سيما و سيره ريحانه پيامبر (صلى الله عليه و آله )

على كرمى فريدنى

- ۳ -


هرچه بود و هركه بد، اعجوبه جهان خلقت ، معماى انسانيت ، راز و رمز هستى ، گوهر گرانبهاى آفرينش ، آيت قدرت بى كران خدا از آفريدن آفريدگان ، خلاصه فضيلت ها، عصاره كرامت ها، مجموعه موهبت ها و فرزانگى ها و نشان توانايى بديع و عجيب آفريدگار فرزانه در آفريدن از جنس ((زنان )) بود.
شگفت انگيزترين انسان و شگرف ترين بشرى بود كه در پست دخترى ، همراز و همسنگ و همراه و پشتيبان كارآمد و دلسوز و مشاور پدر، و در مقام همسرى يار و مددكار و مشاور و مدافع و گرمابخش زندگى همسر، و محبوب ترين يار و نزديكترين دوست و پرتوان ترين غمخوار او، و در گستره شكوه زن بودن و عضو حساسى از جامعه بشرى به حساب آمدن ، جارى تر از رودخانه هاى هميشه جارى ،
خروشان تر از سيلاب خروشان ،
دل انگيزتر از آبشارهاى هميشه ريزان ،
غرنده تر از رعد،
روشنگرتر از درخشش برق ،
دليرتر از شير ژيان ،
شكيباتر از تك درخت بيابان ،
حماسه سازتر از تمامى حماسه سازان ،
و سرسخت تر و نستوه تر و پرشورتر از پيامبران ، در راه حق و عدالت و آزادى و حقوق بشر بود.
او آدم ، ((پدر انسانها))، و برگزيده خدا در سپيده دم آفرينش انسان نبود، اما شگفتا كه ((علم اسماء)) و دانشى را كه آفريدگار هستى به آدم آموخت و آن گاه او، در امتحان و آزمون از فرشتگان پيشى گرفت ، همه را آموخته بود و مى دانست و از آدم گوياتر و رساتر خبر مى داد!
او به ظاهر مسجود فرشتگان ، به فرمان خدا نبود، اما همسخن و همراه و مورد تكريم و تحسين و اعجاب و احترام آنها بود!
خانه او و پدرش فرودگاه فرشتگان بود.آنان براى زيارت او سر از پا نمى شناختند و افتخار خدمت به آن دردانه جهان آفرينش را به هيچ بهايى معامله نمى كردند؛ چرا كه خوب مى دانستند كه نه تنها سجده در برابر آدم به فرمان خدا، به احترام او و پدر گرانقدر و شوى شهسوار و فرزندان شكوهبارش بود كه آفرينش هستى به خاطر آنان است .
او نوح ، آن بنده سپاسگزار، آن پيامبر برگزيده ، آن سازنده و ناخداى كشتى نجات و آن پيام رسان شكيبا و پراستقامتى كه نهصد و پنجاه سال به فرمان خدا پايدارى كرد و سلام و درود خداى را نصيب خود ساخت ، نبود، اما بانوى بانوان ،
سالار شايستگان ، بنده وارسته و شايسته خدا، دخت گرانمايه پيامبر، پاره تن و رگ حيات و مايه زندگى محمد(صلى الله عليه و آله ) بود، و مادر قهرمان بزرگى است كه ناخداى كشتى نجات و چراغ هدايت است و خود نيز افزون بر اين امتيازات ، محدثه بود و بر او الهام مى شد و مقامى بس ‍ والا و موقعيتى بسيار عظيم در بارگاه خدا داشت ، به گونه اى كه معيار حق و باطل بود و مام پرفضيلت و والا مقام خاندانى كه به بيان پيشواى بزرگ توحيد، داستانشان داستان كشتى نوح است كه هر كس به آن پناه برد، نجات خواهد يافت و هر كس از آن دورى گزيند، غرق خواهد گشت .
