همگامى با پدر
فاطمه عليهاالسلام در تمام مدت زندگى با پدر همگام بود. در كوچه ها، خيابان ها،
در مسجدالحرام، با پاى كوچك خود پدر را همراهى مى كرد. او استهزاء مردم را نسبت به
پدر تماشا مى كرد و زخم زبان ها را مى شنيد و آزار و اذيت ها را مى ديد، تا حدّ
توان از او دفاع مى كرد و آنجا كه توان دفاعى نبود جز اشك ريزى چاره اى نداشت.
او در كشيدن بار رسالت پدر سهمى داشت پدر سهمى داشت، مى كوشيد زمينه را براى راحت و
آرامش او فراهم كند تا او وظيفه رسالت را بوجهى نيكو انجام دهد. آن روز كه اسلام در
حال شكل گيرى بود، او سنگر به سنگر، در طريق كار و تلاش پدر كار و كوشش داشت.
او همچنين در گرسنگى ها، تشنگى ها، فقر و نادارى ها، تحمل رنجها و سختى ها با
پدر همراه بود و چه بسيار بودند دشوارى هائى كه براى پيامبر پديد مى آمد ولى شدّت و
رنج آن خود بخود بر فاطمه عليهاالسلام كوچك هم وارد مى شد. تنها پرستارى پدرى كه
آزار مشركان او را زخمى و فرسوده مى كرد كارى كوچك و آسان نبود مگر يك دختر كوچك تا
چه حد مى تواند متحمل باشد.
در تحكيم انقلاب اسلامى
فاطمه عليهاالسلام در تحكيم انقلاب اسلامى و رشد و گسترش آن نقش مهم و ارزنده اى
داشت، چه در دوران قبل از هجرت و چه در دوران پس از آن. اقدامات حمايتى او از
پيامبر، همگامى و همرزمى او با على، تلاش هاى مقاومتى و هشداردهنده اش پس از وفات
پيامبر بحدى بود كه اميرالمؤمنين على عليه السلام او را يكى از دو ركن مهم در حيات
اسلامى معرفى مى كند.
على عليه السلام در سخنان خود پس از وفات فاطمه عليهاالسلام فرمود اوست، همان
ركن دومى كه امروز از دست دادم، پيامبر ركن اول حيات بود و فاطمه عليهاالسلام ركن
دوم، [فاطمه عليهاالسلام الزهراء
- الرحمانى] و اين واقعيتى است كه مطالعه در تاريخ و حيات فاطمه عليهاالسلام آن
را به صورتى روشن نشان مى دهد.
ما تنها ذكرى از مقاومت فاطمه عليهاالسلام و كتك خوردن او را مى شنويم. اما شايد
كمتر آگاه باشيم كه حركت فاطمه عليهاالسلام در احقاق حق با چه دشوارى هائى همراه
باشد و چه عذاب وجدانى را براى خلفاى حال و آينده او پديد آورد. و چه استخوان
گلوگيرى براى او شد.
تنها در داستان فدك مسأله بحدى مهم است كه 150 سال بعد هارون امام موسى بن جعفر
عليه السلام را مى طلبد كه بيايد و فدك را پس بگيرد. و شما مى دانيد امام نسل پنجم
فاطمه عليهاالسلام است. و مى دانيم امروز هم پرونده طرح شده فاطمه عليهاالسلام
گشوده و سندى براى محكوميتشان در نتيجه ناحقى شان در خلافت و رهبرى در اسلام است.
در جنگهاى اسلامى
فاطمه عليهاالسلام زن است امّا در برخى از جنگهاى اسلامى بهمراه پدر حضور داشت و
به زخم بندى مجروحان و اصلاح ابزار جنگى مى پرداخت. بهنگامى كه شايعه شهادت پيامبر
در احد پيچيد و در مدينه هم نشر يافت فاطمه عليهاالسلام بهمراهى عده اى از زنان خود
را به صحنه رساند. پدر را زخمين يافت، گريان شد و دست در گردن او انداخت، خون زخمش
را شست و زخم او را بست. [ص 324 انساب الاشراف.]
آنگاه بالاى سر مجروحان ديگر رفتند، زخم آنها را بستند و مرهم نهادند و سپس به
صورت جمعى بر سر نعش حمزه سيدالشهداء رفتند و به عزادارى پرداختند. [ص 90 بحار ج
43] اين كار فاطمه عليهاالسلام بعدها نيز ادامه يافت، هم درباره پدر و هم درباره
شوهر. تا ريخ مى نويسد در جنگهاى اسلامى كه على مجروح مى شد اين فاطمه
- عليهاالسلام بود كه زخم هاى على را مى شست، مرهم مى نهاد و آن را مى بست
- و يا اين فاطمه عليهاالسلام بود كه شمشير خون آلود على را مى شست، و آن را
براى جنگ و مبارزه اى ديگر آماده مى كرد و چنين اقدامى از يك زن عجيب است. البته نه
براى فاطمه عليهاالسلام كه عقلش بر احساسش غالب است و همه كار و تلاشش در راه خدا و
براى خداست و حبّ و بغض او در اين مسير است.
در خطاب به پدر
او طبق روالى كه در هر جامعه وجود دارد پدر خود را پدر، بابا و يا با عباراتى از
اين قبيل مى ناميد و البته حق هم همان بود تا اينكه آيه شريفه لا تَجْعَلُوا دُعا
الرَّسُول كدُعاء بَعْضِكُم بَعْضاً [آيه 63 سوره نور] نازل شد اين آيه خطاب به
مردم است و به آنها هشدار مى دهد كه پيامبر را بهمان نامى كه بين مردم معروف است
ننامند، آنچنان نباشد كه گوئى فردى فردى ديگر را به اسم و رسم صدا مى زند، عنوان
رسول اللَّه را برگزيند و در خطاب به پيامبر او را رسول اللَّه بنامند.
