مقام قرب فاطمه (عليهاالسلام) در پيشگاه خدا
مىدانيم بالاترين قرب «فنا» است.
«فنا» به معنى فراموش كردن همه چيز، و همه كس، و حتى فراموش كردن خويشتن در
برابر خداوند.
يعنى انسان به مرحلهاى برسد كه جهان هستى را جز سرايى نبيند، و عالم آفرينش
را جز سايهاى كمرنگ مشاهده نكند.
همه جا خدا را ببيند، و همه جا در جستجوى او باشد.
خويشتن را پروانه وار در آتش شمع وجود او بسوزاند، و هستى خويش را در هستى
او محو و نابود ببيند.
يكى از آثار رسيدن به اين مقام «تسليم مطلق» در برابر اراده او است، آنچه او
مىخواهد، بخواهد، و آنچه او مىپسندد، بپسندد.
هم رضاى او رضاى خدا باشد، و هم رضاى خدا رضاى او.
و با در دست داشتن اين معيار به سراغ مقام عرفان بانوى اسلام، فاطمه زهرا(س)
و قرب او در درگاه خدا مىرويم و اين حقيقت را از زبان پيامبر بزرگ اسلام(ص)
مىشنويم:
19- در كتابهاى متعدد معروفى از اهل سنت و در روايات متعدد و فراوانى آمده
است كه پيغمبر به فاطمه زهرا(عليهاالسلام) فرمود:
«ان اللّه يغضب لغضبك و يرضى لرضاك».
خداوند به خاطر تو خشمگين مىشود و به خاطر رضاى تو راضى.
21- و نيز در همان كتاب در جاى ديگر مىخوانيم:
پيغمبر فرمود:
«فانما هى فاطمة بضعة منى يريبنى ما ارابها و يؤذينى ما آذاها»:
«فاطمه پاره تن من است آنچه او را آزار دهد مرا آزار مىدهد و آنچه او را به
زحمت افكند مرا به زحمت مىافكند»
بديهى است علاقه پدر و فرزندى هرگز نمى تواند چنين پديدهاى را توجيه كند،
زيرا پيغمبر به عنوان «رسول اللّه» چيزى را اراده نمى كند جز آنچه خدا اراده
كند و هماهنگى و رضاى فاطمه با خشنودى و رضاى خدا و پيامبر دليلى جز محو اراده
او در اراده و خواست خدا ندارد.
اين نكته شايان دقت است كه معمولا جمله «فاطمه بضعة منى» به معنى فاطمه پاره
تن من است تفسير و ترجمه مىكنند، در حالى كه در اين جمله سخنى از تن در ميان
نيست، بلكه مفهوم حديث اين است كه فاطمه(س) پارهاى از وجود و هستى پيامبر(ص)
است، هم از نظر جسمى و هم روحى، در خود روايات نيز شاهد بر اين معنى داريم كه
به خواست خدا خواهد آمد.
زهد و ايثار فاطمه(س)
با توجه به اينكه «حب دنيا سرچشمه همه گناهان» است، چنانكه در حديث معروف
نبوى آمده «حب الدنيا رأس كل خطيئة» و همه تجربيات و مشاهدات ما نيز نشان
مىدهد كه تمام تجاوزها، جنايتها، ظلمها، و ستمها، دروغها، خيانتها به خاطر
همين دلبستگى شديد به «مال» و «مقام» و «شهوت» صورت مىگيرد، روشن مىشود كه
زهد و وارستگى پايه اصلى تقوى و پاكى و صلاح است.
ولى زهد به معنى ترك دنيا و رهبانيت و بيگانگى از اجتماع نيست، بلكه حقيقت
زهد همان آزادگى و عدم اسارت در چنگال دنيا است.
زاهد كسى است كه اگر تمام دنيا را در اختيار داشته باشد دلبسته و وابسته به
آن نباشد، اگر يك روز ببيند رضاى خدا در اين است كه از همه آن چشم بپوشد به اين
معامله حاضر باشد، و از جان و دل بگويد «هر دو عالم را به دشمن بده كه ما را
دوست بس» و اگر يك روز حفظ آزادگى و شرف و ايمان در چشم پوشى از مال و جان
زندگى بود فرياد «هيهات منا الذلة» بلند كند.
و به گفته قرآن مجيد زاهد كسى است كه نه بر گذشته و آنچه از دست داده تأسف
بخورد، و نه از آنچه فعلا در اختيار دارد زياد خوشحال باشد.
