للعارف الجامى
در آن خلوت كه هستى بى نشان بود
|
وجودى بود از قيد دوئى دور
|
نه با آئينه رويش در ميانه
|
نه زلفش را كشيده دست شانه
|
صبا از طره اش نگسسته تارى
|
نه گشته با گلش همسايه سنبل
|
نه بسته سبزه اش پيرايه گل
|
نديده هيچ چشمى زو خيالى )
|
نواى دلبرى با خويش مى ساخت
|
قمار عاشقى با خويش مى باخت
|
ولى ز آنجا كه حكم خوب روئى است
|
چو بندى در ز روزن سر بر آرد
|
چو هر جا هست حسن اينش تقاضاست
|
نخستين جنبش از حسن ازل خاست
|
برون زد خيمه ز اقليم تقدس
|
ز هر آئينه كان بنمود روئى
|
به هر جا خاست از وى گفتگوئى
|
از آن يك لمعه بر ملك و ملك تافت
|
ملك سر گشته خود را چون فلك يافت
|
شدند از بى خودى سبوح جويان
|
بر آيد غلغل سبحان ذى الملك
|
از آن لمعه فروغى بر گل افتاد
|
ز گل شورى بحان بلبل افتاد
|
رخ خود شمع ز آن آتش برافروخت
|
به هر كاشانه صد پروانه را سوخت
|
به هر پرده كه بينى پرده گى اوست
|
قضا جنبان هر دل بردگى اوست
|
دلى ككان عاشق خوبان دلجوست
|
اگر داند و گرنه عاشق اوست
|
چو نيكو بنگرى آئينه هم اوست
|
نه تنها گنج هم گنجينه هم اوست
|
خمش كاين قصه پايانى ندارد
|
همان بهتر كه اندر عشق پيچيم
|
كه بى اين گفتگو هيچيم هيچيم .
|
ثم جعل الثواب على طاعته و وضع العقاب على معصيته ذياده لعباده عن نقمته و حياشته
منه الى جنته .
سپس خداوند حكيم و عادل در قبال اطاعت از او ثواب و اجر قرار داد و بر معصيت و
نافرمانى از او براى آنها عقاب و كيفر مقرر فرمود تا بدين وسيله بندگان را از خشم و
عذاب خود رهانيده و بسوى جنت و بهشت كه مظهر رحمت او مى باشد سوق دهد.
آنگاه در خطبه عرشيه و عرفانيه خود كه متضمن اسرار و حكم بسيار است چنين در فشانى
فرمود به عظمت شخصيت پدرش حضرت ختمى مرتبت محمد و اسرار بعثت آنحضرت اشارت مى
فرمايد.
و اشهد ان ابى محمدا عبده و رسوله اختاره و انتجبه قبل ان
ارسله و سماه قبل ان اجتباه و اصطفاه قبل ان ابتعثه اذ الخلايق بالغيب مكنونته و
بستر الاهاويل مصونته . و بنهايته العدم مقرونته علما من الله تعاالى بمائيل الامور
و احاطته بحوادث الدهور و معرفته بمواقع المقدور.
گواهى و شهادت ميدهم كه پدر بزرگوارم حضرت محمد بنده و عبد مقرب خدا و رسول الله و
سفير اعظم اوست و گواهى ميدهم كه او مختار و برگزيده خداست از ميان خلق اولين و
آخرين و اين انتخاب و اختيار و برگزيدگى از صقع ربوبى قبل از ارسال و فرستادن او
بعنوان پيامبرى بسوى خلق براى هدايت آنان بوده است .
(عرفا گفته اند القابل من فيضه الاقدس معلوم مى شود گزينش و مختاريت خدا او را در
حضرت اسمائيه بوده كه او را برگزيده و انتخاب نمود. از ميان كل ماسوى و اين گزينش
در آن هنگام بوده كه جميع خلايق و كافه اشياء در حجاب غيب مستور و در پس پرده اوهام
مكنون و پوشيده و هووز قدم در عرصه ايجاد نگذاشته بودند لقوله (ص )
كنت نبيا و آدم بين الماء والطين .
