عوامل شك و ترديد
با بررسى نمونه هاى فراوان خطرات شك و ترديد، به اين نتيجه مى رسيم كه هرگاه
جامعه اى، ملّتى شك كرد و دُودل شد، به اِنزوا و سكوت گرائيد و همه ارزش هاى فراهم
آمده سالها تلاش و مبارزه را از دست داد. و در حوادث تلخ و ناگوار پس از رسول خدا
(ص) مى بينيم كه.
افراد سرشناس، امّت اسلامى را دچار شك و ترديد نمودند.
مردم را به مرز نااميدى كشاندند. و در رابطه با حقانيّت عترت، و رهبرى امام على
(ع) ايجاد شك و ترديد كردند. و با جوسازى ها و صحنه سازيهاى فراوان، اهل بيت (ع) را
به زير سؤال بردند. و با انواع شايعات. تخم يأس و نفاق در دلها پاشيدند. و راه هاى
انحرافى در برابر راه و رسم رسول خدا (ص) نشان دادند. و قتى مردم به مرز شك و
ترديد، يأس و نااميدى كشانده شدند، ديگر در مسائل حياتى جامعه دخالت نكردند، و
انقلاب را تداوم ندادند و انواع بدبختى ها دامنگير امّت اسلامى شد.
در اينجا به برخى از عوامل شك و ترديد و يأس و نااميدى فرد و جامعه اشاره مى
كنيم.
اول- پخش شايعات دوم- طرح سؤالات دروغين (مى گفتند آيا اهل بيت معصومند؟ آيا
خلافت و حكومت ارثى است؟ چرا نبايد شورائى باشد؟ آيا فقط على (ع) حق است؟) سوّم-
جعل حديث با نام و ياد رسول خدا، احاديث دروغين، به رخ مردم مى كشيدند كه پيامبر
فرمود (ما انبياء ارث نمى گذاريم) [تنها عُمَر و عايشه شهادت دادند و گفتند ما از
پيامبر (ص) شنيديم كه فرمود:
لا نُورِّثُ دِرهَماً وَ لا دِيناراً (من درهم و دينارى ارث نمى گذارم) در رابطه
با اين شهادت ناروا حضرت زهرا (عليهاالسلام) فرمودند: هذا اَوّلُ شَهادَةِ زُورٍ
شَهِدا بِها فِى الاِسْلامِ «اين نخستين گواهى باطل در اسلام است كه آن دو نفر مطرح
كرده اند»
1. بيت الاحزان ص 211
2. سيرة الائمة (ع) ص 130 (عمر و عبدالرحمن بن عوف و عائشه شهادت دادند)
3. كشف الغمّة ج 1 ص 478: إربلى متوفاى 689 هجرى
4. كنزالفوائد كراجكى ص 361: كراجكى متوفاى 449 هجرى
5. فتوح البلدان ج 1 ص 36: بلاذرى متوفاى 279 هجرى
6. انساب الاشراف ص 519: بلاذرى متوفاى 279 هجرى پس از به خلافت رسيدن عثمان، عائشه
ادّعاى ارث از خليفه نمود، پاسخ شنيد كه ابابكر و عمر سرمايه هائى بدون حساب، از
طرف خودشان به شما مى دادند كه بر من واجب نيست، عايشه گفت، ارث مرا كه از پيامبر
(ص) به جاى مانده است، تحويل دهيد، عثمان با تعجّب پرسيد:
كدام ارث؟!!
مگر تو و عمر شهادت نداديد كه پيامبران ارث نمى گذارند؟!!
پس بر اساس گواهى شما، ارثى از پيامبر (ص) به شما نخواهد رسيد، همانگونه كه
فاطمه (عليهاالسلام) را محروم كرديد اينجا بود كه عايشه با سخنان اهانت آميزى در
ميان مسجد مدينه، عثمان را تهديد كرد - تاريخ طبرى - بيت الاحزان (ترجمه) ص 209 و
210.] بايد پرسيد: اگر احاديث رسول خدا معتبر است پس چرا در رابطه با ولايت و رهبرى
امام على (ع) احادث پيامبر (ص) را ناديده گرفتند؟ چهارم- طرح تفسيرهاى دروغين از
قرآن و اسلام.
پنجم- به زير سؤال بردن لياقت امام على (ع) براى رهبرى (گفتند على (ع) جوان است،
هستند كسانى كه از او سياستمدارتر باشند).
ششم- ترساندن از فتنه ها و تهديد كردن مردم (اگر با ابابكر بيعت نكنيد فتنه ها
بپا مى شود و اسلام در خطر است).
هفتم- جوسازى هاى شيطانى با دروہردازى و تهديد و ارعاب [براى رسيدن به حكومت و
قدرت، هر كارى را كه توانستند. انجام دادند، و انواع ظلم و ستم ها را تحقّق
بخشيدند، رسوائى اعمال ناپسند سران سقيفه آنچنان غم انگيز و دردآلود بود كه ناچار
شدند خود به زشتى آنها اعتراف نمايند اندوه و پشيمانى ابابكر در لحظه هاى پايانى
زندگى، از اعمال نادرست گذشته گوياى همين واقعيت است كه گفت: و َدَدْتُ اَن لَم
أبعُثُ خالِد بنِ الوليد الى مالك بن نويرة و وَدَدتُ اَنّى لم اكشِفُ بَيتُ فاطمةَ
(عليهاالسلام) و ان كان أغلق عَلى حَرب و وَدَدْتُ أنّى لَم أحرِقُ الفُجاءَةَ (اى
كاش خالد را براى قتل مالك بن نويرة نفرستاده بودم، اى كاش فرمان هجوم به خانه
فاطمه (عليهاالسلام) را صادر نكرده بودم، و اى كاش بيچاره فُجائةَ «اياس بن
عبداللّه» را زنده زنده نسوزانده بودم) بيچاره فجائة در حالى كه فرياد مى زد (ما
كَفْرت اِنّى لِمُؤمِنٌ) در مُصلّى مدينه زنده زنده در آتش سوختند
1. خصال ص 171: شيخ صدوق متوفاى 380 هجرى
2. مروج الذهب ج 2 ص 301: مسعودى متوفاى 346 هجرى
3. تجارب الأمم. ابن مسكويه متوفاى 421 هجرى
4. كامل ابن أثير ج ص 237: ابن أثير متوفاى 606 هجرى
5. تاريخ طبرى ج 2 ص 619. و. ج 3/ 430: طبرى متوفاى 310 هجرى
6. ميزان الاعتدال ج 2 ص 215: ذهبى متوفاى 748 هجرى
7. رياحين الشريعة ج 1 ص 291:
8. لسان الميزان ج 4 ص 189
9. كتاب الأموال ص 193: ابوعبيدة متوفاى 225 هجرى
10. الامامة والسياسة ج 1 ص 18: ابن قتيبة متوفاى 276 هجرى
11. شرح نهج البلاغه ج 1 ص 130 و ج 2 ص 20: ابى الحديد 656 هجرى
12. كتاب عبدالله بن سبا ج 1 ص 106
13. عقدالفريد ج 4 ص 268 و ج 2 ص 254: ابن عبدربّه متوفاى 328 هجرى
14. كنزالعمال ج 3 ص 135.
