مقدمه
به قلم حضرت حجه الاسلام آقاى حاج شيخ على مقدادى اصفهانى دامت بركاته
بسم
اللَّه الرحمن الرحيم
اللهم صل على فاطمه و ابيها و بعلها و بينها بعدد ما احاط به
علمك. و صل على الجوهره القدسيه فى تعين الانسيه صوره النفس الكليه جواد العالم
العقليه النبويه مطلع الانوار العلويه عين عيون الاسرار الفاطميه الناجيه المنجيبه
لمحبيها عن النار ثمره شجره اليقين سيده نساء العالمين المعروفه بالقدر الجهوله
بالقبر. قره عين الرسول الزهراء البتول عليها الصلوه و السلام. «من صلوات محى الدين
العربى» قال رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم: ان لربكم فى ايام دهركم
نفحات الافتعرضوا.
يكى از نفحات رحمت الهى كه شامل حال حقير گرديد، برخورد من بكتاب شريف «فاطمه
الزهراء» تاليف استاد توفيق ابوعلم يكى از دانشمندان مصر بود كه پس از مطالعه ى آن
دريافتم كه نويسنده ى محترم با آنكه اهل تسنن است، ارادتى فراوان بساحت مقدس حضرت
زهرا سلام اللَّه عليها داشته و در كتاب خود كوشيد تا آنجا كه مقدور است، حق مطلب
را در بيان شخصيت با عظمت آن حضرت ادا نمود و حقايقى را در اين زمينه روشن سازد، و
شايد تاكنون چنين كتابى در شرح و حال حضرت صديقه طاهره عليهاالسلام، بوسيله اهل
تسنن نوشته نشده باشد.
به جهات بالا، لازم ديدم كتاب مزبور را ترجمه و در دسترس ارادتمندان فارسى زبان
حضرتش قرار دهم ليكن با كمال تاسف، گرفتاريهاى بسيار مانع از آن شد كه خود، شخصا به
اينكار اقدام كنم و لذا براى اين امر به دوست دانشمند عزيزم جناب آقاى دكتر صادقى
اعزه اللَّه فى الدارين مراجعه نمودم و ايشان هم با كمال اشتياق و بدون تامل بر
حقير منت نهاده و پذيرفتند و در مدت چند ماهى كتاب نامبرده را در نهايت شيوائى
ترجمه و در دسترس حقير قرار دادند، ولى به علت برخى موانع، چاپ و انتشار اين اثر
شريف مدتى تاخير شد، تا آنكه خوشبختانه، در اين ايام با تشريك مساعى موسسه انتشارات
اميركبير كه در نشر كتب و آثار مذهبى كوشا و پيشقدم است، توفيق چاپ آن دست داد.
اميد آنه خدمت اين حقير و دوست عزيزم جناب آقاى دكتر صادقى مقبول درگاه حضرت
زهرا سلام اللَّه عليهما واقع شده باشد. و نيز از خداوند متعال مسئلت دارم كه بلطف
عميم خود، رحمت و ثواب اين عرض آدم را، به روان پاك پدر بزرگوارم، عالم عامل ربانى
مرحوم حاج شيخ حسنعلى اصفهانى طاب ثراه، عايده و اصل فرمايد كه ارادتى عظيم به
آستان اقدس حضرت زهرا سلام اللَّه عليها داشت و پيوسته مرا نيز به اين ارادت و روزى
توصيه و تشويق مى فرمود. و الحمد اللَّه على ما اعطانا و هدانا و صلى اللَّه على
محمد و آله الطيبين و على الانبياء و المرسلين اجمعين.
«على مقدادى اصفهانى»
اين كتاب:
سندى است گويا از ارادتى عظيم، نسبت به «اهل بيت» پيامبر كه به پيشگاه ارجمند
زهرا سلام اللَّه عليه تقديم مى شود.
زهرا، همان بانوى نمونه كه مورد خواست و پسند پروردگار است. او بخشى است از
اسلام كه در وجود رسول اكرم تبلور يافته و حياتش سرمشق هر زن مسلمان، بلكه هر انسان
با ايمان در هر زمان و مكانست.
شناخت شخصيت فاطمه زهرا (ع) فصلى است از كتاب رسالت الهى و مطالعه آن، كوششى است
در راه معرفت روح اسلام و ذخيره اى است گرانقدر براى انسان هاى هر عصر.
فاطمه، زنى در نقطه اعلا و پرويده اى در دامان وحى خداست كه رسول اكرم او را با
عنوان «ام ابيها» مفتخر فرمود و به «مام پدر» خطابش كرد.
مواضع قهرمانانه ى زهرا پس از رحلت پدرش رسول خدا، نماينده ى چشم انداز گسترده
اى است كه اسلام در زمينه ى حقوق و وظايف، براى زنان ترسيم كرده و روشنگر نقش موثر
و ارجمندى است كه بانوان در ساخت و ساز مجتمع اسلامى ايفا توانند كرد.
آرى، اينها حقايقى است كه خواننده ى گرامى از مطالعه كتاب حاضر، بر آنها آگاهى
خواهى يافت.
مولف
تقديم كتاب به آستان قدسى حضرت زهرا و پيشگفتارى از مترجم
با نام خداوند تقديم به پيشگاه ارجمند تو، اى زهراى عزيز.
به تو، اى محبوب خدا و اى گرامى ترين بنده ى خدا.
به تو، كه بانوى بانوان جهانى.
به تو، كه اگر نبودى، مولاى متقيان را، همسر و همسنگى در جهان نبود.
به تو، اى دخت نبوت و اى مام ولايت جاويد.
