صحيفة الزهراء

جواد قيومى اصفهانى

- ۲۰ -


دعاؤها في شكواها، لغفران ذنوب شيعتهم

عن اسماء بنت عميس: رأيتها عليهاالسلام فى مرضها جالسة الى القبلة، رافعة يديها الى السماء، قائلة:

اِلهي وَ سَيِّدي اَسْاَلُكَ بِالَّدينَ اصْطَفَيْتَهُمْ، وَ بِبُكاءِ وَلَدي في مُفارَقَتى، اَنْ تَغْفِرَ لِعُصاةِ شيعَتي وَ شيعَةِ ذُرِّيَّتي.

(64) دعاى آن حضرت در هنگام بيمارى براى بخشش گناهان شيعيانشان

از اسماء بنت عميس روايت شده: در زمانى كه آن حضرت بيمار بود ديدم كه رو به قبله نشسته و دستها را بسوى آسمان بلند كرده و مى گفت:

پروردگارا و معبودا! تو را سوگند ميدهم به آنانكه ايشانرا برگزيدى، و تو را سوگند ميدهم به گريستن فرزندانم در فراق من، كه گناهكاران شيعيانم و شيعيان فرزندانم را بيامرزى.

دعاؤها لطلب الموت لما وقع عليها من الظلم

يا رَبِّ اِنّي قَدْ سَئِمْتُ الْحَياةَ، وَ تَبَرَّمْتُ بِاَهْلِ الدٌّنْيا، فَاَلْحِقْني بِاَبي.

(65) دعاى آن حضرت در طلب مرگ، بعد از آنكه بر ايشان ظلم واقع شد

پروردگارا! از زندگى دنيا خسته شده و از اهل آن بيزار گشته ام، پس مرا به پدرم ملحق نما.

دعاؤها لتعجيل وفاتها

يا اِلهي عَجِّلْ وَفاتي سَريعاً، فَلَقَدْ تَنَغَّصَتِ الْحَياةُ.

(66) دعاى آن حضرت براى تعجيل در وفاتش

بارالها! لحظه مرگم را زودتر برسان كه زندگى برايم تنگ گرديده است.

دعاؤها عند وفاتها

اَللَّهُمَّ اِنّي اَسْاَلُكَ بِمُحَمَّدٍ الْمُصْطَفي وَ شَوْقِهِ اِلَيَّ، وَ بِبَعْلي عَلِيِّ الْمُرْتَضي وَ حُزْنِهِ عَلَيَّ، وَ بِالْحَسَنِ الْمُجْتَبي وَ بُكائِهِ عَلَيَّ، وَ بِالْحُسَيْنِ الشَّهيدِ وَ كَآبَتِهِ عَلَيَّ، وَ بِبَناتِيَ الْفاطِمِيَّاتِ وَ تَحَسُّرِهِنَّ عَلَيَّ، اَنَّكَ تَرْحَمُ وَ تَغْفِرُ لِلْعُصاةِ مِنْ اُمَّةِ مُحَمَّدٍ وَ تُدْخِلُهُمْ الْجَنَّةَ، اِنَّكَ اَكْرَمُ الْمَسْؤُولِينَ، وَ اَرْحَمُ الرَّاحِمينَ.

(67) دعاى آن حضرت در هنگام وفات

خداوندا! از تو مى خواهم بحق محمد مصطفى و شوق او بمن، و به شوهرم على مرتضى و حزن او بر من، و به حسن مجتبى و گريه او بر من، و به حسين شهيد و اندوهش بر من، و به فرزندانم و حسرت خوردنشان بر من، كه گناهكاران امت پيامبر را بخشيده و برآنان رحم نموده، و داخل بهشت نمائى، تو بزرگوارترين سؤال شده و مهربانترين مهربانانى.

دعاؤها عند وفاتها لطلب

روى عن عبداللّه بن الحسن، عن ابيه، عن جده عليه السلام انّ فاطمة بنت رسول اللّه صلى الله عليه وآله لمّا احتضرت نظرت نظراً حادّاً، ثم قالت:

اَلسَّلامُ عَلى جَبْرَئيلَ، اَلسَّلامُ عَلى رَسُولِ اللَّهِ، اَللَّهُمَّ مَعَ رَسُولِكَ، اَللَّهُمَّ في رِضْوانِكَ وَ جِوارِكَ وَ دارِكَ دارِالسَّلامِ.

ثم قالت: اترون ما راى، فقيل لها: ما ترى؟ قالت: هذه مواكب اهل السماوات، و هذا جبرئيل و هذا رسول الله و يقول: يا بنيّة اقدمى، فما امامك خير لك.