15. تاريخ ذهبى ج 1 ص 388: ذهبى متوفاى 748 هجرى
16. مرآة الزمان: ابن الجوزى متوفاى 654 هجرى
17. تاريخ دمشق (شرح حال ابابكر): ابن عساكر متوفاى 571 هجرى.] هشتم- قدرت طلبى و
انحراف افراد سرشناس مدينه كه در انحراف افكار عمومى نقش تعيين كننده اى داشت.
نهم- سكوت و تطميع و انزواگرائى جمعى از اصحاب رسول خدا (ص).
دهم- ظاهر شدن خط نفاق چهره هاى سرشناسى كه دلهاى بسيارى از اقشار مردم را جذب
كرده بودند و به عنوان نفوذى هاى فرصت طلب عمل مى كردند.
يازدهم- توقّف و در جا زدن و خستگى ياران همراه.
دوازدهم- كثرت و فراوانى مخالفانى كه با همه اختلافات در نفى امام على (ع) هم
دست شده بودند.
افشاگرى هاى حضرت زهرا
حضرت فاطمه (عليهاالسلام) در برابر عوامل شك و ترديد ساكت نمى ماند و به افشاگرى
مى پردازد ابتداء به انحراف و سير ارتجاعى امّت اسلامى اشاره مى فرمايد:
فَلَمّا اخْتارَ اللّهُ لِنَبِيّهِ (ص) دارَ اَنبِيائهِ «تا آنكه خدا براى
پيامبرش خانه انبياء را برگزيد». و َ مَأوى اَصْفيائِه «و آرامگاه اصفياء را».
ظَهَرَتْ فيكُمْ حَسْكَةُ النِّفاقِ «خار و خاشاك نفاق در شما ظاهر شد». و َ
سَمَلَ جِلْبابُ الدّينِ «جامه دين كهنه شد». و َ نَطَقَ كاظِمُ الْغاوينَ «سر دسته
گمراهان به سخن درآمد». و سپس به شتاب زدگى باطل اشاره مى كنند. و َالْجُرْحُ لَمّا
يَنْدَمِلْ «دهن زخم هنوز به هم نيامده بود». و َالرَسُولُ لَمّا يَقْبَرْ «و
پيغمبر هنوز به قبر سپرده نشده بود».
اِبتداراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ «براى عمل خود بهانه آورديد كه از فتنه
مى ترسيديم».
ألا: فى الفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ اِنّ جَهَنّمَ لِمُحيطَةٌ بِالْكافِرينَ «ولى به
راستى كه در فتنه افتاديد و راستى كه جهنّم محيط بر كافران است».
فَهَيْهاتَ مِنْكُم! «خيلى دور بود اين پيش افتادگى از شما».
افشاى سياست جعل حديث
و در برابر جعل حديث و ادّعاى غير واقعى ابابكر و پخش شايعات آنها فرمودند:
يَابْنَ اَبى قُحافَة! «اى پسر ابى قُحافه!».
اَفى كِتابِ اللّهِ اَنْ تَرِثَ اَباكَ وَ لا اَرِثُ اَبى؟ «آيا در كتاب خداست
كه تو از پدرت ارث ببرى و من از پدرم ارث نبرم؟!».
لَقَدْ جِئتَ شَيْئاً فَرِيّاً «عجب امر تازه و زشتى آورده اى».
اَفَعَلى عَمْدٍ تَرَكْتُمْ كِتابَ اللّهِ وَ نَبَدْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِكُمَ
«آيا دانسته و به عمد كتاب خدا را ترك كرده و پشت سر مى اندازيد».
اِذْ يَقُولُ: «آيا قرآن نمى گويد:». و َ وَرِثَ سُلَيمانُ داوُدَ «سليمان از
داود ارث برد». و َ قالَ- فَيمَا اقْتَصّ مِنْ خَبِرِ زَكريّا- اِذْ قالَ: «و در
آيه ديگر آنجا كه خبر زكريّا را بازگو مى كند».
فَهَبْ لى مِنْ لَدُنْكَ وَلِيّاً يَرِثُنى وَ يَرثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ «زكريا
عرض كرد: پروردگارا مرا فرزندى عنايت فرما تا از من و آل يعقوب ارث برد». و َ قالَ:
«و فرموده:» و َ اُولُوا الْاَرحامِ بَعْضُهُمْ اَوْلى بِبَعْضٍ فى كِتابِ اللّهِ
«خويشاوندان رحمى اَولى به يكديگرند». و َ قالَ: «و فرموده:».
يُوصيكُمُ اللّهُ فى اَوْلادِكُمْ لِلذّكَرِ مِثْلُ حَظّ الأنْثَيَيْنِ «خداى
تعالى به شما درباره اولاد وصيت مى فرمايد كه براى پسر دو برابر بهره دختر است». و
َ قالَ: «و مى فرمايد:».
اِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَالاَقَربينَ بِالْمَعْرُوفِ
حَقّاً عَلَى الْمُتّقينَ «يعنى هنگامى كه مرگ يكى از شما فرارسد بر شما نوشته شده
است اينكه وصيت كنيد براى والدين و نزديكان، حكمى است حق براى متّقيان». و َ
زَعَمْتُمْ اَنْ لاحَظْوَةَ لى وَ لا اَرِثُ مِنْ اَبى؟ «و شما گمان مى بريد كه م
را بهره اى نيست و سهمى از ارث پدرم ندارم؟».
اَفَخَصّكُمُ اللّهُ بِايَةٍ اَخْرَجَ مِنْها اَبى؟ «آيا خدا شما را مخصوص آيه
اى فرمود كه پدرم را از آن بيرون كرده؟».
اَمْ تَقُولُونَ: اِنّ اَهْلَ مِلّتَيْنِ لا يَتَوارَثانِ؟ «آيا آنكه مى گوئيد
اهل دو كيش از يكديگر ارث نمى برند؟».
اَوَ لَسْتُ اَنَا وَ اَبى مِنْ اَهْلِ مِلّةٍ واحِدَةٍ؟ «و يا من و پدرم را اهل
يك كيش نمى دانيد؟».
اَمْ اَنْتُم اَعْلَمُ بِخُصُوصِ الْقُرْآنِ وَ عُمُومِهِ مِنْ اَبى وَابْنِ
عَمّى؟ «و يا شما به خصوص و عموم قرآن از پدر و عموزاده من داناتريد؟».
فَدُونَكَها مَخْطُومَةً مَرْحُولَةً «اينك اين تو و اين شتر. شترى مهارزده و
رحل نهاده شده برگير و ببر».