به تو، كه مردم زمانه، قدرت را نشناختند.
به تو، كه دنياطلبان، حق تو و همسر تو را پايمال كردند و كوشيدند، تا چشمه ى
خورشيد را، بگل اندايند، و چه ناجوانمردانه كوشش بدفرجامى!
اى عزيز دل و جان ما، اگر آن روز، بر تو ستم كردند و از جسم پاك به خاك ناسپرده
ى پيامبر، شرم ننمودند و حرمت خانه و كاشانه ى وحى را، رعايت نكردند و ترا، در ميان
درهاى فروبسته ى زندگيت! بيرحمانه بفشردند، اكنون ديده بگشاى و ببين، كه چسان مردان
و زنانى، در اندوه تو، زانوى غم به سينه مى فشرند و سرشك تلخ بر دامن مى ريزند.
اگر آن روز در مسجد مدينه از حقوق غصب شده ى خود و شويت مردانه دفاع كردى،
سالهاى سال است كه خامه هايى به پاسدارى از حريم شما، همچون ناوكها، بر دل آن
غاصبان مى نشيند.
اگر آن روز، بسوز دل ناله بركشيدى، چه ناله ها كه از دل ما در غم تو برخاست!
اى محبوبه ى خدا و پيامبر خدا، اگر آن روز با تو چنان كردند، امروز گوش فرادار و
بنيوش كه چسان مردان و زنانى، به ظاهر از پيروان همان گروه، به آگاهى رسيده اند و
از حقوق غصب شده ى تو دفاع مى كنند! كه كتاب حاضر از آن جمله است. اين معجزه ى حق
نيست كه پس از آن همه پرده پوشى و نعل وارونه باز رخسار خود را از پس ابرهاى قرون و
اعصار، بنمايد و خويشتن به جهانيان بشناساند؟ به اميد روزى كه همگان چشم خرد و
تشخيص بگشايند و چون خود تو، از پس هر نماز، بر ستمگران حقوق تو نفرين كنند؛ كه چه
به اينكار سزاوارند! كه با كار ننگ آلوده ى خود نه تنها بر تو و آن حيدر كرار ستم
كردند، كه بر خلق جفا نمودند و مردمى بى شماره، را، از فيض آن مدينه ى علم و شهر
دانش كه على دروازه ى آن بود، محروم و بى بهره ساختند، كه اسلام را از آن راه كه
خدا و پيامبرش خواسته بودند، منحرف كرده و آن دينى را كه بايد بر خاور و باختر گيتى
فرمان براند، اين چنين زار و زبون نمودند و پيروان اسلام را كه بايد والاتر و
بالاتر از همه نشينند، چنين خاك نشين و بى سر و سامان ساختند؛ و گرنه سخن از سلطنت
و يا فدك چيزى نيست كه در شان شما باشد. و اينك سخنى چند با خواننده تا بداند كه:
ترجمه ى اين كتاب به اين خاطر انجام گرفت تا آنها كه از تاريخ زندگانى زهرا
عليهاالسلام، آن بانوى دنيا و عقبى، آگاهى كامل ندارند، از زبان برادر سنى مذهب
خود، سخن آشنا شنوند و با حقايقى از حيات دختر محبوب پيامبر خود آشنا گردند و
ببينند، كه على رغم برخى بى بصران دنياطلب كه به خاطر شهرت و حطام اين جهان، دانسته
پا بر سر حقايق نهاده اند، كسانى هم هستند كه با شرايط نامساعد محيط و بدآموزيهاى
آن، گوهر واقعيت ها را شناسا شده و با اينكار به اعتبار و ارزش خويشتن افزوده اند،
كه «للّه العزه و لرسوله و للمؤمنين» و تاج اين افتخار را بر سر گذاشته اند كه به
قدر وسع خود، از اهل بيت پيامبر دفاع كنند و از حريم ايشان پاس دارند، كه ما را
انتظار آن نيست كه اين كتاب، چونان كتب محققان شيعه لبريز از حقيقت باشد و از عظمت
منزلت و حقوق اهل بيت، صلوات اللَّه عليهم كما هو حقه، داد سخن دهد كه هر چه باشد
مواليان مولا را سعت صدر از عالمى بيش است، كه «ان شيعتنا خلقوا من فاضل طينتنا».
اين كتاب همچون نورافكنى بر صحنه هاى زندگانى نورانى فاطمه كه بسيار كوشش كردند
تا در پرده نگاهش دارند، مى تابد و بر بسيارى از جوانب آن روشنگرى مى كند؛ به
علاوه، كه به مناسبت، شرحى مختصر بر حيات پربركت حضرت پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه
و آله و خديجه ى كبرى و حضرت امام على بن ابى طالب و فرزندان گرامى او، عليهم
السلام است.
نويسنده ى كتاب كه در مصر و در ميان برادران اهل تسنن زندگانى دارد و خود، بظاهر
يكى از آنان به شما است، در دل نورانى خود، ارادتى بزرگ نسبت به مقام والاى اهل بيت
و ولايتى سترگ به ساحت مقدس امام المتقين على عليه السلام دارد كه اثر اين نور، از
لابلاى سطور كتابش، غالبا مى تابد و چه زيباتر كه داستان محبوب، از زبان ديگران
شنيده آيد، كه آدمى پيوسته در اشتباه سرگردان نمى ماند و گاهى لطف حضرت بارى دستگير
آنها سزاوارند مى گردد، كه «و لو لا فضل اللَّه عليكم و رحمته مازكى منكم من احدا
بدا و ليكن اللَّه يزكى من يشاء» و به همين جهات، در ترجمه ى كتاب، رعايت كامل
امانت به عمل آمد و در ذكر اعلام و اشخاص و «خير و شر» همه جا، راه متن واصل پيموده
شد، تا آنكه رنگ و بوى آن محفوظ ماند و گرنه، نسبت به برخى از مطالب آن، سخن بسيار
است و گاه گاه، در پاورقى به قسمتى از آنها، اشاره رفته است.
