صحيفة الزهراء

جواد قيومى اصفهانى

- ۱ -


مقدمه مؤلف

تقديم به پيشگاه ارجمند تو، اى زهراى عزيز.

بتو اى محبوبه خدا.

بتو اى آرام جان و سرور دل خاتم انبياء.

بتو اى دخت نبوت و امام ولايت.

بتو اى همسر و همتاى على.

بتو اى عطاى خداى سبحان و كوثر پر بهاى قرآن.

و بالاخره، بتو اى والاترين بانوى جهان آفرينش

اى عزيز دل و جان ما، اگر آنروز بر تو ستم كردند و از جسم پاك بخاك ناسپرده پيامبر شرم ننمودند، و حرمت خانه و كاشانه وحى را رعايت نكردند، وتو را در ميان درهاى بسته زندگيت بيرحمانه فشردند، اكنون ديده بگشاى و ببين چگونه مردان و زنانى در اندوه تو، زانوى غم به سينه گذارده و سرشك تلخ بر دامن مى ريزند.

اگر آن روز بسوز دل ناله بركشيدى، چه ناله ها كه از دل ما در غم تو برخاست، اى محبوبه خدا و پيامبر او، اگر آن روز با تو چنان كردند معجزه خداوندى آنستكه پس از آن همه پرده پوشى، باز رخسارت از پس ابرهاى قرون و اعصار نمايان گرديده و تو را به جهانيان مى شناساند.

شناخت شخصيت حضرت فاطمه عليهاالسلام فصلى است از كتاب رسالت الهى، و مطالعه آن كوششى است در راه معرفت روح اسلام، و ذخيره اى گرانقدر براى انسان معاصر و تا آنگاه كه خلقت باقى است.

چرا كه او پرورده شده در دامان وحى خداست، كه پيامبر او را به عنوان «امّ أبيها» مفتخر فرمود، او بخشى است از اسلام كه در وجود رسول اكرم تبلور يافته، و حياتش سرمشق هر زن مسلمان، بلكه هرانسان با ايمان در هر زمان و مكانست.

چرا كه فاطمه، چهره درخشان زن مسلمان، فروغ تابان معرفت، و نمونه روشن پرهيزكارى و خداپرستى است، اين درخشندگى به ساعتى مخصوص و روزى معين اختصاص ندارد، از آن روز كه وظيفه اش را تعهّد كرد تا امروز و براى هميشه چون گوهرى بر تارك تربيت اسلامى مى درخشد.

اوست فرشته اى انسانى با گوهرى والا، كه در والاترين نقطه وجود سرشته شده، اوست برتر از همه زنان گيتى كه در روز قيامت پرتوهاى نور او به همه جا مى تابد، و بالاخره او فاطمه است، كسى كه از خشم او خداوند خشمگين و از خشنوديش خشنود است، اوست كه گناهكاران را شفاعت كرده و در بهشت جايشان دهد، و اوست كه وسيله تقرّب ما در روز قيامت است.

و اينها همه توصيفاتى است كه جز بخشى اندك از دنياى پر فضيلت و شرافت او را نمايان نساخته، و جز مختصرى از فضائل و مناقب وى را نمودار نمى سازد.

ولادت آن حضرت

شخصيت هر فرد تا حدود زيادى به اوضاع خانوادگى و شخصيت و اخلاق پدر و مادر و محيط اجتماعى او بستگى دارد، پدر و مادرند كه شالوده و اساس ششخصيّت فرزند را پى ريزى مى كنند، و او را در قالب روحيّات و اخلاق خودشان ريخته، تحويل جامعه مى دهند.

شخصيت فوق العاده و عظمت روحى و اخلاق پسنديده و همّت عالى و فداكارى و شجاعت پيامبر، بر هيچ مسلمان، بلكه بر هيچ فرد مطّلعى پوشيده نيست،در عظمت آن حضرت همين بس كه خداوند درباره ايشان مى فرمايد: «اى محمد اخلاق تو بزرگ و شگفت آور است.»

مادر آن حضرت زنى بود بنام خديجه، او زن ثروتمندى بود كه به تجارت اشتغال داشت، و مردانى را براى اين منظور اجير كرده بود، بعد از آنكه پيامبر را به همين عنوان انتخاب كرد و امانت و صداقت او را ديد، به او پيشنهاد ازدواج كرد، زيرا از بعضى از دانشمندان عصر خويش شنيده بود كه ايشان پيامبر آخرالزمان است.

