آن خانه ، خانه اسلام ، سراى
ايمان ، كانون انديشه ، مركز تقوا، محور پارسايى ، مدار حق ، جلوه گاه
ارزش ها، و كعبه دل ها و جان ها بود و با همه سادگى اش ، با شكوه و
عظمت و قداست وصف ناپذيرى آراسته بود.
6- وسايل و لوازم ساده
زندگى
زندگى ريحانه پيامبر، يك زندگى عادى و طبيعى بود و در همان حال
، روح پرور و جان بخش و پرصفا.
خانه او از آنچه وسايل و لوازم پرزرق و برق و زينت و زيور رايج آن
روزگار بود، تهى است ؛ نه وسايل لوكس و تجملى در آن به چشم مى خورد و
نه امكانات و لوازم گران قيمت و خيره كننده .همه اثاثيه آن خانه از چند
قطعه حصير، يك بوريا، يك ملافه ، چند بالش ، چند تشك و شمارى كاسه و
بشقاب فراتر نمى رود؛ اما با اين سادگى وسايل و لوازم ، چقدر دل انگيز
و روح پرور و پاياست ! چرا كه بر اساس توحيد و تقوا، قداست و معنويت ،
خرد و كمال ، شور و شعور و آگاهى و تعهد بنياد شده است از آن عشق و
صفا، ايمان و اخلاص ، شرافت و آزادگى و عدالت خواهى و حق طلبى مى جوشد
و نسيم ارزش هاى والاى انسانى مى وزد و عطر پاكى و راستى مى تراود.
خود در مورد اين بعد از سادگى زندگى اش مى فرمود:
ما
لنا فراش الا جلد كبش ننام عليه
(514)
من و همتاى زندگى ام ، از وسايل زندگى و رفاهى جز پوست گوسفندى كه شب
ها بر روى آن استراحت كنيم ، فرشى نداريم .
7- غذا و خوراك ساده
ريحانه پيامبر به راستى پرچمدار فكرى و اخلاقى و انسانى مردم به
ويژه زنان و دختران جامعه خويش است .با اين كه به بيان همتاى زندگى اش
، امير والايى ها برايش آسان بود تا بهترين غذاها و لذت بخش ترين خوراك
ها و گواراترين نوشيدنى ها را بر سفره خويش گذارد و خوان خويش را رنگين
و رنگين تر سازد، اما او نه تنها خود چنين نكرد و آن سبك را زيبنده خود
ندانست كه آن را براى دوستداران و رهروان راستين راه خويش نيز حقارت
بار نگريست تا چه رسد به خود و خاندانش .
او كه قلب پرمهرش براى تقرب به خدا در خدمت مردم مى تپد،
او كه رنج و درد مردم را با مغز استخوان هايش حس مى كند،
او كه تجربه ((شعب ابى طالب ))
و محاصره تمام عيار استبداد مكه را با خود دارد، او كه در غربت و
تنهايى و محروميت و رنج پيامبر، براى او نقش مادرى پرمهر را ايفا مى
كند،
او كه در شب عروسى اش جامعه نو و زيباى خود را به زن بينوا مى بخشد،
او كه افطار ساده خود و هر دو فرزندش را به مدت سه شب به بينوا و يتيم
و اسير هديه مى كند،
او كه در بحران ها و فشارگاه روزها و شب ها بسان پدر و همتاى خويش ،
گرسنه سر بر بالش مى گذارد، و تنها انديشه اش نجات و رفاه و آسايش و
استقلال و مصون ماندن جامعه از شرارت كفر و ارتجاع و تاريك انديشى و
بيداد است ،
او كه پرده خانه و دستبند نور ديدگانش را به محرومان هديه مى فرستد،
او كه بخشى از دسترنج خود و شوى ارجمندش را با قناعت و پس انداز به
گرسنگان انفاق مى كند،
او كه از درآمد فدك براى خود چيزى پس انداز نمى نمايد،
آرى ، چنين بانوى بزرگ و نامدارى كه بسان پيامبران در انديشه انسانها و
نجات و سعادت و تاءمين حقوق و امنيت و رفاه و آزادى جامعه آنهاست ، او
چگونه مى تواند فارغ از ياد مردمش سفره رنگين بكشد؟!
