فاطمه (سلام الله عليها) احياگر شخصيت زن
فريده مصطفوى (خمينى )، فاطمه جعفرى
- ۵ -
شبانگاهان هم كه براى
استراحت به طرف منزل رهسپار مى شد، در منزل زهرا را مى كوبيد و وارد
خانه مى شد. زهرا را مى بوسيد و مى فرمود: بوى بهشت را از زهرا استشمام
مى كنم ، سپس به خانه خود مى رفت . چنين دختر و شخصيتى درباره اش روايت
است كه : فاطمه هرگز بدون اجازه على از خانه خارج نشد. هيچ گاه او را
غضبناك نكرد، زيرا مى دانست اسلام مى فرمايد: هر زنى شوهرش را غضبناك
كند، خداوند نماز و روزه اش را قبول نمى كند تا اين كه شوهرش راضى شود
(77) . مبادا خيال شود على (عليه السلام ) از مردان
خودپسندى بوده كه از همسرش انتظاراتى زياد داشته باشد اما خود مردى
متعهد نباشد و خود را مالك الرقاب و صاحب اختيار زن بداند. ابدا چنين
نبود! على (عليه السلام ) مى دانست همان موقع كه او در ميدان كارزار در
مقابل دشمن شمشير مى زد، همسرش نيز در سنگر داخلى اسلام كه همان منزل
است ، به جهاد مشغول مى باشد.
3. همسردارى و تربيت
فرزندان
در غياب على (عليه السلام ) تمام كارهاى داخلى خانه بر عهده
حضرت زهرا بود.
علاوه بر خانه دارى ، تربيت اطفال هم به عهده او بود و در اين امر خطير
كمال جديت را مى نمود. هر مردى اگر از طرف همسر و اطفالش خيالش آسوده
باشد، در فعاليت هايى كه در خارج از منزل مربوط به اوست ، فعالتر و
موفق تر از مردانى است كه ذهنشان نسبت به كاشانه شان راحت نمى باشد.
يكى از وظايف سنگين و مهم دختر رسول خدا، بچه دارى و تربيت آنها بود.
فاطمه (عليها السلام ) پنج فرزند داشت : حسن ، حسين ، زينب ،ام كلثوم ،
محسن .
پنجمين فرزند آن حضرت (محسن ) سقط شد. دو پسر و دو دختر حضرت باقى
ماند. فرزندان فاطمه اشخاص عادى نبودند و چنين مقدر شده بود كه نسل
پيامبر از فاطمه به وجود آيد. رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) فرمود:
خداوند ذريه پيامبران را در صلب آن ها قرار داده ، ولى نسل مرا در صلب
على مقرر فرمود. پس من پدر اولاد فاطمه هستم
(78) .
مشيت خداوند بر اين شد كه بزرگان دين و خلفاى معصوم پيامبر از نسل پاك
دختر رسول خدا به وجود آيند، از اين رو يكى از وظايف سنگين زهرا (عليها
السلام ) تربيت فرزندانش بود. اين كار بسيار مهم و آينده سازى بود.
اسلام علاوه بر اين كه اداره امور اطفال را به عهده پدر و مادر مى
گذارد، آنها را در قبال وظيفه بزرگترى مسئول مى داند. اسلام شخصيت
آينده كودك را مرهون تربيت و پرورش و مراقبت پدر و مادر مى داند. دختر
رسول خدا كه در دامن وحى تربيت يافته بود، از تربيت و پرورش كودكان
غافل نبود. او مى دانست كه بايد امام تربيت كند و نمونه و الگوهايى را
به جامعه تحويل دهد كه آينه و معرف حقيقت اسلام باشند. اين كار آسانى
نبود. او به زينب درس فداكارى و شجاعت داد تا تحت تاثير دستگاه بيداد
يزيد قرار نگيرد و با سخنان آتشين خود، ستمگرى هاى يزيد را افشا نمايد.