نويسنده را در اين كتاب، رسم بر اين است كه در مسائل و مباحث مطروح، تنها بذكر
مدارك و منابع تاريخى و روايات و احاديث و نقل اقوال مورخان معتبر اكتفا كرده و
كمتر نظر خود را به صراحت بيان مى نمايد و خواننده را آزاد مى گذارد كه در هر مورد،
آنچه حقيقت است، خود درك كند و به همين جهت لازم است كه براى آگاهى از يك مطلب،
تمام بحث مربوط به آن، به دقت مطالعه شود و قسمتى را، ناخوانده باقى نگذارند كه در
غير اين صورت، بيم آن مى رود كه خواننده به واقعيت امر دست نيابد.
در خاتمه، آرزومندم كه اين ران ملخ به حضرت سليمان پذيرفته آيد و با ديده ى
عنايت در آن بنگرند كه چشم اميد، به الطاف ايشان دوخته و اميد شفاعت به آستانشان
بسته ام و السلام على من اتبع الهدى.
تهران- على اكبر صادقى عيدغدير 1393 هجرى قمرى
مقدمه ى مؤلف
بسم الله الرحمن الرحيم انما يريد ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهرك تطهيرا.
(سوره ى احزاب) ترجمه: خداوند اراده فرمود، كه پليدى و رجس را از شما «اهل بيت»
بزدايد و پاك و مطهرتان سازد.
قل لا اسئلكم عليه اجرا الا الموده فى القربى.
(سوره ى شوراى) ترجمه: (اى پيامبر) بگو، من در برابر انجام رسالت و پيامبرى،
پاداشى از شما، به جز محبت و مودت نيست به نزديكانم نمى خواهم.
ترجمه:
بسم اللَّه الرحمن الرحيم پيشگفتار الحمدللّه رب العالمين، و الصلوة و السلام
على سيد المرسلين، النبى الامى العربى، سيدنا و مولانا، محمد، صلى اللَّه عليه و
سلم.
نايابى سريع نسخ كتابى كه با عنوان «اهل بيت»، از سوى اين نويسنده تاليف و
انتشار يافت، خود شايسته ترين تشويقى بود كه خوانندگان عزيز، نسبت به من به عمل
آوردند و از طرف ديگر، نامه هائى كه بيش از اندازه مرا مورد لطف و مرحمت قرار مى
دادند و در اينجا، لازم مى بينم كه از رقيمه ى گرامى آقاى حسين شافعى، نايب رئيس
جمهورى مصر و نامه ى مفصل دانشمند بزرگ آقاى سيد محمد صادق صدر، نام برده و
سپاسگزارى كنم.
همانطور كه در مقدمه ى نخستين چاپ كتاب، يادآور شدم، اين اثر، صرفا جننبه ى
تاريخى دارد كه از منابع اصيل و ماخذ صحيح، نقل و اخذ گرديده و مرا در اين كار، به
جز رعايت امانت در نقل و روايت، چيزى نيست و هر چه هست، از آن پدرى است كه چشم پسر
را به ديدار حقايق بگشود و مرا بر محبت اهل بيت و خاندان گرامى پيامبر اسلام، تحريك
و تحريض فرمود كه خدايش بيامرزاد.
براى تجديد چاپ كتاب پس از استعانت از خداوند متعال، با برادر ارجمند آقاى
ابوالنجا، بازرس عالى دارالمعارف مصر، مشورت نمودم و سرانجام بر اين انديشه شدم كه
آن را در چند مجلد جداگانه، طبع و منتشر نمايم و نخستين جلد آن را، به حضرت فاطمه
اختصاص دهم؛ زيرا كه او يكى از نخستين سازندگان تاريخ اسلام است، كه آثارش، در كار
مدعيان خلافت، از صدر اسلام تاكنون ديده مى شود و در عظمت شان و رفعت مقام ارجمند
او، همين بس كه تنها دختر بزرگوار پيامبر بزرگ، صلى اللَّه عليه و آله و سلم و همسر
گرامى امام على بن ابى طالب، كرم اللَّه وجهه و مادر حسن و حسين است و در حقيقت، او
آرام جان و سرور دل پيامبر خدا بود.
زهرا، همان بانوئى كه ميليون ها آدمى را چشم و دل، به سوى اوست و نام گراميش بر
زبان ايشان است.
زهرا، آن شهاب نورافشان آسمان نبوت و اختر فروزان فلك رسالت و بالاخره، زهرا، آن
والاترين بانوى آفرينش. اما همه ى اين تعبيرات، جز بخشى اندك از دنياى فضيلت و
شرافت او را آينه دارى نمى كند و جز مختصرى از فضايل و مناقب او را نمايشگر نيست كه
زهرا، دخت رسالت و پرورده ى دامان وحى است. رسول خدا، صلى اللَّه عليه و سلم، فاطمه
را با كنيه ام ابيها خطاب مى فرمود و او را مام پدر مى خواند؛ نامى بس افتخارآميز
كه به او عطا نموده و تاج كرامتى كه پدر، بر تارك دختر خويش نهاده بود. پس شايسته
تر آنكه همگى در برابر حضرتش، سر تكريم فرود آوريم و با همان نام سزاوار كه رسول
خدايش داده بود، خطابش كنيم، كه هم او، بدختر گرامى خود فرمود: «اى فاطمه، خداوند
از خشم تو در خشم مى شود و از خشنوديت، خشنود مى گردد.» و گرنه، زهرا را مكان
والاتر از آن است كه اصولا تعبيرات، عظمت او را باز گويد و جمله ها نمايشگر قدر و
مرتبتش گردند.
