در رواق سخن
بسم الله الرحمن الرحيم
اگر بگوييم ريحانه سرفراز پيامبر محبوب ترين چهره و دوست داشتنى ترين
شخصيت و پرجاذبه ترين پيشواى رشد و تعالى و شكوهبارترين نمونه انسانى
در آسمان انسانيت است ، نه سخنى به گزاف بر زبان رانده و نه چيزى فراتر
از حقيقت به قلم آورده ايم .
آن خورشيد جهان افروز اينك چهارده قرن است كه از افق سراى وحى و رسالت
درخشيدن آغاز كرده و از همان پگاه طلوع و ظهور و تجلى شخصيت والا و
ارجمندش تاكنون ، هماره در چشم انداز انسانهاى آگاه و كمال جو و ارزش
خواه و هر آنكه با راه و رسم و سبك و سيره آزادمنشانه و خداپسندانه و
خردگرايانه و پرمعنويت او آشنا شده ، به عنوان يك پيشواى محبوب و مطلوب
،
يك اسوه دلپذير و تحسين برانگيز،
يك نمونه برجسته و نورافشان ،
يك الگوى كامل و جامع و انديشاننده ،
و يك سمبل راستين والايى ها، ارزشها، قداست ها، معنويت ها، سرفرازى ها،
ژرف انديشى ها، آينده نگرى ها، خردگرايى ها، انسان دوستى ها، مردم
خواهى ها، عدالت طلبى ها، آزادگى ها و وارستگى ها مطرح بوده ، و قافله
قافله دلها و جانهاى شيفته و شيداى حق و فضيلت و كمال و كرامت و عزت و
شرافت را در گرو مهر و عشق خود داشته و قلبهاى بى شمارى را تسخير نموده
و بسيارى را به راه نجات و رستگارى رهنمون گرديده است .
اين در حالى است كه بسيارى از مدعيان دوستى آن حضرت ، با اينكه به نام
گرانقدر و در پرتو محبوبيت و جاذبه معنوى و اجتماعى و اخلاقى و انسانى
آن حضرت به قدرت رسيدند و نظامها و سلطه ها بنياد كردند و بر اريكه
حكومت تكيه كردند، نه به شخصيت جامع و كامل او درست و همه جانبه
نگريسته و تصويرى خردمندانه و زيبا از سيماى نورافشانش ترسيم كرده اند
و نه با پيروى واقعى از آن پيشواى راديها و با اقتدا به آن قهرمان
سرفرازيها و با الهام از آزادگى و آزادمنشى و عدالت خواهى و انسان
دوستى آن پرچم هماره برافراشته آزادى و عدالت و حقوق بشر، مايه زينت و
آراستگى دعوت او هستند؛ نه با عملكرد شايسته و خردمندانه و دفاع منطقى
از فرهنگ و آيين موردنظر آن حضرت ، ديگران را به راه و رسم پرجاذبه و
سيره و سبك مترقى و آزادمنشانه او فرا مى خوانند و نه حتى دست فريب
كاران و بازيگران را از ابزار سلطه و فريب ساختن نام و ياد مقدس و دين
و آيين و خاندان پرافتخار و فرزندان معصوم و بشردوست و آزاده و عدالت
پيشه اش كوتاه مى كنند.
