نزول جبرئيل بر مريم و پاره ى پيامبر
.. فَأَرْسَلْنا إِلَيْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِيًّا قالَتْ
إِنِّي أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْكَ إِنْ كُنْتَ تَقِيًّا قالَ إِنَّما أَنَا
رَسُولُ رَبِّكِ لِأَهَبَ لَكِ غُلاماً زَكِيًّا [مريم/ 17- 19.] .
.. و ما روح خويش را بدو فرستاديم كه انسانى، به خلقت تمام بر او نمودار شد. گفت
اگر پرهيزگارى، از تو به خداى رحمان پناه مى برم. گفت: من فرستاده ى پروردگار توام
كه پسرى پاكيزه به تو عطا كنم.
يكى از امتيازات حضرت مريم بر ساير زنان باكمال اين است كه جبرئيل بر وى نازل
شده است و از آنجا كه جبرئيل فرشته ى مقرّب الهى فقط بر انبياى اولوالعزم نازل مى
شده اين امر خود نشان دهنده ى عظمت مقام آن حضرت است.
كلينى رازى نيز از امام صادق (ع) نقل مى كند كه فرمودند:
اِنَّ فاطِمَةَ (ع) مَكَثَ بَعَدَ رَسُولِ اللَّه (ص) خَمْسَةَ وَ سَبعين
يَوْماً وَ كان دَخَلها حُزْنُ شَديد عَلى اَبيها وَ كانَ يَأْتيها جَبْرَئيل
فَيُحَسِّنُ عَزاءُها عَلى اَبيها وَ يُطَيِّبُ نَفْسَها وَ يَخْبِرها عَنْ اَبيها
وَ مَكانَه وَ يَخْبِرْها بِما يَكُونُ بَعْدَها فى ذُرِّيَّتِها وَ كانَ عَلِىُّ
(ع) يَكْتُب ذلِك [اصول كافى، ج 2، صص 474 و 475.] فاطمه پس از پدرش هفتاد و پنج
روز زنده ماند. اندوه سختى از مرگ پدرش بر دل او وارد شد. جبرئيل نزد او مى آمد و
نسبت به پدرش سرسلامتى خوبى مى داد و او را خوشدل مى كرد و از حال و جاى پدرش گزارش
مى داد و از آنچه درآينده براى ذرّيه اش پيش مى آيد به او خبر مى داد و على (ع)
آنها را مى نوشت.
امام خمينى رضوان اللَّه عليه سند اين روايت را معتبر دانسته، مى فرمايند:
«ظاهر روايت اين است كه در اين هفتاد و پنج روز مراوده و رفت و آمد جبرئيل زياد
بوده است و گمان ندارم كه غير از طبقه ى اول از انبياى عظام درباره ى كسى اين طور
وارد شده باشد و حضرت امير (ع) كه كاتب وحى رسول خدا بوده، آنها را نوشته است- و
البته وحى به معناى آوردن احكام، با رفتن رسول اكرم (ص) تمام شد- اما مسئلى ه آمدن
جبرئيل براى كسى يك مسئله ى ساده نيست. خيال نشود كه جبرئيل براى هركس مى آيد و
امكان دارد بيايد. اين يك تناسب لازم است بين روح آن كسى كه جبرئيل مى خواهد بيايد
و مقام جبرئيل كه روح اعظم است. حتى درباره ى ائمّه هم من نديده ام كه وارد شده
باشد. من اين شرافت و فضيلت را از همه ى فضايلى كه براى حضرت زهرا ذكر كرده اند- با
آنكه آنها هم فضايل بزرگى است- بالاتر مى دانم.» [از سخنان امام خمينى (ره) در
تاريخ 11/ 12/ 64.] و چه راست است فرموده ى پيامبر اكرم كه: «فاطِمَةُ بَضْعَةٌ
مِنّى» (فاطمه پاره اى از من است)، يعنى نه تنها پاره ى تن بلكه پاره ى روح و خصال
پيامبر اكرم (ص) است، همچنانكه حضرت مريم پاره اى از حضرت عيسى است و بر آنها
جبرئيل نازل مى شود.