او ابراهيم و اسماعيل و يونس و صالح و زكريا و يحيى و ادريس و شعيب و هود و موسى و عيسى و...نبود، اما از همه اين سرفرازان و قافله سالاران دانش و تقوا و ايمان و عمل و شهامت و شجاعت و ايثار و فداكارى و بردبارى و شكيبايى و آزادى و آزادگى و حق محورى و مردم خواهى ، بيشترين نشانه ها را داشت ، و ارزش هاى عقيدتى و اخلاقى و انسانى و معنوى آن برگزيدگان خدا، يكجا در كران تا كران اقيانوس مواج وجودش ‍ موج مى زد.
او محمد (صلى الله عليه و آله )، برترين انسان و آخرين و والاترين برگزيده خدا نبود، و در طلوع جهان افروز نور وجودش ايوان پر زرق و برق استبداد نشكافت و كنگره هاى آن فرو نريخت ، و شعله هاى سركش آتشكده فارس ‍ به خاموشى نگراييد و درياچه ساوه خشك نشد و ((كسرى )) و درباريانش ‍ دچار خواب هاى آشفته نشدند و بتهاى بتكده ها و بتخانه هاى مكه سرنگون نگرديد، و پس از ولادت ، بى درنگ نداى عظمت خدا را بدين گونه طنين افكن نساخت كه : الله اكبر، والحمد لله كثيرا، سبحان الله بكرة واصيلا، اما همه گواهى داده اند كه با ولادتش نورى درخشان تلؤ لؤ كرد و شعاع آن نه تنها مكه و خانه هاى آن ، كه تا فرسنگ ها فاصله را نورباران ساخت ، و همان لحظات پس از ولادت ، زبان به ستايش خداى بى همتا گشود و نداى شكوه و عظمت خدا و آزادى و آزادگى و كرامت انسان و نفى پرستش هاى چندش آور و ذلت بار، و رسالت پيامبر و امامت پيشوايان راستين نور را سر داد و در قالب آن ، استبداد و خودكامگى و زورمدارى و فريب و حق كشى و قيم مآبى را مردود اعلان كرد:
اشهد ان لا اله الا الله ، وان ابى رسول الله سيد الانبياء، و ان بعلى سيد الاوصياء، وان ولدى سادة الاسباط.(6)
او فرمان بعثت نيافت و قرآن بر او فرود نيامد و رنج رساندن پيام خدا را به طور مستقيم و در درجه نخست نچشيد، اما او قامت بلند انديشه ،
سرو برافراشته آگاهى و آزادگى ،
آبشار زلال و شفاف دانش و بينش ،
برترين بانوى هستى ،
محبوب ترين انسان ها در پيشگاه پيامبر،
شبيه ترين انسان ها در صورت و سيرت به او،
قرين و همتا و همشاءن امير والايى ها،
مام پرفضيلت پيشوايان نور،
اقيانوس بى كرانه ارزش ها و والايى ها و قداست ها،
موهبت خدا به پيامبر،
تضمين گر جاودانگى دين و دفتر،
كوثر گواراى جويندگان آب حيات ،
الگوى بى بديل رهروان راه كمال ،
ارمغان خدا به پيامبر،
دخت وصف ناپذير بهشت ،
و پرتوى از نور جاودانه پروردگار بود.