تَلْقاكَ يَوْمَ حَشْرِكَ «با تو در روز رستاخيز و حشر ملاقات خواهد كرد».
فَنِعْمَ الْحَكَمُ اللّهُ «چه نيكو داورى است خدا». و َالزّعيمُ مُحَمّدٌ (ص)
«و نيكو دادخواهى است محمد (ص). و َالمَوْعِدُ القِيامَةِ «و چه خوش وعده گاهى است
قيامت». و َ عِنْدَ السّاعَةِ يَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ «در آن ساعت و آن روز اهل
باطل زيان مى برند». و َ لا يَنْفَعُكُمْ اِذْ تَنْدِمُونَ «و آن وقت ديگر ندامت و
پشيمانى شما را سودى نرساند». و َ لِكُلّ نَبَأٍ مُسْتَقَرٌ، فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ
مَنْ يَأتِيه عَذابٌ يُخْزيهِ، وَ يَحِلّ عَلَيْهِ عَذابٌ مُقيمٌ «و براى هر خبرى
قرارگاهى است پس خواهيد دانست كه عذاب خوارى افزا بر سر چه كسى فرود خواهد آمد و
عذاب هميشگى بر چه كسى حلول خواهد نمود».
هشدار به تشنگان قدرت
سپس به قدرت طلبانى كه براى رسيدن به حكومت، امّت اسلامى را اغفال كردند و به
سكوت و انزوا كشاندند هشدار مى دهد كه:
فَدُونَكُمُوها فَاحْتَقِبُوها دَبِرَةَ الظّهْرِ «پس خلافت را بگيريد ولى
بدانيد كه پشت اين شتر خلافت زخم است» [گروه اندكى در سقيفه جمع شده بودند اكثر
مسلمانان و بسيارى از اصحاب و ياران رسول خدا (ص) در سقيفه حضور نداشتند و تنها
گروهى اندك توطئه حساب شده اى را سازمان دادند - تاريخ طبرى ج 4 ص 447 - امام على
(ع) خطاب به ابابكر فرمود:
فَانِ كُنْتَ بالشّورى مَلَكْتَ أمُورَهُمْ- فَكَيْفَ بِها وَالْمُشيروُنَ
غَيّبُ (اگر تو ادّعا مى كنى كه با رأى شورى مردم خلافت را به دست گرفتى، اين چه
شورائى است كه طرف هاى مشورت و اكثر مردم مدينه غائب بودند؟) حكمت 190 نهج البلاغه
- خصائص الأئمّة ص 85: شريف رضى متوفاى 406 هجرى - كتاب التعجب ص 13: كراجكى متوفاى
449 هجرى - كتاب السقيفة: جوهرى متوفاى 393 هجرى - تاريخ طبرى ج 6 ص 263: طبرى ص
310 هجرى - بحارالانوار ج 8 ص 177: مجلسى متوفاى 1110 هجرى همه مورخان اين اعتراف
را ثبت كرده اند كه بسيارى از ياران ابابكر و خود عُمر اعتراف كرده اند كه خلافت
ابابكر يك امر ناگهانى و حساب نشده بود و استدلال مى كردند كه «از پيدايش فتنه ها
مى ترسيديم بناچار خلافت ابابكر را بدون معيارهاى تعيين رهبرى پذيرفته ايم» اين
واقعيّت آنقدر روشن بود و مورد اعتراض، كه ابابكر نيز اعتراف به ناگهانى بودن خلافت
خود كرده بود
1. انساب الأشراف ج 5 ص 590
2. مسند احمد ج 1 ص 55
3. التمهيد ص 196
4. المصنف ج 5 ص 445
5. صحيح بخارى ج 8 ص 26 و 210
6. السيرة النبويّة ج 4 ص 226
7. النهاية ج 3 ص 466
8. تاريخ طبرى ج 3 ص 205
9. كامل ابن أثير ج 2 ص 327 10. تاج العروس ج 1 ص 568
11. لسان العرب ج 2 ص 371
12. تاريخ الخلفاء ص 67
13. شرح نهج البلاغه ج 2 ص 50. ابى الحديد
14. الصواعق المحرقة ص 21
15. طبقات ابن سعد ج 3 ص 344
16. الفائق ج 3 ص 230
17. سيره حلبى ج 3 ص 360 و 363
18. تيسير الوصول ج 2 ص 42 و 44
19. رياض النضرة ج 1 ص 161 20. تاريخ ابن كثير ج 5 ص 246
21. الملل والنحل 1 ص 24 با توجه به اين رويداد تلخ و رسواست كه امام على (عليه
السلام) در بحث و گفتگو با مخالفان فرمود لَمْ تَكُنَ بَيْعَتُكُمْ إياىَ فَلْتَةً
(بيعت شما مردم با من بى مطالعه و ناگهانى نبوده است) «نهج البلاغه المعجم المفهرس
خطبه 136/ 1»
1. المعيار والموازنه ص 105. اسكافى متوفاى 240 هجرى
2. نهج السعادة ج 1 ص 197
3. كتاب إرشاد ص 142
4. كتاب نهاية ج 3 ص 467
5. شرح ابى الحديد ج 8 ص 31
6. مروج الذهب ج 3 ص 15
7. مجمع البحرين «مادّه نوى»
8. اخبار الطوال ص 141
9. بحارالانوار ج 32 ص 49.
10. غررالحكم ج 5 ص 410.] نَقِبَةَ الْخُفّ «و پاى آن تاول كرده و سوراخ است».
باقِيَةَ الْعارِ «عار آن باقى است».
مَوْسُومَةً بَغَضَبِ اللّهِ «و نشان از غضب خدا دارد». و َ شَنارِ الاَبَدِ «و
ننگ ابدى».
مَوْصُولَةً بِنارِ اللّهِ الْمُوقَدَةِ الّتى تَطّلِعُ عَلَى الاَفْئِدَةِ «و
هر كه آن را بگيرد فردا به آتش فروزان خدا كه بر قلب ها احاطه مى يابد، خواهد
رسيد».
فَبِعَيْنِ اللّهِ ما تَفْعَلُونَ «آنچه مى كنيد در برابر چشم خداست». و َ
سَيَعْلَمُ الّذينَ ظَلَمُوا اَىّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ «به همين زودى آنان كه
ستم كردند خواهند دانست كه به كدام بازگشتگاهى باز خواهند گشت». و َ اَنَا اِبْنَةُ
نَذيرٍ لَكُمْ بَيْنَ يَدَىْ عَذابٍ شَديدٍ «و من دختر آنكس هستم كه شما را از در
پيش بودن عذاب دردناك خبر داد».
فَاعْمَلُوا اِنّا عامِلُونَ، وَانْتَظِرُوا اِنّا مُنْتَظِرُونَ «پس شما هر چه
خواهيد بكنيد و ما هم كار خود را مى كنيم و شما منتظر بمانيد كه ما هم منتظر خواهيم
ماند».