بودم آنروز من از طايفه باده كشان
|
كه نه از تاك نشان بود و نه از تاك نشان
|
اين انتخاب از علم ازلى احاطى الهى به مال و عواقب امور و احاطه علميه استيعابيه و
حضوريه الهيه بحوادث دهور و معرفت او بمواقع مقدور نشات گرفت . زيرا خداى متعال علم
بازل و ابد داشت پس او ميدانست چه كسى شايستگى برگزيدگى او را از ميان خلايق دارد و
همان را منتخب و مهتار و برگزيده خود قرار داد (العطيات على مقدار القابليات )
و آنكه هفت اقليم عالم را نهاد
|
هر كسى را آنچه لايق بود داد
|
آنگاه حضرت فاطمه عليهاالسلام به سر بعثت پدرش حضرت رسول خاتم (ص ) و دوران و زمان
قبل از بعثت آن بزرگوار مطالبى در خطبه اش ايراد ميفرمايد كه بدين قرار است :
قالت سلام الله عليها:
ابتعثه الله تعالى اتماما لامره و عزيمته على امضاء حكمه و انفاذا لمقادير حتمه
فراى الامم فرقا فى اديانها عكفا على نيرآنهاعابده لا و ثانها منكره لله مع عرفانها
فانار الله بمحمد صلى الله عليه و آله ظلمها و كشف عن القلوب بهمها و جلى عن اابصار
غممها و قام فى الناس بالهدايته و انقذهم من الغوايته و بصرهم من العمايته و هداهم
الى الدين القويم و دعاهم الى الطريق المستقيم .
ذات اقدس الويه حضرت رسول اكرم و نبى خاتم محمد صلى الله عليه و آله و سلم را بر
انگيخت تا با بعثت آنحضرت امر خود را كامل و به اتمام رساند و حكم خود را اجرا كند
و اراده حكيمانه خود را نسبت به آنچه مقدر ساخته به انجام رساند.
(در هنگام بعثت رسول خاتم مشاهده مى شد كه جميع امم در عالم فرقه و تمام ملل و نحل
همه متفرق و متشتت گشته هر گروه و دسته اى آئينى و دينى را پذيرا گرديده اند. گروهى
آتش پرستى و گروهى به بت پرستى گرائيده اند دسته اى عاكف و معتكف و ملازم آتشكده ها
و گروهى پرستنده و عابد اصنام و بتها گوناگون بودند و منكر خدائى بودند (كه بحكم
فطرت او را مى شناختند)
( پس در چنين زمانى و دورانى كه ظلمت جهل و نادانى سراسر جهان و گيتى را فرا گرفته
بود خداوند متعال بنور حضرت محمد و ضياء آفتاب جهان تاب مقام خاتميت بلطف خود در
پرتو پدرم خاتم انبياء و سرور اصفيا پيغمبر برگزيده خود شبستان تاريك انديشه بشر را
روشن و بنور توحيد و يكتاپرستى منور ساخت و دلها را از تيره گى كفر و شرك و عناد و
نفاق رهانيد و ابرهاى سياه و تيره و تار را از جلوى ابصار و ديدگان آنان برطرف ساخت
.)
(قيام فرمود حضرت ختمى مرتبت محمد صلى الله عليه و آله بفرمان ذات اقدس احديت جلت
عظمته در ميان مردم بجهت هدايت آنان و نجات دادن ايشان از ضلالت و گمراهى و بينا
كردن آنها از نابينائى و كور دلى و جامعه بشريت را بدين قويم و محكم كه دين مبين
اسلام است رهنمون شده و بصراط مستقيم حق در تمام شئون اعتقادى و اخلاقى و افعالى كه
صراط الله و راه راست مى باشد دعوت نمايد) كما اشار اليه نص
الكتاب الالهى لقد من الله على المومنين اذ بعث فيهم رسولا من انفسهم يتلو عليهم
اياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمته و ان كانوا من قبل لفى ضلال مبين
آيه 164 سوره آل عمران ذات احديت هنگامى حضرت ختمى مرتبت را بميان جهان بشريت مبعوث
گردانيد كه بشريت در نهايت ضلالت و گمراهى آشكار بود.
مردماز حيث جهالت در آخرين نقطه نزول در سير قهقرائى و انحطاط اخلاقى بوده و
انسانيت هويت معنوى خود را از دست داده و روح انسانيت بكلى از جهان آدميت سلب
گرديده و سبعيت جاى گزين آن شده بود.
در آن زمان در سراسر جهان كه در قلمرو بشر بود كفر و نفاق و شرك و هواپرستى جاى
گزين خداپرستى و يكتاپرستى بود مردم در آن زمان داراى مذاهب باطله و مسلكهاى متشتته
و معتقدات غلط بودن آتش فتنه و فساد و آشوب و ظلم و جور و تعدى سراسر گيتى را فرا
گرفته بود.
