ابوداود مى گويد: از احمد بن حنبل درباره ى اين حديث سؤال كردم،
او گفت: سند اين حديث سعيد بن ابى يزيد المدينى مى باشد و همين حديث را
احمد بن حنبل در مناقب خود آورده و دعايى كه پيامبر اسلام براى على و فاطمه
ى زهرا (عليهماالسلام) فرمود: همان دعا است، ولى در آخر به فاطمه فرمود كه
من تو را به نزديكترين و دوستترين اهل خودم تزويج نمودم» و در روايتى كه
جمال الدين زرندى آورده است هيمن حديث است ولى در آخر دعاى پيامبر اين گونه
است: «خدايا آن دو (على و فاطمه) از من هستند و من از آنها هستم، خدايا
همان طور كه از من پليدى و زشتى ها را پاك كردى، از آن دو هم پليدى را ببر
و آن دو را پاك گردان... الى آخر دعا». [ ينابيع المودة، باب 55، ص 175 و
176 و سنن ابى داود، فضائل فاطمه الزهرا و مناقب اهل البيت احمد بن حنبل و
مسند احمد بن حنبل و نور الابصار، ص 53 و الاصابه، ج 8، الحرف الفاء و
اعلام النساء ج 4، كلمه ى فطم و جامع الترمذى، ج 5 و كنز العمال، ج 12، از
ص 5 الى آخر و تذكرة الخواص، حالات فاطمه الزهرا، ص 275 و ذخائر العقبى ، ص
29 و فرائد السمطين، ج 2 و صواعق المحرقه، ص 80. ] در كتاب الاصابه ى ابن
حجر آمده است كه: سنان بن ثعله اوسى مى گويد: رسول خدا (صلى الله عليه و
آله) از قول جبرئيل فرمود: وقتى كه خداوند فاطمه را به على تزويج نمود، به
رضوان بهشت امر فرمود كه به اهتزاز درآيد و درخت طوبى به بار آيد و ثمر
بدهد، پس درخت طوبى به عدد دوستان اهل بيت من ثمر داد» و اين روايت را حافظ
ابن مردويه هم روايت كرده است» «ابوبكر خوارزمى در كتاب مناب خود از موسى
بن على قرشى و او از قنبر بن احمد و او از بلال بن حما (رضى الله عنه)
روايت مى كند:
«قال علينا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم ذات يوم متبسما ضاحكا
وجهه كدائرة القمر ليلة البدر فقام اليه عبدالرحمن فقال يا رسول الله ما
هذا النور الذى رأينا فى وجهك المكرم قال بشارة اتتنى من ربى فى اخى و ابى
عمى و فى ابنتى بان الله تبارك و تعالى زوج عليا بفاطمة و امر رضوان خازن
الجنان بهز شجرة طوبى فهزها فحملت رقاقا يعنى صكاكا بعدد محبى اهل البيت و
انشأالله تحتها ملائكة خلقها من النور و اصاب لكل ملك صك فاذا قامت القيمة
نادت الملائكة فى الخلائق فلا يبقى لاهل بيتى الا دفعت اليه الملائكة صكا
فيه فكاكه من النار فصار ابن عمى و ابنتى سبب فكاك رقاب الرجال و النساء من
امتى من النار». و فى جواهر العقدين هذا الحديث مسطور بلفظه: و فى كنوز
الدقايق للمناوى «ان الله امرنى ان ازوج فاطمة بعلى و لو لم يخلق على ما
كان لفاطمة كفو». و فى المودة القربى «عن عباس بن عبدالمطلب رضى الله عنه
قال قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم ابشرك يا عماه ان الله ايدنى
بسيد الوصيين على (عليه السلام) فجعله كفوا لفاطمة ابنتى».
«روزى پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) به نزد ما آمد در حالى
كه تبسم مى نمود صورت مبارك پيامبر مثل ماه شب چهارده نورانى بود،
عبدالرحمن بن عوف بلند شد و عرض كرد: اى رسول خدا اين نور كه در پيشانى و
صورت مبارك شما مى بينم نور چيست؟ پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم)
فرمود مژده اى از نزد پروردگار من درباره ى برادر و پسر عمم و نيز دخترم
آمده است كه خداوند تبارك و تعالى فاطمه را براى على تزويج نموده و به
رضوان و خازن بهشت امر نموده كه درخت طوبى را حركت دهد، سپس وى تكان داده
است و درخت طوبى بارور شده به رقاق (يعنى صكاك) به عدد دوستان اهل بيت من و
خداوند ملائكه اى كه از نور خلق شده است در زير آن جمع كرده و به هر ملك يك
صك رسيده است و زمانى كه قيامت برپا شود، ملائكه به همه ى مردم ندا مى كنند
و هيچ دوست و پيروى از اهل بيت باقى نمى ماند مگر اينكه ملائ كه يك صكى به
وى مى دهند كه در آن آزادى وى از آتش جهنم نوشته شده است. و پسر عمو و دختر
من سبب و علت آزادى مردان و زنان امت من از آتش گرديدند» و در كتاب جواهر
العقدين عين اين حديث آمده است. و نيز در كتاب كنوز الدقايق مناوى آمده
است: «همانا خداوند به من امر نموده است كه فاطمه را به على تزويج كنم و