استدلال هاى محكم در برابر ادّعاى دروغين خليفه
سران سقيفه براى نفوذ در مردم از سياست «مذهب عليه مذهب» استفاده نموده و با نام
حديث و روايت در برابر دختر رسول خدا صف آرائى كردند، و به اسم طرفدارى از اسلام،
به انزواى اسلام رسول خدا كوشيدند، و مردم را به شك و ترديد كشانده، اهل بيت و عترت
رسول خدا را تنها گذاشتند.
اينجاست كه دختر رسول خدا به افشاگرى پرداخته با استدلال هاى قوى از قرآن كريم،
مدّعيان شعار (حسبنا كتاب اللّه) را محكوم و بكلّى قدرت پاسخگوئى را از آنها سلب
فرمود و در برابر پخش شايعات حكومت كودتائى سران سقيفه فرمود:
فَقالَتْ عَلَيْهَا السّلام: «فرمود:».
سَبْحانَ اللّهِ! «سبحان اللّه!».
ما كانَ رَسُولُ اللّهِ (ص) عَنْ كتابِ اللّه، صادِفاً «پيامبر اكرم از كتاب خدا
رويگردان نبود». و َ لا لِاَحْكامِهِ مُخالِفاً «و مخالف احكام قرآن كريم حكمى نمى
فرمود».
بَلْ كانَ يَتّبِعُ اَثَرَهُ «پيوسته او پيرو قرآن بود». و َ يَقْفُو سُورَهُ «و
در قفا و پشت سوره هاى آن راه مى پيمود. (هرگز از قرآن تخطّى نمى نمود).
اَفَتَجْمَعُونَ اِلَى الْغَدْرِ اِعْتِلالاً عَلَيهِ بِالزّورِ؟ «آيا مى خواهيد
علاوه بر غدر و مكر چيزى هم به زور به او ببنديد؟». و َ هذا بَعْدَ وَفاتِهِ شَبيهٌ
بِما بُغِىَ لَهُ مِنَ الْغَوائِل فى حَياتِهِ «اين كار بعد از وفات شبيه است به آن
دامها كه براى هلاك او در زمان حياتش گسترده شد».
هذا كِتابُ اللّهِ حَكَماً عَدْلاً «اينك اين كتاب خدا بين من و شما حَكَم
عادل،». و َ ناطقاً فَصْلاً «و ناطق قطعى به حقّ و باطل است كه».
يَقُولُ: «مى گويد:».
يَرِثُنى وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبِ «زكريا از خدا خواست به من فرزندى عنايت
فرما كه از من و آل يعقوب ارث بَرَد». و َ وَرِثَ سُلَيمانُ داوُدَ «و باز فرمايد:
سليمان از داود ارث بُرد».
فَبَيّنَ (عَزّ وَ جَلّ) فيما وَزّعَ عَلَيْهِ مِنَ الاَقْساطِ «خداوند متعال
بيان روشن در آنچه از سهميه ها قرار داده». و َ شَرَعَ مِنَ الْفَرائِض وَالْميراثِ
«و از فريضه ها و سهميه ميراث». و َ اَباحَ مِنْ حَظّ الذّكْرانِ وَالإناثِ «و آن
بهره هائى كه از براى مردان و زنان مقرّر فرموده به قدرى توضيحات كافى داده».
ما اَزاخَ عِلّةَ الْمَبْطِلينَ «كه بهانه هاى اهل باطل را بر طرف نموده». و َ
اَزالَ التّظَنّى وَالشّبَهاتِ فِى الْغابِرينَ «و مجال گمان و شبهه براى احدى تا
قيامت باقى نگذارده است».
كَلّا، بَلْ سَوّلَتْ لَكُمْ اَنْفُسُكُمْ اَمْراً، فَصَبْرٌ جَميلٌ وَاللّهُ
الْمُسْتَعانُ عَلى ما تَصِفُونَ.
«نه چنين است بلكه (كلام خود را با آيه قرآن به انجام مى رسانند، يعقوبى كه
مصيبت زده است و يوسفش را از دست داده گويد) گرگ او را نخورده ولى هواها و ساخته
هاى نفسانى شما براى شما راهى پيش پايتان نهاده پس مرا صبر بايد صبرى جميل، و خدا
بر آنچه اظهار مى كنيد ياور ماست».
- افشاى سياست تفسيرهاى دروغين از قرآن و اسلام پس از افشاى قدرت طلبان و محكوم
كردن مدعيان و احاديث دروغين، سياست تفسيرهاى دروغين از قرآن و اسلام را مورد
ارزيابى قرار داده و از عاقبت دردناك آن هشدار مى دهد.
آنگاه حضرت صدّيقه به سوى مردم توجه كرده و فرمود:
مَعاشِرَ النّاسِ! «اى مردمان!».
اَلَْمُسْرِعَةِ اِلى قيلِ الْباطِلِ «كه براى شنيدن حرف بيهوده شتابانيد».
اَلْمُغْضِيَةِ عَلَى الْفِعْلِ القَبيح الْخاسِرِ «و كردار زشت زيان آور را
ناديده مى گيريد».
اَفَلا تَتَدَبّرُونَ الْقُرآنَ اَمْ عَلى قُلُوبٍ اَقْفالُها؟ «آيا در قرآن نمى
انديشيد يا آنكه بر دلها مهر زده شده؟».
كَلّا بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِكُمْ ما اَسَأتُمْ مِنْ اَعْمالِكُمْ «خير، بلكه
آنچه از اعمال زشت انجام داده ايد تيرگى بر دلهاى شما زده است».
فَاَخَذَ بِسَمْعِكُمْ وَ اَبْصارِكُمْ «و گوش ها و چشمهايتان را فراگرفته است».
و َ لَبِئسَ ما تَأوّلْتُمْ «بسيار بد مال انديشى كرديد و آيات قرآن را تأويل
نموديد». و َ ساءَ ما بِهِ اَشَرْتُمْ «و بد راهى به او نشان داديد». و َ شَرّ ما
مِنْهُ اِعْتَضْتُمْ «و بد معاوضه شرّ كرده ايد».
لَتَجِدُنّ وَاللّهِ مَحْمِلُهُ ثقيلاً «به خدا قسم تحمل اين بار برايتان
سنگين».
«وَ غِبّهُ وَبيلاً «و عاقبت آن برايتان پر از وزر و وبال خواهد بود».
«اِذا كُشِفَ لَكُمُ الْغِطاءُ وَ بانَ ماوَرائهُ الضّرّاءُ «و وقتى كه پرده
براى شما برداشته شود و زيانهاى اين امر برايتان روشن گردد». و َ بَدالَكُمْ مِنَ
اللّهِ ما لَمْ تَكُونُوا تَحْتَسِبُونَ «و آنچه را كه حساب نمى كرديد بر شما آشكار
گردد». و َ خَسِرَ هُنا لِكَ الْمُبْطِلُونَ «آنجاست كه به راه باطل روندگان،
زيانكار گردند [قسمت هائى از خطبه حضرت زهرا (ع) در مسجد مدينه.]