او امام حسن را چنان تربيت كرد كه به خاطر مصالح اسلام و مسلمانان مهر
سكوت بر لب زند و به وسيله صلح با معاويه به گوش مسلمانان برساند كه
اسلام تا سر حد امكان صلح را بر جنگ مقدم مى دارد. او امام حسين (عليه
السلام ) را تربيت كرد كه در راه اسلام ، جان عزيز خود و فرزندانش را
فدا كند و به عالم بشريت ايثار و از خود گذشتن را بياموزد.
حضرت زهرا از زن بودن خود احساس حقارت نمى كرد و مقام زن را بسى شامخ و
قابل احترام ارزيابى مى نمود.
لياقت زن و مادر بودن را در آن مى ديد كه دستگاه آفرينش چنين مسئوليت
سنگينى را به عهده او گذاشته بود. شايد اكثر مردم گمان كنند كه تربيت
كودك از زمانى آغاز مى شود كه طفل خوب و بد را تشخيص دهد، و قبل از آن
تربيت معنايى ندارد اما اين نظريه رد شده ، زيرا به اعتقاد دانشمندان ،
تربيت كودك از هنگام تولد آغاز مى گردد. بر دانشمندان فن تربيت و
روانشناسان ثابت گرديده كه اطفال در طول دوران كودكى به محبت و اظهار
علاقه نيازمندند. كودك انتظار دارد كه مورد محبت پدر و مادر قرار گيرد
و والدين به او ابراز محبت نمايند. آغوش گرم مادر و محبت خالصانه پدر،
روح بشر دوستى و علاقه و همنوع را در كودك مى دمد و او را به زندگى
اميدوار مى سازد. كودك اگر مورد بى مهرى قرار گيرد، ترسو و ضعيف بار مى
آيد. پس محبت كردن به كودك يكى از نيازهاى ضرورى او به شمار مى رود و
در پرورش او نقشى اساسى دارد. روانشناسان بر اين نظرند كه مربى بايد
شخصيت كودك را پرورش دهد و اعتماد به نفس را به او تلقين نمايد. چنين
شخصى در اجتماع منشا اثر واقع خواهد شد و به كارهاى پست تن در نخواهد
داد و زير بار ذلت و خوارى نخواهد رفت . اين شخصيت باطنى مرهون تربيت
خانوادگى است و به روحيات پدر و مادر بستگى دارد. تمام اين نكات ظريف
را از ديد تيزبين حضرت زهرا (عليه السلام ) در مورد فرزندانش غافل نمى
ماند.
نامگذارى حسن و حسين (عليهماالسلام ) و تربيت آنان
زمانى كه امام حسن (عليه السلام ) متولد شد، او را در پارچه زردى
پيچيده ، خدمت رسول خدا آوردند. فرمود: مگر به شما نگفتم نوزاد را در
پارچه زرد نپيچيد! پيامبر پارچه را دور انداخت و او را در پارچه سفيدى
پيچيده ، در بغل گرفت و در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه خواند.
سپس به على (عليه السلام ) فرمود: نامش را چه گذاشته ايد، على عرض كرد:
بر شما سبقت نمى گيريم . پيامبر فرمود: من هم بر خدا سبقت نمى گيرم .
جبرئيل نازل شد و فرمود: خداوند سلام و تبريك گفته و فرموده : اسم او
حسن بگذاريد و آن زمان كه حسين (عليه السلام ) متولد گرديد، مانند امام
حسن براى نامگذارى خدمت پيامبر آوردند كه جبرئيل نازل شد و اسم حسين را
بر او نهاد
(79) . سلمان فارسى مى گويد: روزى وارد منزل فاطمه
(عليها السلام ) شدم و مشاهده كردم فرزند او حسين كه در آن زمان شير
خواره بود، از شدت گرسنگى در گهواره گريه مى كند و فاطمه با عجله مشغول
دستاس كردن است و جو آرد مى كند. از خون دست او دستاس خونى گرديده و
كنيز خدمتكارش بيكار نشسته بود. ديدن اين منظره مرا متاثر كرد. عرض
كردم : اى دختر پيامبر، چرا دستور نمى فرماييد فضه جو را دستاس كند،
فرمود: برنامه كار منزل بين من و او تقسيم شده ، يك روز خدمات خانه به
عهده اوست و يك روز به عهده من . امروز نوبت من است و فضه بايد استراحت
كند.
