اما دخترم فاطمه
مناقب و مصائب حضرت زهرا (عليها السلام) از زبان پيامبر اکرم (ص)

- ۵ -


محشر حسين

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: روز قيامت كه مى شود براى فاطمه عليهاالسلام قبه اى از نور نصب مى شود، و حسين عليه السلام مى آيد در حاليكه سر مباركش در دستش مى باشد. و قتى فاطمه عليهاالسلام او را مى بيند ناله و فريادى مى زند كه در محشر هيچ ملك مقرب و نبى مرسل و بنده ى مؤمنى نمى ماند، مگر اينكه براى او گريه مى كند. در اين حال خداوند عزوجل كسى را با بهترين صورت براى او حاضر مى كند، و حسين بدون سر با قاتلانش مخاصمه مى كند.

خداوند قاتلين او و آنانكه خود را بر عليه او آماده كرده بودند و آنانكه شركت در كشتن او داشتند جمع مى كند و همه ى آنان را مى كشد تا به آخر آنان مى رسد. سپس دوباره آنان را جمع مى كند و اميرالمؤمنين عليه السلام آنان را مى كشد. بار ديگر آنان را جمع مى كند و امام حسن عليه السلام آنان را مى كشد. بار ديگر آنان را جمع مى كند و امام حسين عليه السلام آنان را مى كشد. همچنان آنان را جمع مى كند و هيچيك از ذريّه ى ما نمى ماند مگر اينكه آنان را مى كشد. آنگاه خداوند عقده ى غيظ را باز مى كند و اندوه را از ياد مى برد. [ بحار الانوار: ج 43 ص 221 ح 7 از ثواب الاعمال.]

لباس خونين

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: روز قيامت دخترم فاطمه محشور مى شود در حاليكه لباسى با خون رنگين شده همراه دارد. دست به ستونى از ستونهاى عرش مى زند و مى گويد: اى خداى عادل، بين من و قاتل فرزندم حكم كن.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: قسم به پروردگار كعبه، خداوند براى دخترم حكم مى كند. [ بحار الانوار: ج 43 ص 220 ح 3 ازعيون اخبار الرضا عليه السلام.]

دوستان فاطمه

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: روز قيامت كه مى شود، براى پيامبران و رسول منبرهايى از نور نصب مى شود، و منبر من روز قيامت از منبرهاى آنان بلندتر است. آنگاه خدا مى فرمايد: يا محمد، خطبه بخوان. من خطبه اى مى خوانم كه هيچيك از انبياء و رسل مثل آن را نشنيده اند.

سپس براى اوصيا منبرهايى از نور نصب مى شود، و براى وصى من على بن ابى طالب در وسط آنان منبرى از نور نصب مى گردد، و منبر او بلندترين منبرهاى آنان است. آنگاه خدا مى فرمايد: يا على، خطبه بخوان. او خطبه اى مى خواند كه هيچيك از اوصيا مثل آن خطبه را نشنيده اند.

سپس براى اولاد انبيا و مرسلين منبرهايى نصب مى شود، و براى دو پسرم و دو سبطم و دو ريحانه ى زمان حياتم منبرى از نور قرار داده مى شود. بعد به آنان گفته مى شود خطبه بخوانيد، و آنان دو خطبه مى خوانند كه هيچيك از اولاد انبيا و مرسلين مثل آن را نشنيده اند.

سپس منادى- جبرئيل است- ندا مى كند: كجاست فاطمه دختر محمد؟ كجاست خديجه دختر خويلد؟ كجاست مريم دختر عمران؟ كجاست آسيه دختر مزاحم؟ كجاست ام كلثوم مادر يحيى بن زكريا؟ آنان برمى خيزند.

خداوند تبارك و تعالى مى فرمايد: اى اهل جمع، امروز كرم از آن كيست؟ محمد و على و حسن و حسين عليهم السلام مى گويند: كرم از آن خداوند واحد قهار است. خداوند تعالى مى گويد: اى اهل جمع، من كرم را از آن محمد و على و حسن و حسين و فاطمه عليهم السلام قرار دادم. اى اهل جمع، سرها را به زير اندازيد و ديدگان را ببنديد. اين فاطمه است كه بسوى بهشت مى رود.

بعد جبرئيل ناقه اى از ناقه هاى بهشت كه از دو طرف با ديباج زينت شده براى او مى آورد. آن ناقه افسارش از مرواريد تر و صاف است و بر روى آن زينى و هودجى از مرجان گذاشته شده است.

آن ناقه را در برابر فاطمه عليهاالسلام مى خوابانند و او سوار مى شود، و صد هزار فرشته خدمت او فرستاده مى شوند و آنان از طرف راست او مى روند، و صد هزار فرشته ى ديگر نزد او فرستاده مى شوند، و از طرف

چپ او راه مى روند، و صد هزار فرشته نزد او فرستاده مى شوند، و او را روى بالهايشان حمل مى كنند تا او را بر در بهشت مى آورند.

همينكه در بهشت رسيدند نگران مى شود و خدا مى فرمايد: اى دختر حبيب من، نگرانيت براى چيست؟ من امر كردم تو را به بهشت من ببرند؟ عرض مى كند: اى پروردگار من، دوست دارم در چنين روزى قدر من شناخته شود. خدا مى فرمايد: اى دختر حبيب من، برگرد و ببين كسى كه در قلب او محبت تو يا محبت يكى از ذريه ى تو باشد دستش را بگير و او را داخل بهشت كن.

آن روز فاطمه عليهاالسلام شيعه و دوست خودش را از ميان مردم انتخاب مى كند، همانگونه كه پرنده دانه هاى خوب را از ميان دانه هاى بد برمى چيند. وقتى شيعيان فاطمه عليهاالسلام همراه او بر در بهشت مى رسند، خداوند به دلهاى آنان القاء مى كند كه بار ديگر نگاهى كنند. و قتى نگاه مى كنند خداوند عزوجل مى فرمايد: اى دوستان من، نگرانى شما چيست؟ فاطمه دختر حبيبم درباره ى شما شفاعت كرد. آنان مى گويند: پروردگارا، ما نيز مى خواهيم در چنين روزى قدر و منزلتمان معلوم شود. خدا مى فرمايد: اى دوستان من، برگرديد و نظر كنيد. هر كس شما را به خاطر دوستى فاطمه دوست مى داشته يا شما را بخاطر دوستى فاطمه غذا داده يا بخاطر دوستى فاطمه شما را پوشانيده يا به خاطر دوستى فاطمه سيراب كرده، يا به خاطر دوستى فاطمه غيبت را از شما رد كرده، دستش را بگيريد و داخل بهشت كنيد.

