اسرار فدك

محمد باقر انصارى، سيد حسين رجايى

- ۱۵ -


مخالفت نهايى با عمل پيامبر در فدك

غاصبين فدك گذشته از زير پا گذاشتن آيه ى «و آت ذا القربى حقه» و آيه ى تطهير و آيات ارث و آيات ارث انبيا عليهم السلام، و نيز زير پا گذاشتن سند رسمى پيامبر صلى الله عليه و آله كه در مورد فدك به فاطمه عليهاالسلام داده بود، ضربه ى نهايى را بدست عمر و در زمان حكومت او اجرا كردند كه عهد نامه ى پيامبر صلى الله عليه و آله با يهودان فدك را كه ضمن مصالحه تنظيم شده بود ناديده گرفتند و آنرا باطل اعلام كردند.

ماجرا از اين قرار بود كه يهوديان پس از مصالحه با پيامبر صلى الله عليه و آله همچنان در سرزمين فدك باقى ماندند و هر ساله طبق قرارداد مبالغ مورد مصالحه را پرداخت مى كردند، و اين برنامه چه در زمانى كه در تصرف حضرت زهرا عليهاالسلام بود و چه در دورانى كه غصب شده بود ادامه داشت.

عمر در زمان حكومت خود دستور داد يهوديان فدك به شام كوچ كنند و آنان را وادار كرد كه مزارع خود را كه پنجاه هزار درهم قيمت گذاشته بود بفروشند و مبلغ آنرا از بيت المال بگيرند.

يهوديان گفتند: «عهدنامه ى ابوالقاسم (يعنى پيامبر صلى الله عليه و آله) را محو و فراموش شده

تلقى مى كنى و ما را اخراج مى نمايى»؟ گفت: «من آن روز حاضر بودم كه پيامبر به شما گفت: «تا آنگاه كه خواستيم شما بمانيد». اكنون نمى خواهيم و قصد اخراج شما را داريم». [معجم البلدان: ج 4 ص 238.]بدين صورت عهدنامه اى كه پيامبر صلى الله عليه و آله با آنان بسته بود و در متن آن قيد نشده بود كه «تا روزى كه خواستيم شما بمانيد»، عمر با ادعاى خود زير پا نهاد و آخرين ضربه ى خود را در اين جهت بر پيكر فدك وارد ساخت.

آينده ى غاصب فدك

دو نفرين از لسان حضرت زهرا عليهاالسلام خطاب به غاصبين فدك صادر شده كه سوزش قلب زهرا عليهاالسلام را از شدت ظلم و بى حرمتى غاصبين مى رساند:

1. آنگاه كه حضرت براى اعتراض به خانه ى ابوبكر رفته بود و عمر هم حاضر بود و پس از مطرح كردن دلايل جواب مثبتى به آنحضرت ندادند فرمود:

«اللَّهم إنَّهُما ظَلَما ابْنَةَ نَبِيِّكَ حَقَّها، فَاشْدُدْ وَطْأَتَكَ عَلَيْهِما»، يعنى: «خدايا، اين دو نفر به حق دختر پيامبرت ظلم كردند، تو نيز به شدت آنان را به بلايت گرفتار كن». [بحار الانوار: ج 29 ص 191.]2. حضرت خطاب به عمر كه سند دست نوشته ى ابوبكر درباره ى فدك را پاره كرد فرمودند: «چه خبر است، خدا به تو مهلت ندهد و تو را بكشد و شكمت را پاره كند»! [دلائل الامامه: ص 119. و اينچنين غاصبين فدك در انتظار سزاى خود بودند تا بدان رسيدند.

