چشمه در بستر

مسعود پورسیدآقایی

- ۱۶ -


افان مات او قتل انقلبتم على اعقابكم (تكريم الانصار و توبيخهم و مصيبة فوت الرسول و اخبار القرآن عنه)

ثم رمت عليه السلام بطرفها نحو الانصار [«بلاغات النساء»: لما فرقت من كلام ابى بكر و المهاجرين عدلت الى مجلس الانصار فقالت:... «كشف الغمة»: قال فما رايت اكثر باكية و باك منه يومئذ ثم عدلت الى مسجد الانصار فقالت:... «دلائل الامامة» كلام حضرت زهرا عليهاالسلام را بعد از گفت و گوى ايشان با ابوبكر آورده است. ابوبكر نامه اى نوشت و فدك را به حضرت بازگرداند. و آنگاه عمر نامه را گرفت و پاره كرد و فاطمه عليهاالسلام عمر را نفرين كرد و آنگاه به مجلس انصار بازگشت، از اين جهت عبارت را اين گونه آورده است. و اتت من فورها ذلك الانصار فقالت...] فقالت: يا معشر النقيبة، [«الاحتجاج»: الفتية (خ ل) (جمع فتى: جوانمردان، بخشندگان و بزرگان). «دلائل الامامة»: معشر البقية.] و اعضاد الملة، [«كشف الغمة» يا عماد الملة.] و حضنة [«بلاغات النساء»: حصون. «كشف الغمة»: حصنة.] الاسلام! ما هذه [در شرح نهج البلاغه ى ابن ابى الحديد (ج 16، ص 212) اين گونه آمده است. ما هذه الفترة عن نصرتى والونية عن معونتى و... (الونية: سستى و ضعف).] الغميزة [«كشف الغمة»: الفترة. در «شرح النهج» الغمزة.] فى حقى السنة عن ضلامتى؟!

اما كان رسول الله صلى الله عليه و آله ابى يقول «المرء يحفظ فى ولده»؟ [«دلائل الامامة»: اما كان رسول الله امر بحفظ المرء فى ولده؟. «كشف الغمة»: اما كان لرسول الله أن يحفظ فى ولده؟] سرعان ما احدثتم، [«بلاغات النساء»: سرعان ما أجد بتم فأكديتم.] و عجلان ذا اهالة! [در «شرح النهج» عجلان ما اتيتم. در «بلاغات النساء»: و عجلان ذا اهانة (اى ما اعجلكم فى اهانتكم اياى بما فعلتم معى).] و لكم طاقة بما احاول، و قوة على ما اطلب و ازاول، [از «و لكم طاقة» تا اينجا فقط در «الاحتجاج» آمده است.] اتقولون [«كشف الغمة»: اتزعمون.] مات محمد؟ [«كشف الغمة» و «بلاغات النساء»: رسول الله صلى الله عليه و آله. «شرح النهج»: الئن مات رسول الله صلى الله عليه و آله امتم دينه؟ ها ان موته لعمرى خطب جليل.] فخطب جليل، استوسع وهنه، [«بلاغات النساء» و «دلائل الامامة»:

وهيه (الوهى: شكاف و پارگى وسيع در چيزى)] و استنهر [«كشف الغمة»: استهتر. «شرح النهج» استبهم.] فتقه، وانفتق رتقه، [«بلاغات النساء»: و بعد وقته. «دلائل الامامة» و فقد راتقه.] و اظلمت الارض لغيبته، [«كشف الغمة»:... لغيبته واكتابت لخيرة الله و خشعت الجبال و اكدت الامال واضيع الحريم... «دلائل الامامة»:... لغيبته، و اكتبت و خيرة الله لمصيبته.] و كسفت الشمس والقمر وانتثرت النجوم: [از «و كسفت» تا اينجا فقط در «الاحتجاج» است.] لمصيبته، و اكدت الآمال و خشعت الجبال، واضيع الحريم، و اذيلت الحرمة عند مماته. [«دلائل الامامة»: و اذيلت الحرقه بموت محمد. در «شرح النهج» از عبارت «واضيع» تا اول آيه (و ما محمد...) اين گونه آمده است: و اضيع بعد الحريم وهتكت الحرمة و اذيلت المصونة و تلك نازلة اعلن بها كتاب الله قبل موته و انباكم بها قبل وفاته فقال: «و ما محمد...»] فتلك والله النازلة الكبرى والمصيبة العظمى لامثلها نازلة و لا باعقة عاجلة، [از «والله النازلة» تا اينجا در «الاحتجاج» آمده است. در «دلائل الامامة» و «كشف الغمة» اينگونه آمده است. فتلك نازلة اعلن... «بلاغات النساء»: و تلك نازل علينا بها كتاب...] اعلن بها كتاب الله جل ثناوه فى افنيتكم، فى [كلمه «فى» فقط در «الاحتجاج» آمده است.] ممساكم و مصبحكم يهتف فى افنيتكم هتافا [«بلاغات النساء»: يهتف بها فى اسماعكم هتافا.] و صراخا و تلاوة و الحانا، [«صراخا و تلاوتا و الحانا» فقط در «الاحتجاج» آمده است.] و لقبله ما حل [«دلائل الامامة»: و لقبل ما خلت به انبياء...] بانبياء الله و رسوله، حكم فصل و قضاء حتم، [«حكم فصل و قضاء حتم» فقط در «الاحتجاج» آمده است.] (و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم على اعقابكم و من ينقلب على عقبيه فلن يضر الله شيئا و سيجزى الله الشاكرين). [سوره ى آل عمران، آيه ى 144.]

لغات

رمت: از رمى: انداختن و پرت كردن، در اينجا مراد انداختن نگاه است.

طرف: چشم نگاه.

معشر: جماعت، گروه.

نقيبة: مونث نقيب، جمع آن نقبا. رئيس، سرپرست، طرف مشورت و رايزنى، بزرگ و سرور.

اعضاد: جمع عضد: بازوان، ياران.

حضنة: جمع حاضن: حافظ و نگهدارنده.

غميزة: سستى در عمل و نادانى در عقل، رجل غمز يعنى مرد ضعيف.

سنة: خواب سبك، چرت، غفلت.

ظلامة: به معناى مظلمة، آن چيزى كه ستمگر از شما گرفته باشد و شما در پى گرفتن آن باشيد، چيزى كه ظلمانه از انسان گرفته شود، ظلمى كه به انسان رسيده است.

سرعان، عجلان: هر دو اسم فعل به معناى سرع و عجل و در آن معناى تعجب است. يعنى چه با سرعت و با شتاب.

عجلان ذا اهالة: از براى كسى كه خبرى مى دهد به بودن چيزى پيش از وقت آن.

خطب: امر عظيم، كار، چيز.

استوسع: از وسع، گشاد شد، وسيع و جادار شد، گسترش يافت. و هن: ضعف و سستى.