بالجمله آن زمان يعنى قبل از بعثت حضرت ختمى مرتبت زمان فترت رسل و تفرق سبل و
انحراف ملل و اختلاف دول و نيران ضلال مشتعل و مردم به امور باطله مشتغل بودند در
آن زمان و دوران كه شغل عرب عبادت اوثان و كار عجم تعظيم نيران و سعى ترك تخريب
بلاد و تعذيب عباد بود و در آن عصر و زمان كه عمل هند عبادت بقر و سجود و حجر و
يهود بر جحود و نصارى حيارى و ساير فرق در بوادى ضلال و جمهور امم در اوديه خيال
بودند و خلاصه در عصر و زمانى كه مردم جهان محتاج ترين زمانها بودند بوجود نبى و
رهبرى كه آنان را بصراط مستقيم هدايت كند و آنها را از گمراهى نجات بخشد
فهل يليق بحكمه الملك الحق المبين ان لا يرسل رحمته للعالمين و لا يبعث من يجدد امر
الدين و هل ظهر احد يصلح لهذا لشان و يوسس هذا البنيان الا محمد بن عبدالله خاتم
النبين و سيدالمرسلين و اشرف الاولين و آلاخرين الذى كان نبيا و آدم بين الماء
صلوات الله و سلامه عليه و على آله و عترته الطيبين الطاهرين المعصومين :
پس شايسته و سزاوار بود كه ذات احديت براى نجات بشريت از ظلمت جهلت و به منظور
هدايت كافه خلق و جهان انسانيت يگانه معلم و مربى نهائى عقل كل هادى سبل و استاد
نهائى و عالى رتبه علم توحيد و معارف ربانيه و آموزگار نهائى حكمت علميه و عمليه
ايمانيه و مكمل مكارم اخلاق انسانيه و بنيان گذار قسط و عدالت و دعوت كننده به حق و
حقيقت پيغمبر رحمت حضرت ختمى مرتبت محمد مصطفى عليه و آله آلاف التحيه و الثناء را
بعنوان سراج منير و چراغ نور افكن جهان بسوى خلق بفرستند تا با اشراق نور نبوت و
ضياء خاتميت و تابش نور دانش و حكمت عالم را منور و روشن سازد چنانكه خطاب به حبيبش
خاتم انبياء و سرور اصفيا در قران حكيم چنين فرموده است
يا ايها النبى انا ارسلناك شاهدا و مبشرا و نذيرا و داعيا
الى الله و سراجا منيرا
(آيه 46 سوره احزاب)
حبيب حق ابوالقاسم محمد (ص )
|
شد او موصوف و بس از بى قرينى
|
دمى كادم ميان ماء و طين بود
|
نبوت جان احمد را قرين بود
|
كسى كاو بيند آن زيبا شمائل
|
بگفتار من رانى قدراى الحق
|
بعالم اين مثل را اشتهار است
|
كه نتوان گفت از يك گل بهار است
|
كه خارستان بدى يكسر گلستان
|
بهار آورد آن يك گل جهان را
|
بهارى كان نمى بيند خزان را
|
بدين معنى كه بودى از جهالت
|
همه عالم پر از كفر و ضلالت
|
بنا بر ظلم و جور و شور و شر بود
|
ز شب روز خلايق تيره تر بود
|
شد آن خورشيد ايمان پرتو افكن
|
به اشراقى جهان را كرد روشن
|
در اين كون مجازى تا مكان داشت
|
دمادم اهد قومى بر زبان داشت
|
اگر از او در دندان شكستند
|
اگر پيشانيش از كينه خستند
|
اگر نشنيد از آن قوم سيه روز
|
طلب از حق نكرد الا كه رحمت
|
نه حد هر نبى در عالم اين است
|
ثم قبضه الله اليه قبض رافته و اختيار و رغبته و ايثار
فمحمد صلى الله عليه و آله فى راحته عن تعب هذه الدار قد حف بالملائكته الابرار و
رضوان الرب الغفار و مجاوره الملك الجبار صلى الله على ابى نبيه و امينه على الوحى
و صفيه و خيرته من الخلق و رضيته و السلام عليه و رحمته الله و بركاته .
آنگاه حضرت احديت جلت عظمته روح مقدس حضرت ختمى مرتبت را برافت و مهربانى و رغبت
بقرب خود قبض و اختيار نمود و آخرت را براى او برگزيد و او را از تعب و رنج اين
جهان دل آسوده و راحت ساخت و فرشتگان مقرب خود را بر او گماشت تا با رضا و خوشنودى
پروردگار ملك جبار و رب غفار وصول و قرب يافت .