راستى با اين همه كوتاهى ها و تقصيرها، راز اين همه محبوبيت آن پيشواى
والاييها و اين همه نفوذ او بر دلها و انديشه ها و عواطف بشرى چيست ؟
و رمز اين همه محبوبيت و ارزشهاى جاودانه و پايدار او در قلبهاى
انسانها در كجاست ؟
آيا راز اين محبوبيت در جهان بينى و جهان شناسى مترقى اوست ؟
آيا در هدفمندى و هدفدارى و هدفهاى والاى او در زندگى است ؟
آيا در پيوند خالصانه او با سرچشمه هستى است ؟
آيا در انسان گرايى و انسان دوستى و انسان خواهى او نهفته است ؟
آيا در عبادت و نيايش و راز و نياز و پرستش و اخلاص و شفافيت او با
خداست ، و يا در صداقت و راستى او با خلق خدا؟
آيا اين نفوذ عظيم معنوى ريحانه پيامبر در دل ها و قلب هاى انسان هاى
مترقى و ارزشخواه و اصلاحگر و كمال طلب را بايد در جامعيت و كمال ،
زندگى آموزگارانه ،
رفتار الهام بخش ،
خردمندى و خردورزى ،
هوشمندى و حساسيت روح ،
ژرفنگرى و نوانديشى ،
ايمان و پرواى راستين ،
ايثار و فداكارى ،
زهد و پارسايى ،
بخشايندگى و بلندنظرى ،
فرهنگ و موقعيت علمى ،
سيره و سبك فرهنگى ،
مرزبانى و مرزشناسى ،
اعتدال و دورى از افراط و تفريط،
آراستگى و برازندگى همه جانبه ،
حريت خواهى و عزت طلبى ،
اخلاق و ادب والاى انسانى ،
شكيبايى و پايدارى ،
حلم و بردبارى ،
سخت كوشى و سازندگى ،
نظم و انضباط،
راستى و درستى ،
قانون شناسى و قانون گرايى ،
حق شناسى و پاى بندى به حق و عدالت ،
و ديگر ارزش هاى والاى اخلاقى و انسانى آن اسوه برازندگى ها و شايستگى
ها جستجو كرد؛ يا در پيكار روشنگرانه و تاريخساز و خستگى ناپذير و
اساسى و انسان دوستانه اش با آفت هاى قتال استبداد،
خودكامگى ،
خودسرى ،
خشونت ،
زورمدارى ،
فريب كارى ،
حق كشى ،
عوامل اسارت ،
خفت ،
حقارت ،
تزلزل شخصيت ،
واپسگرايى ،
دنباله روى ،
تعصب كور،
خمودى ،
حق ناشناسى ،
ابزار سلطه ساختن دين و دفتر،
و پايمال ساختن كرامت ، حرمت ، آزادى ، امنيت و حقوق انسان ها و آن گاه
جهاد همه جانبه و قهرمانانه آن شيرزن و آن بزرگ انسان آزاده و پرشكوه
در اوج بخشيدن انسان به جايگاهى كه اين آفت ها حاكم نباشد و با تردستى
و فريب و زور عريان و نيمه عريان به عنوان ارزش قالب نشود؟
آيا راز اين محبوبيت را بايد در سيره فردى و خانوادگى آن حضرت جستجو
كرد و يا در سبك و سيره اجتماعى اش ؟ كدام يك ؟
بى ترديد هركدام از اين ابعاد و ويژگيها و امتيازات ريحانه پيامبر در
اين محبوبيت عظيم مردمى و اين پذيرفتگى ماندگار اجتماعى و اين نفوذ
حيرت آور در دلها و گستره جانها كارساز و حياتى است ، اما به نظر مى
رسد آنچه او را به صورت اسوه اى محبوب براى عصرها و نسلها ساخته است ،
تنها ريشه و تبار پرافتخار يا عنايت ويژه آفريدگار هستى به آن حضرت ،
يا معنويت و آفرينش نورى او، يا جهان بينى مترقى و يا عبادت و نيايش
روح بخش و يا زهد و پارسايى و عفاف و وقار و اخلاق فردى آن يگانه
راديها و سرفرازيها و برازندگيها نيست ؛ بلكه بيشتر از آنها، سيره و
روش اجتماعى و انسانى و خردمندانه و انسان گرايانه و ستم ستيز و حق
طلبانه و عدالتخواهانه و آزادمنشانه آن حضرت و دفاع خالصانه و
خداپسندانه و شهامتمندانه اش از حقوق ، حرمت ، كرامت ، آزادى ، امنيت و
سعادت انسانهاست ؛ به ويژه كه اين خردمندى و خردورزى و انسان دوستى و
پيگيرى از رعايت حقوق و حرمت انسان از سوى آن حضرت و مبارزه با بلاى
هستى سوز استبداد و خودكامگى و انحصار و سركوب و خشونت و زورمدارى در
روزگارى صورت مى گرفت و تجلى مى يافت كه حاكمان و انحصارگران قدرت و
امكانات ملى ، از مردم در بند، تصورى جز برده و تابع و ابزار كار و يا
رعيت و موظف به اطاعت و پيروى كوركورانه و بدون چون و چرا و فاقد حقوق
و آزادى ، ارائه نمى كردند و خود را حاكم مطلق و غيرمسئول و مالك بر
سرنوشت آنان اعلام مى داشتند و اراده گزاف و بافته هاى سست و جاه
طلبانه خويش را حق و عدالت ، و تراوشات ذهنى عليل خويش را قانون و
فراتر از آن مى شمردند.