چگونه مى تواند اين اصل رهبرى راستين و مردمى و اسلامى و پاسخ گوى به
مردم را از ياد ببرد كه امير والايى ها فرمود:
فان
الله فرض على ائمة العدل ان يقدروا انفسهم بضعفة الناس كيلا يتبيغ
بالفقير فقره .(515)
خداى فرزانه بر پيشوايان راستين حق و عدالت واجب شمرده است ؟ در زندگى
، بر خود سخت گيرند و بسان محرومان جامعه باشند تا هم به ياد نجات آنان
باشند و هم احساس محروميت و فقر، محرومان را به هيجان نياورد تا سر از
فرمان خدا بر تابند.
آرى ، او در آن شرايط سخت و بحرانى آغاز پيشرفت اسلام ، ساده زيستى و
ساده پوشى ، خانه ساده و گلين ، وسايل زندگى ساده و غذاى ساده و زندگى
ساده و پرمعنويت و باروح و باصفا را بر مى گزيند.
خودش اين راه را انتخاب مى كند.مگر مادرش ((خديجه
)) كه ثروتمندترين بانوى حجاز بود، همه ثروت خود
را وقف پيشرفت حق نكرد و خود، زندگى ساده و همرنگ با محرومان را
برنگزيد تا جامعه به بركت اسلام و پيامبر اوج گيرد و از بدبختى و تيره
روزى و فقر مادى و معنوى نجات يابد؟
آرى ، ريحانه پيامبر، غذا و سفره اش نيز ساده و انسانى بود.از نانى كه
دانه و گندم آن را خود آرد مى كرد و نان فراهم مى آورد،
از شيرى كه در شرايط عادى در دسترس توده مردم بود،
و از خرمايى كه مردم نيز فراهم مى كردند، گاه از غذاى گوشتى نيز بهره
مى گرفت ، و گاه نيز شرايط بحرانى مى شد و گرسنگى و محروميت را در راه
خدا و هدف و آرمان بلندش به جان مى خريد.اما هرگز ساده زيستى را از ياد
نبرد؛ درست همان گونه كه همراز زندگى اش اميرمؤ منان تا آخرين شب توقف
در اين خراب آباد، ساده و با صفا و همرنگ و همراه مردم زيست .
و آخرين سفره و آخرين غذايش را قطعه نانى جوين و اندكى نمك آراسته بود!
20- آراستگى و برازندگى
وصف ناپذير
ريحانه ارجمند پيامبر نمونه بى مثال جمال و كمال بود و شاهكارى
از آفرينش آفريدگار زيبايى ها و ظرافت ها و لطافت ها.
او در نورافشانى سيما و سيرت ، زيبايى ظاهر و باطن و شكوه چهره و
شايستگى گفتار و رفتار و آراستگى به ارزش هاى اخلاقى و انسانى بى نظير
بود؛ به گونه اى كه خدا او را در همه چيز و همه صحنه ها و ميدان ها
نمونه و نسخه تك و بى مثال آفريده و در چشم انداز عصرها و نسلها به
ويژه زنان و دختران خردورز و مترقى و با وقار قرار داده است .
او برترين دخت بهشت ،
برترين زن توحيدگرا و با ايمان ،
برترين و والاترين زن گيتى ،
و حوريه اى در سيماى انسان بود و اين برترى و والاترى ، هم در جمال
پرشكوه و سيماى نورافشان ، زيبايى ، ظرافت ، دقت ، سليقه ، لطافت
گفتار، رفتار و انديشه اش تلاءلؤ داشت و هم در دانش و بينش و ارزش هاى
اخلاقى و انسانى درس آموز و تاريخ سازش .
او در كنار آراستگى به نعمت گران زيبايى و جمال وصف ناپذير طبيعى اش ،
به آراستگى و برازندگى ظاهرى و تجمل و زينت ، به همراه وقار و عفاف ،
سخت بها مى داد و در محيط خانه و خانواده و در قلمرو شرف و نجابت و به
هنگام عبادت خدا و نيايش با او از عطرها و بوهاى خوش نيز بهره مى گرفت
.
