برترين بانوى جهان فاطمه زهرا(س)

آيت الله مكارم شيرازى

- ۹ -


حماسه بزرگ‏

خطبه تاريخى‏ بانوى اسلام فاطمه زهراء(س)

بعد از رحلت پيامبر اسلام طوفان عجيبى سراسر جهان اسلام را فرا گرفت، و كانون اين طوفان مركز «خلافت» بود، سپس به هر چيز كه به نحوى با آن ارتباط پيدا مى‏كرد منتقل شد، از جمله حكم مصادره سرزمين «فدك» كه از سوى پيامبر اسلام(ص) به دخترش فاطمه(س) روى مصالح مهمى واگذار شده بود، از طرف نظام حاكم مصادره شد.

«فاطمه(س)» كه مى‏ديد اين تجاوز آشكار، توأم با ناديده گرفتن بسيارى از احكام اسلام در اين رابطه، جامعه اسلامى را گرفتار يك انحراف شديد از تعاليم اسلام و سنت پيامبر (ص) و گرايش به برنامه‏هاى جاهلى مى‏كند، و از سوى ديگر مقدمه‏اى است براى خانه نشين كردن اميرمؤمنان على(ع) و محاصره اقتصادى ياران جانباز على‏(ع) به دفاع از حق خويش در مقابل غاصبان «فدك» پرداخت، و با تمام وجودش خواستار بازگشت اين حق مغضوب شد، ولى نظام حاكم به بهانه حديث مجعول «نحن معاش الانبياء لانورث» «ما پيامبران ارثى از خود نمى گذاريم»! از اداى اين حق سرباز مى‏زد.

بانوى اسلام(س) «سيدة نساء العالمين» برخاست و با جمعى از زنان بنى هاشم به مسجد آمد تا در برابر توده‏هاى مسلمان، و سران مهاجر و انصار گفتنيها را بگويد، و اتمام حجت كند، و بهانه‏هاى ادامه اين غصب عجيب، و مصاده ظالمانه را، از دستگاه حكومت وقت بگيرد، و در ضمن، صفوف وفاداران به اسلام را از حاميان سياستهاى تجاوزكارانه آشكار سازد.

او بى اعتنا به «جوسازى» خاصى كه در اين زمينه شده بود، و پيامدهاى احتمالى اين افشاگرى بزرگ، به برنامه خود ادامه داد، و به بهانه غصب «فدك» خطبه بسيار غرّائى در مسجد پيامبر(ص) در برابر مهاجرين ايراد نمود كه بسيارى از حقائق در آن افشا شد.

اين خطبه، هشدار كوبنده‏اى بود براى آن‏ها كه كوشش داشتند خلافت پيامبر(ص) و حكومت اسلامى را از مسير اصلى خود منحرف سازند، و زحمات بيست و سه ساله او را بر باد دهند.

«زنگ بيدار باشى بود» براى آن‏ها كه قلبشان به عشق اسلام مى‏طپيد، و از آينده اين آئين پاك بيمناك بودند.

«اخطار شديدى بود» براى آن‏ها كه از گسترش حزب منافقين و نفوذ آن‏ها در دستگاه سياسى بعد از رسول خدا(ص) بيخبر بودند، و جنب و جوشهاى مرموز آنان را ناديده مى‏گرفتند.

«فرياد درد آلودى بود» در حمايت از اميرمؤمنان على(ع) وصى و جانشين پيامبر اكرم(ص) كه گروهى از بازيگران سياسى آيات قرآن و توصيه‏اى مؤكد «رسول اللّه» را درباره او ناديده گرفته بودند.

«احقاق حق مظلومانه‏اى بود» براى بيدار ساختن آن‏ها كه حقشان غصب مى‏شود و سكوت مسالمت‏آميز را بر فريادهاى كوبنده و بيدارگر ترجيح مى‏دهند.

«تندر سهمگينى بود» كه پژواك آن همه جا پيچيد، و آثار آن در همه اعصار و قرون باقى ماند.