علامه ى آلوسى بغدادى راجع به برترى فاطمه ى زهرا (س) بر زنان عالم چنين مى
نويسد:
«بر اساس آنچه ابن جرير (طبرى) از فاطمه صلّى اللَّه تعالى على ابيها و عليها و
سلّم نقل مى كند كه گفت: پدرم رسول خدا صلى اللَّه تعالى عليه و سلّم فرمود:
«اَنْتِ سَيِّدَةِ نِساءِ اَهْلِ الْجَنَّةِ اِلّا مَرْيَم الْبَتُول» (تو سرور و
سيّده ى زنان اهل بهشتى مگر مريم بتول)، گفته شده كه مراد از آيه ى «وَاصْطَفيكِ
عَلى نِساءِ الْعالَمين» در مورد حضرت مريم (ع) زنان جهانيان آن روز خودش مى باشد و
در نتيجه از آن، برترى حضرت مريم (ع) بر حضرت زهرا (رضى اللَّه تعالى عنها) برنمى
آيد.
تأييد اين نظر، روايت ابن عباس از پيامبر (ص) است كه فرمودند:
اَرْبَعُ نِسْوَةَ سادات عَالَمِهُنَّ: مَرْيَم بِنت عِمْران، اسيه بِنْت
مُزاحِم و خَديجَة بِنْت خُوَيْلد و فاطِمة بِنْت مُحَمَّد (ص) وَ اَفْضَلَهُنَّ
عالَماً فاطِمَة.
چهار زن سيّده ى عالم خود بودند: مريم دختر عمران، آسيه دختر مزاحم، خديجه دختر
خويلد و فاطمه دختر محمد (ص)، و برترين آنان از نظر جهانى فاطمه است. و به سند صحيح
ولى مرسل روايت شده كه «مريم خَيْرُ نساءِ اَهْلِها» (مريم بهترين زنان عالم خود
بود). و همين نظر ابوجعفر (امام باقر) رضى الله تعالى عنه و مشهور از ائمّه ى اهل
بيت است. و آنچه كه من به آن تمايل دارم اين است كه فاطمه ى بتول، افضل زنان پيشين
و زنان بعد است زيرا او پاره ى تن رسول خدا (ص)بود (بَضْعَةٌ مِنّى) بلكه از جهات
ديگر، و اين منافاتى ندارد با رواياتى كه زنان ديگر را بر او مقدّم داشته است زيرا
ممكن است منظور آنها برترى ديگران بر وى از پاره اى جهات باشد. و حتى با وجود اينكه
كسانى قائل به نبوّت حضرت مريم هستند، باز فاطمه ى زهرا ( س) افضل است، زيرا پاره ى
تن روح وجود و سيّد كلّ موجود با هيچ چيز برابرى نمى كند (وَ اَيْنَ الثُّريّا مِنْ
يَدِ المُتناوِلُ).» [تفسير روح المعانى، بيروت، داراحياء التراث العربى، 1405 ه، ج
3، ص 155.] را جع به شباهتهاى فراوان فاطمه ى زهرا (س) با پيامبر اكرم (ص) روايات
زيادى وجود دارد كه مى توان به آنها رجوع كرد [سنن ابى داود، ك 40، باب 143؛ مسند
احمد بن جنبل، ج 3، صص 164 و 197.]
مقايسه اى ميان مريم و فاطمه
در ميان زنان نمونه، شايسته ترين آنها حضرت مريم (ع) و حضرت فاطمه (س) بودند كه
نسبت اين دو- همان طور كه در جدول زير از نظر مى گذرانيد- همچون نسبت حضرت عيسى (ع)
و حضرت محمد (ص) است:
صفات:
شرافت خانوادگى:
حضرت مريم از خانواده ى عمران (اِبْنَتَ عِمْران) بود.: اما حضرت زهرا (س) دختر
خاتم پيامبران محمد مصطفى (ص) بود.