صلوات و درود و تحيت و رحمت بى نهايت از صقع احديت بر روح پرفتوح پدرم حضرت محمد كه
او پيامبر خدا و امين وحى او و برگزيده و منتخب از ميان جميع خلق او بود.
هزاران آفرين بر جان پاكش )
|
ثم التفتت الى اهل المجلس و قالت : انتم عباد الله نصب امره
و نهيه و حملته دينه و وحيه و امناء الله على انفسمك و بلغائه الى الامم و زعمتم حق
له فيكم و عهد قدمه اليكم و بقيته استخلفها عليكم كتاب الله الناطق و القرآن الصادق
و النور الساطع و الضياء اللامع بينته بصائره منكشفته سرائره متجليته ظواهره مغتبط
به اشياعه قائد الى الرضوان اتباعه مود الى النجاه استماعه به تنال حجج الله
المنوره و عزائمه المفسره و محارمه المخدره و بيناته الجاليته و براهينه الكافيته و
فضائله المندوبته و رخصه الموهوبتهو شرائعه المكتوبته .
حضرت فاطمه (ع )سپس التفات و توجهى بحضار مجلس فرموده و اين چنين به سخنان خود
ادامه داد اى مردم شما اى يندگان خدا شما محل اوامر و نواهى پروردگار و حامل دين و
وحى او هستيد و شما امينان خدا بر نفس و جان خود و شما پيام آور او بسوى آمتها
هستيد.
حقى كاز سوى خدا بر عهده داريد و پيمانى را كه با او بسته ايد پذيرفته ايد و آنچه
كرا كه پيغمبر خدا پس از خود در ميان شما باقى گذارده كتاب الله الناطق و قرآن صادق
مى باشد كتابى كه نور آن ساطع و شعاع او فروزان و لامع و درخشان مى باشد اين قرآن
دلائلش واضح و روشن و سرائرش منكشف و هويدا و ظواهرش متجلى و نورافكن و ابتاع و
پيروانش پرافتخار و مورد رشك و غبطه مردم جهان واقع شده اند.
قرآن كتابى است كه تابعين خود را به بهشت رضوان رهنمون است استماع قرآن و عمل بآن
كه منطق وحى است موجب رستگارى و سعادت در نشائه دنيا و آخرت است در پرتو قرآن
دليلهاى روشن الهى را مى توان شهود نمود و آيات او را توان ديد و تفسير احكام را از
حلال و حرام و اسرار آنرا ادراك نمود و بقوانين الهيه و براهين كافيه و فضيلتهاى
مندوبه و رخصت هاى موهوبه در نظام تشريع الهى مى توان دست يافت .
تنبيه ارشادى
مسلمين سراسر جهان بايد افتخار و مباهات بوجود حضرت ختمى مرتبت محمد پيغمبر بزرگوار
كه مختار و برگزيده پروردگار از ميان جميع پيامبران است به نمايند و شكر نعمت بعثت
آنحضرت را كه ذات اقدس احديت جلت عظمته به آنان ارزانى داشته بجاى آورند و سپاس
گذار باشند.
چنين پيغمبرى با اين عظمت و شرافت و بزرگى شان و مرتبت بسوى ايشان فرستاده و بعثت
آنحضرت را بر اهل ايمان و حوزه انسانيت و جهان آدمين منت گذارده است و بايد قدر اين
پيامبر عظيم الشان را دانسته از مسلك و قرآن و سنت و شريعت و آئين آن حضر تبعيت
نمايند.
وظيفه مسلمين و مؤ منين است كه هميشه از آنحضرت و اوصياء قديسين او كه واجد مقام
ولايت كليه مطلقه اند و سمت اولى الامرى دارند اطاعت نموده سر بر خط آنها كه صراط
الله و صراط مستقيم الهى است نهاده و از صراط حق منحرف نشوند تا سعادت دنيا و آخرت
و خوشبختى و فيروزى و فوز و فلاح و رستگارى در نظامين و نشاتين ملك و ملكوت از هر
جهت و هر بابت نصيب و بهره آنان گردد.
اين فرمانى است كه از صقع الوهى صادر شده و اين راهى است مستقيم در تمام شئون كه
ذات اقدس ربوبى اطاعت و تبعيت و پيروى آنرا به ما دستور داده است و به اين توصيه
ائيست كه پيغمبر اكرم و نبى خاتم (ص ) سفارش آن را بما فرموده است و مخصوصا نص
صريح كتاب آسمانى قرآن مجيد و روايت معتبر مورد اتفاق عامه
اطيعو الله و اطيعوالرسول و اولى الامر منكم آيه 59 سوره نساء ونيز قال
الله تعالى : و ان هذا صراطى مستقيما فاتبعوه و لا تتبعو
السبل فتفرق بكم عن سبيله آيه 153 سوره انعام .