انتقام و كينه توزى هاى خط نفاق
- دوستان و دشمنان انقلاب - روانشناسى مردم جاهلى - پيدايش فرصت ها
دوستان و دشمنان انقلاب و اسلام
انقلاب يعنى تغيير و دگرگونى، حركت و جهش به سوى اهداف تكاملى، زير و رو شدن
ارزش ها، دگرگونى معيارها! و انجام اصلاحات ضرورى و حياتى در فرد و جامعه، از اين
رو در هر نهضت و انقلابى با:
- انجام اصلاحات ضرورى.
- مبارزه با تبعيض و نابرابرى.
- مجازات ستمگران و فاسدان.
- اصلاح و سازندگى بدكاران.
- اجراى عدالت اجتماعى.
- محاكمه و مجازات جنايتكاران.
- بازجوئى و كنترل سرمايه داران.
- بيرون كردن و طرد عوامل فساد.
- اعدام «مفسدين فى الارض» و متجاوزين به جان و مال و ناموس مردم.
- مبارزه با ارزش هاى جاهلى و طاغوتى.
- جلوگيرى از آزاديهاى كاذب و بى بند و باريها.
دوستان و دشمنان فراوانى براى انقلاب و رهبران اصيل نهضت ها پديد خواهند آمد و
تداوم حركت انقلاب را تهديد خواهند كرد، با پيشرفت روزافزون انقلاب اسلامى، دوستان
و طرفداران صادق، هر روز دلگرم و اميدوار مى گردند، و مشكلات و سختى ها را بجان مى
خرند. و لى در دشمنان، آتش نفاق و حسادت و كينه توزيها، شعله ور مى گردد و در فكر
نقشه هاى شيطانى و پنهانى، روزگار مى گذرانند.
هرگاه بتوانند، ضربه وارد مى كنند، رو در روى انقلاب مى ايستند، تحريك مى كنند
تضعيف مى نمايند.
يا با برخورد غير مستقيم، دست از كارشكنى ها برنمى دارند، با اعتصاب، كم كارى،
مخالفت، جوسازى، پخش شايعات، جنگ روانى در نابودى نهضت مى كوشند و اگر مزدورى
اَبَرقدرتى، يا كشورى را بپذيرند. امكانات لازم شورشگرى ها، كودتاها را در
اختيارشان مى گذارند و به خيانت و پيمان شكنى رضايت مى دهند. و اگر امكانات ياد شده
را نداشته باشند در برابر رشد و حركت تكاملى نهضت، باز هم نااميد نمى شوند.
روزشمارى مى كنند تا انتقام بگيرند، ضربه ها را به خيال شيطانى خود جبران كنند.
دشمنان نهضت، كارى به حق و باطل ندارند، براى آنها فرق نمى كند كه طاغوت حكومت
كند يا پيامبر (ص)، چون مادّى و بى تفاوت و رفاه زده مى باشند، با معيارهاى مادّى،
اقتصادى همه چيز را مى خواهند تحليل نمايند. نظامى را مى پذيرند كه آزاد باشند و هر
چه مى خواهند انجام دهند، و تمام دزدى ها و رابطه بازيها و رشوه خوارى ها و مفاسد
اخلاقى آنان، برقرار باشد.
پس از انقلاب، چون محدود شدند ناراحتند. و چون منافعشان در خطر جدى قرار گرفته
است انواع عقده ها و كينه ها را به دل مى گيرند، دشمنان منتظر فرصت انقلاب:
- آتش هاى زير خاكسترند.
- آب زير كاهند.
- مخالفين بالقوّه نهضتند.
گرچه ظاهراً مطرح نيستند، به چشم نمى آيند، و گاهى همراهى و هم نوائى نيز دارند،
امّا از آنها نبايد غفلت كرد، و زمينه رشدشان را فراهم نمود.
در برابر انواع مخالفت ها و دشمنان شكست خورده، اگر انقلاب هر روز به حركت
تكاملى خود تداوم بخشد، دندان طمع فرصت طلبان كنده خواهد شد.
امّا اگر تضعيف گردد، دچار مشكلات جدّى شود.
اميدوار مى شوند.
به صحنه مى آيند.
خود را عرصه مى دارند. و با هر روش و امكانات لازمى ضربه مى زنند تا انتقام
بگيرند.
پيامبر گرامى اسلام در اين رابطه هشدار دادند:
اِنّى لا أخافُ عَلى أمتّى مُؤمِناً وَ لا مُشرِكاً، اَمّا الْمُؤمِنُ
فَيْمَنعُهُ اللّهُ بِاِيمانِهِ، وَ اَمّا الْمُشرِكُ فَيَقْمَعُهُ اللّهُ
بِشِرِكِه، وَلكِنّى أخافُ عَلَيْكُمْ كُلّ مُنافِقِ الْجَنانِ عالِمُ اللّسانِ
يَقُولُ ما تَعْرِفُونَ وَ يَفْعَلُ ما تُنْكِرُونَ.
(من بر امّت اسلام از مؤمن و مشرك نمى ترسم، چرا كه مؤمن ايمانش او را باز مى
دارد، و مشرك را خداوند به وسيله شركش نابود مى سازد، لكن از خطر منافق بر امّت
خويش مى هراسم، آنها كه در دل نفاق پنهان دارند و در زبان، دانا و گويايند، سخنانى
مى گويند دل پسند ولى اعمالى دارند زشت و ناپسند) [نهج البلاغه المعجم المفهرس نامه
27/ 17 و به كتاب اسناد و مدارك نهج البلاغه نوشته مؤلف ص 215 مراجعه فرمائيد كه
حدود 16 سند و مدرك براى اين فراز از سخنان پيامبر (ص) نقل شد.] و امام على (ع) در
رابطه با دشمنان كينه جوى منافق فرمودند. و َ اُحَذِّرُكُم اَهلَ النّفاقِ فاِنّهُم
الضّالّونَ الْمُضِلّونَ، وَالزّالّونَ الْمُزّلُّونَ، يَتَلَوّنُونَ ألْواناً، وَ
يَفْتَنّونَ اِفْتِناناً وَ يَعْمِدُونَكُم بِكُلّ عِمادٍ وَ يَرْصُدُونَكُمْ
بِكُلّ مِرْصادٍ.
(شما را از منافقان برحذر مى دارم، زيرا آنها گمراه و گمراه كننده اند، خطاكار و
عامل انحراف و خطاكارى ديگرانند، به رنگهاى گوناگون بيرون مى آيند و به قيافه ها و
زبان هاى متفاوت خودنمائى مى كنند، از هر وسيله اى براى فريفتن و درهم شكستن شما
استفاده مى كنند و در هر كمينگاهى منتظر ضربه زدن شما نشسته اند) [نهج البلاغه
المعجم المفهرس خطبه 194/
4.]
