چشمه در بستر

مسعود پورسیدآقایی

- ۱۸ -


دعاهاى زهرا

[ر. ك: بخش پيوست ها (پيوست 2).] ]

دعا تجلى عشق است و فقر، محبت است و نياز.

دعا سرود جارى دل هاى پر كشيده از هستى است.

دعا سكوت گويا و فرياد خاموش روح هاى مشتاق است.

دعا زمزمه ى عشق است در خلوتگه يار.

دعا شاعرانه ترين پيغام است و رساترين كلام.

دعا معراج روح بزرگ تشنه ى عاشق است به سوى ابديت.

دعا پرواز به قله ى مطلق است و صعود به ماوراى آن چه هست.

دعا درخواست خواننده ى مشتاق و نيازمند تشنه است.

دعا مكمل معرفت و بال ديگر پرواز به افق بى كران هستى است.

دعا پيام بيدارى و سرشارى است.

دعا عشق است، تمنى است، دعا سراسر مستى است.

دعا نور است، تجلى است، دعا سراسر هستى است.

دعا عشق است و داعى، عاشق و مدعو، معشوق. در اينجا جمع عاشق است و عشق و معشوق.

دعا عصاره ى عبوديت است و بندگى، پرستش است و ستايش.

دعا اذن دخول به حريم حرم كبريايى است.

دعا عروج از خاك بر افلاك است.

دعا تجلى احساس عرفانى است.

دعا خروج روح از بند عينيت مادى پست و ابتذال روز مرگى است.

دعا انفجار روح است در ابديت.

دعا موسيقى روح است.

دعا و قرآن دو سرچشمه أمن و امانند.

دعا درخواست روحى است كه فاصله ى ميان آن چه هست و آن چه بايد را يافته.

دعا پرواز روح است به مبدا هستى.

دعا حضور در برابر خداست.

دعا قراست عشق است در لباس فقر.

دعا فرياد جدايى و بى اويى است.

دعا تماميت تفسير زندگى است. روح حيات است. بى او زندگى پوچ و هيچ و سرد و يخ زده است.

دعا ناله ى نى بريده از نيستان است.

دعا ناله ى نى سر برافراشته بر افلاك است.

دعا طلب روح هاى سترگ و بزرگتر از هستى است. همانانى كه زندگيشان را در

رفتن ها و حركت ها مى دانند و ماندن را گنديدن و پوسيدن.

دعا منزلگه عشق است وداعى، نزد عشق باخته اى رسوا و مدعو، جمال معشوق.

دعا پيوند عاشق است و معشوق، رب است و مربوب، عبد است و معبود.

دعا پيوند با يار است، نياز روح است، وسيله نيست، هدف است و مقصد.

دعا همنشينى با خداست.

دعا حلقه ى بين رابطه بين دنيا و آخرت است.

دعا كسب قابليت است براى تحصيل سهم زيادتر از فيض جارى خدا.

دعا دميدن روح اميد و حيات است در كالبد انسان و جامعه.

دعا ضمانت حيات و رشد فرد و اجتماع است از مرگ و بى هويتى و فساد و زوال.

دعا منبع عظيم تربيتى و اعتماد به نفس است.

دعا دور كننده ى تيرهاى بلاست.

دعا ذكراست، خروج از غفلت است، نجات از عذاب است، وسيله ى جلب بركت و حضور ملايكه و فرار شيطان است.

دعا شفاى دل هاست، بهار روح است.

دعا درمان روح هاى مضطرب و متلاطم است.

دعا درمان كبر دل هاست.

دعا تطهير نفاق قلب هاست.

دعا نور است، رزق روح است، نشانه ى عروج است و علامت حيات قلب.

دعا ورد نيست، هوس نيست، بى كارى نيست، زمزمه است، عشق است، عمل است آن هم بهترين عمل.

دعا در چهره ى مردانى مثل على عليه السلام زيباست، كه از شمشيرش خون و از زبانش ناله و از چشمش اشك مى بارد.

نيايش آشتى با خود است روى آوردن به خويشتن خويش است.

نيايش با رقه ى عشق است از عمق فطرت انسانى.

نيايش كوبيدن دركوب رحمت الهى است.

نيايش پاسخ به نداى درون است.

نيايش اضطرار انسان است در مسير خليفة اللهى.

نيايش قرب است، طهارت روح است، صفاست فناست.

نيايش عشق و حيرت و گريز و بيتابى يك دور افتاده است براى پيوستن، براى تجديد اتصال.

نيايش فرياد خاموش حنجره اى خسته و انسانى پا به تاول نشسته است براى قرب، وصول و فنا.

نيايش متعالى خواستن نيازهاى بالاتر از «زندگى هست» است.

نيايش تنها دست مايه ى ما براى توجه خدا به ماست.

نيايش رمز بين عاشق و معشوق است.

نيايش پنهانى ترين رابطه با ضمير انسانى است.

نيايش مرز فلاح و رويش و چراغ هدايت شب هاى ديجور است.

نيايش كليد خزائن رحمت الهى است. كليد هر خير است، كليد انس است.

نيايش محبوب خداست، مطلوب خداست، مقصود خداست.

نيايش خواسته ى خداست در هنگامه ى هديت تازيانه ى بلا بر فرد و جامعه.

نيايش پيوستن قطره به دريا، هيچ به همه چيز، بى نهايت كوچك به بى نهايت بزرگ است.

نيايش حقيقتى يافتنى است نه گفتنى. جامى است كه بايد آن را مستانه نوشيد.

نيايش صلاح انبيا و شيوه ى اولياست.

اين بابا آدم است:

(ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفرلنا و ترحمنا لنكونن من الخاسرين).

اين ابراهيم است:

(رب اجعل هذا بلد امنا وارزق اهله من الثمرات من امن منهم بالله واليوم الآخر).

(ربنا تقبل منا انك انت السميع العليم).

(ربنا واجعلنا مسلمين لك و من ذريتنا امة مسلمة لك وارنا مناسكنا...).

(ربنا وابعث فيهم رسولا منهم يتلوا عليهم آياتك).

(ربنا و تقبل دعاء).

(ربنا اغفر لى و لوالدى و للمؤمنين يوم الحساب).

اين نوح شيخ الانبياست... [به جهت اختصار از آوردن بقيه دعاها صرفنظر شد. مى توان به كتاب هايى كه در اين زمينه نوشته شده است، مراجعه كرد.]

اين خضر پير انبياست...

اين موسى و اين عيساست... و اين هم رسول بزرگ صلى الله عليه و آله است... و اين هم على مرد ميدان و محراب است... [«كان اميرالمؤمنين رجلا دعاء» على مردى بسيار دعا كننده بود. (امام صادق عليه السلام).]

اين هم ناله ها و اشك هاى حسين عليه السلام شهيد در بيابان عرفه و صحراى تفتيده ى كربلاست... [و نكته اين كه آخرين وصيت حسين عليه السلام به سجاد عليه السلام دعايى بود كه از مادرش زهرا عليهاالسلام آموخته بود.]