اگر على خلق نمى شد كفو و هم شأن و همتاى براى فاطمه نبود». و در كتاب مودة
القربى از ابن عباس بن عبدالمطلب آمده است كه وى گفت: «پيامبر اسلام فرمود:
مژده و بشارت مى دهم تو را اى عمو! همانا خداوند مرا به سيد الوصيين (على)
تأييد فرموده و على را همتا و هم شأنى براى فاطمه دخترم قرار داده است». [
ينابيع الموده، باب 55، ص 176 و ذخائر العقبى، ص 31 و الاصابه، ج 8، حرف
الفاء، القسم الاول و الاعلام النساء ، ج 4، كلمه ى فطم. ] محب الدين طبرى
مى گويد:
«عن على رضى الله عنه قال قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم
أتانى ملك فقال يا محمد ان الله تعالى يقرأ عليك السلام و يقول لك انى قد
زوجت فاطمة ابنتك من على بن أبى طالب فى الملا الاعلى فزوجها منه فى
الارض». [ ذخائر العقبى، ص 31 و 32. ] «از على (عليه السلام) نقل شده است
كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: ملكى به نزد من آمد و
گفت: يا محمد! خداى تبارك و تعالى سلام مى رساند و مى فرمايد: به تحقيق در
ملكوت بالا فاطمه دخترت را براى على بن ابى طالب تزويج نمودم و تو هم در
زمين او را براى على تزويج كن». [ ذخائر العقبى: ص 31 و 32. ] باز هم محب
الدين طبرى مى گويد:
«عن انس رضى الله عنه قال بينما رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فى
المسجد اذ قال لعلى هذا جبرئيل يخبرنى ان الله زوجك فاطمة و اشهد على
تزويجها اربعين الف ملك و اوحى الى شجرة طوبى ان انثرى عليهم الدر و
الياقوت فنشرت عليهم الدر و الياقوت فابتدرت اليه الحور العين يلتقطن فى
اطباق الدر و الياقوت فهم يتهادونه بينهم الى يوم القيامة».
از انس بن مالك نقل شده است: با پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و
سلم) در مسجد بوديم آن حضرت به على (عليه السلام) فرمود: اين جبرئيل بود و
مرا خبر داد: همانا خداوند فاطمه را به تو تزويج نموده است و بر تزويج
فاطمه چهل هزار ملك گواه و حاضر بودند، آنگاه خداوند به درخت طوبى وحى
فرمود كه بر ملائكه در و ياقوت نثار و پخش كند، سپس درخت طوبى بر ملائكه در
و ياقوت پخش كرد و تمام حور العين به طرف درها ياقوت ها شتافتند و آن درها
و ياقوت ها را پيدا كردند و تا روز قيامت نگاه مى دارند و به همديگر هديه
مى كنند.». [ ذخائر العقبى، ص 32. ] باز محب الدين طبرى مى گويد:
«عن عبدالله رضى الله عنه ان رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم قال
لفاطمة حين وجهها الى على ان الله لما امرنى ان ازوجك من على و امر
الملائكة ان يصطفوا صفوفا فى الجنة ثم امر شجر الجنان ان تحمل الحلى و
الحلل ثم امر جبرئيل فنصب فى الجنة منبرا ثم صعد جبرئيل و اختطب فلما رغ
نثر عليهم من ذلك فمن اخذ أحسن او اكثر من صاحبه افتخر به الى يوم القيامة
يكفيك يا بنية هذا».
«از عبدالله بن مسعود نقل شده است: هنگامى كه رسول خدا (صلى الله عليه و
آله و سلم) فاطمه ى زهرا را با على (عليهماالسلام) مواجه ساخت به او فرمود:
خداوند به من امر نموده است كه تو را به على تزويج كنم و ملائكه را امر
نموده است كه در بهشت صفوف را آماده كنند و سپس درخت بهشت را امر نمود كه
به حلى و حلل بارور شود و بعد جبرئيل را امر فرمود در بهشت منبرى را نصب
كند و جبرئيل بالاى منبر رفته و خطبه خواند وقتى كه از منبر فارغ شد از آن
حليه و حلل بر ملائك پخش كند و بپاشد، پس هر كسى خوبتر يا بيشتر را گرفته
است تا روز قيامت افتخار مى كند؛ دخترم فاطمه اين مقام و منزلت تو را كفايت
مى كند». [ ذخائر العقبى، ص 32. و ينابيع الموده، باب 55 ص. ] «و عن على
كرم الله وجهه قال قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم «أتانى ملك
فقال يا محمد ان الله تعالى يقول لك انى قد امرت شجرة طوبى ان تحمل الدر و
الياقوت و المرجان و ان تنثره على من قضى عقد نكاح فاطمة من الملائكة و
الحور العين و قد سر بذلك سائر اهل السموات و انه سيولد بينهما ولدان سيدان
فى الدنيا و سيسودان على كهول اهل الجنة و شبابها و قد تزين اهل الجنة لذلك
فاقرر عينا يا محمد فانك سيد الاولين و الاخرين صلى الله عليه و سلم».
