فاطمة الزهرا عليهاسلام
گفتار علامه امينى
- ۵ -
موضوع دوازدهم
موضوع دوازدهم در حقيقت ، تابع و حاصل موضوع يازدهم است ، و كيفيت خلقت يكسان
چهارده معصوم عليهم السلام ، ايجاب مى كند كه در تمام شئون ولايت نيز رديف يكديگر
باشند لذا اثرات بغض و يا محبت ، اطاعت و يا عصيان نسبت به هر معصومى ، برابر و
يكسان با آثار و داد و يا عناد، سر پيچى و يا پيروى نسبت به هر يك از معصومين ديگر
مى باشد.
اخبار وارده در اين موضوع بسيار زياد و فوق العاده است ، و شيعه و سنى همگى به اين
روايات معتقد بوده و به صحبت آنها اعتراف دارند، در اينجا چند روايت از اين دسته
اخبار براى نمونه نقل مى شود:
((اخذ الرسول الاكرم صلى الله عليه وآله
بيد الحسن والحسين فقال : من احبنى و احب هذين و اباهما و امهما كان معى فى درجتى
يوم القيامة ))
((رسول خدا(ص ) دست حسنين را گرفت و فرمود: هر كس مرا،
و اين دو فرزند مرا، و پدر و مادر اين دو را دوست بدارد، روز قيامت با من همدرجه
خواهد بود.))
هم درجه بودن با پيامبر اكرم (ص ) مطلبى است كه جا دارد به طور تفضيل درباره آن بحث
و بررسى بعمل آيد تا كاملا موضوع بر همگان روشن گردد.
آيا چگونه امكان دارد كسى در روز قيامت با رسول خدا(ص ) هم درجه باشد؟
مگر بشرى مى تواند به درجه رفيع و بى نظير پيامبر اكرم (ص ) نائل شود؟
آيا چطور ممكن است كه انسانى به درجه والاى دسترسى پيدا كند؟ در اين كلام حضرت رسول
(ص ) يك سر مگو، ويا يك راز گفتنى نهفته است و آن عبارت از اين است كه آن حضرت مى
خواهد بگويد، هر كس مرا و عترت مرا دوست بدارد به درجه مؤ منين به ولايت نائل شده
است ، و با من در رديف مولايان ، و در صف معتقدين به ولايت قرار دارد، اگرچه در اين
صف و در اين درجه ، هر فردى داراى رتبه متفاوت و مخصوص به خود مى باشد، چنان كه
موحدان و افراد با ايمان را در روز قيامت درجات متفاوت بيشمارى است ، مؤ منين به
ولايت را نيز به تعداد افرادشان درجاتى است ولى در عين حال همه آنان ، در صف موحدين
، در صف معتقدين ، و در درجه مومنين به ولايت به محمد بن عبدالله (ص )، هم صف ، هم
رديف ، هم دين ، و هم درجه اند (و يا به عبارت ديگر، ممكن است عده اى به درجه شهادت
نائل آيند ولى رتبه و مقام معنوى هر يك با ديگرى متفاوت بوده ، و تنها در مرتبه
شهادت همه با نسبت هاى مختلف ، مشترك باشند و با حفظ مراتب و مقامات مخصوص به خود،
يكديگر هم صف و همرديف ).
بايد توجه داشت كه درجات معنوى به تعداد افراد بشر متفاوت است ، مثلا جميع موحدين
اگر چه به (درجة التوحيد) نائل شده ، و با يكديگر در اين موضوع نزديك و هم درجه
اند، ليكن خود اين درجه ، انبيا دارد، اوصيا دارد، علما دارد، شهدا دارد، مخلصون
دارد، كه هر يك را مقام و مرتبه بسيار متفاوت و مخصوص به خود است ، و تنها در
موحدين بودن با هم مشتركند، و عينا همين گونه است ((درجة
الولايت )) و ((درجة المحبت
))
روايت مورد بحث را عده اى از علماء سنى در كتابهاى خود نقل كرده اند كه از جمله
آنان : ((احمد بن حنبل ))
امام حنابله در ((مسند)) -
((ترمذى ))
در ((جامع صحيح )) كه يكى
از صحاص ششگانه است - ((خطيب بغدادى ))
در تاريخش - ((ابن عساكر))
در تاريخش - ((جزرى )) در
((اسنى المطالب )) - ((ابن
اثير))در
((اسدالغابه )) -
((ابوالمظفر)) در ((تذكره
)) - ((محب الدين طبرى ))
در ((رياض
)) و ((ذخاير))
- ((ابن حجر)) در
((تهذيب )) و ((صواعق
)).
ابن حجر در تشريح حديث مذكور مى فرمايد:
((ليس المراد بالمعية هنا، المعية من حيث
المقام ، بل من جهت رفع الحجاب ))
اين دانشمند سنى بسيار نيكو مطلب را درك نموده است كه مى گويد: ((در
اينجا كه پيامبر اكرم (ص ) مى فرمايد: هر كس مرا و على (ع ) و زهرا(ع ) و دو فرزندم
(حسن و حسين ) را دوست بدارد با من در روز قيامت هم درجه است ، مبادا چنين به نظر
آيد كه مقصود هم مقام بودن با رسول خداست ، بلكه مراد اين است كه چون هر مسلمان با
ايمانى به على (ع ) و اولاد على (ع ) محبت داشته باشد، خداى تعالى او را به جوار
رحمتش نزديك مى فرمايد، و در مركز لطف و احسانش قرار مى دهد، و پردهاه بر داشته مى
شود، در اين مقام رفع حجاب ، و بى پرده در محضر حق تبارك و تعالى قرار گرفتن ، با
پيامبر اكرم (ص ) هم صف و همراه است .
((ابن حجر)) آنگاه به سخن
چنين ادامه مى دهد:
((نظيره فى قوله تعالى : فاولئك مع الذين
انعم الله عليهم من النبيين و الصديقن و الشهداء والصالحين ، و حسن اولئك رفيقا))
((چنانكه خداى تعالى مى فرمايد: مسلمانان مؤ من ، با
انبياء و صديقين ، و شهداء و صالحين كه خدا نعمتهاى خويش را به آنان اعطا فرموده
است ، همگام و همراهند، و چه رفقاى ((نيكويى
)) و كاملا روشن است كه در اين آيه يكسان بودن مقامات مطرح نيست بلكه
مراد برابر بودن همه اهل ايمان است در معرض فيض ، و در جلوگاه رحمت ، و بى پرده در
محضر لطف و مرحمت خدا قرار گرفتن . وگرنه هر يك از انبياء صديقين ، شهداء، علماء،
صالحين ، ابرار، اخيار، و مخلصون را مقامى خاص و جداگانه ، و درجه و مرتبه اى مخصوص
به خود پنج تن به طور يكسان در آن مشتركند، و هرگز كسى را به آن مقام والا راه نيست
.
روايات ديگرى در اين مورد علماء سنى و شيعه نقل كرده اند كه برخى از آنها ذكر مى
شود:
حضرت رسول اكرم (ص ) مى فرمايد:
((من احب هولاء يعنى الحسن والحسين و فاطمة
و عليا فقد احبنى و من ابغضهم فقد ابغضنى ))
((هر كس اينان (يعنى حسن و حسين و فاطمه و على عليهم
السلام ) را دوست بدارد، مرا دوست داشته است ، و كسى كه با اينها دشمنى كند، با من
خصومت كرده است .