اين هم سجاد عليه السلام تجلى روح نيايش و ستايش و زبور آل محمدش... و اين هم مولانا المهدى (عج) فرزند رسول صلى الله عليه و آله و زهرا عليهاالسلام و على عليه السلام و حسين عليه السلام و سجاد عليه السلام... و اين هم دعاهاى زهرا عليهاالسلام است. اين كوثر خدا و ادامه ى رسول صلى الله عليه و آله و همتاى على عليه السلام و مادر حسين عليه السلام و زينب عليهاالسلام و سجاد عليه السلام و مهدى عليه السلام. پس با او زمزمه مى كنيم:

«... اللهم قد ترى مكانى و تسمع كلامى و تطلع على امرى و تعلم ما فى نفسى... و انت الرب الجواد بالمغفرة، تجد من تعذب غيرى و لا اجد من يغفر لى غيرك و انت غنى عن عذابى و انا فقير الى رحمتك فاسالك بفقرى اليك و غناك عنى و بقدرتك على و قلة امتناعى منك، ان تجعل دعايى هذا دعاء او افق منك اجابة... .

.. اللهم انزع العجب والرياء والكبر والبغى والحسد والضعف والشك والوهن والضر والاسقام والخذلان والمكر والخديعة والبلة والفساد من سمعى و بصرى و جميع جوارحى، و خذ بناصيتى الى ما تحب و ترضى يا ارحم الراحمين. .

.. اللهم صل على محمد و آل محمد، واغفر ذنبى واستر عورتى وآمن روعتى واجبر مصيبتى واغن فقرى و يسر حاجتى واقلنى عثرتى واجمع شملى واكفنى ما اهمنى و ما غاب عنى و ما حضرنى و ما اتخوفه منك يا ارحم الراحمين. .

.. اللهم اجعل ثارى على من ظلمنى، وانصرنى على من عادانى، اللهم لا تجعل مصيبتى فى دينى و لا تجعل الدنيا اكبر همى و لا مبلغ علمى. .

.. اللهم انك عفو تحب العفو، فاعف عنى. .

.. اللهم عملت سوء و ظلمت نفسى، فاغفر لى، انه لا يغفر الذنوب الا انت. .

.. اللهم انى اسالك تعجيل عافيتك و صبرا على بليتك و خروجا من الدنيا الى رحمتك... اللهم واجعل صلواتك و بركاتك و منك و مغفرتك و رحمتك و رضوانك و فضلك و سلامتك و ذكرك و نورك و شرفك و نعمتك و خيرتك على محمد و على آل محمد كما صليت و باركت و ترحمت على ابراهيم و آل ابراهيم انك حميد مجيد. .

.. اللهم اعط محمدا الوسيلة العظمى و كريم جزائك فى العقبى حتى نشرفه يوم القيامة يا اله الهدى. .

.. اللهم صل على محمد و على آل محمد و على جميع ملائكتك و رسلك، سلام على جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل و حملة العرش و ملائكتك والكرام الكاتبين والكروبين و سلام على ملائكتك اجمعين و سلام على ابينا آدم و على امنا حواء و سلام على النبيين اجمعين والصديقين و على الشهداء والصالحين و سلام على المرسلين اجمعين والحمدلله رب العالمين و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم و حسبى الله و نعم الوكيل و صلى الله على محمد و آله و سلم كثيرا» [فرازهايى از دعاهاى صديقه ى كبرى عليهاالسلام پس از تعقيب نماز عصر، به نقل از مسند فاطمة الزهرا عليهاالسلام، شيخ الاسلامى، ص 401.] .

.. بارالها! جايگاهم را مى بينى و كلامم را مى شنوى و بر تمامى كارهايم اشراف دارى و بر آن چه در وجودم مى گذارد آگاهى... و تو پروردگارى هستى كه گناهان را مى بخشى. به غير از من كسانى را مى يابى كه عذاب كنى ولى من جز تو آمرزنده اى را نمى يابم و تو از عذاب من بى نيازى و من نيازمند رحمت و لطف تو هستم، پس به سبب نيازمنديم به تو و بى نيازت از من و قدرت و تسلطت بر من، از تو مى خواهم كه اين دعايم را دعايى قرار دهى كه مقرون به اجابت باشد... .

.. بارالها! خودبينى و ريا و تكبر و تجاوز و حسد و ناتوانى و شك و سستى و ناراحتى و انواع بيمارى ها و نيز خذلان و مكر و حيله و خدعه و نيرنگ و فساد را از گوش و چشم و تمام اندامم دور دار و مرا به سوى آن چه دوست مى دارى و تو را خشنود مى سازد، راهنمايى كن، اى رحم كننده ترين رحم كنندگان! .

.. بارالها! بر محمد و خاندانش درود فرست و گناهم را ببخش و عيبم را پوشيده دار و ترسم را ايمنى بخش و گرفتاريم را جبران فرما. فقرم را بى نيازى مبدل و حاجتم را آسان ساز، و از لغزشم درگذر و آن چه را كه در پى آن هستم و نيز هر آن چه از من پنهان و آشكار است و مواردى را كه از تو در هراسم كفايت فرما، اى بهترين رحم كنندگان! .

.. بارالها! از كسى كه بر من ستم روا مى دارد انتقام گير و مرا بر هر كه با من دشمن است يارى فرما. .

.. خداوندا! مصيبت و گرفتاريم را در دينم مقرر مگردان و دنيا را مهم ترين مقصود و نهايت شناختم قرار مده. .

.. بار خدايا! تو آمرزنده اى و بخشايش را دوست دارى، پس از من درگذر. .

.. بار خدايا! كار زشت انجام داده و به خود ستم كردم، پس از من درگذر كه جز تو كسى گناهان را نمى بخشد. .

.. بارالها! از تو تعجيل در سلامتى و صبر در مصايب و خروج از دنيا به سوى رحمتت را خواستاريم. .

.. خداوندا! درودها و بركات و منت و بخشش و رحمت و خشنودى و فضل و سلامت و ذكر و نور و شرف و نعمت خود را بر محمد صلى الله عليه و آله و خاندان قرار ده، چنان كه درود و بركت و رحمت خود را بر ابراهيم و خاندان او ارزانى داشتى، زيرا تو همواره ستوده و بزرگوارى. .

.. بارالها! بالاترين مقام و بهترين پاداشت را در قيامت به محمد صلى الله عليه و آله ارزانى دار تا آن كه او را در آن روز شرافت عطا فرمايى، اى خداوند هدايت كننده! .

