تحليل حوادث ناگوار زندگانى حضرت فاطمه زهرا (س)

محمد دشتى

- ۶ -


عوامل بى تفاوتى ها

- توجه به دو حركت متضاد - شناخت طبقات گوناگون جامعه - راه هاى نفوذى دشمن و روش هاى مقابله با آنها

توجه به دو حركت متضاد

در بررسى حوادث و تحولات گوناگون تاريخ ملّت ها، اسلام و سرگذشت نهضت ها، واقعيّت هاى متضادّى را در موضع گيرى «عامل مردمى» مشاهده مى كنيم كه شگفتى آور است.

همواره قيام و قعود.

حركت و سكون.

پيشروى و عقب گرد.

فرياد و سكوت در كنار يكديگر تحقق يافته اند كه تحليل گران پژوهشگر را به نتيجه گيريهاى متفاوتى كشانده است.

امت ها و ملّت هاى گذشته را مى نگريم كه روزى در حركت و قيام، و روزى ديگر در سير ارتجاعى و انحراف، همه ره آوردهاى انقلابشان را از دست داده اند و خود در نابودى ارزش هاى به دست آمده كوشيدند.

امّت رسول گرامى را ديديم كه يك روز در اوج پيشرفت و تكامل، و روز ديگر با سكوت و بى تفاوتى در سراشيبى سقوط از همه واقعيّت ها و تعهّدات و مسئوليت ها چشم پوشيده اند.

كوفيان خود به حضرت اباعبداللّه (ع) نامه نوشتند و با نماينده اعزامى امام، حضرت مسلم (ع) حدود 40 يا 50 هزار نفر بيعت كردند و پس از درگيرى با ابن زياد، در يك حركت سريع، به سرپرستى مسلم (ع) مقر استاندارى كوفه را در محاصره خويش قرار دادند، كه در لحظه هاى سرنوشت ساز قيام ناگهان سرد شدند متفرّق گرديدند، فرار كردند، بى تفاوت شدند كه همان شب، پس از نماز عشاء كسى همراه فرمانده قيام نبود و مسلم در تنهائى و غربت در كوچه هاى كوفه سرگردان شد.

همكارى و فريادهاى مبارزاتى مردم در نهضت مشروطه، ناگهان فرونشسته و در برابر مشتى حركت ميليتاريستى قزّاق ساكت شدند. و پديد آوردندگان نهضت در قيام آيةاللّه كاشانى در يك سير ارتجاعى همه ارزش هاى به دست آمده را فراموش كردند. و انقلاب و قيام را بدون مدافع و پشتيبان گذاشتند.

چرا و چگونه اين همه از تحولات گوناگون پديد آمدند؟ چرا عوامل پديد آورنده حركت ها با دست خود حركت و قيام را متوقّف ساختند؟ چرا مجاهدان در راه خدا و رسول گرامى اسلام، با دست خود به ويرانى ارزش ها كوشيدند؟ آيا پيدايش اين قبيل از تحوّلات متضاد، تصادفى است؟ آيا بقول جامعه شناسان، يك نوع «تحوّل خودبخود» است؟ و آيا نوعى سير جبرى تاريخ است كه قابل انسداد نيست؟ و بايد دست روى دست گذاشت و تماشاگر تلخى ها و شيرينى هاى زودگذر بود؟ همانگونه كه در مقالات گذشته تذكر داديم از نظر قرآن و روايات اسلامى. همه تحوّلات متضاد ملّت ها، و موضع گيرى ها متفاوت و ناگوار امّت اسلامى، داراى عوامل گوناگون است.

ملّت ها، ناگهان به گونه اى تصادفى متحوّل نمى گردند. و باز هم ناگهانى و تصادفى توقف نمى كنند. و به سكوت و انزوا، روى نمى آورند:

حركت و انقلاب توده ها به انتخاب و حضور فعّال ملّت ها بستگى دارد و آنگاه كه قدرت مردمى از صحنه اجتماعى كنار زده مى شود، در غبار فتنه ها و شك و ترديدها، به سكوت و انزوا كشانده شده و همه ره آوردهاى به دست آمده اش به تاراج مى رود.

بايد ديد چرا به صحنه سياسى كشانده شدند؟ و عوامل آن كدام است؟ و چرا از صحنه سياسى خارج گرديده و ضد ارزش هاى خويش شوريده اند؟

شناخت طبقات گوناگون جامعه

تحليل درست تحوّلات متضاد تا حدودى به شناخت طبقات گوناگون جامعه مربوط مى گردد. بايد ديد دشمنان اسلام و نهضت هاى رهائى بخش، چگونه و از چه راه هائى نفوذ مى كنند؟ و مردم را از صحنه سياسى انقلاب كنار زده به دلسردى و نااميدى مى كشانند و ره آورد آن همه از خون ها و تلاش هاى ارزنده انقلابى را فراموش مى كنند. در يك جامعه انقلابى گروه هاى مختلفى مى توانند وجود داشته باشند.

1- بى تفاوت هاى ساكت (كه در هر حكومتى كار خودشان را مى كنند).

2- ضد انقلاب منتظر فرصت.

3- قدرت طلب هاى قابل خريد و فروش و معامله گر (كه اكثر جاسوسى ها، جوسازى ها، جدائى ها را با وعده مقام و حكومت انجام مى دهند).

4- طرفداران فساد و آلوده گى ها (اين گروه نيز به نوع حكومت كارى ندارند مى خواهند، فساد و اعتياد خود را تداوم بخشند و مى توانند عامل خوبى براى نفوذ قدرت ها باشند و انواع مزدورى را به جان بخرند).

5- طرفداران سُست عنصر و بُزدل انقلاب (گروهى كه تحمل هيچگونه مشكلاتى را ندارند و در دفاع از ارزش ها ناتوانند).

6- طرفداران راستين كه در پيدايش و تداوم انقلاب انواع مصيبت ها را به جان مى خرند و فدائيان و ايثارگران صادق ارزش هاى به دست آمده مى باشند.