استنهر: گشاد شد، وسيع و گشاد شد، گسترش يافت.

فتق: شكاف.

اكدت: كم شد، ناكام ماند.

نازلة: حادثه، فاجعه.

بائقة: بلا، مصيبت، رخداد دردناك.

افنية: جمع فنا، عرصه ى گشاد رو به روى منزل، آستانه ى خانه ها.

هتاف: آواز بلند، فرياد زدن.

صراخ: صدا، صداى بلند و شديد.

تلاوة: خواندن.

الحان: فهماندن، الحنه القول: سخن را به او فهماند و او هم آن را فهميد. الحان: جمع لحن و صوت با آهنگ، او از با نظم و ترتيب و آهنگ مخصوص.

حكم فصل: حكم قطعى.

13. اگر پيامبر صلى الله عليه و آله بميرد يا كشته شود، به گذشته ى خود بازخواهيد گشت

(بزرگداشت و توبيخ انصار، مصيبت فقدان پيامبر صلى الله عليه و آله و خبر دادن قرآن از آن)

آنگاه نگاهى به انصار انداخت و فرمود: اى گروه بزرگان، و ياران دين، و نگهبانان اسلام! چيست اين سستى در حقم، و خواب زدگى در مورد دادخواهى ام؟ آيا پدرم رسول خدا همواره نمى فرمود: حرمت هر كس در فرزندانش پاس داشته مى شود؟ وه! چه شتابان اوضاع را واژگون كرديد و چه زود به آنچه زمانش نرسيده بود، اقدام كرديد، با اين كه شما بر انجام مقصد من توانمند، و برگرفتن آنچه مى خواهم نيرومنديد. (شما در مبارزه با غاصبان و گرفتن حق من صاحب عده و عده ايد).

آيا مى گوييد محمد صلى الله عليه و آله مرد؟ آرى اين مصيبتى است بزرگ و اندوهى سترگ، شكافى كه هر دم فراخ تر، و گسستگى اش دامنه دارتر و وسعتش فزون تر گردد.

در نبودش زمين تاريك، و در مصيبتش خورشيد و ماه بى فروغ و ستاره ها پراكنده شد، و هنگام مرگش اميدها منقطع، كوه ها منهدم، حريم ها ضايع و حرمت ها [مقصود از بين رفتن حريم و حرمت خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله است.] زايل شد.

به خدا قسم مرگ او فاجعه اى بس بزرگ و مصيبتى بس دهشتناك بود. رخدادى كه بسانش همتايى و در دار دنيا برايش جبرانى نيست، (اما نه چنان است كه شما اين تقدير الاهى را ندانيد و از آن بى خبر مانيد) كتاب خداى بزرگ كه صبح و شام در خانه هايتان با صداى بلند و الحان گوناگون (يا با خواندن و فهماندن) خوانده مى شود (قبلا) از آن خبر داده است، و پيش از آن هم در مورد همه پيامبران اتفاق افتاده است.

مرگ حكمى است قطعى و تقديرى است حتمى. «و محمد فقط فرستاده ى خداست و پيش از او پيامبرانى آمده اند، آيا اگر او بميرد يا كشته شود، شما به پيشينه ى خود (جاهليت) برمى گرديد؟ هركه واپس گرايد، به خدا زيانى نمى رساند و خداوند شاكران را پاداش خواهد داد.»

تحريك الأنصار

ايها بنى قيلة! أاهضم [«دلائل الامامة»: ابنى قيلة اهتضم.] تراث ابى؟ [«بلاغات النساء» و «كشف الغمة»: ابيه.] و انتم بمراى منى [«بلاغات النساء»: منه. و در ديگر نسخه ها بدون «منى».] و مسمع؟ و منتدى و مجمع؟ [«و منتدى و مجمع» فقط در «الاحتجاج» آمده است.] تلبسكم الدعوة و تشملكم الخبرة، [«دلائل الامامة»: الجبن. «بلاغات النساء»: و تثملكم الحيرة. «شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد»: تبلغكم الدعوة و يشملكم الصوت.] و انتم ذوو العدد والعدة، [«دلائل الامامة»:... والعدد لكم الدار والجنن. (الجنن هنا الدار ايضا، و يقال لكل ما ستر: جن و اجن).] والاداة والقوة، و عندكم السلاح والجنة، توافيكم الدعوة فلا تجيبون؟

و تاتيكم الصرخة فلا تغيثون و انتم موصوفون بالكفاح، معروفون بالخير والصلاح، [از «والادة و القوة» تا اين جا فقط در «الاحتجاج» آمده است.] والنخبة التى انتخبت، [«دلائل الامامة»: و انتم نخبة الله التى امتحن و نحلته التى انتحل و خيرته التى انتخب لنا اهل البيت فنابذتم فينا العرب و ناهضتم... «بلاغات النساء»:... نخبة الله التى انتخب لدينه و انصار رسوله و اهل الاسلام والخيرة... «كشف الغمة» و انتم الاولى، نخبة الله التى انتخب خيرته التى اختار لنا اهل البيت، فباديتم العرب و بادهتم الامور و كافحتم البهم.] والخيرة التى اختيرت لنا اهل البيت. قاتلتم العرب، و تحملتم الكد والتعب، [اين عبارت فقط در «الاحتجاج» آمده است.] و ناطحتم [«دلائل الامامة»: ناهضتم.] الامم و كافحتم البهم، لا نبرح ا و تبرحون، نامركم فتاتمرون، [«بلاغات النساء»: لا نبرح نامركم و تامرون.] حتى اذا دارت لكم [«بلاغات النساء» و «كشف الغمة»: دارت لكم. «دلائل الامامة»: دارت بنا و بكم.] بنا رحى الاسلام و در حلب الايام، [«بلاغات النساء»: الانام. «دلائل الامامة» البلاد.] و خضعت ثغرة [«دلائل الامامة». بغوة.] الشرك، و سكتت فورة الافك، [«كشف الغمة»: الشرك.] و خمدت نيران الكفر، [«دلائل الامامة»: خبت نار الحرب. «بلاغات النساء»: باخت نيران الحرب.] و هدات دعوة الهرج، [«دلائل الامامة»: و هدات روعة الهرج. «كشف الغمة» و هدت دعوة الهرج.] واستوسق نظام الدين. فانى حرتم [«دلائل الامامة» جرتم. «شرح النهج»: افتأحزتم بعد الاقدام.] بعد البيان؟

و اسررتم بعد الاعلان؟ و نكصتم بعد الاقدام؟ [«دلائل الامامة» بعد الاقدام عن قوم نكثوا ايمانهم...] و اشركتم بعد الايمان؟، [«شرح النهج»: و جبنتم بعد الشجاعة.] بوسا لقوم (نكثوا ايمانهم من بعد عهدهم و هموا باخراج الرسول و هم بدووكم اول مرة اتخشونهم فالله احق ان تخشوه ان كنتم مومنين). [سوره ى توبه آيات 12 و 13. در «كشف الغمة و «دلائل الامامة» قبل از اين آيه چنين آمده است. (وطعنوا فى دينكم فقاتلوا ائمة الكفر انهم لا ايمان لهم لعلهم ينتهون. الا تقاتلون قوما نكثوا ايمانهم). در «دلائل الامامة» قسمت آخر آيه (الا تقاتلون) نيامده است.]