.. بار پروردگارا! بر محمد و خاندان او و بر تمامى فرشتگان و پيامبران و رسولان درود فرست. و سلام بر جبرييل و ميكاييل و اسرافيل و حاملان عرش و فرشتگان مقرب و فرشتگان بزرگوار، نويسنده ى اعمال مردم و سلام بر تمامى فرشتگان و سلام بر پدر ما آدم و مادر ما حوا و سلام بر تمامى پيامبران و راستگويان و شهيدان و صالحان و سلام بر تمامى رسولان. و تمامى سپاس ها و ستايش ها، تنها از آن خداوند جهانيان است. هيچ حول و قوه اى نمى باشد مگر از جانب خداى برتر و والاتر، و خداوند مرا كفايت مى كند و او بهترين وكيل و كارگزار است و درود خدا بر محمد و خاندانش باد.

«... سبحانك يا ذوالجلال والاكرام ما فعلت بالغريب الفقير اذا اتاك متحيرا مستغيثا ، ما فعلت بمن اناخ بفنائك و تعرض لرضاك و غدا اليك فجثابين يديك يشكوا اليك ما لا يخفى عليك، فلا يكونن يا رب حظى من دعايى الحرمان و لا نصيبى مما ارجو منك الخذلان. .

.. اللهم اذا ضاق المقام بالناس فنعوذبك من ضيق المقام.

اللهم اذا طال القيامة على المجرمين فقصر ذلك اليوم علينا كما بين الصلوة الى الصلوة. .

.. رب ارحم عند فراق الاحبة صرعتى و عند سكون القبر وحدتى و فى مفاز القيامة غربتى و بين يديك موقوفا للحساب فاقتى. .

.. سيدى يا بر يا رحيم استجب بين المتضرعين اليك دعوتى و ارحم بين المنتجبين بالعويل عبرتى واجعل فى لقائك يوم الخروج من الدنيا راحتى، واستربين الاموات يا عظيم الرجاء عورتى واعطف على عند التحول وحيدا الى حفرتى انك املى و موضع طلبتى والعارف بما اريد فى توجيه مسالتى. .

.. و يوم القيامة فبيض وجهى و حسابا يسيرا فحاسبى و بسرائرى فلا تفضحنى و على بلائك فصبرنى و كما صرفت عن يوسف السوء والفحشاء فاصرفه، و ما لا طاقة لى به فلا تحملنى». [قسمت هايى از دعاى صديقه ى طاهره عليهاالسلام در تعقيب نماز مغرب، به نقل از صحيفة الزهرا عليهاالسلام، جواد القيومى الاصفهانى.] .

.. منزه باد خداوندى كه داراى جلالت و كرم است. خداوندا! در مقابل غريب و نيازمندان گاه كه به تو پناهنده شود و از تو يارى جويد چه مى كنى؟ در برابر آن كه به درگاه تو آمده و خشنوديت را مى جويد و در پيشگاه تو بر خاك افتاده و از آن چه تو بدان دانايى شكايت مى كند چه مى كنى؟ پروردگارا! پس بهره ام را از دعايم نااميدى قرار مده و نصيبم را از آن چه از تو اميد دارم بيچارگى مقرر مفرما. .

.. پروردگارا! آن گاه كه ميان مردم بودن دشوار مى شود، از دشوارى و تنگناى آن به تو پناه مى برم. بارالها! آن گاه كه روز قيامت بر گناهكاران طولانى مى گردد، آن روز را بر ما كوتاه گردان، به كوتاهى فاصله ى بين دو نماز. .

.. بارالها! تو بر من رحم كن طاقت از كف دادنم را به هنگام مرگ دوستان و تنهاييم را هنگامى كه براى حسابرسى در پيشگاهت قرار مى گيرم. .

.. مولاى من، اى نيكوكار، اى مهربان، در ميان زارى كنندگان به درگاهت، دعاى مرا نيز اجابت كن و در ميان فرياد زنان، اشكم را مورد رحمت خود قرار ده و آسايشم را هنگام ملاقاتت در زمانى كه از اين دنيا خارج مى شوم مقرر ساز. اى نهايت اميد اميدواران! در ميان مردگان عيبم را بپوشان و آنگاه كه به تنهايى در ميان قبر قرار مى گيرم بر من لطف فرما. همانا تويى آرزوى من و جايگاه ابراز خواسته هايم و دانا به حاجتهايم. .

.. و در روز قيامت چهره ام را درخشان گردان و با محاسبه اى آسان مرا مورد حسابرسى قرار ده و به عيوبم شرمگين مساز و در بلاها صبورم گردان و آن گونه كه از حضرت يوسف بدى و زشتى را دور ساختى، زشتى و بدى را از من دور ساز و آنچه بدان طاقت ندارم بر من تحميل مكن.

«اللهم اجعلنا ممن كانه يراك الى يوم القيامة الذى قيه يلقاك و لا تمتنا الا على رضاك. اللهم واجعلنا ممن اخلص لك بعمله و احبك فى جميع خلقك.

اللهم صل على محمد و آل حمد واغفر لنا مغفرة جز ما لا نقترف بعدها ذنب و لا نكتسب خطيبئة و لا اثما...» [فقراتى از دعاى حضرت در روزهاى جمعه، به نقل از صحيفة الزهرا عليهاالسلام، جواد القيومى الاصفهانى.]

بارالها! ما را از كسانى قرار ده كه گويا تو را تا روز قيامت كه روز ديدار توست مى بينند و ما را جز بر خشنودى خود مميران.

خداوندا! ما را از كسانى قرار ده كه با عمل و اقدامشان به تو اخلاصى ورزيده و در تمامى مخلوقاتت، تو را دوست دارند.

پروردگارا! بر محمد و خاندانش درود فرست و ما را مورد بخشايشى قرار ده كه بعد از آن گناهى انجام نداده و خطا و اشتباهى را مرتكب نشويم...

عن زين العابدين عليه السلام قال: ضمنى والدى عليه السلام الى صدره يوم قتلو الدماء تغلى- و هو يقول: يا بنتى! احفظ عنى دعاء علمتنيه فاطمة عليهاالسلام و علمها رسول الله صلى الله عليه و آله و علمه جبرئيل عليه السلام فى الحاجة والمهم والغم والنازلة اذا نزلت والامر العظيم الفادح، قال ادع: «بحق يس والقران الكريم و بحق طه والقران العظيم يا من يقدر على حوائج السائلين، يا من يعلم ما فى الضمير يا منفسا عن المكروبين يا مفرجا عن المغمومين يا راحم الشيخ الكبير يا رازق الطفل الصغير يا من لا يحتاج الى التفسير صل على محمد و آل محمد وافعل بى...» [نفس المهموم، ص 374، به نقل از دعوات راوندى.]

(از امام زين العابدين عليه السلام روايت شده است كه فرمود: پدرم در روز شهادتش مرا به سينه اش فشرد و گفت: اى فرزندم! دعايى كه فاطمه عليهاالسلام مرا تعليم داد و او از رسول خدا صلى الله عليه و آله فراگرفت و رسول خدا هم از جبرييل، مواظبت نما كه در هنگام حاجت و وقوع امر بزرگ و به هنگام اندوه و بلا آن را برخوانى). به حق يس و قرآن كريم و به حق طه و قرآن عظيم، اى آن كه بر حاجت هاى نيازمندان قادر است. اى آن كه اسرار را مى داند، اى بر طرف كننده ى مشكل مشكل داران، اى گشاينده ى غم اندوهگينان، اى رحم كننده ى پيران و اى روزى دهنده ى طفلان، اى آن كه از هر تفسيرى بى نيازى، بر محمد و اهل بيتش درود فرست و با من آن كن كه سزاى توست.