«طوفان عجيبى بود» كه امواج شكننده‏اش ارواح خفته را - هر چند موقتاً - بيدار كرد، و راه حق را به آن‏ها نشان داد، و بالاخره «صاعقه مرگبارى بود» كه بر سر دشمنان اسلام فرود آمد و آن‏ها را سخت غافلگير ساخت.

تحليلهاى عميق بانوى اسلام‏(س) در اين خطبه بيانگر بينش دقيق او در پيچيده‏ترين مسائل مربوط به «توحيد» و «مبدأ» و «معاد» است.

تفسيرى كه دخت گرامى پيامبر(ص) براى مسائل مهم عقيدتى و سياسى و اجتماعى در اين خطبه نموده، دليل روشنى است بر اين كه فاطمه‏(س) تعلق به زمان خاصى نداشته است.

حماسه‏هاى پرشورى كه در اين خطبه از زبان گوياى فاطمه‏(س) تراوش كرده، نشان اين است كه او بانوئى فداكار، مجاهد، مبارز، و رهبرى لايق براى مبارزين راه خدا و مجاهدان طريق حق است.

لحن گيراى بانوى اسلام‏(س) در اين خطبه كه تا اعماق جان و روح انسان نفوذ مى‏كند بيانگر اين واقعيت است كه او سخنورى بليغ، و خطيبى نستوه، همتاى همسرش امير مؤمنان على‏(ع) بود، به گونه‏اى كه اين خطبه غرّا، خطبه‏هاى على(ع) را در نهج البلاغه تداعى مى‏كند، و دوش به دوش آن پيش مى‏رود، و نشان مى‏دهد كه دخترش زينب‏(س) اين ارث را از پدر و مادر هر دو در اختيار گرفته بود كه با خطابه آتشينش در بازار كوفه، و مجلس يزيد، لرزه بر اندام جنايتكاران بنى اميه افكند، و پايه‏هاى كاخ حكومت غاصبانه آن‏ها را متزلزل ساخت، و بذرهاى انقلاب را بر ضد اين حكومت جبار و جائر در قلوب مردم كوفه و شام پاشيد.

موشكافيهاى فاطمه‏(س) در اين خطبه در زمينه فلسفه و اسرار احكام، و تحليل تاريخ سياسى اسلام، و مقايسه دوران جاهليت عرب با زندگى آنهابعد از ظهور اسلام، درسهاى بزرگى به رهروان راه حق مى‏دهد، و آن‏ها را در مبارزاتشان تعليم و آموزش مى‏بخشد.

و مهمتر از همه اينكه فاطمه‏(س) با اين خطبه موضع خاندان پيامبر(ص) را در برابر رژيم حاكم روشن ساخت، و مبرا بودن ساحت مقدس اسلام از مظالمى كه به نام اسلام انجام مى‏گرفت، آشكار نمود، و اگر تنها فايده اين خطابه بزرگ و پر محتوى همين بود، كافى بود!

در سال هفتم هجرت كه قلعه‏هاى خيبر يكى پس از ديگرى در برابر رزمندگان اسلام سقوط كرد و قدرت مركزى يهود درهم شكست ساكنان فدك از در صلح و تسلم در برابر پيامبر(ص) وارد شدند، نيمى از سرزمين و باغات خود را به پيامبر(ص) واگذار كردند و نيم ديگر آن را براى خود نگهداشتند.

پيامبر گرامى‏(ص) - طبق نقل بسيارى از مورخان و مفسران شيعه و اهل سنت - سرزمين فدك را در حيات خودش به دخترش فاطمه(س) بخشيد ولى بعد از پيامبر(ص) غاصبان حكومت اسلامى كه وجود اين قدرت اقتصادى را در دست همسر على(ع) مزاحم قدرت سياسى خود مى‏ديدند و تصميم گرفته بودد كه ياران على(ع) را از هر نظر منزوى كننند به بهانه‏هاى واهى آنرا به نفع بيت المال - و در حقيقت بنفع خود - مصادره كردند.