و درباره حضرت صديقه زهرا عليهم سلام مى فرمايد:
((من آذاها فقد آذانى ، و من آذانى فقد آذى
الله )) و ذلك قوله تعالى :
((
((ان الذين يودون الله و رسوله لعنهم الله فى الدنيا و
الاخرة ))
((هر كس فاطمه را بيازارد، مرا آزرده است ، و هر مرا
اذيت كند (گوئى ) خدا را آزرده است
)) چنان كه خداى تعالى مى فرمايد:
همانا، آن كسانى كه خدا و رسول او را بيازارند، خدا آنان را در دنيا و آخرت لعنت
كرده است (از رحمت خود دور فرموده است )، كه با توجه به فرمايش پيامبر اكرم (ص )
آزار خدا و رسولش برابر با ايذاء حضرت صديقه زهرا سلام الله عليهاست .
رواياتى كه نقل شد و احاديثى كه از قول پيامبر اكرم (ص ) در اين موضوع بيان مى شود،
همه آنها عبارات كتب عامه است كه شيعه و سنى در صحت آنها متفق القول هستند:
((فاطمة بضعة منى ، من اغضبها اغضبنى
))
((فاطمه (ع ) پاره تن من است ، هر كس او را خشمگين كند،
مرا به خشم آورده است ))
((فاطمة بضعة منى ، يوذينى ما آذاها، و
يغضبنى ما اغضبها))
((فاطمه پاره تن من است ، آنچه فاطمه را بيازارد، مرا
نيز آزرده مى سازد، و آنچه فاطمه را به خشم آورد، مرا هم غضبناك مى كند.))
((فاطمة بضعة منى ، يقبضنى ما يقبضها،
يبسطنى ما يبسطها))
((فاطمه پاره تن من است ، آنچه او را دلگير كند مرا
گرفته خاطر مى سازد، و آنچه او را مسرور گرداند، مرا شاد مى نمايد))
((فاطمة بضعد منى يوذينى ما آذاها، و
ينصبنى ما انصبها))
((فامطه پاره تن من است ، آنچه او را آزرده كند مرا مى
آزارد، و آنچه او را به زحمت اندازد مرا دچار مشقت مى نمايد.))
روايات بسيارى از پيامبر اكرم (ص ) با مفهوم تقريبا همانند احاديث مذكور، ولى با
عبارات مختلف ، علماء فريقين (شيعه و سنى ) نقل كرده اند كه چند نمونه از آنها را
در اينجا ياد آورد مى شويم :
((فاطمة بضعة منى ، يسعفنى ما يسعفها))
((فاطمة شجنة منى ، يبسطنى ما يبسطها، و
يقبضنى ما يقبضها))
((فاطمة مضعة منى ، من آذاها فقد آذاتى
))
((فاطمة مضعة منى ، يقبضنى ما قبضها، و
يبسطنى ما بسطها))
((فاطمة مضعة منى ، يسرنى ما يسرها))
هدف و منظور ما از نقل اين احاديث شريف در منقبت حضرت صديقه زهرا سلام الله عليها،
اين است كه بر همگان ثابت شود موضوع محبت و يارى آن حضرت ، و يا بغض و دشمنى و اذيت
او، عينا همانند محبت و دوستى با پيامبر اكرم (ص ) و يا عدوات و عناد نسبت به مقام
نبوت است و اعتقاد داشتن به اين مطلب ، هرگز منحصر به يك مذهب خاص نيست ، بلكه اين
موضوع كاملا اسلامى و كلى است ، بدون ترديد از معتقدات تمام مسلمين جهان است .
لذا ما در اينجا نام عده اى از دانشمندان سنى كه روايات مذكور را در طول چهارده قرن
در كتابهاى خويش ثبت كرده اند، نقل مى كنيم :
ابن ابى مليكه متوفاى 117 هجرى - قمرى - ابن دينار مكى ، متوفاى 125 هجرى - ليث بن
سعد مصرى متوفاى 175 ه -.ق - ابو محمد بن عينيه متوفاى 198 - ابوالنظر بغدادى
متوفاى 205 هجرى - احمد بن يونس يربوعى متوفاى 227 هجرى - حافظ ابواليد طيالسى
متوفاى 227 هجرى - ابوالمعمر هذلى متوفاى 336 هجرى - فتيبه بن سعيد ثقفى متوفاى 240
هجرى عيسى بن حماد مصرى متوفاى 248 هجرى - احمد امام حنابله متوفاى 241 هجرى - حافظ
بخارى (ابوعبدالله ) صاحب صحيح معروف متوفاى 256 هجرى - حافظ مسلم در صحيحش (كه يكى
از صحاح سته است ) متوفاى 261 هجرى - حافظ ابوعبدالله بن ماجه در سننش (كه يكى از
صحاح سته است ) متوفاى 273 هجرى - حافظ ابودواد سيستانى در سننش (كه يكى از صحاح
سته است ) متوفاى 275 هجرى - حافظ ابو عيسى ترمذى در صحيح (كه يكى از صحاح ششگانه
است ) متوفاى 275 هجرى - حكيم ابوعبدالله ترمذى متوفاى 285 هجرى - حافظ
ابوعبدالرحمن نسائى (كه يكى از صحاح ششگانه است ) متوفاى 303 هجرى - ابوالفرج
اصفنهانى متوفاى 303 هجرى - حاكم ابوعبدالله نيسابورى متوفاى 405 هجرى - حافظ
ابونعيم اصفهانى متوفاى 430 هجرى حافظ ابوبكر بيهقى متوفاى 458 هجرى - ابو ذكريا
خطيب تبريزى متوفاى 502 هجرى - حافظ ابوالقاسم بغوى متوفاى 510 هجرى - قاضى
ابوالفضل قاضى ابوالعياط متوفاى 544 هجرى - اخطب خوارزمى متوفاى 568 هجرى - حافظ
ابوالقاسم ابن عساكر متوفاى 571 هجرى - ابوالقاسم سهيلى متوفاى 581 هجرى - ابن ابى
الحديد معتزلى متوفاى 586 هجرى - ابوالفرج ابن جوزى متوفاى 597 هجرى - ابن اثير
متوفاى 630 - ابوسالم ابن طلحه شافعى متوفاى 652 هجرى - سبط ابن جوزى حنفى متوفاى
654 هجرى - حافظ گنجى شافعى متوفاى 658 هجرى - حافظ محب الدين طبرى متوفاى 694 هجرى
- حافظ عدلى اندلسى متوفاى 699 هجرى - حافظ ذهبى شافعى متوفاى 747 هجرى - قاضى ايجى
معروف متوفاى 756 هجرى - جمال الدين زرندى متوفاى 750 هجرى - ابوسعادت يافعى متوفاى
768 هجرى - حافظ زين الدين عراقى متوفاى 806 هجرى - حافظ معزالدين هيثمى متوفاى 807
هجرى - حافظ ابن حجر عسقلانى متوفاى 852 هجرى - حافظ جلال الدين سيوطى متوفاى 911
هجرى - حافظ ابوالعباس قسطلانى متوفاى 923 هجرى - حافظ قاضى ديار بكرى متوفاى 966
هجرى - ابن حجر هيثمى متوفاى 974 هجرى - زين الدين مناوى متوفاى 1031 هجرى - و عده
كثيرى از علماى عامه (سنى ) در قرن 10 و 11 و 12 و 13 و 14 تا امروز.