عن جابر بن عبدالله الانصارى: ان النبى علم عليا و فاطمة عليهاالسلام هذا الدعاء و قال لهما ان نزلت بكما مصيبة او خفتما جور السلطان او ضلت لكما ضالة، فاحسنا الوضوء وصليا ركعتين وارفعا ايديكما الى السماء و قولا:

«يا عالم الغيب والسرائر يا مطاع، يا عليم يا الله، يا الله، يا الله، يا هازم الاحزاب لمحمد صلى الله عليه و آله يا كائد فرعون لموسى، يا منجى عيسى من الظلمة، يا مخلص قوم نوح من الغرق، يا راحم عبده يعقوب، يا كاشف ضر ايوب، يا منجى ذى النون من الظلمات، يا فاعل كل خير، يا هاديا الى كل خير، يا دالا على كل خير، يا امر بكل خير، يا خالق الخير يا اهل الخيرات، انت الله رغبت اليك فيما قد علمت و انت علام الغيوب اسالك ان تصلى على محمد و آل محمد». [مستدرك الوسائل، ج 2، ص 41.]

اى داناى غيب نهان! اى اطاعت شده! اى دانا! بارالها! بارالها!

بارالها! اى درهم شكننده ى گروه ها براى پيامبر! اى فريب دهنده ى فرعون براى موسى! اى نجات بخش عيسى از تاريكى! اى رهاننده ى قوم نوح از غرقاب! اى رحم كننده ى بنده اش يعقوب! اى برطرف كننده ى ناراحتى ايوب! اى نجات دهنده ى يونس از شكم ماهى! اى نيكوكار! اى هدايت گر به هر خير و نيكى! اى رهنمون به كار نيك! اى امر كننده ى به كار نيك! اى آفريننده ى خير و نيكى! اى اهل خير! تو معبودم هستى. در آن چه مى دانى به سوى تو مشتاق شده ام و تو داناى پنهانى ها هستى. از تو مى خواهم كه بر محمد و خاندانش درود فرستى.

اللهم بعلمك الغيب و قدرتك على الخلق احينى ما علمت الحياة خير الى و توفنى اذا كانت وفاة خير الى. اللهم انى اسالك كلمة الاخلاص و خشيتك فى الرضا والغضب والقصد فى الغنى والفقر و اسالك نعيما لا ينفذ و اسالك النظر الى وجهك والشوق الى لقائك من غير ضراء مضرة و لا فتنة مظلمة. اللهم زينا بزينة الايمان واجعلنا هداية المهديين يا رب العالمين». [بحارالانوار، ج 91، ص 225. براى آگاهى از ديگر دعاهاى حضرت بويژه دعاهاى عميق و مبسوط آن حضرت در تعقيبات نمازهاى يوميه مراجعه شود به مسند فاطمة الزهرا عليهاالسلام، سيد حسين شيخ الاسلامى، و صحيفة الزهرا عليهاالسلام، جواد القيومى الاصفهانى.]

پروردگارا! به حق علم غيبت و قدرتت بر تمامى هستى، مرا زنده بدار تا آن هنگام كه مى دانى زندگى برايم نيكوست و بميران آن زمان كه خير و نيكم را در مرگ مى دانى.

بارالها! اخلاص و ترس از عظمت خودت را در هنگام خشنودى و غضب، و ميانه روى در زمان بى نيازى و فقر را از تو خواستارم و از تو نعمتى را مى خواهم كه پايانى ندارد و نيز از تو خواستارم آن چه مرا خشنود مى سازد و پايان نمى پذيرد.

بارالها! خشنودى به حكم تو را مى خواهم و زندگى نيكو بعد از مرگ را از تو درخواست مى كنم و نيز ديدار رويت و شوق به ديدارت را بدون آن كه پريشان حالى و رنجى در آن باشد، يا در آشوبى فراگير قرار گيرم از تو خواهانم.

بارالها! ما را به زينت ايمان آراسته ساز و ما را هدايت گرانى قرار ده كه مشمول هدايت تو قرار گرفته باشيم، اى پروردگار جهانيان!

مجاهدت زهرا

زهرا اين مجاهد پا در ركاب، هميشه هوشيار بود و بيدار، چه در حجر و چه در ميدان.

دشمنان قسم خوردن رسول صلى الله عليه و آله در حجر اسماعيل، به بت ها قسم ياد كردند كه هر جا محمد صلى الله عليه و آله را پيدا كردند، با كشتن وى كارش را يكسره كنند. زهرا عليهاالسلام تا اين خبر را شنيد فورا خود را به پدر رسانيد و او را با خبر ساخت تا مراقب خود باشد. [مناقب، ج 1، ص 71، بحارالانوار، ج 18، ص 60.]

هر گاه دشمن خاكستر بر سر رسول صلى الله عليه و آله مى ريخت، زهرا عليهاالسلام با اين كه كودكى بيش نبود، با شتاب خود را به پدر مى رسانيد و در حالى كه چشمان كوچك و مهربانش پر از اشك بود، خاكسترها را از سر و روى پدر مى سترد.

رسول صلى الله عليه و آله نيز او را به سينه مى چسبانيد و اشك هاى او را پاك مى كرد و براى تسلاى او مى گفت:

دخترك عزيزم، گريه مكن كه خدا حافظ و نگهبان پدر توست. [سيره ابن هشام، ج 1، ص 416.]

يك بار كه رسول صلى الله عليه و آله در مسجدالحرام مشغول عبادت بود و به سجده رفته بود، مشتى از ارازل مكه به تحريك ابوجهل شكم گوسفند يا شترى را به سر او كشيدند و آن گاه در حالى كه مى خنديدند رسول صلى الله عليه و آله را مسخره مى كردند و هيچ كس جرات دفاع نداشت، اما همين كه اين خبر به فاطمه عليهاالسلام رسيد دوان دوان خود را به پدر رساند و آن را برداشت و سپس با دست هاى مهربانش سر و رو پدر را پاك كرد و او را نوازش نمود و به خانه بازآورد و بر آنها نفرين فرستاد. [صحيح بخارى، كتاب الصلوة، ج 2، ص 141، صحيح مسلم، كتاب الجهاد والسير، ج 5، ص 179.]

