حماسه بزرگ
خطبه تاريخى بانوى اسلام فاطمه زهراء(س)
بعد از رحلت پيامبر اسلام طوفان عجيبى سراسر جهان اسلام را فرا گرفت، و
كانون اين طوفان مركز «خلافت» بود، سپس به هر چيز كه به نحوى با آن ارتباط پيدا
مىكرد منتقل شد، از جمله حكم مصادره سرزمين «فدك» كه از سوى پيامبر اسلام(ص)
به دخترش فاطمه(س) روى مصالح مهمى واگذار شده بود، از طرف نظام حاكم مصادره شد.
«فاطمه(س)» كه مىديد اين تجاوز آشكار، توأم با ناديده گرفتن بسيارى از
احكام اسلام در اين رابطه، جامعه اسلامى را گرفتار يك انحراف شديد از تعاليم
اسلام و سنت پيامبر (ص) و گرايش به برنامههاى جاهلى مىكند، و از سوى ديگر
مقدمهاى است براى خانه نشين كردن اميرمؤمنان على(ع) و محاصره اقتصادى ياران
جانباز على(ع) به دفاع از حق خويش در مقابل غاصبان «فدك» پرداخت، و با تمام
وجودش خواستار بازگشت اين حق مغضوب شد، ولى نظام حاكم به بهانه حديث مجعول «نحن
معاش الانبياء لانورث» «ما پيامبران ارثى از خود نمى گذاريم»! از اداى اين حق
سرباز مىزد.
بانوى اسلام(س) «سيدة نساء العالمين» برخاست و با جمعى از زنان بنى هاشم به
مسجد آمد تا در برابر تودههاى مسلمان، و سران مهاجر و انصار گفتنيها را بگويد،
و اتمام حجت كند، و بهانههاى ادامه اين غصب عجيب، و مصاده ظالمانه را، از
دستگاه حكومت وقت بگيرد، و در ضمن، صفوف وفاداران به اسلام را از حاميان
سياستهاى تجاوزكارانه آشكار سازد.
او بى اعتنا به «جوسازى» خاصى كه در اين زمينه شده بود، و پيامدهاى احتمالى
اين افشاگرى بزرگ، به برنامه خود ادامه داد، و به بهانه غصب «فدك» خطبه بسيار
غرّائى در مسجد پيامبر(ص) در برابر مهاجرين ايراد نمود كه بسيارى از حقائق در
آن افشا شد.
اين خطبه، هشدار كوبندهاى بود براى آنها كه كوشش داشتند خلافت پيامبر(ص) و
حكومت اسلامى را از مسير اصلى خود منحرف سازند، و زحمات بيست و سه ساله او را
بر باد دهند.
«زنگ بيدار باشى بود» براى آنها كه قلبشان به عشق اسلام مىطپيد، و از
آينده اين آئين پاك بيمناك بودند.
«اخطار شديدى بود» براى آنها كه از گسترش حزب منافقين و نفوذ آنها در
دستگاه سياسى بعد از رسول خدا(ص) بيخبر بودند، و جنب و جوشهاى مرموز آنان را
ناديده مىگرفتند.
«فرياد درد آلودى بود» در حمايت از اميرمؤمنان على(ع) وصى و جانشين پيامبر
اكرم(ص) كه گروهى از بازيگران سياسى آيات قرآن و توصيهاى مؤكد «رسول اللّه» را
درباره او ناديده گرفته بودند.
«احقاق حق مظلومانهاى بود» براى بيدار ساختن آنها كه حقشان غصب مىشود و
سكوت مسالمتآميز را بر فريادهاى كوبنده و بيدارگر ترجيح مىدهند.
«تندر سهمگينى بود» كه پژواك آن همه جا پيچيد، و آثار آن در همه اعصار و
قرون باقى ماند.