چون اين مطلب مورد بحث ، در نزد علماى عامه نيز بسيار حائز اهميت است و با اين
روايات شريفه كه ذكر صريح استدلال و ثابت كرده اند كه هر كس نسبت به حضرت زهرا(ع )
محبت نداشته ، و يا به نحوى از انحاء آو را آزرده باشد، كافر است . لذا ما اين
موضوع را عميقا مورد بررسى قرار مى دهيم :
گاهى مطلب را معتقدين يك مذهب عنوان مى كنند، و گاهى موضوعى صددرصد عمومى و اسلامى
است و با توجه به مدارك و اسنادى كه از دانشمندان فريقين (شيعه و سنى ) نقل شد
كاملا ثابت مى شود كه اين مطلب اسلامى است : كه هر كس حضرت صديقه زهرا سلام الله
عليها را آزار اذيت نمايد و آن حضرت از او دل آزرده و ناخشنود باشد، كافى است .
روايتى است فوق العاده مهم و حيرت انگيز از پيامبر اكرم (ص ) كه از آن حضرت فرمود:
((ان تبارك و تعالى يغضب لغضب فاطمه ، و
يرضى لرضاها))
((همانا، خداوند تبارك و تعالى غضب مى كند هنگامى كه
فاطمه (ع ) به خشم آيد، و راضى مى شود آنگاه كه او راضى و خشنود گردد))
و در روايت ديگر به فاطمه عليهالسلام فرمود:
((ان الله يغضب لغضبك ، و يرضا لرضاك
))
((يا فاطمه ، خدا با غضب تو غضب مى كند، و با رضاى تو
راضى مى گردد))
اين دو روايت عجيب را عده زيادى از دانشمندان عامه (سنى ) نقل كرده اند كه از جمله
آنهايند:
ابوموسى ابن المثنى متوفاى 252 هجرى - ابن ابى عاصم متوفاى 287 هجرى - ابويعلى مسلم
متوفاى 307 هجرى - حافظ ابوالقاسم طبرانى متوفاى 360 هجرى - حافظ ابوحاكم نيسابورى
متوفاى 405 هجرى - حافظ ابوسعيد خرگوشى متوفاى 406 هجرى - حافظ ابونعيم اصفهانى
متوفاى 430 هجرى - حافظ ابوالقاسم ابن عساكر متوفاى 571 هجرى - ابوالمظفر سبط ابن
جوزى متوفاى 654 - حافظ ابوالعباس طبرى متوفاى 694 هجرى - حافظ ابن حجر عسقلانى
متوفاى 852 هجرى - حافظ شهاب الدين ابن حجر هيثمى متوفاى 974 هجرى - حافظ
ابوعبدالله زرقانى مالكى متوفاى 1122 هجرى - ابوالعرفان صبان متوفاى 1206 هجرى -
بدخشانى (صاحب مفتاح الجنات ) متوفاى قرن 13 و عده اى ديگر...
با توجه به اينكه هر بشر حالات مختلفى دارد، و در هر ساعت دستخوش تحولات گوناگون
است ، معقول نيست كه بشرى در تمام لحظات زندگانى ، با وجود انهمه دگرگونيها، هميشه
و همه جا مورد توجه خدا بوده ، و رضايتش رضاى خدا، غضبش خشم خدا، مسرتش خشنودى خدا،
محبتش حب خدا، و دشمنى با او دشمنى با خدا باشد، و بر هر كس به چشم حقارت نگاه كند
خدا نيز با نظر حقارت بر او بنگرد، مگر اينكه صاحب مقام ولايت (مطلقه ) بوده باشد،
و به اعتبار همان مقام كه عينا پيامبر اكرم (ص ) و اميرالمؤ منين (ع ) نيز دارا
هستند، تنها اين موضوع امكان پذير مى باشد.
و با عدم توجه به شئون ولايت است كه حضرات عامه (سنيها) مى گويند پيامبر اكرم نيز
همانند ساير مردم دشنام و ناسزا مى گويد، خشمناك مى شود و... و بالاخره سخن را تا
بجائى مى رسانند كه در بستر مرگ خطاب به آن حضرت مى گويند، ((ان
الرجل ليهجر...)) ((اين مرد
هذيان مى گويد...)) فاطمه سلام الله عليها وجود مقدسى
است كه پيامبر اكرم (ص ) يك عمر او را به تمام امتش معرفى كرده ، و مقامات معنويش
را بيان فرموده است .
چنان كه گفته شد كاملا روشن و مبرهن است آن بشرى كه محبتش محبت خدا، اطاعتش اطاعت
خدا، رضايتش رضايت خدا، مخالفتش مخالفت خدا، سنحطش سنحط خدا، غضبش غضب خداست ،
لازمه اش اين است كه بايد صاحب مقام شامخ ولايت (مطلقه ) باشد، و در نتيجه ، هر كس
به صاحب ولايت ايمان نياورد و محبتش را در دل نداشته باشد، كافر است ، و اين مطلبى
است كه علماى عامه نيز به آن ايمان و اعتقاد دارند كه در اينجا نقل بعضى از عبارات
آنان مفيد و ضرورى است :
((ابوالقاسم سهيلى ))
متوفاى سال 581 هجرى در كتاب ((الروض الانف
)) در جلد دوم صفحه 196 مى فرمايد:
((ان ابا لبابه رفاعة بن عبدالمنذر ربط
نفسه فس توبه ... و ان فاطمه ارادت حله حين نزلت تويته ، فقال ابا لبابه قد اقسمت
ان لا يحلنى الا رسول الله ، فقال رسول الله ان فاطمه مضعة منى ، صلى الله عليه و
على فاطمة ، فهذا حديث يدل على ان من سبها فقد كفر، و من صلى عليها فقد صلى على
ابيها))
هنگامى كه ((رفاعه )) از
گناهى كه مرتكب شده بود توبه كرد، خودش را به چوب توبه محكم ببست و سوگند خورد هرگز
آن بند را نگشايد مگر اينكه محمد بن عبدالله (ص ) بدست خود آنرا باز فرمايد، و اين
را نشان قبول شدن توبه خود قرار داده بود، تا اينكه آيه قبول شدن توبه او از جانب
پروردگار نازل شد و در آن هنگام حضرت فاطمه (ع ) اراده فرمود آن بندها را بگشايد، و
لى ابالبابه گفت : كسى جز پيامبر اكرم (ص ) نبايد مرا از بند رها نمايد، زيرا من به
اين امر سوگند ياد كرده ام ، و چون اين سخن به گوش پيامبر اكرم (ص ) رسيد، حضرت
فرمود: ((همانا، فاطمه پاره تن من است ، درود خدا بر او
و بر فاطمه باد.
