير شدند و سپس زنان و همسران رسول خدا و همسايه هاى فاطمه عليهاالسلام نيز از آن بهره مند گشتند. [جلاالعيون شبر، ج 1، ص 136- بحار 43، ص 27- عوالم، ج 11، ص 164.] از مجموع اين قضايا نتيجه مى گيريم كه فاطمه عليهاالسلام به پدر و ساير اعضاى خانواده اش نيز فوق العاده ايثارگرى كرده و پيوسته براى سلامتى آنان تلاش نموده است.

حتى در تاريخ و كتب تفسير و حديث شيعه و سنى آمده است كه امام حسن و امام حسين عليهماالسلام مريض شدند، فاطمه همراه با شوهرش نذر كردند كه آن دو بزرگوار خوب شوند، آنان سه روز روزه بگيرند...

پس از شفاى فرزندان فاطمه، آن حضرت شخصا براى شمعون يهودى كار كرد و از اجرت آن مقدارى جو گرفت و سه روز روزه گرفت. هنگام افطار غذايش را- همچون ساير اعضاى خانواده اش- به تربيت به مسكين، يتيم و اسير كافر داد، و سوره ى دهر در حق آنان نازل شد. [فرائد السمطين، ج 2، ص 54،ش 383- بحار، ج 35، ص 237.] و بدين طريق به جهان و جهانيان ثابت كرد كه وى تا چه حدى به بچه هايش ايثارگر است؟ و در حق ساير مردم نيز تا آنجا ايثار كرد كه سه روز گرسنگى را تحمل كرد، ولى اسير كافر را سير نمود.

ايثار به خادم

زندگى فاطمه عليهاالسلام در خانه على عليه السلام به قدرى سخت شد، كه مافوق توان بود و او نمى توانست كارها را اداره كند و در اين راه كار به جايى رسيد،كه سينه ى زهرا در اثر آب كشيدن از چاه متورم و دستهايش از دستاس مجروح گشت... [بحار، ج 43، ص 82: انها استقت بالقربه حتى اثر فى صدرها و طحنت بالرحى حتى مجلت يداها...] سرانجام به خدمت پدر رسيده و درخواست كرد خادمى به كمك او مرحمت فرمايد، ولى رسول خدا همراه با گريه فرمود: سوگند به خدايى كه مرا به پيامبرى مبعوث فرموده، هنوز چهارصد نفر بى خانمان وجود دارد كه نه طعامى دارند و نه لباسى... آنگاه ذكرى به او ياد داد كه به نام تسبيح فاطمه معروف است. [بحار، ج 43، ص 85: والذى بعثنى بالحق ان فى المسجد اربعماه رجل، مالهم طعام لاثياب.] مدتها از اين تاريخ گذشت و كارهاى فاطمه عليهاالسلام در خانه ى اميرالمومنين روز به روز بيشتر شد و رفت و آمد مردم پذيرايى از آنان توام با مشكلات اقتصادى و فقدان ابزار رفاهى، دختر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را به سختى آزرد، از طرفى پيك وحى در رسيد و پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را مامور ساخت خادمى براى زهرا در نظر بگيرد، لذا آن حضرت كنيزى را (به نام فضه) به خانه على فرستاد (كه بعدها به خادمه اهل بيت معروف گشت، [بحار، ج 43، ص 85.] و قبر او در قبرستان دمشق، مزار شيعيان است.) فضه در خانه زهار بسيار گرامى بود و به جاى كنيزى به اهل بيت، عنوان همكارى داشت و حضرت فاطمه عليهاالسلام با وى كارها را تقسيم مى كرد و هر كدام بطور مساوى يك روز به كار پرداخته و روز ديگر استراحت مى كردند.

سلمان گويد: فاطمه عليهاالسلام را ديدم به دستاس مشغول است، در حين كار دستش خونين شده و فرزندش امام حسين عليه السلام در گوشه اى افتاده و رنگ رخسارش از گرسنگى به زردى مى گراييد. به آن بانوى گرامى گفتم: چرا از خادمه (فضه) كمك نمى گيرى؟ فرمود: ديروز او كار كرده و امروز روز استراحتش مى باشد.