او، ((حوا))، مادر انسان ها،
((هاجر))، آن بانوى فداكار و پراخلاص ،
((ساره ))، آن زن شجاع و پاكباخته ،
((آسيه ))، آن شير زن ظلم ستيز و خداجو،
((مريم ))، آن سمبل قداست و تقرب به خدا،
و ((خديجه ))، آن بانوى خردمند و تجسم حق جويى و فداكارى و شهامت و استقلال انديشه و نجابت - كه به بيان پيامبر، زيبنده ترين زنان تاريخ انسانيت اند - نبود، اما خود يك تنه و به تنهايى ، بانوى بانوان بهشت ،
سالار زنان آگاه و با ايمان ،
سرور زنان گيتى ،
برجسته ترين الگو در كران تا كران تاريخ ،
آيينه تمام نماى حقيقت ،
تجسم روشن فضيلت ،
اختر تابناك عصمت و طهارت ،
دردانه خاندان رسالت ،
نمونه كامل يك دختر شايسته و بايسته براى پدر،
ترجمان راستين يك بانوى تمام عيار براى زندگى ،
تفسير درست يك عضو سازنده و تاريخ ‌ساز براى جامعه ايده آل ،
مفهوم حقيقى يك مادر برجسته و والا براى نسل سرفراز،
تبلور درخشان گوهر عفاف و پاكى ،
تجليگاه انديشه هاى والا،
قبله گاه ارزش هاى همه شايستگان و تمامى بندگان وارسته و برگزيده خدا،
و شاهكار بى همانند قدرت آفرينش از جنس زن و يكى از علل آفرينش ‍ جهان هستى بود.
او از جنس زنان بود و سند افتخار و مايه مباهات آنان در همه عصرها و نسل ها، در دنيا و آخرت و در ميان پريان و آدميان و فرشتگان و حوريان بهشت است .
نام و لقب بلند آوازه و شكوهبارش : فاطمه ، هاديه ، مهديه ، ملهمه ، محدثه ، صديقه ، طاهره ، مطهره ، حانيه ، مباركه ، معصومه ، زكيه ، نوريه ، سماويه ، حره ، راضيه ، مرضيه ، سيده ، زهراء، بتول ، عذراء، فهيمه ، جميله ، عالمه ، حكيمه ، عليمه ، صفيه ، عابده ، زاهده ، شفيقه ، رشيده ، كريمه ، منصوره ، شريفه ، سعيده ، عزيزه ، حوريه و...بود، اما تو گويى حوريه اى انسان نما، فرشته اى بهشتى ، لؤ لؤ يى نورانى ، گوهرى گرانبها و ناياب ، الگو و سرمشق و نمونه اى كامل و تمام عيار، و مجموعه فضيلت ها، عصاره موهبت ها، چكيده والايى ها، فشرده ارزش ها و شبيه ترين انسان ها در سيما و صورت ، رفتار و سيرت ، گفتار و سخن ، حركات و سكنات ، روح و جان ، انديشه و روان ، به برترين بنده خدا و سرفرازترين برگزيده او ((محمد)) بود.
در حقيقت دخت گرانمايه شخصيت بى همانندى كه خداوند، كتاب قطور و شگرف آفرينش را به خاطر او گشود و به خاطر خاندان سرفراز و پرافتخارش كه فاطمه ، آرى ، فاطمه ، اين بانوى بهشت و اين برجسته ترين الگوى زن در همه جهان ها، محور و مركز و مدار و مام راستين اين خانواده بود.
دوران زندگى اش كوتاه بود اما چنان پربركت ، پرمحتوا، كامل و جامع ، كه به راستى كتاب قطور انسان ساز و جامعه پردازى را مى ماند كه از بخش هاى متنوع و گوناگون فكرى ، عقيدتى ، عبادى ، اخلاقى ، خانوادگى ، هنرى ، اجتماعى ، فرهنگى ، مبارزاتى ، سياسى و...تشكيل شده باشد؛ آن هم در سطحى ممتاز و عالى و بى همانند و وصف ناپذير؛ بسان قرآن ، نهج البلاغه ، صحيفه سجاديه و صحيفه فاطميه ....
توحيد گرايى و يكتاپرستى خالص و ناب ، سرآغاز و سرفصل كتاب وجود فاطمه را تشكيل مى دهد و از پى آن ، بخش بندگى خالصانه ، پرستش ‍ عاشقانه ، راز و نيازها و نيايش ها و رنگ خدا گرفتن ها و الهى شدن هاى اوست كه خواندنى است و شنيدنى و حس كردنى و الهام گرفتنى .