«از على (عليه السلام) نقل شده است: پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله
و سلم) فرمود: «ملكى به نزد من آمد و سپس گفت يا محمد! خداوند تبارك و
تعالى به شما مى گويد همانا من به درخت طوبى امر كردم كه به در و ياقوت و
مرجان بارور شود و آن در و ياقوت و مرجان را بر تمام ملائك و حورالعين و
كسانى كه در عقد نكاح فاطمه حاضر بودند پخش بكند و به اين عقد باقى اهل
آسمان مسرور و خوشحال شدند و به زودى از آن دو، دو فرزند به وجود خواهد آمد
كه سيد و آقا در دنيا هستند و زود است كه آن دو سيد و آقاى پيران و جوانان
اهل بهشت خواهند بود و به تحقيق اهل بهشت مزين شدند به واسطه ى اين ازدواج
و سپس ثابت و مقرر شده است كه، اى محمد همانا تو سيد و آقاى اولين و آخرين
خواهى بود». [ ذخائر العقبى، ص 32. ] باز هم مى گويد:
«عن ابن عباس رضى الله عنهما قال: كانت الليلة التى زفت فيها فاطمة الى
على عليهما السلام كان النبى صلى الله عليه و سلم امامها و جبرئيل عن
يمينها و ميكائيل عن يسارها و سبعون الف ملك من خلفها يسبحون الله و
يقدسونه حتى طلع الفجر».
«از ابن عباس روايت شده است: در شبى كه در آن زفاف فاطمه زهرا (سلام
الله عليها) و على (عليهماالسلام) بود وقتى كه فاطمه را به خانه على مى
بردند پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) جلوى فاطمه بود و جبرئيل
در طرف راست فاطمه و ميكائيل در طرف چپ فاطمه هفتاد هزار ملك هم در پشت سر
فاطمه بودند و خداوند را تسبيح و تقديس مى كردند تا طلوع فجر و صبح صادق».
[ ذخائر العقبى، ص 32 و نور الابصار، ص 53 و الاصابه، ج 8، و اعلام النساء
ج 4 و البداية النهاية و تذكرة الخواص. ]
ازدواج على و فاطمه به فرمان خداوند
على (عليه السلام) از نظر زندگى مادى و امور مالى وضعيت مساعدى نداشت و
به سختى زندگى مى كرد، نه سرمايه اى داشت و نه زمين و خانه اى، پس چگونه
تشكيل خانواده بدهد؟ ولى على (عليه السلام) مى داند كه اسلام عزيز آمده است
تا مقام زن را از نظر معنوى و اجتماعى بالا ببرد و اين همه رسومات دست و پا
گير و تقليدهاى غلط و زنجيرهاى قديمى كه پاى مردان را در موضوع ازدواج بسته
است باز و راههاى بسته را بگشايد.
آرى اسلام عزيز آمده است تا تعصب هاى قومى و قبيله اى و سنت هاى جاهلانه
را از بين مردم بردارد و پيامبر آمده است كه مسئله ى ازدواج و تشكيل
خانواده را به صورت آسان و سهل پياده بنمايد كه هيچ گونه تكلف براى افراد
نداشته و بلكه بايد يك الگو اسوه باشد براى همه ى جامعه ها و ملت ها؛ لذا
على بن ابى طالب با توجه به اين موضوع به خواستگارى زهرا (سلام الله عليها)
مى آيد و در مقابل پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) مى نشيند، ساكت و
آرام، سر مبارك را پايين انداخته، پيامبر مى فرمايد: يا على منظورت چيست؟
على (عليه السلام) عرض مى كند: جانم به فدايت خدا و رسول او بهتر مى دانند،
پيامبر فرمود: آيا براى خواستگارى زهرا آمده اى؟ على (عليه السلام) بلى يا
رسول الله، پيامبر اسلام به خاطر حفظ حرمت بانوى دو عالم موافقت خود را
اظهار نفرموده و با وجودى كه بر فاطمه ولايت داشت ولى مى خواست بفهماند كه
در ازدواج و تشكيل خانواده موافقت دختر شرط اساسى است، لذا پيامبر اسلام
موضوع خواستگارى على را به فاطمه ى زهرا گفت، فاطمه ى زهرا با تبسم صورت
مبارك خويش را برنگرداند و پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) بلند شد و
فرمود: الله اكبر سكوت او رضايت اوست، سپس آمد جريان را به على (عليه
السلام) فرمود.
در كتاب «ذخائر العقبى» روايتى بدين مضمون آورده شده است:
«عن عطاء بن ابى رباح قال لما خطب على فاطمة اتاها رسول الله صلى الله
عليه و آله و سلم فقال ان عليا قد ذكرك فسكتت فخرج فزوجها».
«از عطاء بن ابى رباح نقل شده است: وقتى كه على (عليه السلام) فاطمه را
خواستگارى نمود، پيامبر اسلام نزد فاطمه ى زهرا (سلام الله عليها) آمد و
فرمود كه على (عليه السلام) تو را خواستگارى نموده است، فاطمه سكوت نمود و
پيامبر اسلام خارج شد و سكوت را موجب رضايت دانست و فاطمه را به على (عليه
السلام) تزويج نمود». [ ذخائر العقبى، ص 33. ] در اينجا قابل ذكر است كه
پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) على (عليه السلام) را به فاطمه ى
معرفى ننمود و از طرفى فاطمه را هم به على (عليه السلام) معرفى نكرد، چرا؟
براى اينكه چه كسى بود كه على (عليه السلام) را نشناسد؟ فاطمه ى زهرا (سلام
الله عليها) على (عليه السلام) را خيلى بهتر از ديگران مى شناخت. فقط
پيامبر فرمود: فاطمه جان، على را از نظر فضل و كمال مى شناسى و سابقه ى وى
را نسبت به اسلام مى دانى، به خواستگارى تو آمده است.