كفيل و مربّى:
وَكَفَّلَها زَكَرِيّا (كفالت مريم را زكريا (ع) به عهده داشت. «آل عمران/ 37»:
وَ كَفَّلَها رَسُول اللّه (و كفالت زهرا را رسول اللّه عهده دار بود).
«بحارالانوار، ج 43، ص 48»
صدّيقه:
قرآن، مريم مادر عيسى (ع) را صديقه خوانده (وَ اُمُّهُ صِدّيقَةٌ). «مائده/ 75»:
همچنين صديق لقب فاطمه (س) است و اهل سنّت و مجلسى از عايشه نقل مى كنند كه گفت:
كسى را راستگوتر از فاطمه نديدم جز پدرش. «المستدرك حاكم، ج 3 ص 160 و بحارالانوار
ج 4، ص 53»
علم و دانش:
قرآن مريم را تصديق كننده ى كتابهاى آسمانى معرفى مى كند (وَ صَدَّقَتْ
بِكَلِماتِ رَبِّها) و لازمه ى اين تصديق دانستن آنهاست. «تحريم/ 12»: امام باقر
(ع) در وجه تسميه ى جدّه اش به فاطمه مى فرمايد: «و اللّه لقد فطمها بالعلم» (به
خدا با علم از شير گرفته شد). يعنى از كودكى عالم به علوم ربّانى بود و با حضرت على
(ع) تبادل افكار و معارف داشتند [علل الشرايع صدوق، ص 179.]
پارسايى:
حضرت مريم، «بتول» بود يعنى بريده از دنيا و پيوسته به خدا.: فاطمه ى زهرا (س)
نيز ملقّب به بتول بود (و هميشه از عادات ماهانه و آلودگيهاى دنيا پاك بود) [رجوع
شود به تاريخ كبير ابن عساكر، ج 1، ص 391 و تاريخ بغداد حافظ ابوبكر شافعى، ج 13، ص
331 و ينابيع المودّه ى قندوزى، ص 260.] و به خدا پيوسته بود. «كشاف زمخشرى، ج 1، ص
355»
پاكدامنى:
حضرت مريم بر اثر پاكدامنى، خداوند از روح خود در وى بدميد (وَ مَرْيَمَ ابْنَتَ
عِمْرانَ الَّتى اَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فيها مِنْ رُوحِنا). «تحريم/ 11»:
اهل سنّت از ابن مسعود نقل مى كنند كه پيامبر اكرم (ص) فرمودند: فاطمه دامان خود را
از آلودگى پاك نگاه داشت و خداوند آتش را در ذرّيه اش حرام گرداند: انّ فاطمة احصنت
فرجها و انّ اللّه ادخلها باحصان فرجها و ذرّيّتها الجنّة [ابن عربى سنّى (متوفاى
560) در الفتوحات المكيه فاطمه (س) و ساير اهل بيت را مطهر و معصوم به نص مى داند و
از پيغمبر نقل مى كند كه در وجه تسميه ى آن حضرت به فاطمه فرمودند: انّ اللّه قد
فطمها و ذرّيّتها من النّار يوم القيامة (خداوند زهرا و ذرّيه اش را از آتش روز
قيامت باز داشته است) (به نقل از كتاب الامام جعفر الصادق تأليف عبدالحليم الجندى،
چاپ قاهره، 1397 ه، ص 72.] «المستدرك الحاكم، ج 1، ص 152 حديث صحيح»
پاداش پاكدامنى:
و ان مريم احصنت فرجها
وجاءت بعيسى كبدر الدّجى
مريم دامنش را پاك نگاه داشت و عيسى را مانند ماه در شب تار بياورد:
فقد احصنت فاطم بعدها
و جاءت بسبطى نبى الهدى
و فاطمه بعد از او به پاكدامنى پرداخت و دو سبط پيامبر هدايت را آورد. «شعر حسان