داستا «فدك» و حوادث گوناگونى كه در رابطه با آن در صدر اسلام و دورانهاى بعد واقع شد از دردناكترين و غم انگيرترين و عبرت‏انگيزترين فرازهاى تاريخ صدر اسلام است كه در فصل جداگانه در همين كتاب مورد بررسى قرار گرفته است.

اسناد و مدارك خطبه‏

اين خطبه از خطبه‏هاى مشهور است كه علماى بزرگ شيعه و اهل سنت با سسلسه سندهاى بسيار آن را نقل كرده‏اند، و برخلاف آنچه بعضى خيال مى‏كنند، هرگز خبر واحد نيست، و از جمله منابعى كه اين خطبه در آن آمده است منابع زير است:

1- ابن ابى الحديد معتزلى دانشمند معروف اهل سنت در «شرح نهج البلاغه» در شرح نامه «عثمان بن حنيف» در فصل اول، اسانيد مختلف خطبه بانوى اسلام فاطمه‏(س) را نقل كرده است، او تصريح مى‏كند كه اسنادى را كه من براى اين خطبه در اينجا آورده‏ام از هيچيك از كتب شيعه نگرفته‏ام.

سپس اشاره به كتاب معروف «سقيفه» از «ابوبكر احمد بن عبدالعزيز جوهرى» كه از محدثان بزرگ و معروف اهل سنت است كرده كه او در كتاب خود از طرق كثيرى اين خطبه را نقل نموده است - ابن ابى الحديد تمام اين طرق را در شرح نهج البلاغه آورده است كه ما براى رعايت اختصار از نقل آن صرفنظر مى‏كنيم-.

سپس اضافه مى‏كند كه حكومت وقت تصميم بر غصب «فدك» گرفت فاطمه‏(س) با جمعى از زنان قريش به سوى مسجد آمد در حالى كه راه رفتنش درست همانند راه رفتن پيامبر(ص) بود و خطبه‏اى طولانى ايراد كرد.

نامبرده سپس همان خطبه معروف و مشهور را نقل مى‏كند - هر چند عبارت اين خطبه در نقلها كمى متفاوت است- .

2- على بن عيسى اربلى» نيز در كتاب «كشف الغمه» اين خطبه را از همان كتاب «سقيفه» ابوبكر محمد بن عبدالعزيز آورده است.

3- مسعودى» در «مروج الذهب» اشاره اجمالى به خطبه مزبور دارد.

4- سيد مرتضى» عالم بزرگ و مجاهد شيعه در كتاب «شافى» اين خطبه را از عايشه همسر پيامبر(ص) نقل كرده است.

5- محدث معروف مرحوم «صدوق» بعضى از فرازهاى آن را در كتاب «علل الشرايع» ذكر نموده است.

6- فقيه و محدث بنام مرحوم شيخ «مفيد» نيز بخشى از خطبه را روايت كرده است.

7- سيد بن طاوس» در كتاب «طرائف» قسمتى از آن را از كتاب «المناقب» «احمد بن موسى ابن مردويه اصفهانى» كه از معاريف اهل سنت است از عايشه نقل مى‏كند.

8- مرحوم «طبرسى» صاحب كتاب «احتجاج» آن را به طور «مرسل در كتاب خود آورده است.

به هر حال اين خطبه تاريخى از خطبه‏هاى معروف اهل بيت: است، تا آنجا كه نقل مى‏كنند بسيار از متعهدان شيعه فرزندان خود را همواره توصيه به حفظ اين خطبه مى‏كردند، تا با گذشت زمان گرد و غبار نسيان بر آن ننشيند، و از سوى دشمنان مغرض زير سؤال قرار نگيرد.

هم اكنون نيز سزاوار است نسل جوان برومند اين حماسه بزرگ را به خاطر بسپارند و به آيندگان منتقل كنند.

محورهاى هفتگانه خطبه فاطمه زهراء(س)

اين خطبه غرّا و كم نظير در حقيقت از هفت بخش تشكيل مى‏شود و بر هفت محور دور مى‏زند كه هر كدام هدف روشنى را تعقيب مى‏كند و بايد جداگانه مورد توجه قرار گيرد.