«طوفان عجيبى بود» كه امواج شكنندهاش ارواح خفته را - هر چند موقتاً -
بيدار كرد، و راه حق را به آنها نشان داد، و بالاخره «صاعقه مرگبارى بود» كه
بر سر دشمنان اسلام فرود آمد و آنها را سخت غافلگير ساخت.
تحليلهاى عميق بانوى اسلام(س) در اين خطبه بيانگر بينش دقيق او در
پيچيدهترين مسائل مربوط به «توحيد» و «مبدأ» و «معاد» است.
تفسيرى كه دخت گرامى پيامبر(ص) براى مسائل مهم عقيدتى و سياسى و اجتماعى در
اين خطبه نموده، دليل روشنى است بر اين كه فاطمه(س) تعلق به زمان خاصى نداشته
است.
حماسههاى پرشورى كه در اين خطبه از زبان گوياى فاطمه(س) تراوش كرده، نشان
اين است كه او بانوئى فداكار، مجاهد، مبارز، و رهبرى لايق براى مبارزين راه خدا
و مجاهدان طريق حق است.
لحن گيراى بانوى اسلام(س) در اين خطبه كه تا اعماق جان و روح انسان نفوذ
مىكند بيانگر اين واقعيت است كه او سخنورى بليغ، و خطيبى نستوه، همتاى همسرش
امير مؤمنان على(ع) بود، به گونهاى كه اين خطبه غرّا، خطبههاى على(ع) را در
نهج البلاغه تداعى مىكند، و دوش به دوش آن پيش مىرود، و نشان مىدهد كه دخترش
زينب(س) اين ارث را از پدر و مادر هر دو در اختيار گرفته بود كه با خطابه
آتشينش در بازار كوفه، و مجلس يزيد، لرزه بر اندام جنايتكاران بنى اميه افكند،
و پايههاى كاخ حكومت غاصبانه آنها را متزلزل ساخت، و بذرهاى انقلاب را بر ضد
اين حكومت جبار و جائر در قلوب مردم كوفه و شام پاشيد.
موشكافيهاى فاطمه(س) در اين خطبه در زمينه فلسفه و اسرار احكام، و تحليل
تاريخ سياسى اسلام، و مقايسه دوران جاهليت عرب با زندگى آنهابعد از ظهور اسلام،
درسهاى بزرگى به رهروان راه حق مىدهد، و آنها را در مبارزاتشان تعليم و آموزش
مىبخشد.
و مهمتر از همه اينكه فاطمه(س) با اين خطبه موضع خاندان پيامبر(ص) را در
برابر رژيم حاكم روشن ساخت، و مبرا بودن ساحت مقدس اسلام از مظالمى كه به نام
اسلام انجام مىگرفت، آشكار نمود، و اگر تنها فايده اين خطابه بزرگ و پر محتوى
همين بود، كافى بود!
در سال هفتم هجرت كه قلعههاى خيبر يكى پس از ديگرى در برابر رزمندگان اسلام
سقوط كرد و قدرت مركزى يهود درهم شكست ساكنان فدك از در صلح و تسلم در برابر
پيامبر(ص) وارد شدند، نيمى از سرزمين و باغات خود را به پيامبر(ص) واگذار كردند
و نيم ديگر آن را براى خود نگهداشتند.
پيامبر گرامى(ص) - طبق نقل بسيارى از مورخان و مفسران شيعه و اهل سنت -
سرزمين فدك را در حيات خودش به دخترش فاطمه(س) بخشيد ولى بعد از پيامبر(ص)
غاصبان حكومت اسلامى كه وجود اين قدرت اقتصادى را در دست همسر على(ع) مزاحم
قدرت سياسى خود مىديدند و تصميم گرفته بودد كه ياران على(ع) را از هر نظر
منزوى كننند به بهانههاى واهى آنرا به نفع بيت المال - و در حقيقت بنفع خود -
مصادره كردند.