شايد اين سخن براى پاره اى كه سيماى تحريف شده آن زيباترين انسان را به
دست دوستان ناآگاه و يا بدخواهان ديده اند، گران آيد اما چنين كسانى كه
خوبى و تعهد و تقوا و عفاف را در سر و صورت نامرتب و لباس هاى نامنظم و
مو و روى به هم ريخته و لباس هاى ژنده و پاره و زندگى از هم گسيخته
جستجو مى كنند و از زيبايى و ظرافت و لطافت و آراستگى و هنر مترقى و
انسانى و بهره ورى از نعمت دارايى و امكانات ، بيگانه اند و آن را
ناسازگار با دين و آيين ساخته و پرداخته فكر خمود و انديشه تيره و تار
خود مى پندارند، بايد بدانند كه ريحانه پيامبر را شناخته اند و نه دين
و آيين آسمانى و راه و رسم هماهنگ با فطرت انسانى او و پدر و همتاى
بزرگوار و خاندان و فرزندان معصوم او را.
چرا كه تمايل به زيبايى و زيباپسندى از خواسته هاى طبيعى و فطرى انسان
است و احساس لذت از مناظر زيبا و جمال دلپذير و آراسته ، با سرشت انسان
درآميخته و خدا او را اين گونه آفريده و خواسته و پسنديده است و درست
به همين دليل است كه همه جامعه ها و تمدن ها، حتى عقب مانده ترين آنها
از چنين احساس مقدس و تحول آفرينى بهره ورند؛ گرچه ممكن است ميزان و
ملاك جمال و دلبرى و يا مراتب شكوفايى اين حس انسانى به خاطر عدم رهبرى
و پرورش درست آن تفاوت كند؛ چرا كه براى شناخت زيبايى ها و درك جمال
طبيعى و هنرى ، تنها حسن فطرى جمال دوستى كافى نيست بلكه اين حس بسان
استعداد تفكر و انديشه ورى و سخن گفتن و خط نوشتن است ، كه بايد رهبرى
و تربيت و شكوفا گردد تا انسان زيبايى پديده هاى گوناگون را درك و از
اين راه روزنه اى به سوى پديدآورنده زيبايى ها و ظرافت ها و لطافت ها
بگشايد و به او نزديك شود.
ابعاد چندگانه روح انسان
روانشناسان بر اين انديشه اند كه ((حس
زيبايى )) و زيباپسندى و كشش به سوى جمال و
زيبايى از ابعاد چندگانه روح انسانى است كه در كنار ((حس
نيكى ))، ((حس دانايى
)) و ((حس مذهبى
))، ابعاد اصلى روان انسان را شكل مى دهند و بر
اين باورند كه همه زيبايى هاى شعر و ادب ، صنايع ظريف و تماشايى ، هنر
مترقى و تحول آفرين ، عشق به جمال و تجمل ، علاقه به زينت و آراستگى ،
تمايل به برازندگى و شكوه ، احساس لذت از تماشاى منظره هاى دل انگيز
طبيعى و مصنوعى و تابلوهاى هنرى ، تلاش براى زيباسازى شهر، خانه ،
فروشگاه و محيط زندگى ، كوشش براى آراستگى مو و رو و چهره و لباس ،
اتاق پذيرايى و ميز غذا،
مبل و صندلى ،
مدرسه و دانشگاه ،
بيمارستان و داروخانه ها،
بسته بندى پرزرق و برق مواد غذايى و دارويى و آرايشى ،
پديد آوردن باغ ها و بوستان هاى پرگل و لاله ، ساختن كاخ ها و ويلاهاى
مدرن ، زيباسازى و زيباپسندى و زيباخواهى همه چيز و همه جا و همگان از
اين كشش طبيعى و اين حس دل انگيز و مقدس و تاريخ ساز سرچشمه مى گيرد.
با اين بيان ، چگونه مى توان پذيرفت كه يك رهبر و نمونه و الگوى راستين
جامعه يا يك برنامه مترقى و آسمانى براى زندگى انسانها مى تواند اين حس
اصيل انسانى را در روح خويش ناديده انگاشته و بدون توجه به پيامدهاى
عدم ظهور و تربيت و شكوفايى درست آن ، به جاى رهبرى و پرورش و به گل و
ميوه و خلاقيت و ابتكار نشاندنش ، در نابودى آن بكوشد؟!