بخش اول: تحليل فشرده و عميقى پيرامون مسأله توحيد و صفات پروردگار و اسماء حسنى و هدف آفرينش است.

در بخش دوم: مقام والاى پيامبر(ص) و مسؤليتها و ويژگيها و اهداف او مورد بحث قرار گرفته.

بخش سوم: از اهميت قرآن مجيد و عمق تعليمات اسلام، فلسفه و اسرار و احكام، و پند و اندرزهائى در اين رابطه سخن مى‏گويد.

در بخش چهارم: بانوى اسلام(س) ضمن معرف خويش خدمات پدرش رسول اللّه(ص) را به اين امت بازگو مى‏كند، و در اينجا بانوى اسلام(س) دست آن‏ها را گرفته و به گذشته نزديك جاهلى خود، براى يك ديدار عبرت‏انگيز، و مقايسه با وضعشان بعد از اسلام، و گرفتن درس از اين دگرگونى، رهنمون مى‏شود.

در بخش پنجم: حوادث و رويدادهاى بعد از رحلت پيامبر(ص) و حركت و تلاش حزب منافقين براى محو اسلام بازگو كرده است.

بخشش ششم: از غصب «فدك» و بهانه‏هاى واهى كه در اين زمينه داشتند، و پاسخ به اين بهانه‏ها سخن مى‏گويد.

و سرانجام در بخش هفتم: به عنوان يك اتمام حجت از گروه انصار و اصحاب راستين پيامبر(ص) استمداد مى‏كند و گفتار خود را با تهديد به عذاب الهى پايان مى‏دهد.

بخش نخست‏ توحيد و صفات خداوند و هدف آفرينش‏

متن:

الحمدللّه على ما انعم و له الشكر على ماالهم و الثناء بما قدم، من عموم نعم ابتدأها، و سبوغ آلاء اسدادها، و تمام منن والاها!

جم عن الاحصاء عددها، و نأى عن الجزاء امدها، و تفاوت عن الادراك ابدها، و ندبهم لاستزدتها بالشكر لاتصالها و استحمد الى الخلائق باجزالها، و ثنى بالندب الى امثالها.

و اشهد ان لا اله الا اللّه وحده لاشريك له، كلمة جعل الاخلاص تأويلها و ضمن القلوب موصولها، و انار فى الفكر معقولها.

الممتنع من الابصار رؤيته، و من الالسن صفته، و من الاوهام كيفيته.

ابتدع الاشياء لا من شيئى كان قبلها، و انشأها بلا احتذاء امثلة امتثلها.

كونها بقدرته و ذرئها بمشيته من غير حاجة من الى تكوينها، و لا فائدة له فى تصويرها الا تثبيتاً لحكمته، و تنبيهاً على طاعته، و اظهاراً لقدرته، و تعبداً لبريته و اعزازاً لدعوته ثم جعل الثواب على طاعته و وضع العقاب على معصيته، زيادة لعباده عن نقمته و حياشة لهم الى جنته.

ترجمه:

خدا را بر نعمتهايش سپاس مى‏گويم، و بر توفيقاتش شكر مى‏كنم، و بر مواهبى كه ارزانى داشته، ثنا مى‏خوانم.

بر نعمتهاى گسترده‏اى كه از آغاز به ما داده.

و بر مواهب بى حسابى كه به ما احسان فرموده.

و بر عطاياى پى در پى كه همواره ما را مشمول آن ساخته.

نعمتهائى كه از شماره و احصاء بيرون است.

و به خاطر گستردگى در بستر زمان هرگز قابل جبران نيست.

و انتهاى آن از ادارك انسانها خارج است.

بندگان را براى افزايش و استمرار اين مواهب به شكر خويش فراخوانده.

و خلائق را براى تكميل آن به ستايش خود دعوت نموده.

و آنان را براى به دست آوردن همانند آن‏ها تشويق فرموده.