آرى ، در چنين شرايط و چنين دنياى تيره و تارى بود كه ريحانه پيامبر
دوشادوش پدر و به همراه او از نجات و رستگارى و سعادت و كرامت انسان و
حقوق بشر و حرمت و آزادى و برابرى او سخن مى گفت و از حق تصميم گيرى
انسان و حاكميت اش بر سرنوشت خويش پرچم مى ساخت و آن را بر پرفرازترين
قله ها بر مى افراشت و پس از آن نيز به همراه همتاى گرانقدرش ، و شايد
به دلايلى گاه پيش از او و فراتر از او، به لطيف ترين و ظريف ترين شكل
در گفتار و عملكرد و سيره و سبك و روش و كردارش ، اين حقيقت پرجاذبه و
مترقى و ماندگار تجلى داشت .
آرى ، اين شيوه و سبك خردمندانه و بشردوستانه ريحانه پيامبر و احترام
به كرامت و آزادى و حقوق انسان و تلاش خالصانه و دلسوزانه و خداپسندانه
در راه تاءمين و تضمين آن است كه بيشتر مايه محبوبيت و راز دلپذيرى و
ماندگارى نام و ياد و راه و رسم اوست ؛ و گرنه عبادت و نيايش ، يا زهد
و پارسايى ، يا شجاعت و شهامت ، يا ايمان و پروا و خودسازى فردى و حتى
برترين دختر يا برترين زن يا والاترين مادر گيتى بودن و حتى تربيت
والاترين پسران و دختران ، به تنهايى نمى تواند اين همه دلها را شيفته
و شيداى او كند.
راز محبوبيت ريحانه پيامبر در اين است كه سخت خردمند و خردورز و هوشمند
و ژرفنگر و نوانديش و آينده نگر و دورانديش و بادرايت و دقيق و به
راستى انسان گرا و انسان دوست بود، همرنگ و همراه مردم مى زيست ، شريك
درد و رنج آنان در راه رشد و تكامل جامعه بود، نمونه دگردوستى و مردم
خواهى در ميدان عمل بود؛ تا آنجايى كه جامه عروسى اش را بدون سر و صدا
به زنى بينوا و نيازمند مى بخشيد، شام فرزندانش را به يتيم و اسير و
فقير انفاق مى كرد و به كسى نمى گفت و منت نمى گذاشت .
پرده خانه و دستبند فرزندانش را براى كمك به محرومان مى فرستاد،
گردنبند يادگارى مادرش ، هديه دختر عمويش ، حمزه ، زيرانداز كودكانش ،
پس انداز زندگى ساده و قانعانه و تنها قرص نان سفره اش و...در همه
اينها، محرومان را بر خود مقدم مى داشت و ايثار مى كرد و با خدا معامله
مى نمود.
در اين است كه به مردم فكر مى داد، انديشه مى داد، آنان را رشد مى
بخشيد، با حقوق و حرمت و آزادى و برابرى و عدالت آشنا مى ساخت و آنان
را صاحب حق اعلام مى كرد و به سوى سعادت و نيكبختى و تكامل و حاكميت بر
سرنوشت شان برمى انگيخت و آنان را برده صفت و برده منش ، دنباله رو و
چاكرمنش ، و چاپلوس و حقير شده نمى پسنديد.
به آنان درس عزت مى داد،
درس استقلال مى داد،
درس ابتكار مى داد،
درس تدبير مى داد،
درس اعتدال مى داد،
درس اعتماد به نفس مى داد،
درس زيستن به صورت موجودى صاحب شعور و خرد مى داد،
درس قانون گرايى مى داد...و در همه اينها نمونه بود و الگوى راستين .
راز محبوبيت فاطمه (عليها السلام ) بيشتر در سيره و سبك خردمندانه و
بشردوستانه و عدالت خواهانه و آزادمنشانه اوست .