بن ثابت، بحارالانوار، ج 43، ص 50»
بشارت الهى:
خداوند حضرت مريم را به عيسى
كلمةاللّه بشارت داد: اَنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ
الْمَسيحُ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ: آل عمران/ 45: و حضرت فاطمه (س) به حسن و حسين (ع)
دو سرور جوانان بهشت بشارت يافت. بشّرت فاطمة بالحسن والحسين سيّدا شباب اهل الجنّه
«ترمذى ج 46، ص 30؛ مسند احمد حنبل، ثالث، صص 3، 62، 64»
تطهير:
خداوند مريم را از
هر گونه تهمت و پليدى پاك گرداند (وَ طَهَّرَكِ). آل عمران/ 42.: فاطمه (س) نيز
ملقّب به طاهره بود و آيه ى تطهير در مورد اهل بيت پيغمبر اكرم (ص) نازل شده است:
اِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَيْتِ وَ
يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً [رجوع شود به تفسير ابوالفتوح رازى، ج 9، ص 152. در كتاب
على امام المتقين (ج 1، ص 22) آمده وقتى آيه ى تطهير نازل شد، پيغمبر اكرم على و
فاطمه و حسن و حسين را فراخواند، بُرد خود را به روى آنان افكند و فرمود:
پروردگارا، اينان اهل بيت منند.] . «احزاب/ 34»
عبادت و قنوت:
خداوند به مريم
فرمود: براى پروردگارت اخلاص در عبادت را در پيش گير و او را سجده كن و با ركوع
روندگان و نمازگزاران به ركوع پرداز (يا مَرْيَمُ اقْنُتى لِرَبِّكِ وَاسْجُدى
وَارْكَعى مَعَ الرّاكِعينَ) و حضرت مريم از كسانى بود كه داراى دوام طاعت، نماز،
طول قيام و دعا و سكوت هستند (كانَتْ مِنَ الْقانِتين). «آل عمران/ 43، تحريم/ 12»:
اهل سنت از انس روايت مى كنند كه پيامبر (ص) به خاطر علاقه و التجاى فراوانى كه
فاطمه (س) به پروردگارش داشت به وى وصيت كرد كه اين دعا را بخواند: يا حىّ يا قيّوم
برحمتك استغيث قل تكلنى الى نفسى طرفة عين واصلح لى شأنى كُلَّه. (اين حديث را
بيهقى و ابن عدى و ديلمى نقل كرده اند). «جمع الجوامع، ج 1، ص 975» غذاهاى بهشتى:
هرگاه زكريا داخل محراب مريم مى شد نزد او طعامى مى يافت. پرسيد: اى مريم، اين
غذاها از كجاست؟ گفت: اين از جانب خداست: هُوَ مِنْ عِنْدِاللّهِ اِنَّ اللّهَ
يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ. «آل عمران/ 37»: از پيامبر (ص) است كه در
زمان قحطى، پيامبر گرسنه بودند، فاطمه (س) دو قرص نان و قطعه اى گوشت براى ايشان
فرستاد. پيامبر آن را به سوى فاطمه (س) آوردند تا دسته جمعى از آن بخورند. فاطمه
(س) پوشش را از روى طبق برداشت، ناگهان طبق را پر از نان و گوشت ديدند و بهت زده
شدند و دريافتند كه از جانب خدا نازل شده است. پيامبر پرسيدند: اينها از كجا برايت