فاطمه عليهاالسلام گويد من از دستور خدا ترسيدم كه از اين پس پدرم را پدر صدا
كنم. تصميم گرفتم او را رسول اللَّه خطاب كنم و دو سه بار اين كار را انجام دادم و
پيامبر فرمود، فاطمه عليهاالسلام جان، تو از منى و من از توأم، تو مرا پدر صدا كن
كه مرا خوشتر مى آيد. اَنْتِ قَولى يا اَبَه، فَاِنَّها اَحْيى لِلقَلْبِ وَ اَرْضى
لِلرَّبِ [ص 367 مناقب ابن مغازلى.]
علاقه پدر به او
محبت و علاقه فاطمه عليهاالسلام و پدر دو طرفه بود. رسول خدا هم او را شديداً
دوست مى داشت و كلمات و عباراتى كه درباره او بكار مى برد حكايت از اين علاقه دارد.
تاريخ فريقين پر است از اينگونه كلمات كه ذيلاً ذكر مى شود:
-فاطِمَة بِضْعَةٌ مِنى [حليه الاولياء ج 2 ص 41.] فاطمه عليهاالسلام پاره تن من
است
- هِىَ نُورْ عَيْنى [فضيله الزهراء] فاطمه عليهاالسلام نور چشم من است
- فَاطِمَة ثَمَرَه فوأدِى [فضيله الزهراء] فاطمه عليهاالسلام ميوه دل من است
- فَاطِمَة روحِى اللَّتى بَيْنَ جَنْبَى [مستدرك ج 3 ص 184.] فاطمه عليهاالسلام
روح و جان من است
- وَ هِىَ قلبى [مستدرك ج 3 ص 184.] فاطمه عليهاالسلام دل و قلب من است.
- گاهى در جنبه محبت به او رفتار خلاف با فاطمه عليهاالسلام را زشت مى شمرد
مثلاً مى فرمود هر كه او را غضبناك كند مرا بغضب آورده است. (فَمَن اَغَضَبَها
اَغْضَبَنى [صحيح بخارى جزء 5 ص 26.])
- هر كه او را اذيت كند مرا اذيت كرده (فَمَن آذاها فَقَد آذانى [ص 87 الزهراء])
آزاركننده فاطمه عليهاالسلام آزاررسان به پيامبر و مورد لعنت خداست [جزء 7 صحيح
مسلم ص 141]
- هر كه فاطمه عليهاالسلام را شاد كند مرا شاد كرده هر كه فاطمه عليهاالسلام را
نگران كند مرا نگران كرده
- و يُبْسِطُنى ما يُبْسِطُها وَ يَريبُنى مارأَبَهَا و... نمونه اين روايات
فراوانند.
نمونه عملى اين محبت
امام صادق عليه السلام فرمايد كانَ النَّبى لا يَنام لَيْلَةً حَتى يُقْبلُّ
فاطِمَه [فاطمه عليهاالسلام الزهراء] عليهاالسلام رسول خدا هيچ شبى به خواب نمى رفت
جز اينكه نخست فاطمه عليهاالسلام را ببوسد. و يا اين سخن معروف را همه مى دانيم كهع
وقتى رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله به سفر مى رفت فاطمه عليهاالسلام آخرين كسى
بود كه پيامبر با او خداحافظى مى كرد و وقتى كه از سفر برمى گشت فاطمه عليهاالسلام
نخستين كسى بود كه پيامبر با او ديدار مى نمود. [فضائل الخمسه ج 3 ص 133.]
نمونه هاى ابزار علاقه پيامبر به فاطمه عليهاالسلام در كتب مختلفى ذكر شده اند
كه نويسندگان آنها اغلب از اهل سنت و جماعت هستند مثل نسائى در خصايص خود (ص 35)
بخارى در صحيح خود (ج 2 ص 60) مسلم در صحيح خود (ج 2 ص 339) و...
مطالعه در روش و طرز برخورد پيامبر با فاطمه عليهاالسلام نشان مى دهد كه رسول
خدا در پى يافتن كلمات و عباراتى بود كه درجه واقعى محبت او را به فاطمه
عليهاالسلام نشان دهد، كلماتى كه حجت آور براى خصم باشد و موقعيت فاطمه عليهاالسلام
را تحكيم بخشد و به قول و فعل فاطمه عليهاالسلام را تحكيم بخشد و به قول و فعل
فاطمه عليهاالسلام سنديت دهد تا در آينده وسيله اى براى اثبات حقانيت او باشد.
احترام به فاطمه
رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله براى فاطمه عليهاالسلام حرمتى بسيار قائل بودند.
شنيديد كه دست فاطمه عليهاالسلام را مى بوسيد و مى فرمود از فاطمه عليهاالسلام بوى
بهشت مى شنوم و اين نهايت احترام پيامبر را به فاطمه عليهاالسلام نشان مى دهد و
البته فاطمه عليهاالسلام چنان عمل مى كرد كه در شأن چنين حرمت گذارى قرار مى گرفت و
اين از ديدى مى تواند امرى طبيعى باشد و هم رسول خدا به احترام ورودش از جاى برمى
خاست و او را در كنار خود مى نشاند، بهنگام داخل شدن در خانه از او استقبال مى كرد
و بهنگام خروج از خانه او را بدرقه مى نمود و اين سخن عايشه است كه گفته بود: هيچ
زنى به اندازه فاطمه عليهاالسلام نزد پيامبر عزيزتر و محترم تر نبود. [كافى ج 1 ص
460.]