(68) دعاى آن حضرت هنگام وفات، براى كسب رحمت الهى

روايت شده كه آن حضرت هنگام احتضار به جانبى توجه كرده و فرمودند: سلام بر جبرئيل، سلام بر رسول خدا، پروردگارا مرا همراه پيامبرت قرار ده، پروردگارا در رضوان تو و همسايگى تو و در خانه امنت بهشت مرا ساكن گردان.

آنگاه فرمود: آيا آنچه من مى بينم را شما نيز مى بينيد، به ايشان گفته شد:چه مى بينى؟ فرمود: اينها دسته هايى از اهل آسمان مى باشند، و اين جبرئيل، و اين پيامبر است كه مى فرمايد: دخترم بيا، آنچه در پيش روى توست براى تو بهتر است

خطبه هاى آن حضرت بعد از غصب فدك

خطبتها بعد غصب الفدك

روى انّه لمّا أجمع أبوبكر و عمر علي منع فاطمة عليهاالسلام فدكاً و بلغها ذلك،لاثت خمارها علي رأسها، و اشتملت بجلبابها، و أقبلت في لمّة من حفدتها و نساء قومها، تطأ ذيولها، ما تخرم مشيتها مشية رسول اللَّه صلى الله عليه و آله،حتّى دخلت علي أبي بكر، و هو في حشد من المهاجرين و الانصار و غير هم، فنيطت دونها ملاءة فجلست، ثم أنّت أنّة أجهش القوم لها بالبكاء، فارتجّ المجلس، ثم أمهلت هنيئة.

حتّى اذا سكن نشيج القوم و هدأت فورتهم، افتتحت الكلام بحمداللَّه و الثناء عليه و الصلاة علي رسوله، فعاد القوم في بكائهم، فلمّا أمسكوا عادت في كلامها فقالت عليهاالسلام:

اَلْحَمْدُلِلَّهِ عَلي ما اَنْعَمَ، وَ لَهُ الشُّكْرُ عَلي ما اَلْهَمَ، وَ الثَّناءُ بِما قَدَّمَ، مِنْ عُمُومِ نِعَمٍ اِبْتَدَاَها، وَ سُبُوغِ الاءٍ اَسْداها، وَ تَمامِ مِنَنٍ اَوْلاها، جَمَّ عَنِ الْاِحْصاءِ عَدَدُها، وَ نَأى عَنِ الْجَزاءِ اَمَدُها، وَ تَفاوَتَ عَنِ الْاِدْراكِ اَبَدُها، وَ نَدَبَهُمْ لاِسْتِزادَتِها بِالشُّكْرِ لاِتِّصالِها، وَ اسْتَحْمَدَ اِلَى الْخَلائِقِ بِاِجْزالِها، وَ ثَني بِالنَّدْبِ اِلى اَمْثالِها.

(1) خطبه آن حضرت بعد از غصب فدك

روايت شده: هنگامى كه ابوبكر و عمر تصميم گرفتند فدك را از حضرت فاطمه عليهاالسلام بگيرند و اين خبر به ايشان رسيد، لباس بتن كرده و چادر بر سر نهاد، و با گروهى از زنان فاميل و خدمتكاران خود بسوى مسجد روانه شد، در حاليكه چادرش به زمين كشيده مى شد، و راه رفتن او همانند راه رفتن پيامبر خدا بود، بر ابوبكر كه در ميان عده اى از مهاجرين و انصار و غير آنان نشسته بود وارد شد، در اين هنگام بين او و ديگران پرده اى آويختند، آنگاه ناله اى جانسوز از دل برآورد كه همه مردم بگريه افتادند و مجلس و مسجد بسختى به جنبش درآمد.

سپس لحظه اى سكوت كرد تا همهمه مردم خاموش و گريه آنان ساكت شد و جوش و خروش ايشان آرام يافت، آنگاه كلامش را با حمد و ثناى الهى آغاز فرمود و درود بر رسول خدا فرستاد، در اينجا دوباره صداى گريه مردم برخاست، وقتى سكوت برقرار شد، كلام خويش را دنبال كرد و فرمود:

حمد و سپاس خداى را برآنچه ارزانى داشت، و شكر او را در آنچه الهام فرمود، و ثنا و شكر براو برآنچه پيش فرستاد، از نعمتهاى فراوانى كه خلق فرمود و عطاياى گسترده اى كه اعطا كرد، و منّتهاى بى شمارى كه ارزانى داشت، كه شمارش از شمردن آنها عاجز، و نهايت آن از پاداش فراتر، و دامنه آن تا ابد از ادراك دورتر است، و مردمان را فراخواند، تا با شكرگذارى آنها نعمتها را زياده گرداند، و با گستردگى آنها مردم را به سپاسگزارى خود متوجّه ساخت، و با دعوت نمودن به اين نعمتها آنها را دو چندان كرد.