سپس راوى حديث چنين نتيجه مى گيرد: ((كه اين حديث دلالت
دارد بر اينكه هر كس فاطمه (ع ) را دشنام دهد كافر مى شود، و هر كس بر او صلوات
فرستد، برابر است با صلوات بر پدرش رسول خدا(ص ))) در
كيفيت صلوات و سلام بر او و زيارتش ، اخبارى از پيامبر اكرم (ص ) نقل شده است كه
همه نشانگر اين است كه حضرت زهرا(ع ) همانند رسول خدا(ص ) در اين مطلب كاملا
استقلال داشته و صلوات و زياراتى مخصوص به خود دارد.
اين روايت را ((ابن حجر))
نيز در شرح كتاب ((جامع صغير))نقل
كرده است ، و اجالبتر اينكه ((زين الدين مناوى
)) صاحب كتاب
((كنوزالدقايق )) ضمن بيان
اين حديث چنين نتيجه مى گيرد:
(با توجه به استدلال ((ابوالقاسم سهيلى
)) در شرح حديث شريف ((فاطمه بضعه منى
)) كه مى گويد: ((هر كس فاطمه (ص ) را دشنام
دهد، چون اين عمل مشعر بر بغض او نسبت به آن حضرت است ، خدا چنين كسى را دشمن مى
دارد، و هر كس را كه خدا دشمن بدارد يقينا كافر است ، لذا ناسزا گفتن به حضرت
زهرا(ع ) را موجب كفر مى داند، و همين دلالت دارد بر اينكه : فاطمه (ع ) از شيخين
(ابوبكر و عمر) افضل است !!!؟؟؟...)
((شريف سمهودى )) كه يكى از
بزرگان عامه است در ادامه تشريح آن حديث مى فرمايد:
((و معلوم ان اولادها بضعة منها فيكونون
بواسطتها بضعة منه و من ثم لم رات ام الفضل فى النوم ان بضعة منه وضعت فى حجرها،
اولها رسول الله بان تلد فاطمه غلاما، فيوضع فى حجرها، فكل من يشاهد الان من
ذريتها، بضعة من تلك البضعة ، و ان تعددت الوسائط، و من تامل ذلك انبعث فى قلبه
داعى الاجلال لهم ، و تجنب بغضهم على اى حال كانوا عليه
))
((و كاملا روشن است كه نه تنها فاطمه (ع ) پاره تن
پيامبر(ص ) است ، بلكه اولاد او چون بضعه فاطمه (ع )اند، آنان نيز به واسطه زهرا(ع
) پاره تن پيامبر(ص ) محسوب مى شوند))
اكنون نيز در هر كجا ذريه پيامبر(ص ) مشاهده شود، پاره تن رسول خداست ، اگر چه شما
واسطه بسيار زياد شد، لذا هر كس اين موضوع را بدقت بررسى كند، در قلب خويش نسبت
به آل محمد(ص ) احساس محبت مى نمايد، و از دشمنى نسبت به آنان در هر حال دورى مى
جويد.
((ابن حجر)) مى فرمايد:
((و فيه تحريم اذى من يتادى المصطفى بتاذيه
، فكل من وقع منه فى حق فاطمة شى فتاذت به ، فالنبى يتاذى بشهادة هذالخبر، ولا شى
اعظم من ادخال الاذى عليها من قبل ولدها، و لهذا عرف بالاستقراء معالجة من نعاطى
ذالك بالعقوية فى الدنيا و لعذاب الاخرة اشد))
((حارم است آزار و اذيت فاطمه (عليهالسلام )، زيرا هر
چيزى كه او را آزرده خاطر كند، پيامبر ص را دل آزرده مى نمايد، و آنچه رسول خدا را
بيازارد، (در حقيقت ) خدا را اذيت كرده است .))
((ابن حجر)) در پايان سخن
چنين نتيجه مى گيرد: آنچه تاريخ گذشته به ما گوشزد مى كند اين است كه جزاى كس كه
زهرا(ع ) را بيازارد، گرفتارى دنياست ، و البته عذاب او در آخرت شديدتر خواهد بود)).
ناسزا گفتن به حضرت صديقه سلام الله عليها، برابر است با دشنام به پيامبر اكرم (ص )
و اميرالمؤ منين (ع ) و در نتيجه مساوى است با دشنام به حضرت حق تبارك تعالى ، چنان
كه رسول خدا(ص ) درباره على (ع ) مى فرمايد:
((لا تسبوا عليا، من سب عليا فقد سبنى ، و
من سبنى فقد سب الله ))
((به على (ع ) دشنام ندهيد، هر كس به او دشنام دهد در
حقيقت مرا ناسزا گفت است ، و هر كس به من دشنام دهد، همانا به خدا بد زبانى كرده
است ))
((لا تبغضوا على ، من اغضب عليا فقد اغضبنى
، و من اغضبنى فقد اغضب الله ))
((على (ع ) را خشمگين مسازيد، كه هر كس او را به خشم
آورد همانا مرا غضبناك كرده است ، و هر كس مرا خشمگين كند در حقيقت خدا را به خشم
آورده است ))
((و من احبه فقد احبنى ، و من احبنى فقد
احب الله ))
((هر كس على (ع ) را دوست داشته باشد، در حقيقت به من
مهر ورزيده است ، و هر كس محبت مرا در دل داشته باشد، همانا خدا را دوست داشته است
))
اين فرمايشات پيامبر اكرم (ص ) و نظاير آنها درباره اميرالمؤ منين (ع ) بيان داشته
اند، تنها شايسته آن وجود مقدسى است كه داراى مقام شامخ ولايت باشد، و مراتب مذكور
از شئون مخصوص آن مرتبه والاست .
روايات بسيار از قول پيامبر اكرم (ص ) در منقبت حضرت زهرا سلام الله عليها، عينا با
همين مضامين در كتب معتبر (شيعه و سنى ) نقل شده است كه نشان مى دهد آن حضرت در
جميع احكام و شئون ولايت با رسول خدا(ص ) و اميرالمؤ منين (ع ) شريك است ، لذا علما
چنين فتوى مى دهند كه هر كس به پيامبر اكرم (ص )، يا اميرالمؤ منين (ع )، يا فاطمه
زهرا(ع ) دشنام دهد واجب القتل مى شود، و دانشمندان عامه مى فرمايند: هم كافر است ،
و هم واجب القتل . پروردگارا، به حق محمد و آل محمد، ما را از نظر لطف فاطمه زهرا
سلام الله عليها دور مكن ، و (پرتو) ولايت او را در قلب ما جايگزين فرما، و با
اعتقاد به اين مقام ولايت عمر ما را بپايان برسان .
موضوع سيزدهم
اشتراك فاطمه زهرا سلام الله عليها با پيامبر اكرم (ص ) و اميرالمؤ منين (ع ) و
حسنين عليهم السلام در مقامات و درجاى كه مخصوص و منحصر است به پنج تن آل عبا.
و با دقت در اين دسته روايات كاملا روشن مى شود كه آنان را مقام و مركزيت خاصى است
، و هرگز هيچ بشرى را به آن درجات والا راه نيست .