بخدا قسم آن روز در ميان مردم غير از شاك يا كافر يا منافق شفاعت نشده نمى ماند. و وقتى آنان بين طبقات مردم قرار مى گيرند صدا مى زنند همانگونه كه خداوند تعالى فرموده: براى ما شفاعت كننده اى و دوست مهربانى نيست؟ بعد مى گويند: اگر بار ديگر ما را برگردانند از مؤمنين خواهيم شد. [ بحار الانوار: ج 43 ص 64 ح 57 از تفسير فرات.]

قصرهاى فاطمه و على

پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمود: آنگاه كه خداوند دستور داد كه فاطمه عليهاالسلام را به على تزويج كنم و من اين كار را انجام دادم، جبرئيل به من گفت: خداوند بهشتى از مرواريد آفريده كه بين هر ستون تا ستون ديگر مرواريدى آراسته به ياقوت با طلاست و سقفهاى آن از زبرجد سبز است، و طاقهايى در آن قرار داده شده كه از مرواريد آراسته به ياقوت است.

غرفه و اطاقهاى آن خشتى از طلا و خشتى از نقره و خشتى از ياقوت و خشتى از زبرجد است. خداوند چشمه هايى در آن قرار داده كه از اطراف غرفه ها مى جوشد و نهرها اطراف آن را گرفته، و روى نهرها قبه هايى از در گذاشته كه با زنجيرهاى طلا به هم متصل است، و اطراف آن را درختان گوناگون احاطه كرده است.

بر روى هر شاخه قبه اى بنا شده است. در هر قبه اى تختى از در سفيد كه پوشش آن از سندس و استبرق است پوشيده شده، و زمين آن با زعفران فرش شده، و مشك و عنبر پاشيده شده است.

در هر قبه حوريه اى است، و هر قبه هزار در دارد. بر هر درى دو دختر خدمتكار و دو درخت، و هر قبه فرش شده و اطراف آن نوشته اى از آيةالكرسى است.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: گفتم: يا جبرئيل، خداوند اين بهشت را براى چه كسى بنا كرده است؟ گفت: آن را براى على بن ابى طالب و دخترت فاطمه بنا كرده، و اين غير از آن بهشتى است كه دارند. اين تحفه اى است كه خداوند به آنان داده، تا به خاطر آن چشم تو يا رسول الله روشن شود. [ بحار الانوار: ج 43 ص 40 ح 41 از اربعين ابوصالح مؤذن.]

عمر و قنفذ در محشر

و قتى پيامبر صلى الله عليه و آله را به معراج بردند، به آنحضرت گفته شد: خداوند تبارك و تعالى از سه چيز به تو خبر مى دهد تا ببيند صبر تو چگونه است؟ پيامبر صلى الله عليه و آله مى گويد: به امر تو تسليم هستم، تا آنجا كه خدا مى فرمايد:

اما دخترت فاطمه، من او را در كنار عرشم نگاه مى دارم، و به او گفته مى شود: خداوند تو را در ميان خلق حاكم قرار داده است. درباره ى كسى كه به تو و اولادت ستم كرده هر چه مى خواهى حكم كن كه من حكم تو را درباره ى آنان اجرا مى كنم. او در عرصه ى محشر حاضر مى شود. و قتى آنان كه به او ظلم و ستم كردند حاضر مى كنند حضرت دستور مى دهد آنان را به آتش جهنم ببرند، و ظالم مى گويد: «اى حسرت بر آنچه در پيشگاه خداوند از حد خود تجاوز كردم» و آرزو مى كند كه او را بار ديگر برگردانند، و ستمگر دستهاى خود را به دندان مى گيرد و مى گويد: «اى كاش با پيامبر خدا راهى اتخاذ مى كردم»، «اى واى بر من! اى كاش فلانى را براى خود دوست نمى گرفتم»، و مى گويد: تا وقتى نزد ما آمد مى گويد: «اى كاش بين من و تو به قدر مشرق و مغرب فاصله بود. تو همنشين بدى بودى» «و آن روز اين سخنان شما را سود ندارد زيرا ستم كرديد و شما در عذاب مشترك هستيد» و ظالم مى گويد: «خدايا تو بين بندگانت در آنچه با هم اختلاف مى كردند حكم مى كنى يا حكم با ديگرى است»؟ به آنان گفته مى شود: «آگاه باشيد لعنت خدا بر ستمگران است، آنانكه مانع راه خداوند شدند، و راه كج را اختيار كردند، و آنان در آخرت كافر هستند».

اول كسى كه درباره ى او حكم مى شود محسن بن على عليه السلام و قاتل اوست. سپس درباره ى قنفذ كه او و رفيقش عمر را مى آورند و با تازيانه ى آتشين آن دو را مى زنند، كه اگر يكى از آن تازيانه ها به درياها زده شود از مشرق تا مغرب آن به جوش مى آيد، و اگر بر كوههاى دنيا قرار بگيرد، طورى پراكنده مى شود كه مانند خاكستر مى گردد. با آن تازيانه به آن دو نفر عمر و قنفذ زده مى شود... [ كامل الزيارات: ص 334 ح 11.]

صراط و چادر زهرا

خداوند بر آنان كه معجزات حضرت ابراهيم عليه السلام را منكر شدند، چنين اتمام حجت كرد كه فرمود: بگو به هر محلى كه در بيرون مكه مى خواهند بروند كه آيات حضرت ابراهيم عليه السلام را در آتش مى بينند، و هنگامى كه بلا و گرفتارى آنان را احاطه كرد بانويى را در هوا مى بينند كه اطراف مقنعه اش را آويزان مى كند. به آن بياويزند تا از هلاكت نجات پيدا كنند و آتش از آنان كنار رود.