او نخستين انسانى است كه دعوت پيامبر را اجابت نمود، و اموال و ثروت بسيار خود را بدون قيد و شرط در اختيار او قرار داد.

عايشه گويد: از بس پيامبر خديجه را بخوبى ياد مى كرد روزى عرض كردم: يا رسول الله خديجه پيرزنى پيش نبود، و خدا بهتر از او را به تو عطاء كرده است، پيامبر غضب نموده فرمود: بخدا سوگند خدا بهتر از او را بمن نداده است، خديجه هنگامى ايمان آورده كه ديگران كفر مى ورزيدند، و مرا تصديق نمود وقتى كه ديگران تكذيبم كردند، اموالش را رايگان در اختيارم گذاشت وقتى كه سائرين محرومم نمودند، وخدا نسل مرا در اولاد او قرار داد.

در روايات وارد شده: هر وقت جبرئيل بر پيامبر نازل مى شد عرض ميكرد: سلام خدارا به خديجه برسان، وبگو خداوند قصر زيبائى در بهشت براى تو آماده كرده است، روزى جبرئيل بر پيامبر نازل شده عرض كرد: خداوند بزرگ بر تو سلام فرستاده، مى فرمايد: چهل شبانه روز از خديجه كناره گيرى كن و به عبادت و تهجّد مشغول باش، و پيامبر طبق دستور خداوند حكيم چهل روز به خانه خديجه نرفت، و در آن مدت شبها به نماز و عبادت مى پرداخت و روزها روزه دار بود.

چون چهل روز بدين منوال سپرى شد فرشته خدا فرود آمده و غذائى از بهشت آورد و عرض كرد: امشب از اين غذاهاى بهشتى تناول كن، رسول خدا با آن غذاهاى روحانى و بهشتى افطار كرد، هنگاميكه برخاست تا آماده نماز و عبادت شود جبرئيل نازل شده عرض كرد: اى رسول خدا امشب از نماز مستحبّى بگذر و بسوى خانه خديجه حركت كن، زيرا خدا اراده نموده كه از صلب تو فرزند پاكيزه اى بيافريند.

امام صادق عليه السلام مى فرمايد: هنگامى كه خديجه با رسول خدا ازدواج كرد، زنان مكّه با وى قطع رابطه نموده و به خانه اش نمى رفتند، و اين جهت اندوهناك بود، ولى هنگاميكه به حضرت فاطمه عليهاالسلام حامله گرديد، از غم تنهائى نجات يافت، و با كودكى كه در شكم داشت انس گرفت و با او سخن مى گفت.

جبرئيل براى بشارت پيامبر و خديجه فرود آمده و گفت: اى پيامبر كودكى كه در رحم خديجه مى باشد دختر ارجمندى است كه نسل تو از وى خواهد بود، او مادر امامان و پيشوايان دين است كه بعد از انقطاع وحى جانشين تو خواهند شد، پيامبر پيام پروردگار جهان را به خديجه ابلاغ نمود، و خديجه بدان نويد فرحبخش دلش راشاد گردانيد.

آرى، اراده پروردگار جهان بر اين تعلق گرفته بود كه ذريه طاهر و سلاله مطهر نبوى تنها از طريق فاطمه عليهاالسلام بوجود آيند، واين زمين پاكيزه و منبت طيّب، آن درخت برومند شرف و مجد را در خود بروياند.

سلاله پيامبر همان ذريّه و اولاد فاطمه اند، و رفتار خاص پيامبر نسبت به آنان بهترين گواه بر اين دعوى است.

نامهاى آن حضرت

از امام صادق عليه السلام روايت شده كه آن حضرت را نه نام است: فاطمه، صدّيقه، مباركه، طاهره، زكيّه، راضيه، مرضيه، محدّثه، زهرا.

نامهايى كه بر آن حضرت نهاده شده به مناسبتهائى انجام پذيرفته، و سنخيّت بين اسم و مسمّى مورد عنايت واقع شده است، و احاديث فراوانى مؤيد اين مطلب مى باشد، و در اينجا در مورد دو نام آن حضرت، يعنى فاطمه و محدّثه مطالبى را ذكر مى كنيم.