پيامبر در برخوردها با فاطمه عليهاالسلام و يا بهنگام ورودش بر او سلام مى كرد و
به او خوشامد و مرحبا مى گفت [ص 132 منتهى الآمال ج 1] درباره او دعا مى كرد و
درباره ذريه و همسر او نيز دعاهائى داشت و اين رفتار يكباره اى پيامبر بود كه امرى
بود بطور مكرر انجام مى شد
- بگونه اى هيچگاه رسول خدا را نمى يافتى كه مشيى خلاف آن داشته باشد. تا زه سه
روز از عروسى فاطمه عليهاالسلام مى گذشت كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله جدائى
او را تحمل نتوانست كرد. به ديدن فاطمه عليهاالسلام رفت، در كنار او و على عليه
السلام نشست. احوالشان را پرسيد با آنها حرف زد، زن و شوهر را دعا كرد، فضيلت آنها
را برايشان برشمرد و برخاست و بخانه برگشت.
گفتيم كه او دخترش را مى بوسيد و اين كار موجب تعجب بود و روزى پرسيد با اينكه
فاطمه عليهاالسلام بزرگ شده و شوهر دارد او را مى بوسى؟ پيامبر فرمود اگر مى دانستى
چرا فاطمه عليهاالسلام را دوست دارم تعجب تو نسبت به او زيادتر مى شد. آرى من هر
وقت مشتاق بهشت مى شوم فاطمه عليهاالسلام را مى بوسم من از فاطمه عليهاالسلام بوى
بهشت را مى شنوم.
رمز و راز محبت
گفتيم كه اين محبت تا سر حد شيفتگى است و داراى رنگ عاطفى تنها و يا رنگ رابطه
پدر با دختر نيست كه عامل معنوى و الهى در آن كاملاً بچشم مى خورد. رنگ وارث بودن و
حامل رسالت بودن پيامبر هم در آن وجود دارد. فاطمه عليهاالسلام وارث انبياء و حامل
آثار رسالت الهى است، خدمات و زحمات رسول خدا او را مثمر ثمر مى سازد و نيز ذريه
طيبه او هم چنين پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به فاطمه عليهاالسلام محبت دارد از
آن بابت كه او بنده كامل خداوند است، عابده و زاهده است و نمونه عالى مكتب اوست و
الگوى يك زن كامل و اسلامى، مؤمنه اى راستين در آئين اوست و اين خود موجب پيوندى
معنوى است نه تنها براى فاطمه عليهاالسلام كه گاهى سلمان هم اهل البيت مى شود.
(اَلْسَلْمانُ مِنَّا اَهْلُ الْبَيْت) پيامبر صلى اللَّه عليه و آله حق دارد كه به
او علاقه بسيار داشته باشد. كدام مؤمن به اسلام چون فاطمه عليهاالسلام مى تواند
باشد؟ و كدام مؤمن است كه در راه دفاع از اسلام و اثبات حقانيت پيامبر و خليفه اش
حاضر باشد كتك بخورد؟ ضربه تازيانه را بر بازو تحمل كند؟ سيلى بخورد؟ فرزند سقط
كند؟ و آگاهانه و با بصيرت به استقبال اين صدمه برود؟ در پاسخ كسى كه به پيامبر
گفته بود تو با هيچيك از دختران خود چون فاطمه عليهاالسلام محبت و رأفت نداشتى
فرمود تو حق دارى كه راز آن را ندانى چون فاطمه عليهاالسلام را نمى شناسى
- فاطمه عليهاالسلام كارى خلاف رضاى خدا انجام نمى دهد... در جاى ديگر فرمود كه
فاطمه عليهاالسلام سرمايه گذارى هاى مرا به ثمر مى رساند، تحمل زجرهاى من را به
نتيجه منجر مى سازد، او عامل بقاى دين من است، سبب حفظ نظام و سنت من است و...
فاطمه و مرگ پدر
فاطمه عليهاالسلام شبى پس از حجةالوداع پيامبر را در خواب ديد كه قرآن در دست
دارد و سرگرم خواندن است ولى ناگهان قرآن از دستش فروافتاده و مفقود شده بود وحشت
زده از خواب جست و آن را براى پدر نقل كرد. پيامبر فرمود دخترم من آن قرآنم كه به
همين زودى از نظرها ناپديد خواهم شد و فاطمه عليهاالسلام گريست. [ص 239 رياحين
الشريعه ج 1.]
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از ستمى كه پس از مرگ او بر فاطمه عليهاالسلام
خواهد رفت برايش شرح داد
- فاطمه عليهاالسلام گريه كرد و پيامبر هم گريست. آنگاه رسول خدا صلى اللَّه
عليه و آله او را دلدارى داد كه دخترم گريه نكن. فاطمه عليهاالسلام گفت من از آنچه
كه بر من وارد خواهد شد نمى گريم، بلكه از فراق تو مى گريم، پيامبر فرمود ترا بشارت
مى دهم در سرعت الحاق تو به من [ص 156 بحار ج 43] و فاطمه عليهاالسلام آرام شد.
نمونه اين سخن بصورت ديگرى نيز از عايشه نقل شده است. او مى گويد:
- اِنَّ رَسُول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله دَعا ابنَتَهُ فاطِمه
- فَسارَ فَبَكَتْ ثم سارَها فَضِحكَتْ
- رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله دخترش فاطمه عليهاالسلام را به نزديك خواند
- سر در گوشش نهاد و سخنى گفت و فاطمه عليهاالسلام گريست
- سپس بار ديگر سر در گوش او نهاد و سخنى گفت و فاطمه عليهاالسلام خنديد.