شبيه اين جريان در ديدار پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله از دخترش فاطمه عليهاالسلام اتفاق افتاد و همان سوال و جواب تكرار شد، رسول گرامى اسلام از ايثارگرى فاطمه عليهاالسلام متاثر گرديد و چشمانش پر از اشك شد و فرمود: خدا آگاه است كه رسالت و خلافتش را در كجا و در چه كسانى قرار دهد. [عوالم، ج 11، ص 269- جلاالعيون، ج 1، ص 137- بحارالانوار، ج 43، ص 28: يا رسول اللَّه! على يوم و عليها يوم، ففاضت عينا رسول اللَّه بالبكا و قال: اللَّه اعلم حيث يجعل رسالته.] خوانندگان عزير ملاحظه مى كنند كه فاطمه عليهاالسلام تجسم ايثار بوده است، او با همه كس اعم از افراد بيگانه و اعضاى خانواده حتى خادمش چنين بوده است .

فصل پانزدهم: فاطمه و آموزش و پرورش

دختر گرامى رسول خدا در مسائل علمى نيز مانند ساير ويژگيهاى اخلاقى و انسانى،از امتيازات بسيار بالايى برخوردار بود، زيرا آن حضرت ارتباط قوى به عالم غيب داشت و مستقيما با جبرئيل امين و ساير ملائك به گفتگو مى پرداخت و اخبار گذشته و آينده جهان را از آنان دريافت مى داشت.

فاطمه ى زهرا عليهاالسلام در ميان امت اسلامى تنها زنى است كه داراى مقام ارجدار عصمت مى باشد و بدين وسيله علوم و آگاهيش به عالم غيب، كه از علوم الهى سرچشمه مى گيرد، بستگى دارد و پايان و حدودى بر آن متصور نيست و تمام مسائل جهان را در كليه ى دورانها مى دانست و آنها را مو به مو خبر مى داد.

ما در اين فصل به ميزان توانايى علمى آن حضرت اشاره خواهيم كرد و آنگاه از آموزش و پرورشى كه توسط آن بانوى گرانقدر صورت گرفته، سخن خواهيم گفت:

ميزان توانايى علمى فاطمه

قال رسول اللَّه (ص): ان اللَّه جعل عليا و زوجته و ابناه حجج على خلقه و هم ابواب العلم فى امتى من اهتدى بهم هدى الى صراط مستقيم. [عوامل، ج 11، ص 78.] پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمودند: خداوند متعال على و همسر و فرزندانش را حجت مردم قرار داده و آنان درهاى علم و آگاهى در ميان امت من هستند، هر كس به آنان تمسك نمايد، به راه راست هدايت يافته است.

در اين حديث فاطمه ى زهرا عليهاالسلام مانند اميرالمومنين عليه السلام و ساير حضرات معصومين دروازه ى علم و عامل هدايت مردم شناخته شده اند. بنابراين آن حضرت علاوه بر اينكه حجت خدا در ميان امت اسلامى بوده، نقش آموزشى و پرورشيش نيز از اين حديث استفاده مى گردد. (من اهتدى بهم).

قال النبى لها: اى شى خير للمراه؟ قالت: ان لاترى رجلا و لايراها رجل، فضمها اليه و قال: ذريه بعضها من بعض. [بحارالانوار، ج 43، ص 84.] پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله به فاطمه عليهاالسلام گفتند: براى زن چه چيز خوب است؟ آن حضرت فرمودند: زن مردى را نبيند و مرد نيز زن را نبيند، رسول گرامى اسلام چون اين جواب صحيح را شنيد، دخترش را در آغوش گرفته و فرمود: ذريه اى است كه بعضى از بعضى ديگر بهتر.

اين حديث نيز علم و آگاهى فاطمه عليهاالسلام را در بردارد، كه باعث تعجب و تحسين رسول خدا قرار گرفته است.