خواننده ى عزيز، در اين كتاب علاوه از سيره مرضيه ى زهرا، به مناسبت به مطالب و
موارد ديگرى نيز، وقوف خواهد يافت و كما بيش، به فضيلت و مقام و مرتبت والاى
اهل بيت پيامبر، كه خداوند متعال، در شان ايشان آيه ى مباركه ى: «يريد اللَّه
ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تهطيرا» [ ترجمه ى آيه: خداوند اراده فرموده
كه پليدى را، از شما اهل بيت بزدايد و پاك و پاكيزه اتان سازد. ] نازل فرموده، آگاه
خواهد گرديد.
اهل بيت، شجره ى نبوت و مركز دايره ى رسالت و سرچشمه ى رحمت و كان علم و حكمت و
گنجينه هاى خداوند رحمانند. مى شايد، كه دوستان و ياران ايشان، چشم اميد، به مرحمت
و لطف پروردگار بدارند، كه آنكس كه با ايشان دشمنى ورزد، به پاى خود، به استقبال
خشم خدا رفته است.
بنور ايشان بود كه از ظلمات گمراهى برهيديم، كه همانا اسرار پيامبر خدا صلى
اللَّه عليه و سلم را، ايشان گنجينه اند. از صديق، رضى اللَّه عنه، روايت شده
كه:پيامبر خدا را ديدم چادرى بر سر پا نموده و خود، در حاليكه بر كمانى عربى تكيه
كرده بود، درباره ى على و فاطمه و حسينين كه در چادر بودند، چنين فرمود:اى
مسلمانان، من با هر كس كه با اينان بدشمنى برخيزد، دشمنم و با هر كس كه با ايشان،
بصلح و صفا باشد، در صلح و صفايم، من دوستدار دوستان ايشانم، جز نيكبخت پاكزاده به
ايشان مهر نمى ورزد و جز نگون بخت ناپاكزاد، با ايشان بكين نخواهد بود.
اميد آنكه به خواست خداوند، و پس از انتشار اين بخش از كتاب كه در خصوص فاطمه
زهرا، نگارش يافته، مجلدات ديگرى به ترتيب، در شرح زندگانى امام على، رضى اللَّه
عنه، و امام حسن و امام حسين و سيده نفيسه خاتون، طبع و نشر دهم و نيز به اجابت از
خواهش خوانندگان گرامى، آثار ديگرى درباره ى شخصيت حضرت زينب رضى اللَّه عنها، و
على زين العابدين، پسر برومند ابوالشهدا، امام حسين، رضى اللَّه عنه، تاليف نمايم.
از خداوند متعال توفيق مى طلبم كه به تاليف و طبع و انتشار اين كتب گرانقدر
افتخار يابم و نيز از پروردگار منان، اميد آن دارم كه به احترام پيامبر اسلام صلى
اللَّه عليه و سلم، از بركات اهل بيت، محروممان نفرمايد و در زمره ى دوستداران
ايشان، محسوبمان دارد، تا شايد كه اين رشته ى محبت، ما را به آستان جد بزرگوارشان
پيوستگى بخشد و در آن روز كه خلايق براى حساب، نزد پروردگار بپا خيزند، از شفاعتش
نصيبمان دهد. و بار ديگر از خداوند پاك، هدايت و توفيق مسئلت دارم كه توفيق، تنها
در دست خداوند بزرگ و توانا است.
توفيق ابوعلم يكم رجب سال 1392 [اهل بيت (نامه اى از دانشمند بزرگ محمد صادق صدر
[ ترجمه ملخص نامه اى است كه استاد سيد محمد صادق صدر در تقريظ چاپ نخستين اين كتاب
براى مولف فرستاده و مساعى او را تمجيد نموده است و چون مشتمل بر فوايدى است به درج
آن اقدام شد. مترجم. ]) ] جناب آقاى توفيق ابوعلم، سلام بر شما و همه ى همكاران شما
كه به حضرت سيده نفيسه انتساب داريد و رحمه اللَّه و بركاته.
من به عنوان فردى كه از افتخار سيادت و انتساب به خاندان پيامبر، برخوردار است،
از مطالعه كتاب پر ارج شما كه با نام اهل بيت نگاشته ايد، نهايت خوشوقت گرديدم و به
توفيقات و هدايت هايى كه خداوند نصيب شما نموده، سراپا رشگ شدم.
گواهى مى دهم كه شما از زمره آن پاكانى هستيد كه امام زين العابدين، در آنجا كه
اهل بيت پيامبر را توصيف فرموده، به ايشان نظر داشته و گفته است: «اهل بيت،به آنچه
بوده و آنچه شود، آگاهند و خداوند قلوب مردم را، عاشق و مشتاق ايشان ساخته است.»