قُلتُ لفاطمة ما هذا الذى سارَك بِهِ رسُولُ اله فبكَيَت ثُمَّ سارَ فَضَحِكَتَ؟
عايشه گويد از فاطمه عليهاالسلام پرسيدم پيامبر كه سر در گوش تو نهاد و گريستى و
سپس سر در گوش تو نهاد و خنديدى علت چه بود؟ فَقالَتْ عَلَيهاالسّلامُ اَخبَرَنى
بِمَوتِه فَبَكَيْتُ
- ثُمَّ سارَنى فَاَخَبرنى اَنّى اَوّلُ مَنْ يَتِبُّعبه فَضَحِكُت
- فاطمه عليهاالسلام فرمود در بار اول پيامبر خبر مرگش را به من داد و من گريستم
- و سپس خبر داد من نخستين كسى هستم كه به دنبالش روان خواهم شد و به عالم بقا
خواهم شتافت و من خندان شدم (چون در خبر مرگش لقاى پدر است خرسند مى شود) آن ها
نمونه علاقه پدر به دخترش بودند و اين هم پاسخ علاقه دخترى به پدرش. سخن از مرگ است
ولى چون در آن خبر وصل است خوشحال مى شود و مى خندد و اين حكايت از آن دارد كه
پيوند معنوى فاطمه عليهاالسلام و پدر ريشه در جان او دارد وگرنه اين خلاف عادت و
طبيعت است كه كسى در خبر مرگ خويش خوشدل باشد.
آثار ناشى از مرگ پدر
به هر صورت رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله از دنيا رفت و فاطمه عليهاالسلام با
ماتم ها مواجه شد
- نه يك ماتم بلكه چند ماتم
- ماتم رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله كه براى او اعظم المصايب بود، ماتم از
ميان رفتن حق على عليه السلام كه فاجعه اى در اسلام بشمار مى آمد، ماتم جهل و غفلت
مردم از ضايع شدن حقوق خود و جامعه انسانى شان، ماتم وارد آمدن صدمه بر بدن او
بخاطر زورگوئى آن فرد نابكار، ماتم غربت اسلام كه براى روح فاطمه عليهاالسلام موجب
آزارى شديد بود و...
اين مجموعه سبب شدند كه او پس از رحلت پدر نتواند بيش از سه ماه دوام آورد و
منتظر حصول وعده پيامبر در الحاق به او باشد. جريانات پشت پرده پس از مرگ پيامبر
علنى شدند و طبيعى است فاطمه عليهاالسلام را بعلت بينش قوى تر غم و رنج سنگين تر
باشد. بويژه كه ببيند عده اى به اسم دين فريبكارى كنند و زحمت پيامبر صلى اللَّه
عليه و آله را بر باد دهند.
فاطمه عليهاالسلام در صدمه اين امور دچار اشك و آه و ناله گشت. وضع او همانند
وضع كسى شد كه از معشوق خود دور افتد و در عين حال صدمات و لطمات وارده بر اسلام دل
او را بلرزانند و بدانگونه كه توصيف كرده اند پيش بينى پيامبر در اشك ريزى فاطمه
عليهاالسلام در بيت الاحزان محقق شد و او قرين و همدم اشك ها شد.
گويند پيامبر روزى در حال مرگ چنان گريست كه محاسنش از اشك تر شد، از او علت
گريه را پرسيدند فرمود: اَبْكى لِذُريّتى وَ ما تَصنَعُ بِهِم شَرارُ امَّتى مِنْ
بَعْدى كَانّى بِفاطِمَةِ بِنْتى وَ قَدْ ظُلِمت بَعْدى وَ هِىَ تُنادى يا اَبتاهُ
فَلا يَعْنيها اَحَدٌ مِنْ امّتى [ص
44- اشكهاى فاطمه عليهاالسلام] براى نسل و ذريه ام مى گريم كه شروران امتم بعد
از من با آنها چه ها خواهند كرد، گوئى فاطمه عليهاالسلام را مى بينم كه مظلوم واقع
شده و فرياد يا ابتاه او بلند است و احدى از امتم او را يارى نمى كند...
اذان بلال
جلوه اى ديگر از رابطه محبت آميز او را با پدر در واقعه پس از مرگ پيامبر مى
بينيم آن هم بهنگام اذان گفتن بلال
- مى دانيم بلال پس از وفات رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم در صف مخالفان
سقيفه قرار گرفت و بعنوان اعتراض ترك اذان گفت و از مدينه خارج شد. روزى به مدينه
برگشت و درب خانه على عليه السلام را آتش زده و فاطمه عليهاالسلام را در بستر يافت
و از اين ماجرا شديداً متعجب گشت و علت را پرسيد. و ماجرا را به او خبر دادند و
طبيعى است كه شنيدن اين واقعه دل او را بلرزاند و او را متأثرتر سازد.
ظاهراً فاطمه عليهاالسلام پيامش داد كه دوست دارد صداى اذان او را بشنود،
بدينوسيله خاطره پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را تجديد كرده و خود را آرامش بخشد
بلال به مسجد رفت و اذان گفت. وقتى به نام پيامبر صلى اللَّه عليه و آله رسيد حسنين
دويدند كه بلال بس كن، مادر ما از شنيدن نام پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مدهوش
گرديده است و بلال مجدداً ترك اذان گفت ولى اين بار بخاطر جلوگيرى از آزار دل فاطمه
عليهاالسلام و احياى غم و درد او، و اى كاش خصم فاطمه عليهاالسلام به اين ميزان
حميت و انسانيت داشت.