سرانجام موافقت حاصل شد، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به على
(عليه السلام) فرمود: از مال دنيا چه دارى؟ على عرض كرد: اى پيامبر خدا شما
وضع مرا بهتر مى دانيد: يك شتر و يك شمشير و يك زره دارم، پيامبر اسلام
براى فروش زره موافقت فرمود و على (عليه السلام) زره را چهار صد و هشتاد و
يا پانصد درهم مى فروشد، و سبحان الله كه مهريه گوهر تابناك پيامبر رحمة
للعالمين 500 درهم مى شود.
ابن حجر عسقلانى در الاصابه مى گويد: نبى مكرم در جنگ بدر زرهى را به
على (عليه السلام) بخشيد و اين زره به نام حطميه معروف بود، براى اينكه هر
شمشيرى به آن مى خورد مى شكست. على (عليه السلام) زره را فروخت و بهاى آن
را نزد رسول خدا آورد و نبى مكرم اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) دختر
عزيزش را با همين سادگى به عقد على (عليه السلام) درآورد. آرى مقدمات
ازدواج به اين سادگى در زمين صورت گرفت، ولى خداى متعال به خاطر حفظ حرمت
سرور زنان دو عالم قبل از آن كه پدر بزرگوارش وى را به عقد على (عليه
السلام) در بياورد او را به مولا على (عليه السلام) تزويج فرموده بود. [
الاصابه فى تميز الصحابه، ج 4، ص 365. ] اين حديث شريف را بسيارى از علماى
عامه ذكر كرده اند، از جمله: عبدالرحمن صفورى از جابر بن عبدالله نقل مى
كند:
«ام ايمن بر پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) وارد شد در حالى
كه مى گريست، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) از علت گريه او سؤال
فرمود، گفت: مردى از انصار دختر خويش را شوهر داده و در مراسم ازدواج بر سر
دخترش گردو و شكر افشانده و من با ديدن اين منظره به ياد ازدواج فاطمه ى
زهرا افتادم كه شما بر سر وى چيزى نيفشانديد، رسول خدا فرمود: قسم به آن
كسى كه مرا به پيامبرى برگزيده است و رسالت از خاص من گردانيده، پروردگار
متعال آن هنگام كه فاطمه را براى على تزويج فرمود، به ملائكه ى مقرب خود
امر كرد تا در اطراف عرش او جمع شوند كه در ميان اين فرشتگان جبرئيل و
ميكائيل و اسرافيل نيز بودند، آنگاه به پرندگان امر فرمود نغمه سرايى
نمايند و سپس به درخت طوبى فرمان داد تا بر آنان لولؤيى درخشنده ى با در
سفيد همراه با زبرجد سبز ياقوت سرخ بيفشاند». [ نزهة المجالس، ج 2 ، ص 223
و ينابيع المودة، باب 55 و ذخائر العقبى، ص 32 و جامع الترمذى، ج 5 و
الاعلام النساء، ج 4، كلمه فطم. ] ابونعيم اصفهانى مى گويد: «عبدالله بن
مسعود گويد: آنگاه پروردگار متعال به درخت بهشتى امر فرمود تا زيور و پوشاك
بر فرشتگان بيفشاند، پس فرشته اى كه در آن
برنامه بيش از ديگران گرد آورده بود، تا قيامت بر آن افتخار خواهد نمود». [
حلية الاولياء، ج 5، ص 59. ] و همين حديث را خوارزمى در مقتل الحسين و عسقلانى
در لسان الميزان و نيز در تهذيب التهذيب و قندوزى هم در ينابيع الموده (چنانچه
گذشت) نقل كرده اند.
صفورى در نزهة المجالس از انس بن مالك نقل مى كند: «در
مسجد بوديم كه رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) به على (عليه السلام)
فرمود: اين جبرئيل است كه خبر مى دهد خداى تعالى فاطمه را به تو تزويج نموده و
براى اين پيمان چهل هزار فرشته را به گواهى گرفته است و به درخت طوبى امر
فرموده تا بر آنان در و جواهر و ياقوت و زيورهاى بهشتى فرو بارد و آن درخت نيز
امتثال امر نموده و در افشانده، پس حور العين در جمع كردن در و ياقوت و جواهرات
و زينت ها و لباس ها بر يكديگر پيشى مى جستند و از آن افشانده ها تا روز قيامت
به يكديگر هديه مى دهند». [ عين خطبه عقد را كتاب هاى ينابيع الموده، باب 55، ص
و ذخائر العقبى، ص 30 و نزهة المجالس صفورى آورده اند. ] سيوطى هم حديث فوق را
در كتاب تحذير الخواص نقل كرده و سپس نوشته است: «رسول اكرم (صلى الله عليه و
آله و سلم) در مسجد صيغه ى عقد را جارى فرمود در حالى كه بر سر منبر نشسته و
مسلمانان نيز شاهد بوده و كلام وى را مى شنيدند و به اين ترتيب پيامبر مكرم
اعلان و اظهار نموده، عقد ازدواج را سنت نهاد و نيز به مسلمانان آموخت كه در
مورد صداق و مهريه دقت نموده و سعى كنند كه ميزان مهريه را زياد معين ننمايند و
فرمود: «در صداق زياده روى نكنيد چون مايه ى بروز دشمنى و بدبينى ها و بى توجهى
ها خواهد شد».