داستا «فدك» و حوادث گوناگونى كه در رابطه با آن در صدر اسلام و دورانهاى
بعد واقع شد از دردناكترين و غم انگيرترين و عبرتانگيزترين فرازهاى تاريخ صدر
اسلام است كه در فصل جداگانه در همين كتاب مورد بررسى قرار گرفته است.
اسناد و مدارك خطبه
اين خطبه از خطبههاى مشهور است كه علماى بزرگ شيعه و اهل سنت با سسلسه
سندهاى بسيار آن را نقل كردهاند، و برخلاف آنچه بعضى خيال مىكنند، هرگز خبر
واحد نيست، و از جمله منابعى كه اين خطبه در آن آمده است منابع زير است:
1- ابن ابى الحديد معتزلى دانشمند معروف اهل سنت در «شرح نهج البلاغه» در
شرح نامه «عثمان بن حنيف» در فصل اول، اسانيد مختلف خطبه بانوى اسلام فاطمه(س)
را نقل كرده است، او تصريح مىكند كه اسنادى را كه من براى اين خطبه در اينجا
آوردهام از هيچيك از كتب شيعه نگرفتهام.
سپس اشاره به كتاب معروف «سقيفه» از «ابوبكر احمد بن عبدالعزيز جوهرى» كه از
محدثان بزرگ و معروف اهل سنت است كرده كه او در كتاب خود از طرق كثيرى اين خطبه
را نقل نموده است - ابن ابى الحديد تمام اين طرق را در شرح نهج البلاغه آورده
است كه ما براى رعايت اختصار از نقل آن صرفنظر مىكنيم-.
سپس اضافه مىكند كه حكومت وقت تصميم بر غصب «فدك» گرفت فاطمه(س) با جمعى
از زنان قريش به سوى مسجد آمد در حالى كه راه رفتنش درست همانند راه رفتن
پيامبر(ص) بود و خطبهاى طولانى ايراد كرد.
نامبرده سپس همان خطبه معروف و مشهور را نقل مىكند - هر چند عبارت اين خطبه
در نقلها كمى متفاوت است- .
2- على بن عيسى اربلى» نيز در كتاب «كشف الغمه» اين خطبه را از همان كتاب
«سقيفه» ابوبكر محمد بن عبدالعزيز آورده است.
3- مسعودى» در «مروج الذهب» اشاره اجمالى به خطبه مزبور دارد.
4- سيد مرتضى» عالم بزرگ و مجاهد شيعه در كتاب «شافى» اين خطبه را از عايشه
همسر پيامبر(ص) نقل كرده است.
5- محدث معروف مرحوم «صدوق» بعضى از فرازهاى آن را در كتاب «علل الشرايع»
ذكر نموده است.
6- فقيه و محدث بنام مرحوم شيخ «مفيد» نيز بخشى از خطبه را روايت كرده است.
7- سيد بن طاوس» در كتاب «طرائف» قسمتى از آن را از كتاب «المناقب» «احمد بن
موسى ابن مردويه اصفهانى» كه از معاريف اهل سنت است از عايشه نقل مىكند.
8- مرحوم «طبرسى» صاحب كتاب «احتجاج» آن را به طور «مرسل در كتاب خود آورده
است.
به هر حال اين خطبه تاريخى از خطبههاى معروف اهل بيت: است، تا آنجا كه نقل
مىكنند بسيار از متعهدان شيعه فرزندان خود را همواره توصيه به حفظ اين خطبه
مىكردند، تا با گذشت زمان گرد و غبار نسيان بر آن ننشيند، و از سوى دشمنان
مغرض زير سؤال قرار نگيرد.
هم اكنون نيز سزاوار است نسل جوان برومند اين حماسه بزرگ را به خاطر بسپارند
و به آيندگان منتقل كنند.
محورهاى هفتگانه خطبه فاطمه زهراء(س)
اين خطبه غرّا و كم نظير در حقيقت از هفت بخش تشكيل مىشود و بر هفت محور
دور مىزند كه هر كدام هدف روشنى را تعقيب مىكند و بايد جداگانه مورد توجه
قرار گيرد.