بخش سوم كتاب وجود او را معادشناسى و ايمان به آخرت و حساب و كتاب و برنامه و هدفدارى آفرينش و پرواى از خدا ساخته است كه پژوهشگران را بهت زده مى سازد و انگشت حيرت بر دهان مى گيرند.
پس از آن ، ارزش هاى انسانى و اخلاقى و معنويت اوست كه مطالعه كنندگان كتاب وجود دخت گرانمايه پيامبر را واله و شيداى آن عصاره ارزش ها و چكيده شايستگى ها مى كند.
بخش پنجم كتاب وجودش بخش هنرى است .
هنر دختر نمونه بودن در شعاع رسالت ،
هنر همشاءن و همتا و همسر و مشاور و معاونى بى نظير بودن در زندگى مشترك ،
هنر مادر سرفراز شدن و نسل سرفراز پروراندن براى هميشه ،
هنر زن بودن و عضوى كارآمد و سازنده و نمونه براى جامعه ....
و بخش ديگر كتاب وجود فاطمه را نورافشانى هاى علمى و تربيتى و اجتماعى ، مبارزات فكرى ، فرهنگى و عقيدتى و تلاش ها و روشنگرى هاى خالصانه و قهرمانانه و مسالمت آميز او به منظور صيانت از دين و دفتر و قرآن و عترت و مرزبانى از عدالت و آزادگى شكل مى دهد.
روزگارى را كه همه جا دوشادوش پدر بود و شاهد فداكارى ها و مجاهدت ها و رنج هاى گران او در رساندن پيام خدا نجات بشريت از عفريت شوم جهل و بيداد و خرافات و تعصبات ويرانگر و انواع اسارتها و حقارتها، و غمخوار و اميدبخش و پناه فكرى و عاطفى او بودن ، در سخت ترين شرايط و سهمگين ترين بحران ها.
روزگارى را كه قرين امامت راستين بود و همسنگر و همراز و مشاور و معاون بلندمرتبه اميرمؤمنان و مام پرفضيلت فرزندانش ، و روزگارى كه در اوج تركتازى بازيگران قدرت و خداوندگاران ريا و فريب و زهد و تظاهر و زورمدارى و خودكامگى و تاريك انديشى ، كه مردى يافت نمى شد تا از شهسوار حق و محور عدل و جانشين راستين محمد و ميراث معنوى و سياسى و آرمان نبوى دفاع كند، او، آرى ، فاطمه ، قهرمانانه گام به ميدان جهاد فكرى و فرهنگى و عقيدتى نهاد و موج آفريد و حماسه اى جاودانه پديد آورد و در عرصه هاى گوناگون ، جهادى سترگ و پايان ناپذير و روشنگرانه و انسانى را پى ريخت و تا مرز شهادت و دفن شبانه و پنهانى ، تشييع غريبانه و مظلومانه و مزار ناپيدا و تفكرانگيز و درس آموز و سرشار از ((چرا؟)) پيش رفت و بخش پايان ناپذير كتاب و جود خويش را گشود.
او بر ضد افعى استبدادى كه دگر باره در حال جان گرفتن بود، به پاخاست .
براى خاموش ساختن لهيب سوزان تجاوز و تهاجمى كه در راه بود، حركت كرد.
براى نجات جامعه از شراره طغيانى كه بر ضد آن در حال سازماندهى ارتجاعى ترين نيروها براى سوزانيدن هستى آن بود، بادرايت و شجاعت به خروش آمد.
براى متزلزل ساختن پايگاه هاى چپاول و غارت و ستمى كه به نام عدالت و قسط در حال بنياد بود، فرياد كشيد.