و من شهادت مى‏دهم كه معبودى جز خداوند يكتا نيست.

بى مثال است، و شريك و مانند ندارد.

اين سخنى است كه روح آن اخلاص است، و قلوب مشتاقان با آن گره خورده، و آثار آن را در افكار پرتو افكن شده.

خدائى كه رؤيتش با چشمها غير ممكن است، و بيان اوصافش با اين زبان، محال، و درك ذات مقدسش براى عقل و انديشه‏ها ممتنع است.

موجودات جهان هستى را ابداع فرمود، بى آنكه چيزى پيش از آن وجود داشته باشد.

و همه آن‏ها را ايجاد كرد، بى آنكه الگو و مثالى قبل از آن موجود باشد.

آن‏ها را به قدرتش تكوين نمود، و به اراده‏اش خلقت كرد، بى آنكه به آفرينش آن‏ها نياز داشته باشد.

يا فائده‏اى از صورت بندى آن‏ها عائد ذات پاكش شود.

جز اينكه مى‏خواست حكمتش را از اين طريق آشكار سازد.

مردم را به اطاعتش دعوت كند.

قدرت بى پايان خود را از اين دريچه نشان دهد.

خلائق را به عبوديت خود رهمنون گردد.

و دعوت پيامبرانش را از طريق هماهنگى تكوين و تشريع قوّت بخشد.

سپس براى اطاعتش پاداشها مقرّر فرموده، و براى معصيتش كيفرها.

تابندگان را بدينوسيله از خشم و انتقام و عذاب خويش رهائى بخشد، و به سوى باغهاى بهشت و كانون رحمتش سوق دهد.

* * *

تفسير فشرده‏

در اين بخش آغازين خطبه مسائلى به چشم مى‏خورد كه همه شايسته دقت است:

1- توجه به اين حقيقت كه نعمتهاى پرودرگار سراسر وجود ما را احاطه كرده و از فرق تا قدم در آن غرق شده‏ايم، همين امر حس شكرگذارى را در ما زنده كرده و به معرفت ذات پاكش دعوت مى‏كند.

اين همانست كه علماى علم كلام - عقائد - تحت عنوان «وجوب شكر منعم» در مسأله خداشناسى و وجوب معرفة اللّه روى آن تكيه مى‏كنند.

2- اگر خداوند بندگان را به شكر نعمتهايش دعوت كرده، نه به خاطر نياز اوست، بلكه براى آن است كه بندگان از اين طريق شايستگى بيشتر كسب كنند و مشمول نعمتهاى افزونترى گردند (دقت كنيد).

3- بندگان از اداى حق شكر او عاجزند، چرا كه توفيق شكر گذارى او خود نعمت تازه‏اى است، و ابزار شكرش - فكر و دست و زبان - همه از نعمتهاى اويند، بنابراين جز اعتراف به عجز، كارى از آن‏ها ساخته نيست.

بنده همان به كه ز تقصير خويش‏

عذر به درگاه خداى آورد

ور نه سزاوار خداونديش‏

كس نتواند كه به جاى آورد

4- روح توحيد همان اخلاص است، پاك كردن كردن روح از غير خدا، و دل دادن در گرو محبت او، و سر نهادن بر فرمانش و خلاصه هر چه در مخالفت با او است به دست فراموشى سپردن و هر چه غير اوست به طاق نيسان زدن!

5- در حقيقت توحيد در سرشت آدميان از آغاز نهفته است، و اين نور الهى در اعماق جان همه انسانها مى‏درخشد، و هر كس در باطن خويش فرياد «اللّه اكبر» را مى‏شنود و به همين دليل به هنگام وزش طوفانهاى سخت زندگى و پاره شدن پرده‏هاى غفلت و بى خبرى از هر زمان آشكارتر مى‏درخشد، و هر كس را بى اختيار به سوى خود جذب مى‏كند و «لا اله الا هو» مى‏گويد.

6- نه كنه ذاتش با انديشه‏هاى ژرف درك مى‏شود كه:

«كلما ميز تموه باوهامكم فى ادق معانيه مخلوق مصنوع مثلكم مردود اليكم».