در اين حقيقت است كه تنها به قالب و شكل و ظاهر عبادت خدا و نماز و
روزه و دعا و نيايش و آراستگى ظاهر بسنده نمى كرد، بلكه روح و مغز و
محتوا و جان آنها را - كه عدالت و آزادى و رعايت مرزهاى مقررات خدا و
حقوق بندگان او و سند درستى ادعاى ايمان و اخلاص و صداقت در كارهاست -
براى فرد و خانواده و مردم مى خواست تا جامعه از آفت زشتى و ستم و فريب
و دجالگرى و انحصار و اختناق و عوام فريبى و عوام زدگى و تاريك انديشى
و خشونت پاك باشد؛ چرا كه اگر جمعه و جماعت و كميل و سمات و دعا و
نيايش مردمى از روح و محتوا تهى نشده و به صورت عادت و تشريفات و يا
ابزار تاريك انديشى و ترويج خرافات و اوهام و در خدمت زورمدارى و
استبداد و بت سازى و بت تراشى از حاكمان در نيامده باشد، هرگز در آن
جامعه ميكرب قتال زشتى و خشونت و بيداد و برترى جويى و فاصله هاى
هولناك طبقاتى و اقليتى همه كاره و از تمامى امكانات بهره ور و در كنار
آنها مردمى از حقوق خويش محروم و به وسيله زور عريان و نيمه عريان
محكوم و مجبور و بسان مردگانى متحرك پيدا نمى شود.
ان
الصلوة تنهى عن الفحشاء والمنكر(1)
در اين واقعيت است كه او تنها به گواهى دادن به وحى و رسالت به وسيله
زبان قانع نبود و هدف هاى بعثت ها را - كه تحقق عدالت اجتماعى ،
اقتصادى ، سياسى ، قضايى و عدالت و دادگرى در ديگر ابعاد و صحنه هاى
زندگى است - آن را مى خواست و براى آن مبارزه مى كرد و بر آن بود تا
مردم از آن بهره ور گردند؛ مگر قرآن هدف بعثت ها را برپايى عدل و داد
اعلام نمى كند.
لقد
اءرسلنا رسلنا بالبينات و اءنزلنا معهم الكتاب والميزان ليقوم الناس
بالقسط(2)
راز محبوبيت ريحانه پيامبر در آزادگى و آزادمنشى اوست .
در اين است كه براى مردم آزادى و آزادگى را مى خواست ؛ آزادى فردى ،
فكرى ، عقيدتى ، اجتماعى ، سياسى ، آزادى بيان و قلم ، انتقاد و اظهار
نظر، چون و چرا و دليل و برهان خواستن از صاحبان قدرت و پاسخ گو بودن
آنان در برابر كارهايشان را مى جست .در اين راستاست كه براى زمامداران
قانونگرايى و مرزشناسى و براى توده ها حقوق انسانى مى خواست .
مگر قرآن در وصف پيامبر گرامى ، او را براندازنده كند و زنجيرهاى ستم و
بيداد از دست و پاى انسان و زداينده اوهام و خرافات از مغز و ذهن و
وجدان و فطرت او وصف نمى كند.
و مگر تنها به مردمى نويد بهشت و رستگارى نمى دهد كه سخنان و ديدگاه
هاى گوناگون را بشنوند و خردمندانه ، بهترين آنها را برگزينند.
فبشر
عباد الذين يستمعون القول و يتبعون اءحسنه اءولئك الذين هداهم الله
(3)
راز محبوبيت و ماندگارى او اين است كه با نابرابريهاى گوناگون اجتماعى
و سياسى و حقوقى و فاصله هاى هولناك طبقاتى و امتيازطلبى ها و برترى
طلبى هاى گروهى برترى جو و انحصارطلب و خودخواه كه با دستاويز ساختن
پيشگامى در اسلام و يا حضور در جبهه و ميدان جهاد، اينك پس از رحلت
پيامبر همه چيز را براى خود مى خواستند و تمامى امكانات رشد و پيشرفت
را بدون حساب و كتاب و فراتر از قانون و مقررات در اختيار گروه خود مى
نهادند و صاحبان اصلى آن را به جرم آزاديخواهى و عدالت طلبى و مبارزه
با قانون شكنى ها و قانون ستيزى ها و نابرابرى ها و برترى جويى ها، با
انواع سانسور و تفتيش عقايد، از مشاركت در امور و دخالت در سرنوشت خويش
دور مى ساختند و حقوق طبيعى و انسانى آنان را با زشت ترين شيوه ها
پايمال مى نمودند، سخت اعلام مخالفت مى كرد و اين كار و اين شيوه آنان
را با سيره و سبك پيامبر خدا سخت نا سازگار و با روح دين و آيين بيگانه
مى شمرد.