قال رسول الله صلى الله عليه و آله (انى تارك فيكم الثقلين
كتاب الله و عترتى ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا ابدا) (حديث معتبر نبوى مورد اتفاق
عامه و خاصه
پيغمبر اكرم (ص ) فرمود من دو چيز گرانبها در ميان شا امتم باقى مى گذارم و آن
عبارت است از كتاب خدا قرآن و ديگرى عترت معصومين من ماداميكه شما مسلمين و مؤ منين
متمسك باين دو چيز باشيد هرگز گمراه نخواهيد شد.
(سايه قرآن و عترت بر سر قاطبه مسلمين مستدام باد)
صد شكر كه ايزدمان بنواخت بفضل خويش
|
تا رهبر ما فرمود احمد شه بطحا را
|
بر عالميان نازيم از پيروى قرآن
|
كز ساحت دين برديم ما سبقت اعلا را
|
گر راه خدا جوئى اين راه حقيقت رو
|
از دست مهل جانا اين عروه وثقى را
|
قرآن كه بهمين گوهر از قلزم توحيد است
|
روشن كند از نورش يكتائى يكتا را
|
اين در يتيم آمد چون در صف صرافان
|
بشكست بهاى آن مقدار گهرها را
|
انجيل و اوستا چون ذرات نظام شمس
|
خورشيد بود قرآن نبود خبر اعمى را
|
با روشنى خورشيد از شمع مدد جستن
|
جز راه سفه نبود مر عاقل بينا را
|
ما تابع قرآنيم هر بر سر اين خوانيم
|
ما باده كش قرآن از خم زده صهبا را
|
با عترت و با قرآن بستيم سر پيمان
|
هرگز ندهيم از دست اين عروه وثقى را
|
سرمست شراب عشق از ميكده عترت
|
بر طره آن جانان آويخته جانها را
|
جز پيروى از قرآن جز عترت و آنجانان
|
راهى به سعادت نيست اين نشائه و عقبى را
|
فجعل الله الايمان تطهيرا لكم من الشراك و الصلوه تنريها
لكم عن الكبر و الزكاه تزكيه للنفس و نماء فى الرزق و الصيام تثبتا للاخلاص و الحج
تشييدا للدين و العدل تنسيفا للقلوب و طاعتنا نظاما للملته و اما متنا امانا من
الفرقته و الجهاد عزا للاسلام و ذلا لاهل الكفر و النفاق و الصبر معونته على
استيجاب الاجر و الامر بالمعروف و النهى عن المنكر مصلحته للعامه و برا الولدين
وقايته من السخط وصلته الارحام منماه للعدد و القصاص حقنا للدماء و الوفاء بالنذر
تعريضا للمغفره و توفيته المكائيل و الموازين تغييرا للبخس والنهى عن شرب الخمر
تنزيها عن الرجس و اجتناب القذف حجابا عن اللعنته و ترك السرقته ايجابا للعفته و
حرم الله الشرك اخلاصا له بالربوبيه . فاتقوالله حق تقاته و لا تموتن الا و انتم
مسلمون و اطيعو الله فيما امركم به و نهاكم عنه فانه انما يخشى الله من عباده
العلماء:
در اين قسمت از خطبه شريفه حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها به بيان برخى از احكام
و حكمت و فلسفه آن اشاره مى فرمايد.
خداوند متعال ايمان را براى تطهير شما از لوث شرك و كفر و زدودن هرگونه پليدى قرار
داد و نماز را براى تنزيه دلهاى شما از كبر و نخوت و غرور و هواپرستى و خودپرستى در
نظام تشيع قرار داد و زكات را براى تزكيه نفس و مال و جان و افزايش رزق و روزى مقرر
فرمود و روزه را براى تثبيت اخلاص بندگان در عمل مقرر فرمود (چه روزه عملى است
سرى و خلوص محض را در بر دارد. لذا در حديث آمده
الصوم لى و انا اجزى به يعنى روزه براى من است و من
خود جزاى روزه دار هستم .