بخش اول: تحليل فشرده و عميقى پيرامون مسأله توحيد و صفات پروردگار و اسماء
حسنى و هدف آفرينش است.
در بخش دوم: مقام والاى پيامبر(ص) و مسؤليتها و ويژگيها و اهداف او مورد بحث
قرار گرفته.
بخش سوم: از اهميت قرآن مجيد و عمق تعليمات اسلام، فلسفه و اسرار و احكام، و
پند و اندرزهائى در اين رابطه سخن مىگويد.
در بخش چهارم: بانوى اسلام(س) ضمن معرف خويش خدمات پدرش رسول اللّه(ص) را به
اين امت بازگو مىكند، و در اينجا بانوى اسلام(س) دست آنها را گرفته و به
گذشته نزديك جاهلى خود، براى يك ديدار عبرتانگيز، و مقايسه با وضعشان بعد از
اسلام، و گرفتن درس از اين دگرگونى، رهنمون مىشود.
در بخش پنجم: حوادث و رويدادهاى بعد از رحلت پيامبر(ص) و حركت و تلاش حزب
منافقين براى محو اسلام بازگو كرده است.
بخشش ششم: از غصب «فدك» و بهانههاى واهى كه در اين زمينه داشتند، و پاسخ به
اين بهانهها سخن مىگويد.
و سرانجام در بخش هفتم: به عنوان يك اتمام حجت از گروه انصار و اصحاب راستين
پيامبر(ص) استمداد مىكند و گفتار خود را با تهديد به عذاب الهى پايان مىدهد.
بخش نخست توحيد و صفات خداوند و هدف آفرينش
متن:
الحمدللّه على ما انعم و له الشكر على ماالهم و الثناء بما قدم، من عموم نعم
ابتدأها، و سبوغ آلاء اسدادها، و تمام منن والاها!
جم عن الاحصاء عددها، و نأى عن الجزاء امدها، و تفاوت عن الادراك ابدها، و
ندبهم لاستزدتها بالشكر لاتصالها و استحمد الى الخلائق باجزالها، و ثنى بالندب
الى امثالها.
و اشهد ان لا اله الا اللّه وحده لاشريك له، كلمة جعل الاخلاص تأويلها و ضمن
القلوب موصولها، و انار فى الفكر معقولها.
الممتنع من الابصار رؤيته، و من الالسن صفته، و من الاوهام كيفيته.
ابتدع الاشياء لا من شيئى كان قبلها، و انشأها بلا احتذاء امثلة امتثلها.
كونها بقدرته و ذرئها بمشيته من غير حاجة من الى تكوينها، و لا فائدة له فى
تصويرها الا تثبيتاً لحكمته، و تنبيهاً على طاعته، و اظهاراً لقدرته، و تعبداً
لبريته و اعزازاً لدعوته ثم جعل الثواب على طاعته و وضع العقاب على معصيته،
زيادة لعباده عن نقمته و حياشة لهم الى جنته.
ترجمه:
خدا را بر نعمتهايش سپاس مىگويم، و بر توفيقاتش شكر مىكنم، و بر مواهبى كه
ارزانى داشته، ثنا مىخوانم.
بر نعمتهاى گستردهاى كه از آغاز به ما داده.
و بر مواهب بى حسابى كه به ما احسان فرموده.
و بر عطاياى پى در پى كه همواره ما را مشمول آن ساخته.
نعمتهائى كه از شماره و احصاء بيرون است.
و به خاطر گستردگى در بستر زمان هرگز قابل جبران نيست.
و انتهاى آن از ادارك انسانها خارج است.
بندگان را براى افزايش و استمرار اين مواهب به شكر خويش فراخوانده.
و خلائق را براى تكميل آن به ستايش خود دعوت نموده.
و آنان را براى به دست آوردن همانند آنها تشويق فرموده.
و من شهادت مىدهم كه معبودى جز خداوند يكتا نيست.