«لكيلا تأسوا على ما فاتكم و لاتفرحوا بما آتاكم»
حديد 23
با اين فراز كوتاه به سراغ شخصيت فاطمه (عليهاالسلام) در اين زمينه از
ديدگاه احاديث پيغمبر اكرم(ص) در كتب ديگران مىرويم:
23- «ابن حجر» و ديگران در روايتى از پيغمبر اكرم(ص) نقل كردهاند: «او
هنگامى كه از سفر باز مىگشت نخست به سراغ دخترش فاطمه زهرا(س) مىآمد، و مدتى
نزد او مىماند، ولى يكبار براى فاطمه زهرا(س) دو دست بند از نقره، و همچنين يك
گردنبند و دو گوشواره ساخته بودند، و پردهاى در اطاق آويزان كرده بود.
هنگامى كه پيامبر(ص) وارد شد و اين منظره را ديد بيرون آمد، در حالى كه آثار
غضب در چهرهاش نمايان بود، به مسجد و بر منبر نشست.
فاطمه (سلام اللّه عليها) دانست كه ناخشنودى پيغمبر(ص) به خاطر همان مختصر
زينت است، همه را نزد پدر فرستاد تا در راه خدا صرف كند.
هنگامى كه چشم پيامبر(ص) به آن افتاد سه بار فرمود: «فعلت، فداها ابوها»:
فاطمه آنچه را كه مىخواستم انجام داد، پدرش به فدايش باد.»
واضح است يك جفت دست بند نقره و گردن بند و گوشوارهاى از نقره چندان بهائى
ندارد، و از آن بى بهاتر پرده سادهاى است كه انسان بر در اطاق بياويزد، ولى
پيغمبر اكرم(ص) همين را دون شأن فاطمه مىشمرد، و افتخار و فضيليت او را در
سجاياى انسانيش مىدانست.
فاطمه(س) اين درس را از محضر پدر به خوبى آموخت، هم زرق و برق دنيا را ترك
گفت و خود را از اسارت آن رهائى بخشيد، و هم آنچه را داشت در راه خدا و بندگان
محروم صرف كرد.
در حديثى كه سابقا از «حلية الاولياء» (تحت شماره 3) نقل كرديم، خوانديم كه
فاطمه زهرا (عليهاالسلام) حتى پوشش كافى در خانه براى آمدن ميهمانهاى نامحرم
نداشت كه پيغمبر اكرم(ص) عباى خود را به او داد تا خود را بپوشاند و آماده
براى آمدن ميهمانان جهت عيادت او در بيماريش گردد.
داستان جهيزيه فاطمه(س) و مراسم شب زفاف او كه در نهايت سادگى برگزار شد
دليل روشن ديگرى بر زهد و وارستگى كامل او است.
خدمات او در خانه على(ع) تا آنجا كه با يك دست گندم را براى پختن نان آسياب
مىكرد، و با دست ديگرش طفلش را در آغوش مىگرفت، همه شاهد گوياى مقام زهد او
است، گواه اين معنى حديث زير است.
24- ابو نعيم اصفهانى در «حلية الاولياء» چنين نقل مىكند:
«لقد طحنت فاطمة بنت رسول اللّه(ص) حتى مجلت يدها، و ربا، و اثر قطب الرحى
فى يدها»:
«فاطمه دختر رسول خدا(ص) آنقدر با دست خود آسياب كرد كه دستش تاول زد، و ورم
كرد، و آثار دستاس در دستش نمايان گشت».
25- در «مسند احمد» كه از معروفترين منابع اهل سنت است از «انس بن مالك»
چنين نقل شده كه روزى «بلال» براى نماز صبح دير به خدمت پيغمبر(ص) آمد، رسول
اللّه(ص) فرمود: «چرا دير آمدى؟ عرض كرد: از كنار خانه فاطمه (عليهاالسلام)
مىگذشتم در حالى كه با دست خود آسيا مىكرد، و كودكش گريان بود، گفتم اگر
اجازه فرمائى من آسيا مىكنم و شما كودك را آرام كنيد، و اگر اجازه فرمائيد من
كودك را آرام مىكنم و شما آسيا كنيد.
او گفت: من نسبت به فرزندم از تو مهربانترم (و من مشغول آسيا كردن شدم و او
كودش را آرام كرد) و اين امر باعث تأخيرم شد.