براى شناساندن عجوزه فرتوت و جذامى ظلم و جور كه با هزاران فريب و نيرنگ و كرشمه و ناز خود را فرشته اى فريبا و طناز مى نماياند، به مسجد پيامبر، كه تا پيش از غصب و اشغال به وسيله انحصار و سركوب و تاريك انديشى و خشونت ، سنگر توحيد و تقوا و عدالت و آزادى بود، براى روشنگرى رفت .
براى دريدن ستار فريب و نماياندن چهره كريه جلادان و غداره بندان و آتش افروزانى كه بر هر گذرگاه حساس تاريخ ، با ريا و سالوس و عوام فريبى ، براى به يغما بردن هستى و كرامت و آزادى و شرافت ملت ها كمين مى كنند، آن خطابه شورانگيز و غرور آفرين و عميق و جامع و تاريخ ‌ساز را با آن شهامت وصف ناپذير و ژرف نگرى ويژه خود در رواق تاريخ و در گوش ‍ عصرها و نسل ها طنين افكن ساخت .
براى نشان دادن ماهيت سودجويان ، خودپرستان ، خودكامگان ، بزدلان و ساده انديشانى كه جز منافع آنى و زود گذر خود را نمى بينند و خود را برتر و بالاتر از ديگران مى پندارند و تنها منافع خويش را از ميان همه منافع و حقوق بر باد رفته و پايمال شده مى جويند، شامگاهان كوچه ها و پس ‍ كوچه هاى مدينه را گام سپرد و در خانه مهاجر و انصار را زد و آنان را از خطر سهمگين بيداد و صداى گام هاى وحشت زا و درنده خوى استبداد سياه و ديرپاى اموى و عباسى و ديگر تاريك انديشان و پايمال كنندگان حقوق بشر در ستار دين و به نام خدا و مذهب ، بيدار باش داد.
براى رسوا ساختن ديوسيرتان تاريخ كه در چهره فرشتگان دروغين نجات ، دانش و فرهنگ ، استعدادها و امكانات ، جانها و دارايى ها، احساسات و عواطف ، واژه هاى مقدس و باورهاى مورد احترام توده ها را در انحصار گرفته و با شيادى و دجالگرى مغزهاى پرنبوغ برخاسته از آنان را نيز به اسارت فكرى و عملى خويش مى گيرند، از ((امير)) ارزشها و والايى ها و قداست ها و عدالت ها و حريت ها و نيايش ها و مردم خواهى ها و بشردوستى ها دفاع كرد.
براى از ميدان بيرون راندن خودكامگانى كه بيدادگرى شان همان گونه كه فاطمه (عليها السلام ) ژرفنگرانه پيش بينى كرده بود، جانكاه و طاقت فرسا و استخوان سوز و ديرپا و انحطاطآفرين و در نهايت درجه ناجوانمردانه و عارى از وجدان و رذيلانه بود، آرى ، ((اميره )) نور و روشنايى براى زدودن ظلمت ها، ناآگاهى ها،، غفلت ها، ساده انديشى ها، تعصبات كور، درخشيدنى ديگر آغاز كرد تا همگان اگر خواستند با اين مشعل فراراه ، جرثومه تجاوز و فريب را در هر ستار و با هر شعارى كه چهره منحوسش را نهان كند و با هر رنگى خود را بزك نمايد، و در هر برهه اى از تاريخ و در هر جامعه اى ظاهر گردد، آن را بشناسند.از نهيب شبان بيداردل و هوشيار، بيدار گردند و به دامان گرگ هاى درنده روى نياورند.