روانشناسى مردم جاهلى
در تحليل سير ارتجاعى مردم پس از رسول خدا (ص)، و زنده شدن دوباره ارزش هاى
جاهلى، و مطرح شدن ظلم ها و ستمكارى ها، و انزوا و سكوت و نااميدى مردم، شناخت
روحيّات مردم و روانشناسى اجتماعى تظاهر كنندگان به اسلام ضرورى است.
بايد ديد چه كسانى در انقلاب اسلامى ضربه خورده اند؟ و حكومت و قدرت طلبى كدام
جناح سياسى به خطر افتاد؟ و علل و عوامل حسادت ها، كينه توزى ها، انتقام جوئى ها،
كدامند؟ پس از ظهور اسلام و شكست دشمنان دين، و استقرار حكومت قرآن، حوادث مهمى در
جامعه آن روز عربستان تحقّق يافته است:
حكومت مستبدّانه سران بنى اميه از بين رفت.
يهوديان منتظر فرصت، شكست خورده، تار و مار شدند.
برده داران بزرگ منافعشان در خطر جدّى قرار گرفت.
زمين هاى زميخواران، مصادره و تقسيم گرديد.
شجاعان و زورمندان عرب در برابر شجاعت و ايثارگرى امام على (ع) مغلوب گرديدند،
به خاك افتادند. كه خود فرمود.
اَنَا وَضَعْتُ فِى الصِّغَرِ بَكلاكِلِ الْعَرَبِ، وَ كَسَرْتُ نَواجِمَ
قُروُنِ رَبِيعَةَ وَ مُضَرَ «من در دوران نوجوانى بزرگان و شجاعات عرب را به خاك
افكندم و شاخه هاى بلند درخت قبيله «رَبيعه» و «مُضَر» را در هم شكستم) [نهج
البلاغه المعجم المفهرس خطبه 192/ 115.] و در نامه اى به معاويه نوشتند: و َ قَدْ
دَعَوتَ اِلَى الحَربِ... فَاَنَا أبُوحَسَنٍ قاتِلُ جَدِّكَ وَ أخِيكَ وَ خالِكَ
شَدْخاً يَومَ بَدْرٍ وَ ذلِكَ السّيْفُ مَعى، وَ بِذلك الْقَلْبُ ألقى عَدوّى [نهج
البلاغه المعجم المفهرس نامه 10/
7.] (در نامه ات مرا به جنگ دعوت كرده اى... من ابوالحسن درهم كوبنده جَدّ و برادر
و دائى تو در روز جنگ بَدر مى باشم، و همان شمشير با من است و با همان قلب پرتوان
با دشمن روبرو مى گردم).
- سران قبائل ظالم و مستبّد، ذليل و خوار شدند.
- خدايان دروغين آنان با دست على (ع) شكسته و نابود گرديدند.
- فاسدان و هرزه گردها. شلّاق خوردند.
- قاتلان و متجاوزان به حريم جان و مال و ناموس مردم، اعدام شدند.
- در نتيجه، زمينه هاى عقده ها، حسادت ها، كينه توزى ها فراهم شد.
- آنها كه منافعشان در خطر قرار گرفت.
- آنها كه زمين هاى بزرگشان تقسيم شد.
- حَد خوردها و مجازات شدگان باند فساد و فحشاء.
- محروم ماندگان از رفاه و آسايش و لذّت جوئى ها.
- خانواده هاى كشته شدگان در جنگ.
- وابستگان و نزديكان اعدامى ها.
(مانند عثمان كه عموى واجِبُ القَتل او را از خانه اش بيرون كشيده و اعدام
كردند).
- قدرت طلبانى كه بر قبيله خود حاكميت طاغوتى داشتند و هم اكنون دستشان كوتاه
شد.
اينها و ديگر گروه هاى ناراضى و ضد انقلاب، منتظر فرست بودند تا انتقام بگيرند،
و با بى صبرى براى وفات رسول خدا دقيقه شمارى مى كردند با اينكه تلاش فراوان كردند
تا عقده هاى دل را نگشايند امّا با مطرح شدن دوباره على (ع) و حكومت اهل بيت (ع)،
نتوانستند تحمل نمايند و در حضور پيامبر (ص) تهاجم را آغاز كردند كه:
«احتياجى به قلم و دوات و نوشتن وصيت نامه مجدّد نيست». و شعار دادند «حَسْبُنا
كِتابَ اللّه» [اهانت عُمر به پيامبر (ص) و ماجراى قلم و دوات كه مانع آوردن و
نوشتن وصيت پيامبر شد و شعار داد «حسبنا كتاب اللّه» و گفت: اِنّ النَبّى (ص)
غَلَبَه الْوَجَعَ وَ عِنْدَنا كِتابَ اللّه حسبنا در منابع زير آمده است
1. صحيح بخارى ج 1 ص 22: بخارى متوفاى 256 هجرى
2. صحيح بخارى ج 4 ص 85 و 121 بخارى متوفاى 256 هجرى
3. زندگى حضرت محمّد (ص) ج 2 ص 690. محمد حسنين هيكل
4. شرح نهج البلاغه ج 1 ص 182. ابن ابى الحديد متوفاى 656 هجرى
5. الطبقات الكبرى ج 2 ص 242: ابن سعد متوفاى 230 هجرى
6. الايضاح ص 186. ط. بيروت: ابن شاذان
7. مسند احمد ج 1 ص 90 و 22: احمد بن حنبل متوفاى 241 هجرى
8. تاريخ ابن عساكر ج 6 ص 451: ابن عساكر شافعى متوفاى 571 هجرى
9. السيرة الحلبيّة ج 3 ص 381: حلبى شافعى متوفاى 1044 هجرى 10. صحيح بخارى ج 6 ص
11 و ج 7 ص 156 و ج 9 ص 137
11. صحيح مسلم ج 5 ص 75 و ج 2 ص 11 و ج 11 ص 89: مسلم بن حجّاج متوفاى 261 هجرى
12. مسند احمد ج 3 ص 343: احمد بن حنبل متوفاى 241 هجرى.] هنوز جنازه پيامبر (ص) بر
زمين مانده بود كه با شتابزدگى، سقيفه آنچنانى را با رأى تعداد اندكى از طرفداران،
سازماندهى كردند، و سپس با كودتاى نظامى، همه عقده ها را گشودند.
آتش زدن خانه على (ع) و فاطمه (عليهاالسلام)، نوعى عقده زدائى، انتقام گيرى، و
سيلى زدن حضرت زهرا (عليهاالسلام) نوعى محك سياسى بود كه مى خواستند عكس العمل
آن را بدانند.
دستى كه از حكومت مستبدّانه بر قبيله اش. با ظهور اسلام و
رهنمودهاى پدر فاطمه (عليهاالسلام) كوتاه شد و منافعش سالها در خطر بود، هم
اكنون سيلى بر صورت يگانه دخت پيامبر مى نوازد و همه عقده ها را يكجا و رسوا
تخليه مى كند.