راز محبوبيت آن پيشواى والايى ها در اين حقيقت است كه پس از رحلت
جانسوز پيامبر، آن گاه كه گروهى متشكل و تاريك انديش و خشن ، زير ستار
دين و به بهانه جلوگيرى از هرج و مرج و بروز فتنه و نا امنى و خطر از
هم گسيختگى جامعه و مترسك تراشى از بيگانگان ، به قبضه قدرت ملى و
انحصار امكانات عمومى و پايمال ساختن حقوق و حرمت و آزادى و امنيت
آگاهان و سلطه ناپذيران و عدالت خواهان و مرزبانان مرزهاى مقررات خدا و
حقوق مردم ، دست يازيدند و دهان خيرخواهان را بستند و با مشت آهنين به
جاى دليل و منطق و مهر و انسان گرايى ، وارد صحنه شدند، او با شهامت و
درايتى تحسين برانگيز و با نهايت دلسوزى و خيرخواهى و بشردوستى در
برابر آن جريان زشت و خشونت بار و آن بدعت ناهنجار ايستاد و با همه
وجود كوشيد و روشنگرى كرد و از جان مايه گذاشت ، تا همگان را متوجه خطر
سازد و با جلوگيرى از آفت انحصار و سركوب از كرامت و عزت انسان و سيره
و سنت عادلانه پيامبر پاس دارد.
آرى ، آن حضرت بود كه پس از باران دليل و برهان بر ظالمانه بودن آن
جريان كه در انديشه انحصار قدرت بود، دلسوزانه و دردمندانه فرمود:
اءلا
و قد قلت ما قلت على معرفة منى بالخذلة التى خامرتكم والغدرة التى
استشعرتها قلوبكم ...فدونكموها فاحتقبوها دبرة الظهر، نقبة الخف ،
باقية العار، موسومة بغضب الله و شنار الاءبد
((آگاه باشيد كه آنچه را گفتم و بر كوير دلها
باراندم ، با آگاهى كامل از انگيزه سستى و يارى نمودن حق و عدالت از
سوى شما و نيرنگ و بازيگرى هايتان بود؛ كه گستره دلهايتان را پوشانده و
با روحتان درآميخته است .))
اين سخنان روشنگرانه ، خروشى بود كه از جان سرچشمه گرفت و آهى كه از
خشم من در برابر آفت انحصار و زورمدارى برخاسته و از توانفرسايى و
ناآرامى من در برابر باطل و بيداد حكايت مى كرد و نيز شكايتم از دلتنگى
و روند نامطلوب جامعه بود و اتمام حجت بر همگان !
اينك اين شما و اين هم شتر خلافت و رياست ؛ شما شيفتگان قدرت بر آن
سوار شويد و يكه تازى كنيد؛ اما بدانيد كه پشت آن ، زخم دار و پايش
لنگان ، و ننگ و رسوايى آن ، ماندگار و جاويدان است ؛ بر پيشانى آن خشم
خدا خورده است و ننگ و عار آن پاك شدنى نيست و فرجام اين انحصار قدرت و
پايمال ساختن حقوق مردم به آتش دردانگيز خدا - كه لهيب آن بر ژرفاى
دلها نفوذ مى كند و مى سوزاند - پيوند دارد.
و نيز پس از روشنگرى تحسين برانگيزى خطاب به رهبر نظام انحصارى سقيفه
خروشيد كه :
فدونكها مخطومة مرحولة ، تلقاك يوم حشرك ...
اينك كه با بازى با واژه ها و مفاهيم دين خدا و با دروغ بستن به
پيامبر، در انديشه انحصار قدرت و به كف گرفتن امكانات مردم هستيد و از
هيچ حق كشى پروا نمى داريد، اين شما و اين هم ((فدك
)) و ((خلافت
))؛ كه بسان شتر مهار شده و باركرده در انحصار
شماست ؛ اما بدان كه روز رستاخيز تو با آنها رو به رو خواهى گشت و بايد
حساب پس دهى !
راز نفوذ اجتماعى و معنويت آن حضرت در اين حقيقت است كه در شرايط سخت و
خشونت بارى كه كسى توان و جراءت رويارويى با استبداد نوظهور و تازه نفس
را نداشت و حقوق ، حرمت ، آزادى ، كرامت و امنيت مردم زير گام هاى
حاكمان جديد پايمال مى شد، آن آموزگار والايى ها بود كه پس از دلسوزى و
روشنگرى بسيار، زنگ خطر را به صدا درآورد كه :
واءبشروا بسيف صارم و هرج شامل واستبداد من الظالمين ...