بى مثال است، و شريك و مانند ندارد.
اين سخنى است كه روح آن اخلاص است، و قلوب مشتاقان با آن گره خورده، و آثار
آن را در افكار پرتو افكن شده.
خدائى كه رؤيتش با چشمها غير ممكن است، و بيان اوصافش با اين زبان، محال، و
درك ذات مقدسش براى عقل و انديشهها ممتنع است.
موجودات جهان هستى را ابداع فرمود، بى آنكه چيزى پيش از آن وجود داشته باشد.
و همه آنها را ايجاد كرد، بى آنكه الگو و مثالى قبل از آن موجود باشد.
آنها را به قدرتش تكوين نمود، و به ارادهاش خلقت كرد، بى آنكه به آفرينش
آنها نياز داشته باشد.
يا فائدهاى از صورت بندى آنها عائد ذات پاكش شود.
جز اينكه مىخواست حكمتش را از اين طريق آشكار سازد.
مردم را به اطاعتش دعوت كند.
قدرت بى پايان خود را از اين دريچه نشان دهد.
خلائق را به عبوديت خود رهمنون گردد.
و دعوت پيامبرانش را از طريق هماهنگى تكوين و تشريع قوّت بخشد.
سپس براى اطاعتش پاداشها مقرّر فرموده، و براى معصيتش كيفرها.
تابندگان را بدينوسيله از خشم و انتقام و عذاب خويش رهائى بخشد، و به سوى
باغهاى بهشت و كانون رحمتش سوق دهد.
* * *
تفسير فشرده
در اين بخش آغازين خطبه مسائلى به چشم مىخورد كه همه شايسته دقت است:
1- توجه به اين حقيقت كه نعمتهاى پرودرگار سراسر وجود ما را احاطه كرده و از
فرق تا قدم در آن غرق شدهايم، همين امر حس شكرگذارى را در ما زنده كرده و به
معرفت ذات پاكش دعوت مىكند.
اين همانست كه علماى علم كلام - عقائد - تحت عنوان «وجوب شكر منعم» در مسأله
خداشناسى و وجوب معرفة اللّه روى آن تكيه مىكنند.
2- اگر خداوند بندگان را به شكر نعمتهايش دعوت كرده، نه به خاطر نياز اوست،
بلكه براى آن است كه بندگان از اين طريق شايستگى بيشتر كسب كنند و مشمول
نعمتهاى افزونترى گردند (دقت كنيد).
3- بندگان از اداى حق شكر او عاجزند، چرا كه توفيق شكر گذارى او خود نعمت
تازهاى است، و ابزار شكرش - فكر و دست و زبان - همه از نعمتهاى اويند،
بنابراين جز اعتراف به عجز، كارى از آنها ساخته نيست.
بنده همان به كه ز تقصير خويش
عذر به درگاه خداى آورد
ور نه سزاوار خداونديش
كس نتواند كه به جاى آورد
4- روح توحيد همان اخلاص است، پاك كردن كردن روح از غير خدا، و دل دادن در
گرو محبت او، و سر نهادن بر فرمانش و خلاصه هر چه در مخالفت با او است به دست
فراموشى سپردن و هر چه غير اوست به طاق نيسان زدن!
5- در حقيقت توحيد در سرشت آدميان از آغاز نهفته است، و اين نور الهى در
اعماق جان همه انسانها مىدرخشد، و هر كس در باطن خويش فرياد «اللّه اكبر» را
مىشنود و به همين دليل به هنگام وزش طوفانهاى سخت زندگى و پاره شدن پردههاى
غفلت و بى خبرى از هر زمان آشكارتر مىدرخشد، و هر كس را بى اختيار به سوى خود
جذب مىكند و «لا اله الا هو» مىگويد.
6- نه كنه ذاتش با انديشههاى ژرف درك مىشود كه:
«كلما ميز تموه باوهامكم فى ادق معانيه مخلوق مصنوع مثلكم مردود اليكم».
