بر خانه حضرت فاطمه (س)چه گذشت؟

سيد ابوالحسن حسينى

- ۳ -


مقدمّه در انگيزه تحقيق

بعضى از نويسندگان و متفكران اهل سنّت و شيعه كه طرفدار تقريب مذاهب اسلامى اند بر اين باورند كه مطرح كردن حوادث و وقايع تلخ و ناگوارى كه پس از سقيفه بنى ساعده از سوى دستگاه خلافت نسبت به خاندان رسالت مخصوصاً آنچه كه نسبت به دختر گراميش حضرت فاطمه زهرا (س) انجام گرديده مخالف با وحدت و تقريب پيروان مذاهب اسلامى است، و اينها شيعه را در نقل اين حوادث متفرّد مى دانند و صحّت اين حوادث را مورد شك و ترديد و حتّى انكار قرار مى دهند، و از اين جهت در آثار و نوشته هايشان وقتى كه به اين بخش از تاريخ اسلام مى رسند تلاش مى كنند نقاط مثبتى در انتخاب خليفه پيدا كنند و بيعت مهاجرين و انصار با وى ، جلوگيرى از ايجاد اختلاف داخلى، جنگ با مرتدين و ادامه كار پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)در گسترش اسلام را مهمّ جلوه دهند و از بيان نقاط منفى و اسفبار و ظلم و ستم داخلى خوددارى مى كنند.

البته در آثار و نوشته هاى گذشتگان از اهل سنّت گرچه فكر وحدت و تقريب حاكم نبوده است ولى آنها نيز به بهانه اينكه نقل اين حوادث تلخ و ناگوار و اسفبار يك نوع جسارت و طعن و نقد در بزرگان اسلام و ياران نزديك پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) است به صورت هاى گوناگون با آن برخورد شده است.

در پاره اى از موارد استغاثه و شكايت از ستمها و ظلمهاى دستگاه خلافت را براى پرهيز از تكفير و تفسيق صحابه تأويل كرده اند، و عدّه اى نيز مسائل را به نفع دستگاه خلافت به گونه اى طراحى كرده اند كه تو گويى غير از اين اتفاق نيفتاده است.

اينها حوادث اسفبار و ناگوارى را كه دستگاه خلافت نسبت به خاندان رسالت روا داشته است يا اصلاً طرح نكرده اند و يا با نقل احاديث ضدّ و نقيض مسأله را لوث نموده اند، و دسته ديگر آنها را نقل كرده اند و احياناً نيز پذيرفته اند ولى آنها را ناچيز و از صغائر شمرده اند و از اين جهت قَدح و مذّمتى را متوجه رجال خلافت نمى دانند و گروهى نيز آنها را از كارهاى مهّم و شگرف و تحسين برانگيز خلفا دانسته و در اشعارى آن را ستوده اند.

برخورد متناقض و متفاوت با اين حوادث موجب اين شد كه برخى از متفكرين به اين حوادث به ديده شك و ترديد بنگرند، و مدارك و منابع آنها را ضعيف و غيرقابل اعتماد بشمارند و درنتيجه طرح آنها را منافى با وحدت و اخوّت و برادرى و همبستگى اسلامى بدانند.

تحقيق در مسأله ايجاب مى كند كه ما اين حوادث را با توجه به منابع و مدارك طرفين رسيدگى كنيم و ببينيم تا كجا در نقل اين حوادث بين طرفين اتفاق نظر وجود دارد و در منابع هر دو طرف آمده و در كجا شيعه متفرّد در نقل است و چرا آنها از نقل حوادث بعدى خوددارى كرده اند؟

ما به جهت گستردگى حوادث و وقايع ناگوار اين برهه از تاريخ اسلام تنها به بررسى برخى از آنها مى پردازيم كه عبارتند از:

1 ـ آيا راست است كه پس از جريان سقيفه بنى ساعده مأموران خليفه براى اخذ بيعت از حضرت اميرالمؤمنين على (عليه السلام) به خانه او هجوم بردند و اهل خانه را تهديد كردند كه در صورت خوددارى از بيعت و بيرون نيآمدن، خانه را با اهلش آتش مى زنند و در اين مورد تا كجا پيش رفتند؟