او در فرارسيدن دوباره شب هاى سرد زمستان ستم و آغاز دوباره يخبندان ارزش ها كه بار ديگر مى رفت تا گل ها و گل بوته هاى عطرآگين عصر درخشان رسالت را كه يادگار پدرش محمد (صلى الله عليه و آله ) بودند، بلرزاند و آن گاه كه كرم ساقه خوار و مخفى جاهليت و استبداد بر آن بود تا دگر باره شيره جان توده ها را بمكد و قامت رساى استقلال و استوارى و آزادى و آگاهى و حقوق انسانى و امنيت و كرامت شان را از درون بپوساند و پوچ و پوك سازد و مردم را در برابر بيدادى كه در حال سركشيدن بود به تعظيم و ذلت و حقارت - آن هم به نام خدا و باورهاى مقدس دينى - وا دارد، آرى ، آن روز، آن روز سرد و سخت كه براى دفاع از حق و عدالت و ارزش ها، كسى به يارى ((امير)) والايى ها و رادى ها به ميدان نيامد، آنروز، آرى ، آن روز، اين ((اميره )) ارزش ها و والايى ها بپاخاست و بامنطق پولادين ، امواج دانش و بينش ، حقگويى و حق طلبى ، انگيزش به خردمندى و خردورزى ، روشنگرى و انديشاندن ، با خون دل ، با استخوان هاى سينه ، با بازوان گره خورده ، با نفس گرم ، با فرياد حق طلبانه و هشدارهاى برخاسته از پرده دل و با مردم دوستى و خيرخواهى و خداجويى ، و با خون مقدس ‍ ((محسن ))، آن كودك شهيدش ، قرآن و عترت ، دو يادگار و دو امانت گرانمايه پيامبر، را مرزبانى كرد و شعله اميد و نويد را روشن و برافروخته داشت و خون بر رگهاى تاريخ تزريق كرد، و روح بلندآوازه و تابناكش را كه نه در حصار تن محصور بود و نه در زندان زمان و مكان ، آن را در امتداد زمان تا دامنه رستاخيز جارى ساخت و شاهكارى آفريد و تدابيرى انديشيد كه ديگر سرماى استخوان سوز شام تيره بيداد و فريب و دجالگرى نتواند بى سر و صدا حاكم گردد و جاهليت و بيداد را عدالت ، نفاق و خودكامگى را دين ، و شرك و زندقه را توحيد، و كفر بزك شده را اسلام ، و مذهب سالارى مخوف و هراس انگيز و ترور و وحشت شيفتگان قدرت و تاريك انديشان خشونت كيش را حاكميت دين پاك و بشردوستانه خدا و سبك و سيره آزادمنشانه و قانونگرايانه و پرجاذبه و مردمى پيامبر عنوان دهد.
بخش 2: ريشه و تبار پرافتخار ريحانه پيامبر
عوامل سازنده شخصيت
شخصيت فردى ، اجتماعى ، عقيدتى ، اخلاقى ، فرهنگى ، هنرى ، سياسى و...هر انسان شايسته و بايسته اى ساخته و پرداخته عوامل و قالب هايى است كه او را ساخته و آراسته و پرورده اند، عوامل شخصيت ساز و پردازنده اى چون :
عامل وراثت ،
عامل تغذيه جسم و جان ،
عامل خانه و خانواده ،
عامل فرهنگ و آموزش و پرورش ،
عامل محيط به مفهوم گسترده آن ،
و سرانجام عامل اراده تاريخ ساز خود آن انسان .
و نيك مى دانيم كه شرايط خانه و خانواده و شخصيت پدر و مادر و محيط خانوادگى كه نخستين آموزشگاه و محيط تربيت و كلاس آموزش و جايگاه رشد و تكامل هر انسانى است ، چه اثر عميق و سرنوشت سازى در طراحى و پى ريزى و پردازش شخصيت مثبت يا منفى انسان دارد؛ چرا كه شالوده و پايه ها و چارچوب شخصيت جسمى ، فكرى ، روحى ، اخلاقى ، عاطفى ، عقيدتى ، روانى و...كودك در همان كانون پى ريزى مى گردد.و اين عامل حياتى به گونه اى در پردازش شخصيت فرزندان انسان نقش حياتى دارد كه دانشمندان مى گويند: هر انسانى ، نمونه و سمبل و آيينه تمام نماى شخصيت پدر و مادر خويش و طرز تربيت آنان است .