اينك كه در برابر انحصارگران قدرت ملى و امكانات عمومى براى دفاع از
حقوق و آزادى خويش نمى ايستيد، شما را بشارت باد بر شمشيرهاى آخته و
هجوم پياپى تجاوزكاران و هرج و مرج در روابط اجتماعى و سياسى و استبداد
و خودكامگى بيدادگران ؛ همان كسانى كه نه حقوق اقتصادى شما را رعايت مى
كنند و درست مى پردازند و نه امنيت شما را پاس مى دارند؛ بلكه با
شمشيرهاى بيداد، مردم شما را درو خواهند كرد.
راز محبوبيت او در اين حقيقت است كه او ايستادگى در برابر بيعت خواهى
زورمدارانه و با سركوب و خشونت و دفاع از حق و آزادى را به انسانها
آموخت و به سردار خشونت خروشيد كه : هان اى عمر! آيا از خدا پروا نمى
دارى كه بدون رضايت من بر آنى كه زورمدارانه وارد خانه ام شوى و حريم
امنيت مرا درهم شكنى ؟!
يا
عمر! اما تتقى الله تدخل على بيتى ؟ اءبحزبك الشيطان تخوفنى ؟(4)
و با شهامتى وصف ناپذير فرياد برآورد كه : آيا بر آن هستى كه خانه ما
را بسوزانى و آمده اى كه امير والايى ها و فرزندانش را به آتش بكشى ؟
اءجئت لتحرق دارنا؟! اء تحرق عليا و ولدى ؟(5)
و بدين وسيله راءى خواستن و بيعت طلبيدن با زورمدارى و شستشوى مغزى و
خشونت ، حتى به بهانه حمايت از دين و در ستار مذهب و به نام خدا و
پيامبر را نيز براى هميشه زشت و ظالمانه و ضد انسانى اعلام كرد؛ چرا كه
در نگرش او، حق و عدالت را تنها بايد با شيوه هاى عادلانه و انسانى پاس
داشت و نه با شيوه هاى ظالمانه و فريب كارانه ؛ و قدرت و امكانات ملى
را تنها مى توان با راءى آزادانه و آگاهانه و رضايت مردم و برابر
مقررات عادلانه و مورد توافق جامعه به كف گرفت و نه با فريب و خشونت .
راز محبوبيت او در اين حقيقت است كه شجاعانه و خيرخواهانه در برابر ستم
و بيدادى كه ستار مذهب بر چهره داشت ، ايستاد و درس ستم ستيزى داد و
فرمود:
اءصبحت بين كمد و كرب ، فقد النبى و ظلم الوصى ....
((شب را در ميان حزن و اندوهى سخت به سحر آوردم
، در غم و اندوهى كه خورشيد رسالت از ميان امت رخت بر بسته و جانشين
راستين او مورد ستمى بى رحمانه و ناجوانمردانه قرار گرفته است ...))
و با تدبيرى شگرف ، به ستمكاران حتى اجازه و فرصت شركت در تشييع جنازه
و خواندن نماز بر پيكرش را نداد.
در اين حقيقت است كه در برابر گرايش بى دليل و برهان و دنباله روى از
زورمداران ايستاد و روشنگرى كرد كه نبايد تسليم هوچى گرى و جوسازى و
بافته هاى يكطرفه استبدادگران شد، بلكه بايد آنان را شجاعانه نقد كرد،
از آنان دليل و برهان خواست ، چون و چرا نمود، روشنگرى كرد و آنان را
پاسخگوى گفتار و سياست و عملكرد و دستاورد كارشان شناخت و مردم را
انديشاند.
ليت
شعرى الى اى سناد استندوا؟ وعلى اى عماد اعتمدوا؟ وباى عروة تمسكوا؟
راز محبوبيت آن پيشواى آزادى در اين حقيقت است كه در برابر كنار نهادن
شايستگان و دانشوران و خوبان و عدالت پيشگان و پيش انداختن كسانى كه
فاقد اين ارزشها بودند، ايستاد و حاكميت روابط به جاى ضوابط را مردود
اعلام كرد.