پيغمبر اكرم(ص) فرمود: «فرحمتها رحمك اللّه»:
«تو نسبت به فاطمه رحم و محبت كردى خداوند تو را مشمول رحمت كند»!
فضائل اخلاقى بانوى اسلام از جمله شجاعت و شهامتش در مقام دفاع از پدرش
پيغمبر اكرم(ص) در مقابل مشركان مكه، و آمدنش به ميدان احد، براى بستن زخمهاى
پيغمبر اكرم(ص) مطلبى است كه بر كسى پوشيده نيست، و در احاديث گذشته اسناد و
مدارك آن آمد.
او از لحظه تولد در مسير عبوديت و بندگى خدا بود و اين امر تا لحظه پايان
عمرش ادامه داشت، حديث زير شاهد گوياى اين معنى است.
26- در «ذخائر العقبى» در داستان تولد بانوى اسلام فاطمه زهرا(س) و انعقاد
نطفه او از ميوه بهشتى و آمدن زنان با شخصيت جهان همچون مريم و حوا به هنگام
تولد او آمده است:
«فولدت فاطمة (عليهاالسلام) فوقعت حين وقعت على الارض ساجدة»:
«به اين گونه فاطمه متولد شد و در حين تولد براى خدا سجده كرد».
من از كار مردم مدينه كه زنان خود را بعد از وفات به صورت ناخوشايندى براى
دفن مىبرند، و تنها پارچهاى بر او مىافكنند كه حجم بدن از پشت آن نمايان است
ناخرسندم.
اسماء گفت: من در سرزمين حبشه چيزى ديدهام كه با آن جنازه مردگان را حمل
مىكردند، سپس شاخههائى از درخت نخل را برداشت و به صورت تابوت مخصوصى در آورد
كه پارچهاى را روى چوبهاى آن مىافكندند، و بدن را درون آن مىگذاردند، به
گونهاى كه بدن پيدا نبود.
هنگامى كه فاطمه بانوى بزرگ اسلام(س) آن رامشاهده كرد فرمود: «بسيار خوب و
عالى است» (و هنگامى كه من از دنيا رفتم مرا با آن برداريد)...
و در ذيل همين حديث آمده است: «هنگامى كه فاطمه(س) چشمش به آن افتاد تبسم
فرمود، و اين تنها تبسم او بعد از وفات پيغمبر اكرم(ص) بود»!
مقام علمى فاطمه(س)
محبت اولياى خداوند نسبت به افراد يك محبت ساده نيست، حتماً از عواملى
سرچشمه مىگيرد كه مهمترين آنها علم و ايمان و تقوى است، علاقه فوق العاده
پيامبر(ص) به دخترش فاطمه زهرا دليلى است بر وجود اين امتيازات بزرگ در اين
بانوى نمونه جهان.
از اين گذشته وقتى او مىفرمايد: «فاطمه برترين زنان جهان» يا «برترين زنان
بهشت» است، كه مدارك آن در بحثهاى گذشته بيان شد، اين خود دليل بر اين است كه
او از نظر علمى نيز سر آمد همه زنان جهان بود.
وانگهى آيا فردى كه بمقامات والاى علم و دانش نرسيده است ممكن است رضاى او
رضاى خدا، و غضب او غضب پرودرگار و پيغمبر باشد؟ كه در روايات پيشين به آن
اشاره شده بود.
علاوه بر همه اينها روايات مهمى در منابع معروف اسلامى وارد شده است كه از
مقام ارجمند علمى اين بانوى بزرگ پرده برمى دارد مانند احاديث زير:
28- ابونعيم در حديثى از پيغمبر(ص) نقل مىكند كه روزى به يارانش كرد و
فرمود: «ما خير للنساء؟»: «چه چيز براى زنان از همه بهتر است؟»
ياران ندانستند در جواب چه بگويند.
على(ع) به سوى فاطمه(س) آمد و اين مطلب را به اطلاع او رسانيد.
بانوى اسلام گفت: چرا نگفتى:
خير لهن ان لايرين الرجال و لايرونهن:
از همه بهتر اين است كه نه آنها مردان بيگانه را ببينند و نه مردان بيگانه
آنها را» (با آنها جلسات خصوصى نداشته باشند).
على(ع) بازگشت و اين پاسخ را به پيغمبر اكرم(ص) عرض كرد.
پيامبر فرمود: «من علمك هذا»: «چه كسى اين پاسخ را به تو آموخت»؟!