با ارزيابى در طبقات ياد شده فوق، به درستى مشاهده مى كنيم كه 5 گروه اجتماعى در هر انقلاب و قيامى ضربه پذير و خطرناكند و تنها يك گروه، بار سنگين نهضت را همواره بر دوش خود خواهد داشت كه (و قليل من عبادى الشّكور) [سوره سباء
13.] دشمنان انقلاب و استعمارگران سلطه گر با بكارگيرى علم روانشناسى، و جامعه شناسى، و نظريه پردازى سياستمداران كاركُشته، از كانال ضد انقلاب وارد صحنه اجتماعى، سياسى نهضت ها شده و با وعده هاى حكومت و قدرت، قدرت طلبان بى تقوى را اجير مى كنند و با انواع حيله ها و نقشه هاى شيطانى. بى تفاوت ها را به كار گرفته، عليه انقلاب مى شورانند و زمينه انواع مفاسد و اعتياد را فراهم كرده تا طرفداران فساد و آلودگى ها را جذب نمايند.

آنگاه با مونتاژ چند شايعه. و بمباران تبليغاتى. و تهديدهاى دروغين.

طرفداران سُست عنصر و رفاه طلب را از سر راه خود برداشته، عليه مواضع انقلاب تحريك مى كنند. و آرام آرام به پاسداران صادق انقلاب نزديك مى گردند تا با انواع تهاجمات، حمله هاى كارى خود را متوجه انقلاب سازند.

اينجاست كه طرفداران جان بر كف انقلاب اگر نتوانند، يا امكانات يك دفاع مداوم و خونين را نداشته باشند و به آنها كمك هاى اساسى نشود. سرانجام از پاى مى افتند و مرزهاى انقلاب بدون دفاع و نيروى نگهدارنده، آماج حملات و يورش هاى دشمنان شرق و غرب مى گردد و ناآگاهان اغفال شده با طرح و نقشه و تحريك دشمنان ارزش ها، تيشه بر ريشه خويش فرود مى آورند و ره آورد خون هزاران شهيد را بر باد مى دهند.

پس پيروزى و تداوم نهضت ها.

يا شكست و سير ارتجاعى ملّت ها به ميزان و در صد گروه هاى ياد شده اجتماعى بستگى كامل دارد.

اگر طرفداران صادق و ايثارگر انقلاب فراوان باشند، يا با هشيارى لازم، و استقامت و پايدارى مداوم، توان پاسخ دادن حملات دشمن را داشته و ديگر طبقات ضربه پذير جامعه را بتوانند همراه سازند، و از تبليغات مسموم دشمن نگهدارند، تداوم نهضت بيمه خواهد شد.

از اين رو بايد به شيوه هاى از صحنه خارج كردن قدرت مردمى، و يا در صحنه نگهداشتن عامل مردمى توجه كامل گردد.

حضرت زهرا (عليهاالسلام) پس از پيدايش حوادث ناگوار بر امت اسلامى، در طى چندين سخنرانى در مسجد مدينه، و در جمع زنان مهاجرين و انصار، به عوامل پيدايش رويدادهاى مصيبت بار اشاره مى فرمايد و كمى ياران صادق را در كنار فراوانى ديگر گروه هاى ساكت و بى تفاوت و قدرت طلب، مورد ارزيابى قرار مى دهد و راه هاى نفوذ و ضربه پذير شدن ياران رسول خدا را، مورد بررسى قرار داده و شيوه هاى مقابله با آنها را نيز بيان مى فرمايد.

مَعاشِرَ النّاسِ: «اى مردمان!».

اَلْمُسْرِعَةِ اِلى قيلِ الْباطِلِ «كه براى شنيدن حرف بيهوده شتابانيد».

اَلْمُغْضِيَةِ عَلَى الْفِعْلِ القِبيح الْخاسِرِ «و كردار زشت زيان آور را ناديده مى گيريد».

اَفَلا تَتَدَبّروُنَ الْقُرآنَ اَمْ عَلى قُلُوبٍ اَقْفالُها؟ «آيا در قرآن نمى انديشيد يا آنكه بر دلها مهر زده شده؟».

كَلّا بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِكُمْ ما اَسَأتُمْ مِنْ اَعْمالِكُمْ «خير، بلكه آنچه از اعمال زشت انجام داده ايد تيرگى بر دلهاى شما زده است».

فَاَخَذَ بِسَمْعِكُمْ وَ اَبْصارِكُمْ «و گوش ها و چشمهايتان را فراگرفته است». و َ لَبِئسَ ما تَأوّلْتُمْ «بسيار بد مال انديشى كرديد و آيات قرآن را تأويل نموديد». و َ ساءَ ما بِهِ اَشَرْتُمْ «و بد راهى به او نشان داديد». و َ شَرّ ما مِنْهُ اِعْتَضْتُمْ «و بد معاوضه شرّ كرده ايد».

لَتَجِدُنّ وَاللّهِ مَحْمِلُهُ ثقيلاً «به خدا قسم تحمّل اين بار برايتان سنگين». و َ غِبّهُ وَبيلاً «و عاقبت آن برايتان پر از وزر و وبال خواهد بود».

اِذا كَشِفَ لَكُمُ الْغِطاءُ وَبانَ ماوَرائهُ الضّراءُ «و وقتى كه پرده براى شما برداشته شود و زيانهاى اين امر برايتان روشن گردد». و َ بَدالَكُمْ مِنَ اللّهِ ما لَمْ تَكُونُوا تَحْتَسِبُونَ «و آنچه را كه حساب نمى كرديد بر شما آشكار گردد». و َ خَسِرَ هُنا لِكَ الْمُبْطِلُونَ «آنجاست كه به راه باطل، روندگان، زيانكار گردند».

راه هاى نفوذى دشمن و روشهاى مقابله با آنها

دشمنان انقلاب و اسلام پس از شناخت طبقات متفاوت جامعه انقلابى، و شناسائى روحيات گوناگون بى تفاوت ها و مزدوران آماده خدمت، و ضربه پذير بودن دوستان ناآگاه، از راه هاى مختلفى سعى در نفوذ و ضربه زدن به پايه هاى اساسى انقلاب مى كنند از قبيل:

تطميع كردن قدرت طلبان

(با پول و وعده حكومت).