فدك مغصوب در نشيب تاريخ

پس از غصب فدك بدست ابوبكر و عمر، حساسيت خاصى كه نسبت به اين سرزمين بود مضاعف شد و صُوَر مختلفى از غصب در مراحل بعدى بر آن اعمال شد:

نگاهى گذرا به غصبهاى مكرر فدك

1. عمر پس از مرگ ابوبكر، بعنوان ارث پيامبر صلى الله عليه و آله (كه فرضاً قابل ارث بردن نبود!!) آن را به وارثان پيامبر صلى الله عليه و آله باز گرداند به شرط آنكه طبق رفتار ابوبكر و خود عمر تا آن زمان، نسبت به آن رفتار كنند! يعنى فقط در اختيار آنان باشد ولى درآمد آن به مصرف بيت المال برسد! [الغدير: ج 7 ص 194. ارشاد السارى (قسطلانى): ج 8 ص 201.]اين پيشنهاد از طرف عمر به عباس عموى پيامبر صلى الله عليه و آله و اميرالمؤمنين عليه السلام بود در حالى كه بايد آن را به وارثان فاطمه عليهاالسلام باز مى گرداند و تحت تصرف كامل آنان قرار مى داد. با همه ى اينها سندى هم وجود ندارد كه اميرالمؤمنين عليه السلام اين پيشنهاد را پذيرفته باشد و باز گرداندن فدك عملاً انجام شده باشد.

روايت ديگرى در اين زمينه وجود دارد كه عمر برخى صدقات پيامبر صلى الله عليه و آله را بازگرداند، ولى فدك باز نگرداند و گفت: صدقه ى پيامبر است كه مربوط به حقوق و مشكلات آن حضرت بوده و بايد اختيار آن در دست حاكم وقت باشد! [بحار الانوار: ج 29 ص 330.]2. عثمان پس از مرگ عمر، سرزمين فدك را بازپس گرفته، همه ى آن را در اختيار مروان بن حكم گذاشت. [الغدير: ج 7 ص 195.]3. معاويه پس از مرگ عثمان و بعد از شهادت امام حسن عليه السلام فدك را سه قسمت كرد: ثلث آن را به مروان و ثلث آن را به عمرو فرزند عثمان و ثلث آن را به پسرش يزيد داد. پس از آنكه معاويه مروان را بر كنار كرد فدك را هم از او گرفت. بار ديگر كه مروان از طرف معاويه حاكم شد فدك را با درآمد گذشته اش به او باز گرداند. [الغدير: ج 7 ص 195. طبقات ابن سعد: ج 5 ص 286.]4. مروان در زمان حكومت خود بار ديگر فدك را تماماً براى خود تصرف كرد و بعد نيمى از آن را به پسرش عبدالملك و نيم ديگر را به پسر ديگرش عبدالعزيز بخشيد. [الغدير: ج 7 ص 195. طبقات ابن سعد: ج 5 ص 286.]5. عبدالعزيز نيز سهم خود را به پسرش عمر بن عبدالعزيز بخشيد، و پس از مرگ عبدالملك همه ى آن در تصرف عمر بن عبدالعزيز قرار گرفت. [الغدير: ج 7 ص 195. طبقات ابن سعد: ج 5 ص 286.]6. عمر بن عبدالعزيز طى مراسمى اعلام كرد كه مى خواهد فدك را از تصرف شخصى بيرون آورد و مانند زمان ابوبكر صرف بيت المال كند، با اين تفاوت كه مسئول آن را از بنى فاطمه قرار دهد. وقتى اين كار را كرد به او گفتند: با اين كار خود بر ابوبكر و عمر طعنه مى زنى! پاسخ داد: آنان با غصب فدك بر خود طعنه وارد كردند. [الغدير: ج 7 ص 195. المسترشد: ص 503.]7. يزيد بن عبدالملك بار ديگر آن را باز پس گرفت و تحت تصرف خود درآورد. [بحار الانوار: ج 29 ص 347.]8. در حكومت عباسيان، سفاح بار ديگر فدك را به تصرف حسن بن حسن بن على بن ابى طالب عليه السلام درآورد. [الغدير: ج 7 ص 194.]9. منصور دوانيقى، فدك را از تصرف بنى فاطمه خارج ساخت. [الغدير: ج 7 ص 194.]10. مهدى عباسى، دوباره فدك را به بنى فاطمه داد. [معجم البلدان: ج 4 ص 240.]11. هادى عباسى، بار ديگر فدك را بازپس گرفت. [الغدير: ج 7 ص 195.]12. مأمون دوباره فدك را به بنى فاطمه داد. [معجم البلدان: ج 4 ص 240.]13. متوكل، بار ديگر فدك را از تصرف بنى فاطمه بيرون آورد. [الغدير: ج 7 ص 197.]14. منتصر پسر متوكل بار ديگر فدك را به بنى فاطمه داد. [الكامل لابن الاثير: ج 7 ص 355.]