فطم در لغت بمعنى بريده شدن است، و فاطم و فاطمه بمعنى بريده شده است، امام رضا عليه السلام از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل فرموده كه علت نامگذارى ايشان به فاطمه آنستكه وى و شيعيانش از آتش بريده شده اند.

و در روايتى از امام باقر عليه السلام مى خوانيم كه علت نامگذارى ايشان به فاطمه آنستكه ايشان را بوسيله علم از شير گرفتند، يعنى ايشان مملوّ از علم و دانش مى باشد.

و در روايتى از امام صادق عليه السلام وارد شده كه علت نامگذارى ايشان آنستكه شر و بدى از ايشان بريده شده و در وجود ايشان راه ندارد.

يكى از نامهاى ديگر ايشان محدَّثه است، محدَّث كسى است كه فرشته بر او نازل مى شود، چنانكه امامان دوازده گانه محدَّث بوده اند حضرت فاطمه عليهاالسلام نيز محدَّثه بوده است.

از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود: فاطمه عليهاالسلام دختر پيامبر محدَّثه بود، امّا پيامبر نبود، و از اين جهت او را محدَّثه ناميده اند كه فرشتگان از آسمان بر او نازل شده و با او سخن مى گفتند، همانگونه كه با مريم دختر عمران گفتگو داشتند.

روايات وارده در اين موضوع صريحاً حاكى از آنست كه بعد از رحلت پيامبر، خداوند متعال براى تسلّى خاطر آن حضرت فرشتگان را هم صحبت و مأنوس او گردانيد، و جبرئيل نزد ايشان مى آمد و تمام حوادثى كه بعد از زندگى ايشان اتفاق مى افتد را بوى خبر مى داد، و على عليه السلام آنها را مى نگاشتند، و نام آن مصحف فاطمه عليهاالسلام است، كه نزد امامان عليهم السلام بوده و هم اكنون در دست امام زمان عليه السلام مى باشد.

تعيين روز ولادت ايشان

فاطمه اطهر بانوى بزرگ اسلام از پدر و مادرى بزرگ ولادت يافت، ليكن روز و بلكه سال ولادت ايشان بدرستى روشن نيست، يعنى تاريخ نويسان در آن همداستان نيستند، نه تنها در زاد روز ايشان چنين امرى صورت گرفته، بلكه تاريخ پيشوايان دين و ائمه معصومين، و نيز تاريخ تولد و رحلت پيامبر اكرم هيچيك مورد اتفاق مورخّان نمى باشد.

بهر حال، در آنچه در مورد سال ولادت اين اختر آسمانى گفته شده سه قول مشهور مى باشد: پنج سال قبل از بعثت، دو سال بعد از بعثت، پنج سال بعد از بعثت.

قرينه اى قابل توجه و قوى در عموم روايتهاى علماء و محدثان شيعه وجود دارد و نشان دهنده آنستكه ولادت آن حضرت پس از بعثت واقع شده است، و اين قرينه ارتباط دادن ولادت ايشان با معراج پيامبر مى باشد، چرا كه در روايات آمده كه پيامبر فرموده اند: در شب معراج سيب بهشتى بمن دادند و نطفه دخترم زهرا از آن مبدء تكوين يافته است.

با توجه به اين نكته كه علماء شيعه معراج را از دو سال بعد از بعثت تا شش ماه پيش از هجرت نوشته اند.

از طرف ديگر در روايتى كه شيخ صدوق در امالى خود آورده هنگام ولادت آن حضرت كسى از زنان قريش و بنى هاشم براى يارى خديجه نيامده و گفتند: اى خديجه نصيحت ما را نشنيدى و به يتيم ابوطالب شوهر كردى.

و مسلماً اگر بپذيريم تولد پنج سال بعد از بعثت بوده، پيامبر در اين زمان يارانى داشت، و ديگر يتيم ابوطالب تلقى نمى گرديد، و گروهى بودند كه از جان و دل پيرو ايشان بشمار مى آمدند، و خديجه نيازى به يارى غير مسلمانان نداشت.

از سوى ديگر در چند روايت شيعه و سنى به همزمانى ولادت آن حضرت با نوسازى خانه كعبه اشاره شده است، و داستان تجديد بناى كعبه بر اثر سيل، و داورى پيامبر در نصب حجرالاسود مسلماً پيش از بعثت يا اوائل بعثت بوده است، زيرا در سال پنجم قريش با پيامبر حالت خصمانه داشته و چنين داورى را به پيامبر نمى دادند.