بر سر مزار پدر
فضه گويد او روزى بر سر مزار پدر رفت و مشتى از خاك برداشت و استشمامش كرد و
چنين فرمود: بر آنكس كه خاك مزار رسول خدا را استشمام كند حق است كه در طول زمان از
بوى عطر و عود بى نياز گردد. مصائبى بر من وارد شدند كه اگر بر روزگاران وارد مى
شدند آنرا به شب بدل مى ساختند (حقيق على من شمَّ تُربة اَحمدٍ اَنْ لا يَشُمَ
مُدَى الزمان غواليا صُبَّت عَلَىَّ مَصائِبُ لَو اَنَّها صُبَّتَ على الايّام
صِرْنَ لِيالياً) بر سر مزار پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شكوه از دونان كرد و از
فراق سخن گفت و متذكر آن شد كه تنها و حيران است، فريادش در گلو شكسته و قدرت و
توانش به پايان آمده، حزن او بسيار است، شوقش به ديدار پيامبر صلى اللَّه عليه و
آله بى پايان. [ص 63، اشكهاى فاطمه عليهاالسلام] او در شرايطى بود كه غم و اندوه او
را از درون مى خوردند و كثرت تاثرات بهمراه مرارت ها و صدمات جسمانى زمينه را براى
مرگ زودرس او فراهم ساختند آرى، فاطمه عليهاالسلام از دنيا رفت در حاليكه جوان بود.
فاطمه و همسر
مقدمه
هر بعد و جنبه اى از حيات فاطمه عليهاالسلام كه مورد مطالعه قرار مى گيرند نكته
آموزند و هدايت كننده و شگفت آور. بركات آن بر همه افراد نازل است و براى امتى كه
خواستار رهيابى است نازل تر. ما آثار اين بركات را هم در دوران حياتش مى بينيم و هم
پس از وفاتش. چه بسيارند درس آموزى هائى كه زمينه هاى مختلف زندگى فاطمه
عليهاالسلام وجود دارند و مسلمانان با استفاده از آنها مى توانند راه حيات را براى
خود هموار سازند.
از مسائل درس آموز حيات فاطمه عليهاالسلام مسأله ازدواج و همسردارى اوست. بناى
زندگى ويژه اى كه اساس آن مبتنى بر اهداف و مقاصد انسانى و الهى، انس و صفا، تكميل
و تكامل، خلوص و وحدت و ثمره آن رشد طرفين، توليد نسل و گزينش آن بر اساس كفويت
ايمانى و اخلاقى و برترى يكى بر ديگرى در رديف افسانه هاست.
ازدواج در اسلام
ازدواج امرى محبوب و نوعى تن دادن به سنت آفرينش است. نظام آفرينش بر اساس زوجيت
است منفرد ماندن نوعى دور ماندن از اين نظام است. بدون ازدواج وصول به كمال مقدّر
ميسر نيست آدمى اگر علّامه زمان باشد و دائماً در مسير شد و تحول، مادام كه ازدواج
نكرده است كامل نيست.
چه بسيارند اهداف و مقاصد عاليه اى كه تنها در سايه ازدواج ميسر مى شوند مثل
آرامش و سكون كه براى تصميم گيرى هاى معقول آدمى نقشى اساسى ايفا مى كنند و يا
توليد نسل كه در سايه آن با حفظ شرايط زمين خدا پربار مى گردد. و بر اثر آن عبادت
ها رشد و كمال مى يابند و عمل آدمى در عبادت او را در رديف قديسين و مقربان قرار مى
دهد كه دو ركعت نماز متاهل از 70 ركعت نماز افراد مجرد برتر است و بالاتر [به كتاب
نظام خانواده در اسلام و كتاب تشكيل خانواده در اسلام از مؤلف مراجعه شود.]
آنچه كه در ازدواج مهم است وصول به حيات مشتركى است كه در آن رنگ و بوى انسانيت
باشد والحق موجبات رشد و تكامل آدمى را براى او ميسر سازد. وگرنه ازدواجى كه موجب
دغدغه خاطر گردد به رحمتش نمى ارزد. اگر در بحث مربوط به فاطمه عليهاالسلام سخن از
ازدواج است از آن نوعى است كه در آن رشد و كمال، همدلى و انس بچشم مى خورد و آگاهى
از كيفيت و رمز و رازش مى تواند درس آموز باشد.
ازدواج فاطمه
او ازدواجى دارد آگاهانه و هدفدار، گزينش شده و انديشيده كه بنايش استوار است بر
اتكاى به صفات انسانى و اخلاقى و ايمان، مرد و زن همتاى هم و يا به زبان عادى و
جارى همسرند، يعنى همشأن و هم رتبه، چيزى كه در اسلام از آن به كفويّت و همتائى ياد
شده است.
فاطمه عليهاالسلام تن به ازدواجى مى دهد كه حاصل آن رشد و كمال باشد نه سقوط و
انحطاط و افت كردن، ازدواجى را طلبيد و پذيرفت كه او را در نيل به اهداف انسانى او
كم رساند، و پايه هاى ستبر ايمان و عقيده شان را استوارتر سازد. در آن ارضاى هوس
زرق و برق ماديت نبود و يا دستيابى به جلال و جبروت ظاهر مطرح نبود.
فاطمه عليهاالسلام ازدواجى كرد كه داراى بار تقوا باشد، اگر چه از نظر ماديت در
سطحى نازل و حتى فروتر از حد معمول است. او به دختران درس داد كه در ازدواج به
دنبال معيارهائى بروند كه زندگى سازند، نه اسم و رسم آفرين. در انتخاب همسر شرافت و
ايمان و تقوا را مد نظر قرار دهند، نه دارائى و ثروت مكنت را، كه اگر فاطمه
عليهاالسلام آن را مى خواست برايش از هر جهت آماده و ميسر بود، و ما در همين بحث به
آنها اشاره خواهيم داشت.
سنّ ازدواج او
بد نيست نخست در اين مورد هم اشاره اى داشته باشيم كه مسأله اى بحث انگيز است.
آنچه كه در عرف و در بين عامه مردم شايع است و حتى گروهى از مورخان شيعه بدان اشاره
دارند اين است كه او در حين ازدواج 10 سال اول عمر را به پايان برده بود. امكان
وقوع چنين امرى محال و حتى داراى استبعاد عقلى هم نيست. زيرا از نظر اسلام شرط
ازدواج از يك سو رسيدن بمرحله بلوغ شرعى (پايان 9 سال قمرى) و از سوى ديگر وصول به
مرحله رشد است و اين هر دو در فاطمه عليهاالسلام وجود و حضور داشته اند.