به راستى آيا اين شيوه با شخصيت والا و فطرى بودن راه و رسم ريحانه
پيامبر سازگار و درخور تداوم و الگوگيرى است ؟
ريحانه پيامبر و حس زيبا
پسندى
در بينش انديشمندانه و سيره انسانى و مترقى ريحانه پيامبر، حس
زيبايى و زيبا پسندى بسان ديگر كشش هاى طبيعى و انسانى به رسميت شناخته
شده و همان گونه كه براى حمايت از تمايلات انسانى و تربيت و تعديل و
رهبرى شايسته آنها تدابيرى دقيق و انسانى انديشيده شده ، براى پاسخ به
ارضاى حس زيباپسندى و جمال خواهى و رهبرى و پرورش درست آن نيز بهترين
برنامه ارائه گرديده است ، و اگر اين بانوى متفكر و ديگر پيشوايان
راستين اسلام را آموزگاران و پرچمداران زيباپسندى و زيبايى خواهى و هنر
مترقى عنوان دهيم ، چيزى جز حقيقت نگفته ايم ؛
چرا كه آنان با شناخت عميق زيبايى هاى گوناگون و منظره هاى دل انگيز
كران تا كران هستى و احساس ژرف آنها، همه انسانها، به ويژه نويسندگان
توانا و خوش ذوق ،
گويندگان با سليقه و سنجيده گو،
هنرمندان هدفدار و نيك انديش ،
فرهنگيان نكته سنج و نكته پرداز،
نقاشان چيره دست و خلاق ،
سرايندگان پرشور و شعور،
رسانه هاى دانشور و با فرهنگ ،
و تمامى روشنفكران و صاحبان ذوق ،
قريحه و عواطف لطيف و ظريف بشرى را به سوى اين زيبايى ها و ظرافت ها و
سرچشمه و آفريدگار آنها توجه داده و در قالب دل انگيزترين سخنان و
زيباترين شعر و نثر، حس زيبايى و زيباپسندى و جمال دوستى و كمال خواهى
آنان را برانگيخته و به سوى هدف هاى والا رهبرى نموده و به آنها پاسخ
داده و آنها را پرورده و شكوفا ساخته اند.
آيا مى توان اين آيه شريفه را جز در توجه دادن به زيبايى هاى آسمان و
جز در راه شكوفا ساختن و به گل نشاندن اين حس تاريخ ساز و شناخت
آفريدگار زيبايى ها، ارزيابى كرد كه مى فرمايد:
افلم
ينظروا الى السماء فوقهم كيف بنيناها و زيناها(516)
((پس آيا به آسمان بالاى سرشان ننگريسته اند كه
چگونه آن را ساخته و زينتش داده ايم ؟))
و نيز اين آيه را كه مى فرمايد:
ولقد
زينا السماء الدنيا بمصابيح
(517)
((و به يقين ، ما آسمان دنيا را با چراغ هايى
زيبا زينت داديم .))
و اين آيه را كه مى فرمايد:
ولقد
جعلنا فى السماء بروجا و زيناها للناظرين
(518)
((و به يقين ، ما در آسمان برج هايى قرار داديم
و آن را براى تماشاگران جست جوگر و متفكر آراستيم .))
و اين بيان برانگيزاننده پيامبر را كه فرمود:
عليكم بالوجوه الملاح و الحدق السود(519)
بر شما باد كه با خوبرويان نمكين سيما و مشكين چشم معاشرت نماييد.
و فرمود:
اطلبوا الخير عند حسان الوجوه
(520)
((خوبى و نيكى را نزد زيبارويان و نيكوسيرتان
بجوييد.))
و فرمود:
افضل
نساء امتى اصبحهن وجها و...(521)
((برترين زنان امت من آنانى هستند كه سيما و
رفتارشان زيباتر و مهريه آنان كمتر است .))
و اين سخن اميرمؤمنان را كه فرمود:
حسن
وجه المؤمن عناية الله به ...
((زيبايى چهره و سيماى انسان با ايمان نشانگر
عنايت خدا به اوست .))
و اين بيان يازدهمين امام نور را كه فرمود:
حسن
الصورة جمال ظاهر و حسن العقل جمال باطن .(522)
زيبايى چهره انسان ، جمال و شكوه ظاهرى اوست و جمال و نيكويى خرد و
انديشه ، سرمايه آراستگى باطنى و درونى او.
نمونه آراستگى و برازندگى
افزون بر توجه دادن به منظره هاى دلپذير طبيعت ، زيبايى هاى
مصنوعى و تجمل و خودآرايى نيز بسان زيبادوستى و زيباپسندى ، مورد توجه
قرآن و اسلام است و خود پيشوايان راستين دين ، از آن جمله ريحانه
پرشكوه و پرواپيشه پيامبر، خود نمونه آراستگى و برازندگى بود و در
زندگى سرشار از ظرافت و لطافت و قداست خويش به پيروانشان نشان داد كه
در پاسخ به ارضاى اين حس تاريخ ساز و رهبرى درست و معتدل و بدون افراط
و تفريط آن ، بايد موهبت زيبايى را گرامى داشت و آن را با آراستگى
اخلاقى و انسانى و نجابت و عفاف ، زيباتر ساخت .