خداوند حج را براى تشييد و تحكيم مبانى دين مقرر نمود و عدالت را براى ارتباط و
تاليف قلوب و نظم و انتظام مقرر فرمود چنانكه اطاعت و پيروى ما را باعث نظام و
انتظام ملت اسلاميه و امامت و پيشوائى ما را مانع تفرقه و جدائى مسلمين از يكديگر
مقرر نمود خداوند جهاد را موجب عزت اسلام و مسلمين و سبب ذلت و خوارى كفار و
منافقين قرار داد و صبر را موجب استحقاق اجر و پاداش و امر بمعروف و نهى از منكر را
براى مصالح عامه مردم و احسان و نيكى بپدر و مادر را سبب جلوگيرى از غضب و خشم
پروردگار قرار داد و صله ارحام را براى زيادى عدد و كثرت نفوس مسلمين و افزايش جميع
و پيوستگى با يكديگر مقرر فرمود و قصاص را براى حفظ خونهاى مردم وايفاى به نذر را
موجب مغفرت و آمرزش الهى و تمام پيمودن كيلها و موازين را مانع از كم فروشى و حفظ
اموال از نقص و زيان قرار داد و نهى از مى خوارگى و شرب خمر را براى تنزيه و پاكى
از پليديها و دورى از رجس و مفاسد بسيارى كه از نوشيدن شراب باعث مى شود حكم بحرمت
و اجتناب از آن فرموده است (و به همين جهت است كه (ام الخبائث ) ناميده شده است .
و اجتناب از قذف را بر مصونيت از لعنت و ترك سرقت و دزدى را براى حصول عفت و امنيت
و ترك شرك را براى اخلاص در عبوديت پروردگار قرار داد خداوند شرك را حرام نمود تا
بندگان او از روى اخلاص و خلوص بعبوديت او پردازند و با توحيد خالص خدا را پرستش
نموده خود را از شرك جلى و خفى رهائى بخشند و بنده مخلص خدا باشند. آنگاه مردم را
به تقوى و پرهيزگارى سفارش نموده ميفرمايد: فاتقوالله حق تقاته الخ پس از خدا
بترسيد و راه تقوا و پرهيزگارى را در مرتبه اعلاى آن چنانچه شايسته و حق تقوى است
پيش گيريد در اين صورت است كه بمسلمانى واقعى با مردن روبرو و بلقاء الله نائل
خواهيد شد.
اى مردم خداى متعال را نسبت به آنچه فرمان داده و امر فرموده مطيع و فرمانبر باشيد
و نسبت به آنچه از آن شما را نهى نموده احتراز نمائيد زيرا تنها علماى ربانين و
دانشمندان واقعى هستند كه از حق تعالى ترس و هراس دارند كما قال الله تعالى (انما
يخشى الله من عباده العلماء) آيه 28 سوره فاطر
ثم قالت (ع )نايها الناس اعملوا انى فاطمه و ابى محمد صلى
الله عليه و آله اقول عودا و بدوا و لا اقول ما اقول غلطا و لا افعل ما افعل شططا
(لقد جائكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتم حريص عليمك بالمومنين روف رحيم
، آيه 128 سوره توبه .
فان تغزوه و تعرفوه تجدوه ابى دون نسائكم و اخا ابن عمى دون
رجالكم و لنعم المعزى اليه صلى الله عليه و اله .
فبلغ الرسالته صادعا بالنذاره مائلا عن مدجته المشركين
ضاربا ثبجهم اخذ باكظامهم داعيا الى سبيل ربه بالحكمته الموعظته الحسنته يكسر
الاصنام و ينكت الهام حتى انهزم الجمع و ولو الدبر حتى تفرى الليل عن صبحه و اسفر
الحق عن محضه و نطق ز عيم الدين و خرست شقاشق الشياطين و طاح و شيظ النفاق و انحلت
عقد الكفر و الشقاق و فهتم بكلمته الاخلاص فى نفر من البيض الخما(ص ) و كنتم على
شفا حفره من النار. مذقته الشارب و نهزه الطامع و قبسته العجلان و موطى الاقدام
تشربون الطرق و تقتاتون الورق اذلته خاسئين تخافون ان يتخطفكم الناس من حولكم
فانقذكم الله تبارك و تعالى بمحمد صلى الله عليه و آله : بعد اللتيا و التى و بعد
ان منى ببهم الرجال و ذوبان العرب و مزده اهل الكتاب كلما اوقد و نارا للحرب اطفاها
الله اونجم قرن للشيطان و فغرت فاعزه من المشركين قذف اخاه فى لهواتها فلا ينكفى
حتى يطاصما خها باخمصه و يخمد لهبها بسيفه مكدودا فى ذات الله مجتهدا فى امر الله
قريبا من رسول الله سيد اوليائه مشمرا ناصحا مجدا كادحا و انتم فى رفاهيته من العيش
و ادعون فاكهون آمنون تتربصون بناالدوائر و تتوكفون الاخبار و تنكصون عند النزال و
تفروق عند القتال .