لغات

ايها: اسم فعل است به معناى هيهات يعنى دور است.

قيلة: نام زنى كه نسبت قبايل انصار (اوس و خزرج) به او مى رسد.

اهضم: به من ظلم مى شود. از هضم، به معناى شكستن، ظم كردن، بازداشتن و نقص.

منتدى: مجلس و مجمع.

تلبسكم: فرامى گيرد شما را.

دعوة: ندا، فرياد مظلوميت.

خبرة: آگاهى، اطلاع.

كفاح: بدون زره و سپر به استقبال دشمن رفتن، جنگ رويارويى بى باكانه با دشمن.

خيرة: نيكان.

ناطحتم: (نطح الكبش. شاخ به شاخ شدن) پ. پيكار كرديد، با دشمن با نهايت كوشش و جديت جنگيديد و آنها را دفع كرديد.

كافحتم: بى باكانه درگير شديد.

بهم: جمع بهمة: قهرمانان، دليران.

نبرح: حركت مى كنيم، گام برمى داريم.

دارت: چرخيد.

در: زياد و فراوان شد.

حلب: دوشيدن، در اينجا كنايه از بركات.

ثغرة: گودى زير گلو. شكاف رخنه، در اينجا مقصود خضوع گردنكشان است.

افك: دروغ.

فورة: جوشش، خيزش.

خمدت: خاموش شد.

خبت: فرونشستن شعله هاى آتش.

هدات: آرام گرفت، ساكن شد.

الهرج: فتنه و آشوب، قتل و كشتار، به هم ريختگى و آشفتگى.

استوسق: به هم پيوست، جمع شد و گرد آمد و فرمانبردار شد، مرتب و منظم شد و سر و سامان يافت.

حرتم: متحير و حيران شديد. حرتم: رو برگردانديد.

نكوص: عقب گرد.

نكث: نقض كرد.

14. تحريك انصار

شگفتا اى فرزندان قيله! (انصار) پيش چشم شما ميراث پدرم به تاراج برند، و حال آنكه داراى انجمن و اجتماعيد، و فرياد دادخواهى ام مى شنويد و از احوالم آگاهيد، و داراى نفرات و ادوات، آلات و قوات، و سلاح و سپريد. صدايم را پاسخ نمى گوييد و فريادم را فريادرسى نمى كنيد. با اين كه به جنگاورى مشهور و به خير و صلاح معروفيد، و براى ما اهل بيت نخبگان منتخب، و خوبان برگزيده ايد.

با عرب درافتاديد، و رنج كارزار به جان خريديد، و با امت ها به رزم برخاستيد و با پهلوانان به نبرد ايستايد، ما حركت نمى كرديم مگر اين كه شما حركت مى كرديد، ما فرمان مى داديم و شما سر به فرمان ما داشتيد. تا اينكه آسياى اسلام با ما به گردش درآمد، و روزگار به كام افتاد، و نعره ى شرك فروخفت، و لهيب دروغ فرونشست و آتش كفر بى فروغ گشت، و دعوت به آشفتگى آرام گرفت، و نظام دين سامان يافت.

چگونه پس از روشن شدن سرگردان مانده ايد و پس از آشكار شدن (حق) آن را پوشيده مى داريد؟ و پس از شروع به كار سر باز مى زنيد، و پس از ايمان شرك مى ورزيد؟ بدا به حال جماعتى كه «پس از پيمان بستن سوگندهايشان را شكستند، و براى اخراج پيامبر كوشيدند، و اينان آغازگر (تجاوز و تعدى)بودند. آيا از اينان مى هراسيد؟ در حالى كه خداوند سزاوارتر است كه از او بهراسيد، اگر با ايمان هستيد».

و سيعلم الذين ظلموا اى منقلب ينقلبون

الا و قد أرى [«كشف الغمة» أرى والله.] ان قد اخلدتم الى الخفض، و ابعدتم من هو احق بالبسط والقبض، [از «و ابعدتم» تا اين جا فقط در «الاحتجاج» آمده است.] و خلوتم بالدعة، [«دلائل الامامة»: و ركنتم الى الدعة.] و نجوتم بالضيق من السعة، [اين عبارت فقط در «الاحتجاج» آمده است. و در «بحارالانوار» اين گونه آمده است: نجوتم من الضيق بالسعة.] فمججتم [در «دلائل الامامة» و «بلاغات النساء». قبل از اين عبارت اين گونه آمده است: فعجتم عن الدين.] ما وعيتم، [«دلائل الامامة»: فمحجتم الذى استوعيتم. «بلاغات النساء»: بججتم. «كشف الغمة»: فمججتم الذى اوعيتم. «شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد»: وسغتم.] و دسعتم الذى تسوغتم. [«دلائل الامامة»: دسعتم ما استرعيتم. الا و ان تكفروا... «كشف الغمة»: ولفظتم الذى سوغتم. «شرح نهج البلاغه»، ابن ابى الحديد»: وسغتم.] (فان تكفروا انتم و من فى الارض جميعا فان الله لغنى حميد). [سوره ى ابراهيم، آيه ى 9. «دلائل الامامة» در ادامه، آيه ى ديگر سوره ى ابراهيم (آيه ى 9) را نيز آورده است: (الم ياتكم نباء الذين من قبلكم قوم نوح و عاد و ثمود والذين من بعدهم لا يعلمهم الا الله جاءتهم رسلهم بالبينات فردوا ايديهم فى افواهم و قالوا انا كفرنا بما ارسلتم به و انا لفى شك مما تدعوننا اليه مريب).]

الا و قد قلت ما قلت هذا [«بلاغات النساء»: الا و قد قلت الذى قلته. «دلائل الامامة»: الا و قد قلت الذى قلت. «شرح نهج البلاغه»، ابن ابى الحديد»: و قد قلت لكم ما قلت.] على معرفة منى بالخذلة التى خامرتكم والغدرة التى استشعرتها قلوبكم [اين عبارت فقط در «الاحتجاج» آمده است. و در «بلاغات النساء» آمده است:... على معرفة منى بالخذلان الذى خامر صدوركم و استشعر قلوبكم. «كشف الغمة»: بالخذلةالتى خامرتكم و خور القناة و ضعف اليقين ولكنه فيضة النفس.] ولكنها [«بلاغات النساء»: ولكن قلته.]