اين روش همواره مورد استفاده دشمنان انقلاب و اسلام بود، در آن آغازين لحظه هاى پس از پيامبر اسلام. گروهى را با وعده هاى مختلف تطميع كردند و با وعده حكومت و قدرت آنها را در استخدام خود قرار دادند كه حتى عليه حضرت زهرا (عليهاالسلام) در رابطه با فدك شهادت دهند و در دوران خلافت آن سه نفر ، مخصوصا عثمان، سياست تطميع را در جلوه هاى گوناگونش تحقق بخشيدند (بخصوص تطميع با درهم و دينار فراوان به چشم مى خورد كه در تاريخ ثبت شده است).

براى مقابله درست با اين شيوه. بايد افراد تطميع شده را شناسائى و از سر راه انقلاب برداشت تا نتوانند با سياست نفوذ و ضربه انقلاب را مورد تهديد قرار دهند [كارى كه ملت انقلابى ايران در رابطه با بنى صدر و قطب زاده انجام داد] كه اين فرصت در اختيار اهل بيت (ع) قرار نداشت.

شايعه پراكنى

جوسازى هاى لازم براى همراه كردن بى تفاوتها، و گروه فاسدان بى پروا. و تلاش و اميدوارى ضد انقلاب. و از ميدان خارج كردن طرفداران ناآگاه انقلابيون صادق.

براى خنثى كردن اين توطئه همواره بايد شايعه ها را كشف و افشا نمايند و عوامل شايعه را شناسائى و به مردم معرّفى كنند.

مى دانيم كه حربه شايعه در كنار زدن و ساكت كردن مردم، و قدرت توده ها در مبارزات مرحوم مدرس و انقلاب تنباكو و ملّى شد نفت و انقلاب اسلامى ما نقش بسيار حسّاسى داشته است.

در روزگاران پس از رسول خدا (ص) شايعه كردند كه فد از اموال عمومى است چرا بايد در دست فاطمه (عليهاالسلام) باشد؟ [ابابكر در جواب حضرت زهرا (عليهاالسلام) براى تحريك كردن مردم گفت! ما درآمد فدك را صرف سپاه اسلام براى جهاد با دشمنان نموديم كه: يُقاتِلُ بِهِ الْمُسْلِمُونَ وَ يُجاهِدُونَ الكُفّار] و اصلاً رسول خدا به او نداده است؟ و با پخش شايعاتى از اين قبيل در انزواى فاطمه (عليهاالسلام) كوشيدند.

زنده كردن ارزش هاى مادّى و جاهلى [زنده كردن روح ناسيوناليستى يك امر جاهلى بود كه با تلاش عُمر و همفكرانشان دوباره زنده شد ] عُمر در سقيفه براى ساكت كردن مردم گفت:

«عرب نمى پذيرد كه نبوّت در يك خاندان، و خلافت در خاندان ديگرى باشد هر دو بايد در يك خاندان باشد» - الامامة والسياسة ص 8: ابن قتيبة متوفاى 276 هجرى - شرح نهج البلاغه ج 2 ص 38: ابى الحديد متوفاى 656 هجرى و در بيانى ديگر اظهار كردند كه:

«عرب جز زير بار قريش نمى رود» - حياة الصحابة ج 2 ص 113 - تاريخ ابن خلدون ج 2 ص 64 - عيون الاخبار ج 1 ص 233 - البيان والتبيين ج 3 ص 297 - كنزالعمال ج 3 ص 20 - تاريخ الخلفاء ص 68 - الفائق ج 1 ص 170 عُمر در برابر بنى هاشم، شيوه دروغين ديگرى را مطرح مى كرد كه:

«عرب دوست ندارد خلافت و نبوت در يك خاندان باشد» يك دوروئى آشكار!!!

- الايضاح ص 78: ابن شاذان.]

فشارهاى اقتصادى

دشمن سعى مى كند، با زنده كردن ارزش مادى و فشارهاى اقتصادى، اهداف و ارزش هاى معنوى انقلاب فراموش شود و مردم براى گرفتن امتيازات اقتصادى، و رسيدن به رفاه و حقوق بيشتر، انقلاب را مورد سؤال قرار دهند. و عليه ارزش هاى آن بشورند.

تحصّن كنند.

كم كارى را مطرح سازند. و چرخ هاى اقتصادى كشور را از حركت بازدارند.

براى مقابله با اين شيوه خطرناك بايد همواره اهداف و ارزش هاى اصيل انقلاب را تذكر داد و تبليغ نمود كه:

چرا قيام كرديم؟ و براى كدام ارزش ها هزاران شهيد داديم؟ آيا انقلاب ما يك انقلاب مادّى بود؟ آيا براى ماديّات و رفاه بيشتر اين همه جوانان فدا شدند و ايثار كردند؟ اگر براى ارزش هاى معنوى، الهى برخواسته ايم، چرا كمبودها و فشار اقتصادى را به رخ انقلاب مى كشيم؟ و چرا در تداوم حركت، دنيازدگى و جلوه هاى مادّى، ما را از انقلاب جدا نمايد؟ بنابراين در برابر زنده كردن ارزش هاى مادّى بايد، روح شهادت طلبى، جهاد و مبارزه، گذشت و ايثارگرى را زنده نمود تا با يادآورى ارزش هاى معنوى انقلاب، دشمنان انقلاب مأيوس، و دوستان خود را دلگرم و آرمان طلب بسازيم.

در تاريخ صدور اسلام مى بينيم كه بسيارى را با وعده هاى مادّى اغفال كردند، و با زنده كردن ارزش هاى مادّى مردم را براى گرفتن حقوق و مزايا، ساكت نمودند و فدك را در تداوم همين سياست غصب نمودند [محاصره اقتصادى سران سقيفه و كودتاگران حاكم براى منزوى كردن امام على (ع) و پراكنده نمودن مردم به اين نتيجه رسيدند كه اهل بيت (ع) را در يك محاصره اقتصادى قرار دهند، عُمر گفت:

«اگر فدك را از فاطمه (عليهاالسلام) بگيريم و دست على (ع) خالى باشد مردم به او روى نمى آورند» (قال عمر يا ابابكر. فامنع عن علىّ و أهل بيته الخمس والفى ء و فدكا، فانّ شيعته اذا علموا ذلك تركوا عليّا و أقبلوا اليك رغبة فى الدنيا) بحارالانوار ج 8 ص 104 - صحيح بخارى ج 3 ص 38 - طبقات ابن سعد ج 2 ص 86 - مسند احمد ج 1 ص 4 تا 14 - مسند احمد ج 2 ص 353 - تاريخ طبرى ج 6 ص 285 - صحيح مسلم ج 2 ص 72 و ج 3 ص 153 - بحارالانوار ج 8 ص 104 - با اينكه ابوبكر سوگند كه خورده بود در تقسيم بيت المال طبق روش پيامبر (ص) عمل كند امّا حقوق مسلّم اهل بيت (ع) و فاطمه (عليهاالسلام) را نپرداخت.