مهريه و صداق فاطمه ى زهرا (سلام الله عليها) از نظر ظاهر مهريه ى اندكى
بود، آن هم به ميل اراده ى پدر بزرگوارش رسول مكرم اسلام (صلى الله عليه و آله
و سلم ) و روى اهداف حساب شده اى واقع گرديد. يكى از اهداف اين بود كه مسلمانان
در ازدواج و شوهر دادن دخترانشان به رسول خدا اقتدا و تأسى كنند. ولى قبول
مهريه اندك از سوى اين بانوى بزرگوار به اين معنى نيست كه حضرت فاطمه مقام و
مرتبت و علو درجات و شرافت خويش را فراموش نموده كه چه گوهر و در گرانبهايى
است.
احمد بن يوسف دمشقى در كتاب خود به نام اخبار الدول و آثار الاول مى گويد:
«در خبر وارد شده، زمانى كه پدر بزرگوار فاطمه ى زهرا (سلام الله عليها) او
را شوهر داده است مالى اندك را به عنوان صداق تعيين فرمود، فاطمه عرض كرد: اى
رسول خدا دختران مردم هم شوهر كرده و مقدار كمى به عنوان صداق برايشان تعيين مى
گردد، پس فرق بين من و آنان چيست؟ اميدوارم كه مهريه را به على (عليه السلام)
برگردانى و از خداى تعالى بخواهى كه مهريه مرا شفاعت گناهان از امت تو قرار
بدهد؛ پس جبرئيل بر پيامبر نازل شد و با وى كاغذى كوچك از حرير بود كه در آن
نوشته شده بود: خداى تعالى مهريه ى فاطمه را شفاعت گناهكاران امت پدرش قرار
داده است. و به همين علت زمانى كه ايشان درا حتضار بود وصيت فرمود كه آن كاغذ
كوچك را روى سينه وى در زير كفن قرار دهند. و به اين وصيت عمل شد و فاطمه زهرا
(سلام الله عليها) فرمود هنگامى كه در قيامت برانگيخته شوم اين كاغذ را به دست
مى گيرم و از گناهكاران امت پدرم شفاعت مى كنم».
از اين حديث شريف به دست مى آيد كه فاطمه ى زهرا (سلام الله عليها) چه مقام
و منزلتى در نزد خداوند دارد و چه خواسته ى زيبا و پر محتوايى از پدر عزيزش مى
خواهد و خداوند هم خواسته او را اجابت مى فرمايد.
ابن حجر در كتاب صواعق مى گويد:
«عن عبدالله ابن مسعود قال قال رسول الله صلى الله عليه و آله لعلى ان الله
عز و جل زوجك فاطمة و جعل صداقها الارض فمن مشى مبغضا لك مشى حراما».
«از عبدالله ابن مسعود نقل شده است: پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و
سلم) به على (عليه السلام) فرمود: خداى عزيز و جليل فاطمه را به تو تزويج كرده
است و مهريه و صداق وى را تمام كره ى زمين قرار داده است، پس هر كس روى اين
زمين راه برود، در حالى كه نسبت به تو غضبناك باشد، راه رفتنش حرام است، چرا؟
براى اينكه زمين صداق زهراست». [ الصواعق المحرقه، فضائل على و فاطمه (عليه
السلام) و ينابيع الموده، ص 194 و 195. ] صفورى مى گويد: «فاطمه ى زهرا (سلام
الله عليها) از پدرش رسول خدا درخواست نمود كه صداق و مهريه وى را شفاعت براى
امت او قرار بدهد و اين بانوى بزرگوار زمانى كه بر صراط مى آيد صداق خويش را
طلب مى كند».
روايات و اخبار بسيارى از ائمه ى معصومين (عليهم السلام) پيرامون اين مطلب
كه خداوند شفاعت فاطمه ى زهرا را در قيامت جزء صداق و مهريه وى قرار داده، وارد
شده است. ولى چون منظور ما فقط ذكر روايات و احاديث از اهل سنت مى باشد لذا از
نقل آنها خوددارى مى شود.
علاقه مندان مى توانند به كتاب هاى بحارالانوار (جلدهاى 10 و 6) و يا رياحين
الشريعه و كتاب ناسخ التواريخ و كتاب هاى مربوطه ى ديگر مراجعه كنند.
رواياتى چند را از اهل سنت كه در رابطه با شب زفاف فاطمه ى زهرا (سلام الله
عليها) گفته شده است، متذكر مى شويم.
در شب زفاف فاطمه زهرا (سلام الله عليها) عملى از او سر زد كه نظيرش را نمى
توان يافت. در آن شب بى بى دو جهان ايثار و انفاقى را انجام داد كه از همه ى
فداكارى ها انفاق ها برتر و بالاتر بود زيرا فقط براى جلب رضايت خداوند تبارك
تعالى انجام گرفت.
«ان النبى صلى الله عليه و آله و سلم صنع لها قميصا جديدا ليلة عرسها و
زفافها و كان لها قميص مرقوع و اذا بسائل على الباب يقول: اطلب من بيت النبوة
قميصا خلقا فارادت ان تدفع اليه القميص المرقوع، فتذكرت قوله تعالى: لن تنالوا
البر حتى تنفقوا مما تحبون. فدفعت له الجديد فلما قرب الزفاف نزل جبرئيل قال:
يا محمد ان الله يقرئك السلام، و امرنى ان اسلم على فاطمة، و قد ارسل لها معى
هدية من ثياب الجنة من السندس الاخضر...».