فيضة النفس و نفثة الغيظ و خور القناة [در «دلائل الامامة» اين عبارت نيامده است.] و بثة الصدر و تقدمة [«دلائل الامامة» معذرة.] الحجة، فدونكموها فاحتقبوها دبرة [«بلاغات النساء» و «كشف الغمة»: مدبرة. «شرح النهج»: فاحتووها مدبرة.] الظهر، نقبة الخف [«دلائل الامامة»: نافية الخف.] باقية العار موسومة بغضب الجبار و [اين عبارت فقط در «الاحتجاج» آمده است. «شرح النهج»: موسومة الشعار.] شنار الابد، موصولة ب (نار الله الموقدة التى تطلع على الافئدة)، [سوره ى همزه، در «دلائل الامامة» و «كشف الغمة». ادامه سوره همزه نيز آمده است. (انها عليهم موصدة فى عمد ممددة).] فبعين الله ما تفعلون (و سيعلم الذين ظلموا اى منقلب ينقلبون). [سوره ى شعراء، آيه ى 227.] و انا ابنة [«كشف الغمة»: بنت.]

(نذير لكم بين يدى عذاب شديد)، [سوره ى سبأ، آيه ى 46.] ف (اعلموا... انا عاملون وانتظروا انا منتظرون). [سوره ى هود، آيات 121- 122. در «دلائل الامامة» در ادامه ى اين آيات، آياتى ديگر نيز آمده است. (و سيعلم الكفار لمن عقبى الدار) (رعد، 42)، (و قل اعلموا فسيرى الله عملكم و رسوله والمؤمنون) (توبه، 105)، (و كل انسان الزمناه طائرة فى عنقة) (اسراء، 13)، (فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره و من يعمل مثقال ذرة شرا يره) (زلزال، 8 و 7)، «و كان الامر قد قصر».]

لغات

ارى: رويت، اين جا به معناى علم است.

اخلدتم: مايل شديد، پاى بند شديد.

خفض. آسايش و فراخى زندگى، زندگى راحت و با رفاه.

الدعة: راحتى و آرامش، آسايش.

مج: بيرون انداختن. و عيتم: از وعاء به معناى ظرف: در بر گرفتيد، حفظ كرديد، در خود نگاه داشتيد.

دسعتم: قى كرديد.

تسوغتم: از ساغ الشراب، به سهل و آسانى نوشيديد، به راحتى خورديد.

خذلة: خوار كردن، يارى نكردن، تنها و بى كس گذاشتن.

خامرتكم: با شما مخلوط شد و درآميخت، با شما آميخته شده است.

غدرة: خيانت، پيمان گسستن.

استشعرتها: به تن پوشيده است.

فيضة: سر ريز شد، زياد، فراوان، مراد از فيضة النفس در اينجا عدم تاب و توانايى نفس به ضبط و نگهدارى آنچه دارد.

نفثة: دم، آه، يك نوع دميدن، كنايه از آه و نفس بلندى كه انسان خشمگين يا اندوهگين مى كشد تا حرارت قلبش آرامش پيدا كند.

خور: ضعف و سستى، ناتوانى.

القناة: نيزه.

بثة: نشر و اظهار، غمى كه انسان توانايى كتمان آنان را ندارد و اظهار مى كند، اندوه آشكار شده.

فاحتقبوها: از حقب، ريسمانى است كه رحل را به شكم شتر مى بندند و آماده ى سوار شدن مى شود. زين كنيد، آماده سوارى سازيد.

دبرة: زخمى كه در پشت شتر يا هر مركبى باشد.

نقبة: نازك شدن پاى شتر، ساييده.

العار: عيبى كه در معرض زوال نباشد.

الشنار: عيب و عار.

المنقلب: برگشت گاه، سرنوشت.

15. و به زودى ستمكاران مى دانند كه به كجا مى روند

هوشيار باشيد! مى بينم به تن آسايى و پستى دل نهاديد، و سزاوار زمامدارى را از آن دور ساختيد، و به آسودن در خلوت رو كرديد، و از تنگى و فراخى زندگى، دل خوش داشتيد. در نتيجه، آن چه به جان خريده بوديد، بيرون انداختيد، و هر چه را به گوارايى فروبرده بوديد، بالا آوريد؛ ليكن بدانيد: «گر جمله ى كاينات كافر گردند، بر دامن كبريايش ننشيند گرد».

آگاه باشيد! من آنچه شرط بلاغ است، با شما گفتم، با آن كه مى دانم خوارى با وجودتان سرشته، و نيرنگ بر دل هايتان چيره گشته، ليكن اين شكوه ها جوششى از اندوه نفس و تسكينى بر فوران خشم، و گشايشى بر آلام درون و خروشى بر تنگى دل، و در نهايت اتمام حجتى بر شماست. (تا بعدا عذرى بر غفلت و بى خبرى نياوريد).

اكنون اين شماو اين مركب خلافت ارزانى تان باد! به آن محكم درآويزيد، اما بدانيد پشتش زخم و پايش لنگ [نه به شما سوارى مى دهد و نه برايتان راه مى رود.] و همراهش ننگ است، و داغ خشم الاهى و نشان عار ابدى با او همراه است، و شما را آسوده نگذارد تا به آتش افروخته دراندازد، آتشى كه هر دم فروزد و دل و جان را بسوزد.

آنچه مى كنيد در محضر خدا حاضر، و ستمكار را به زودى فرجام كار حاصل است. منم فرزند آن پيامبر نذير، كه بيم مى داد شما را از آنچه پيش رو داريد از عذاب شديد، پس هر چه مى خواهيد بكنيد، ما هم كار خويش كنيم، و انتظار كشيد ما نيز انتظار مى كشيم.

پاسخ خليفه (ابوبكر)

سپس ابوبكر، عبدالله بن عثمان، در پاسخ فاطمه عليهاالسلام چنين گفت: اى دختر رسول خدا! پدرت به مؤمنان لبريز از عطوفت و كرامت و رأفت و رحمت، و بر كافران عذاب بزرگ و عقاب سترگ بود. اگر نسب او را بخواهيم، او را پدر شما و نه ديگر زنان، و برادر شوهر شما و نه ديگر دوستان مى يابيم. شويت را بر هر دوستى ترجيح مى داد، و على هم بر هر كار سترگى او را مساعد بود. شما را دوست نمى دارد مگر خوشبخت، و دشمن نمى دارد مگر بدبخت.

شما خاندان پاك رسول و برگزيدگان منتخب اوييد، راهنماى خوبى و رهنمون بهشتيد، و تو اى برگزيده ى زنان و دختر برترين پيامبران، در گفتار راستگو، و در عقل سرآمد همگانى. هرگز در حقت كوتاهى و در راستگويى ات مانعى پديد نخواهد آمد.