- نهج الحق ص 361 - الجمع بين الصحيحين. حميدى - شرح ابى الحديد ج 12 ص 53 «همه نوشتند كه در طول پيروزيهاى گذشته رسول گرامى اسلام زمين ها و باغات فراوانى را به مهاجرين و انصار بخشيده است» پس از نزول آيه و آتِ ذالقُربى حَقّهُ اسراء آيه 26 رسول گرامى اسلام (ص) حضرت زهرا (عليهاالسلام) را به حضور طلبيد و فدك را به او بخشيد
1. حق اليقين ص 191. مجلسى
2. تفسير فرات ص 118: فرات الكوفى متوفاى 300 هجرى 3. تفسير نورالثقلين ج 3 ص 153: عروسى حويزى
4. كشف الغمة ص 143: اربلى متوفاى 689 هجرى 5. تفسير على بن ابراهيم ص 380: متوفاى 307 هجرى
6. تفسير مجمع البيان: طبرسى متوفاى 548 هجرى 7. اصول كافى: مرحوم كلينى متوفاى 328 هجرى
8. امالى صدوق مجلس 79 حديث 5: صدوق متوفاى 380 هجرى 9. تفسير درّالمنثور ج 4 ص 177. سيوطى شافعى متوفاى 911 هجرى 10. ينابيع المودّة ص 119: قندوزى متوفاى 127 هجرى
11. شواهد التنزيل ج 443: حسكانى حنفى متوفاى 504 هجرى 12. شرح نهج البلاغه ج 16 ص 268: ابن ابى الحديد متوفاى 656 هجرى
13. مجمع الزوائد ج 7 ص 49: هيثمى متوفاى 807 هجرى 14. ميزان الاعتدال ج 2 ص 228: ذهبى متوفاى 748 هجرى
15. كنزالعمال ج 2 ص 158: متقى هندى
16. دلائل الصدق ج 8 ص 38:

17. معارج النبوة ج 1 ص 227.

در اين قسمت توجّه به برخى از واقعيت ها ضرورت دارد:

- اوّل: اعترافات بسيارى از تاريخ نويسان شيعه و اهل سنّت پيرامون غصب فَدَك كه توسط ابابكر انجام گرفت
1. لسان العرب ابن المنظور 2. مصباح المنير الفيّومى
3. مجمع البحرين الطريحى 4. فتوح البلدان ص 46 بلاذرى متوفاى 279 هجرى
5. معجم البلدان مادّه (فدك) و 46 ياقوت الحموى 6. تاريخ طبرى ج 3 ص 14 طبرى متوفاى 310 هجرى
7. الكامل فى التاريخ ج 3 ص 221 ابن الاثير متوفاى 606 هجرى 8. شرح ابى الحديد ج 16 ص 210 و 268. ابى الحديد متوفاى 656 هجرى
9. الدرّالمنثور ج 5 ص 273: سيوطى شافعى متوفاى 911 هجرى 10. الصواعق المحرقة ص 21: ابن حجر متوفاى 852 هجرى
11. تفسير الكبير ج 29 ص 284. فخر الرازى متوفاى 319 هجرى
12. شواهد التنزيل ج 1 ص 340. الحسكانى متوفى 504 هجرى
13. منتخب كنزالعمّال.

14. مسند أحمد ج 1 ص 228 و 13: احمد بن حنبل متوفى 241 هجرى 15. ملل و نحل ج 1 ص
23. الشهرستانى 16. مقدمه (فدك) ص
76. العلّامة القزوينى 17. سيره حلبى ج 3 ص 362. حلبى شافعى متوفاى 1044 هجرى
18. المواقف ص 402.

19. كشف الغمّة ج 1 ص 476: إربلى متوفاى 689 هجرى

20. سعد السعود ص 101- 102:

21. الاحتجاج ج 1 ص 119- 123: الطبرسى متوفاى 588 هجرى
22. اختصاص ص 183- 184. شيخ مفيد (ره) متوفاى 413 هجرى
23. النصّ والاجتهاد ص 100- 119. سيد شرف الدين
24. كنزالفوائد ص 361- 362. الكراجكى متوفاى 449 هجرى
25. دلائل الصدق ج 3 ص 66- 71.

26. شرح ابى الحديد ج 16 ص 286 و ج 14 ص 190
27. الطرائف ص 248- 251
28. تلخيص الشافى ج 3 ص 122- 124. شيخ طوسى متوفاى 460 هجرى
29. الامام على (ع) ص 560. احمد رحمانى همدانى 30. الرسائل الشعر. شيخ طوسى متوفاى 460 هجرى
31. تلخيص الشافى ج 2 ص 157. شيخ طوسى متوفاى 460 هجرى
32. رسائل جاحظ ص 300: جاحظ متوفاى 255 هجرى 33. الغدير ج 7 ص 229. علّامه امينى
34. بحارالانوار ج 8 ص 116. مرحوم مجلسى متوفاى 1110 هجرى
35. صحيح البخارى ج 5 ص 177. محمد بن اسماعيل متوفاى 256 هجرى
36. سنن ابوداود (باب صفايا رسول اللّه (ص). متوفاى 275 هجرى - دوم. غصب فدك آنچنان رسوائى به بار آورد كه عمر آن را به فرزندان فاطمه (عليهاالسلام) برگرداند 1-
37. صحيح بخارى (كتاب الجهاد والسير) ج 5 ص 103: محمد بن اسماعيل متوفاى 256 هجرى 2- 38. صحى مسلم (كتاب الجهاد والسير) ص 11: مسلم بن حجّاج متوفاى 261 هجرى 3-
39. سنن بيهقى ج 6 ص 343: ياقوت حموى 4- 40. معجم البلدان ج 6 ص 343: ياقوت حموى 5-
41. تفسير ابن كثير ج 4 ص 335: ابن كثير شافعى متوفاى 774 هجرى 6- 42. تاريخ ابن كثير ج 5 ص 288: متوفاى 774 هجرى 7-
43. تاج العروس ج 7 ص 166:

سوم- عثمان مقدارى را پس داد و بقيّه را تيول مروان بن حكم نمود فتح البلدان ج 1 چهارم- معاوية ثلث فدك را پس داد و بقيه را تيول مروان بن حكم نمود پنجم- عمر بن عبدالعزيز فدك را تماماً به فرزندان فاطمه (عليهاالسلام) برگرداند ششم- يزيد بن عبدالملك فدك را غصب و در دست بنى مروان قرار داد هفتم- ابوالعبّاس سفّاح برگرداند هشتم-. ابوجعفر المنصور غصب كرد نهم- مهدى بن منصور برگرداند دهم- موسى بن مهدى و برادرانش فدك را غصب كردند يازدهم- مأمون در سنة 210 به فرزندان فاطمه (عليهاالسلام) برگرداند كه دعبل در اين رابطه نيكو سرود كه:

اَصبَحَ وَجِه الزّمان قد ضحكاً برّد مأمون هاشمَ فَدَكاً ديوان دعبل ص 247 دوازدهم- در زمان خلافت متوكل على اللّه فدك را غصب كردند سند شماره 3 تا 12 در كتب زير آمده
1. فتوح البلدان ص 39- 41 ج 1: بلاذرى متوفاى 279 هجرى 2. تاريخ يعقوبى ج 3/ 48: احمد بن ابى يعقوب متوفاى 292 هجرى
3. عقدالفريد ج 2/ 323: ابن عبدربّه متوفاى 328 هجرى 4. معجم البلدان ج 6 ص 344:

5. تاريخ ابن كثير ج 9 ص 200: ابن كثير شافعى متوفاى 774 هجرى.

6. شرح ابن ابى الحديد ج 4 ص 103: متوفاى 656 هجرى 7. تاريخ الخلفاء ص 154: سيوطى شافعى متوفاى 911 هجرى
8. جمهرة رسائل العرب ج 3 ص 510:

9. أعلام النساء ج 3 ص 1211:

10. تاريخ ابوالفداء ج 1 ص 168:

11. المعارف ص 84 12. سنن بيهقى ج 6 ص 301: بيهقى متوفاى 458 هجرى
13. عقدالفريد ج 5 ص 33: ابن عبدربّه متوفاى 328 هجرى 14. الغدير ج 8 ص 236: علّامه أمينى - سيزدهم. عُمر سند نوشته شده ابابكر را از دست فاطمه (عليهاالسلام) گرفت و پاره كرد
1. اصول كافى (باب الفى ء والانفال) حديث 5:

2. عيون الاخبار ص 233
3. تفسير عيّاشى ج 2 ص 287 4. كشف الغمة ج 2 ص 102
5. طرائف ص 248 6. بحارالانوار ج 8 ص 107
7. احتجاج ج 1 ص 119 8. كشف الغمة ج 1 ص 476
9. شرح ابى الحديد ج 16 ص 274 10. سيره حلبى ج 3 ص 362
11. اختصاص شيخ مفيد 12. بحارالانوار ج 43 ص 302
13. الشافى ص 408. سيد مرتضى
14. تلخيص الشافى ج 3 ص 125.] و به خط انزوا و بى تفاوتى كشاندند. تا آنجا كه وقتى ابابكر در ميان آن همه جمعيّت به دختر پيامبر اهانت نمود كسى اعتراض نكرد و تنها امّ سلمه، خليفه را سرزنش نمود كه:

حقوق او را از ديوان بيت المال حذف نمودند. تا ديگر امثال او نيز قدرت اعتراض نداشته باشند [چون ام سلمة در مسجد از فاطمه (عليهاالسلام) دفاع نمود، و از مقام و ارزش دخت پيامبر صحبت كرد حدود يك سال حقوق او را از بيت المال حذف كردند و نپرداختند
1. دلائل الامامة ص 29: طبرى متوفاى 400 هجرى 2. درّالنظيم: يوسف بن حاتم
3. بيت الاحزان ص 249: شيخ عباس قمّى 4. وفاة الصديقة ص 93: مرحوم مقرّم.]

تهديد و ارعاب

دشمن با تهديد و ارعاب، ضد انقلاب را دلگرم و ياران سُست عنصر انقلاب را دلسرد مى سازد تا از حمايت و يارى ارزش هاى انقلابى دست بردارند و صحنه را خالى نمايند مى بينيم از صدر اسلام تاكنون چقدر از اين شيوه شيطانى استفاده كردند و مردم را به خط سرزنش و سكوت كشاندند.

براى بى اعتبار ساختن تهديد و ارعاب بايد، روح شهادت طلبى و گذشت و ايثار را در دل ها زنده نگه داشت و با ترس و زبونى مبارزه نمود، و مردم را به استقامت و پرخاشگرى عليه ظلم و ظالم ترغيب كرد تا تهديدات دشمن بى اثر گردد.

از اين رو فاطمه زهرا (عليهاالسلام) را مى نگريم كه مردم را به آگاهى و هشيارى و دفاع از حق و اسلام رسول خدا فرامى خواند. و سرزنش مى كند كه چرا دست از يارى اسلام برداشتند و ساكت مانده اند.

ثُمّ رَمَتْ بِطَرْفِهَا نَحْوَ الاَنْصارِ فَقالَتْ: «آنگاه رو به سوى انصار كرد و چنين فرمود».

يا مَعْشَرَ النّقيبَةِ! «اى انجمن نُقباء و بازرسان!». و َ اَعْضادَ الْمِلّةِ! «اى بازوان ملّت!». و َ حَضَنَةَ الاِسلامِ! «اى حافظان اسلام!».

ما هذِهِ الغَميزَةُ فى حَقّى؟! «اين ضعف و غفلت در مورد حقّ من از چيست؟». و السّنَةُ عَنْ ظُلامَتى؟! «و اين سهل انگارى از دادخواهى من چرا؟».