دست كاشته هاى پيامبر در فدك

در سرزمين فدك يازده درخت خرما بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله به دست مبارك خود آنها را كاشته بودند. در زمانهايى كه فدك در دست فرزندان زهرا عليهاالسلام بود در ايام حج ميوه هاى آن يازده درخت را جداگانه مى چيدند و بعنوان هديه اى گرانقدر به حاجيان تقديم مى كردند. متقابلاً حجاج با دريافت اين تبرك، هدايا و اموال قابل توجهى به آنان مى دادند.

متوكل، فدك را از دست بنى فاطمه خارج ساخت و آن را به شخصى بنام «مازيار» داد. مازيار شخصى را از بصره فرستاد تا آنها را بريدند و يادگارهاى پيامبر صلى الله عليه و آله را از بين بردند. همين شخص وقتى به بصره بازگشت مبتلا به فلج شد. [شرح نهج البلاغه ابن ميثم: ج 5 ص 107.]بدينصورت غصب هاى متوالى بر سر ملك شخصى فاطمه عليهاالسلام در تاريخ تكرار شد و اگر در مواردى باز پس داده شد به دست ائمه عليهم السلام ندادند، بلكه به يكى از سادات مى سپردند.

تعيين حدود فدك توسط امام

نكته ى جالبى كه در تاريخ امام كاظم عليه السلام توجه ما را جلب مى كند، تعيين مرزهاى سرزمين فدك است كه نشان دهنده ى مطالب مهمى از اهميت فدك است. اين مطلب در دو نوبت در زندگى امام عليه السلام ديده مى شود كه ذيلاً ذكر مى كنيم:

1. مهدى عباسى از حضرت خواست حدود فدك را تعيين كند تا آنرا باز گرداند. حضرت فرمود: «يك مرز آن كوه اُحُد، يك مرز آن عريش مصر، يك مرز آن سيف البحر، يك مرز آن دومة الجندل است».

مهدى عباسى با تعجب پرسيد: همه ى اينها؟! فرمود: بلى، همه ى اينها. اينها مواردى است كه بدون لشكركشى براى پيامبر صلى الله عليه و آله فتح شده است. [الغدير: ج 7 ص 197.]2. هارون الرشيد به حضرت كاظم عليه السلام عرض كرد: فدك را قبول كن تا به شما باز گردانم. حضرت قبول نكرد تا آنكه اصرار زياد نمود. حضرت فرمود: قبول نمى كنم مگر طبق مرزهاى حقيقى آن! هارون پرسيد: مرزهاى آن كدامند؟ فرمود: اگر مرزهاى آن را بگويم آنرا نمى دهى؟ هارون گفت: تو را بحق جدت قسم مى دهم كه بگويى.

فرمود: «مرز اول آن عَدَن»! با شنيدن اين كلام رنگ هارون تغيير كرد و گفت: عجب! فرمود: «مرز دوم آن سمرقند»! با شنيدن سخن دوم صورت هارون گرفته شد. فرمود: «حد سوم آفريقا»! با شنيدن اين كلام روى هارون سياه شد و گفت: بقيه اش؟! فرمود: «حد چهارم سيف البحر، كنار درياى خزر و ارمنيه»!

هارون گفت: «اين كه همه ى دنياست. براى ما چيزى باقى نماند، پس من برخيزم تا در جاى من بنشينى»!

حضرت فرمود: قبلاً به تو گفتم كه اگر مرزهاى آن را تعيين كنم، آنرا به من باز نمى گردانى! [بحار الانوار: ج 48 ص 144 ح 20 ج 29 ص 200 ح 41.]

چرا فدك در حكومت اميرالمؤمنين بازگردانده نشد؟

فدك تا آنجا ارزش يك ملك را داشت كه غصب نشده بود. پس از غصب آن به بهاى بى حرمتى به فاطمه عليهاالسلام ديگر بازگرداندن آن ارزشى ندارد. اگر زمين هم بازگردانده شود بهاى غصب آن كه جسارت به سيدةالنساء است قابل قصاص نيست.