اينك شمائيد كه قلبتان در محبت اهل بيت مى طپد و نهايت كوشش خود را در دفاع از حريم
ارجمند ايشان، بكار برده ايد. از نوشته هاى شما،آشكارا مى توان دريافت كه مصداق
گفتار پيامبر، صلى اللَّه عليه و آله، هستيد كه فرمود: «دوستان اهل بيت، نيكبختان و
پاكزادگانند.» و من اين سعادت و نيك بختى را به شما تبريك و تهنيت مى گويم و اميد
آنكه پروردگار متعال، شما را در باقى زندگانى دراز و سودمندتان توفيق مرحمت فرمايد،
تا با دوستان اهل بيت، دوست و نسبت به دشمنانشان، دشمن باشيد. گوارا باد بر شما كه
به چنين خدمت، توفيق يافته و به افتخار انتساب به حرم گرامى حضرت نفيسه خاتون رضوان
اللَّه عليها، نائل گرديده ايد.
آرزومندم كه مرا نيز، به هنگام تشرف به آن آستان جليل، از دعاى خير فراموش
ننمائيد.
آرى، سعادتى بزرگ در اين سير فكرى سودمند و مطالعات پرارج كه در نگارش كتاب اهل
بيت نموده ايد، به شما روى كرده است.
نشانه هاى محبت و ولايت از لابلاى فصول و ابواب كتاب شما، به چشم مى خورد كه
چگونه نسبت به خاندان پيامبر مهر ورزيده ايد، خاندانى كه خداوندشان از رنگ پليدى و
رجس، پاك قرار داده و طاهر و مطهرشان فرموده است و ايشان را پيشوايان حكيم اين امت
كرده كه با نورشان راه هدايت روشن شود و مردم از ظلمات گمراهى نجات يابند.
جاى هيچ شگفتى نيست كه اهل بيت رسول خدا را در اين مرتبه از عظمت و جلالت قدر،
ببينيم، زيرا كه ايشان هم چون جزء لا يتجزا نسبت به رسول خدايند كه علمشان از
سرچشمه ى علوم او و ادبشان از منبع آداب اوست، كه ايشان را آگاهى به روحى پروردگار
و اسرار و رموز شريعت، از طريق پيامبر است.
در عظمت مقام آنان همين قدر بس كه مى بينيم زندگانى پر بركت ايشان كه از
اميرالمومنين، على، آغاز و به مهدى خاتمه مى يابد، دنباله و امتداد حيات ارجمند
پيامبر، جد بزرگوارشان است و تمام مدت عمر گراميشان در راه شريعت و امت و مصلحت
عموم مصروف گرديده، آن سان كه آيتى از قرآن را بدون تفسير باقى نگذاشتند و حكمى از
احكام اسلام را بى توضيح و تبيين رها ننمودند.
اين گفتار پيامبر خداست كه در شناساندن قدر و منزلت برادر خود، على فرمود: «انا
مدينه العلم و على بابها فمن اراد العلم فلياته من بابه.» [ كتاب استيعاب (جز و
سوم)، ص 38. ] (من شهر دانشم و على، آن را، به منزله دروازه است و هر آن كس كه
جوياى دانش من است، بايد كه از در آن داخل گردد.) و نيز فرمود: «پس از من داناترين
افراد امت من، على است.» [ كتاب منتخب الكنز، ص 33. ] و از ابن مسعود روايت شده كه
پيامبر فرمود: «يا على، توئى كه بايد پس از من، موارد اختلاف و مشكلات امت مرا، حل
و فصل نمايى.» [ كتاب الكنز، ص 33. ] و نيز آن حضرت فرمود: «حكمت به ده قسمت تقسيم
شده كه به على نه قسمت از آن داده شده و نصيب باقى مردم، تنها يك قسمت باقيمانده
است و باز على در همان يك جزء از ديگر مردمان داناتر و آگاه تر است.» [ كتاب الكنز،
ص 33. ] مى بينيم كه اميرالمومنين، با كوتاهى مدت خلافت و با آن مشكلات كه در عصر
او،روى داد، معذلك از خود، كتاب نهج البلاغه را به يادگار گذاشت كه مهمترين دستور
العمل امت اسلام است. و خطب شيواى آن، مردم را به راه راست و طريق مستقيم راهنمائى
نموده و آراء صائب و كلمات قصار حكيمانه اش به ارشاد خلق مى پردازد. و نيز احكامى
كه در قضاوت ها و دادرسى هاى خود، صادر فرموده، از صدر اسلام تا اين زمان، همه وقت
مورد توجه مجتهدان و صادركنندگان احكام قضائى اسلام بوده است. و از سوى ديگر امام
على، زين العابدين، با آن كه در سخت ترين شرايء در عهد بنى اميه، مى زيست، از نصيحت
و موعظت و ارشاد بخير و صلاح درباره ى امت اسلامى دريغ نفرموده و در صحيفه سجاديه
كه به زبور آل محمد مشهور است، از طريق مناجات و دعا با پروردگار، مردم را راهنمائى
نموده است. صحيفه سجاديه، مشتمل بر دعاهائى است كه علاوه از بلاغت و شيوائى، داراى
معانى محير العقول است و در بحث جهاد امام صامت خود، اهداف عالى آن ادعيه را توضيح
و تشريح نموه اند.
هر مسلمان مومنى را سزاوار است كه پس از قرآن كريم، كتاب نهج البلاغه و صحيفه
سجاديه را در خانه داشته باشد، زيرا اين دو كتاب بعد از قرآن و سنت، مهمترين كتب
است كه از لحاظ قدر و منزلت، پائين تر از كلام خدا و پيامبر و بالاتر از گفتار هر
مخلوق و آفريده ى ديگر است. و باز از طرف ديگر، امام صادق جعفر بن محمد
عليهماالسلام را مى بينيم كه به مجرد آنكه شرائء مساعد شد، در خانه ى خويش را به
روى مردم بگشود. و در آن عصر، خانه ى وى، بزرگترين مدرسه اسلامى گرديد كه مردانى
بزرگ در فقه و تفسير و حديث و ساير علوم اسلامى از آنجا بيرون آمدند.