2 ـ آيا راست است كه دختر گرامى رسول خدا در ممانعت از ورود مهاجمين به خانه آسيب ديد تا جايى كه فرزندى كه در رحم داشت ساقط كرد؟ و آيا او را بين در و ديوار قرار دادند و آيا به او سيلى زدند و...؟

3 ـ آيا راست است كه مأمورين خلافت به خانه امام ريختند و امام را با سر و وضع نامطلوب و دلخراش (همانند بردن شتر سركش) براى اخذ بيعت به مسجد بردند؟

4 ـ آيا راست است كه خليفه اوّل در آخرين لحظات زندگى اظهار ندامت و پشيمانى شديد مى كرد؟ و آرزو مى نمود كه اى كاش سه چيز را انجام نمى داد، كه يكى از آنهااين بود : اى كاش احترام خانه فاطمه را حفظ مى كرد و فرمان حمله به آن را صادر نمى كرد و ...!

مى توان گفت كه مسائل يادشده در صورت اثبات، بخشى از يك سلسله جريانات ناگوارى است كه درواپسين روزهاى زندگى پيامبر اسلام شروع شد و تا پايان زندگى دختر گراميش حضرت فاطمه (س) ادامه يافت و جا دارد كه به اين حوادث فهرستوار اشاره شود گرچه فرصت بحث و بررسى و ورود در آنها نمى باشد، و اين حوادث تلخ و ناگوار عبارتند از:

تخلّف عدّه اى از صحابه كبار از شركت در جيش اسامة بن زيد، جلوگيرى از آوردن صحيفه و قلم، انكار خليفه دوّم مرگ پيامبر را، ناديده گرفتن داستان غدير و شركت در سقيفه بنى ساعده و انتخاب خليفه، ريختن به خانه اميرالمؤمنين (عليه السلام)براى اخذ بيعت از متحصنين خانه، بردن حضرت على (عليه السلام) به مسجد با وضع نامطلوب ، صدمه و آسيب رساندن به حضرت فاطمه، تهديدن نمودن اميرالمؤمنين به قتل در صورت امتناع از بيعت، غصب فدك و خطبه خواندن حضرت فاطمه (س) در مسجد، خشم گرفتن حضرت فاطمه (س) به ابوبكر و عمر تا آخر عمر و سفارش به دفن شبانه و مخفيانه و ... .

اين حوادث و حوادث ديگر كه قبل و بعد از جريانات مورد بحث اتفاق افتاده اند، بررسى آنها از عهده ما خارج است، و علاقمندان بايد به كتب مربوطه مراجعه كنند.

بديهى است كه طرح اين مباحث به انگيزه دامن زدن به اختلافات تاريخى گذشته و زنده نمودن مناقشات شيعه و سنّى نيست بلكه منظور و انگيزه تحقيق در اين مسأله، كشف واقعيّت است.

در پايان اين نكته يادآورى مى شود كه نويسنده همه مدارك و مآخذ اين رساله را از كتابخانه هاى متعدد از نزديك مشاهده كرده است. البته از كتابهاى ديگر در اين زمينه راهنمايى گرفته ولى به آدرس آنها اكتفا نكرده است مگر يك دو مورد كه دسترسى به اصل كتاب نبوده و به نقل قول از كتاب معتبر ديگر اكتفا شده كه در متن بحث به آن اشاره گرديده است.

اين نوشتار را تقديم مى كنيم به همه متفكران و انديشمندانى كه در راه وحدت و تقريب مذاهب اسلامى گام بر مى دارند و عزت و سربلندى و يكپارچگى مسلمانان جهان را ايده و آرمان شان قرار داده اند.

كسانى كه آرمان مقدسشان از علم و آگاهى به مبانى دينى و واقعيتهاى تاريخى نشأت مى گيرد.

وحدتى كه مصلحان بزرگى چون امام خمينى (ره) ، امام شرف الدين (ره) و علامه امينى (ره) منادى آن بودند.

اين همان آرمان مقدسى است كه امام موحدين اميرالمؤمنين على (عليه السلام) در سراسر زندگى افتخارآميز خود در راه آن كوشيد. آن راه نورانى پر رهرو باد.