آن پر شكسته طايران از جا پريدند
|
افتان و خيزان جانب مادر دويدند
|
چو جان شيرين جسم او در بر گرفتند
|
گل بوسه از آن لاله پرپر گرفتند
|
يكباره از عمق كفن آهى بر آمد
|
با ناله بيرون دستهاى مادر آمد
|
در قلب شب خورشيد خاموش مدينه
|
بگذاشت روى هر دو ماهش را به سينه
|
مى خواست بى تابى ز طفلانى جان
بگيرد
|
مى رفت تا جان على پايان بگيرد
|
ناگه ناله آمد على ! بشتاب ، بشتاب
|
دو گوشواره عرش را درياب درياب
|
مگذار زهراء را چنين در بر بگيرند
|
مگذار روى سينه مادر بميرند
|
خيل ملك را رحمى از بهر خدا كن
|
از پيكر مادر يتيمان را جدا كن
|
اى اسماء ! بقيه حنوط پدرم را از فلان محل بياور و آن را در كنار سر من
قرار بده .
از على عليه السلام در مورد حنوط نقل شده است كه فرمودند: مدت زمان كمى
به وفات پيامبر اكرم مانده بود كه مرا صدا زد و فرمود: اى على و اى
فاطمه ! اين حنوطى كه جبرئيل براى من از بهشت آورده و او به شما سلام
مى رساند و به شما عرض مى كند آن را دو قسمت كرده ، قسمتى را براى من و
قسمتى را براى خودتان برداريد.
حضرت فاطمه عليها السلام عرض كرد: پدرجان ! ثلث اين حنوط براى شما است
ولى ناظر در باقيمانده آن على بن ابيطالب باشد. رسول خدا از شنيدن اين
سخن گريست و فاطمه را به خود چسباند و فرمود: اى دختر مؤ فقه ، رشيده و
مهديه . آنگاه فرمود: يا على عليه السلام در مورد باقيمانده حنوط چه مى
گويى . على عرض كرد: نصف از باقيمانده براى فاطمه و نصف ديگر براى كسى
كه اكنون شما او را مى بينى ، يا رسول الله . پيامبر فرمودند: آرى نصف
آخر هم مال تو.
دنيا ست چو قطره اى و دريا، زهراء
|
كى فرصت جلوه دارد اينجا، زهرا
|
قدرش بود امروز نهان ، چون ديروز
|
هنگامه كنيد، وليك فردا، زهرا
|
خالق چو كتاب خلقت انشاءفرمود
|
عالم ، چون الفبا شد و معنا، زهرا
|
احمد كه خدا گفت به مدحش (لولاك )
|
كى مى شدى آفريده ، لولا، زهرا
|
طاها و على ، دو بيركان دريايند
|
و آن برزخ ما بين دو دريا، زهرا
|
بر تخت جلال ، از همه والاتر
|
بر مسند افتخار، يكتا، زهرا
|
در آل كاء محور شخصيتهاست
|
ما بين آب
و بعل و
بنوها زهرا
|
از سر خدا و ليلة القدر نبى است
|
خير دو سرا، درخت طوبى ، زهرا
|
سر سلسله نسل پيمبر، كوثر
|
سر چشمه نور چشم طاها، زهرا
|
تنها نه همين مادر سبطين است او
|
فرمود نبى : ام ابينها، زهرا
|
آن پايه كه ديروز پيمبر بنهاد
|
امروز، نگهداشته بر پا، زهرا
|
از احمد و مرتضى ، چه باقى ماند
|
از مجمعشان ، شود چو منها، زهرا
|
حرمت بنگر كه در صفوف محشر
|
يك زن نبود سواره ، الا زهرا
|
هنگام شفاعت چو رسد، روز جزا
|
كافى است براى شفيعه ، تنها زهرا
|
حيف است (حسانا) كه در آتش سوزد
|
آن شيعه كه ورد اوست : زهرا ، زهرا
|