آنان به بيرون مكه رفتند و شدت حرارت و سوزش آتش را در بيابان ديدند و خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله آمدند و بر رسالت آنحضرت شهادت دادند، و قصه را چنين تعريف كردند: در آن گير و دار و اضطراب ناگهان در هوا بانويى ديده شد كه مقنعه ى خود را انداخته و رشته هاى آن به سوى ما آويزان شده است، بگونه اى كه دست ما به آن مى رسد.

در اين هنگام منادى از آسمان ما را صدا مى زد: «اگر نجات مى خواهيد به يكى از رشته ها و تارهاى اين مقنعه چنگ زنيد». هريك از ما به رشته اى از رشته هاى مقنعه آويختيم و او ما را به هوا بالا برد. ما پاره هاى شعله آتش را مى شكافتيم ولى شعله ى آن به ما نمى رسيد، و ما از آن رشته هاى مقنعه كه آويخته بوديم سنگينى نمى كرديم، و آن رشته ها كه در دست ما بود با همه ى باريكى پاره نمى شد. با همين حال آن آتشها از ما كنار رفت، و همانطور كه ما را به هوا بلند كرده بود با عافيت و سلامت هريك از ما را در صحن خانه ى خودمان بر زمين گذاشت.

بعد از خانه بيرون آمديم و خدمت شما رسيديم و علم داريم كه گريزى از دين تو و برگشتن از تو نيست و تو بهترين پناه و پشتيبان بعد از خدا هستى. گفتارهاى تو راست و كردارهاى تو حكيمانه است.

پيامبر صلى الله عليه و آله بعد از آنكه گروه دوم ايمان آوردند به آنان گفت: اى بندگان خدا، شما را خداوند با اين بانو پناه داد، آيا مى دانيد آن كه بود؟ گفتند: نه فرمود: آن دخترم فاطمه است و او سيدة نساءالعالمين است. وقتى خداوند تعالى همه ى خلايق را از اولين و آخرين محشور مى كند، منادى پروردگار از زير عرش ندا مى كند: اى خلايق، ديدگانتان را ببنديد تا فاطمه دختر محمد سيد نساءالعالمين از صراط بگذرد.

همه ى خلايق ديدگانشان را مى بندند و فاطمه از صراط مى گذرد. در قيامت هيچكس نمى ماند مگر آنكه ديدگانش را از فاطمه عليهاالسلام مى بندد جز محمد و على و حسن و حسين و اولاد طاهرينشان عليهم السلام كه آنان محرم فاطمه عليهاالسلام هستند. و قتى وارد بهشت مى شود چادر فاطمه عليهاالسلام روص صراط كشيده مى شود. يك طرف آن در دست فاطمه عليهاالسلام در بهشت است و طرف ديگر در عرصات محشر است. منادى پروردگار ندا مى كند: «اى دوستان فاطمه، به رشته هاى چادر فاطمه سيدة نساءالعالمين بياويزيد». آنگاه هيچ دوستى از فاطمه عليهاالسلام نمى ماند مگر آنكه به رشته اى از رشته هاى چادر فاطمه عليهاالسلام مى آويزد، تا آنجا كه بيش از هزار گروه و هزار گروه و هزار گروه به آن مى آويزند. از حضرت پرسيدند: هريك گروه چند نفر است يا رسول الله. فرمود: هزار هزار نفر از مردم است. [ تفسير الامام العسكرى عليه السلام: ص 430.]

حله هاى كرامت

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: دختر فاطمه روز قيامت اين چنين محشور مى شود: حله هاى كرامت كه آب حيوان آميخته بر تن كرده و خلايق به او مى نگرند و از جلالت و شكوه او تعجب مى كنند. بعد حله ى ديگرى از حله هاى بهشتى مى پوشد، و به هر حله اى با خط سبز نوشته شده: دختر محمد را با زيباترين صورت و بالاترين كرامت و بهترين شكل داخل بهشت كنيد.

او را همانند عروس با هفتاد هزار دختر خدمتكار در اطراف او به سوى بهشت مى برند. [ فرائد السمطين: ج 2 ص 64.]

با محبت فاطمه در صد مورد

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: كسى كه دخترم فاطمه عليهاالسلام را دوست بدارد در بهشت با من است، و كسى كه او را دشمن بدارد در آتش جهنم است. محبت فاطمه عليهاالسلام در صد مورد فايده دارد كه آسان ترين آن موارد هنگام مرگ و در قبر و كنار ميزان اعمال و در قيامت و در صراط و هنگام حساب است.

كسى كه دخترم فاطمه عليهاالسلام از او راضى باشد من از او راضى هستم، و كسى كه من از او راضى باشم خدا از او راضى است، و كسى كه فاطمه بر او غضبناك باشد من بر او غضب مى كنم، و كسى كه من بر ا و غضب كنم خداوند بر او غضب مى كند. واى به حال كسى كه به فاطمه و ذريه و شيعيانش ستم كند. [ بحار الانوار: ج 27 ص 116 ح 94 از ايضاح دفائن النواصب.]

ذريه و دوستان فاطمه

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: هنگامى كه روز قيامت شود، منادى ندا مى كند: اى گروه مردم، چشمهايتان را ببنديد و سرهايتان را به زير اندازيد تا فاطمه بنت محمد عبور كند، و او اول كسى است كه پوشيده است و دوازده هزار حورى و پنجاه هزار فرشته از فردوس او را پيشواز مى كنند.

آنان بر مركبهايى كه بالهاى آنان از ياقوت و زمامشان از مرواريد و ركابشان از زبرجد و زين آنان از در و بر روى هر زين متكائى از سندس است سوار هستند و فاطمه عليهاالسلام را با اين جلالت مى برند تا از صراط بگذرانند و به بهشت فردوس ببرند، و با آمدن او اهل بهشت به يكديگر مژده مى دهند.

فاطمه عليهاالسلام روى تختى از نور مى نشيند، و آنان نيز در اطراف حضرت مى نشينند، و آنجا جنة الفردوس است كه سقف آن عرش رحمان و در آن دو قصر است: يكى قصر سفيد و ديگر زرد از يك رشته مرواريد در قصر سفيد هفتاد هزار خانه كه مساكن محمد و آل محمد عليهم السلام است. در قصر زمرد هفتاد هزار خانه است كه مساكن ابراهيم و آل ابراهيم عليهم السلام است.