اما مورخان ديگر سنين ديرى را هم براى تاريخ و سن ازدواج فاطمه عليهاالسلام ذكر
كرده اند. از جمله ابوالفرج اصفهانى در كتاب خود سن فاطمه عليهاالسلام را در ازدواج
18 سال ذكر كرده و ابن حجر هم در كتاب الاصابه همين سن را براى فاطمه عليهاالسلام
مطرح نموده است.
صاحب كتاب الاستيعاب سن فاطمه عليهاالسلام را در حين ازدواج حدود 15 سال و نيم
ذكر كرده كه در آن زمان از سن مولا اميرالمؤمنين عليه السلام 21 سال و 5 ماه گذشته
بود. مرحوم آيةالله محسن امين سن فاطمه عليهاالسلام را چهارده سال ذكر نموده و
ديگران هم حدود 17 سال و كمتر گفته اند. طوسى در مصباح المتهجد 13 سال نوشته (ص
561) و لى بنظر مى رسد كه با توجه به سخنان بزرگان تشيع مثل مرحوم شيخ مفيد و
ديگران بتوانيم سند
14- 16 سال را بپذيريم كه هم به سند نزديكتر است و هم از نظر رشد به عقل و
انديشه و صواب، كه در همه حال خدا داناتر است و غرض از اين سخن آن بود كه پاره اى
از استبعادهاى ذهنى را مخصوصاً در مسأله حمل و زاد و ولد طرد كنيم.
خواستگاران فاطمه
ازدواج فاطمه عليهاالسلام در مدينه صورت گرفت، مدينه در آن روزگار پايتخت حكومت
اسلام و پيامبر صلى اللَّه عليه و آله حاكم آن و در اوج قدرت و امكان بود چهره اى
بود شناخته شده و مورد اعتقاد مردم و طبيعى است كه در چنان صورتى علقه مردم به
داشتن پيوند با رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله لااقل براى دستيابى به قدرت و آبرو
بسيار باشد و خواستگاران ازدواج با فاطمه عليهاالسلسام متعدد، بويژه كه دو دختر
قبلى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و هم همسر مردانى سرشناس بودند. دو پسر ابولهب
داماد پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بودند و دو دختر پس از جدائى و رهائى شان از
آنان يكى پس از ديگرى با عثمان مرد مالدار و ثروتمند قريش ازدواج كرده بودند.
ابوبكر و عمر، هر كدام جداگانه خواهان فاطمه عليهاالسلام شدند و خواست خود را با
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در ميان نهادند [ص 11 طبقات ابن سعد ج 8] عثمان هم از
سوئى ديگر اين درخواست را كرده بود و رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود در اين
راه منتظر حكم خداوند است و بدين سان آنها را از ازدواج با فاطمه عليهاالسلام مأيوس
ساخت عبدالرحمن عوف كه از ثروتمندان به نام بود مدعى شد كه اگر فاطمه عليهاالسلام
را به من تزويج كنند يكصد شتر كه بارشان كتان مصرى باشد، با خانه اى به بهاى 10
هزار دينار مهريه ى او خواهد كرد و پيامبر صلى اللَّه عليه و آله روزى مشتى سنگريزه
از زمين برداشت و به سوى آنان پرتاب كرد كه شما فكر مى كنيد من برده ثروتم؟ كسى كه
بتواند سنگريزه مرواريد كند اين ثروت ها براى او مهم نيستند مَنْ يَقدِرُ عَلى هَذا
لا يهمّه كثرةُ الْمَهْر [و فاة الصديقه الزهراء ص 23.]
در پاسخ بسيارى از آنان مى فرمود: فاطمه عليهاالسلام هنوز كوچك است، من منتظر
قضاى الهى هستم [ص 11 طبقات]، من منتظر وحى هستم، [ج 2 سيره حلبى]، و مسأله ازدواج
فاطمه عليهاالسلام را به مقام ربوبى ارتباط داد [ص 130 الزهراء - محسن امين] يعنى
كه خداى بايد اجازه فرمايد.
زمينه ازدواج
درخواست هاى ازدواج براى فاطمه عليهاالسلام مكرر شدند و رسول خدا صلى اللَّه
عليه و آله همچنان از پاسخ مثبت خوددارى كرده و منتظر فرمان خدا بود. روزى سعد بن
معاذ به على عليه السلام گفته بود: بخدا سوگند مى بينم پيامبر صلى اللَّه عليه و
آله فاطمه عليهاالسلام را تنها براى همسرى تو برگزيده است. و اين فكرى است كه در
بين صحابه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله هم اشاعه يافته بود و بدين سان او را به
خواستگارى فاطمه عليهاالسلام تشجيع كرد.
حق اين است كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله مى دانست كسى همشأن و هم سنگر او
نيست و على عليه السلام تنها كفو فاطمه عليهاالسلام است. ولى روال كار را از دست
نداد و خواستگاران را كما فى السابق مى پذيرفت و محترمانه مى فرمود كه در اين كار
منتظر حكم خداوند است و او بايد دستور دهد تا زمانى كه قضاى الهى در اين راه محقق
گردد.