و نه بر كنه صفاتش كسى راه مىيابد.
بنابراين همه اعتراف كنيم كه:
«و ما عرفناك حق معرفتك»
تو را چنانكه حق معرفت تو است نشناختيم.
«ما عبدناك حق عبادتك»
و آن گونه كه شايسته عبوديت تو است پرستش نكرديم.
7- يكى از مسائل مهم در امر خلقت اين است كه در آغاز، مادهاى وجود نداشت كه
خداوند اين جهان را از مادههاى پيش ساختهاى بيافريند، بلكه آفرينش بعد از عدم
محض صورت گرفت، و اين خلق مخصوص به ذات پاك خداوند است كه حتى تصور آن براى
گروهى مشكل است.
8- مسأله مهم ديگر در آفرينش اين است كه صورتگران هميشه در تصوير و نقش
آفرينى خود از امور طبيعى الهام مىگيرند، و گاه اشكال مختلفى را به هم
مىآميزند و شكل جديدى را ابداع مىكنند، اما خداوند ابداع گرى است كه بدون هيچ
طرح و الگوى قبلى، جهان را صورت بندى كرده و ترسيم نموده است.
9- بحث مهم ديگرى كه در اين بخش از خطبه تاريخى بانوى اسلام(س) آمده بى
نيازى مطلق خداوند از همه چيز است.
بديهى است وجودى كه از هر نظر نامتناهى و بى پايان است نياز در ذات پاك او
راه ندارد، چرا كه «نياز» دليل بر «كمبود» است و كمبود تنها در موجودات «ممكن»
متصور است، نه ذات بى انتهاى حق.
10- و بالاخره مسأله مهم ديگرى كه در اين بخش مطرح شده مسأله «هدف آفرينش»
است كه بانوى اسلام در عبارت كوتاهش آن را در چند جمله پر معنى خلاصه كرده است:
الف - آشكار ساختن حكمت بى پايان خداوند.
ب- دعوت بندگا به اطاعت او.
ج - نشان دادن قدرت نامحدود او.
د- فراخواندن بندگان به عبوديتش.
ه'- قوت بخشيدن به پيامبرانش.
اينها اهداف مختلى است كه حضرت زهرا(س) براى آفرينش بيان فرموده، و قابل
توجه اينكه اين اهداف لازم ملزوم يكديگرند، وقتى كه بندگان آثار قدرت و حكمت
پروردگار را در پهنه عالم هستى ديدند مجذوب طاعت او مىشوند، و به عبوديتش روى
مىآوردند و مدارج كمال را مىپيمايند.
از سوى ديگر هنگامى كه پيامبران در سخنان خود بر نظام آفرينش عالم هستى تكيه
كنند نفوذ بيشترى در قلوب انسانها مىيابند، و مسئله هدايت براى آنها سهلتر و
آسانتر مىشود (دقت كنيد).
به اين ترتيب: خداوند جهان را نيافريده تا «سودى» كند، بلكه هدف اين بوده كه
بر بندگان «جودى» كند، او اراده كرده آنها را در مسير هدايت پيش برد، و به
جوار قربش فراخواند، و همواره در اين راه پيش روند و به موازات كسب شايستگيها
از الطاف بى كرانش بهره بيشترى گيرند.
پىنوشتها:
1 . «فدك» چنانكه گفتيم يكى از دهكدههاى آباد اطراف مدينه بود كه جمعى از يهود
در آن ساكن بودند و پيوسته همچون ساير يهوديان «مدينه» و «خيبر» بر ضد اسلام توطئه
مىكردند.
2 . بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 8 ص 108، چاپ قديم.
3 . اربعين شيخ بهائى و بحار الانوار، علامه مجلسى، ج 69، ص .293
4 . اربعين شيخ بهائى و بحار الانوار، علامه مجلسى، ج 69، ص .292
5 . مستدرك الوسائل، محدث نورى، ج 1، ص .16