آنگاه خداوند فرشته اى خدمت فاطمه عليهاالسلام مى فرستد كه قبل از او براى هيچكس نفرستاده و بعد از او نيز براى هيچكس نمى فرستد، و به او مى گويد: پروردگارت به تو سلام مى رساند و مى فرمايد: از من درخواست كن.

فاطمه عليهاالسلام مى گويد: خداوند سلام است و سلام از اوست، و نعمتش را بر من تمام كرده و كرامتش را بر من گوارا نموده و بهشت خود را به من ارزانى داشته است، و مرا بر ساير مخلوقش برترى داده است. من از خدا فرزندانم و ذريّه ام و آنانكه ذريّه ى مرا بعد از من دوست داشتند و آنان را مراعات كردند مى خواهم.

خداوند به آن فرشته پيش از آنكه از جاى خود كنار برود وحى مى كند، به فاطمه عليهاالسلام خبر بده كه من تو را شفيع قرار دادم براى فرزندانت و ذريه ات و كسانى كه آنان را به خاطر تو دوست داشته و بعد از تو آنان را مراعات كرده اند. فاطمه عليهاالسلام مى گويد: حمد خدائى را كه حزن و اندوه را از من برطرف كرد و چشم مرا روشن نمود و با اين لطف و عنايت، خداوند چشم محمد را روشن كرد. [ دلائل الامامه: ص 57.]

جلالت فاطمه در محشر

ابوذر مى گويد: سلمان و بلال را ديدم كه به طرف پيامبر صلى الله عليه و آله مى آيند. سلمان خود را روى قدمهاى پيامبر صلى الله عليه و آله انداخت و بوسيد. پيامبر صلى الله عليه و آله او را از اين كار بازداشت و به او فرمود: اى سلمان، كارى كه عجمها نسبت به پادشاهانشان انجام مى دهند با من مكن. من بنده اى از بندگان خدا هستم. از همان چيزها كه غلامان مى خورند من نيز مى خورم و همانگونه كه غلامان مى نشينند من نيز مى نشينم.

سلمان عرض كرد: مولاى من، به خاطر خدا از تو درخواست مى كنم كه فضائل فاطمه عليهاالسلام در روز قيامت را به من خبر دهى؟ پيامبر صلى الله عليه و آله با صورت باز و خندان رو به من كرد و فرمود: قسم به خدائى كه جان من در دست اوست، او بانوئى است كه در عرصه ى قيامت سوار بر ناقه اى مى گذرد، كه سر آن ناقه از خوف خدا، و چشمانش از نور خدا، و افسارش از جلال خدا، و گردنش از بهاء خدا، و كوهانش از رضوان خدا، و دستش از قدس خدا، و پاهايش از مجد خداست. اين ناقه راه رفتنش تسبيح و صدايش تقديس است. بر روى آن هودجى از نور است.

در آن هودج دخترى انسيه حوريّه ى عزيزه است. اين صفات در او جمع شده و او اين چنين آفريده شده و ساخته شده و از سه چيز شكل يافته: اولش از مشك اذفر، وسطش از عنبر اشهب، آخرش از زعفران سرخ و خميره ى او با آب حيوان است. اگر او آب دهان بريزد هفت درياى شور شيرين مى شود. اگر از ناخن خنصر او به دار دنيا بيايد نور خورشيد و ماه پوشيده مى شود.

جبرئيل از طرف راست و ميكائيل از طرف چپ، و على از پيش رو، و حسن و حسين پشت سر او هستند، و خداوند او را حفظ مى كند و نگاه مى دارد. آنان از عرصه ى قيامت مى گذرند.

ناگهان ندائى از طرف خداوند جل جلاله مى آيد: اى گروههاى مردم ديدگانتان را ببنديد و سرهايتان را پائين بيندازيد. اين فاطمه دختر محمد پيامبر شما و همسر على امام شما و مادر حسن و حسين است.

فاطمه عليهاالسلام در حالى كه دو پوشش سفيد دارد از صراط مى گذرد، وقتى داخل بهشت مى شود و آنچه خدا براى كرامت و گراميداشت او آماده كرده مى بيند، مى گويد: «بسم الله الرحمن الرحيم، الحمد لله الذى اذهب عنا الحزن، ان ربنا لغفور شكور، الذى احلنا دار المقامه من فضله لايمسنا فيها نصب و لايمسنا فيها لغوب»، حمد خداى را كه اندوه و حزن را از ما برطرف كرد، و راستى پروردگار ما بسيار آمرزنده و تشكر كننده است. آن خدايى كه از فضل خود ما را در سراى اقامت مكان داد. آنجا كه تعب و خستگى به ما نمى رسد.

بعد خداوند عزوجل به او وحى مى كند: يا فاطمه، از من بخواه تا عطا كنم و از من درخواست كن تا تو را راضى كنم.

فاطمه عليهاالسلام مى گويد: بارالها تو آرزوى من هستى، و بالاتر از آرزو هستى. از تو درخواست مى كنم دوستانم و دوستان عترتم را به آتش جهنم عذاب مكنى.

خداوند به او وحى مى كند: يا فاطمه، به عزت و جلال و بلندى مكانم قسم، دو هزار سال قبل از آنكه آسمانها و زمين را بيافرينم بر خودم سوگند ياد كرده ام كه دوستان تو و دوستان عترتت را به آتش عذاب نكنم. [تا ويل الآيات: ج 2 ص 483 ح 12.]

رقعه ى آزادى

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: جبرئيل به من گفت: وقتى خداى تعالى فاطمه را به على تزويج كرد، به رضوان دستور داد و به شجره طوبى امر كرد كه رقعه هائى براى دوستان آل محمد عليهم السلام بر خود گيرد. بعد فرشتگانى از نور به شماره ى آن رقعه ها كه آنها را بريزند، و آن فرشتگان آن رقعه ها را بردارند. و قتى روز قيامت براى اهل محشر برقرار شود، خداوند آن فرشتگان را با آن رقعه هاى پائين مى فرستد. وقتى فرشته اى از آن فرشتگان با يكى از دوستان اهل بيت ملاقات مى كند رقعه ى بيزارى از آتش را به او مى دهد. [ عوالم العلوم: ج 11/ 2 ص 1165 ح 7 از مناقب ابن شهر آشوب از كتاب ابوبكر ابن مردويه.]