وَ اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ، كَلِمَةٌ جَعَلَ الْاِخْلاصَ تَأْويلَها، وَ ضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوْصُولَها، وَ اَنارَ فِي التَّفَكُّرِ مَعْقُولَها، الْمُمْتَنِعُ عَنِ الْاَبْصارِ رُؤْيَتُهُ، وَ مِنَ الْاَلْسُنِ صِفَتُهُ، وَ مِنَ الْاَوْهامِ كَيْفِيَّتُهُ.

اِبْتَدَعَ الْاَشْياءَ لا مِنْ شَىْ ءٍ كانَ قَبْلَها، وَ اَنْشَاَها بِلاَاحْتِذاءِ اَمْثِلَةٍ اِمْتَثَلَها، كَوَّنَها بِقُدْرَتِهِ وَ ذَرَأَها بِمَشِيَّتِهِ، مِنْ غَيْرِ حاجَةٍ مِنْهُ اِلى تَكْوينِها، وَ لا فائِدَةٍ لَهُ في تَصْويرِها، اِلاَّ تَثْبيتاً لِحِكْمَتِهِ وَ تَنْبيهاً عَلي طاعَتِهِ، وَ اِظْهاراً لِقُدْرَتِهِ وَ تَعَبُّداً لِبَرِيَّتِهِ، وَ اِعْزازاً لِدَعْوَتِهِ، ثُمَّ جَعَلَ الثَّوابَ عَلي طاعَتِهِ، وَ وَضَعَ الْعِقابَ عَلي مَعْصِيَتِهِ، ذِيادَةً لِعِبادِهِ مِنْ نِقْمَتِهِ وَ حِياشَةً لَهُمْ اِلى جَنَّتِهِ.

وَ اَشْهَدُ اَنَّ اَبي مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، اِخْتارَهُ قَبْلَ اَنْ اَرْسَلَهُ، وَ سَمَّاهُ قَبْلَ اَنْ اِجْتَباهُ، وَ اصْطَفاهُ قَبْلَ اَنْ اِبْتَعَثَهُ، اِذ الْخَلائِقُ بِالْغَيْبِ مَكْنُونَةٌ، وَ بِسَتْرِ الْاَهاويلِ مَصُونَةٌ، وَ بِنِهايَةِ الْعَدَمِ مَقْرُونَةٌ، عِلْماً مِنَ اللَّهِ تَعالي بِمائِلِ الْاُمُورِ، وَ اِحاطَةً بِحَوادِثِ الدُّهُورِ، وَ مَعْرِفَةً بِمَواقِعِ الْاُمُورِ.

و گواهى مى دهم كه معبودى جز خداوند نيست و شريكى ندارد، كه اين امر بزرگى است كه اخلاص را تأويل آن و قلوب را متضمّن وصل آن ساخت، و در پيشگاه تفكر و انديشه شناخت آنرا آسان نمود، خداوندى كه چشم ها از ديدنش بازمانده، و زبانها از وصفش ناتوان، و اوهام و خيالات از درك او عاجز مى باشند.

موجودات را خلق فرمود بدون آنكه از ماده اى موجود شوند، و آنها را پديد آورد بدون آنكه از قالبى تبعيّت كنند، آنها را به قدرت خويش ايجاد و به مشيّتش پديد آورد، بى آنكه در ساختن آنها نيازى داشته و در تصويرگرى آنها فائده اى برايش وجود داشته باشد، جز تثبيت حكمتش و آگاهى بر طاعتش، واظهار قدرت خود،و شناسائى راه عبوديت و گرامى داشت دعوتش، آنگاه بر طاعتش پاداش و بر معصيتش عقاب مقرر داشت، تا بندگانش را از نقمتش بازدارد و آنان را بسوى بهشتش رهنمون گردد.

و گواهى مى دهم كه پدرم محمّد بنده و فرستاده اوست، كه قبل از فرستاده شدن او را انتخاب، و قبل از برگزيدن نام پيامبرى بر او نهاد، و قبل از مبعوث شدن او را برانگيخت، آن هنگام كه مخلوقات در حجاب غيبت بوده، و در نهايت تاريكى ها بسر برده، و در سر حد عدم و نيستى قرار داشتند، او را برانگيخت بخاطر علمش به عواقب كارها، و احاطه اش به حوادث زمان، و شناسائى كاملش به وقوع مقدّرات.