آمده است؟ فاطمه (س) اظهار داشت: از جانب خدا است. پيغمبر فرمودند: سپاس خداى را كه
تو را شبيه سيده ى نساءِ بنى اسرائيل قرار داد. پيامبر همه ى اهل بيت را از آن طعام
خوراندند تا سير شدند، و غذا همچنان ماند و فاطمه (س) آن را ميان همسايگان تقسيم
كرد. «تفسير كشاف زمخشرى، ج 1، ص 358 و روضة الشهداءِ ملاحسين كاشفى، ص 134»
نزول
جبرئيل و ساير فرشتگان:
فرشتگان بر حضرت مريم نازل مى شدند و او را به كلمه ى الهى
بشارت مى دادند: اِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ اِنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكِ
بِكَلِمَةٍ. «آل عمران/ 45» و جبرئيل آمد تا به او پسرى ببخشد: قالَ اِنَّما اَنَا
رَسُولُ رَبَّكِ لِاَهَبَ لَكِ غُلاماً. «مريم/ 19»: حضرت فاطمه (س) نيز ملقّب به
محدّثه بود، زيرا فرشتگان از جمله جبرئيل با وى سخن مى گفتند بى آنكه ديده شوند و
بعد از رحلت پيامبر جبرئيل مى آمد و او را دلدارى مى داد و از پدرش برايش خبر مى
آورد و از آينده ى فرزندانش مى گفت و على (ع) آنها را مى نوشت، و اين مصحف فاطمه
بود. «كشف الغمّه ى اربلى، ج 1، ص 364؛ مجمع البحرين طريحى، ج 5، ص 78»
زن برگزيده
ى جهان:
يا مَرْيَمُ اِنَّ اللّهَ اصْطَفيكِ وَ طَهَّرَكِ وَاصْطَفيكِ عَلى نِساءِ
الْعالَمين: اى مريم، خداوند تو را برگزيده و پاك ساخته و تو را بر زنان جهان برترى
داده است. «آل عمران/ 42» آرى، حضرت مريم زن برگزيده ى جهان خود بود، همچنانكه بنى
اسرائيل ملت برگزيده ى جهان آن روز بودند اما برتر از مسلمانان نبودند بلكه خداوند
به مسلمانان فرمود: «كُنْتُمْ خَيْرَ اُمَّةٍ» (شما بهترين امّت هستيد). «آل عمران/
110»: پيغمبر اكرم (ص) فرمود: «مريم سيّده ى نساء عالم خود بود اما فاطمه سيده ى
نساء عالمين از اولين تا آخرين است و وقتى در محرابش به عبادت مى ايستد فرشتگان
مقرّب بر او سلام مى كنند و به او مى گويند: اى فاطمه، خداوند تو را برگزيده و پاك
ساخته و تو را بر زنان جهان برترى داده است: اِنَّ اللّهَ اصْطَفيكِ وَ طَهَّرَكِ
وَاصْطَفيكِ عَلى نِساءِ الْعالَمين [حديث از بخارى ج 79؛ ص 42؛ صحيح مسلم، ج 44،
صص 98 و 99؛ طبقات ابن سعد، ج 2، ص 40 و ج 8، ص 17؛ اعلام النساء عمر رضا كحاله، ج
4، ص 125؛ بحارالانوار، ج 43، صص 25 و 26؛ مسند احمد بن حنبل، ج 3، ص 135؛ على امام
المتقين، ج 1، ص 36. همچنين رجوع شود به جمع الجوامع، ج 1، ص 974 و كتاب سيده ى
نساء اهل الجنة علامه محمد عبدالرؤف بن على بن زين العابدين المناوى (متوفّاى 952
ه.- 1036 ه) چاپ مكتبة رياض، ص 66.]