فلما اختار الله لنبيه دار انبيائه و ماوى اصفيائه ظهر فيكم حسيكته النفاق و سمل
جلباب الدين و نطق كاظم الغاوين و نبغ خامل الاقلين و هدر فنيق المبطلين فخطر فى
عرصاتكم و اطلع الشيطان راسه من مغرزه هاتفا بكم فالفاكم لدعوته مستجيبين و للغره
فيه ملاحظين ثم استنهضكم فوجدكم خفافا و احمشكم فالفاكم غضابا فوسمتم غير ابلكم و
اوردتم غير شربكم هذا و العهد قريب و الكلم رحيب و الجرح لما يندمل .
و الرسول لما يقبر ابتدارا زعمتم خوف الفتنه ال فى الفتنته سقطواو ان جهنم لمحيطته
بالكافرين فهيهات منكم و كيف بكم و انى توفكون .
سپس فرمود ايها الناس بدانيد كه من فاطمه ام و پدر بزرگوارم حضرت محمد صلى الله
عليه و آله است آنچه در آغاز سخن خود گفته در پايان هم همان سخن را مى گويم و آنچه
را مى گويم حساب شده است من بر خلاف واقع و حقيقت سخن نرانم و آنچه مى گويم بر اساس
حق و حقيقت است .
همانا رسول و پيغمبرى از جنس شما براى هدايت خلق آمد كه عزيز و بزرگوار است اين
پيغمبر نوع پرور نابمسامانى و پريشانى و جهل و نادانى شما بر او سخت و دشوار مى
نمود و بر آسايش و نجات شما از فلاكت و مشكلات بسيار حريص و بمومنين روف و مهربان
است (چه پيغمبر ختمى مرتبت مظهر رحمت رحمانيه و رحيميه الهيه است بحكم نص قرآن )
شما اگر اين رسول عظيم الشان را نيك بشناسيد خواهيد ديد كه او پدر من است نه پدر
زنان شما و تصديق خواهيد نمود كه او برادر پسر عم من نه برادر مردان شما چه
پرافتخار است اين نسب درود و رحمت نامتناهى الهى بر او و الش باد اين پيغمبر
عاليقدر رسالت خود را به مردم ابلاغ نمود و آنان را از عذاب خداوند حسب الامر الهى
برحذر ساخت و با مشركين بمبارزه و معارضه پرداخت و شمشير بر گردن آنان نهاده و
حلقوم آنها را به سختى در هم فشرد!
او مردم را با برهان و حكمت و موعظه حسنه و اندرز سودمند و نيكو براه خدا رهنمون
بود بتهاى بت پرستان در هم شكست و نيكو براه خدا رهنمون بود بتهاى بت پرستان در هم
شكست و روساى مشركين را قلع و قمع نموده (خرطوم آنان را بخاك ماليد) و جمع آنها را
از هم گسيخت تا اينكه ظلمت شب تار زدوده شد و صبح درخشنده توحيد و ايمان دميد و
درخشيد و برقع و نقاب از چهره حق و حقيقت بيك سو افكنده گرديد و زبان و نطق زعيم و
پيشواى دين بگفتار حق باز شد و زبان مخالفان مسلك توحيد و عربده كشان پيروان شياطين
لال و بخاموشى گرائيد و تاج نفاق بر زمين فروافتاد گره هاى كفر و شقاق و نفاق از هم
گسسته گشت تا زبان شما به كلمه توحيد و اخلاص و اقرار به لا
اله الا الله
گويا شد.
در حاليكه شما گروهى اندك بوديد و از نادارى و فقر و تهى دستى رويتان سفيد و رنگتان
پريده و شكمهايتان بر پشت چسبيده بود شما در آن دوران و در آن روزگار بر كنار دوزخى
از اتش بوديد و از كمى نفرات و قلت عدد همچون جرعه براى تشنه و يا چون لقمه براى
گرسنه و شكارى براى هر درنده بوديد و در واقع چنان ذليل و خار بوديد كه پايمال هر
رهگذرى مى شديد و همانا شما بوديد كه از آب گنديده و ناگوار مى نوشيديد و شما بوديد
كه از پوست جانور و مردار سد جوع ميگرديد و شما بوديد كه در نهايت درجه بدبختى و
مذلت و پستى به زندگى خود ادامه ميداديد و هميشه در بيم و هراس بوديد كه كدام دسته
متخاصم و متهاجم شما را زودتر بربايند و اسير خود گردانند.