مگر فاطمه عليهاالسلام احتياج به درآمد فدك داشت كه آنرا به او برگردانند. اين زمين ارزش بخشوده ى خداوند تعالى و رسولخدا صلى الله عليه و آله به فاطمه عليهاالسلام به پاس حرمت او را داشت. اكنون كه متعرض حرمت فاطمه عليهاالسلام شده اند بايد پرونده ى فدك براى قيامت بماند.

بازگرداندن فدك استهزاء و به شوخى گرفتن غصب آن است. همانطور كه يزيد مى خواست بجاى البسه ى به غارت رفته ى در كربلا عوض آن را بدهد، ولى امام سجاد عليه السلام قبول نكرد و منقلب شد و مطلبى فرمود كه خلاصه اش اين بود كه پارچه ارزشى ندارد، ولى در ميان آن لباسهاى غارت شده، لباس فاطمه زهرا عليهاالسلام بود.

اگر هزار بار هم فدك را برگردانند جنايت هولناكى كه در سايه ى آن فدك غصب شد رنگ نمى بازد. آن روزهاى غارتگرى هرگز فراموش نخواهد شد و از پرونده ى دشمن پاك شدنى نيست.

امام صادق عليه السلام مى فرمايد: «ما اهل بيتى هستيم كه هر چه از ما به ظلم گرفته شده باشد بازپس نمى گيريم، و به همين جهت اميرالمؤمنين عليه السلام وقتى به حكومت رسيد فدك را باز نگردانيد». [بحار الانوار: ج 29 ص 396 ح 2.]امام كاظم عليه السلام نيز در جواب همين سؤال كه چرا اميرالمؤمنين عليه السلام در زمان خلافت ظاهرى خود فدك را برنگردانيد فرمود: «ما اهل بيتى هستيم كه ولى و صاحب اختيار امور ما خداوند عزوجل است و جز او حق ما را از ظالمين بر ما نمى گيرد». [بحار الانوار: ج 29 ص 396 ح 3.]از همه پيشتر شخص فاطمه زهرا عليهاالسلام در خطابه ى خود فرمودند: «اكنون كه سخن حق را نمى پذيريد، فدك را غصب كنيد و زمام آنرا بدست بگيريد و بار آن را محكم كنيد تا روز حشر در مقابل شما درآيد. آنگاه خداوند قاضى خوب و پيامبر صلى الله عليه و آله زعيم و موعد ما قيامت خواهد بود و بسيار زود است كه پشيمان شويد و در قيامت اهل باطل زيان مى كنند، و آنگاه كه پشيمان شويد براى شما سودى ندارد. هر خبرى زمانى به عمل مى رسد و بزودى خواهيد دانست كه عذاب خوار كننده سراغ چه كسى مى رود و چه كسى است كه عذاب دائمى بر او نازل مى شود». و نيز فرمود: «بار اين غصب را محكم ببنديد متصل به آتش برافروخته ى الهى كه سوزش آن بر دلها اثر مى گذارد. خدا مى بيند چه مى كنيد و بزودى ظالمان خواهند دانست كه به كجا باز مى گردند». [به متن خطبه ى حضرت زهرا عليهاالسلام در بخش هفتم و هشتم اين كتاب مراجعه شود. و اين تصريح فاطمه عليهاالسلام بود كه داد خواهى فدك را به قيامت گذاشت.

زنده نگاه داشتن ياد فدك در زيارات

يكى از مظاهر احيا و بقاى نام فدك، متون زياراتى است كه خطاب به ائمه عليهم السلام بر زبان پيروان مكتب فاطمه عليهاالسلام جارى مى شود.

اين زيارتها در طول قرون توسط شيعيان تكرار مى شوند و اين ظلم تاريخىِ اصحاب سقيفه را در سطح عمومى و با استمرار زمان محكوم مى كنند، و دوام اعتقادى شيعه را حفظ مى نمايند.