آن گاه كه در احد نائره ى جنگ تازه به خاموشى گراييده بود و نفاق پيشگان سپاه رسول صلى الله عليه و آله پا به فرار گذاشتند و يكى از همان شيطان ها فرياد برآورد كه محمد كشته شد. زهراى نوجوان با تنى چند از زنان ديگر شتابان به سوى معركه به راه افتادند. او فاصله ى ميان مدينه و احد را پياده طى كرد و پدر را با دندانى شكسته و پيشانى مجروح در آنجا يافت، صورت پدر را شستشو داد، اما زخم پيشانى هنوز خونريزى داشت، قطعه ى حصيرى را سوزاند و خاكسترش را بر روى زخم ريخت و بدين وسيله جراحت پدر را مداوا كرد. در همان جنگ رسول صلى الله عليه و آله و على عليه السلام شمشير خود را به زهرا عليهاالسلام دادند تا خونهايش را بشويد. [سيره ى ابن هشام، ج 3، ص 106، بحارالانوار، ج 38، ص 202؛ انساب الاشراف، ج 1، ص 324؛ صحيح بخارى، كتاب الجهاد، ج 6، ص 437؛ صحيح مسلم، ج 5، ص 178.] و باز همو براى جنگى كه روز بعد ممكن بود اتفاق افتاد (غزوه حمراء الاسد) اسلحه ى پدرش را آماده كرد.

در جنگ احزاب كه مدينه در محاصره قرار داشت، هر كس به اندازه ى توان خود جنگ را پشتيبانى مى كرد. زهرا عليهاالسلام نيز نان مى پخت تا بخشى از نيازمنديهاى مجاهدان سنگرنشين را تأمين كند.

در يكى از روزها كه براى فرزندان خود نانى تازه آماده كرده بود نتوانست بدون پدر از آن استفاده كند. از اين رو به خط مقدم جبهه نزد پدر شتافت و گفت:

«قرصا خبزته و لم تطب نفسى حتى اتيتك بهذه الكسرة؛ قرص نانى پختم اما دلم آرام نگرفت. ناچار آن را براى شما آوردم».

پدر نگاه مهربانش را به دخترش دوخت. آن گاه با صدايى آرام و خسته گفت. اين اولين غذايى است كه پس از سه روز پدرت بر دهان مى گذارد. [الطبقات، ابن سعد، ج 1، ص 400.]

در هنگام فتح مكه، زهرا عليهاالسلام براى پدر خيمه مى زد و براى شستشو و غسل او، آب آماده مى كرد تا گرد و غبار از تنش بشويد و رهسپار مسجد الحرام شود. [الطبقات، ابن سعد، ج 1، ص 400.]

وفاى زهرا

آنان كه به شهادت و حضورى در خود و جامعه رسيده اند و از سر هستى خود مستانه به پا خاستند و عاشقانه به سوى معبود پر گشودند، حقشان نه آن چنان است كه بتوان بيان كرد و يا از آن خشم پوشيد، زيرا ما بر سر گسترده ى خوان آنان نشسته و اين درس از زهرا عليهاالسلام آموخته ايم.

نقل است از جمله كارهايى كه زهرا عليهاالسلام- اين اسوه ى حق شناسى و وفا، سرشارى و كمال- تا پايان عمر بر آن مداومت داشت و هرگز ترك نكرد، زيارت قبور شهداى اسلام بود. او هفته اى دو بار- دوشنبه و پنج شنبه- به زيارت شهدا مى رفت. [عن ابى عبدالله عليه السلام «... تاتى قبور الشهداء فى كل جمعة مرتين. الاثنين والخميس» بحارالانوار، ج 43، ص 195، ح 24.] و در روايتى ديگر آمده است كه هر شنبه به زيارت قبر حمزه سيدالشهدا عليه السلام مى رفت. [عن ابى عبدالله عليه السلام قال: «ان فاطمة عليهاالسلام كانت تاتى قبور شهداء فى كل غداة سبت فتاتى قبر حمزة و تترحم عليه و تستغفر له»بحارالانوار، ج 43، ص 90، در سنن بيهقى، ج 4، ص 78، هر جمعه آمده است.]

او دست فرزندانش را مى گرفت و به ديدار حمزه و شهداى احد مى برد تا شهد شهادت را به كام آنان ريخته و درس وفا و حق شناسى را به آنان بياموزد. همين است كه گفته ام خط سرخ كربلا تداوم خانه ى سبز فاطمه عليهاالسلام است.

خودش نيز در لحظات واپسين، در وصيتش به على عليه السلام از او مى خواهد پس از وفاتش همواره به زيارت او بيايد، [«اوصيك يا اباالحسن ان لا تنسانى و تزورونى بعد مماتى» (الكوكب الدرى، ج 1، ص 253).] و على عليه السلام هم هر روز به زيارتش مى رفت. [فرائد السمطين، ج 2، ص 88، الفصول المهمة، ص 140.]

يكى از برادران مى گفت: دوستى مورد وثوق و رزمنده، قصد ازدواج داشت و بسيار علاقه مند بود كه در جشن ازدواجش حضرت زهرا عليهاالسلام حضور داشته باشد به همين منظور موقع ازدواج يكى از كارت هاى عروسى را برداشته و در آن نام حضرت زهرا عليهاالسلام را نوشت و آن را در حرم مطهر حضرت معصومه عليهاالسلام انداخت. موقع انداختن از آنها دعوت كرد كه حتما در جشن ازدواجش شركت كنند. بعد از اتمام مراسم خيلى دوست داشت كه بداند آيا حضرت زهرا عليهاالسلام در مراسم آنها بوده يا نه؟ تا اين كه شبى حضرت فاطمه عليهاالسلام را در خواب مى بيند و از ايشان مى پرسد كه آيا در جشن ما حضور داشتيد يا نه؟ حضرت مى فرمايد: «ما اگر به عروسى شما نياييم پس عروسى چه كسى برويم».

يكى از مادران شهدا مى گفت: مدتى بود به خاطر بعضى از مشكلات نمى توانستم به مزار شهدا رفته و براى پسر شهيدم فاتحه بخوانم. شبى در خواب ديدم از من گله مى كند كه چرا به سراغم نمى آيى؟ گفتم فردا صبح خواهم آمد. صبح آماده رفتن شدم كه صداى روضه اى مرا متوجه خود كرد، ذكر مصيبت حسين عليه السلام بود، با خود گفتم: امروز را مى روم روضه ى فرزند زهرا عليهاالسلام و روز ديگر به مزار شهدا مى روم. بالاخره آن روز گذشت وصبح روز بعد رفتم به مزار، ديدم زنى سياهپوش بر سر قبر پسرم فاتحه مى خواند. با خود گفتم: شايد قبر پسر مرا با قبر ديگرى اشتباه گرفته است. خوب است به او بگويم: جلو رفته از پشت به او گفتم: اشتباه نگرفته ايد؟ برگشت و نگاهى مهربان و آشنا به من انداخت. صورتش مى درخشيد، آرام گفت: نه همين جاست ما اشتباه نمى كنيم. مگر ديروز به مجلس پسر من حسين نيامدى؟ من هم امروز به ديدار پسر تو آمدم. اين را گفت و از نظر ناپديد شد و مرا در حسرت نگاه دوباره اش با يك دنيا خاطره تنها گذاشت.