سلمان مى افزايد: عرض كردم : اى دختر رسول خدا! من بنده آزاد شده شمايم
. اجازه فرماييد جو را آرد كنم و شما فرزند خود را ساكت كنيد. فاطمه
قبول نمود و مشغول آرام كردن حسن و حسين شد. من مقدارى جو آرد نمودم و
سپس به مسجد رفتم .
دختر رسول خدا با اين رفتار طريقه درست برخورد صحيح با كارگر را به همه
مسلمانان نشان مى دهد و در واقع به همه كارفرمايان (چه در ادارات و چه
در كارخانه ها و مزارع ) برخورد انسانى و اسلامى را نسبت به اين طبقه
زحمتكش ياد آورى مى كند. اميد است زنان مسلمان و مومن از اين بانوى
پرهيزكار الگو گرفته و نسبت به خدمتكاران و زيردستان خود، عطوفت و رافت
بيشترى به خرج دهند. روايت شده روزى رسول الله (صلى الله عليه وآله )
به نماز جماعت مشغول بود. وقتى به سجده مى رفت ، امام حسين بر پشت او
سوار مى شد. زمانى كه پيامبر سر از سجده بر مى داشت ، او را گرفته و
كنار مى گذاشت و به همين كيفيت نمازش را به پايان رسانيد. يك يهودى كه
جريان را مشاهده مى كرد، عرض كرد: شما نسبت به كودكانتان طورى رفتار مى
كنيد كه ما از آن امتناع داريم . پيامبر فرمود: شما اگر به خدا و رسول
او ايمان داشتيد، با كودكان خود مدارا مى نموديد. يهودى به واسطه رفتار
پيامبر مسلمان شد
(80) . روزى رسول خدا از در خانه فاطمه عبور مى كرد،
صداى گريه حسين را شنيد. فاطمه را صدا زد و فرمود: ((
مگر نمى دانى گريه حسين مرا اذيت مى كند
(81) )) . روزى پيامبر حسن و
حسين را بر دوش خود سوار نموده و بين راه گاهى حسن و گاهى حسين را مى
بوسيد. مردى عرض كرد: يا رسول الله ! اين دو كودك را دوست مى دارى ،
فرمود: (( آرى ، هر كس اين دو را دوست بدارد، با
من دوستى نموده و هر كس با آنان دشمنى نمايد، با من دشمنى كرده است
(82) )) .
روزى پيامبر روى منبر نشسته بود و حسن كنار آن حضرت قرار داشت . گاهى
به مردم نگاه مى كرد و گاهى به حسن و فرمود: ((
فرزندم حسن آقا و بزرگ است . اميد است به بركت او بين امتم اصلاح شود
(83) )) .
حضرت زهرا روزى حسن و حسين را به خدمت رسول خدا آورد و عرض كرد: حسن و
حسين فرزند شما هستند. چيزى به آنها عطا فرماييد، حضرت فرمود:
(( حلم و سيادت خود را به حسن بخشيدم و شجاعت
وجود خودم را به حسين عطا نمودم
(84) )) .
روزى پيامبر در منزل حضرت زهرا استراحت مى كرد. حسن آب خواست ، رسول
خدا برخواست و قدرى شير دوشيد، سپس در ظرفى ريخته و به حسن داد. حسين
از جا برخاست و به طرف حسن آمد كه كاسه شير را از دست او بگيرد. پيامبر
جلوى حسين را گرفت و نگذاشت شير را از حسن بگيرد. حضرت زهرا كه اين
منظره را تماشا مى كرد، عرض كرد: يا رسول الله ! گويا حسن را بيشتر
دوست دارى ، پاسخ داد: چنين نيست ، بلكه علت دفاع من از حسن بدين علت
است كه او حق تقدم دارد و زودتر از حسين تقاضاى شير كرده است . پيامبر
گرامى با اين برخورد عملا درس نظم و رعايت حقوق ديگران را به آن ها مى
آموزد.