از حضرتش روات فراوانى، از ميان مذاهب مختلف اسلامى، اخذ حديث نموده و چهار هزار
مرد، از زبان مباركش، روايت كرده اند.
از مجموع رواياتى كه بلاواسطه از حضرت صادق سلام اللَّه عليه، شنيده شده، چهار
صد كتاب تدوين گرديد كه در نزد فرقه امايمه، به اصول چهارصدگانه معروف و مشهور شده
است.
ليكن با تاسف فراوان، فتنه هاى اين جهانى، در آن عصر، با سرنوشت آن اخبار و
احاديث نيز، بازى كرد و اگر لطف خداوند نسبت به امت اسلام نمى بود، تمام آثار نبوى،
از ميان مى رفت، اما پروردگار متعال، مردانى را از حاملين علوم اهل بيت، مقرر فرمود
تا خود را وقف خدمت امامان خود كنند و فكر و انديشه و قلم و قدم و عمر خويش را، در
راه جمع آورى احاديث عترت طاهره رسول خدا بگمارند و كتبى تاليف نمايند كه پيوسته،
مرجع و مصدر مجتهدان و عالمان قرار گرفته و در استنباط احكام شرعى، به آنها مراجعه
كنند.
اينها همان كتب چهارگانه كافى، من لا يحضره الفقيه، تهذيب، و استبصار است كه
مشتمل بر احاديثى است كه از كتب اصول چهارصدگانه بدست آمده و مولفان آنها، يكى محمد
بن يعقوب كلينى، صاحب كتاب كافى متوفى در مان شعبان سنه 329 هجرى، يعنى سال وفات
ابوالحسن، على بن محمد سمرى، آخرين كس از نواب اربعه امام زمان، عليه السلام است.
كافى مشتمل بر 16199 حديث است و هم چنين محمد بن على بن الحسين بن موسى بن بابويه
القمى متوفى سنه 381 هجرى كه مدت بيست واند سال از زمان غيبت صغراى امام زمان را
درك كرد. وى، صاحب كتاب من لا يحضرت الفقيه است، كه مشتمل بر 3913 حديث مسند و 1050
حديث مرسل است. و بالاخره، محمد بن على طوسى، شيخ الطائفه زمان خود، كه صاحب دو
كتاب استبصار و تهذيب و متوفى در محرم سنه 360 هجرى است. كتاب استبصار تعداد 5011
حديث، در خود گرد آورده است.
بعد از اين سه محمد و اين سه مولف بزرگ، سه محمد ديگر بكار تاليف پرداختند، يعنى
محمد بن حسن حر عاملى، صاحب كتاب وسائل الشيعه، الى تحصيل مسائل الشريعه و محمد
باقر مجلسى، صاحب كتاب بحارالانوار و محمد بن مرتضى مشهور به ملا محسن فيض، صاحب
كتاب وافى.
علاوه، ميرزا حسين نورى، كتابى ارجمند، كه ناظر به كتاب وسائل الشيعه است، تاليف
نموده و آن را مستدرك الوسائل نام كرده و در آن كتاب، احاديثى كه مورد توجه شيخ حر
عاملى قرار نگرفته و يا به آنها برخورد ننموده و يا آنكه به جهت عدم معرفت به حال
راوى و يا گرد آورنده، از ذكر احاديث وى، صرف نظر كرده بود، جمع آورى نموده است كه
در نوع خود از بهترين تاليفات در اين زمينه مى باشد. و هم چنين، عم مرحومم، سيد حسن
صدر، متوفى سنه 1335 هجرى، شرحى وافى بر وسائل الشيعه نگاشته و در آن، فقه الحديث و
سند و دلالت و رجال ورايات را به صورت بى سابقه اى بيان نموده است. و اگر در اين
آثار اختلافى ديده شود، در اصل مطلب بى تاثير است و عينا به منزله ى اختلافى است كه
در ميان مذاهب چهارگانه ديده مى شود كه چه بسا در يك مساله ى، نظر فقيهى با نظر
دانشمند ديگر متفاوت است، و اصولا، هر مجتهدى براى استباط حكم شرعى، بايد كه به
مستندات و منابعى توجه كند كه در اختيار او قرار گرفته است.
اما حقيقت اين است كه اوضاع و شرائط زمان ما، با اعصار گذشته فرق كرده و تقارب و
تفاهم ميان دانشمندان و علماء، به سبب سهولت ارتباطات و ديدارها و فراوانى كتب و
رسالات و مصادر و منابع علمى افزون گرديده است. اكنون، بسيارى از اهل علم و
نويسندگان كتب علمى در كشورهاى عربى لزوم آشنائى و همكارى نزديك ميان خود را، احساس
كرده اند و شايد دهها تاليف، براساس همين فكر عالى اسلامى، نگارش و انتشار يافته
است. و در اين جا، نبايد فراموش كنيم كه موسسه دارالتقريب بين المذاهب الاسلاميه
افتخار فراوانى در اين راه حاصل كرده و در حقيقت، به منزله ى سنگ زير بناى اين گونه
فعاليت ها در راه آشنائى بيشتر علماء مذاهب با يكديگر مى باشد. خداوند مردان گذشته
ى آن موسسه را بيامرزاد و آنانكه هم اكنون در اينكار كوشش مى كنند، جزاى خير دهاد و
در تحقق بخشيدن به آنچه مصلحت اسلام است، يارى و مساعدتشان فرما ياد.