اَما كانَ رَسُولُ اللّهِ (ص) اَبى يَقُولُ: «آيا پدرم رسول خدا (ص) نمى فرمود:

«اَلْمَرْءُ يُحْفَظُ فى وُلْدِهِ»؟ «بايد حرمت هر كس در مورد فرزندان او حفظ شود».

سَرْعانَ ما اَحْدَثتُمْ. «چه به سرعت مرتكب اين اعمال شديد». و َ عَجْلانَ ذا اِهالَةً. «و چه با عجله اين بُز لاغر شد آب از دهان و دماغ او فروريخت (مثلى است). و َ لَكُمْ طاقَةٌ بِما اُحاوِلُ «در صورتى كه شما را طاقت و توان بر آنچه در راه آن مى كوشيم هست». و َ قُوَةٌ عَلى ما اَطْلُبُ وَ اُزاوِلُ «و نيرو براى حمايت من در اين مطالبه و قصدم هست».

اَتَقُولُونَ: ماتَ مُحَمّدٌ (ص) «آيا مى گوئيد كه محمد (ص) مُرد درست است كه:

فَخَطْبٌ جَليلُ «اين مصيبتى است بزرگ».

اِسْتَوْسَعَ وَهْنُهُ «مصيبتى است در نهايت وسعت». و َ اسْتَنْهَرَ فَتْقُهُ «شكاف آن سرباز و بسى فراخ است». و َانْفَتَقَ رَتْقُهُ «و درز دوخت شده شكافته شد». و َ أُظْلِمَتِ الاَرْضُ لِغَيْبَتِهِ «زمين سراسر بر اثر غياب او تاريك گرديد». و َ كُسِفَتِ النّجُومُ لِمُصيبَتِهِ «و ستارگان بى فروغ گرديدند». و َ اَكْدَتِ الآمالُ «آرزوها به نااميدى گرائيد». و َ خَشَعَتِ الْجِبالُ «كوهها از جا فروريخت». و َ اُضيعَ الْحَريمُ «حرمت حريم پامال شد». و َ اُزيلَتِ الْحُرْمَةُ عِنْدَ مَماتِهِ «و احترامى براى كسى پس از وفات او باقى نماند».

فَتِلْكَ وَاللّهِ النّازِلَةُ الْكُبْرى «پس اين مصيبت به خدا بزرگترين پيش آمد بود». و َالْمُصيبَةُ الْعُظْمى «و مصيبت بزرگ بود».

قتل و كشتار، و ترورهاى سياسى

با اين شيوه مى خواند مخالفان انقلاب را هماهنگ و اميدوار نموده، و طرفداران ترسو و بزدل را از صحنه خارج كرده و ياران صادق و مقاوم انقلاب را از ميان بردارند، بلافاصله پس از رحلت رسول خدا (ص)، چون ابابكر در يكى از روستاهاى اطراف مدينه بود و وجود او را ضرورى مى دانستند، عمر با شمشير برهنه فرياد زد كه پيامبر نمى ميرد، هر كس بگويد پيامبر از دنيا رفت گردن او را مى زنم، و با تهديد مانع انتشار خبر وفات رسول خدا شد تا دوستش از راه برسد [عُمر مانع پخش خبر وفات رسول خدا (ص) شد تا رفيق او ابابكر خود را به مدينه برساند، وقتى ابابكر از راه رسيد و گفت. پيامبر خدا هم مى ميرد، ساكت شد!!!

1. تاريخ طبرى ج 4 ص 1815 2. تاريخ ابن كثير ج 5 ص 342
3. ترجمه تاريخ يعقوبى ج 1 ص 511 4. تاريخ طبرى ج 2 ص 442
5. طبقات ج 2 ص 266 6. الفائق ج 1 ص 408
7. شرح نهج البلاغه ج 2 ص 42 8. تاريخ طبرى ج 1 ص 233 (رهلى).] آنگاه كه كودتاى نظامى را سازمان دادند و ورود و خروج از مدينه را ممنوع اعلان نمودند [پس از كودتاى نظامى، ورود و خروج از مدينه را ممنوع كردند عمر به بهانه اينكه گفت. مى ترسم اصحاب رسول خدا (ص) در ميان مردم پراكنده شوند و موجبات گمراهى مردم را فراهم نمايند ورود و خروج از مدينه را ممنوع اعلام كرد .

شرح نهج البلاغه ج 4 ص 457 .

تاريخ خطيب بغدادى ج 7 ص 453] آنها را كه قصد فرار و خارج شدن از مدينه را داشتند ترور كردند و تبليغات به راه انداختند كه در تاريكى شب دچار جن زدگى شده اند؟. را ستى سعد بن عبادة بزرگ قبيله خزرج را، جن در تاريكى شب كشته است؟ يا خالد بن وليد به دستور عمر؟ كه با كشته شدن بزرگ و رئيس قبيله از خَزْْرَجيان براى ابابكر بيعت بگيرد؟ [الامام على (ع) ج 1 ص 268.] چه كسانى به خانه فاطمه و على (ع) يورش آوردند و فرياد زدند: وَاللّهِ لأحُرِقَنّ عَلَيكُم اَو لَتُخْرِجَنّ الَى الْبَيْعَة؟ (به خدا سوگند كه خانه را بر سر شما آتش مى زنم يا شما را براى بيعت با ابابكر از خانه خارج مى سازم) [تا ريخ طبرى ج 1/ 233 كفاية الخصام ص 508. و. عقدالفريد ج 4. و. مجمع النورين ص 81. و. اعلام النساء ج
3.] آيا اين فرياد از عمر نبود؟ اينجا ديگر تاريكى شب را نمى شود بهانه كرد كه جن ها دخالت كردند. و سپس به قتل و كشتار مخالفان پرداختند.

سرهاى مالك بن نويره و فرزندانشان را براى اولين بار در مدينه پس از رسول خدا گرداندند تا ديگران عبرت گرفته و تسليم گردند. و حتى به همسر مالك نيز تجاوز نمودند [تا ريخ ابن عساكر 7/ 30. و. الاصابة 2/ 209.] بيچاره «فجاءة» را با برچسب، ارتداد، به مصلّى مدينه كشانده و زنده زنده در آتش سوزاندند.