بايد كودك را طورى تربيت نمود كه نه از گرفتن حق خود ناتوان باشد و نه
حقوق ديگران را پايمال كند. روزى حسن و حسين خطى نوشتند. امام حسن به
امام حسين گفت : خط من از خط تو بهتر است . امام حسين گفت : نه ، خط من
بهتر است . نزد مادر خود رفتند تا او قضاوت كند خط كدام بهتر است .
فاطمه (عليها السلام ) ديد هر چه بگويد، ديگرى دلتنگ مى گردد. فرمود:
از پدرتان بپرسيد. على (عليه السلام ) هم از قضاوت خوددارى نمود و گفت
: از جد خود سوال كنيد. پيامبر هم حاضر به قضاوت نگرديد. از جبرئيل
سوال كرد، جبرئيل هم از اسرافيل پرسيد، بالاخره رسيد به اين كه خداوند
قضاوت كند. خداوند هم داورى را به مادرشان واگذار نمود. فاطمه دانه هاى
گردن بند خود را روى زمين ريخت و فرمود: هر كه بيشتر جمع كند خط او
بهتر است . شروع به جمع كردن دانه ها نمودند. يك دانه روى زمين مانده
بود كه خداوند به جبرئيل امر نمود آن را دو نيم كن تا هيچ كدام ناراحت
نشوند
(85) .
خاندان وحى عملا به ما مى آموزند كه نبايد بين فرزندان تفاوتى قائل شد
و بهترين كار اين است كه با آنها به طور مساوى رفتار نمود و بين دختر و
پسر، كوچك و بزرگ ، زشت و زيبا، خوش فكر و بالعكس نبايد فرقى گذاشت ،
زيرا اين گونه تفاوت ها موجب حسادت و كينه توزى خواهد شد و اثرى منفى
در زندگى آنها به جا خواهد گذاشت . هيچ رفتار مانند تبعيض بين فرزندان
باعث ناهنجارى و عصيان آنها نخواهد شد و آثارى مخرب خواهد گذاشت .
ساده زيستى
پيامبر (صلى الله عليه وآله ) هرگاه از سفر باز مى گشت ، به خانه فاطمه
مى رفت . يك بار كه از سفر برگشتند، به خانه دختر خود رفتند و ديدند
زيورهايى برگردن و گوشواره در گوش و دستبند در دست ها آويخته است .
اصحاب در خانه ايستاده بودند. نمى دانستند برگردند يا بمانند، زيرا
توقف حضرت به طول انجاميد اما ناگهان رسول خدا از خانه بيرون آمدند، در
حالى كه آثار غضب در چهره اش نمودار بود. پيامبر روى منبر رفت . فاطمه
(عليها السلام ) دريافت كه پيامبر ناراحت شده ، از اين رو گوشواره ،
دستبند و گردن بند خود را باز كرد و در پارچه پيچيد و آن ها را به مسجد
خدمت پيامبر فرستاد و گفت : به پيامبر بگوييد: دخترت سلام رساند و گفت
: اين ها را در راه خدا انفاق بفرما، پيامبر تا چشمش به اشياء افتاد،
خوشحال گرديد و سه بار فرمود:
فاطمه فعلت فداها ابوها؛ مطابق رضايت خداوند رفتار نمود، پدرش فدايش
باد
(86) !
با اين كه زهراى اطهر مرتكب گناهى نشده بود و شرعا اشكالى نداشت كه
داراى زينت باشد، از آنجايى كه اين قبيل تجملات با روحيه معنوى و
روحانى فاطمه منافات داشت ، اين بانوى گرامى آن ها را تقديم پدر نمود،
زيرا هر اندازه انسان به امور مادى گرايش پيدا كند، به همان مقدار از
مقام معنوى او كاسته خواهد شد. زندگى دختر پيامبر در نهايت سادگى و
بدون پيرايه بود، حتى در زمانى كه عده اى از مهاجران در صفه هاى مسجد
زندگى فقيرانه اى داشتند، باز ساده زيستى زهراى مرضيه زبانزد همه بود.