يكى از بزرگان و مسئولين كه سهم مهمى در انقلاب دارد در مجلسى خصوصى در ميان تنى از رفقا، با اصرار آنان داستانى را كه براى خودش پيش آمده بود، چنين تعريف كرد: در ميان جمعى از دوستان بودم كه ناگهان زانوهايم سست شد و به زمين افتادم. محافظانم مرا به بيمارستان رساندند. در طول راه تمام بدنم سست شد به طورى كه قادر به حركت دادن آنها نبودم. در بيمارستان احساس كردم چانه ام هم دارد از كار مى افتد. فرزندم را كه به شدت متاثر و پريشان بود با اشاره به سوى خود خواندم و با هر جان كندنى بود به او فهماندم تا فرصت هست همه را خبر كند. ساعات آخر است. آن قدرى نگذشت كه چانه ام قفل شد، چشم هايم بسته شد و پلك هايم روى هم افتاد. كسانى كه در اطرافم بودند صدا به شيون بلند كردند. ديگر چيزى نفهميدم.

ناگهان خود را در عالم ديگرى يافتم. فضاى عجيبى و غير قابل توصيفى بود. در آنجا از من پرسيدند فلانى براى خدا چه كردى؟ تأملى كردم و برخى اعمالم را كه گمان مى كردم كارهاى مهمى است برشمردم. هر كدام را كه مى گفتم در جواب مى گفتند: ثبت نشده است. به لوحى كه در دست داشتند اشاره كردند و گفتند: به آن نگاه كن. نگاه كردم ديدم تمامى اعمال و لغزشهايم در آن ثبت است. خيلى شرمنده شدم. ديدم دستم خالى است و هيچ عذرى ندارم.

پرسيدند حال با تو چه كنيم؟ خيلى وحشت كرده بودم. كاملا خيس عرق شده بودم. زدم زير گريه. ديدم الان است كه ختم دادرسى را اعلام كنند و مرا ببرند. ناگهان با هر چه در رمق داشتم فرياد زدم. همه ى اينها كه مى گوييد درست، اما من فاطمه را هم دوست نداشتم؟ على را هم دوست نداشتم؟ صداى هق هق گريه ام همه جا را برداشته بود. و ديگر نتوانستم سخن بگويم. نگاهى كردند و گفتند راست مى گويى. نگاهى دوباره به من انداختند و گفتند: او را بازگردانيد، فرصتى دوباره به تو داده شد. از صفر شروع كن و اساس كار خود را قرآن قرار بده. تا سخنانش تمام شد ناگهان پلك چشمم تكانى خورد و باز شد. چانه ام هم آزاد شد. ديدم فرزندان و خويشان اطراف تخت من شيون مى كنند. با سختى به پسرم اشاره كردم كه نزديك بيايد. با صدايى به او گفتم: به بركت فاطمه نجات يافتم، نگران نباشيد، فرصتى دوباره به ما دادند.

اتاق كه خلوت شد از پسرم پرسيدم: آيا من فرياد هم كشيدم؟ گفت: فريادى نزدى، اما مدتى آن چنان تكان مى خوردى كه ما و همه ى دكترها دست و پاى خود را گم كرده بوديم و آن چنان عرق مى ريختى كه تمام تشك خيس شده بود. ديگر اميدى نداشتيم، كه ناگهان آرام شدى و لحظاتى بعد لب هايت تكانى خورد و گفتى: به بركت فاطمه نجات يافتم.

ولاى [از مفهوم، حقيقت، ضرورت زير بنا و آثار ولايت در نوشته اى ديگر به تفصيل گفت و گو شده است.] زهرا ]

چه كسى گلبرگ هاى شقليق و عطر گل ياس را نمى ستايد؟

چه كسى ترنم باران و بارش آبشاران و جوشش چشمه ساران را نمى ستايد؟

بهار را همه مى ستايند و چشم غزال را، و آواز بلبل را و پرواز كبوتر را و صلابت كوه را و درخشش خورشيد را.

من در تو اى قامت خدائى ، عطر و طهارت ، زيبايى و لطافت ، فرياد و صلابت ، پيچيدگى و شهامت، و در انتها عروج سبز را با هم مى بينم.

اى هديت خدايى

گرچه به كوتاهى شقايق

اما به بلنداى همه عصرها و نسل ها.

محبت زهرا عليهاالسلام، زهرا عليهاالسلام را دوست داشتن نيست كه فقط زهرا عليهاالسلام را دوست داشتن است! كه محبت زهرا عليهاالسلام حتى در دل دشمنان او هم لانه دارد.

عمق حركت زهرا عليهاالسلام و پيچش گامهاى او آن قدر پر صلابت و لطيف است كه هر بيننده را مسحور و هر شنونده را مبهوت مى كند.

مگر مى توان در دل، لطافت ياس و صلابت كوه را تحسين نكرد؟!

در روايت آمده است كه فاطمه عليهاالسلام را فاطمه عليهاالسلام نام نهادند؛ زيرا محبت او باعث جدائى از آتش جهنم است. [قال رسول الله صلى الله عليه و آله: «انى سميت ابنتى فاطمة لان الله عزوجل فطمها و فطم من احبها من النار» (بحارالانوار، ج 43، صص 12- 16 و 18 و 172) اين حديث در بسيارى از كتابهاى اهل سنت نيز آمده، از جمله «تاريخ بغداد» و «صواعق المحرقه» و «كنزالعمال» و... و عن سلمان قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله: «... يا سلمان من احب فاطمة ابنتى فهو فى الجنة معى و من ابغضها فهو فى النار. يا سلمان! حب فاطمة ينفع فى ماة من المواطن، ايسر ذلك المواطن الموت و القبر و الميزان و المحشر و الصراة و المحاسبه...» (مقتل الحسين عليه السلام خوارزمى، ص 59؛ ينابيع المودة، ص 263).]

به راستى اين كدامين محبت است؟

محبت هاى غريزى؟ يا عاطفى؟

يا محبتهاى ما كه در صندوقچه ى دلمان هزاران بت سر كشيده است؟

يا محبت هاى سلمان و مالك و فضه كه در قلب شان غير از محبت على عليه السلام و فاطمه عليهاالسلام ديگر هيچ نبود؟

محبتى كه تبعيت و اطاعت را در پى نياورد. [قرآن مى فرمايد: (ان كنتم تحبون الله فاتبعونى) نمى گويد «فاحبونى». از همين رو در روايتى «حى على خير العمل» به ولايت اهل بيت تفسير شده است. (بحارالانوار، ج 43 ص 44) پس ولايت اهل بيت عمل است و آن هم بهترين عمل. از همين رو زهرا عليهاالسلام در فرازى از كلامش مى فرمايد: شيعه كسى است كه اوامر ما را اطاعت و نواهى ما را ترك كند. (بحارالانوار، ج 68 ص 155). براى درك اين حقيقت مرور كردن بعضى از رواياتى كه صفات شيعه را توضيح مى دهد مفيد است:

رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد: «ان شيعتنا من شيعنا و تبعنا فى اعمالنا» (بحارالانوار ج 65، ص 155)؛

شيعه ما كسى است كه در اعمال خود از ما تبعيت و پيروى نمايد.