استبدلوا والله الذنابى بالقوادم والعجز بالكاهل ....
در اين حقيقت است كه با ابزار سلطه ساختن مذهب ، و باورهاى مقدس ، به
مبارزه برخاست و روشنگرى كرد كه نبايد به فرد يا گروهى اجازه داد تا به
نام دين به غصب و حق كشى و ظلم و اختناق و فريب و نيرنگ سياسى و تحميل
يافته ها و بافته ها و باورها و سليقه هاى خود بپردازد.
لقد
جئت شيئا فريا!افعلى عمد تركتم كتاب الله ونبذتموه وراء ظهوركم ؟
و سرانجام اين كه ، راز محبوبيت او در جامعيت و كمال و توسعه شخصيت و
گستردگى ابعاد وجود گران مايه آن حضرت است ؛ در اين واقعيت ظريف است كه
او نمونه يك انسان جامع و كامل ، همه سو نگر و ژرف انديش ، سمبل اعتدال
و اعتماد و سلامت نفس و علو روح است .
به ويژگى بردبارى و حلم آراسته است و ديدگاه ها را با سعه صدر مى شنود،
هر كدام از آنها درست است ، با كرامت و چهره اى گشاده تاءييد مى كند و
هر كدام نياز به نقد و روشنگرى دارد، با مهر و انصاف نقد و تصحيح مى
نمايد، و بدين وسيله از حق زيستن انسان به صورت موجودى خردمند و خردورز
و صاحب شعور و برخوردار از حق مقايسه و انتخاب دفاع مى كند.
كتاب قطور و ارزشمند وجود او بسان كتاب گسترده و پاك و پاكيزه طبيعت ،
زيبا و تفكرانگيز است .
اگر در اين طبيعت زيبا، كسى به آسمان نيلگون با خورشيد، ماه ، ستارگان
زيبا و تفكرانگيزش نگاه كند و يا به زمين ، اين گاهواره آرام ، با كوه
ها، جنگل ها، رودخانه ها، چشمه سارها، جويبارها، شاهراه ها، معادن و
منابع و گنجينه ها و هزاران پديده پراكنده در آن نظر افكند و يا به
دنياى شگفت انگيز درياها و اقيانوس هاى مواج و مليون ها پديده پراسرار
شناخته شده و ناشناخته آن نظاره كند، نبايد چنين پندارد كه كتاب قطور
طبيعت را مطالعه كرده و پديده هاى گوناگون و تفكرانگيز آن را شناخته و
ارتباط شگرف و نظام آنها را كشف كرده و راز و رمز حيات و تحرك و تلاش و
انسجام آن ها را دريافته است ، تا چه رسد به آن كسى كه تنها گوشه اى و
يا پديده اى و برگى و يا صفحه اى و فرازى از كتاب طبيعت را بنگرد، آن
گاه بخواهد يافته ها و برداشت هايش را به ديگران باز گويد و اصرار ورزد
كه طبيعت همان است كه او مى گويد و مى شناسد و همگان بايد شناخت او را
بپذيرند.چنين كسى چقدر از حقيقت بيگانه است و تحميل بافته هاى او چه
اندازه زيان بار و كمرشكن و انحطاطآور.
در مورد شخصيت پرشكوه و دنياى پيچيده و اسرارآميز و پر راز و رمز وجود
گران مايه ريحانه پيامبر نيز كه پرتوى است از خورشيد رسالت ،
و فروغى است از آن چراغ هدايت ،
و شعله اى است از آن مشعل نجات ،
و نسخه اى است از آن كتاب پراسرار،
و كتابى است بسان كتاب قطور و شعورآفرين و تفكرانگيز طبيعت ، موضوع
همان گونه است ؛ به همين جهت است كه هر گروه و جريان و نسلى از آن حضرت
دريافت و برداشت و باور و پندارى دارد و اين باورها و دريافتها گوناگون
، حتى گاه با هم سخت ناهمساز است و راز آن نيز شايد همين گستردگى كتاب
پراسرار وجود فاطمه (عليهاالسلام ) و عدم شناخت شايسته و بايسته آن از
سوى شيفتگان و دلدادگان آن حضرت و مردمى است كه دوستدار او و مدعى
پيروى از اويند؛ درست بسان اسلام و قرآن و خود پيامبر و اميرمؤمنان .<