روشن است محبتى كه پيامبر به فاطمه داشت و احترام خاصى كه براى او قائل
بود، تنها بدان جهت نبود كه دختر اوست ، چرا كه پيامبر (صلى الله عليه
وآله ) فرزندان ديگرى هم داشت . آنچه زهرا را از ساير زنان عالم ممتاز
مى كند، خصوصيات اخلاقى و رفتارى او است ، چه در زندگى خانوادگى و چه
اجتماعى و چه ساده زيستى و پرهيزكارى و بسيارى از صفات برجسته ديگر كه
الگوى زنان جامعه اسلامى است .
فصل سوم : كمالات حضرت زهرا (عليها السلام )
1. فضايل حضرت زهرا (عليها السلام )
پيامبر فرمود: (( بهترين زنان عالم چهار
نفرند: مريم دختر عمران ، فاطمه دختر محمد، خديجه دختر خويلد، و آسيه
دختر فرعون
(87) )) .
نيز فرمود: (( فاطمه از بهترين زنان بهشت است
(88) )) .
رسول اكرم در حالى كه دست فاطمه را در دست داشت فرمود:
(( هر كس اين را مى شناسد كه مى شناسد و هر كسى
كه نمى شناسد، اين فاطمه دختر محمد و پاره تن و روح من است . هر كس او
را اذيت كند، مرا اذيت كرده و هر كس مرا اذيت كند، خدا را اذيت كرده
است
(89) )) .
ام سلمه گويد: (( فاطمه شبيه ترين مردم به رسول
خدا بود
(90) )) .
روزى على (عليه السلام ) از پيامبر سوال كرد: من نزد شما محبوبترم يا
فاطمه ، رسول خدا فرمود: (( اءنت اءعز منها و هى
اءحب منك )) . ابو سعيد خدرى مى گويد: يك روز
على بن ابيطالب سخت گرسنه بود. به فاطمه گفت : نزد تو غذايى هست كه به
من بدهى ، عرض كرد: نه ، سوگند به خدايى كه پدرم را به نبوت و تو را به
وصايت گرامى داشت ! هيچ چيز نزد من نيست . دو روز است كه هيچ طعامى
نداشته ايم جز غذاى مختصرى كه به تو دادم و تو را بر خود و اين دو پسرم
(حسن و حسين ) مقدم داشتم .
على فرمود: (( چرا مرا آگاه نكردى تا چيزى
برايتان تهيه كنم ، عرض كرد: اى ابوالحسن ! من از خدا شرم مى كنم
چيزى كه توانايى آن را ندارى ، از تو بخواهم . على (عليه السلام ) از
نزد فاطمه با اعتماد و توكل به خداوند بيرون آمد و يك دينار قرض كرد.
در حالى كه تصميم داشت براى خانواده خود چيزى تهيه كند، با
(( مقداد بن اسود ))
برخورد كرد. اين جريان در روزى بسيار گرم بود، به طورى كه آفتاب روى سر
را مى سوزاند و زمين در زير پا داغ بود و آزار مى داد. على چون مقداد
را بسيار ناراحت ديد و ناخشنود يافت فرمود: چه موضوعى در چنين وقتى تو
را از خانه و ناخشنود يافت . فرمود: چه موضوعى در چنين وقتى تو را از
خانه و خانواده ات بيرون آورده است . مقداد عرض كرد: اى ابوالحسن ، مرا
واگذار و از من سوال مكن ! فرمود: اى برادر! اين غير ممكن است . تا از
وضع تو آگاه نشوم ، نمى گذارم بروى .