عن ابى عبداللَّه عليه السلام: ان فاطمه عليهاالسلام مكثت بعد رسول اللَّه (ص) خمسه و سبعين يوما، و كان دخلها حزن شديد على ابيها، و كان ياتيها جبرئيل فيحسن عزاها على ابيها و يطيب نفسها و يخبرها عن ابيها و مكانه، و يخبرها بما يكون بعدها فى ذريتها و كان على يكتب ذلك. [اصول كافى، ج 1، ص 458، ح 1.] حضرت امام صادق عليه السلام مى فرمايند: مادرم فاطمه عليهاالسلام پس از رحلت پدرش هفتاد و پنج روز زندگى كردند، ولى در اين ايام بسيار محزون بود و در فراق پدر مى سوخت. در طول اين مدت جبرئيل به حضور زهرا مى رسيد، و او را در عزاى پدر تسليت مى گفت، و دلش را از غصه ها آرام مى ساخت و از جايگاه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و اخبار او آگاهش مى كرد، حتى اخبار آينده را در مورد فرزندانش به اطلاع او مى رسانيد و اميرالمومنين على عليه السلام نيز آنها را مى نوشت.

ما در فصل «ملائكه در حضور فاطمه» مطالب بيشترى در اين زمينه آورده ايم، ولى آنچه از اين حديث در رابطه با موضوع بحث استفاده مى گردد، اينكه: حضرت فاطمه عليهاالسلام با جبرئيل ارتباط مستقيم و مداوم داشت، و اخبار جهان مادى و جهان اخروى را از او دريافت مى كرد و بدين وسيله ميزان علم و اطلاع و آگاهيش محدود به زمان و مكان نبوده است، بلكه علم او خيلى گسترده و از علم الهى سرچشمه مى گرفت.

برترى علم فاطمه بر ديگران

عن على عليه السلام قال: كنا عند رسول اللَّه (ص) فقال: اخبرونى اى شى خير للنسا؟ فعيينا بذلك كلنا حتى تفرقنا، فرجعت الى فاطمه عليهاالسلام فاخبرتها بالذى قال لنا رسول اللَّه (ص) و ليس احد منا علمه و لاعرفه. فقالت: ولكنى اعرفه: خير للنسا ان لايرين الرجال و لايراهن الرجال، فرجعت الى رسول اللَّه (ص) فقلت: يا رسول اللَّه (ص) سالتنا: اى شى خير للنسا؟ خير لهن ان لايرين الرجال و لايراهن الرجال، فقال (ص): من اخبرك فلم تعلمه و انت عندى؟! فقلت: فاطمه، فاعجب ذلك رسول اللَّه (ص) و قال: ان فاطمه بضعه منى. [و سائل الشيعه، ج 14، ص 43، ح 7، عوالم، ج 11، ص 179، بحار، ج 43، ص 54.] على عليه السلام مى فرمايند: ما در حضور پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله نشسته بوديم، حضرت سوالى را مطرح كردند ولى كسى جواب آن را نداشت و آن اين بود كه: «چه چيزى براى زنان خوب است؟» چون من به خانه مراجعت نموده، قضيه را به اطلاع فاطمه عليهاالسلام رساندم، آن بانوى عزيز فرمودند: من جوابش را مى دانم و آن اينكه: «زنان مردان را نبينند و مردها زنان را» على عليه السلام مى فرمايند چون من اين جواب را از فاطمه عليهاالسلام شنيدم، به حضور پيامبر رسيده و عرض كردم: يا رسول اللَّه شما سوالى فرموديد كه: «چه چيز براى زنان خوب است؟» اينك من جواب آن را مى گويم و آن اينكه: «زنان مردان را نبينند و مردها زنان را».

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمودند: يا على! تو هنگامى كه در نزد من بودى جواب اين سوال را ندانستى. على عليه السلام مى گويد؛ جواب دادم: «من از فاطمه عليهاالسلام ياد گرفتم.» رسول خدا با تعجب فراوان از آگاهى فاطمه عليهاالسلام فرمودند: فاطمه عليهاالسلام پاره ى تن من است.

خوانندگان عزيز توجه دارند كه اين حديث به صراحت اعلان مى دارد كه علم و آگاهى فاطمه عليهاالسلام از تمام اصحاب پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بيشتر بود، حتى اميرالمومنين على عليه السلام نيز با آن همه توانايى علمى هر چند در مساله بالخصوص، در برابر علم فاطمه عليهاالسلام زانو زده و از او جواب اين پرسش را آموخته است، تا جايى كه اين مهم، باعث تعجب پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله نيز گرديده است.

اگر چه ما معتقديم كه اميرالمومنين در تمام زمينه ها بر تمام انسانها، جز پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله، برترى دارند. (در اين مورد به كتاب آفتاب ولايت به قلم نگارنده مراجعه فرماييد).