البته خانواده على عليه السلام هم با پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بيگانه
نبودند و على عليه السلام كسى بود كه در خانه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بزرگ
شده و در آنجا رشد يافته بود البته روزگارى هم در گذشته بود كه خود پيامبر صلى
اللَّه عليه و آله در خانه ابوطالب زندگى مى كرد. و امر سرپرستى او به عهده عمويش
بود. بدين سان علاوه بر خويشاوندى نزديك فاطمه عليهاالسلام و على عليه السلام (پسر
عمو و دختر عمو) رابطه انس هم بين دو خانواده برقرار بود و از آن گذشته، هم على
عليه السلام و هم فاطمه عليهاالسلام اين ويژگى را داشتند كه دست پرورده پيامبر صلى
اللَّه عليه و آله بودند و مخصوصاً على عليه السلام امين پيامبر صلى اللَّه عليه و
آله بود على عليه السلام كسى است كه در شب هجرت بجاى او خوابيده و پس از هجرت فاطمه
ها را (فاطمه مادر على عليه السلام، فاطمه عليهاالسلام دختر پيامبر صلى اللَّه عليه
و آله...) را به مدينه انتقال داده بود. غرض اينكه با آن سابقه آشنائى باز هم على
عليه السلام مراقب بود كه بيحساب قدم پيش نگذارد و پيامبر صلى اللَّه عليه و آله هم
بى اذن خدا اقدامى نكرد.
خواستگارى
سرانجام على عليه السلام مصمم به خواستگارى از فاطمه عليهاالسلام شد. و براى اين
خواستگارى وضو گرفت و دو ركعت نماز خواند (امرى كه در اسلام مستحب است) لباس بر تن
كرد و كفش پوشيد و به خانه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله رفت و در زد. رسول خدا صلى
اللَّه عليه و آله در خانه ام سلمه بود فرمود در را باز كنيد، كسى است كه خدا و
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله او را دوست مى دارند. در را باز كردند.
على عليه السلام وارد شد و روبروى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله دوزانو نشست. سر
به زير انداخت و چشم ها را به زمين دوخت و ساكت ماند. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله
خطاب به على عليه السلام كه چه كارى دارى؟ على عليه السلام گفت به خاطر حاجتى آمده
و از بيان آن شرم دارم و عرض كرد كه كرامت رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله بمن
اجازه مى دهد كه حرف خود را بگويم.
اى رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله تو بزرگم كرده اى، تو برايم از پدر و مادر
نيكوتر بوده اى، من خواستگار دخترى هستم كه در خانه تست و... رسول خدا صلى اللَّه
عليه و آله از اين سخن شادان شد و ذكر توحيد بر زبان راند [ص 131- الزهراء.]
در پاسخ على عليه السلام فرمود: فَابْشر يا عَلى
- اى على ترا مژده باد.
- اِنَّ الله عَزَّ وَ جَلَّ اَكْرَمَكَ كِرامة لَمْ يُكرَمْ بِمِثلِها اَحَداً
مطمئناً خداى عزوجل به تو كرامتى داد كه احدى را بدان مفتخر نداشت
- وَ اَنَّ اللَّه تَعالى اِذا اَكرَمَ وَليةَ وَ اَحَبُّهُ، اَكْرَمَهُ بِمالا
عَيْن رأتْ وَ لااُذنُ سَمِعَتْ [خصايص فاطميه] و خداى تبارك و تعالى بهنگامى كه
ولى خود را احترام كند و دوست بدارد، او را به گونه بزرگ مى دارد كه نه چشمى آن را
ديده و نه گوشى آن را شنيده است و...
على عليه السلام بر اين اساس پاسخ موافق شنيد و چنين فرمود: رَبِّ اَوْزِعنى
اَنْ اَشْكُرَ نِعْمَتَك اللَّتى اَنْعَمْتَ عَلىَّ
- خداوندا به من توفيقى عنايت كن تا سپاس نعمتى را كه به من عنايت كردى بجاى
آورم و...
آرى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله قول موافق داده بود
- بعد كه به مسجد تشريف برد در نخستين سخنرانى خود فرمود: جبرئيل بر من فرود آمد
و از جانب فرمانروائى عرش فرمان داد كه دخترم فاطمه عليهاالسلام را به عقد على عليه
السلام درآورم و هم فرمود پيوند همسرى على عليه السلام و فاطمه عليهاالسلام در
آسمانها بسته شده، [ص 33 الغدير 1] و بر اين اساس زبان ديگران را از غيبت ها و
سرزنش ها كوتاه كرد.
در كفويّت آنها
مى دانيم از مسائل فوق العاده مهم در ازدواج و اختيار همسر مسأله كفويّت است،
امرى كه اسلام را بر آن سفارش و نظرى بسيار است. غرض اين است كه زن و مرد در شأنى
باشند كه بتوانند همسر، همشأن و همتاى يكديگر باشند زبان و منطق هم را بفهمند و در
بعد اعتقادى مثل هم باشند و چون دو بال هم قدرت و هم توان باشند.
در ازدواج فاطمه عليهاالسلام و على عليه السلام بايد گفت كه كفو و همتاى يكديگر
بودند. فاطمه عليهاالسلام خود مى دانست كه دخترى بدون خواستگار نبود پدرش دنياى
اسلام را زير نگين داشت او در مقايسه با دختران ديگر وابسته به فردى مقتدر بود. مى
دانست كه او را در اين ازدواج به علت فقر على عليه السلام سرزنش مى كنند ولى در عين
حال او را بعنوان شوهر برگزيد [بحار ج 43 ص 18] چون على عليه السلام را همتاى مؤمن
خود مى شناسد.
على عليه السلام هم مى دانست كه فاطمه عليهاالسلام همپرواز اوست و مى تواند
همگام با او باشد. مى دانست او توانائى آن را دارد كه با روح عظيم على عليه السلام
همراه گردد. از همشأنى و همسرى او، از همدلى و هم سخنى او، از توان همرازى و مشاورت
او خبر دارد و بهمين علت به ازدواج با فاطمه عليهاالسلام دلخوش است و او را همسر
برمى گزيند.