عرض كرد: برادر! به خاطر خدا دست از من بردار و از حالم مپرس ! فرمود:
برادر! ممكن نيست . حال خود را از من پنهان مكن . عرض كرد: اى ابوالحسن
! اينك كه اصرار دارى و قبول نمى كنى مى گويم . به خدايى كه محمد را به
نبوت و تو را به وصايت گرامى داشت ! مرا جز تلاش براى يافتن چيزى از
خانه بيرون نياورد. از پهلوى خانواده ام آمدم در حالى كه همه گرسنه
بودند و گريه اهل و عيال را نتوانستم تحمل كنم . غمگين و تنها بيرون
آمدم . داستان من اين است .
على به طورى گريست كه اشك به محاسن مبارك او رسيد و فرمود: به آنچه
سوگند ياد كردى ! سوگند ياد مى كنم مرا هم همان چيزى از خانه بيرون
آورد كه تو را به كوچه كشيد. اينك دينارى قرض كرده ام و تو را بر خود
مقدم مى دارم . دينار را به او داد و خود به مسجد پيامبر رفت و نماز
ظهر و عصر و مغرب را در مسجد خواند.
وقتى رسول خدا نماز مغرب را تمام كرد، از كنار على (عليه السلام ) عبور
كرد و او را كه در صف اول قرار داشت ديد. به او اشاره كرد، على برخاست
و دنبال پيامبر روانه شد و جلوى يكى از درهاى مسجد به او رسيد.
سلام كرد، پيامبر جواب سلام را داد و فرمود: اى ابوالحسن ! آيا نزد تو
چيزى براى شام هست كه همراه تو بيايم ، على سر بزير افكند و ساكت ماند
و از خجالت در مقابل پيامبر متحير بود كه چه جوابى بدهد.
پيامبر جريان دينار را و اينكه از كجا تهيه كرده و به چه كسى داده بود
مى دانست . خداوند به پيامبر وحى فرموده بود كه آن شب را نزد على باشد.
پيامبر چون سكوت على را ديد فرمود: اى ابوالحسن ! يا بگو
(( نه )) تا برگردم يا
(( بلى )) تا همراه تو
بيايم . على از روى شرم و به جهت احترام عرض كرد: بفرماييد، در خدمت
شما هستم . پيامبر دست على را گرفت و آمدند تا بر فاطمه وارد شدند. آن
بانوى گرامى در محراب نماز بود و نماز را به اتمام رسانده بود. پشت سر
او ديگى قرار داشت كه بخار از آن متصاعد بود.
فاطمه چون صداى پيامبر را شنيد، از محراب خارج شده و بر پدر سلام كرد.
فاطمه عزيزترين فرد نزد پيامبر بود.
حضرت جواب سلام او را داده و دست مبارك را بر سر او كشيد و نوازش
فرمود و پرسيد: دخترم ! چگونه روز را شب آوردى . خداوند بر تو رحمت
آورد، به ما شام بده . خداوند تو را بيامرزد و همانا آمرزيده است .
فاطمه ديگ غذا را برداشت و نزد پيامبر و على آورد. على چون غذا را ديد
و بوى دلپذير آن را استشمام نمود، نگاهى به فاطمه كرد. فاطمه عرض كرد:
سبحان الله ! چرا اين گونه به من نگاه مى كنى . آيا خلافى انجام داده
ام كه مستوجب اين نگاه باشم . على فرمود: چگونه متعجب نباشم . روز
گذشته سوگند ياد كردى كه دو روز است غذايى نيافته اى .
فاطمه به آسمان نگاه كرد و گفت : خداى من در آسمان و زمينش آگاه است كه
به حق گفتم . فرمود: اى فاطمه ! اين غذا از كجا رسيده كه نه رنگ آن را
ديده و نه چنين رائحه دلپذيرى بوييده ام و بهتر از آن نخورده ام . رسول
خدا دست مباركش را به شانه على نهاد و اشاره اى كرد و فرمود: اى على !