به خدا سوگند! از راى رسول خدا فراتر نرفتم، و بدون اجازه اش گام برنداشتم. چون رهرو، به رهروانش دروغ نگويد. خدا را شاهد مى گيرم و شهادت او بس است. شنيدم از رسول خدا كه مى گفت: ما طايفه ى پيامبران طلا و نقره و خانه و مزرعه به ارث نمى گذاريم. كتاب و حكمت و دانش و نبوت را به ارث گذاريم، و آنچه از مال دنيا از ما باقى مى ماند، از آن حاكم پس از ماست، كه در آن به نظر خويش حكم كند. آن چه را شما مى خواهيد، آن را براى تهيه ى اسب و اسلحه قرار داريم كه مسلمانان با آن به ستيز با دشمنان، و جهاد با كافران و نبرد با گردنكشان بپردازند. اين عمل به اجماع و اتفاق مسلمين است، و به تنهايى آن را انجام نداده ام و فقط به راى خود عمل نكرده ام.

اكنون اين حال من و اين مال من، از آن تو و در اختيار تو. از تو دريغ نورزيم و براى ديگرى ذخيره نسازيم. تو سرور بانوان امت پدرت، و درخت بارور و پاك براى فرزندانت هستى. فضائل تو انكار نشود و مقام اجداد و فرزندانت كم شمرده نگردد، فرمان تو در ملك من مطاع است، آيا مى خواهى در اين مورد با پدرت مخالفت كنم؟

فى جواب ابى بكر

فقالت عليهاالسلام: [از اينجا تا عبارت «و ناطقا فصلا يقول» در «دلائل الامامة» اين گونه آمده است: فقالت فاطمة: يا سبحان الله! ما كان رسول الله لكتاب الله مخالفا و لا عن حكمه صادفا لقد كان يلتقط أثره و يقتفى سيره أفتجمعون الى الظلامة الشنعاء والغلبة الدهياء اعتلالا بالكذب على رسول الله و اصافة الحيف اليه؟ و لا عجب ان كان ذلك منكم و فى حياته ما بغيتم له الغوائل و ترقبتم به الدوائر، هذا كتاب الله حكم عدل و قائل فصل عن بعض أنبيائه اذ قال يرثنى...] سبحان الله! ما كان ابى رسول الله صلى الله عليه و آله عن كتاب الله صادفا، و ولا لاحكامه مخالفا بل كان يتبع اثره، و يفقو سوره، افتجمعون الى الغدر اعتلالا عليه بالزور؟ و هذا بعد وفاته شبيه بما بغى له من الغوائل فى حياته، هذا كتاب الله حكما عدلا و ناطقا فصلا يقول: [«بلاغات النساء»: يقول عن نبى من انبيائه.] (يرثنى و يرث من آل يعقوب)، [سوره ى مريم، آيه ى 6.] و يقول: (و ورث سليمان داود). [سوره ى نمل آيه ى 16.]

فبين عزوجل فيما وزع من الاقساء و شرع من الفرائض والميراث، و اباح من حظ الذكران و الاناث، ما ازاح به علة المبطلين، و ازال التظنى والشبهات فى الغابرين، (قال بل سؤلت لكم انفسكم امرا، فصبر جميل والله المستعان على ما تصفون). [سوره ى يوسف، آيه ى 18. در «بلاغات النساء» بعد از «ما تصفون» مى افزايد. و هذان نبيان؛ و در «دلائل الامامة» بعد از «ما تصفون» اين عبارت آمده است: قد زعمت ان النبوة لا تورث و انما يورث ما دونها. فمالى امنع ارث ابى؟ أأنزل الله فى كتابه: الا فاطمة بنت محمد؟! فدلنى عليه اقنع به! («بلاغات النساء» فتدلنى عليه فأقنع به.]

لغات

صادف: اعراض كننده، رويگردان.

اثر: جاى پا، نشان.

يقفو: پيروى مى كند. (لا تقف ما ليس لك به علم) (اسراء/ 36) يعنى آنچه را نمى توانى، پيروى مكن.

سور: جمع سوره است. سوره (غير مهموز) در لغت به معناى علو و منزلت يا بارو و ديوار است. (در اصطلاح مجموعه اى از آيات قرآن است كه با «بسملة» آغاز مى گردد (به استثناى سوره ى توبه). معناى لغوى سوره با معناى اصطلاحى آن كاملا سازگار است. (ر. ك: كتاب هاى علوم قرآنى).

افتجمعون: آيا تصميم گرفته ايد، آيا اجتماع كرده ايد.

الغدر: خيانت، ضد وفا.

اعتدال: بهانه جويى و علت تراشيدن، عذرخواهى كردن، جنايتى را به كسى نسبت دادن كه آن را نكرده است.

الزور: دروغ.

بغى: خواسته شد.

غوائل: جمع غائله: فاجعه ها.

حكم: قاضى و داور.

ناطقا فصلا: گوينده ى قاطع در مباحثه و مخاصمه. و زع: از توزيع، قسمت كرد.

اقساط: جمع قسء بهره و نصيب.

فرائض: جمع فريضه، سهم ميراثى كه كه در قرآن كريم معين شده است؛ مانند نصف، سدس، ثمن، در مقابل ميراثى كه مطلق ارث است.

اباح: تجويز كرد.

ازاح: برطرف ساخت و دور كرد، از بين برد.

التظنى: گمان بردن.

الغابرين: جمع غابر: بازماندگان.

كلا: حرف ردع و انكار است، به معناى نه چنين است، چنين نيست.

سولت: زينت داد، جلوه داد، آراست.

16. در جواب ابوبكر

حضرت در پاسخ ابوبكر چنين فرمود: عجبا از اين تهمت! پدرم رسول خدا هيچ گاه از كتاب خدا رويگردان نبود و با احكامش مخالفت نكرد، بلكه پيوسته پيرو قرآن، و تابع سوره هاى آن بود. آيا بر خيانت بر پدرم هم پيمان و (بدين بهانه) بر افتراى بر او هم داستان شده ايد؟ اين كارتان پس از وفات او همانند توطئه هايى است كه براى ترورش در هنگام حياتش داشتيد. [اشاره به داستان عقبه است كه جماعتى از اصحاب پيامبر با رم دادن شتر آن حضرت، هنگام بازگشت از تبوك، تصميم به ترور آن حضرت داشتند كه به مدد الاهى موفق نشدند. براى توضيح بيشتر بحث «ترور ناكام» در همين كتاب را بخوانيد.] اين كتاب خدا، كه قضاوتى عادلانه و بيانى قاطعانه دارد مى گويد: «زكريا از خدا خواست كه فرزندى به ا و عنايت شود كه از من و از فرزندان يعقوب ارث برد» و نيز مى فرمايد: «سليمان از داود ارث برد». و خداى بزرگ و شكوهمند سهم هر يك از ورثه، و فرائض و ميراثى را كه معين شده، تشريح و سهم پسران و دختران را توضيح داده است، به گونه اى كه بهانه ى اهل باطل از بين رود، و ريشه ى هر شبهه و گمان در بازماندگان برطرف شود. چنين نيست كه مى پنداريد! بلكه هواى نفستان اين كار را بر شما جلوه داده است. پس شكيبى شايسته پيش گيريم و در مقابل آنچه مى گوييد، از خدا مدد جويم.