بايد به بهداشت و پاكيزگى بدن ، مسواك دندان و بهداشت دهان ، آراسته
ساختن مو و رو و پوشيدن لباس مرتب ، بهره ورى از مركب خوب ، روغن زدن
مو، رنگ كردن آن ، عطرآگين ساختن خويشتن و به زيباسازى خانه و محيط
زندگى و شهر و ديار بها داد؛ چرا كه اينها از نشانه هاى ايمان و پروا و
بندگى آگاهانه و عاشقانه آفريدگار زيبايى ها و از راه تقرب به بارگاه
او و تخلق به اخلاق انسانى و الهى است .
مگر نه اينكه قرآن به تجمل و خودآرايى فرمان مى دهد و مى فرمايد:
يا
بنى آدم خذوا زينتكم عند كل مسجد(523)
((هان اى فرزندان آدم ! جامه و زينت خود را در
هر نماز و عبادتى برگيريد!))
و در نكوهش عناصر و جريان هاى خمود و گريزان از زيبايى و برازندگى مى
فرمايد:
قل
من حرم زينة الله التى اخرج لعباده ...(524)
((هان اى پيامبر! بگو: زينت ها و زيبايى هايى را
كه خدا براى بندگانش پديد آورده است ، و نيز رزق و روزيهاى پاكيزه را،
چه كسى بر آنها حرام گردانيده است ؟))
مگر نه اينكه پيامبر گرامى به يكى از همسران خويش كه از آراستگى و
برازندگى و بها دادن آن حضرت به اين موضوع شگفت زده شده بود فرمود:
((خداوند دوست مى دارد، هنگامى كه بنده با
ايمانش به سوى برادران دينى و همنوعان خويش مى رود، آراسته و برازنده
بر آنها وارد مى شود.))
ان الله يحب اذا خرج عبده المؤمن الى اخيه ...(525)
و مگر دومين امام نور نبود كه وقتى براى نماز و نيايش با خدا آماده مى
شد، بهترين و باشكوهترين لباس خويش را مى پوشيد و خود را از هميشه
آراسته تر مى ساخت .
كان
الحسن (عليه السلام) اذا قام الى الصلوة لبس اجود يثابه و يقول : ان
الله جميل يحب الجمال فاتجمل لربى و هو يقول : خذوا زينتكم عند كل
مسجد.(526)
((خداى فرزانه ، زيباست و زيبايى را دوست مى
دارد به همين جهت من براى راز و نياز با پروردگارم لباس زيباى خويش را
مى پوشم چرا كه او دستور داده است كه : به هنگام رفتن به مسجد و
پرستشگاه ، زينت و زيور خود را برگيريد و آراسته و پاكيزه باشيد!))
و مگر ششمين امام نور در انگيزش به تجمل و خودآرايى و برانگيختن همگان
براى زيباسازى درون و برون نفرمود:
ان
الله جميل و يحب الجمال و يحب ان يرى اثر النعمة على عبده .(527)
((به يقين ، خداى فرزانه زيباست و زيبايى را
دوست مى دارد و نيز دوست مى دارد كه نعمت زيبايى را كه بر بنده اش
ارزانى داشته است ، در او بنگرد.))
و مگر در تشويق به خودآرايى و تجمل نفرمود:
اختضبوا فانه يزيد فى شبابكم و جمالكم .