عرض كرد فاطمه(س).
فرمود: «انّها بضعة منى» «او پاره وجود من است».
اين حديث نشان مىدهد كه اميرمؤمنان على(ع) با آن مقام عظيمى كه در علوم و
دانش داشت كه دوست و دشمن همه به آن معترفند و باب مدينه علم پيغمبر اكرم(ص)
بود گاهى از محضر همسرش فاطمه(س) استفاده علمى مىكرد.
اين سخن پيغمبر(ص) كه بعد از بيان احاطه علمى فاطمه(س) مىگويد: «او
پارهاى از وجود من است» بيانگر اين واقعيت است كه منظور از «بضعة» تنها پاره
تن و جسم نيست، كه بسيارى در تفسير حديث گفتهاند، بلكه فاطمه پارهاى از روح
پيامبر(ص) و علم و دانش و اخلاق و ايمان و فضيلت او نيز بود، و پرتوى از آن
خورشيد و شعلهاى از آن مشكات محسوب مىشود.
29- در «مسند احمد» از «ام سلمه» (يا طبق روايتى ام سلمى) چنين آمده: «وقتى
فاطمه (سلام اللّه عليها) بيمار شد همان بيمارى كه به وفاتش منتهى مىگشت، من
از او پرستارى مىكردم، روزى حالتش را از همه روز بهتر ديدم، على(ع) به دنبال
كارى رفته بود فاطمه(س) به من فرمود: آبى بياور تا غسل كنم، آب آوردم و او غسل
كرد، غسلى كه بهتر از آن نديده بودم، سپس فرمود: لباسهاى تازهاى براى من
بياور، لباسها را آوردم، و به او دادم، و او پوشيد».
سپس فرمود: بسترم را در وسط اطاق بيفكن، من اين كار را كردم، او دراز كشيد و
رو به قبله كرد، و دستش را زير صورتش گذاشت، سپس فرمود: اى ام سلمه «ام سلمى»
من الان از دنيا مىروم (و به ملكوت اعلى مىشتابم) در حالى كه پاك شدهام، كسى
روى مرا نگشايد.
«اين سخن گفت و چشم از جهان پوشيد»!
اين حديث بخوبى نشان مىدهد كه فاطمه از لحظه مرگش آگاه و باخبر بوده، و بى
آنكه نشانههاى آن در او باشد، آماده رحلت از اين جهان گشت، و از آنجا كه هيچكس
لحظه مرگ را جز به تعليم الهى نمى داند اين نشان مىدهد كه از سوى خدا به او
الهام مىشد.
آرى، روح او با عالم غيب مربوط بود. و فرشتگان آسمان با او سخن مىگفتند.
بعلاوه مطابق روايات گذشته حتى او از مريم دختر عمران و مادر حضرت عيسى مسيح
برتر بود، و همين امر كافى است، زيرا قرآن با صراحت مىگويد مريم با فرشتگان
خدا سخن مىگفت (آيات متعددى در اين زمينه در سوره مريم و آل عمران وجود دارد).
بنابراين فاطمه(س) دخت گرامى پيامبر اسلام(ص) به طريق اولى بايد بتواند با
فرشتگان آسمان هم سخن شود.
پىنوشتها:
1 . مستدرك الصحيحين ج 3 ص 153- اين حديث را «ابى حجر در «الاصابة» و «ابن اثير»
در «اسد الغابة» آوردهاند.
2 . صحيح بخارى «كتاب النكاح» باب ذب الرجل عن ابنته - مضمون اين دو حديث در بسيارى
از كتب معروف مانند «خصائص نسائى» «فيض الغدير»، «كنز العمال»، «مسند احمد»، «صحيح
ابى داود» و «حلية الاوليا» آمده است.
3 . الصواعق المحرقة ص .109
4 . حليه الاوليا ج 2 ص .41
5 . مسند احمد ج 3 ص .150
6 . دخائر العقبى ص .44
7 . ذخائر العقبى ص .54
8 . حلية الاولياء ج 2 ج .40
9 . «مسند احمد» بن حنبل ج 6 ص 461 اين حديث را «ابن اثير» در (اسد الغابة) و جمعى
ديگر از كتب خود آوردهاند.
10 . البته دلائل علم و دانش گسترده و فوق العاده آن حضرت در روايات شيعه وضع ديگرى
دارد كه در زندگينامه آن بزرگوار قبلا گفته شد.