اقبال لاهورى شاعر و فيلسوف اهل سنّت درباره ى برترى فاطمه ى بتول (س) بر حضرت
مريم چنين مى سرايد:
مريم از يك نسبت عيسى عزيز |
|
از سه نسبت حضرت زهرا عزيز |
نور چشم رحمة للعالمين |
|
آن امام اولين و آخرين |
آن كه جان در پيكر گيتى دميد |
|
روزگار تازه آيين آفريد |
بانوى آن تاجدار «هل اتى» |
|
مرتضى مشكل گشا شير خدا |
مادر آن مركز پرگار عشق |
|
مادر آن كاروانسالار عشق |
آن يكى شمع شبستان حرم |
|
حافظ جمعيت خير الامم |
تا نشيند آتش پيكار و كين |
|
پشت پا زد بر سر تاج و نگين |
و آن دگر مولاى ابرار جهان |
|
قوّت بازوى احرار جهان |
در نواى زندگى سوز از حسين |
|
اهل حق حرّيت آموز از حسين |
نسيرت فرزندها از امّهات |
|
جوهر صدق و صفا از امّهات |
بهر محتاجى دلش آن گونه سوخت |
|
با يهودى چادر خود را فروخت |
مزرع تسليم را حاصل بتول |
|
مادران را اسوه ى كامل بتول |
عصمت فاطمه
فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ اَبْنائَنا وَ اَبْنائَكُمْ وَ نِسائَنا وَ
نِسائَكُمْ وَ اَنْفُسَنا وَ اَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ
لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبينَ [آل عمران/ 61.] بياييد دعوت كنيم از پسران
ما و پسران شما و زنان ما و زنان شما و مردان ما و مردان شما، آنگاه مباهله
كنيم و قرار گذاريم كه لعنت و طرد از رحمت خدا بهره ى دروغگويان گردد.
كمال الدين حسينى كاشفى در تفسير آيه ى فوق مى نويسد:
«چون اين آيه نازل شد، حضرت رسالت (ص) وفد نجران را طلبيد و به آنها گفت: هر
چه ما استدلال و احتجاج مى كنيم شما بر عناد خود مى افزاييد؛ اكنون بياييد
مباهله كنيم تا صادق از كاذب و حق از باطل متمايز گردد. نصارى ابتدا پذيرفتند و
زمان و مكان را مقرر داشتند و در روز موعود حضرت پيغمبر (ص) حسين (رض) را
برداشته و دست حسن (رض) را گرفته و فاطمه ى زهرا و على (كرم الله وجهه) بعد از
او روان شدند و پيغمبر به آنان فرمود كه: چون ما دعا گوييم شما آمين گوييد.
از آن جانب مسيحيان پس از تأخير فراوان، از مباهله پشيمان شدند و صلاح كار
خود در صلح ديدند؛ در عين حال در برابر پيغمبر صف كشيدند و چون رئيس آنها
پيغمبر را با اهل بيت بديد، فرياد بركشيد كه: اى ياران، از مباهله با اين
بزرگواران بپرهيزيد، به خدا كه چهره هاى اينان را مى بينم كه اگر از خداى تعالى
بخواهند، كوهها را از جاى بركنند و اگر با ايشان مباهله كنيد يك ترسا روى زمين
زنده نماند.
پس صلح كردند كه هر سال دو هزار حلّه به دو نوبت بدهند، سى زره عالى به
مسلمانان تسليم نمايند و بر اين منوال صلحنامه نوشته شد و مسيحيان نجران به وطن
خود بازگشتند.» [تفسير مواهب عليه يا تفسير حسينى، ج 1، ص 153.] انتخاب فاطمه ى
زهرا (س) و امام على و امام حسن و امام حسين عليهم السلام براى رفتن به صحراى
دعا و مباهله با علماى مسيحى، به فرمان قرآن و انتخاب پيامبر خدا بهترين گواه
بر عصمت اين خاندان است [رجوع شود به ذيل فصّ شيثى در مباحث ولايت اثر عارف
ربّانى آقا محمدرضا قمشه اى صهبا، چاپ 1359.] مسلّماً اگر اينان معصوم و بيگناه
نبودند در برابر مسيحيان نجران به قبله ى دعا نمى رفتند و پيامبر اكرم (ص) با
چنين اطمينانى آنان را براى اين امر حياتى انتخاب نمى كرد. و همان طور كه گذشت
ابن عربى نيز كه از علماى اهل سنّت است در الفتوحات المكية فاطمه (س) و ساير
اهل بيت را مطهّر و معصوم به نص مى داند.