((زيدبن ارقم )) از پيامبر
اكرم (ص ) روايت مى كند كه آن حضرت خطاب به اميرالمؤ منين (ع ) فرمود:
((انت يا على معى ، فى قصرى فى الجنة مع
فاطمة ابنتى ، ثم تلى : اخوانا على سرر متقابلين ))
((يا على تو و دخترم فاطمه در بهشت در قصر من همنشين من
هستيد، سپس پيامبر اكرم (ص ) اين آيه را تلاوت فرمود: برادران بر تختهاى بهشتى
روبروى هم مى نشينند)) اين روايت را ((محب
الدين طبرى ))در كتاب ((رياض
)) - ((ابن مغازلى ))
در ((مناقب )) -
((حميونى )) در
((فرائد)) - ((ابن
با كثير)) در ((وسيلة المآل
)) - و ((عاصمى ))
در ((زين الفتى ))،
((احمد ابن حنبل )) در ((مناقب
)) نقل كرده اند.
حديث ديگرى اميرالمؤ منين (ع ) مرفوعا از پيامبر اكرم (ص ) نقل كرده اند كه رسول
اكرم (ص ) فرمود:
((فى الجنة درجة تدعى ((الوسيله
)) ، فاذا سالتم الله ، فسلوا لى
((الوسيله ))، قالوا يا
رسول الله ، من يسكن معك فيها، قال : على ، و فاطمة والحسن والحسين
))
((در بهشت درجه اى است به نام ((الوسيله
)) هر گاه بخواهيد در هنگام دعا چيزى براى من از خدا بطلبيد، مقام
((وسيله )) را مسئلت نمائيد، گفتند يا رسول
الله چه كسانى در اين درجه (مخصوص ) با شما همنشين هستند، فرمود: على (ع )، فاطمه
(ع )، حسن (ع ) و حسين (ع ).))
اين حديث از دانشمندان عامه (سنى ) نيز در كتب خود ذكر نموده اند، از جمله
((سيوطى )) در كتاب ((جامع
الكبير)) از ((حافظ ابن
مردويه ))
نقل كرده است . ما شيعيان نيز در زيارت پيامبر اكرم (ص ) چنين عرض مى كنيم :
((اللهم اعطه الدرجة الرفيعة ، وآته
الوسيلة من الجنة ))
چنان كه گفته شد ((درجة الوسيله ))
كه والاترين درجات بهشتى است ، مخصوص و منحصر است به پنج تن ، و هرگز بشرى را به آن
رتبه اعلى راه نيست ، ((درجة الوسيله
)) برتر از درجات جميع انبياء اوصياء، اولياء، و علماء و مخلصون است .
اميرالمؤ منين (ع ) چنين روايت مى كند كه پيامبر اكرم (ص ) فرمود:
((انا، و فاطمة ، و على ، والحسن ، والحسين
، فى مكان واحد يوم القيامة ))
((روز قيامت من و فاطمه و على ، حسن و حسين ، داراى
مقام و منزلت واحدى هستيم ))
آرى ، اينان در تمام عوالم خلقت مقام و منزلتشان يكى است ، در عالم نور، در عالم
ذر، در عالم اظله ، در محشر، در عوالم سفلى و علوى ، ملكى و ملكوتى ، در غيب و
شهود، خلاصه در تمام مسير آفرينش ، از آغاز تا پايان ، همه جا با هم ، همرديف و هم
شان و هم مقامند. از علماء عامه (سنى ) كه حديث مذكور را نقل كرده اند عبارتند از:
((احمد بن حنبل )) در
((مسند)) - ((حافظ
محب الدين طبرى )) در ((رياض
النضره )) - روايت ديگرى كه حضرت عامه (سنى ) نيز نسبت
به آن اهميت بسيار قائل شده اند عبارت از اين است : روزى رسول اكرم (ص ) وارد خانه
على (ع ) شد، و اميرالمؤ منين (ع ) را در حال استراحت مشاهده كرد، و خطاب به حضرت
زهرا(ع ) چنين فرمود:
((انى و اياك ، و هذين الحسنين و هذالراقد
(يعنى النائم )، يوم القيامة فى مكان واحد))
((همانا، من و تو (يا زهرا) و حسن و حسين ، و اين شخص
كه در اينجا آرميده است ، روز قيامت همه در يكجا خواهيم بود))
راويان اين حديث عبارتند از: ((احمد ابن حنبل
)) در ((مسند))
- ((حافظ ابن عساكر)) -
((محب الدين طبرى )) -
((حاكم حسكانى )).
((حاكم نيشابورى )) اسناد
اين روايت را بررسى و صحت آنرا تاءييد نموده است ، ما نيز مدارك اين حديث شريف را
كاملا رسيدگى كرديم ، ترديدى در صحت آن نيست ، و مسلما از فرمايشات پيامبر اكرم (ص
) مى باشد.
((عبدالله بن قيس )) از
رسول خدا(ص ) نقل مى كند كه فرمود:
((انا و على ، و فاطمة ، والحسن ، والحسين
، يوم القيامة فى قبة تحت العرش ))
((جايگاه من و على و فاطمه و حسن و حسين ، روز قيامت در
قبه اى است كه زير عرش قرار دارد))
از اين روايت چنين معلوم مى شود كه والاترين مقامات كه ((وسيله
)) نا دارد، در پايتخت عظمت حضرت حق تبارك و تعالى است ، و هرگز كسى را
به آنجا راه نيست . آرى ، پايتخت عالم ، فقط جايگاه پنچ تن است ، آنجا كه نشانگر
عظمت و جلال ، و جلوگاه نور جمال و جلال كبريائى است .
چنان كه گفته شد، اين انوار پنجگانه ، در جميع منازل خلقت ، و در تمام شئون ولايت
همه جا همراه و همگام و همتايند، و در ابتدا و انتها، در عالم اظله ، در عالم ذر،
در عالم ارواح و اشباح ، در دنيا و برزخ ، در حشر و نشر، خلاصه تا روز قيامت ، از
يكديگر جدا نبوده ، در كنار هم ، در جميع مراحل و در تمام ملكات و فضائل بطور يكسان
سهيمند.
موضوع چهاردهم
منقبت چهاردهم مقام ركوب (سواره بودن ) در روز قيامت ، در بهشت ، و در هنگام سير در
مواقف ديگر است ، كه حضرت زهرا سلام الله عليها با پدر بزرگوارش و اميرالمؤ منين (ع
) و حسنين (ع ) اشتراك دارد، و هيچ زنى در عالم ، از اولين و آخرين ، داراى اين
مقام نيست ، فاطمه عليهالسلام در اين رتبه نيز بين بانوان جهان بى همتاست ، تنها
اوست كه سواره وارد عرصه محشر مى شود، فرق او با زنهاى ديگر، بلكه با جميع انبياء و
مرسلين است . ((بريده )) از
پيامبر اكرم (ص ) روايت مى كند كه آن حضرت فرمود:
((يبعث الله ناقة صالح ، فيشرب من لبنها هو
و من آمن به من قومه ولى حوض كما بين عدن الى عمان ، اكوابه عدد نجوم السماء فيستقى
الانبياء))
((خداى تعالى ناقه حضرت صالح (ع ) را در روز رستاخيز بر
مى انگيزد، پس حضرت صالح (ع ) و ايمان آورندگان به او از شير آن شتر مى نوشند و
سيراب مى شوند، ليكن مرا حوضى است به پهناى عدن و تا عمان ، كه تعداد جامهاى آن به
شمار ستارگان آسمانى است ، و من ، انبيا را سيراب مى كنم ))
و در ادامه سخن پيامبر اكرم چنين مى فرمايد:
((و يبعث الله صالحا على ناقته ، قال معاذ:
يا رسول الله ، و انت على العضباء؟ قال لا، انا على البراق ، خصنى الله به من بين
الانبياء... و قال : فاطمة ابنتى على العضباء))
خداى تعالى ((در روز حشر، صالح (ع ) را سوار بر ناقه اش
بر مى انگيزد، ((معاذ))
از پيامبر اكرم (ص ) پرسيد يا رسول الله آيا شما نيز سوار بر (شتر) عضباء به محشر
وارد مى شويد، آن حضرت در جواب فرمود: نه ، مركب اختصاصى من ((براق
))
است ، كه خداى تعالى مرا در ميان انبياء به اين مركب مخصوص گردانيده است ، و
((عضباء))مركب مخصوص دخترم
فاطمه (ع ) است .))