اين عوض دينار تو و پاداش دينار تو از طرف خداوند است . خداوند به هر
كسى كه بخواهد، روزى بدون حساب مى دهد. آنگاه پيامبر گريست و فرمود:
سپاس خداى را كه شما را پيش از آن كه از دنيا ببرد، پاداش بخشيد و تو
را اى على ، همانند زكريا و فاطمه را همچون مريم دختر عمران قرار داد
كه هرگاه زكريا به محراب عبادت مريم وارد مى شد، نزد او رزق و طعام مى
يافت
(91) . بى علت نيست كه پيامبر فرمود: ((
لو لا على لم يكن لفاطمه كفو
(92) ؛ اگر على نبود كفو و همشاءنى براى فاطمه وجود
نداشت )) .
ماجراى ديگر
در يكى از روزها زهرا و فرزندانش و على (عليهماالسلام ) از شدت گرسنگى
توان نداشتند و چيزى در منزل يافت نمى شد، تا سد جوع كنند. زهرا (عليها
السلام ) لباس خود را نزد زن يهودى گرو گذاشت و مقدارى جو گرفت . به
خانه آورده ، آرد كرد و نان تهيه نمود. همسر يهودى كه به خانه آمد
پرسيد: در خانه اين نور چيست ، زن گفت : نور لباس فاطمه است . مرد در
همان حال مسلمان شد و زن او هم مسلمان گرديد و همسايه ها و هشتاد نفر
از آشنايان آمدند تا اين منظره را ديدند مسلمان شدند
(93) .
وجود حضرت زهرا والاتر از اين است كه براى لباس و ظواهر اهميت و ارزشى
قائل شود. آن بانوى گرامى تفاوتى بين لباس نو و كهنه قائل نبود. ايشان
از نظر اجتماعى بالاترين موقعيت را دارا بود. دختر رسول گرامى اسلام
برترين شخصيت در جزيره العرب بود. از طرفى همسر على (عليه السلام ) بود
كه وصى و جانشين پيامبر و سپهسالار لشكر او بود. علاوه بر آن سرمايه
فدك را در اختيار داشت كه ثروت عظيمى بود. او مى توانست بهترين زندگى و
لباس را داشته باشد اما مى بينيم براى سد جوع مجبور مى شود لباس كهنه
خود را گرو بگذارد و به پاداش گذشت از ظواهر دنيوى ، خداوند چنان بركتى
به اين لباس مى دهد كه به وسيله آن هشتاد يهودى مسلمان مى شوند. اين
زندگى بايد درسى باشد براى زنان مسلمان جهان كه ارزش واقعى خود را در
يابند و شخصيت وجودى خود را برترى دهند و به ظواهر دنيا مشغول نشوند.
اگر چنين كنند به همان نسبت از معنويت فاصله مى گيرند.
نافع بن ابى الحمراء مى گويد: هشت ماه پيامبر را مى ديدم كه هر روز
هنگامى كه براى نماز صبح بيرون مى آمد، به در خانه فاطمه مى رفت و مى
فرمود: سلام بر شما اى اهل بيت ! وقت نماز است . همانا خداوند اراده
فرموده كه از شما اهل بيت را از هر گونه ناپاكى دور نموده و پاكتان
سازد
(94) .