از اين رو براى آشنايى با شخصيت برجسته و باشكوه دخت سرفراز پيامبر بايد پرتوى از وجود گرانمايه پدر و مادر او را شناخت و با خانه و خاندان و تبارى كه اين بانوى بانوان ميوه شيرين و دل انگيز آن شجره مقدس و آن خاستگاه و رويشگاه و بوستان عطرآگين و آن درخت تناور و تربيت يافته آن آموزشگاه فضيلت ها و آن دو مربى نمونه و والاست ، آشنا شد.
نخستين عامل سازنده شخصيت
نخستين عامل سازنده شخصيت ، عامل وراثت يا عامل خانه و خانوده است .
در گذشته ، هماره اين پرسش در ذهن انسانها بود كه چه عاملى ، صفات ، و ويژگى ها و خصوصيات ظاهرى و باطنى يك بوته گل را به نسل بعد انتقال مى دهد؛ به گونه اى كه بذر يك گل را وقتى در باغچه خانه مى افشانيم و مى پروريم ، درست نسخه اى از اصل و آيينه اى است تمام نما از گل مادر، در رنگ و رو، عطر و بو، خاصيت و قيافه ، زيبايى و طراوت ، دل انگيزى و درس آموزى ، يادآور همان ريشه و همان گل سال گذشته است ؛ عامل اين خصوصيات چيست ؟همين گونه در جهان حيوان و انسان .
امروز دانش بشرى با سير شتابان خويش ، پاسخ ‌هاى شايسته را يافته است و عامل وراثت را نخستين عامل سازنده شخصيت و انتقال دهنده ويژگى هاى جسمى ، روحى ، ظاهرى و باطنى نسل هاى گذشته به نسل حاضر و نسل حاضر به آيندگان ، اعلان مى كند.
اين عامل و نقش سازنده اش ، در آيات و روايات ، با ظرافتى وصف ناپذير ترسيم شده است كه از نمودهاى اين واقعيت را مى توان در انبوه روايات مربوط به تشكيل خانواده و گزينش همسر، و نيز در موضوع شير و شيرخوارگى كودك و توجه دادن به سلامت فكرى ، عاطفى و روانى مادر نگريست .
و از همين زاويه است كه براى شناخت بانوى بانوان بايد پدر و مادر گرانقدر او را شناخت و ريشه و تبارش را؛ و نيز تدبير شگرف دستگاه آفرينش در خلقت وى را نگريست .
پدر گرانمايه ريحانه پيامبر
پدر برترين بانوى گيتى ، ((محمد))، كاروانسالار انسانيت و بزرگ پرچمدار آزادى و آزادگى است .
همو كه با همين نام گرانقدر، چهار بار در كتاب ارجمند خدا گرامى داشته شده و سوره اى نيز به همين نام در گراميداشت او فرود آمده است .(7)
همو كه نام بلند و پرشكوهش آيينه تمام نماى راديها و سرفرازيها،
راستى ها و درستى ها،
ايمان ها و اخلاص ها،
عشق ها و عرفان ها،
حق شناسى ها و حق طلبى ها،
عدالت خواهى ها و دادگرى ها،
آزادگى ها و آزادمنشى ها،
شجاعت ها و شهامت ها،
گذشت ها و ايثارها،
بشردوستى ها و مردم خواهى ها،
وفادارى ها و امانت ها،
پارسايى ها و معنويت ها،
توحيدگرايى ها و تقواپيشگى ها،
روشنگرى ها و سازندگى ها،
زيبندگى ها و برازندگى ها،
و به راستى برترين پيام آوران و سفيران خداست .