صفورى شافعى مى گويد: «رسول خدا در شب عروسى براى فاطمه ى زهرا (سلام الله
عليها) پيراهن نويى تهيه كرد و جامه اى كهنه و وصله دار نيز نزد خانم دو جهان
بود، در اين هنگام سائلى در زد و گفت: از خانه ى رسول خدا جامه ى كهنه اى مى
خواهم، فاطمه زهرا (سلام الله عليها) خواست كه جامه ى وصله دار را به وى بدهد،
ولى فرموده ى خداى تعالى به يادش آمد كه: «لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما
تحبون». [ سوره ى آل عمران، آيه ى 92. ] «هرگز به خوبى ها نمى رسيد مگر اينكه
از چيزهايى كه دوست داريد در راه خدا انفاق بكنيد» سپس آن حضرت جامه ى نو را به
وى داد؛ وقتى كه هنگام زفاف نزديك شد جبرئيل به محضر رسول خدا آمده عرض كرد: يا
رسول الله پروردگارت سلام مى رساند و مرا نيز فرمان داده كه به فاطمه ى زهرا
(سلام الله عليها) سلام برسانم و براى فاطمه توسط من جامه ى ديبايى سبز، از
جامه هاى بهشتى فرستاده است». [ نزهة المجالس، ج 2، ص 226 و تذكرة الخواص،
حالات فاطمه زهرا. ] على (عليه السلام) شب عروسى به عده ى بسيارى از مردم مدينه
غذا داد، وليمه از طرف على (عليه السلام) آماده شد و يك مقدار گوشت و خرما و
روغن بود، اين وليمه را پيامبر اسلام به دست مبارك خويش به همه ى اهالى مدينه
از مهاجرين و انصار داد. و حتى كسانى كه در نخلستان ها و بستان ها كار مى كردند
و محرومينى كه در مسجد زندگى مى كردند- بنام اصحاب صفه- از وليمه ى با بركت و
مطهر دختر پيامبر اسلام بهره مند شدند.
محب الدين طبرى مى گويد: احمد بن حنبل نقل كرده است:
«قوله صلى الله عليه و آله و سلم لعلى لابد للعروس من وليمة فقال سعد على
كبش و قال فلان على كذا و قال فلان على كذا و عن اسماء قالت لقد او لم على على
فاطمة فما كان وليمة فى ذلك الزمان افضل من وليمة رهن درعه عند يهودى بشطر شعير
و كانت وليمته اصعا من شعير و تمر و حيس» «و عن جابر قال حضرنا عرس على و فاطمة
فما رأيت عرسا كان أطيب منه حشونا البيت طيبا و أتنا بتمر فاكلنا».
«پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) به على (عليه السلام) فرمود:
براى عروسى بايد وليمه و شيرينى داد و سعد گفت كه من يك گوسفند به على (عليه
السلام) مى دهم و كسى ديگر گفت من فلان چيز را مى دهم، ديگرى عهده دار چيزى
ديگر از مخارج عروسى شد» و از اسماء روايت شده است: «على (عليه السلام) در
عروسى فاطمه وليمه و مهمانى داد كه هيچ وليمه اى بالاتر از آن نبود، وليمه على
(عليه السلام) اين گونه تهيه شده بود كه على (عليه السلام) زره خود را در نزد
يهودى گرو گذاشت، و در مقابل يك مقدار جو و خرما و حيس [ حيس غذايى است كه از
خرما و پنير و كشك ساخته مى شود و گاهى عوض پنير و كشك از آرد استفاده مى كنند»
هو الطعام المتخذ من التمر و الاقط و السمن و قد يجعل عوض الاقط الدقيق. ]
گرفت».
از جابر نقل شده است: «ما در عروسى على و فاطمه (عليهاالسلام) حاضر بوديم و
هيچ عروسى را نديدم كه پاكتر و خوشبوتر از عروسى على و فاطمه باشد و خانه را پر
كرديم در حالى كه خوشبو و طيب بود، از ما توسط خرما و كشمش پذيرايى شد و ما آن
طعام معطر و زيبا را خورديم». [ ذخائر العقبى، ص 33 و 34 و ينابيع الموده، باب
55 و الاصابه، ج 8، حرف الفاء و الاعلام النساء، ج 4 و تذكرة الخواص و مجمع
الزوائد هيثمى. ]
جهيزيه فاطمه زهرا
محب الدين طبرى در رابطه با جهيزيه فاطمه (سلام الله عليها) مى گويد:
«و عن اسماء بنت عميس قالت: لقد جهزت فاطمة بنت رسول الله صلى الله عليه و
آله و سلم الى على بن ابى طالب و ما كان حشو فرشهما و وسائدهما الا ليفا».
«و عن على رضى الله عنه قال لقد تزوجت فاطمة و مالى و لها فراش غير جلد كبش
ننام عليه بالليل و نعلف عليه الناضح بالنهار و مالى و لها خادم غيرها».
«از اسماء دختر عميس نقل شده است: جهيزيه اى كه فاطمه دختر پيامبر به خانه
على (عليه السلام) آورد چيزى نبود مگر فرش و بالش و تشك كه آنها پر شده ى از
ليف خرما بود».
«و از على (عليه السلام) نقل شده است كه فرمود: پيامبر اسلام (صلى الله عليه
و آله و سلم) به فاطمه اش اين وسائل را جهزيه داد: يك حميله تشك و بالش كه داخل
آن ليف خرما بود و يك مشك آب» و اين روايت را احمد در مناقب خود آورده است.