رسول اكرم براى اطلاع همه ياران اهل بيت خود را در موقعيت هاى مختلف به
مردم معرفى مى نمود تا همگى بدانند آيه تطهير در شان آنها نازل شده است
. مقصود از تطهير تنها طهارت ظاهرى نيست ، بلكه طهارت و پاكى از هر
گونه پليدى ظاهرى و باطنى است ، زيرا (( ال
)) در كلمه (( الرجس
)) براى (( استغراق جنس
)) است و قرينه اى براى تخصيص آن به نوع خاصى از
رجس نيست و اين لطف الهى است كه دارنده آن از هرگونه گناه و خطا و عيب
مصون و محفوظ است . هنگامى كه آيه لا تجعلوا
دعاء الرسول بينكم كدعاء بعضكم بعضا؛ يعنى پيامبر را آن گونه كه
يكديگر را صدا مى زنيد، صدا نزنيد
(95) )) . نازل شد، مسلمانان
پيامبر را با خطاب (( يا محمد ))
صدا نكردند، بلكه (( يا ايها الرسول ، يا ايها
النبى )) مى گفتند. فاطمه مى گويد: بعد از نزول
اين آيه جرات نكردم پدرم را با عنوان (( يا
ابتاه )) صدا كنم . هنگامى كه نزدش مى رفتم
(( يا رسول الله )) خطاب
مى كردم . يكى دو بار اين عمل تكرار شد، ديدم پيامبر ناراحت شد و از من
روى برگرداند. مرتبه سوم رو به من كرد و فرمود:
يا فاطمه ! اءنها لم تنزل فيك و لا فى اءهلك و
لا فى نسلك اءنت منى و اءنا منك انما نزلت فى اءهل الجفاء و الغلظه من
قريش ؛ اى فاطمه ! اين آيه درباره تو و خاندان و نسل تو نازل
نشده است تو از منى و من از توام . اين آيه در مورد جفاكاران و
تندخويان بى ادب قريش نازل شده است . بگو: پدر جان ! كه اين سخن مرا
زنده مى كند و خدا را خشنود مى سازد
(96) .
از على (عليه السلام ) روايت شده كه نزد رسول الله بوديم . پرسيد:
بگوييد چه كارى براى زنان بهتر است .
جملگى نتوانستيم جواب قانع كننده اى بدهيم . متفرق شديم . من نزد فاطمه
آمدم و سوالى را كه پيامبر از ما پرسيده و احدى از ما نتوانسته بود
جواب دهد، براى فاطمه تعريف كردم . او گفت : من مى دانم . بهترين كار
براى زنان آن است كه نه مردان آنها را ببينند و نه آنها مردان را
ببينند. من برگشتم پيش رسول خدا و گفتم : سوال كرديد چه چيزى براى زنان
بهتر است . براى زنان بهتر است كه نه مردان آنها را ببينند و نه آن ها
مردان را ببينند. رسول خدا فرمود: چه كسى به تو ياد داد، تو پيش من
بودى و نمى دانستى . گفتم : فاطمه ! رسول خدا متعجب شد و گفت :
(( فاطمه بضعه منى
(97) . ))
عايشه مى گويد: فاطمه در سخن گفتن شبيه ترين مردم به رسول خدا بود.
وقتى وارد بر پيامبر مى شد، آن حضرت دست او را مى گرفت و مى بوسيد و به
جاى خودش مى نشانيد. هر زمان كه رسول خدا بر فاطمه وارد مى شد، او به
احترام پدر بلند مى شد و دست حضرت را مى بوسيد و در جاى خودش مى نشانيد
(98) .
روزى عايشه پيامبر را ديد كه فاطمه را مى بوسيد. عرض كرد: يا رسول الله
! آيا او را مى بوسى ، در حالى كه شوهر دارد، پيامبر پاسخ داد: اگر مى
دانستى چقدر فاطمه را دوست دارم ، محبت تو هم به او زيادتر مى شد.
فاطمه حوريه اى است به صورت انسان . هر وقت مشتاق بهشت مى شوم ، او را
مى بوسم
(99) .
امام مجتبى (عليه السلام ) نقل فرموده اند كه :
مادرم فاطمه را ديدم شب جمعه در محراب به عبادت برخواسته است . تا
سرزدن سپيده صبح در عبادت و ركوع و سجود بود و مى شنيدم كه براى مومنان
و مومنات دعا مى فرمود و آنان را نام مى برد و براى آن ها دعا مى كرد
اما هيچ دعايى براى خودش نمى نمود. به او گفتم : مادر! چرا همانطور كه
براى ديگران دعا مى نمايى ، براى خودت دعا نمى كنى ، فرمود: پسرم ابتدا
همسايه ، سپس خانه
(100) .
همراهى اهل بيت با پيامبر (صلى الله عليه وآله )
حضرت زهرا دختر شايسته رسول خدا بود و حضرت مقام شامخ فرزندش را به
خوبى مى شناخت .
|