اين روايت را ((حافظ ابن عساكر))
در تاريخش ذكر كرده است و علماء شيعه نيز آن را نقل كرده اند. ((عضباء))
نام شترى است كه هر وقت على عليه السلام از جانب پيامبر اكرم (ص ) براى تبليغ اسلام
ماءموريت داشت بر آن سوار مى شد، چنانكه جهت قرائت سوره برائت (توبه ) در برابر
كفاره نيز على (ع ) بر اين مركب مخصوص سوار بود.
((كثير ابن مره حضرمى ))
گويد، از حضرت رسول اكرم (ص ) شنيدم كه فرمود:
((حوضى اشرب منه يوم القيامة و من آمن بى ،
و من استسقانى من الانبياء و تبعث ناقة ثمود الصالح ، فيحتلبها فيشرب من لبنها هو
والذين آمنوا معه من قومه ثم يركيها من عند قره ، حتى توافى به المحشر، فقال معاذ:
اذا تركب العضباء يا رسول الله ، قال لا، تركبها ابنتى زهراء و انا على البراق ،
اختصصت به من دون الانبياء))
((در روز قيامت مرا حوضى است كه من و هر كس كه به من
ايمان آورده است از آن سيراب مى شويم ، و از پيامبران نيز آنكه بخواهد سيراب مى
گردد، در آن روز، ناقه ثمود براى صالح (ع ) برانگيخته مى شود، صالح (ع ) و آنان كه
از قومش به او ايمان آورده اند از شير آن شتر مى نوشند، سپس صالح (ع ) در كنار قبرش
بر آن ناقه سوار مى شود و به صحنه محشر مى آيد.
((معاذ)) عرض كر: يا رسول
الله آيا در آن هنگام شما هم برشتر ((عضباء))
سوار مى شويد؟ فرمود: نه ، ((عضباء))
مركب دخترم فاطمه است ، و مركب من ((براق
)) است كه در ميان انبياء به آن اختصاص يافته ام .
((ابوهريره )) مى گويد
شنيدم از پيامبر اكرم (ص ) كه فرمود:
((تبعث الانبياء يوم القيامة على الدواب و
يبعث صالح على ناقته ، و ابعث على البراق ))
((و تبعث فاطمة امامى على العضباء، و يبعث
ابنى فاطمه الحسن والحسين على ناقتين .))
((و على ابن ابيطالب على ناقتى
))
((در روز قيامت انبياء(ع ) سوار بر مركبها هستند، و
صالح (ع ) سوار با ناقه اش مبعوث مى شود، و من نيز بر ((براق
)) و فاطمه (ع ) در پيشاپيش من بر ((عضباء))
و دو فرزند فاطمه ، حسن (ع ) و حسين (ع ) بر دو ناقه ديگر، و على ابن ابيطالب (ع )
بر ناقه مخصوص من ، همگى سوار مبعوث مى شويم )).
مركب انبياء (چنان كه را روايات استفاده مى شود) از مركبهاى عمومى بهشتى است نه
اختصاصى ، و با توجه به روايت قبل ، كه پيامبر اكرم (ص ) مى فرمايد سواره مبعوث شدن
در روز قيامت بين انبياء(ع ) مخصوص من است ، در حشر سواره بودن بعد از آن حضرت ،
مخصوص اميرالمؤ منين (ع ) و فاطمه (ع ) و حسنين سلام الله عليهما مى باشد.
در تمام مواقف ، آنجا كه از مسير پنج تن سخن رفته است ، رديف و ترتيب حركت چنين است
: فاطمه (ع ) از همه جلوتر، و رسول خدا(ص ) پشتر سر فاطمه (ع )، و اميرالمؤ منين (ع
) بعد از پيامبر اكرم (ص )، حسنين پشت سر آنان هستند، حتى ورود پنج تن عليهم السلام
به بهشت نيز به همين ترتيب است .
دانشمندانى كه اين روايت ((ابوهريره ))
را نقل كرده اند عبارتند از: ((محب الذين طبرى
)) در ((ذخاير العقبى ))
- ((حاكم ))در
((مستدرك )) كه صحت آنرا
بررسى و تاءييد كرده است - ((ابن عساكر))
در تاريخش -
((خطيب )) در تاريخش -
((سيوطى )) ضمن نقل اين حديث از
((ابوالشيخ )) و ((حاكم
)) و ((خطيب ))
و ((ابن عساكر)) چنين نتيجه
مى گيرد كه اين روايت آن احاديثى را كه از طريق شيعه درباره پيشگام بودن فاطمه (ع )
در هنگام سير پنج تن نقل شده است ، تاءييد مى كند، ((حافظ
سيوطى )) با ذكر اسناد و مدارك در كتاب
((جمع الجوامع ))آورده است كه حضرت رسول (ص
) فرمود:
((اول شخص يدخل الجنه فاطمة بنت محمد))
((اولى كسى كه به بهشت وارد مى شود فاطمه دختر محمد(ص )
است ))
و در حديث ديگر:
((ان اول من يدخل الجنة : انا، و على ،
وفاطمة ، والحسن والحسين ))
((ما پنج تن قبل از همه كس به بهشت وارد مى شويم
))
از اين دسته اخبار، و احاديث ديگرى كه در اين موضوع از پيامبر اكرم (ص ) وارد است ،
معلوم مى شود كه فاطمه عليهالسلام داراى مركبهائى است مخصوص به خود، كه گاهى از
نور، گاهى از ياقوت ، و گاهى از زمرد است ، و يكى از مركبهاى آن حضرت نيز
((عضباء)) است .
فاطمه سلام الله عليها هنگام سير در مواقف متعدد، مركبهاى مختلفى دارد، موقع ورود
به محشر، هنگام داخل شدن به بهشت ، وقت سير در جنت ، و مراحل ديگر در موقفى سوار بر
مركب مخصوص مى باشد، و اينكه در احاديثمركبهاى آن حضرت را متنوع ذكر كرده اند، به
سبب همين تعداد مواقف و منازل است . اين منقبت فاطمه سلام الله عليها كه در ميان
جميع زنان ، از اولين و آخرين ، تنها بانوئى است كه سوار بر مركب محشور دارد، خود
برهان روشن و قاطعى است كه آن حضرت داراى مقام شامخ ولايت بوده ، و از شئون همين
رتبه والاست كه جميع زنان عالم در محشر پياده اند، و او كه ولية الله است ، سوار بر
مركب مخصوص به خود.