در قرآن مجيد و سنت نبوى، آيات و احاديث فراوانى است كه به وضوح، بر مقام و
منزلت اهل بيت نزد خداوند و پيامبر بزرگ اسلام دلالت دارد. و اين، بزرگترين توفيق
شماست كه در كتاب ارجمند خود، دلائل و شواهد اين جلالت قدر را، به صورتى ذكر كرده
ايد كه هر انسان منصف در برابر آن، سر تمكين و قبول فرود مى آورد و آن كس را كه در
راه جستجوى حقيقت است ارشاد و دلالت مى نمايد.
در تفسير آيه مودت از قرآن كريم، از عبداللَّه بن عباس، دو راى مختلف نقل شده كه
راوى يكى از آن دو، عكرمه است و بر آن تفسير، معنى آيه چنين است: «مرا، بلحاظ نسبتى
كه با شما دارم، رعايت كنيد و به خاطر قرابت فيمابين، گفتارم را تصديق نمائيد.» و
در واقع مفاد آيه بنابراين تفسير، آن است كه: «اگر به خاطر رسالت و پيامبريم، مرا
تصديق نداريد، به خاطر خويشاوندى كه با شما دارم، گفتارم را بپذيريد.» در اين
تفسير، هدف اصلى آيه كه همانا توصيه و سفارش نسبت به خويشاوندان و نزديكان رسول
است، از ميان رفته و اصولا به همين منظور، آيه را چنين، قلب معنى و تفسير كرده اند.
اما معنى دوم كه از ابن عباس به مناسبت تفسير آيه شريفه «و من يقترف حسنه» نقل
شده، مقصود از حسنه را، حب و ولايت اهل بيت، دانسته است و همه ى اهل بيت پيامبر و
كليه مفسران در اين معنى متفق القولند. و جوهى كه محقق فخر رازى ذكر كرده و شما نيز
در خاتمه بحث در كتاب خود، از آن ياد كرده ايد، بهترين سخنى است كه در اين زمينه،
مى توان گفت.
ليكن، دوست داشتم، بر تفسيرى كه عكرمه نقل كرده، حاشيتى افزوده و توضيح مى
داديد، كه اين وجه، ناصواب بوده و با خلق و خوى و سيرت ابن عباس كه مشهور به ارادت
ورزى نسبت به خاندان رسالت و على و اولاد او است، نهايت منافات دارد.
مضافا به آنكه عكرمه، مردى معلوم الحال و بغض او نسبت به اهل بيت، مشهور و معروف
است و علاوه آنكه بسيار نقل شده كه عكرمه بر ابن عباس، دروغ بسته و به كذب، مطالبى
به او نسبت داده است. و من در كتاب خود بنام اجماع به تفصيل، متعرض دروغهائى كه اين
مرد به ديگران بسته است، گرديده ام.
آرزو دارم كه به كتاب الكلمه الغراء در بيان فضيلت حضرت زهرا و فصل سوم آن كه در
آيه مودت بحث شده، مراجعه كنيد تا بر گفتار دائمى گراميم، مرحوم سيد عبدالحسين شرف
الدين، در رد سخنان مخالفين كه در آيات خداوند تحريف نموده و از روى حسد و كينه،
آنها را از معانى حقيقى خود، منحرف ساخته اند، آگاه گرديد.
در حاليكه امام شافعى براى تثبيت اخلاص و ارادت خود نسبت به خويشان پيامبر، با
زبان عواطف شعرى، چنين سروده است:
يا اهل بيت رسول اللَّه حبكم |
|
وضى من اللَّه فى القرآن انزله |
كفاكم من عظيم القدر انكم |
|
من لم يصل عليكم لا صلاه له |
يعنى: «يا اهل بيت رسول خدا، مهر شما، نورى است الهى كه خداوند در قرآن، به آن
اعلام فرموده است. و در عظمت و جلالت قدر شما، همين بس كه هر كس در نماز، بر شما
صلوات نفرستد،كارى باطل انجام داده است.» شاعر در نخستين بيت به آيه مباركه مودت
اشاره نموده كه خداوند آن را بر هر مسلمانى فريضه و واجب كرده و در بيت دوم، بلزوم
صلوات بر آل و اهل بيت در تشهد هر نماز، پس از صلوات بر جدشان پيامبر، تصريح نموده
است و به اجماع همه ى مسلمانان، هر كس كه در تشهد نماز خود، تنها بر پيامبر صلوات
فرستد، نمازش باطل و تباه است و به همين جهت، رسول خدا، صلى اللَّه عليه و آله از
آنكه تنها بر او صلوات فرستند، نهى مى فرمود و مى گفت: «صلوات ناقص بر من مى
فرستيد» و صلوات بر خود را، بدون آنكه بر اهل بيت هم درود فرستاده شود، صلوات ناقص
محسوب مى نمود. و احاديث فراوانى كه بر هيچكس پوشيده نيست، در كيفيت فرستادن صلوات
رسيده است. و در اين مساله ترديدى نيست كه لزوم اقتران اهل بيت، به پيامبر در صلوات
اختصاصى به گفتار به زبان نداشته و شامل نوشته ها نيز مى گردد وليكن با تاسف مى
بينيم كه برادران اهل تسنن در آغاز خطبه كتب خود، صلوات را به صورت كامل نوشته ولى
در باقى موارد، آن را ناقص ذكر مى كنند و در ميان نويسندگان ايشان،به جز محمد بن
على شوكانى رحمه اللَّه، نديدم كسى را كه در كليه موارد، به اقتران آل و حضرت
پيامبر اكرم ملتزم باشد و تنها اوست كه در تمام مولفات خود بر طبق دستور رسول خدا،
صلوات را به طور كامل و جامع ياد مى كند.