و نه بر كنه صفاتش كسى راه مى‏يابد.

بنابراين همه اعتراف كنيم كه:

«و ما عرفناك حق معرفتك»

تو را چنانكه حق معرفت تو است نشناختيم.

«ما عبدناك حق عبادتك»

و آن گونه كه شايسته عبوديت تو است پرستش نكرديم.

7- يكى از مسائل مهم در امر خلقت اين است كه در آغاز، ماده‏اى وجود نداشت كه خداوند اين جهان را از ماده‏هاى پيش ساخته‏اى بيافريند، بلكه آفرينش بعد از عدم محض صورت گرفت، و اين خلق مخصوص به ذات پاك خداوند است كه حتى تصور آن براى گروهى مشكل است.

8- مسأله مهم ديگر در آفرينش اين است كه صورتگران هميشه در تصوير و نقش آفرينى خود از امور طبيعى الهام مى‏گيرند، و گاه اشكال مختلفى را به هم مى‏آميزند و شكل جديدى را ابداع مى‏كنند، اما خداوند ابداع گرى است كه بدون هيچ طرح و الگوى قبلى، جهان را صورت بندى كرده و ترسيم نموده است.

9- بحث مهم ديگرى كه در اين بخش از خطبه تاريخى بانوى اسلام(س) آمده بى نيازى مطلق خداوند از همه چيز است.

بديهى است وجودى كه از هر نظر نامتناهى و بى پايان است نياز در ذات پاك او راه ندارد، چرا كه «نياز» دليل بر «كمبود» است و كمبود تنها در موجودات «ممكن» متصور است، نه ذات بى انتهاى حق.

10- و بالاخره مسأله مهم ديگرى كه در اين بخش مطرح شده مسأله «هدف آفرينش» است كه بانوى اسلام در عبارت كوتاهش آن را در چند جمله پر معنى خلاصه كرده است:

الف - آشكار ساختن حكمت بى پايان خداوند.

ب- دعوت بندگا به اطاعت او.

ج - نشان دادن قدرت نامحدود او.

د- فراخواندن بندگان به عبوديتش.

ه'- قوت بخشيدن به پيامبرانش.

اينها اهداف مختلى است كه حضرت زهرا(س) براى آفرينش بيان فرموده، و قابل توجه اينكه اين اهداف لازم ملزوم يكديگرند، وقتى كه بندگان آثار قدرت و حكمت پروردگار را در پهنه عالم هستى ديدند مجذوب طاعت او مى‏شوند، و به عبوديتش روى مى‏آوردند و مدارج كمال را مى‏پيمايند.

از سوى ديگر هنگامى كه پيامبران در سخنان خود بر نظام آفرينش عالم هستى تكيه كنند نفوذ بيشترى در قلوب انسانها مى‏يابند، و مسئله هدايت براى آن‏ها سهلتر و آسان‏تر مى‏شود (دقت كنيد).

به اين ترتيب: خداوند جهان را نيافريده تا «سودى» كند، بلكه هدف اين بوده كه بر بندگان «جودى» كند، او اراده كرده آن‏ها را در مسير هدايت پيش برد، و به جوار قربش فراخواند، و همواره در اين راه پيش روند و به موازات كسب شايستگيها از الطاف بى كرانش بهره بيشترى گيرند.

پى‏نوشتها:‌


1 . «فدك» چنانكه گفتيم يكى از دهكده‏هاى آباد اطراف مدينه بود كه جمعى از يهود در آن ساكن بودند و پيوسته همچون ساير يهوديان «مدينه» و «خيبر» بر ضد اسلام توطئه مى‏كردند.
2 . بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 8 ص 108، چاپ قديم.
3 . اربعين شيخ بهائى و بحار الانوار، علامه مجلسى، ج 69، ص .293
4 . اربعين شيخ بهائى و بحار الانوار، علامه مجلسى، ج 69، ص .292
5 . مستدرك الوسائل، محدث نورى، ج 1، ص .16