اين جنايت هولناك و فجيع ابابكر به قدرى رسوا و نفرت آميز بود كه ابابكر در لحظه هاى آخر عمرش مى گفت. (اى كاش اين جنايت رسوا را مرتكب نمى شدم و بيچاره «فجاءة» را نمى سوزاندم) [خصال ص 171. و. تاريخ طبرى ج 2/ 619. و. ميزان الاعتدال ج 2/ 215. و. تجارب الأمم ابن مسكويه.] و با مجموعه ترور و تهاجم، به حريم امن و خانه هاى مردم و اهل بيت، و كشتار و زنده زنده سوزاندن مخالفان مى خواستند مردم را ساكت و منزوى نمايند [ابابكر و عُمر براى آرام كردن مردم ناچار شدند دست به كشتار مردم و اصحاب رسول خدا بزنند و بسيارى را در اين رابطه به شهادت رساندند به نمونه ها توجه كنيد
1. حباب بن منذر، مجاهد بدرى را با آن همه فضل و بزرگوارى كشتند و مخفيانه جنازه او را دفن نمودند زيرا شمشير كشيد و ابابكر را تهديد كرد كه چرا خلافت را غصب كردى؟ 2. سعد بن عبادة بزرگ قبيله خزرج كه عمر را تهديد كرد، شبانه در تاريكى كشتند و اعلان نمودند كه جن او را با تير زد و همه شنيده بودند كه عمر مى گفت سعد را بكشيد، سعد را بكشيد، خدا او را بكشد - شرح ابى الحديد ج 2 ص 826. نهاية الأرب ج 4 ص 35 - قاموس الرجال ج 4 ص 328
3. خالد بن وليد (افسر مهاجم مشكرين ديروز) را براى قتل بزرگ صحابى پيامبر (ص) مالك بن نويرة اعزام كردند در بين راه بين لشگر اعزامى اختلاف افتاد اما خالد به پيش تاخت، با اينكه قبيله مالك شهادت دادند، اذان گفتند، نماز مى خواندند خالد از بهانه جوئى دست برنداشت و سرانجام مالك را كشت و به همسر او تجاوز كرد اين جنايت بزرگ بين اصحاب ابابكر و عمر اختلاف ايجاد نمود ابابكر از خالد دفاع كرد ولى عمر نيز با او به مخالفت پرداخت كه به زشتى و رسوائى تجاوز به همسر مالك، اعتراف داشت.

1. نهاية الأرب ج 4 ص 72 2. البدء والتاريخ ج 5 ص 160
3. الغدير ج 1 ص 179 4. شرح ابى الحديد ج 1 ص 179
5. تاريخ طبرى ج 4 ص 1410 6. اسدالغابة ج 4 ص 259
7. تاريخ ابن أثير ج 3 ص 149 8. تاريخ ابن عساكر ج 5 ص 105
9. بيت الاحزان (ترجمه) ص 128. شيخ عباس قمّى 10. سيره ابن هشام ج 4 ص 54
11. تاريخ الردّة ص 47 و آنگاه كه مالك بن نويره (قبل از شهادت) به اعتراض بپا خواست و ابابكر را تهديد نمود كه چرا خلافت اسلامى را غصب كردى، عمر و خالد و قنفذ او را به شدت كتك زدند و زير دست و پا لگدكوب نمودند كه بدن خونين او را از مسجد بيرون بردند 4. مقداد آن صحابى بزرگ رسول خدا را پس از اعتراض، كتك زدند و اعتراض سلمان فارسى با خشونت عمر سركوب شد كه با دخالت امام على (ع) دست از سر سلمان برداشتند -. بيت الاحزان (ترجمه) ص 123
5. و برخى از قبائل و شخصيت هاى مخالف را با بهانه «ارتداد» از ميان برداشتند و به كشتار دسته جمعى آنان تن دردادند.

- تاريخ الردة ص 10 - فرق الشيعة نوبختى ص 7 مانند:

الف. قبيله حارثة بن سُراقه كه گفتند ما پس از پيامبر (ص) فقط از اهل بيت آن حضرت اطاعت مى كنيم «نه ابابكر و يارانش» - الفتوح ج 1 ص 58 - تاريخ يعقوبى ج 2 ص 128 ب. قيس بن عاصم و قبيله او كه زكات جمع آورى شده را به ابابكر نپرداخت و بين فقراء قبيله تقسيم كرد اين عمل قيس به حساب «ارتداد» و جنايت بزرگ آمد - مجمع الأمثال ج 2 ص 65 - الدرّة الفاخرة ص 324 در رابطه با سركوبى و كشتار مخالفان به بهانه «ارتداد»، مى توانيد از منابع گوناگونى استفاده كنيد مانند:

- الفتوح ج 1 ص 72 و 58 و 61: ابن أعثم اكوفى متوفاى 413 هجرى - تاريخ يعقوبى ج 2 ص 128: احمد بن ابى يعقوب متوفاى 292 هجرى - الصديق الاكبر ص 96: حسنين هيكل - حياة الحيوان ص 49: الدميرى متوفاى 808 هجرى - المصنف ج 6 ص 51 و 54 و ج 10 ص 172: عبدالرزّاق - جامع بيان العلم ج 2 ص 129 - طبقات الكبرى ج 7 ص 101: ابن سعد متوفاى 230 هجرى - مجمع الأمثال ج 2 ص 65: مَيَدانى متوفاى 518 هجرى - الدرّة الفاخرة ص 324:

- البداية والنّاية ج 6 ص 311: ابن كثير متوفاى 774 هجرى - فرق الشيعة ص 7: نوبختى - تاريخ الردّة ص 3:

- تاريخ العرب و الاسلام ص 71: دكتر ركاز سهيل - بداية المجتهد ج 1 ص 250: ابن رُشد - تاريخ سياسى اسلام ج 1 ص 216: دكتر حسن ابراهيم حسن - التاريخ الاسلامى ج 1 ص 281: شبلى - عبقريه الصدّيق ص 124: عقّاد - الفائق فى غريب الحديث ج 2 ص 275: زمخشرى متوفاى 538 هجرى - سيره ابن هشام ج 4 ص 54: ابن هشام متوفاى 213 هجرى.] در برابر اين شيوه ننگين دشمن، بايد روح دفاع و مقاومت را زنده كرد، و با شهادت طلبى و توجه به ارزش هاى معنوى شهيد، ميدان مبارزه را ترك ننمود، و همواره در برابر دشمن ايستاد.