موضوع پانزدهم
دليل ديگرى كه ((ولية الله ))
بودن حضرت صديقه زهرا سلام الله عليها را اثبات مى كند، استقلال اوست در موضوع
صلوات فرستادن بر آن حضرت و كيفيت زيارتش ، كه همانند صلوات بر پيامبر اكرم (ص ) و
اميرالمؤ منين (ع ) و حسنين (ع ) و زيارات آنان است ، يعنى همانگونه كه به صلوات بر
آن چهار وجود مقدس و زيارتشان امر شده است ، نسبت به حضرت زهرا(ع ) نيز در اين
موارد، همگان مامور، و ماجورند.
فاطمه عليهالسلام كه مشمول آيه تطهير و از اهل بيت پيامبر اكرم (ص ) يعنى آل محمد(ص
) است كيفيت صلوات بر او را رسول خدا(ص ) بصراحت چنين بيان داشته است :
((لا تصلوا على صلوة بتراء، ان تصلوا على و
تكستوا عن آلى ))
((بر من صلوات بريده شده (ناقص ) نفرستيد، سول شد يا
رسول الله (ص ) صلوات بريده شده چيست ؟))
((فرمود: اينكه بر من صلوات بفرستيد ولى در باره ((آل
من )) ساكت باشيد.))
صلواتى كه شامل على ، فاطمه و حسنين عليهم السلام نباشد، مقطوع و بريده ، و مورد
قبول خدا و رسولش نمى باشد، لذا حضرت صديقه زهراعليه السلام همرديف و برابر افرادى
است كه جميع مسلمين با ايمان جهان (از شيعه و سنى ) هر شبانه روز در تشهد نمازهاى
پنجگانه بر او درود مى فرستند، و او در اين مقام ، همتاى محمد بن عبدالله (ص )، و
على (ع )، و حسنين (ع ) است و همين لزوم صلوات بر فاطمه عليهالسلام در هنگام اقامه
نماز، يك منقبت و فضيلت ساده نيست ، بلكه نشانگر مرتبه اعلى و منصب والاى آن حضرت
است كه اينچنين در جنب صاحبان رسالت و امامت قرار گرفته است ، و بدون ترديد بايد
فاطمه (ع ) خود ((ولية الله ))و
داراى مقام ولايت بوده باشد، تا همرديف و همتاى اولياء خدا، مورد خضوع و مشمول
صلوات و درود جميع مومنين جهان در هر زمان و مكان باشد.
پيامبر اكرم (ص ) مى فرمايد:
((من صلى عليك يا فاطمة غفرالله له والحقه
حيث كنت من الجنة ))
((يا فاطمه هر كس بر تو صلوات فرستد، خداى تعالى از او
در گذرد، و او را در بهشت به من ملحق گرداند.)) چنان كه
در موضوعهاى قبلى مشروحا بيان شد، مقصود از تعبيرات (همدرجه شدن با رسول الله (ص
)) يا (ملحق شدن به پيامبر اكرم در بهشت ) و يا (همسايه بودن با آن حضرت
) كه در روايات مكرر بكار رفته است ، جمع شدن جميع مؤ منين در مرتبه (درجة الايمان
) است كه جامع تمام آن كسانى است كه با عقايد درست ، و با ايمان به آنچه از رسول
خدا(ص ) به ما رسيده است ، از جهان رفته اند. در آن درجه همه مؤ منين يكسانند و در
كنار هم ، ولى جاى هيچگونه ترديدى نيست كه مراتب و درجات ديگر كه شمار آنها برابر
تعداد افراد بشر و بسيار متفاوت است ، كاملا محفوظ بوده ، و مقام هر كس مخصوص به
خود او مى باشد.
حضرت رسول اكرم (ص ) در حديثى يكى از فضائل حضرت فاطمه (ع ) را چنين بيان مى
فرمايد:
((اتانى الروح ، قال ان فاطمة اذا قبضت و
دفنت يسئلها الملكان فى قبرها، من ربك ؟))
((فتقول الله ربى ، فيقولان فمن نبيك ؟،
فتقول ابى ، فيقولان فمن وليك ؟، فتقول هذا))
((القائم على شفير قبرى على ابن ابيطالب ،
الا و ازيدكم من فضلها))
((جبرئيل (روح ) آمد به نزد من و گفت : هنگامى كه فاطمه
(ع ) قبض روح مى شود و دفن مى گردد، دو ملك در قبر از او سؤ ال مى كنند: پروردگار
تو كيست ؟، مى فرمايد (الله ) پروردگار من است . سپس مى پرسند پيامبرت كيست ؟، در
پاسخ مى فرمايد: پدرم . آنگاه سؤ ال مى كنند: ولى تو كيست ؟ در جواب مى گويد: على
بن ابيطالب (ع )، همين كسى كه در كنار قبرم ايستاده است .
پيامبر اكرم (ص ) در پايان سخن مى فرمايد: آيا باز هم فضائل ديگر زهرا(ع ) را بيان
كنم ؟
شايد پيامبر اكرم (ص ) مى خواهد بدينوسيله تذكر دهد كه فاطمه (ع ) تنها كسى است در
عالم ، كه پدرش ((رسول الله و همسرش ((ولى
الله )) است ،))
در يك روايت ديگر پيامبر اكرم (ص ) مى فرمايد:
((ان الله قد و كل بها رعيلا من الملائكه ،
يحفظونها من بين يديها و من خلفها و عن يمينها و عن شمالها و هم معها حياتها، و عند
قبرها و عند موتها يكثرون الصلوة عليها و على ابيها و بعلها و بنيها، فمن زارنى بعد
وفاتى فكانما زارنى فى حياتى ، و من زار فاطمة فكانما زارنى ، و من زار على ابن
ابيطالب فكانما زار فاطمه ، و من زار الحسن و الحسين فكانما زار علينا، و من زار
ذريتهما فكانما زارهما))
((همانا، خداى تعالى يك دسته از فرشتگان را براى محافظت
فاطمه (ع ) گماشته است ، تا از چهار طرف نگهبان او باشند، و اين ملائك در حال حيات
، و هنگام مرگ او، و كنار قبرش پيوسته در خدمت او هستند، و كارشان صلوات فرستادن بر
فاطمه و پدرش و همسر و فرزندان اوست (يعنى در منطق ملائك و لسان فرشتگان ، صلوات بر
پيامبر اكرم (ص ) و على (ع ) و حسنين (ع ) همواره بايد با صلوات بر فاطمه عليهاسلام
توام باشد، و در اين منقبت نيز آن حضرت برابر و همرديف آن چهار وجود مقدس ديگر مى
باشد) سپس پيامبر اكرم (ص ) چنين به سخن ادامه مى دهد:
هر كس مرا بعد از وفاتم زيارت كند، مثل اين است كه مرا در حال حيات زيارت كرده است
، و كسى كه فاطمه (ع ) را زيارت كند، گوئى مرا زيارت نموده است ، و هر كس على ابن
ابيطالب (ع ) را زيارت نمايد مثل زيارت كردن حسنين است ، و آن كسى كه زيارت كند
ذرية آنان را، همانند زيارت خود آنهاست ، لذا زيارت حضرت عبدالعظيم (ع ) را در شهر
رى ، بازيارت حسين بن على (ع ) در كربلا همانند دانسته اند، و اين مطلب را علماء
عامه (سنى ) هم عنوان كرده اند، مخصوصا موضوع صلوات بر فاطمه سلام الله عليها را.