آخر، چه كسى مى تواند با اهل بيت دشمنى ورزد و اصولا اهل بيت كيانند و اين خانه،
چه كسانى را در برگرفته است؟ يكى از آنان، فاطمه زهرا است كه به تصريح پدرش رسول
خدا، سرور بانوان است و نيز امام على كه به نص آيه مباركه مباهله نفس پيامبر به
حساب آمده و ديگر حسنين اند كه دو گل از گلزار زندگانى پيامبر و دو امام واجب
الاطاعه اند، چه به جنگ برخيزند و چه به صلح بنشينند. و چنانچه يادآور گرديديم،
زندگى ايشان و باقى امامان، عليهم السلام، در حقيقت امتداد زندگانى پربركت رسول
خداست، به تاويل آيات قرآن آگاهند و سنت پيامبر و احكام را براى امت، بيان مى كنند
و اسرار پنهان شريعت غراء را شناسنده و عارفند و با چنين امتيازات، آنان، نفس رسول
خدا و شركاء او را كار ابلاغ دين اند، پس نه جاى شگفتى است كه صلوات بر ايشان، لازم
و واجب باشد، و نه غريب است كه پيامر خدا، به همان طريقه كه پروردگار جهان نام
ايشان را، با نام رسولش مقارنت داده، به اقتران نام خود و نام عترت خود توصيه
فرمايد و از امت بخواهد كه هر وقت از او ياد مى كنند، از اهل بيت او نيز ياد
نمايند.
علاوه آنكه پيامبر اكرم با اين اقتران، كه ميان نام خود و نام ايشان مقرر كرده،
به ولايت عهدى آنان اشاره نموده همان طور كه در ميان ملوك و پادشاهان نيز چنين
مرسوم است كه هر زمان، به تناسب، نامى از پادشاه برده شود، از ولى عهد او نيز نام
برده خواهد شد. و به خداوند جهان سوگند كه اگر پيامبر، مقام ولايت عهدى و جانشينى
خود را در خور ديگرى مى دانست، هر آينه نام آن كس را بر نام ارحام و اهل بيت خود
مقدم و مرجح مى داشت، اما تعيين اين منصب و موقع ارجمند، تنها به دست حق و باخواست
و ارده خداست و اوست كه اين مقام رفيع را، براى ايشان، مقرر فرموده است. و در اين
زمينه سروده اند:
من معشر حبهم دين و بغضهم |
|
كفر و قربهم منجى و معتصم |
ان عد اهل التقى كانوا ائمتهم |
|
او قيل من خير اهل الارض قيل هم |
يعنى: «اهل بيت، آنان كه محبت ايشان دين و دشمنيشان كفر و تقرب به آنان، موجب
نجات و رستگارى است.
هر آن هنگام كه از اهل تقوى و پرهيز، سخن به ميان آيد، آنان، امامان و پيشوايان
پارسايى اند و اگر از بهترين مردمان روى زمين پرسيده شود، باز نام ايشان برده خواهد
شد.» و شايد بالاترين دليل بر عظمت اهل بيت نزد خداوند و پيامبرش، همان آيه كريمه
مباهله باشد كه خداوند فرموده: «فمن حاجك فيه من بعد ما جاءك من العلم فقل تعالوا
ندع ابناءنا و ابناءكم و نساءنا و نساءكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنه
اللَّه على الكاذبين».
يعنى: «(اى پيامبر) بعد از آنكه ترا (به اصل موضوع)، دانش و آگاهى حاصل شده است،
ديگر اگر كسانى با تو، در آن به مجادله و محاجه برخيزند، بگو بيائيد آماده شويم، ما
پسران و زنان و خودمان و شما نيز پسران و زنان و خودتان گرد آمده و (بدرگاه حق)
ناله و زارى كنيم و لعنت خداى را، بر دروغگويان مسالت نمائيم.» بطورى كه مى دانيم
رسول خدا، صلى اللَّه عليه و آله و سلم، از ميان زنان به جز پاره ى تن خويش، فاطمه
را و از ميان پسران، به جز آن دو گل گلزار حياتش، حسنين را و از ميان خودشان به جز
برادر خود على را كه بر حسب روايات مستفيض و متواتر نزد همه ى مسلمانان، به منزله
هارون نسبت به موسى [ پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود: يا على «... انت
منى به منزله هارون من موسى...». ] بود، براى مباهله انتخاب نفرمود.
آرى همين چند تن برگزيده بودند كه خداوند آنان را براى مباهله معين فرموده بوده
و رسول خدا نيز كسى از خاندان هاشم و يا مسلمانان ديگر را كه در نظر مردم مقام و
موقعى داشتند، به جز اين چند تن، براى اينكار دعوت ننمود.
ملاحظه مى شود كه پيامبر اكرم به هنگام مباهله، هر دو پسر خود، يعنى حسن و حسين
را با خود بياورد و تنها به يكى از آن دو، اكتفا نفرمود، زيرا كه هر يك، منزلتى خاص
خود داشت و در نظر وى، هيچكدام كفايت از ديگرى نمى نمود، آن دو همانند يكديگر بودند
و انتخاب يكى از آن دو، ترجيح بالامرجح محسوب مى شد و با دعوت هر دو تن به اينكار،
عنوان ابناء و پسران كه در آيه مباركه آمده است، تحقق پذيرفت و اگر در ميان
مسلمانان، همانندى براى ايشان موجود بود، او را نيز، ضميمه آن دو مى كرد.