جلوه ى او حكايت از خاتم انبيا كند
دختر فكر بكر من غنچه ى لب چو واكند |
|
از نمكين كلام خود حقّ نمك ادا كند |
طوطى شوخ طبع من گر كه شكرشكن شود |
|
كام زمانه را پر از شكّر جانفزا كند |
خامه ى مشك ساى من گر بنگارد اين رقم |
|
صفحه ى روزگار را مملكت ختا كند |
ناطقه ى مرا مگر روح قُدُس كند مدد |
|
تا كه ثناى حضرت سيّده ى نسا كنند |
فيض نخست و خاتمه، نور جمالِ فاطمه |
|
چشم دل ار نظاره در مبدأ و منتها كند |
مطلع نور ايزدى، مبدأ فيض سرمدى |
|
جلوه ى او حكايت از خاتم انبيا كند |
عين معارف و حِكم، بحر مكارم و كرم |
|
گاه سخا محيط را قطره ى بى بها كند |
بضعه ى سيّد بشر، امّ ائمّه ى غُرر |
|
كيست جز او كه همسرى با شه لافتى كند |
وحى نبوّتش نسبت، جود و فتوّتش حسب |
|
قصّه اى از مروّتش سوره ى اهل اتى كند |
دامن كبرياى او دسترس خيال نى |
|
پايه ى قدر او بسى پايه به زير پا كند |
عصمت او حجاب او، عفّت او نقاب او |
|
سرّ قدم حديث از آن ستر و از آن حيا كند |
نفخه ى قدس بوى او، جذبه ى انس خوى او |
|
منطق او خبر ز «لاينطق عن هوى» كند |
قبله ى خلق روى او، كعبه ى عشق كوى او |
|
چشم اميد سوى او تا به كه اعتنا كند |
[از آيةاللَّه محمدحسين غروى (كمپانى).]
بعد از پيامبر
مقدمه
پاره ى پيامبر بر بالين پيامبر (ص) كسالت پيامبر (ص) بسيار شدّت يافت و درجه
ى تب آن حضرت آنچنان بالا رفت كه حرارت بدنش از روى پوششى كه به رويش افتاده
بود، احساس مى شد.
دخترش فاطمه (س) هر روز به عيادتش مى آمد. فاطمه (س) تنها فرزند پيغمبر (ص)
بود و او را بسيار دوست مى داشت؛ از اين رو چون پيش پيغمبر (ص) مى آمد، آن حضرت
از جا برمى خاست و رويش را مى بوسيد و به جاى خود مى نشاندش. و قتى بيمارى
پيامبر شديد شد، فاطمه (س) پيش او آمد و آن حضرت مثل هميشه او را بوسيد و گفتا
مرحبا دخترم. سپس او را در كنار خويش نشانيد و آهسته با وى سخنى گفت كه فاطمه
(س) گريان شد، و چون بار ديگر با او سخن گفت، فاطمه (س) خندان گشت.
عايشه از او پرسيد كه سبب آن گريه و اين خنده چه بود؟ فاطمه (س) فرمود: من
راز پيامبر را فاش نمى كنم.
بعد از وفات پيامبر (ص) فاطمه (س) فرمود: در آن موقع ابتدا پدرم مرا از مرگ
خود خبر داد و گريه ى من از آن جهت بود؛ سپس مژده داد كه بزودى من نيز به او
ملحق مى شوم و از اين رو خندان شدم.