همو كه خداى جهان آفرين و جود گرانمايه و دين و آيين و راه و رسم آزادى بخش و انسان سازش را براى نجات بشريت برگزيد و او را نويدبخش ‍ رستگارى و سعادت و هشداردهنده از نگونسارى و تيره بختى قرار داد:
وما ارسلناك الا كافة للناس بشيرا و نذيرا(8)
شخصيت پرشكوهى كه آفريدگار هستى و فرشتگانش بر او درود مى فرستند و به توحيدگرايان شايسته كردار و كمال جو نيز فرمان مى رسد كه هماره بر او درود بفرستند:
ان الله و ملائكته يصلون على النبى يا ايها الذين آمنوا صلوا عليه ...(9)
انسان برترى كه خدا به او پايگاهى والا و بالا مى بخشد و نويدش مى دهد كه در پرتو اين رابطه خالصانه و عاشقانه اش باخدا و مهر و دلسوزيش نسبت به مردم ، او را به مقامى ستوده ، اوج مى بخشد:
عسى ان يبعثك ربك مقاما محمودا(10)
و جان گرانقدر او را به گونه اى گرامى مى دارد كه به آن سوگند ياد مى كند:
لعمرك انهم لفى سكرتهم يعمهون (11)
و آن حضرت را به آسمان جلال و مقام شكوهبار قرب و اوج عرش و ملكوت پرواز مى دهد تا در آن سير آسمانى نشانه هاى قدرت خوش را بر آن بنده برگزيده بارگاهش بنماياند:
سبحان الذى اسرى بعبده ليلا من المسجد الحرام الى المسجد الاقصى ...(12)
و او را الگوى شايستگى ها و برازندگى ها و كمال و جمال عنوان مى سازد و مى فرمايد:
لقد كان لكم فى رسول الله اسوة حسنة لمن كان يرجوا الله و اليوم الاخر و ذكر الله كثيرا(13)
((و بى گمان براى شما در اقتدا به پيامبر خدا الگو و سرمشقى نيكوست : براى آن كسى كه به خدا و روز بازپسين اميد مى دارد و خدا را فراوان ياد مى كند.))
و روشن مى سازد كه خداى فرزانه آنچه شايسته و بايسته است و آن حضرت پيش از انگيزش خويش ، آنها را نمى دانست ، همه را به او آموخت .
و انزل الله عليك الكتاب و الحكمة و علمك ما لم تكن تعلم (14)
((و خدا كتاب و حكمت بر تو نازل كرد و آنچه را نمى دانستى به تو آموخت .))
و در ترسيم شخصيت اجتماعى و مردم دوستى اش مى فرمايد:
فبما رحمة من الله لنت لهم ولو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك فاعف عنهم واستغفر لهم وشاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوكل على الله ))(15)
((و در پرتو رحمت گسترده خداست كه تو با اينان اين گونه پرمهر و خوشخو هستى ، و اگر تندخو و سخت دل بودى ، بى گمان از گرد تو پراكنده مى شدند؛ بنابراين از آنان درگذر و برايشان آمرزش بخواه و در كارها با آنان مشورت كن و چون بر انجام كارى تصميم گرفتى ، بر خداى توانا اعتماد كن ؛ چرا كه خداوند توكل كنندگان را دوست مى دارد.))
و در فداكارى و عشق و ايمانش مى فرمايد:
طه ما انزلنا عليك القرآن لتشقى ...(16)
((هان اى طاها! قرآن را بر تو فرو نفرستاديم كه در رنج افتى ، جز اينكه براى هر آن كه مى ترسد، مايه پند و اندرزى است .))
و در بشردوستى و خيرخواهى و فداكارى اش براى ساختن و آراستن جامعه و دنيايى آباد و آزاد و زيبا مى فرمايد:
لقد جائكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم بالمؤمنين رؤ ف رحيم (17)
((بى ترديد پيامبرى از خود شما به سويتان برانگيخته شد؛ هر آنچه شما را رنج و آزار دهد، بر او گران مى آيد.سخت به شمايان دل بسته است و در هدايت و نيكبختى و نجات شما كوشاست و با ايمان آوردگان و حق طلبان و عدالت خواهان ، پرمهر و مهربان است .))<