«باز هم از على (عليه السلام) روايت شده است: به تحقيق وقتى كه فاطمه را عقد
كردم عروسى نمودم و به خانه آوردم نه براى من و نه براى فاطمه چيزى بود مگر يك
پوست گوسفند كه شبها روى آن مى خوابيديم و روزها روى آن شترمان را علف مى داديم
و نه من خادم داشتم و نه فاطمه ى زهرا خدمت كارى داشت». [ ذخائر العقبى، ص 34 و
ينابيع الموده، باب 75 و الاصابه، ج 8 و الاعلام النساء، ج 4، كلمه ى فطم و
مناقب احمد ابن حنبل و كنز العمال، ج 12. ] آن مقدار وسائل و جهيزيه اى را كه
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به دخت گراميش داد كه در كتب اهل سنت و
شيعه آمده است، از اين قرار است:
مهريه فاطمه ى زهرا (سلام الله عليها) 500 درهم بود و مقدارى از آن مبلغ را
پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) به ابوبكر داد و بلال را نيز همراه
وى فرستاد تا براى فاطمه ى زهرا وسائل زندگى بخرند و سلمان فارسى و عمار ياسر
را هم همراه آنان فرستاد كه در حمل وسائل به آنان كمك كنند. ابوبكر مى گويد كه
پيامبر اسلام پولى را كه به من داده بود 63 درهم بود. با آن مبلغ وسائل ذيل را
خريدند:
1- دو دست رختخواب از پارچه مصرى كه يكى از برگ خرما و ديگرى از پشم گوسفند
پر شده بود.
2- فرشى از پوست.
3- بالشى از پشم و با درونى از برگ خرما.
4- عبايى خيبرى.
5- مشك آب.
6- دو كوزه ى آب و دو ظرف آب (دو ظرف بزرگ آب و دو ظرف كوچك آب).
7- آفتابه.
8- پرده اى از پشم نازك.
9- پيراهنى به قيمت 9 درهم.
10- يك روسرى به ارزش چهار درهم.
11- حوله ى سياه رنگ
12- تختى پوشيده به رو تختى.
13- چهار زير دستى از پشم طايف با محتوايى از گياهان به نام اذخر.
14- حصيرى بحرينى
15- دستاس
16- وسيله و ظرف خضابى از مس
17- ظرفى براى شير
18- ظرفى بزرگ براى آب و قتى كه خريد وسايل تمام شد، برخى از كالا را ابوبكر
و برخى ديگر را ياران پيامبر حمل كردند و نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و
سلم) آوردند، وى در حجره ى ام سلمه آنها را با دست زير و رو كرد و فرمود:
خداوند به اهل اين خانه بركت عنايت فرمايد. و در روايتى ديگر است كه پيامبر
(صلى الله عليه و آله و سلم) سر خود را به سوى آسمان بلند كرده: عرض كرد:
پروردگارا بركت ده قومى را كه بيشترين ظرف هاشان گلين است».
اين كليه ى اثاثيه و متاعى بود كه سرور انبيا براى دختر خويش خريد، دخترى كه
اشرف و سالار زنان جهان است و پيامبر خدا خواست كه به همه ى انسانها درس و پند
دهد كه سعادت و خوشبختى در زندگى زناشويى از طريق تكبر و اسراف نيست و از طريق
ولخرجى به دست نمى آيد، لباس فاخر و تجملات گران قيمت، گرانبها، طلا، جواهر،
قصرهاى مجلل و ماشين هاى آخرين مدل، لوستر، سقف آويز و... ايجاد سعادت در زندگى
زناشويى نمى كند. اى بسا كه امروز ميليونها انسان سعادت را به آن چه كه ذكر شد
مى بينند.
خطيب بغدادى در تاريخ خود از ابن عباس نقل مى كند: «در شبى كه صديقه طاهره
را براى زفاف به سوى منزل على (عليه السلام) مى بردند، رسول اكرم (صلى الله
عليه و آله و سلم) در پيش روى جبرئيل سمت راست، ميكائيل در سمت چپ و هفتاد هزار
فرشته در پشت سر وى حركت مى كردند و خداى بزرگ را تسبيح و تقديس مى نمودند».
[تا ريخ بغداد، ج 5، ص 76 و درر السمطين ص و ميزان الاعتدال ص ج و لسان
الميزان، ج و اخبار الدول ص، و ينابيع الموده، باب 55. ] زنان پيامبر اسلام
(صلى الله عليه و آله و سلم) و بنى هاشم در التزام ركاب بانوى دو عالم بودند،
رسول خدا فرمود كه دختران عبدالمطلب (عمه هاى پيامبر)، زنان مهاجر و انصار در
اين حركت همراه فاطمه ى زهرا (سلام الله عليها) باشند: زنان پيامبر پيشاپيش
قافله حركت كرده و اشعارى مى خواندند، مثلا ام سلمه مى خواند:
سرن بعون الله جاراتى |
|
و اشكرنه فى كل حالات
|
را ه رويد با يارى خدا اى همقدمان من، و او را در هر حالى شكر نماييد.
و ذكرن ما انعم رب العلى |
|
من كشف مكروه و آفات |
و به ياد آوريد آنچه را پروردگار بر شما انعام فرمود و نيز آنچه از
ناراحتيها و آفت ها كه از شما دور داشت.
فقد هدانا بعد كفر و قد |
|
انعشنا رب السموات |
پروردگار پس از كفر، ما را هدايت فرمود و رب آسمان ها ما را طراوت ايمان
بخشيد.