جواب ابوبكر

ابوبكر در پاسخ صديقه كبرى گفت: هم خدا راست گفته، هم رسول خدا، هم دخترش. (چون) تو معدن حكمت، و كانون هدايت و رحمت، و پايه ى دين و عين برهان و حجت هستى. نه درستيت را رد كنم، نه گفتارت را انكار، (ولى) اين مسلمانان (بايد) ميان من و تو داورى كنند. زيرا آنان بار خلافت را بر دوش من نهادند، و من آنچه گرفتم، به راى آنان گرفتم، بى هيچ زورگويى، و بدون استبداد و خودخواهى، و ايشان بر آنچه گفته ام، شاهد و گواهند.

افلا تتدبرون القرآن...

فالتفتت فاطمة عليهاالسلام الى الناس و قالت: [در «دلائل الامامة» از اين جا تا عبارت «و خسر هنا لك المبطلون» اين گونه آمده است: قال: فقالت فاطمة عليهاالسلام لمن بحضرته. ايها الناس أتجتمعون الى المقبل بالباطل والفعل الخاسر؟ لبئس ما اعتاض المبطلون ر ما يسمع الصم الدعاء اذا ولوا مدبرين. اما والله لتجدن محملها ثقيلا، و عباها وبيلا، اذا كشف لكم الغطاء، فحينئذ لات حين مناص و بدالكم من الله ما كنتم تحذرون. در ديگر نسخه ها اين بخش از خطبه نيامده است.]

معاشر المسلمين المسرعة الى قيل الباطل، المغضية على الفعل القبيح الخاسر، (افلا يتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها؟) [سوره ى محمد صلى الله عليه و آله، آيه ى 24. در آيه چنين است: يتدبرون.] كلا بل ران على قلوبكم ما اسأتم من اعمالكم، فاخذ بسمعكم و ابصاركم، و لبئس ما تاولتم و ساء ما به اشرتم و شر ما منه اعتضتم. لتجدن والله محمله ثقيلا و غبه وبيلا، اذا كشف لكم الغطاء و بان ما وراءه الضراء و بدا لكم من ربكم ما لم تكونوا تحتسبون (و خسر هنا لك المبطلون). [سوره ى غافر، آيه ى 78.]

لغات

المسرعة: شتابنده.

قيل الباطل: گفتار بيهوده و گزاف.

المغضية: چشم پوشانده. را ن: پوشاند، پرده كشيد. تا ولتم: دگرگون كرديد، مصداقش قرار داديد.

اشرتم: راهنمايى كرديد.

اعتضتم: عوض گرفتيد.

محمله: بر دوش گرفتن آن.

عبة: عاقبت، سرانجام، فرجام. و بيل: داراى وزر و وبال، دردناك.

ضراء: سختى و بلا.

17. آيا در قرآن تدبر نمى كنيد...؟

آنگاه فاطمه عليهاالسلام رو به سوى مردم كرده، فرمود: اى جماعت مسلمين كه به گفتار بيهوده مى شتابيد، و بر كردار زشت چشم مى پوشيد، آيا در قرآن نمى انديشيد يا بر دلهايتان قفل نهاده شده است؟ چنين نيست، بلكه اعمال زشتتان دلهاى شما را تيره ساخته، گوش چشمتان را گرفته است، و چه بد مصراقى برايش قرار داديد، و چه بد راهى نشان داديد، و چه بد معاوضه اى كرديد.

به خدا سوگند! باران را سنگين، و عاقبتش را ننگين خواهيد يافت، آنگاه كه پرده از كار شما كنار رود، و زيان هاى پس پرده برايتان آشكار گردد، و از سوى خدا آنچه را (عذابى) كه گمانش نمى كرديد، بر شما رخ نمايد، باطل پيشگان زيانكار شوند.

خطبه ى حضرت زهرا در بستر بيمارى در جمع زنان مهاجر و انصار

سند خطبه

اين خطبه در منابع مختلفى از كتب شيعه و سنى نقل شده است، مهمترين آنها عبارت است از:

1. بلاغات النساء، ابن طيفور، صص 32- 33، به سندش از عطيه ى عوفى.

2. معانى الاخبار، شيخ صدوق، صص 354- 356. با دو سند. يكى به سندش از عبدالله بن حسن از مادرش فاطمه، دختر امام حسين عليه السلام و ديگرى به سندش از امام على بن ابى طالب عليه السلام.

3. الامالى، شيخ طوسى، ج 1، ص 374- 376، به سندش از ابن عباس.

4. دلائل الامامة، طبرى، صص 125- 129، از دو طريق. يكى به سندش از امام صادق عليه السلام از جدش امام سجاد عليه السلام و ديگرى به سندش از عبدالله فرزند امام حسن عليه السلام از مادرش فاطمه دختر امام حسين عليه السلام.

5. الاحتجاج، طبرسى، ج 1، صص 286- 292، به نقل از سويد بن غفلة.

6. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 16، صص 233- 234، به نقل از كتاب

السقيفه به سندش از عبدالله فرزند امام حسن عليه السلام از مادرش فاطمة دختر امام حسين عليه السلام.

7. كشف الغمة، اربلى، ج 2، صص 118- 120، به نقل از كتاب السقيفه به سندش از عبدالله بن حسن از مادرش فاطمه دختر امام حسين عليه السلام.

به هر حال اين خطبه با اسناد گوناگونى نقل شده است و تفاوت هايى در متون آن ديده مى شود. بدين جهت در ذكر متن خطبه چهار مأخذ اصلى (دلائل الامامة، الاحتجاج، كشف الغمة، بلاغات النساء) با يكديگر مقايسه و اختلاف نسخ آنها بررسى شده است.

از آنجا كه متن احتجاج كه از سويد بن غفلة نقل شده است، كامل تر به نظر مى رسد و در ميان مردم از شهرت بيش ترى برخوردار است، آن را متن برگزيديم و ساير نسخ را با آن مقابله كرديم. گفتنى است كه سويد بن غفلة به گفته ى علامه ى حلى در «خلاصه» از دوستان اميرالمؤمنين عليه السلام بوده است و ميرداماد طبق نقل مرحوم مامقانى او را از خواص امام على عليه السلام برمى شمارد. ذهبى در «مختصر» مى گويد. او مردى راستگو، عابد، زاهد و داراى مقام والايى بوده است.