در اينجا چهار نمونه كه دو مورد در زيارت حضرت زهرا عليهاالسلام و يك مورد در زيارت اميرالمؤمنين عليه السلام و ديگرى در زيارت ائمه عليهم السلام است ذكر مى شود.

1. در زيارت حضرت زهرا عليهاالسلام چنين مى خوانيم:

السَّلامُ عَلَيْكَ أَيَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْمَغْصُوبَةُ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيَّتُهَا الْمُضْطَهَدَةُ الْمَقْهُورَةُ.

سلام بر تو اى بانوى مظلومى كه حق تو را غصب كردند. سلام بر تو اى بانويى كه با قهر و زور حق تو را گرفتند.

2. در صلوات بر حضرت زهرا عليهاالسلام چنين مى خوانيم:

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الطَّاهِرَةِ الْبَتُولِ الزَّهْراءِ... الْقادِمَةِ عَلَيْكَ مُتَأَلِّمَةً مِنْ مُصابِها بِأَبيها مُتَظَلِّمَةً مِمَّا حَلَّ بِها مِنْ غاصِبيها ساخِطَةً عَلى أُمَّةٍ لَمْ تَرْعَ حَقَّكَ في نُصْرَتِها بِدَليلِ دَفْنِها لَيْلاً في حُفْرَتِها، الْمُغْتَصِبَةِ حَقُّها...

خدايا، درود فرست بر حضرت طاهره ى بتول زهرا... كه دردمند از مصيبت پدرش نزد تو آمد، و از آنچه توسط غاصبين حقش به او رسيد دادخواهى مى كرد، و از امتى كه حق او را در يارى اش مراعات نكردند ناراضى بود، و علامت آن دفن شبانه ى او بود. همان بانويى كه حق او را غصب كردند...

3. در صلوات ديگرى بر حضرت زهرا عليهاالسلام چنين مى خوانيم:

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الْبَتُولِ الطَّاهِرَةِ الصِّدّيقَةِ الْمَعْصُومَةِ التَّقِيَّةِ النَّقِيَّةِ الرَّضِيَّةِ الْمَرْضِيَّةِ الزَّكِيَّةِ الرَّشيدَةِ الْمَظْلوُمَةِ الْمَقْهُورَةِ، الْمَغْصُوبَةِ حَقُّها، الْمَمْنُوعَةِ اِرْثُها، الْمَكْسُورَةِ ضِلْعُها، الْمَظلُومِ بَعْلُها، الْمَقْتُولِ وَلَدُها... اللَّهُمَّ كُنِ الطَّالِبَ لَها مِمَّنْ ظَلَمَها وَ اسْتَخَفَّ بِحَقِّها.

خدايا، درود فرست بر حضرت بتول طاهره ى صديقه ى معصومه ى با تقواى پاكيزه اى كه از خدا راضى بود، و خدا از او راضى بود. زكيه ى رشيده اى كه مظلوم واقع شد و به زور حق او را غصب كردند، و ارث او را مانع شدند... خدايا تو از ظالمين بر او و آنانكه حق او را كوچك شمردند انتقام بگير.

4. در زيارت اميرالمؤمنين عليه السلام در روز غدير خطاب به آنحضرت چنين مى خوانيم: و َالْأَمْرُ الْأَعْجَبُ وَ الْخَطْبُ الْأَفْزَعُ بَعْدَ جَحْدِ حَقِّك، غَصْبُ الصِّدّيقَةِ الطَّاهِرَةِ الزَّهراءِ سَيِّدَةِالنِّساءِ عَلَيْهَاالسَّلامُ فَدَكاً وَرَدُّ شَهادَتِك وَ شَهادَةِ السَّيِّدَيْنِ سُلالَتِكَ وَ عِتْرَةِ الْمُصْطَفى صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكُمْ، وَقَدْ أَعْلَى اللَّهُ تَعالى عَلَى الْاُمَّةِ دَرَجَتَكُمْ وَ رَفَعَ مَنْزِلَتَكُمْ وَ شَرَّفَ عَلَى الْعالَمينَ فَأَذْهَبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَكُمْ تَطْهيراً.