انتقام جوئى و عقده زدائى را در همه حوادث پس از پيامبر مى توان ديد از يورش
ابوسفيان تا فرمان تهاجم ابوبكر (به خانه على (ع)).
از شبيخون خالد تا آتش زدن درب خانه فاطمه (عليهاالسلام).
از شمشير منافق نفوذى تا توطئه يهوديان خيبر.
از جگر به دندان گرفتن هنده در اُحُد، تا تيرباران جنازه امام مجتبى به
فرمان عائشه.
از اوّلين سيلى عمر، تا قتل و غارت كربلا.
از آغازين اهانت اهل سقيفه، تا آخرين اسارت ها.
همه جا دست پنهان انتقام شيطانى به چشم مى خورد.
آنها كه على (ع) را نمى خواستند و براى على (ع) رأى نمى دادند.
از اجراى قانون و شدّت عدالت او گريزان بودند.
از ويژگى ها و سلحشورى هاى علوى بيمناك و هراسان بودند.
از فضائل معنوى آن حضرت حسادت ها و در دل نهفته داشتند.
از پيشروى و مقاومت و شجاعت و دشمن ستيزى امام، عقده ها در دل نهفته، و بغض
ها در گلو پنهان داشتند كه در روز عاشورا در جواب امام حسين (ع) كه پرسيد «ما
چه گناهى مركتب شديم كه ريختن خون ما را واجب مى شماريد».
پاسخ دادند: بُغْضاً لِأبِيكَ (به خاطر كينه هائى كه از پدرت على (ع) در دل
داريم).
حضرت زهرا (عليهاالسلام) در تحليل حوادث ناگوار پس از رسول خدا (ص) و
ارزيابى انواع تهاجمات و يورش ها به زيان امام على (ع)، را كينه توزى ها و
انتقام گرفتن و فرصت طلبى دشمنان اسلام در جمع زنان مهاجر و انصار مطرح مى
فرمايند [كينه توزيها نسبت به امام على (ع) در سقيفه و ماجراى شگفت انگيز آن،
برخى يادى از امام على (ع) كردند و گفتند كه اگر على (ع) در سقيفه حاضر بود دو
نفر بر او اختلاف نمى كردند - تاريخ يعقوبى ج 2 ص 132: احمد بن ابى يعقوب
متوفاى 292 هجرى - شرح نهج البلاغه ج 65 ص 20: ابن ابى الحديد متوفاى 656 هجرى
امّا قريش دل خوشى از امام على (ع) نداشتند و او را قاتل عزيزان خود «در جنگهاى
سرنوشت ساز مسلمين با كفار و قريش) مى دانستند و تلاش مى كردند پس از پيامبر
(ص) خلافت به على (ع) منتقل نگردد و جمعى از روى حسادت و خود بزرگ بينى با امام
مخالفت مى كردند - شرح نهج البلاغه ج 13 ص 300: ابن ابى الحديد - تاريخ العرب
والاسلام ص 89 حضرت زهرا (عليهاالسلام) در تحليل حوادث ناگوار و ارتداد و كينه
توزيهاى مردم فرمود و َلكِنّها أحْقادٌ بَدْرِيّةٌ، وَ تَراثٌ اُحُدِيّةٌ،
كانَتْ عَلَيْها قُلُوبُ النِّفاقِ مُكتَمِنَةٌ لِامْكانِ الوَشاة، فَلمّا
اِسْتَهْدَفَ الأمَرَ اُرْسِلَتْ عَلَيْنا شابِيبَ الاثار (اين همه برخوردهاى
ناروا از كينه هاى جنگ بَدر و انتقام جوئى هاى جنگ اُحُد است كه بر دل هاى
منافقان پنهان شده و جرأت اظهار آن را نداشتند امّا روزى كه حكومت را غصب و ما
را منزوى نمودند، تمام كينه ها و حسادت ها را بر ما فروريختند) - بحارالانوار ج
43 ص 156 - مناقب ج 2 ص 205: ابن شهر آشوب متوفاى 588 هجرى و عمر در نامه اى به
معاويه نوشت: خلافت را در قريش استقرار بخشيدم و على (ع) را كنار زدم تا انتقام
جنگهاى صدر اسلام و خون هاى ريخته شده به دست على (ع) را بگيرم - بحارالانوار ج
8 ص 229- 233 كمپانى - فاطمة الزهراء بهجة قلب المصطفى ص 557 و در تداوم انتقام
جوئى ها، عبداللّه، پسر عُمر به شام مى رود و بوسه بر سر يزيد مى زند و مى گويد
الحمدللّه كه خارجى را كشتى!!!
- بحارالانوار ج 8 ص 229 كمپانى.] و َ مَا الّذِى نَقِّمُوا مِنْ اَبِى
الْحَسَن؟ نَقِمُوا مِنْهُ وَاللّهِ نَكِيرَ سَيْفِه، وَ قِلّةَ مبالاتِهِ
بَحَتّفِهِ، وَ شِدّةَ وَطْاَتِهِ وَ نَكالَ وَقْعَتِهِ وَ تَنَمُّرَهُ فى ذاتِ
اللّهِ عَزّ وَ جَلّ.
(چه باعث شد كه با كينه توزى از على (عليه السلام) انتقام بگيرند؟ آرى او را
سرزنش كردند چون شمشير على در راه خدا، خويش و بيگانه و شجاع و ترسو نمى شناخت،
و چون على (ع) نسبت به مرگ بى اعتنا بود و نمى ترسيد.
چون با دشمنان اسلام سخت مبارزه مى كرد و فقط در راه خدا غضبناك مى شد و اين
صفات منافقان رفاه زده را خوش نمى آيد) [قسمت هائى از خطبه حضرت زهرا در جمع
زنان مهاجر و انصار.] و در مسجد، رو در روى، كينه توزان منافق فرمود.
ثُمّ لَمْ تَلْبَثُوا اِلى رَيْثَ اَنْ تَسْكُنَ نَفْرَتُها «سپس آنقدر درنگ
نكرديد كه اين دل رميده آرام گيرد». و َ يَسْلَسَ قِيادُها «و كشيدن افسار آن
سهل گردد».
ثُمّ اَخَذْتُم تُورُونَ وَقْدَتَها، وَ تُهَيّجُونَ جَمْرَتَها «پس آتش
گيره ها را افروخته تر مى كرديد و دامن به آتش مى زديد تا آتش را شعله ور
كنيد». و َ تَسْتَجيبُونَ لِهِتافِ الشّيْطانِ الغَوِىّ «براى اجابت كردن بانگ
شيطان گمراه آماده بوديد». و َ اِطْفاءِ اَنوارِ الدّينِ الْجَلِىّ «و براى
خاموش نمودن انوار دين روشن خدا». و َ اِخْمادِ سُنَنِ النّبِىّ الصّفِىّ «و
افسرده كردن و ضعيف نمودن سُنن نبىّ برگزيده خدا».