متن خطبه

سويد بن غفلة مى گويد: در همان بيمارى كه به شهادت حضرت فاطمه عليهاالسلام انجاميد، جماعتى از زنان مهاجر و انصار به عيادت او آمدند و گفتند: اى دختر رسول خدا! با اين بيمارى، حال شما چگونه است؟ حضرت فاطمه عليهاالسلام پس از حمد خداوند و درود بر پدرش، چنين فرمود:

قسمت 1

اصبحت والله عائفة لدنيا كن، [«كشف الغمة»: دنياكم، در «بلاغات النساء» و «دلائل الامامة» اين گونه آمده است: اصبحت والله عائفة لدنياكم قالية لرجالكم.] قالية لرجالكن، لفظتهم بعد ان [«كشف الغمة»: اذ عجمتهم...] عجمتم، و شناتهم بعد ان سبرتهم، [در «دلائل الامامة» از عبارت «لفظتهم» تا اينجا چنين آمده است. شناتهم بعد اذ عرفتهم و لفظتهم بعد اذ سبرتهم و رميتهم بعد ان عجمتهم.] فقبحا لفلول الحد، واللعب بعد الجد، و قرع الصفاة، و صدع القناة، و ختل الاراء و زلل الاهواء، [در «بلاغات النساء»: از عبارت «واللعب بعد الجد» تا اينجا اين گونه آمده است و خور القناه و خطل الراى، در «كشف الغمة» آمده است: و خور القناة و خطل الراى، در «دلائل الامامة» آمده است: و خطل الراى و عثور الجد و خوف الفتن.] و (بئس [«دلائل الامامة»: لبئس ما...] ما قدمت لهم انفسهم ان سخط الله عليهم و فى العذاب هم خالدون). [سوره ى مائده، آيه ى 80. (در آيه لبئس آمده است).]

لا جرم لقد قلدتهم ربقتها، و حملتهم اوقتها، [زيادى از «الاحتجاج».] و شننت [«بلاغات النساء»: و شنت عليهم عارها، «كشف الغمة»: و سننت عليهم عارتها، «دلائل الامامة و شننت عليهم عارها.] عليهم غاراتها، فجدعا و عقرا [«كشف الغمة»: و عقرا و سحقا للقوم الظالمين (سحقا: دور باد).] و (بعدا للقوم الظالمين). [سوره ى هود، آيه ى 44.]

لغات

عائفة: تنفر داشتن، بيزار بودن، كسى كه چيزى را خوش ندارد.

قالية: غضب كننده، غضبناك بودن.

لفظت: از دهان بيرون افكندنم.

عجمت: دندان گرفتم، جويدم.

شنئت: دشمن داشتم.

سبرت: امتحان كردم، كنه آن را به دست آوردم. (السبر: التجربة و استخراج كنه الامر) (لسان العرب)

قبحا: زشت.

فلول: جمع فل، شكستگى يا ترك لبه ى شمشير.

حد: تيز كردن. الحد من السيف: لبه ى شمشير. (فلول السيف: كسور فى حده) (صحاح).

قرع: كوبيدن.

الصفاة: صخره، سنگ خيلى بزرگ و سفت و سخت كه چيزى در آن نمى رويد. قرع الصفاة و كنايه از سستى يا تسليم و خوارى مى تواند باشد.

الصدع: شكافى در چيز سخت.

قناة: نيزه.

خور: ضعف، سستى.

ختل الآراء: خطا در نظرها، خطل: فساد و آشفتگى.

ربقة: دستگيره، ريسمانى كه برگردن حيوانات ببندند.

شن: ريختن آب. «شننت الماء على التراب»: آب را روى خاك به صورت متفرق پاشيدم.

الاوق: سنگينى.

جدعا: بريدن گوش و امثال آن مثل: بينى، لب.

عقرا: مجروح كردن. العقر: زدن اعضاى شتر با شمشير و مانند آن.

قسمت 1

حالم چنين است كه به خدا سوگند از دنياى شما بيزار، و بر مردانتان خشمناكم، آنان را (همچون لقمه اى تلخ و ناگوار) پس از آزمودن به دور افكندم، و پس از كاوش در اعماق جانشان، دشمن داشتم، پس چه زشت است شمشير سرشكسته و نابرا،و بازى و بيهودگى پس از كوشش و تلاش، و كوفتن (سر) بر سنگ خارا، و شكستگى (و از كارافتادگى) نيزه، و نادرستى آرا، و لغزش از هوا و هوس، و «چه بد است آن چه براى خود پيش فرستادند و آن خشم خداوند بر آنان و جاودانگى در عذاب است». ناچار مسئوليت و زمام كار (خلافت) را به گردنشان رها كردم، [ضمير در «ربقتها» به خلافت بازمى گردد.] و وبال آن را به دوششان نهادم، و ننگ و عار آن را بر خودشان گذاشتم. [ترجمه سه جمله اخير بر اين اساس است كه «الربق» و «الاوق» و «العار» مفعول واقع شوند. ولى چنانچه فاعل باشند كه چندان هم بعيد نيست ترجمه سه جمله اخير چنين مى شود: «ناچار ريسمان اين مسئوليت (يا قلاده ى اين وزر و وبال) بر گردن ايشان قرار گرفت، و سنگينى آن بر ايشان حمل گرديد، و ننگ و عار از هر سو برايشان فرود آمد.»] پس نابودى و هلاك و نفرين بر گروه ستمكاران باد.

قسمت 2

و يحهم أنى [«كشف الغمة»، أين.] زعزعوها [«بلاغات النساء» و «دلائل الامامة» و «كشف الغمة»: زحزحوها. (زحزحوها: آن را از جايش حركت دادند).] عن رواسى الرسالة و قواعد النبوة والدلالة، [زيادى از «الاحتجاج».] و مهبط الروح الامين، [«دلائل الامامة»: و مهبط الروح الامين بالوحى المبين.] والطبين [«بلاغات النساء»: الطبن، «كشف الغمة»: الضنين.] بامور [«دلائل الامامة» و «كشف الغمة»: بامر الدنيا والدين.] الدنيا والدين؟ الا (ذلك هو الخسران المبين) [سوره ى زمر، آيه ى 15.] و [«دلائل الامامة»: بدون واو.] ما الذى نقموا من ابى الحسن عليه السلام؟! نقموا والله منه، نكير سيفه، و قله مبالاته لحتفه، و شدة و طاته، و نكال وقعته، و تنمره فى ذات الله. [در «بلاغات النساء» از عبارت «والله منه» اين گونه آمده است: والله منه نكير سيفه و شدة و طائة و نكال وقعة و تنمره فى ذات الله، و در «دلائل الامامة» اين گونه آمده است:

والله منه شدة وطائه و نكال وقعته و نكيره سيفه و تبحره فى كتاب الله و تنمره فى ذات الله، در «كشف الغمة» آمده است: والله نكير سيفه و شدة و طأته و نكال وقعته و تنمر فى ذات الله عزوجل.] و تالله لو مالوا عن المحجة اللايحة، و زالوا عن قبول الحجة الواضحة، لردهم اليها، و حملهم عليها، [در «كشف الغمة» از عبارت «تالله» تا اينجا اين گونه آمده است، و تالله لو تكافوا عن زمام نبذه اليه رسول الله صلى الله عليه و آله لاعتلقه، در «دلائل الامامة» اين گونه آمده است: و أيم الله لو تكافوا عن زمام نبذه اليه رسول الله لاعتلقه ثم، در «بلاغات النساء» اين گونه آمده است: و يالله لو تكافئوا على زمام نبذه رسول الله صلى الله عليه و آله. (تكافوا: دست كشيدند، پس زدند، زمام، افسار، لگام؛ نبذ: انداخت، داد، اعتلق: دوست داشت، پيوند خورد.)] و لساربهم سيرا سجحا، لا يكلم خشاشه، و لا يكل سائره، و لا يمل راكبه، و لاوردهم منهلا نميرا، صافيا، رؤيا، تطفح ضفتاه، و لا يترنق جانباه، و لا صدرهم بطانا، و نصح لهم سرا و اعلانا، و لم يكن يتحلى من الغنى بطائل، و لا يحظى من الدنيا بنائل، غير رى الناهل، و شبعة الكافل.

و لبان لهم الزاهد من الراغب، و والصادق من الكاذب، (و لو ان اهل القرى امنوا واتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء والارض ولكن كذبوا فاخذناهم بما كانوا يكسبون)، [سوره ى اعراف، آيه ى 96. در «بلاغات النساء» از عبارت «و لا يكل سائره» تا اينجا اين گونه آمده است: و لا يتعتع راكبه و لا وردهم منهلا رويا فضفاضا تطفع صفتاه و لاصدرهم بطانا قد تحرى بهم الرى غير متجل منهم بطائل بعلمه الباهر وردعه سورة الساغب و لفتحت عليهم بركات من السماء و سياخذهم الله بما كانوا يكسبون. در «كشف الغمة» اين گونه آمده است: و لا يتعتع راكبه، و لاوردهم منهلا رويا صافيا فضفاضا تطفح ضفتاه ثم لاصدرهم بطانا قد تخير لهم الرى غير متحل منه بطائل الا بغمر الماء وردعه سورة الساغب و لا نفتحت عليهم بركات من السماء والارض، ولكنهم بغوا فسياخذهم الله بما الله بما كانوا يكسبون.

در «كشف الغمة» اين گونه آمده است. و لا يتعتع راكبه و لا وردهم منهلا نميرا فضفاضا تطفح ضفتاه و لاصدرهم بطانا قد تختر بهم الرى غير متحل منه بطائل الا بغمر الماء وردعه سورة الساغب و لفتحت عليهم بركات السماء والارض و سياخذهم الله بما كانوا يكسبون.] (والذين ظلموا من هولاء سيصيبهم سيئات ما كسبوا و ما هم بمعجزين). [سوره ى زمر، آيه ى 51.]

لغات و يح: كلمه اى است كه به هنگام شگفتى يا دردمندى يا جهت ترحم گفته مى شود.

زعزعوها: حركت داد تا آن از جا كنده شود، دور كردند آن را.

رواسى: پايه هاى محكم، كوه هاى ثابت و محكم.

قواعد: پايه ها.

طبين: حاذق، ماهر، عالم به هر چيز.

نقموا: خوش نداشتند، ايراد گرفتند و عيب جويى كردند، عقوبت كردند.

نكير: خشم گرفتن، امر نكير: كار سخت و دشوار. حصن نكير: دژ استوار و نفوذ ناپذير. و طاته: سخت گرفتن، جنگيدن.

نكال: عقوبت و جزا، آنچه براى ديگران عبرت شود، كيفرى كه مجروح سازد. و قعه: ضربه و صدمه زدن در جنگ، ضربه زدن.

تنمر: غضبناك مى گرديد، نمر: شديد الغضب.

ذات: خود، حقيقت.

سجح: نرم و آسان.

كلم: زخم، جراحت. لا يكلم: مجروح نمى كند.

خشاش: چوبى كه در بينى شتر تا رام گردد.

منهل: آبراه.

نمير: سودمند

تطفح: لبريز مى شود، پر مى شود.

ضفتا: دو طرف. الضفة: اطراف جويبار.

لا يترنق، از رنق: كدر نمى شد.

بطان: جمع بطن: بزرگ شكمان.

رى: سيرابى.

يتحلى: زينت مى كند.

طائل: نفع و فايده.

نائل: كامياب، آن كه به خواسته اش برسد.

ناهل: عطشان.

كافل: عهده دار امر يتيم.

قسمت 2 و اى بر آنان! چگونه خلافت و پيشوايى را از بنيان هاى استوار رسالت، پايه هاى نبوت و هدايت، محل نزول جبرئيل امين و داناى آگاه به امور دنيا و دين، دور ساختند. بى شك كه اين زيانى آشكار است.

به چه جرمى از ابوالحسن (على عليه السلام) انتقام گرفتند؟ به خدا سوگند! جرم او در تندى شمشير، بى اعتنايى به مرگ، سرسختى در سركوبى دشمن، ستيزندگى در نبرد، و خشمگينى در راه (رضاى) خدا بود.

به خدا سوگند (اگر رهبرى او را مى پذيرفتند) هر گاه از راه روشن منحرف مى شدند، و از پذيرش حجت و دليل واضح مى لغزيدند، آنان را به راه بازمى گرداند، و به پذيرش آن واداشت، و ايشان را به سهولت راه مى برد. (آن چنان) كه مركب زخمى و رنجور نشود، و رونده خسته و درمانده نگردد، و سوار آزرده و فرسوده نشود.

آنان را به سرچشمه اى جوشان و زلال و پر آب به فرود مى آورد كه از آب گوارا لبريز بود، و هيچ ناصافى در آن وجود نداشت، و آنان را سيراب مى ساخت، و در پنهان و آشكار خيرخواه آنان بود. و از مال دنيا شادخوارى نداشت و از آن جز به قدر حاجت برنمى داشت، به قدر آب اندكى كه عطش را فرونشاند، و طعام كمى كه سد جوع نمايد. و (بدين سان) زاهد از حريص، و راستگو از دروغگو بازشناخته مى شد. «اگر اهل آبادى هاى ايمان آورده، پروا پيشه مى كردند، بركاتى از آسمان و زمين را بر آنان مى گشوديم، اما آنان تكذيب كردند. پس به جهت اعمالش آنان را فروگرفتيم»، «و ستمگرانشان نتيجه ى اعمال زشت خويش را درمى يابند و خدا را نمى توانند عاجز سازند».