مسئله عجيب تر و مصيبت سوزناك تر بعد از انكار حق تو، غصب فدك از صديقه ى طاهره سيدةالنساء حضرت زهرا عليهاالسلام رد شهادت تو و دو آقا از نسل و عترت تو (امام حسن و امام حسين عليهماالسلام) است كه صلوات خدا بر شما باد. و اين در حالى بود كه خداوند تعالى درجه ى شما را بر امت تفوّق داده و منزلت شما را بلند قرار داده و فضل شما را روشن كرده و شما را بر عالمين شرافت داده است.

5. در زيارت جامعه ى ائمة المؤمنين عليهم السلام چنين مى خوانيم:

فَلَمَّا مَضَى الْمُصْطَفى صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ جَرَحُوا كَبِدَ خَيْرِ الْوَرى فى ظُلْمِ ابْنَتِهِ وَاضْطِهادِ حَبيبَتِهِ وَاهْتِضامِ عَزيزَتِهِ، بَضْعَةِ لَحْمِهِ وَ فِلْزَةِ كَبِدِهِ. و قتى پيامبر صلى الله عليه و آله از دنيا رفت، با ظلم به دخترش و در تنگنا قرار دادن حبيبه ى او و به زور گرفتن حق او، جگر پيامبر صلى الله عليه و آله را مجروح كردند. فاطمه اى كه پاره ى تن پيامبر و جگر گوشه ى او بود.

اينها چند نمونه بود و نظاير ديگر اين فقرات در ادعيه زيارات بسيار است.

دادخواهى فاطمه درباره ى فدك در قيامت

فاطمه زهرا عليهاالسلام با دادگاهى كه در اين دنيا تشكيل داد غاصبين را پس از پيامبر صلى الله عليه و آله به محاكمه كشيد و آنان را بحال خود رها نكرد تا صفحات تاريخ را به نفع خود رقم بزنند. آن حضرت به محض شنيدن خبر غصب فدك فرمود: اين اولين ناجوانمردى و بدترين هتك حرمت است. قاتلهم اللَّه...! [المثالب (ابن شهر آشوب) خطى: ص 226.]اگر فدك رفت و فاطمه عليهاالسلام شهيد شد ولى تا آخر روزگار اين صفحه ى درخشنده از حق و حقيقت براى تشيع و بنام فاطمه عليهاالسلام ماند.

محاكمه ى اصلى باقى مى ماند كه در روز قيامت در پيشگاه پروردگار و در ديدگاه خلايق اولين و آخرين بر پا شود تا دشمن فاطمه عليهاالسلام شناخته شود و به سزاى جنايت عظيمى كه مرتكب شده برسد. هنوز حرفهاى فاطمه عليهاالسلام براى آن دادگاه مانده است، تا مردم عالم مفهوم غصب و حق كشى را در شديدترين صورت آن ببينند، همانگونه كه خود فاطمه عليهاالسلام فرمود: «اكنون كه فدك را نمى دهى، اين مركب زين و افسار شده و آماده را بردار تا روز قيامت وبال آن گريبانت را بگيرد...».

پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد: «روز قيامت كه مى شود دخترم فاطمه سوار بر شترى مخصوص به محشر مى آيد... او مى آيد تا محاذى عرش پروردگار قرار مى گيرد. آنگاه خود را از مركب بر زمين مى افكند و عرضه مى دارد: «خداى من و سيد من، بين من و آنانكه به من ظلم كرده اند حكم فرما...».

خطاب از سوى خداوند مى آيد: «اى حبيبه ى من و دختر حبيب من، از من بخواه تا حاجت تو را بدهم... قسم به عزت و جلالم ظلم هيچ ظالمى نمى تواند از دادگاه عدل من بگذرد». [بحار الانوار: ج 43 ص 219 ح 1.]اينها صفحاتى از پرونده ى مفتوح فدك بود كه جهات مختلف آن را نشان داد. اميدواريم اين انجام وظيفه ى كوچك نيز در دفتر فدك ثبت شود و فاطمه زهرا عليهاالسلام ما را بعنوان كوچكترين خدمتگزارانش بپذيرد و هنگام گشودن اين پرونده در روز قيامت، نام ما نيز در زمره ى مدافعان فدك و طرفداران فاطمه عليهاالسلام خوانده شود.