امام صادق عليه السلام مى فرمايد: هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله مكه را فتح نمود، بر كوه صفا ايستاد و فرمود: «يا بنى هاشم و يا بنى عبدالمطلب، انى رسول الله اليكم و انى شفيق عليكم. لا تقولوا: ان محمدا منا فوالله ما اوليائى منكم و لا من غيركم الا المتقون. الا فلا اعرفكم تاتونى يوم القيامة تحملون الدنيا على رقابكم و ياتى الناس يحملون الآخرة. الا و انى قد اعذرت فيما بينى و بينكم و فيما بين الله عزوجل و بينكم. و ان لى عملى و لكم عملكم» (بحارالانوار، ج 71، ص 188)؛ اى بنى هاشم! و اى پسران عبدالمطلب! من فرستاده ى خدا به سوى شما هستم و نسبت به شما خيرخواه و مهربانم. مبادا بگوييد محمد از ما است و به خود مغرور شويد، به خدا قسم، دوستان من چه از شما و يا غير شما، تنها پرهيزگارانند. آگاه باشيد، مبادا روز قيامت شما را ببينم در حالى كه دنيا را بر گرده ى خود حمل مى كنيد و ساير مردم آخرت راحمل مى كنند. آگاه باشيدكه من حجت را بر شما تمام كردم و عذرى ميان خود و شما و ميان خداوند بزرگ و شما باقى نگذاشتم. عمل من برخودم و عمل شما براى خودتان خواهد بود.

امام باقر عليه السلام به جابر مى فرمايد: «يا جابر، بلغ شيعتى السلام و اعلمهم انه لا قرابة بيننا و بين الله عزوجل و لا يتقرب اليه الا بالطاعة له. يا جابر من اطاع الله و احبنا فهو ولينا و من عصى الله لم ينفعه حبنا» (بحارالانوار، ج 71، ص 179)، اى جابر از جانب من به شيعيانم سلام برسان و آنها را آگاه ساز كه ميان ما و خداوند بزرگ قرابت و نسبتى وجود ندارد، و تقرب به او جز به عبادت و بندگى ممكن نيست. اى جابر! كسى كه خدا را اطاعت كند و ما را دوست بدارد، او از شيعيان و محبان ما خواهد بود. و آن كس كه خدا را نافرمانى كند، محبت ما او را فايده نمى بخشد.

امام باقر عليه السلام به جابر مى فرمايد: محبت ما اهل بيت به تنهايى كافى نيست. آنگاه مى افزايد: «فوالله ما شيعتنا الا من اتقى الله و اطاعه»، به خدا قسم شيعه ى ما كسى است كه تقوا و اطاعت را دارد. تا آنجا كه مى فرمايد:-«والله لا تنال و لا يتنا ولايتنا الا بالعمل» (الامالى، شيخ طوسى، ص 97). به خدا قسم تنها با عمل است كه مى توان به ولايت ما رسيد.

امام باقر عليه السلام مى فرمايد: «لا تذهب بكم المذاهب، فوالله ما شيعتنا الا من اطاع الله عزوجل» (الكافى، ج 2، ص 73)، مبادا شيطان شما را بفريبد و گرفتار آراء باطله كند. به خدا سوگند شيعه ما نيست مگر آن كسى كه در عمل، خداى بزرگ را اطاعت كند.

امام صادق عليه السلام مى فرمايد: «ليس من شيعتنا من يكون فى مصر يكون فيه آلاف و يكون فى المصر اورع منه» (بحارالانوار، ج 65، ص 164)؛ شيعه ما نيست كسى كه در شهرى چندين هزار نفرى زندگى كند و از همه با تقواتر نباشد.

امام صادق عليه السلام مى فرمايد: «قوم يزعمون انى امامهم والله ما انا لهم بامام لعنهم الله كلما سترت سترا هتكوه. اقول: كذا و كذا فيقولون: انما يعنى كذا و كذا انما انا امام من اطاعنى» (بحارالانوار، ج 2، ص 80)؛ جماعتى گمان مى كنند كه من امام و پيشواى آنانم، در حالى كه به خدا سوگند من هرگز امام آنان نيستم. درست نقطه مخالف اعمال مرا انجام مى دهند و گفته هاى مرا بر طبق ميل و هواى نفس خود تفسير مى كنند. من فقط امام و رهبران كسى هستم كه در همه ى اعمالش از من اطاعت و تبعيت نمايد. امام رضا عليه السلام به يكى از اصحاب خود مى فرمايد: «... لقد كان ابنه ولكن لما عصى الله عزوجل، نفاه الله عن ابيه، كذا من كان ما لم يطع الله فليس منا و انت اذا اطعت الله فانت منا اهل البيت.» (بحارالانوار، ج 43، ص 230)،... پسر نوح گرچه از نوح و پس او بود، ولى چون نافرمانى خداى بزرگ را كرد، خدا او را از پدرش نفى كرد. همين طور آنان كه منسوب به ما هستند و اطاعت خدا را نمى كنند از ما نيستند و تو هم (اى حسن وشاء) هر گاه طاعت خدا را بكنى، از ما اهل بيت هستى.

براى اطاعت بيشتر، ر: ك. بحارالانوار، ج 65، باب صفات الشيعة، ميزان الحكمة، ذيل كلمه ى شيعه، چهل حديث، امام خمينى (قدس الله نفسه الزكيه).]

محبتى كه تولى و تبرى و عشق به الله و كفر به طاغوت، اين هر دو را با هم نداشته باشد. [«عارفا بحقكم مواليا لاوليائكم و معاديا لاعدائكم» (مفاتيح الجنان، زيارت امام رضا عليه السلام). عرفان به حق ولايت ائمه است- و نه به حسب و نسب و تاريخ... آنها- كه در ما تولى و تبرى را ايجاد مى كند.]

محبتى كه باعث درگيرى من با بت هاى سركشيده ى درونم نشود ، محبتى كه باعث ذبح چهار الهه ى من- نفس دنيا و شيطان و خلق [نفس: (افرايت من اتخذ الهه هواه) (جاثيه، 23). دنيا: «الناس عبيد الدنيا» (كلام امام حسين عليه السلام)؛ (زين للناس حب الشهوات...) (آل عمران، 14)، شيطان: (الم اعهد اليكم يا بنى آدم الا تعبدوا الشيطان) (يس، 60)، خلق: (ان كان ابائكم و ابنائكم و... احب اليكم من الله و رسوله...) (توبه، 24).]