بر اثر شدّت تب پيغمبر (ص)، ظرفى پر از آب سرد در كنارش گذاشته بودند تا از
آن به صورت خود بزند ولى شدّت تب آنچنان بود كه گاهى بيهوش مى شد، سپس به هوش
مى آمد و از درد رنج مى كشيد.
روزى فاطمه (س) كه از درد كشيدن پدر سخت متأثر شده بود گفت: پدرجان، چقدر
سختى مى كشى؟!
پيامبر اكرم (ص) فرمود: اين آخرين روزى است كه پدرت سختى مى كشد.
غم جدايى پاره ى پيامبر از پيامبر
ملاحسين كاشفى حسينى مى نويسد:
«راويان صادق الرّواية آورده اند كه هيچ كس درد مفارقت حضرت رسالت (ص) چنان
درنيافته بود كه فاطمه. در آن زمان كه حضرت رسول درگذشت، فزعى در مدينه افتاد و
آسمان به گريه و زمين به لرزه درآمدند. ناله ى پريان به گوش آدميان رسيد، فغان
ملائكه از عرش مجيد برگذشت، اهل مدينه را از زنان و مردان جگر از اين غصّه چاك
شد و دل از وقوع اين قصّه خوناب گشت.
آن سرو خوش خرام چو اندر چمن نماند |
|
بر طرف باغ زيب گل و ياسمن نماند |
يعقوب وار ديده ى نرگس سفيد شد |
|
از درد آنكه يوسف گل پيرهن نماند |
در اين اثنا على مرتضى نزديك فاطمه آمد كه: اى دختر خيرالبشر، امروز در
مدينه قيامت است، اگر خواهى كه من از تو خشنود باشم بلند گريه مكن. صبر كن تا
شب درآيد، آنگاه بر سر تربت آن حضرت (ص) برو و زيارت كن.
فاطمه آنچنان كرد. چون شب درآمد و مردان بياراميدند و مسجد خالى شد، على به
خانه آمد، فاطمه را بيهوش ديد. زمانى صبر كرد تا به هوش آمد. چون چشمش به على
افتاد گفت: يا اباالحسن، از شب چه وقت گذشته است؟ گفت: ثلثى يا بيشتر گذشته.
گفت: اكنون دستورى هست تا بيرون آيم؟ على گفت: بيروى آى اما بلند گريه مكن.
فاطمه خواست برپاى خيزد، بيفتاد. على دستش را گرفته و به سر روضه ى مقدس آن
حضرت آورد.
فاطمه را چون نظر بر آن مشهد منوّر و مرقد مطهّر افتاد، بناليد و گفت: «ما
لَكَ والتُّراب» (اى گوهر پاك، تو را با خاك چه كار؟!) پس خود را بر تربت پدر
افكند و روى بر خاك مى ماليد و مى ناليد.
على گفت: اى فاطمه، چنين گريه مكن كه هيچ كس را از اين راه گريز نيست فاطمه
اين مرثيه را سرود:
صُبّت عَلَىَّ مَصائِبَ لَوْ انّها
صُبَّت عَلَى الْاَيّام صِرْنَ لَيالياً
بر من ريخته اند چندان مصيبت كه اگر آن را به روزها مى ريختند، همه از اندوه
چون شب تيره مى شدند. و براستى فاطمه را كسى بعد از وفات پدر خندان نديد بلكه
شب و روز گريه مى كرد و با سوز دل مى ناليد. گريه ى او به مرتبه اى رسيد كه اهل
مدينه از آن به تنگ آمده، گفتند: اى دختر مصطفى، به روز گريه كن و به شب آراذم
گير تا ما را هم آرامشى باشد، يا به شب گريه كن و به روز خاموش باش تا ما را
آسايشى بوَد. و فاطمه بعد از آن شبها به مقابر شهدا مى رفت و مى گريست.» [روضة
الشهداء، صص 135] 137.
آنچه از من گم شده گر از سليمان گم شدى
هم سليمان هم پرى هم اهرمن بگريستى