بررسى ها هم نشان مى دهند كه على عليه السلام كوه مقاومت و ايثار بود و فاطمه
عليهاالسلام هم دست كمى از او نداشت، على عليه السلام در فقر و نادارى اختيارى بود
و متحمل آن و فاطمه عليهاالسلام نيز اينچنين بود. در پوشش و لباس، در احسان و
تفضّل، در فضايل انسانى و اخلاق اين دو هم انديشه و همراه بودند و بفرموده پيامبر
صلى اللَّه عليه و آله جدّاً اگر على عليه السلام نبود تا روز قيامت همتائى در روى
زمين براى فاطمه عليهاالسلام نبود. (لَولا اَنَّ اَميرالمؤمنين عليه السلام
تَروجّها، لَما كانَ لَها كُفُوا لى يَوْم القِيامَةِ عَلى الاَرضِ فَمَن دُونه
[بحار 43 ص 10]) و نمونه اين سخن از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بصورت ديگرى با
اندك تفاوتى وجود دارد بدينگونه لَولا اَنَّ اللَّه خَلَق فَاطمة لِعَلى ما كانَ
لَها عَلى وَجْهِ الارضِ كُفْوُ مِن آدَمَ وَ مَن دُونِهِ [روضه المتقين ج 8 ص 123]
در استحسان برخى از بزرگان آمده است برخى از پيامبران جد فاطمه اند و اگر زنده
بودند نمى توانستند با فاطمه عليهاالسلام ازدواج كنند ولى موسى عليه السلام و عيسى
عليه السلام جد فاطمه عليهاالسلام نبودند و مثلاً اگر بناى ازدواج بود حق ازدواج
داشتند ولى كفو او نبودند و اين نشان مى دهد كه شأن فاطمه عليهاالسلام از انبياى
اولوالعزم هم برتر است. [علامه مجلسى.]
سخنى ديگر از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در همين زمينه موجود است كه فرمود:
هَبَطَ عَلىَّ جبرئيلَ
- جبرئيل بر من نازل شدن فَقالَ يا مُحَمَّدُ انَّ اللَّهَ جَلَّ جَلالَهُ
يَقُولُ و گفت اى محمد، خداوند جل جلاله مى فرمايد: لَو لَمْ اَخْلُقْ عَليّاً ما
كانَ لِفاطمة كُفْوٌ مِن وُلِد آدَمَ وَ مِنْ ذريّته، اگر على عليه السلام را خلق
نمى كردم از نسل آدم و ذريه او همتايى نبود [جواهر السفيه
- احاديث در شأن على عليه السلام.]
هزينه ازدواج
رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله از على عليه السلام پرسيد براى ازدواج چه دارد؟
گفت شمشيرى، زرهى، و شترى آبكش، رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود شمشير براى
مرد جهاد و قدرت لازم است، شتر نيز براى گذران معيشت بايد باشد
- ولى براى آنكس كه از مرگ نهراسد زره به چه كار آيد؟ فرمود زره را بفروشد و
باقى را نگه دارد. [كفاية الطالب گنجى شافعى.]
على عليه السلام زره را به 480 درهم [ص 132 الزهراء] يا 500 درهم فروخت [ص 35
دلائل الامامه] و آن را براى ازدواج در اختيار گرفت. البته زندگى على عليه السلام
در بين مردم مدينه كمى پائين تر از حد متوسط بود و در واقع مى توان او را جزء طبقه
ضعيف و فقير بحساب آورد.
رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله بخشى از آن را به بلال داد كه بوى خوش بخرد،
بخشى را به ابوبكر داد كه با آن آنچه را دخترم نياز دارد بخر والباقى هم براى ديگر
هزينه ها نگه داشتند و عمار ياسر و چند تن ديگر را با ابوبكر همراه كرد كه صوابديد
هم تهيه جهاز ببينند.
صورت جهيزيه
اينكه براى فاطمه عليهاالسلام چه چيزهائى تهيه شد و بهاى آنها چقدر بود روايات
مختلف است. ما در اين بحث سعى كرديم جامعترين ليستى را كه در اين زمينه تهيه شده
است عرضه كنيم و آنها عبارت بودند از:
- يك پيراهن
- يك روسرى
- يك چادر سياه خيبرى
- يك تخت طناب پيچ كه طنابش از پوست خرما بود
- دو عدد تشك با روكش كتان مصرى كه در داخل يك ليف خرما بود و در ديگرى پشم
گوسفند. چهار بالش، با روكش چرم طائف و پر شده از پوشال علفهاى خوشبو
- پرده نازك پشمى، حصير بافت هجر (از روستاى بحرى) آسياب دستى، طشت مسى، مشك آب
چرمى قدح چوبى براى شير، ظرف آب آشاميدنى، آفتابه اى قيراندود، خم سبز رنگ، چند
كوزه سفالين، سفره اى چرمى، عباى فطوانى، محفظه آب [ص 137 الزهراء - محسن امين.]..
و سايل و ابزار بعنوان جهيزيه همين ها بودند، در برخى از اسناد مختصر تفاوتى ممكن
است بچشم بخورد كه چندان قابل ذكر نيستند و بهاى آن را برخى تا حدود 63 نوشتند. [ص
68 الزهراء - محسن امين.]
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله جهيزيه را ديد و با دست خود آنها را زير و رو كرد
فرمود خداوند آن را به اهل بيت مبارك گرداند [ص 94 بحار ج 43] در سخنى ديگر آمده
است كه فرمود اللّهم بارِك لِقَوْم جُل آنيتهم الخَزَف و... [ص 107 فاطمه الزهراء.
عليهاالسلام] و اين حكايت از ناچيزى و بى قدرى جهيزيه داشت و اين خود درسى است براى
همه كسانى كه در آستانه ازدواجند و از فقر خود نگران كه از فاطمه عليهاالسلام سرمشق
گيرند و به حداقل جهيزيه قانع باشند.