((خضاب كنيد كه بر جوانى و زيبايى شما مى
افزايد.))(528)
اگر چنين است ، پس چرا برخى از مدعيان اسلام و ايمان با اين كه دل
هايشان آكنده از عشق به پيشوايان نور، از جمله ريحانه پيامبر است ، او
را نمى شناسند و با سيماى نورافشان و برازنده و سيره مترقى و زيبا و
شايسته اش بيگانه اند و ساده انديشانه آن سمبل زيبايى ها و برازندگى ها
و والايى ها را به گونه اى وصف مى نمايند و جمال بى مثال او را به سبكى
به تصوير مى كشند كه گويى هماره سيمايى گرفته و نگران ،
چهره اى خشن و سخت ،
چشمانى گريان و اشكبار،
زبانى گله مند و گله گزار،
لباس پاره و بى ارزش ،
موهايى پريشان و نامنظم ،
و حال و روزى نالان داشته و از خوشرويى و خوشخويى ، شادابى و طراوت ،
زيبايى و آراستگى هاى پرشكوه آن دخت بهشت و آن بانوى نمونه بيگانه اند؛
در حالى كه اين تصوير تار و گريزاننده ، هيچ نشانى از سيما و تصوير
ملكوتى و زيباى او ندارد و اين را دست خيانت دشمن و ساده انديشى و
خمودى و تاريك انديشى دوست ساخته است و هيچ ربطى به سيماى ريحانه
پيامبر ندارد؛ چرا كه او در سيما و سيره ، ظاهر و باطن ، سبك و روش ،
جمال و كمال ، زينت و تجمل ، گفتار و عملكرد و فرهنگ و اخلاق ، شبيه
ترين ها به پدرش پيامبر بود و تجسم والايى ها و آراستگى ها و زيبايى
هاى او، و ترجمان راه و رسم زيبا، زيباپسند و زيباخواه و زيبادوست قرآن
.
سبك و سيره آن نمونه زيبايى ها و پاكى ها اين بود كه هم به خودسازى
معنوى و انسانى سخت بها مى داد و هم به آراستگى و برازندگى و ظرافت و
زيبايى ، اين موهبت بزرگ خدا به انسان ، هم به خوشرويى آراسته بود و هم
به خوشخويى .
او به آراستگى ظاهرى ، نه تنها بها مى داد كه آن را نوعى عبادت خدا مى
شمرد و اين درس را به پيروانش مى داد كه خودآرايى و نظافت و بهداشت و
آراستگى و برازندگى و بهره ورى از عطر و بوى خوش در قلمرو مقررات ، بر
خلاف پندار عناصر و جريانهاى خمود، نه تنها ناپسند نيست كه بسيار هم
پسنديده است .اين كار هم عبادت خدا و مايه تقرب و گرمى زندگى و هم
پاسخى است طبيعى و انسانى و خردمندانه به حس زيبايى و زيباپسندى و جمال
دوستى و كمال طلبى انسان .
براى نمونه :
1- در زندگى آن بانوى بهشت آورده اند كه آن حضرت با اين كه در پروا و
پاكى به گونه اى بود كه از رسيدن بوى خوش عطرش به نابينايى بيگانه پروا
مى فرمود: با اين وصف ، در كانون خانه و خانواده هماره عطرآگين و
آراسته و باوقار و پرشكوه مى زيست و موهبت زيبايى و جمال بى مثال را كه
خدا به او ارزانى داشته بود، با تجمل و آراستگى و جلوه گر ساختن آن در
مرز مقررات سپاس مى گزارد.
يكى از شاگردانش آورده است كه : آن بانوى انديشمند هماره آراسته و
عطرآگين بود و اين كار را نوعى عبادت و مايه تقرب به خدا مى شمرد؛ به
گونه اى كه حتى در واپسين لحظات زندگى اش وضو ساخت و جمال پرفروغ و
نورافشانش را آراسته تر نمود و به من فرمود:
هان اى اسماء! عطر مرا كه هميشه با آن خويشتن را عطرآگين مى سازم ،
بياور و پيراهنى را كه هماره با آن نماز مى گزارم ، حاضر ساز و بر
بالين من بنشين تا لختى بياسايم و.به هنگام فرارسيدن وقت نماز، به
بيدار كردن من اقدام كند؛ اگر بيدار شدم كه به عبادت و نيايش مى پردازم
و اگر بيدار نشدم ، كسى را از پى اميرمؤمنان بفرست و جريان را به او
گزارش كن .هاتى
طيبى الذى اتطيب به ...(529)
2- بانوى شايسته كردار، ((ام سلمه
)) آورده است كه : از ريحانه پيامبر عطر خواستم
و گفتم : سرورم آيا عطر و بوى خوشى نزد خويش داريد؟
فرمود: آرى ! و بى درنگ شيشه عطرى آورد و اندكى از آن را بر كف دستم
ريخت .بوى خوشى از آن برخاست كه هرگز به مشامم نرسيده بود؛ تو گويى از
عطرهاى بهشت است .(530)
3- يكى از ياران درست كردار پيامبر آورده است كه : در آستانه عروسى دخت
بهشت ، پدرش پيامبر مرا به بازار فرستاد تا عطر خوبى تهيه كنم و هنگامى
كه آوردم ، فرمود آن را به ((فاطمه
)) بدهم .آن را نزد دخت ارجمند پيامبر بردم كه
پرسيد: عمار! اين عطر چيست و آن را از كجا آورده اى ؟
يا
ابا اليقظان ! ما هذا الطيب ؟(531)
گفتم : اين را به دستور پدرتان براى شما فراهم آورده ام .