قصر مرجان

پيامبر صلى الله عليه و آله درباره ى آسمان چهارم كه در شب معراج به آنجا رفته بود، فرمود: براى مريم و مادر موسى و آسيه زن فرعون و خديجه دختر خويلد قصرهائى از ياقوت ديدم، و براى فاطمه دختر محمد هفتاد قصر از مرجان سرخ كه با مرواريد آراسته بود، و درها و تختهاى آن از يك چوب ساخته شده بود، ديدم. [ عوالم العلوم: ج 11/ 2 ص 1164 ح 5 از الفصول المهمه.]

غرفه ى درّى

عايشه مى گويد: خدمت پيامبر بود. آنحضرت على را ياد كرد و فرمود: اى عايشه، در دنيا كسى نزد خدا و نزد من محبوب تر از على و همسرش فاطمه دخترم و دو فرزندش حسن و حسين نيست. اى عايشه، مى دانى براى دخترم فاطمه و شوهرش چه ديدم؟ عايشه گفت: نه، به من خبر بده يا رسول الله.

فرمود: اى عايشه، دخترم سيده ى زنان عالميان است و شوهرش به هيچيك از مردم قياس نمى شود، و دو فرزندش حسن و حسين دو ريحانه ى من در دنيا و آخرت هستند. اى عايشه، من و فاطمه و حسن و حسين و پسر عمويم على در غرفه اى از در سفيد هستيم كه اساس و پايه ى آن از رحمت خداوند و اطراف آن از بخشش و رضوان خداست و آن غرفه زير عرش خداى تعالى است.

بر سر على تاجى است كه نورش از مشرق تا مغرب را روشن كرده، و او با پوشيدن دو حله ى سرخ رنگ با فخر و مباهات راه مى رود. اى عايشه، ذريه ى دوستان ما از طينت و سرشته اى كه زير عرش است آفريده شده اند، و ذريه ى دشمنان ما از طينت و سرشته اى كه از چكيده ى اهل آتش است آفريده شده اند. [ الفضائل شاذان: ص 169.]

از زبان عمر

عمر بن خطاب مى گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: من و فاطمه و حسن و حسين و على در حظيرةالقدس در قبه ى سفيدى كه آن قبه مجد و بزرگوارى است هستيم و شيعيان ما در طرف راست عرش خداى رحمن تبارك و تعالى هستند. [ بشاره المصطفى صلى الله عليه و آله: ص 47. عوالم العلوم: ج 11/ 2 ص 172 از فردوس الاخبار.]

قاتلان حسين

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: وقتى روز قيامت مى شود فاطمه با گروهى از زنان مى آيد. به او گفته مى شود: داخل بهشت شو. او مى گويد: داخل نمى شوم تا بدانم بعد از من چه كردند. به او گفته مى شود: به وسط صحنه ى قيامت نظر كن.

فاطمه عليهاالسلام نگاه مى كند و مى بيند: حسين عليه السلام ايستاده و سر در بدن ندارد. ناله اى مى زند و من نيز به ناله ى او ناله مى زنم و فرشتگان به ناله ى ما ناله مى زنند.

در اين هنگام خداى عزوجل به خاطر ما غضب مى كند، و به آتشى كه نام آن هبهب است و هزار سال است روشن شده بطورى كه سياه گشته- و هيچ راحتى به آن داخل نمى شود، و هرگز غم و غصه از آن خارج نمى شود- امر مى كند: كسانى كه قاتلان حسين و حاملان قرآن بودند بگير.

آتش آنان را مى گيرد و همينكه در وسط آن آتش قرار گرفتند آتش شيهه اى مى كشد و آنان نيز شيهه مى كشند و آن آتش فرياد مى زند و آنان نيز به آن سبب فرياد مى زنند و آتش نعره اى مى زند و آنان نيز به سبب آن نعره مى زنند، و با زبان روشن و گشاده سخن مى گويند: پروردگارا ، براى چه قبل از بت پرستان آتش را بر ما واجب كردى؟ از طرف خدا جواب مى آيد: كسى كه مى داند مثل كسى نيست كه نمى داند. [ ثواب الاعمال و عقاب الاعمال: ج 2 ص 258 ح 5.]

فاطمه و صالح

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: من و كسانى از مؤمنين كه پيروان منند از حوض من مى نوشند، و خداوند ناقه ى صالح را مى آورد و صالح از آن مى دوشد و از شير آن مى خورد و كسانى كه به او ايمان آوردند در موقف به او مى رسند و ناقه ى صالح صدائى مى كند.

يك نفر پرسيد: يا رسول الله، تو آن روز بر ناقه ى غضبا سوار مى شوى؟ فرمود: نه. دخترم فاطمه بر ناقه ى غضبا سوار مى شود. [ عوالم العلوم: ج 11/ 2 ص 1157 ح 6 از روض الفائق.]

دوستان و دشمنان زهرا

صبح آن روز كه پيامبر صلى الله عليه و آله از دنيا رفت، آنحضرت على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام را خواست و در حجره را بست و فاطمه عليهاالسلام را به خود نزديك كرد و در آن شب با او راز دل طولانى كرد. وقتى راز فاطمه عليهاالسلام با پيامبر صلى الله عليه و آله به طول انجاميد، على عليه السلام به همراه حسن و حسين عليهماالسلام از حجره بيرون آمدند و در حجره ايستادند، و مردم نيز پشت در حجره بودند، و زنان پيامبر صلى الله عليه و آله به على عليه السلام كه همراه پسرانش بود نگاه مى كردند.