و سرن مع خير نساء الورى |
|
تفدى بعمات و خالات |
و راه برويد با بهترين زنان عالم، آن زنى كه سزاوار است به او گفته شود:
فداى تو عمه ها و خاله هايت.
يا بنت من فضله ذوالعلى |
|
بالوحى منه و الرسالات |
اى دخت آن كس كه پروردگار بلند مرتبه او را فضيلت بخشيد با وحيى كه بر او
فرستاد و با رسالت ها. و نيز عايشه گفت:
يا نسوة استترن بالمعاجز |
|
و اذكرن ما يحسن فى المحاضر |
اى زنان خود را در چادرها پيچيد و آنچه را كه در مجامع نيكوست ياد كنيد.
و اذكرن رب الناس اذ يخصنا
|
|
بدينه مع كل عبد شاكر |
و به ياد آوريد پروردگار خلق را كه ما و بندگان شاكر را مخصوص گردانيد به
دين خود.
و الحمدلله على افضاله |
|
و الشكر لله العزيز القادر |
سپاس گوييد خداى را بر نعمتهايش و شكر پروردگار با عزت و توانا و قادر را.
سرن بها فالله اعطى ذكرها |
|
و خصها منه بطهر طاهر |
را ه رويد با فاطمه اى كه خدا نام او را بلند نمود و وى را به لقب «مطهر
طاهر» تخصيص داد.
حفصه نيز چنين مى گفت:
فاطمة خير نساء البشر |
|
من لها وجه كوجه القمر |
فاطمه بهترين زنان بشر است، آن كسى كه صورتى همچون قرص ماه دارد.
فضلك الله على كل الورى |
|
بفضل من خص بآى الزمر |
پروردگار به فضل خود با آيه هاى سوره ى زمر ترا بر تمام جهانيان برترى داده
است.
زوجك الله فتى فاضلا |
|
اعنى عليا خير من فى الحضر |
خداوند ترا به جوانى فاضل تزويج فرمود يعنى على بهترين كسى كه موجود است.
فسرن جاراتى بها انها |
|
كريمة بنت عظيم الخطر |
اى هم قدمان با وى راه برويد، آن خانم بزرگوارى كه دختر رسول بلند مرتبه
است.
معاذه مادر سعد بن معاذ چنين سرود و گفت:
اقول قولا فيه ما فيه
|
|
و اذكر الخيرات و ابديه |
سخنى گويم كه در آن هر چه بايد باشد، هست و خير را بر زبان جارى و آشكار مى
كنيم.
محمد خير بنى آدم |
|
ما فيه من كبر و لا تيه |
محمد بهترين فرزندان آدم است و با اين وصف نه بزرگ بينى دارد و نه بر خود مى
بالد.
فضله عرفها رشدنا |
|
فالله بالخير يجازيه |
به فضل او هدايت خود را يافتيم پس خدا به او پاداش خير عنايت فرمايد.
و نحن مع بنت نبى الهدى
|
|
ذى شرف قد مكنت فيه |
و ما همراه با دختر پيامبر هدايت هستيم كه شرف در او جمع و فراهم شده است.
فى ذروة شامخة اصلها |
|
فما ارى شيئا يدانيه |
در قله ى بلند مرتبه كه هيچ كسى را شبيه و نزديك او نمى بينم.
قبل از آن كه فاطمه را به طرف خانه على (عليه السلام) ببرند رسول خدا به
همسران خويش دستور داد تا فاطمه را براى زفاف بيارايند و زنان وى را به بوى خوش
خوشب و كردند و زيورها را برايشان مى آويختند يكى از آنان مويش را شانه مى زد و
ديگرى آن را مى آراست و لباسى را كه جبرئيل از بهشت براى آن بزرگوار آورده بود
بر تنش مى پوشاند، لباسى كه نمى شد برايش قيمت تعيين كرد. اين همه مهر و محبت و
ابراز لطف و عنايت و رحمت رسول خدا بر دخت عزيزش كه نظير آن درباره ى هيچ يك از
دخترانش ديده نشد، فقط به خاطر فضائل شخصى و كمالات روحى آن بزرگوار بود.
البته در اين فضائل و كمالات داماد هم نقش اساسى را داشت و عروس هم كمتر از
داماد نبود چه هر دو مشمول آيه ى تطهير و آيه ى مباهله و آيه ى ذى القربى
هستند.سرانجام شب شد، همان شبى كه فاطمه ى زهرا با كمال تأسف يتيم بودن خويش را
خوب حس كرد و جاى خديجه خالى بود، هنگامى كه خورشيد غروب كرد پيامبر خدا به
صديقه ى طاهره و نيز به داماد گرانقدرش دعا فرمود: فاطمه ى زهرا جامه اى بس
بلند در بر كرد كه پايين آن به زمين كشيده مى شد، به نزد پدر آمد در حالى كه
عرق شرم از چهره اش سرازير بود.
آرى خداوند مى خواست كه ازدواج فاطمه ى اطهر از هر جهت ممتاز و بى نظير باشد
پيامبر هم مى خواست كه دخت عزيزش درد يتيمى را احساس نكند. لذا فرمان داد تا
مركب خاص خود يعنى اسب سياه و سفيد را آورده و پارچه ريشه دار بر آن نهادند. به
فاطمه فرمود كه سوار بر اسب شو و به سلمان فرمان داده كه دهانه ى اسب را بگيرد
خود اسب را مى راند.