تُسِرُّونَ حَسْواً فِى ارْتِغاءٍ «به بهانه كف گرفتن، شير را زير لب پنهان
مى خوريد». و َ تَمْشُونَ لِأهْلِهِ وَ وُلْدِهِ فِى الْخَمَرِ وَالضّرّاءِ «و
براى خانواده و فرزندان او در پشت تپه ها و درختان كمين گرفته ايد» [قسمت هائى
از خطبه حضرت زهرا در جمع زنان مهاجر و انصار.]
پيدايش فرصتهاى مناسب براى خط نفاق
منافقان شكست خورده، و مشركين تسليم شده، و آنان كه در ظهور اسلام و تداوم
حكومت قرآن ناراضى و ناراحت بودند، چاره اى جز سكوت و نقشه هاى پنهانى نداشتند،
به خود جرأت برخورد مستقيم را نمى دادند و در برابر پيروزى هاى روزافزون اسلام
به خط يأس و نااميدى كشانده شده و اُفق آينده را تاريك مى پنداشتند.
امّا روزى كه:
به بهانه اسلام ابابكر: انواع تهاجمات مطرح شد. و به نام دفاع از خليفه رسول
خدا! به حرمت حريم پيامبر (ص) تاختند. و با نام استقرار نظم و قانون در مدينه،
بر بازوى حضرت زهرا (عليهاالسلام) شلّاق نواختند [همه مورخان شيعه و سنّى
نوشتند كه دختر رسول خدا حضرت زهرا (عليهاالسلام) كتك زدند عُمر با ضربات لگد
باعث قتل مُحسن شد و قنفذ با ضربات شلّاق بازوى آن معصومه را متورّم نمود
1. بحارالانوار ج 53 ص 18 و 19
2. مرآة العقول ج 5 ص 320
3. نوائب الدّهور ص 194
4. شرح نهج البلاغه ج 14 ص 193
5. دلائل الامامة ص 45
6. بيت الاحزان ص 160
7. ملتقى البحرين ص 81
8. الجنّة العاصمة ص 251
به مدارك هجوم و آتش زدن درب خانه امام مراجعه كنيد و
عمر در نامه اى به معاويه از ضرب و شتم فاطمه (عليهاالسلام) ياد مى كند! و به
آن كتك زدن ها افتخار مى نمايد!!! گويا لشگرى را فتح كرده است!!!
- بحارالانوار ج 8 ص 229 و 233 كمپانى و شعراء نادانى را اجير كرده بودند از
شجاعت عُمَر در ضرب و شتم يگانه دختر پيامبر (ص) ستايش به عمل آورند، «شاعرى
چون حافظ ابراهيم و ديوان او ج 1 ص 82 آرى او كه:
در روز حادثه و جنگ هاى سرنوشت ساز از ميدان مى گريخت و پس از اسلام آوردن
جرأت نداشت از خانه خارج شود تا آنكه عاص بن وائل او را امان داد پس با احتياط
از منزل خارج مى شد و در جاهليّت نيز موقعيّت اجتماعى درستى نداشت
1. عقدالفريد ج 1 ص 48: ابن عبدربّه متوفاى 328 هجرى
2. كتاب الثقات ج ص 74 به مدارك فرار از جنگ مراجعه كنيد
3. صحيح بخارى ج 5 ص 60: بخارى متوفاى 256 هجرى
4. تاريخ ذهبى ج 2 ص 102: ذهبى متوفاى 784 هجرى - به اسناد و مدارك فرار عمر و
ابابكر و عثمان در جنگ اُحد مراجعه كنيد آتش كينه چون زبانه كشيد كار زهرا به
تازيانه كشيد آتش خشم خانمان سوزش پاى صد شعله را به خانه كشيد سينه اش مخزن گل
خون شد به كجا كار اين خزانه كشيد بر رخت اى حقيقت معصوم نتوان پرده فسانه كشيد
«مجاهدى».] عناصر ضد انقلاب اميدوار شدند.
به صحنه آمدند.
كمك كردند.
از پشت خنجر زدند.
آب به آسياب كودتاگران ريختند و گفتند:
«على نباشد، هر كس مى خواهد حكومت كند».
«اهل بيت (ع) مطرح نشوند ما با هر باند و حكومتى كنار خواهيم آمد».
مخالفان ضربه ديده، به تنهائى نمى توانستند عليه اسلام و مسلمين برخيزند.
امكانات لازم را براى انتقام گيرى نداشتند.
جرأت و جسارت ضربه زدن را در خود نمى ديدند.
از نيروهاى مدافع اسلام هراسان بودند.
امّا روزى كه شعله هاى آتش درب خانه على (ع) را ديدند. و سرهاى بريده مالك
را. و صورت كبود شده فاطمه را. و كشتار و غارت دوباره را. و انزواى پاسداران و
مدافعان اسلام و قرآن را. و يورش كودتاگران و اجتماع منافقان نفوذى را.
دلگرم شدند دست به شمشير بردند، و انتقام ديرينه را گرفتند و هر چه خواستند
كردند [عُمر، امام على (ع) را در مسجد تهديد به مرگ كرد (اگر بيعت نكنى به خدا
سوگند تو را مى كشم)
1. الامامة والسياسة ص 13: ابن قتيبة متوفاى 276 هجرى
2. كفاية الموحّدين ج 2 ص 127.
3. كتاب سليم بن قيس ث 83: متوفاى 90 هجرى
4. الغدير ج 7 ص 75 و 78: علامه امينى
5. شرح نهج البلاغه ج 1 ص 134 و ج 2 ص 19: ابن ابى الحديد متوفاى 656 هجرى
6. اختصاص 184- 187: شيخ مفيد متوفاى 413 هجرى.] اينجاست كه امام على (ع) در
برابر سختى ها و انتقامجوئى هاى خونين قريش به خدا شكوه مى كنند:
اَللّهُمَ اِنّى اَسْتَعدِيكَ عَلَى قُرَيْشٍ وَ مَنْ أعانَهُمْ، فَاِنّهُمْ
قَدْ قَطَعُوا رَحِمِى، وَ أكْفَؤوا إنائى، وَ أجْمَعُوا عَلى مُنازَعَتى
حَقّاً كُنْتُ اَوْلَى بِهِ.
(بار خداوندا من در برابر قريش و همدستان آنان، از تو استمداد مى جويم و
شكايت مى كنم، آنها پيوند خويشاوندى مرا قطع كردند و پيمانه حقّم را واژگونه
ساختند و همگى براى مبارزه با من در مورد حقّى كه به آن سزاوارترم، اجتماع
كردند) [نهج البلاغه معجم المفهرس خطبه 217/
1.] اينجاست كه شاعر دلسوخته مى گويد:
منافقين كه با هم عهد نفاق بستند- وقت دفاع اسلام در خانه ها نشستند
دل از خدا بريدند فرق على شكستند
شيرازه جهان را با قتل او گسستند