عايشه به على عليه السلام گفت: براى امر مهمى پيامبر تو را از حجره بيرون كرد، و در اين ساعت كه تو نيستى با دخترش خلوت كرد. على عليه السلام به عايشه فرمود: آن چيزى كه با فاطمه عليهاالسلام خلوت كرد و خواست با فاطمه در ميان گذارد بعضى از امورى بود كه تو و پدرت و دو رفيق پدرت در آن دست داريد و از حيله ى آنهاست كه پيامبر صلى الله عليه و آله را آن دو زهر دادند.

اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد: عايشه خواست چيزى به من بگويد كه در اين حال فاطمه عليهاالسلام مرا صدا زد و وارد حضور پيامبر صلى الله عليه و آله شدم و آنحضرت در حال احتضار بود. و قتى پيامبر صلى الله عليه و آله را با آن حال ديدم نتوانستم خود را نگاه دارم و گريه كردم. حضرت فرمود: چرا گريه مى كنى يا على؟ اينك هنگام گريه نيست. زمان جدائى بين من و توست. برادرم تو را به خدا مى سپارم، خداوند آنچه كه نزد اوست براى من اختيار كرده، گريه و غم و اندوه من براى تو و براى اين فاطمه است كه حق او را بعد از من ضايع مى كنند. اين قوم بر ستم كردن شما اجتماع مى كنند. من شما را به خدا مى سپارم، و در عهده ى شما از طرف من يا على وديعه اى است. من چيزهايى را به فاطمه دخترم وصيت كرده ام، و امر كردم كه آنها را به تو برساند. تو آنها را انجام بده كه او راستگو است.

سپس فاطمه عليهاالسلام را به خود چسبانيد و فرمود: به خدا قسم، البته پروردگارم انتقام مى گيرد و به خاطر غضب تو غضب مى كند. پس واى و واى و واى بر ستمگران.

بعد پيامبر صلى الله عليه و آله چنان گريست كه على عليه السلام مى گويد: گمان كردم پاره اى از وجود من به سبب گريه ى پيامبر صلى الله عليه و آله جدا شده است. چشمان پيامبر صلى الله عليه و آله مانند باران اشكريزان گرديد بطوريكه محاسنش و آنچه پوشيده بود تر شد. در همه اين حالات فاطمه عليهاالسلام را به خود چسبانيده بود و از او جدا نمى شود و سر مبارك پيامبر صلى الله عليه و آله در سينه ى من بود و من تكيه گاه او بودم، و حسن و حسين عليهماالسلام قدمهاى حضرت را مى بوسيدند و با صداى بلند مى گريستند. على عليه السلام مى گويد: اگر بگويم جبرئيل در آن حجره بود راست گفته ام، زيرا صداى گريه و زمزمه اى مى شنيدم ولى نمى شناختم، ولى مى دانستم كه صداى ملائكه است و شكى نداشتم، چون جبرئيل در چنين شبى از پيامبر صلى الله عليه و آله جدا نمى شود. و از فاطمه عليهاالسلام گريه اى ديدم كه گمان كردم آسمانها و زمينها براى فاطمه گريه كردند.

بعد پيامبر صلى الله عليه و آله به فاطمه عليهاالسلام فرمود: دخترم، خداوند خليفه ى من بر شماست و او بهترين خليفه است، و قسم به آنكه مرا به حق مبعوث كرده، با گريه تو عرش خداوند و آنچه در اطراف عرش از ملائكه و زمينها و آسمانها و آنچه در آنهاست گريه كردند.

يا فاطمه، قسم به خدايى كه مرا به حق مبعوث كرده بهشت بر خلايق حرام است تا اينكه من داخل بهشت شوم، و تو اولين خلق خدا هستى كه بعد از من لباس پوشيده و شاداب داخل بهشت مى شوى.

يا فاطمه، گوارا باد بر تو. قسم به كسى كه مرا به حق مبعوث كرده تو سيده و بانوى زنانى هستى كه داخل بهشت مى شوند.

قسم به كسى كه مرا به حق مبعوث كرده، جهنم چنان نعره مى كشند كه هيچ ملك مقرب و نبى مرسل نمى ماند مگر آنكه بيهوش مى شود. به جنهم ندا مى رسد كه اى جهنم، خداى جبار به تو مى گويد: آرام باش و قرار بگير به عزت من، تا فاطمه دختر محمد به سوى بهشت عبور كند و تنگى و ذلت و خوارى به او نرسد.

قسم به آنكه مرا به حق مبعوث كرده حسن و حسين داخل بهشت مى شوند. حسن در طرف راست و حسين در طرف چپ تو، و از بالاى بهشت در برابر خداوند در مقام شريف مشرف مى شوند. و لواء حمد با على بن ابى طالب است و او لباس مى پوشد وقتى كه تو بپوشى و مى بخشد وقتى تو ببخشى.

قسم به خدايى كه مرا به حق مبعوث كرده، نه محاكمه دشمنانت قيام مى كنم و آنانكه حق تو را گرفتند، و دوستى تو را بريدند و بر من دروغ بستند و به غير من وابسته شدند پشيمان مى شوند. من مى گويم: امتم، امتم! گفته مى شود: آنان بعد از تو تغيير دادند، و به سوى آتش جهنم رهسپار شدند. [ بحار الانوار: ج 22 ص 490 ح 36.]

مصائب فاطمه از زبان پيامبر

همانگونه كه شنيدن فضائل فاطمه عليهاالسلام از لسان پيامبر صلى الله عليه و آله لذت ديگرى دارد، بيان مصائب فاطمه عليهاالسلام از لسان آنحضرت نيز سوزش بيشترى به همراه خواهد داشت. بخصوص آنگاه كه پدرى از مصيبت دخترش در حضور او خبر دهد و او را در انتظار اين همه مصيبت بگذارد.

بعد از پيامبر

پيامبر صلى الله عليه و آله به فاطمه عليهاالسلام فرمود: بعد از من همسرت گرفتاريها و مصائبى مى بيند. آنگاه آنچه اميرالمؤمنين عليه السلام بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله خواهد ديد به فاطمه عليهاالسلام خبر داد.

فاطمه عليهاالسلام عرض كرد: يا رسول الله، آيا از خدا درخواست نمى كنيد آن گرفتاريها را از او برگرداند؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: آن را براى على عليه السلام درخواست كردم. بعد فرمود: على عليه السلام گرفتار و امتحان مى شود، و ديگران به وسيله ى او امتحان مى شوند.