همه ديدند كه:

حضرت زهرا (عليهاالسلام) در خط مقدم دفاعى، محسنش را تقديم حمايت از ولايت معصوم كرد و از پاى درنيامد. و در تداوم مبارزه، سيلى خورد. و با شلاق خوردن، بازوانش متورّم شد، امّا مبارزه را تا افشاى نقشه هاى دشمن و حمايت صحيح از رهبرى تداوم بخشيد.

در اينجا با سيرى كوتاه در شيوه هاى مقابله، اين فراز را به پايان مى بريم. مانند:

1- زنده نگه داشتن روح جهاد و مبارزه.

2- زنده نگه داشتن ارزش هاى معنوى انقلاب.

3- زنده نگه داشتن ارزش هاى اخلاقى.

4- زنده نگه داشتن روح مقاومت و ايثار.

5- زنده نگه داشتن روح شهادت طلبى.

6- زنده نگه داشتن روح اميدوارى.

7- شناسائى و كنار زدن مزدوران تطميع شده.

8- افشاگرى و بيدارى.

9- تداوم تبليغات و دادن آگاهيهاى ضرورى.

10- مطرح كردن هشدارهاى ضرورى.

11- تقويت روح وحدت و برادرى.

12- واكنش نشان دادن هاى ضرورى.

13- مبارزه با انواع فساد و آلودگى.

مردم شناسى و تحليل تاريخ

- اقسام طرفداران

1- دوستان ناآگاه

2- طرفداران ترس و

3- رفاه زدگان بى تقوى

4- تشنگان قدرت و منتظران فرصت

5- انقلابيون صادق

در اين فراز دوست و دشمن را مقايسه نمى كنيم. و به همه طبقات و گروه هاى اجتماعى نمى نگريم.

بلكه از دوست مى ناليم. كه سعدى مى فرمايد:

همه از دست غير مى نالند
سعدى از خويشتن فرياد

مى خواهيم از ناآگاهى و جهالت و موضع گيريهاى نارواى دوستان نادان. و دشمنان متظاهر به دوستان، بگوئيم كه:

چگونه به راحتى سنگرها را تخليه مى كنند. و صحنه سياسى را ترك مى گويند. و اسلام و انقلاب را بدون دفاع و نگهبان رها مى سازند. و به خود مى پردازند. و مجريان توطئه ها و نقشه هاى دشمن مى گردند.

شايعه ها را دشمنان انقلاب، طرّاحى و دوستان نادان پخش مى نمايند. مى گويند مسلمانيم و از اسلام دفاع نمى كنند.

ادّعا مى كنند انقلاب را قبول دارند و كمكى روا نمى دارند. و در روز حادثه. بى تفاوت و ساكت مى گذرند:

در نتيجه:

على عليه السلام در ميان آن همه از مهاجر و انصار و دوستان و ياران رسول خدا، تنها مى شود و آماج تهمت ها و اهانت ها مى گردد و كسى حمايت نمى كند و اعتراضى مطرح نمى شود.

زهراى مرضيّه (عليهاالسلام) در ميان امّت اسلامى و مدّعيان قرآن و كاتبان وحى، كتك مى خورد و مورد اهانت قرار مى گيرد. و اوّل شهيد اهل بيت (ع) را تقديم ولايت و رهبرى مى سازد و خود دوّمين شهيد خط مقدّم دفاع از حريم ولايت مى گردد [شهادت حضرت زهرا (عليهاالسلام) امام كاظم (ع) فرمود انّ فاطِمَةَ (عليهاالسلام) صِدّيقَةٌ شَهيدَةٌ
1. اصول كافى ج 1 ص 458 (باب مولد الزهراء): كلينى متوفاى 328 هجرى
2. تلخيص الشافى ص 415: شيخ طوسى متوفاى 460 هجرى
3. ملل و نحل ص 83 و ج 1 ص 57 شهرستانى
4. احتجاج ص 137 طبرسى متوفاى 588 هجرى
5. بحارالانوار ج 43
6. كتاب سليم بن قيس ص 249: متوفاى 90 هجرى
7. دلائل الامامة ص 45 طبرى متوفاى 400 هجرى
8. لسان الميزان ج 1 ص 268:

9. صحيح بخارى ج 4 ص 96: محمد بن اسماعيل متوفاى 256 هجرى
10. أنساب الأشراف ج 1 ص 586. بلاذرى متوفاى 279 هجرى
11. عقدالفريد ج 5 ص 13: ابن عبدربه متوفاى 328 هجرى
12. الوافى بالوفيات ج 5 ص 347: صلاح الدين صفدى
13. بيت الاحزان ص 160 شيخ عبّاس قمى
14. ملتقى البحرين ص 81:

15. الجنّة العاصمة ص 251] و كسى اعتراض يا حمايت نمى كند.

دوستان و ياران و بيعت كنندگان حضرت مسلم، تا محاصره دارالاماره پيش مى روند اما در ميانه راه او را تنها مى گذارند، به انزوا مى گرايند، ميدان به دشمن مى سپارند. و ياران و مدعيّان طرفدارى از ولايت و امامت حضرت اباعبداللّه (ع)، وقتى در منزل زباله [طبق نقل شهيد مطهّرى (رحمةالله عليه).] (بين راه كربلا) متوجه مى شوند كه سَفر سَفَرِ شهادت است و راهى جُز فدا شدن و ايثارگرى نيست پراكنده شدند، و فرار كردند. و در ادامه تاريخ مى نگريم كه طرفداران نهضت ها و انقلاب ها با دست خود عليه ارزش هاى انقلاب بپا خواستند و رهبران انقلاب را تنها گذاشتند و آب به آسياب دشمنان منتظر فرصت ريختند ، چرا؟ چرا انسان عليه خويشتن خويش، طغيان مى كند؟ چرا در رابطه با سعادت و تكامل خود بى تفاوت مى ماند؟ و با دست خود آتش به خرمن اندوخته هاى خود مى افكند؟ براى بررسى اين قبيل از پرسش ها بايد به مردم شناسى روى آورد و اقسام دوستان و هواداران را مورد ارزيابى قرار داد.