در روايات شيعه آمده است كه ولادت آن حضرت پنج سال بعد از بعثت يا دو سال بعد از بعثت صورت گرفته، و روايات اهل سنت قول پنج سال قبل از بعثت را تأييد مى كند.

بديهى است كه زادروز و يا سال مرگ شخصيتهاى بزرگ از نظر تحليل شخصيت ايشان چندان مهم بنظر نمى رسد، آنچه از زندگانى افراد برجسته و استثنائى براى نسلهاى بعد اهميت دارد اينستكه بدانند آنان كه بوده، چگونه زيستند، و چه كرده اند، و چه اثرى در محيط اجتماعى خود و پس از آن نهادند.

دوران كودكى ايشان

حضرت فاطمه عليهاالسلام در آغوش پر مهر مادرش حضرت خديجه عليهاالسلام پرورش يافت، و از شير پاك او كه از منبع شرافت و نجابت و بردبارى و فداكارى سرچشمه مى گرفت تغذيه شد.

دوران شير خوارگى و ايام كودكى آن حضرت در محيط بسيار خطرناك و اوضاع بحرانى صدر اسلام گذشت، مدتى از ايام كودكى ايشان در شعب ابوطالب سپرى شد، در حدود سه سال طول كشيد كه آن حضرت به غير از زندان سوزان شعب چيزى نديد.

پس از آنكه پيامبر و بنى هاشم از تنگناى شعب نجات يافته و به خانه و زندگى خود مراجعت نمودند، مناظر زندگى جديد و نعمت آزادى براى ايشان تازگى داشت و شادمان و مسرور بود، امّا افسوس كه روزگار شادمانى آن حضرت دوامى نداشت، چرا كه مادر مهربانش خديجه را از دست داد، و اين حادثه روح حساس ايشان را افسرده نمود.

امّا هر چه محروميت آن حضرت بيشتر مى شد اظهار محبت پيامبر نسبت به ايشان فزونى مى گرفت، و در روايات وارد شده كه رسول خدا تا صورت آن حضرت را نمى بوسيد بخواب نمى رفت.

اين حوادث سهمگين و گرفتاريهاى مداوم است كه روح افراد ممتاز و برجسته را تقويت مى كند و استعدادهاى درونى و نيروهاى نهفته آنان را به عرصه ظهور و بروز مى آورد، تا در مقابل مشكلات پايدارى كنند.

آرى، اوضاع بحرانى و خطرناك و حوادث دوران زندگى فاطمه عليهاالسلام نه تنها خللى در روح آن حضرت وارد نساخت، بلكه بر عكس گوهر وجودش را صيقلى داد و تابناك نمود، و براى هر گونه مبارزه اى دلاور و نيرومندش گردانيد.

در وجود آن حضرت ذخائرى از انسانيت، جوانمردى، عفت، بزرگوارى كه امكان داشت بانوئى به آن دست يابد، فراهم آمده بود، او مباهات مى كرد كه در مدرسه نبوت تربيت شده و در دانشگاه رسالت به كمال رسيده است.

در خانه پدرش كه مهبط فرشتگان الهى، و جايگاه نزول وحى خداوند بود پرورش يافته، و آموزگارانى چون پدر و شوهرش كه مجسمه انسان كامل بودند، داشت.

از مباحثاتى كه آن حضرت با ابوبكر نموده و به آيات قرآن استناد كرده است،اين واقعيت به ظهور مى رسد كه آن حضرت به آيات قرآنى احاطه كامل داشته، چرا چنين نباشد، در حاليكه قرآن را از زبان رسول خدا صلى الله عليه وآله شنيده، و در وجود او و على عليه السلام ديده بود، روح و روان خود را با مفاهيمش تلطيف و تصفيه نموده، واحكام و وظائف خود را از آن استخراج مى كرد.

او همچون ديگر خاندان اهل بيت از موهبت فصاحت و بلاغت بهره اى وافر داشت، با نيروى گفتار خود بر دلها فرمانروايى مى كرد و با بيان استوار جانها را در اختيار مى گرفت، و با نيكوترين روشها سخن مى گفت، همه اين امتيازات در خطابه اى كه آن حضرت به مخالفت با تصدّى مقام خلافت بوسيله ابوبكر و به محاجّه با وى در مسأله فدك ايراد كرد، خودنمائى دارد.