جبرئيل نازل شد و اين آيه را آورد: «خداوند سخن آن كس را كه درباره ى همسرش با تو گفتگو كرد و به خدا شكوه نمود شنيد، و خداوند گفتگوى شما را مى شنود، خداوند شنونده و بينا است». و شكوه ى فاطمه عليهاالسلام به خاطر على عليه السلام بود و شكوه از على عليه السلام يا بر عليه على عليه السلام نبود. [ بحار الانوار: ج 24 ص 230 ح 35 از كنز الفوائد.]

قبر فاطمه

معاويه بن وهب مى گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم: آيا پيامبر صلى الله عليه و آله گفته است مابين حجره و منبر من باغى از باغهاى بهشت است؟ فرمود: بلى.

بعد امام صادق عليه السلام فرمود: منزل على و فاطمه عليهماالسلام بين خانه اى كه پيامبر صلى الله عليه و آله بوده تا آن درى است كه مقابل كوچه ى است و منتهى به بقيع است.

شيخ صدوق مى گويد: در محل قبر فاطمه سيدة نساءالعالمين عليهماالسلام اختلاف شده، بعضى گفته اند بين قبر و منبر دفن شده چون پيامبر فرموده: مابين قبر و منبر من باغى از باغهاى بهشت است، براى اينكه قبر فاطمه عليهاالسلام بين قبر و منبر است. [ فروع كافى: ج 4 ص 555 ح 8. من لايحضره الفقيه: ج 2 ص 341.]

مناقب و مصائب على

سلمان مى گويد: روزى به پيامبر صلى الله عليه و آله عرض كرديم: يا رسول الله، خليفه ى بعد از تو كيست؟ بفرماييد تا او را بشناسيم؟ فرمود يا سلمان، ابوذر و مقداد و ابوايوب انصارى را نزد من بياور. در اين هنگام ام سلمه همسر پيامبر صلى الله عليه و آله پشت در حجره بود.

حضرت فرمود: گواه باشيد و سخن مرا بفهميد كه على بن ابى طالب وصى و وارث من و قاضى دين من و ذخيره ى من است. اوست فارق بين حق و باطل و اوست امير و حكمران مسلمين و امام پرهيزگاران، و پيشواى سفيد چهرگان، و حامل لواء پروردگار عالم در محشر، خليفه ى بعد از من او و فرزندانش بعد از او است. سپس از پسرم حسين ائمه ى نه گانه كه آنان راهنمايان و هدايت شدگان تا روز قيامت هستند. از انكار امتم نسبت به برادرم و همدستى آنان بر عليه او و ستم آنان بر او و گرفتن حق او به خدا شكوه مى كنم.

سلمان مى گويد: عرض كرديم: يا رسول الله، اين خواهد شد؟ فرمود: بلى. بعد از آنكه از غيظ پر شد مظلوم كشته مى شود، و به اين مصائب و ستمها صبر مى كند. سلمان مى گويد: وقتى فاطمه عليهاالسلام اين سخنان را شنيد جلو آمد و با حال گريه پشت پرده قرار گرفت. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: دخترم چرا گريه مى كنى؟ عرض كرد: آنچه درباره ى پسر عمويت و فرزندانم گفتى شنيدم.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: به تو نيز ظلم مى شود و از حقت كنار زده مى شوى. تو اول كسى از خاندانم هستى كه بعد از چهل روز به من ملحق مى شوى، يا فاطمه، من در صلح و صفا هستم با كسى كه با تو در صلح و صفا است، و در ستيز هستم با كسى كه با تو در ستيز است. تو را به خداوند تعالى و به جبرئيل و به مؤمنين شايسته مى سپارم.

فاطمه عرض كرد: منظور از مؤمنين شايسته كيست؟ فرمود: على بن ابى طالب. [ اليقين سيد بن طاووس: ص 487 باب 195.]

خبر از مصائب

روزى پيامبر صلى الله عليه و آله نشسته بود. امام حسن عليه السلام شرفياب شد. حضرت تا او را ديد گريه كرد و فرمود: پسرم نزد من بيا، بعد پيامبر صلى الله عليه و آله آن قدر او را به خود نزديك كرد تا او را روى زانوى راستش نشانيد. سپس حسين عليه السلام شرفياب شد و چون پيامبر صلى الله عليه و آله او را ديد گريست و فرمود: «پسرم نزد من بيا»، و او را آنقدر به خود نزديك كرد تا روى زانوى چپش نشانيد. بعد فاطمه عليهاالسلام آمد، و چون پيامبر صلى الله عليه و آله او را ديد گريست و فرمود: دخترم نزد من بيا و او را در پيش روى خود نشانيد. سپس اميرالمؤمنين عليه السلام آمد. وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله او را ديد گريست و فرمود: «برادرم، نزد من بيا» و او را آنقدر به خود نزديك كرد تا طرف راست خود نشانيد.

آنگاه اصحابش عرض كردند: يا رسول الله، هيچيك از آنان را نديدى مگر آنكه گريستى. آيا در ميان آنان كسى نبود كه با ديدن او مسرور و خوشحال باشى؟

حضرت فرمود: قسم به خدائى كه مرا به پيامبرى مبعوث كرده و مرا بر همه ى خلايق برگزيده، من و آنان گرامى ترين خلق در پيشگاه خدا هستيم و در روى زمين كسى محبوبتر از آنان نيست.

اما على بن ابى طالب كه برادر و همتاى من و صاحب امر بعد از من و صاحب لواى من در دنيا و آخرت و صاحب حوض و شفاعت من است او صاحب اختيار هر مسلمان، و امام هر مؤمن، و پيشواى هر پرهيزگارى است. او وصى و جانشين من بر اهلبيتم و امتم در حيات من و بعد از مرگم است. دوست او دوست من، و دشمن او دشمن من است، و به ولايت او امتم مورد رحمت قرار مى گيرند و عداوت او شامل لعنت است. و قتى او به طرف من آمد گريستم، چون مكر و غدر امت نسبت به او بعد از خود را به ياد آوردم، كه او را از جايگاه و مسند من كه خدا براى او قرار داده كنار مى زنند. سپس امر ولايت و امامت با اوست تا وقتى كه ضربت بر سرش مى زنند، و در بهترين ماهها ماه رمضان كه قرآن در آن براى هدايت مردم و جدايى حق و باطل نازل شده با آن ضربت محاسنش خضاب مى شود. [ امالى صدوق: مجلس 24 ج 2.]