شبيه اين موضوع حديث ديگرى است از اميرالمومنين كه مى فرمايند: رسول خدا از اصحابش سوال كردند: «زن چيست؟» گفتند: «عورت است،» سوال دوم را مطرح كردند كه: «زن چه زمانى به خدا نزديكتر مى گردد؟» كسى جواب آن را نداشت. اما چون فاطمه عليهاالسلام اين سوال را شنيد، بى درنگ فرمود: «آن هنگامى است كه زن در داخل خانه اش بنشيند.» پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله چون اين جواب را شنيدند فرمودند: «فاطمه پاره ى تن من است. [بحارالانوار، ج 43، ص 92: «سال رسول اللَّه اصحابه عن المراه ماهى؟ قالوا عوره، قال فمتى تكون ادنى من ربها؟ فلم يدروا فلما سمعت فاطمه ذلك قال: ادنى ماتكون من ربها ان تلزم قعر بيتها، فقال رسول اللَّه: ان فاطمه بضعه منى.]».

فاطمه در ميدان آموزش

زنى به خدمت فاطمه ى زهرا عليهاالسلام شرفياب گشت و سوالى را مطرح ساخت و جواب آن را از حضرت شنيد، سپس اجازه خواست و پرسش دوم را سوال كرد، حضرت جواب آن را نيز داد، به همين صورت ده مساله از بانوى عزيز اسلام آموخت ولى ديگر احساس شرمندگى كرد و بيش از آن نخواست حضرت فاطمه عليهاالسلام را مزاحمت نمايد، از اين جهت اجازه خواست رفع زحمت نموده و خانه فاطمه عليهاالسلام را ترك گويد.

حضرت احساس كرد؛ او از كثرت پرسشهاى خويش شرمگين گرديده و به اين جهت مى خواهد خانه و حضور آن حضرت را ترك كند، لذا فرمودند: شما خجالت نكشيد، من در برابر هر مساله اى كه به تو آموزش مى دهم پاداش دارم، پاداشى خيلى مهم و آن اينكه: «تعليم دادن يك مساله ارزش و ثوابش بيش از آن است. كه مابين زمين تا عرش خدا را از جواهرات ارزشمند پر نمايند.» اى زن! اگر كسى به كارگرى مشغول گردد و بار سنگينى را به دوش گرفته و به پشت بام حمل كند و در برابر آن صد هزار دينار طلا مزد بگيرد، آيا در اين فرض، كارگر احساس خستگى مى نمايد؟! زن جواب داد: نه. فاطمه عليهاالسلام فرمودند: من نيز در برابر آموزشهايى كه انجام مى دهم چنين احساسى دارم، زيرا پاداش من به مراتب بيشتر است. [رياحين الشريعه، ج 2، ص 131- منيه المريد، ص 20.] اين حديث كه از تفسير امام حسن عسكرى عليه السلام نقل شده، مى رساند كه زنان امت اسلامى مشكلات و سوالات خويش را به حضرت فاطمه عليهاالسلام مراجعه مى كرده و پاسخ لازم را مى گرفتند.

حتى احاديث زيادى داريم كه علاوه بر زنان، مردها نيز به طور مستقيم و يا از طريق همسرانشان از آن حضرت سوالاتى نموده و احكام الهى را ياد مى گرفتند.