آرزوهايم- منى [اشاره به سير اعمال حج از آن هنگام كه چيزهايى را بر خود حرام مى كنى (احرام)، تا به معرفت و بينشى برسى (عرفات)، و به تدريج شعور به حدود و حرمات الهى در تو شكل بگيرد (مشعر الحرام)، و در اين مرحله تويى كه از عرفات و مشعر گذشته اى، بايد بر حذر باشى كه شيطان ها در تو طمع دارند و تو را به آرزوها و وسوسه ها مى بندند و اگر تا حال با تو كارى نداشتند به اين علت بود كه مطاعى نداشتى تا در تو سرمايه گذارى كنند. پس بايد مسلح بود و توانمند تا بتوان در سرزمين (منى) در مصافى هميشگى با شيطان وسوسه ها را (رمى) و آرزوها را (ذبح) كرد و تا چهار رگ دنيا، شيطان، خلق و نفس را به يكباره با تيزى وحدت، در راستاى هدف- رو به قبله- ذبح نكنى (قربانى) و از زيبايى ها و آن چه دارى براى خدا نگذارى و سر تسليم فرود نيارى و سر به عبوديت حق نسپرى (حلق)، از احرام بيرون نمى آيى و به حرم راه ندارى.]- نشود ، محبتى كه در من تحمل در بلا [«البلاء للولاء» هر كه بامش بيش برفش بيش تر. ر. ك: ميزان الحكمة، ج 2، ص 240.] را به همراه نياورد، آن هم تا آن حد كه پيمانه هاى بلا را جرعه جرعه، مستانه و دامن كشان سركشم و بر دشمن كه هيچ بر دوست هم ننالم و حتى از اين هم فراتر، شاكر و طالب [در برابر بلاها چند گونه مى توان موضع گرفت:

1- جزع

2- صبر

3- شكر و طلب

و در آخر زيارت عاشورا همين آخرى خواسته شده و مطلوب است «اللهم لك الحمد حمد الشاكرين لك على مصابهم».

تو مقام آنانى را مى خواهى كه در برابر مصيبت ها نه تنها جرع ندارد و صابرند كه بالاتر شاكرند و طالب.] باشم.

محبتى كه نتواند مرا رقص كنان در ميان آتش و جام هاى بلا ببرد ، از اين جدايى از آتش هيچ سهمى ندارد.

خلاف حكمت بارى است، راهى كه زهرا عليهاالسلام با پهلوى شكسته و بازوى ورم كرده و صورت نيلى رفته، و على با فرق شكافته و حسن با جگر پاره پاره و حسين با رگ هاى بريده من با پايم نروم و توقع جدايى از آتش را هم داشته باشم.

آن جا كه زهرا عليهاالسلام در راه امام زمان خود و پاسدارى از مقام ولايت جان مى دهد، تو خود ببين در پاسدارى از اين امانت الهى در كجاى راهى، كه زهرا عليهاالسلام اسوه است. [عن مولاناالمهدى (ارواحنا له الفداء): «و فى ابنته رسول الله لى اسوه حسنة» (بحارالانوار، ج 53، ص 180)، امام زمان عليه السلام مى فرمايد: دختر رسول خدا براى من الگوى خوبى است.

(بحث از الگو و ضرورت آن و نيز الگوى خوب، فرصت ديگرى را مى طلبد، اما همين قدر گفتنى است كه اسوه خوب (حسن) كسى است كه ملاك ها و معيارها را به تو بياموزد، نه امر و نهى ها و بكن و نكن ها را.) و در روايت معانى الاخبار كه پيشتر آوردم نيز چنين آمده بود. فاقتدوا (فاهتدوا) بالزهرة. (معانى الاخبار، ص 44) و در روايت ديگرى هم آمده كه زنى خدمت امام صادق عليه السلام رسيد و عرضه داشت: تصميم دارم هرگز ازدواج نكنم تا بدين وسيله به فضيلت و كمال بيشترى برسم. حضرت فرمود: اگر اين فضل و كمال بود، فاطمه عليهاالسلام از تو سزاوارتر بود، زيرا هيچ كس در تحصيل فضل و كمال از فاطمه عليهاالسلام پيشى نگرفته است. (به عبارت ديگر حضرت مى خواهد بفرمايد كه تو اگر طالب فضليت هستى راه او را پيش گير.) وسايل الشيعة، ج 14، ص 117؛ الامالى، شيخ طوسى، ص 370، مجلس 13، ح 795. (در آن جا اين روايت از امام باقر عليه السلام نقل شده است).]

هم چنان كه على عليه السلام و رسول صلى الله عليه و آله و حسين عليه السلام اسوه اند.

به اميد فلاح و رويشى.

توسل [ر. ك: بخش پيوست ها (پيوست 3).] به ساحت قدس زهرا ]

توسل، تقرب است [توسل الى ربه بوسيلة: تقرب اليه بعمل (مصباح المنير).

الوسيلة: التوصل الى الشى ء برغبة... (مفردات راغب)، وسيله: رسيدن به هدف با ميل و اشتياق است و حقيقت وسيله جويى به سوى خدا اين است كه راه خدا با دانش و پرستش بپيماييم و در جستجوى مكارم اخلاق باشيم. اين لفظ بسان قرب است. (كه در معنى «ما يتقرب به» بكار مى رود). توسل اليه بوسيلة اذ اتقرب اليه بعمل... (لسان العرب)، اگر كسى به عملى تقرب جويد مى گويند: توسل اليه و در حقيقت به هر وسيله اى كه نسبت به هدفى اتخاذ شود وسيله مى گويند، هر عمل خالصى كه براى خدا بياورند وسيله به سوى خداست (مانند انجام فرائض و مستحبات).

الوسيلة... والجمع: الوسائل، قال الجوهرى الوسيلة ما يتقرب به الى الغير (تاج العروس)، وسايل جمع وسيله است. جوهرى مى گويد: هر چيزى كه مايه ى نزديكى به ديگرى بشود به آن وسيله مى گويند.] و اهل بيت وسيله ى [على عليه السلام در مورد آيه ى (وابتغوا اليه الوسيلة) مى فرمود: «انا وسيلته» (تفسير برهان، ج 1، ص 469؛ الميزان، ج 5، 333) و زهرا عليهاالسلام هم در خطبه اش فرمود: «نحن وسيلة فى خلقه» (شرح ابن ابى الحديد، ج 16، ص 211). و امام صادق عليه السلام فرمود: «نحن السبب بينكم و بين الله عزوجل» (الامالى، شيخ مفيد) و رسول هم از قبل خبر داده بود. «هم- الائمة من ولد الحسين- العروة الوثقى و هم الوسيلة الى الله تعالى» (نورالثقلين، ج 1، ص 626).] آن منكران يا جاهل است يا معاند.

اهل بيت وسيلة تقرب انبيا [بحارالانوار، ج 91، و 27؛ رياحين الشريعة، ج 1، ص 52.] هستند و زهرا عليهاالسلام وسيله ى تقرب و توسل اهل بيت. اگر ما به زهرا عليهاالسلام متوسل مى شويم، تعجبى نيست كه اهل بيت به زهرا عليهاالسلام متوسل مى شدند.