اما دخترم فاطمه

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اما دخترم فاطمه، او سيدة نساءالعالمين از اولين و آخرين است، و او پاره ى تن من و نور چشم من و ميوه ى قلب من و روح ميان دو پهلوى من و حوراء انسيه است.

هرگاه در محراب در پيشگاه پروردگارش مى ايستد، نورش براى فرشتگان آسمان مى درخشد چنانچه نور ستارگان براى اهل زمين مى تابد. خداوند عزوجل به فرشتگان مى فرمايد: «اى فرشتگان من، به كنيزم فاطمه سرور كنيزانم بنگريد كه در برابر من ايستاده و از خوف من تار و پودش مى لرزد و از قلب و جان به عبادت من روى آورده است. شاهد باشيد كه شيعيانش را از آتش امان دادم». و قتى من او را مى بنيم آنچه بعد از من به او مى گذرد يادآور مى شوم مثل اينكه مى بينم داخل خانه اش شده اند و حرمتش هتك و حقش غصب و از ارثش منع شده، و پهلويش شكسته، و كودك در رحمش سقط شده، و فرياد مى زند «يا محمداه» و جواب داده نمى شود، و كمك مى خواهد و كسى به دادش نمى رسد.

بعد از من همواره محزون و غمناك و گريان است. گاهى انقطاع وحى از خانه اش را بياد مى آورد و گاهى جدائى و هجران مرا متذكر مى شود، و در تاريكى شب از فقدان صداى من كه از بيدارى شب با قرآن مى شنيد، وحشت مى كند. سپس خود را كه در دوران پدر عزيز بود، خوار و ذليل مى بيند، و در اين هنگام خداوند او را با فرشتگان مانوس مى كند، و او را با آنچه به مريم بنت عمران گفتند ندا مى دهند: «اى فاطمه، خداوند تو را برگزيد و پاك گردانيد، و تو را بر زنان عالم برگزيد. يا فاطمه، براى پروردگارت دست به دعا برادر و سجده كن و با ركوع كنندگان ركوع بجا آور».

آنگاه درد و رنج او شروع مى شود و مريض مى گردد، و خداوند مريم دختر عمران را مى فرستد كه از او پرستارى كند و در بيمارى انيس و مونس او گردد. در اين هنگام مى گويد: «پروردگارا، من از زندگى خسته ام و از اهل دنيا ملول و ناراحتم. مرا به پدرم ملحق كن». خداوند او را به من ملحق مى كند.

او اول كسى از اهل من است كه به من ملحق مى گردد، و با حال حزن و ناراحتى و غم، و با حق غضب شده و شهيد بر من وارد مى شود. آنگاه مى گويم: «بارالها، كسى كه به او ستم كرده لعنت كن، و كسى كه حق او را غصب كرده عقاب كن، و كسى كه او را ذليل كرده ذليل گردان، و كسى كه آن چنان به پهلوى او زده كه سقط جنين كرده، در آتش جهنم مخلد ساز»، و فرشتگان به اين دعاها آمين مى گويند. [ امالى صدوق: مجلس 24 ج 2.]

اما فرزندان فاطمه

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: حسن پسرم و فرزندم و پاره تنم و نور چشمم و روشنى دلم و ميوه قلبم است. او سرور و آقاى جوانان بهشت و حجت خدا بر امت است. امر او امر من، و سخن او سخن من است. كسى كه از او پيروى كند از من است، و كسى كه از او نافرمانى كند از من نيست. وقتى من به او مى نگرم آنچه از ذلت و خوارى بسيار بر او وارد مى شود به ياد مى آورم تا آنكه او با زهر جفا و عداوت كشته مى شود. در مرگ او فرشتگان هفت آسمان و همه چيز حتى پرندگان هوا و ماهيان دريا برايش گريه مى كنند. كسى كه به او بگريد چشمش كور نمى شود روزى كه چشمها كور مى شوند، و كسى كه براى او محزون شود قلبش محزون نمى شود روزى كه قلبها محزون مى شوند، و كسى كه او را در بقيعش زيارت كند قدمش بر صراط ثابت مى شود و نمى لغزد روزى كه قدمها مى لغزد.

اما حسين از من است و او پسرم و فرزندم و بهترين خلق بعد از برادرش است، و او امام مسلمين و صاحب اختيار مؤمنين و خليفه ى رب العالمين و پناه پناه جويان، و پناهگاه پناهندگان، و حجة خدا بر همه ى خلق است. او سيد و سرور جوانان اهل بهشت و باب نجات امت است. امر او امر من و اطاعت او اطاعت من است. كسى كه از او پيروى كند از من است و كسى كه نافرمانى او كند از من نيست. من وقتى او را مى بينم آنچه كه بعد از من به او روا مى دارند بياد مى آورم. گويا او را مى بينم كه به حرم من پناهنده شده و كسى او را پناه نمى دهد. من در خواب او را به سينه ام مى چسبانم و امر مى كنم كه از مدينه ى من هجرت كند و مژده ى شهادت به او مى دهم. او از مدينه به سوى سرزمين شهادت و قتلگاهش كربلا و زمين كشته شدن كوچ مى كند. گروهى از مسلمان او را يارى مى كنند. آنان در روز قيامت سروران شهداى امت من هستند. گويا او را مى بينم كه تيرى به سويش انداختند و از اسبش به زمين افتاد. بعد او را مانند گوسفند مظلومانه سر مى برند.

آنگاه پيامبر صلى الله عليه و آله گريست و كسانى كه در خدمت او بودند گريستند و صداى شيون آنان بلند شد. سپس فرمود: «بار الها، از آنچه بعد از من به اهل بيتم مى رسد به تو شكايت مى كنم». بعد پيامبر صلى الله عليه و آله وارد منزلش شد. [ امالى صدوق: مجلس 24 ج 2.]