4- اميرمؤمنان در اشاره به آراستگى و جمال و كمال وصف ناپذير آن حضرت
مى فرمايد:
...ولقد كنت انظر اليها فتنكشف عنى الهموم و الاحزان .(532)
((به خداى سوگند، زندگى زيبا و با صفاى من با
ريحانه پيامبر به گونه اى بود كه نه من او را به خشم آوردم و نه او مرا
آزرده ساخت .به گونه اى كه تماشاى جمال و كمال او و حضورش در زندگى ام
، همه غم و اندوه و آثار مشكلات و تنگناها را از زندگى ام مى زدود.))
21- تجسم حيا و وقار
واژه دلپذير و ارزشمند ((حيا))،
در فرهنگ و زبان فارسى به ((آزرم
)) و يا شرم و احساس خجالت تعبير مى گردد، در فرهنگ و قاموس
قرآن و عترت به مفهوم احساس انفعال و انكسار روانى يا احساس شرم و حيا
در برابر ترس از نكوهش و سرزنش ديگران در برابر قانون ستيزى و قانون
شكنى و خودكامگى و خودسرى و گناه و زشتكارى و پايمال ساختن حقوق بشر
آمده است .
اين حالت پسنديده روحى و روانى و اين خلق و خوى مترقى و متمدنانه ، از
ويژگى هاى انسان خردمند و خردورز،
از نشانه هاى علو روح و اعتماد به خويشتن ،
از نشانه هاى سلامت نفس و قوت ضمير،
از نشانه هاى بيدارى فطرت و شكوفايى وجدان ،
از صفات شايسته و بايسته انسان ،
از علايم رشد فكرى و فرهنگى و اجتماعى و معنوى ،
از رازهاى سعادت و نيك بختى ،
از سجاياى اخلاقى و انسانى ،
از نشانه هاى ايمان و پرواى از خدا،
از ارزش هاى والاى الهى ،
از نشانه هاى بها دادن به افكار عمومى و حقوق اجتماعى ،
از ضمانت هاى بزرگ رعايت مقررات و قوانين ،
از عوامل مهم و مؤ ثر روانى و مردمى در جلوگيرى از قانون گريزى و
مرزشكنى و خودكامگى و خودسرى ،
از راهكارها و ابزارهاى لازم براى ساختن جامعه و تمدن و محيط و شرايط و
فضاى اجتماعى و سياسى و قضايى و اقتصادى مطلوب براى تاءمين حقوق و حرمت
و آزادى و امنيت انسانها، و باعث وجاهت و زيبايى و كرامت و آبرومندى
فرد و جامعه و خانواده و نظام در برابر خدا، خويشتن ، افكار عمومى ، و
تاريخ است .
از اين ديدگاه است كه ششمين امام نور در گراميداشت ((حيا))،
به يكى از شاگردانش فرمود:
انظر
الان يا مفضل الى ما خص به الانسان دون جميع الحيوان من هذا الخلق
الجليل قدره ...اعنى الحياء(533)
((هان اى مفضل ! اينك به اين ويژگى
((حيا))، كه خداى فرزانه
آن را تنها از آن انسان ساخته و به او ارزانى داشته و حيوانات از آن بى
بهره اند، نيك بنگر و در ره آورد آن ژرف بينديش ! اگر اين ويژگى انسان
نبود، نه حرمت ميهمان در جامعه رعايت مى شد و نه احترام عهد و پيمانها؛
نه كسى به امانت ها بها مى داد و نه به وفا و وفادارى و آزادگى و
بشردوستى ؛ نه كسى در انجام خواسته هاى عادلانه و انسانى ديگران تلاش
مى كرد و نه در جلب نيكى ها و ارزش ها؛ نه كسى به عمل به قانون و رعايت
مقررات افتخار مى نمود و نه تلاش در راه آزادى و تاءمين حقوق انسانها؛
نه كسى از ستم و بيداد دورى مى جست و نه از گناه و زشتى اعلان بيزارى
مى كرد.<