چنان كه ((سهيلى )) در كتاب
((روض الانف )) در ذيل مطلبى مى نويسد:
((و من صلى عليها فقد صلى على ابيها))
((هر كس بر فاطمه (ع ) صلوات فرستد، در حقيقت بر پدر او
صلوات فرستاده است ))
و از اين حديث نيز ولية الله بودن حضرت زهرا سلام الله عليها استنباط مى شود.
نتيجه و خلاصه آنچه در پانزده موضوع بيان داشتيم ، چهل منقبت و يا چهل مطلب است كه
بسيارى از آنها از شئون ولايت و از خصوصيات ولى الله است ، و اينكه حضرت صديقه زهرا
سلام عليها در اين چهل منقبت با پدر و همسر و فرزندانش سهيم و شريك و همسان و كاملا
برابر با آنها مى باشد، خود حاكى از مقام والاى ((ولية
الهى )) آن حضرت است حاصل گفتار و نتيجه بحث ما، همين
چهل منقبت است كه به ترتيب و بطور اختصار يك به يك اشاره مى كنيم :
منقبت اول :
((خلقتها قبل الناس ،شان ابيها و بعلها و
بنيها، و هم انوار يسبحون الله و يقد سوته و يهللونه و يكبرونه
))
آفرينش زهرا سلام الله عليها قبل از خلقت ديگران ، همانند پدر و همسر و فرزندانش ،
آن انوار مقدسى كه پيش از آفرينش كليه عوالم علوى و سفلى ، و خلقت بشر، در پيشگاه
عرش عظمت حق تبارك و تعالى ، در حال تسبيح و تقديس و تهليل و تكبير خداى يكتا بوده
، و در عبادت استاد و آموزگار جبرئيل و ساير فرشتگان بوده اند.
منقبت دوم :
((خلقها من نور عظمة الله تبارك و تعالى ،
وهى ثلث النور المقسوم بينها و بين ابيها و بعلها))
آفرينش زهرا عليها سلام از نور عظمت حضرت حق تبارك و تعالى ،
همان نور واحدى كه حضرت رسول اكرم (ص ) و على ابن ابيطالب (ع ) نيز از آن آفريده
شده اند، و مايه خلقت فاطمه عليها سلام يك سوم همان نور بوده است . و هو نور مخزون
مكنون فى على الله .
نروى نهفته در خزينه علم خداى ، نور قدس ، نور جلال ، نور كمال ، و نور كبريائى
الهى .
منقبت سوم :
((عليتها فى خلقه السماء والارض ، و الجنة
النار، و العرش و الكرسى والملائكه و الانس و الجن ،شان ابيها و بعلها و بنيها))
فاطمه عليها سلام ، همتاى پدر و همسر و فرزندانش ، سبب آفرينش آسمانها و زمين ،
بهشت و دوزخ ، عرش و كرسى و فرشتگان ، و انس و جن بوده است .
وجود مقدس زهرا سلام عليها، يكى از پنج تن است ، همان كسانى كه علت آفرينش جهان ، و
آدم و آدميان بوده اند اگر آنها نبودند انبياء و اولياء صديقين و شهداء ملك و ملكوت
زمينها و آسمانها، نار و نور، بهشت و دوزخ ، و ساير مخلوقات جهان بوجود نمى آمدند،
اگر حضرت زهراسلام عليها نبود، اثرى از آدم و اولاد آدم نبود، اگر او نبود موسى (ع
) و عيسى (ع ) و نوح (ع ) و ابراهيم (ع ) آفريده نمى شدند، اگر او نبود از اسلام و
خداشناسى و توحيد خبرى نبود.
منقبت چهارم :
((تسميتها من عند رب العزة شان ابيها و
بعلها و بنيها))
نامگذارى زهرا عليهاسلام است از طرف خداوند متعال همانند اسم گذارى محمد(ص )، و على
و حسن و حسين عليهم السلام ، و همين مطلب دلالت دارد براى اينكه اين پنج نفر از خود
هيچگونه اختيارى ندارند، و تمام امورشان حتى انتخاب نامشان مربوط به خداى تعالى
بوده و به كسى در مورد آنان اجازه دخالت داده نشده است .
حضرت محمد بن عبدالله (ص ) هرگز مجاز نيست كه از جانب خدا فاطمه و حسن و حسين عليهم
السلام را نامگذارى كند، همچنين در اسم گذارى على ابن ابيطالب كه مولود كعبه و خانه
زاد، خداست ، پيامبر گرامى (ص ) و ابوطالب را اختيارى نيست .
منقبت پنجم :
((اشتقاق اسمها من اسماء الله تبارك و
تعالى ،شان ابيها و بعلها و بنيها))
((نام فاطمه (ع ) از اسمائى خداى تبارك و تعالى مشتق
شده است ،
همانند نام پدر و همسر و فرزندانش ))
منقبت ششم :
((توسل الانبيا بها و باسمائهاشان ابيها و
بعلها و بنيها))
تسول انبياء است به فاطمه عليهاسلام و نامهاى او، همتاى پدر و همسر و فرزندانش ، و
تمسك به اوست كه وسيله نجات انبياء و اوصياء و ساير افراد بشر از مشكلات بوده است .
((من امن بها فقد نجى و من لم يومن بها فقد
هللك ))
((هر كس كه به او ايمان آورد، همانا رستگار شد، و هر كس
به او اعتقاد نداشت به تحقيق هلاك گرديد))
منقبت هفتم :
((كتابه اسمها على ساق العرش وابواب الجنة
لدة ابيها و بعلها و بنيها))
نام فاطمه عليهاسلام ، همرديف پدر و همسر و فرزندانش ، بر ساق عرش و درهاى بهشت
نوشته شده است .
شگفتا...! اين چه مقام والائى است كه با وجود انبياء اوصياء مخلصون ، و فرشتگان
مقرب نام هيچ موجودى بر عرش الهى ، آن پايتخت عظمت و جلال خدائى نگاشته شده است ،
مگر اسامى مقدس پنج تن ، كه زينت بخش تمام مراكز معنوى ، و عالى ترين منازل اخروى
است .
منقبت هشتم :
((كونها شبحا عن يمنة العرش و صورة فى
الجنه ، ردف اشباح ابيها و بعلها و بنيها و صورهم ))
((وجود شبح زهراسلام عليها در راستاى عرش الهى ، و
تصويرش در بهشت ، همرديف اشباح و تصاوير پدر و همسر و فرزندانش ))
خداى تعالى ، نه تنها اسامى مقدس پنج تن زا زينت بخش عوالم بالا قرار داده است بلكه
با اشباح و تصاوير نورانى آنان ، عرش عظمت خويش و بهشت رحمتش را مزين فرموده ، و
يمين عرش برين را ميمنتى بيشتر بخشيده است .
لذا آدم عليه السلام هنگاميكه به عرش نظر مى افكند، اشباح پنج ترين را مى بيند، و
چون به بهشت روى مى آورد، تصاوير زيباى آنان را مشاهده مى كند، و به هر جا كه مى
نگرد آثار جلال و جمال آن اركان خلقت منظر چشمان اوست .
|