يا فاطمه! من از شيعيان شما هستم؟

مردى زنش را به خدمت حضرت فاطمه عليهاالسلام فرستاده و اين پرسش را سوال نمود: «آيا من از شيعيان شما هستم يا نه؟» حضرت جواب داد: «اگر تو به دستورات و گفته هاى ما عمل مى كنى و از آنچه تو را ممنوع كرده ايم ترك مى نمايى، شيعه ما هستى وگرنه، نه. [ان كنت تعمل بما امرناك و تنهى عما زجرناك عنه فانت من شيعتنا و الا فلا.]» زن چون اين پيام را به شوهرش رسانيد، او شروع به گريه و ناله كرد و گفت: چه كسى از اين همه گناهان دورى مى كند؟ من كه چنين نيستم. بنابراين هميشه در آتش جهنم خواهم بود زيرا كسى كه شيعه اهل بيت نباشد طعمه ابدى آتش قهر خدا خواهد بود. [يا ويلى و من ينفك من الذنوب و الخطايا، فانا اذا خالد فى النار، فان من ليس من شيعتهم فهو مخلد فى النار.] زن، چون مرد خود را بسيار پريشان ديد، دوباره به خدمت فاطمه عليهاالسلام برگشته و واكنش شوهرش را در برابر جواب آن حضرت، به اطلاع بى بى رسانيد. فاطمه عليهاالسلام دوباره پيغام داد: به او بگو چنين فكر نكن، شيعيان ما از بهترين افراد اهل بهشت خواهند بود و دوستان ما نيز كه به مقام شيعه بودن نمى رسند، هميشه در آتش دوزخ نخواهند بود. گناهان آنان در اثر گرفتارى به بلاها و بيماريها در دنيا محو مى شود. بقاياى گناهانشان نيز در عرصه ى محشر- در اثر ترس و وحشت از آن صحنه- كم مى گردد و سپس در طبقات بالاى آتش جهنم نيز با عذاب محدود الهى پاك مى شوند، آنگاه با محبت و شفاعت ما نجات پيدا مى كنند. [بحارالانوار، ج 68، ص 155.] قابل توجه است كه فاطمه ى زهرا عليهاالسلام پناه و مرجع فكرى و مذهبى مسلمانان بود، حتى مسلمانان مرد نيز، كه نسبت به اهل بيت نزديك بودند، همچون زنان مسلمان به محضر فاطمه عليهاالسلام شتافته و از حوزه ى علمى آن يادگار رسول خدا كسب فيض مى كردند و از اين طريق احاديث و رواياتى را از آن بزرگوار به ديگران انتقال مى دادند، كه سلمان، ابوذر، مقداد و... از اين گروه بودند، و ما برخى سخنان سلمان را، در بحثهاى گذشته، از آن حضرت نقل نموديم.

علاوه بر اينها، سخنان در ربار آن حضرت در جمع مهاجرين و انصار در مسجد رسولخدا و خطابه هاى آتشين وى در كنار زنان مدينه كه به عيادتش شتافته بودند و همچنين احتياجات ارزشمند و دشمن شكن آن شفيعه ى روز جزا، همه و همه، نشان آموزش و پرورش آن حضرت به حساب مى آيد، كه باعث بيدارى و هدايت مومنين و خوار و زبونى منافقين و غاصبين خلافت مى گرديد.

علم و آگاهى فضه خادم اهل بيت

در پايان اين فصل توجه خوانندگان عزيز را به خادم اهل بيت، حضرت فضه كه سالها از محضر فاطمه ى عليهاالسلام كسب فيض كرد جلب مى كنم:

فضه زنى بود فقيه و دانا، كه عمربن خطاب در حق او گفت:

شعره من آل ابى طالب افقه من عدى. [رياحين الشريعه، ج 2، ص 317 نقل از: خصايص فاطميه.] يك رشته موى آل ابى طالب فقيه تر و داناتر از تمام قبيله عدى است.

لازم به توضيح است كه خليفه در مقام قضاوت بين فضه و شوهر او (سليك غطفان) اين جمله را گفت كه شوهر، از عدم موافقت فضه در زوجيت و مباشرت، شكوه داشت، در حالى كه فضه در مقام استبراء و كشف حال دوران عادت ماهانه بود.... [«قبيله عدى» فاميل و قبيله ى خود خليفه بوده است.] مرحوم علامه مجلسى- رضوان اللَّه عليه- در مورد فضه داستانى را نقل كرده، كه علم و آگاهيش را- كه قطره اى از علوم فاطمه ى زهرا مى باشد- ترسيم مى نمايد:

روزى يكى از زائران بيت خدا از قافله عقب ماند و در اين گيرودار متوجه زنى شد كه او نيز راه گم كرده و نمى دانست كجا رود. مرد پرسيد: «تو كيستى؟» (من انت؟) زن با خواندن آيه ى هشتاد و نه سوره ى زخرف به او تفهيم كرد كه چرا سلام نكردى؟ [و قل سلام فسوف يعلمون.] مرد: سلام عليك زن: و عليك السلام مرد: در اين صحرا چه مى كنى؟ «ما تصنعين ههنا؟» زن: خدا هر كسى را هدايت كند گمراه نمى شود. «و من يهداللَّه فماله من مضل». [زمر/37.] (او با خواندن اين آيه مرد را متوجه كرد كه گم شده است.) مرد: تو از جن هستى يا از جنس بشر؟ زن: اى بنى آدم! خود را مزين سازيد. «يا بنى آدم خذوا زينتكم [اعراف/ 31.] يعنى من از جنس بشر هستم.» مرد: از كجا مى آيى؟ زن: از راه دور «ينادون من مكان بعيد؛ [فصلت/44.] يعنى از مدينه مى آيم.» مرد: كجا مى روى؟ زن: براى افراد واجد شرائط واجب است به حج روند. «وللَّه على الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلا. [آل عمران/ 97.]» (كنايه از اينكه عازم حج هستم.) مرد: كى از خانه خارج شده اى.

زن: ما زمين و آسمان را در شش روز آفريده ايم. «و لقد خلقنا السموات و الارض و ما بينهما فى سته ايام [ق/ 38.]؛ يعنى شش روز است كه از مدينه خارج گشته ام.» مرد: آيا ميل طعام داريد؟ زن: ما آنان را جسد و بى روح خلق نكرده ايم كه نيازى به خوردن نداشته باشند. «و ما جعلناهم جسدا لاياكلون الطعام [انبيا 8.]؛ با اين تعبير و خواندن آيه مى رساند كه نياز به غذا و خوردن دارد.» مرد به او غذا داد و سپس گفت: كمى با شتاب حركت كن.

زن: خداوند هر كسى را به اندازه قدرتش مكلف ساخته. «لايكلف اللَّه نفسا الا وسعها [بقره/286.]؛ يعنى بيش از اين توانايى ندارم.» مرد: پس بيا تو را نيز به مركب خود سوار كنم.

زن: اگر در عالم دو خلق وجود داشت باعث فساد مى شد. «لو كان فيهما آلهه الا اللَّه لفسدتا [انبيا/ 22.]؛ آرى سوار شدن زن و مرد به يك مركب خطرناك است.» مرد از مركب خود پايين آمده و زن را بر آن سوار كرد. در اين هنگام زن اين آيه را خواند: «سبحان الذى سخر لنا هذا [زخرف/ 13.]؛ منزه است آن خدايى كه اين را براى ما مسخر كرد...» مرد مى گويد: بدين طريق خود را به قافله رسانديم، من از زن پرسيدم: آيا در ميان كاروان كسى را دارى؟ او با خواندن آيه ى 26 سوره ى ص، 144 آل عمران، 12 مريم و 11 طه، كه به ترتيب، نامهاى مبارك حضرت داوود، حضرت محمد صلى اللَّه عليه و آله، حضرت يحيى و حضرت موسى عليهم السلام است مرا متوجه چهار پسر خود كرد كه اين نامها را داشتند.

من با صداى بلند كاروان را مخاطب قرار داده و نام اين افراد را خواندم، ناگاه ديدم چهار نفر جوان به نزد من آمدند، از زن پرسيدم آنان كيستند؟ او با خواندن آيه ى 46 سوره ى كهف به من فهماند كه آنان پسرانم هستند.

آن جوانان به خدمت آن زن رسيدند. جوانان فوق العاده محبت مى كردند ،

زن از آنان با خواندن آيه ى بيست و شش سوره ى قصص خواست كه به من نيكى كنند. جوانان نيز هدايا و اشيايى به عنوان تشكر به من دادند...

من از آنان پرسيدم: اين زن كيست؟ آنان گفتند: اى مادر ما (فضه)- خادمه ى فاطمه ى زهرا عليهاالسلام- است، كه بيست سال تمام سخنان خويش را با خواندن قرآن مى رساند.

حالا شما خوانندگان عزيز توجه فرماييد كه اگر فضه- خادمه زهرا- چنين باشد، معلم و مربى او كه تمام فضائل اخلاقى و كمالات انسانى و علوم سرشار خويش را از منبع فيض بى منتهاى الهى كسب كرده و در دامن پر مهر نبوت و رسالت تربيت شده و شايستگى همسرى ولايت و مادرى امامت گرديده است چگونه بوده است؟!