ولى خداوند رحمان به بركت وجود خاتم پيغمبران حضرت محمد پدر بزرگوار شما را از
نابسامانى و دشوارى و بدبختى و مذلت نجات بخشيد و شما را وقتى رهائى و آسودگى بخشيد
كه با مصائب بسيار دست بگريبان و مانند گوئى در دست شبحعان عرب و گرگان بيابان
سرگردان و در كف سر كشان و مردان اهل كتاب زبون و خوار بوديد و آنها هر دم آتش جنگ
بر مى افروختند و خداوند متعال به سبب پدرم آن آتش فتنه را خاموش مى فرمود و
هرگاه ستاره وسوسه و شاخ شيطان نمايان مى گشت و فتنه اى برپا مى گرديد و يا مشركى
دهان بياوه گوئى مى گشود آن بزرگوار برادرش على مرتضى ان حيدر كرار غير فرار و آن
شير عرصه شجاعت و شهامت را در دهان و كام آنان مى افكند على عليه السلام هم بفرمان
پدرم تا آنزمان كه با صمصام بران و ذوالفقار خود مغز و سر مخالفان را نكوبد و بينى
آنان را بخاك مذلت نمالد و آتش فتنه را خاموش نكند دست از پيكار بر نمى داشت و ترك
امر پيغمبر نمى نمود تا دفع آنها را نكند.
و آن قهرمان صفحه امكان امير اهل ايمان شوهر من على مرتضى بود، كه اتش فتنه فساد
جنگ را به تيغ بى دريغ خود فرو مى نشانيد و در راه رضاى خدا خود را به تعجب و رنج
مى انداخت تا شما در امان و راحت باشيد و از خدا و رسول خدا اطاعت نمائيد او على
مرتضى شوهر من بود كه براى خوشنودى پروردگار واطاعت امر پيغمبر بزرگوار اهتمام تمام
داشت و قرب برسول الله داشته و از همه بالاتر آنكه او سيد آوليا بود او بود كه دامن
همت را در اطاعت خدا و اجراى حق به كسر بالازده و خيرخواه خلايق بود او بود كه در
نصيحت مردم و پند و اندرز موعظت آنان سعى و كوشش فراوان مبذول داشت تا شما در آسايش
و خوشى و عيش بسر بريد و در مهد ايمنى بياسائيد و متنعم به نعمت امنيت باشيد.
اما بالعكس شما مردم منافق پيوسته براى ما خاندان نبوت انتظار بلاها و فتنه ها
داشتيد و منتظر اخبار وحشت انگيز و دهشت آميز بوديد چون اعلام جنگى مى شد خود را
كنار مى كشيديد و پهلو تهى مى نموديد و به هنگام جنگ و كارزار عقب گرد ميكرديد و در
ميدان نبرد و در صحنه جنگ با دشمن فرار را برقرار اختيار مى نموديد.
چون خداوند متعال سران جاودان پيغمبران خود را براى حبيب و پيغمبر خود حضرت محمد
مصطفى پدر بزرگوار برگزيد و اختيار فرمود و آرامگاه و ماواى اصفيايش را براى او
پسنديد و انتخاب نمود و منزلگاه او ساخت كينه هاى درونى و دوروئى شما مردم منافق
ظاهر و آشكار و پرده دين دريده گرديد هر گمراهى مدعى و هر جاه طلبى بجولان در آمده
شيطان صفت با مكر و تزوير سر از كمين گاه خود به در آورد و مركب جهالت در ميدان
بطالت دوانيد و شما مردم منافق خو را بسوى خود فرا خواند چه او شما را مى شناخت لذا
شما را آماده دعوت و منتظر فريب خويش يافت شما هم در پى مقصد شوم او دويديد و به
اسانى در دام فريبش خزيديد و سريعا بسوى او گرويديد آتش انتقام را در دلهاتان
برافروخت و اين كار ناشايسته موجب اين گرديد كه شما بر غير شتر خود داغ نهيد و در
غير آبشخور خود بغير حق وارد شويد.
با آنكه از عهد و قرار فيمابين رسول الله و شما چيزى نميگذشت (شما مرتكب اين عمل
باطل گرديديد و اين كار شما در حالى بود كه هنوز چند روزى از رحلت پيغمبرتان نگذشته
بود و سوز سينه ما خاموش و جراحت دل ما التيام نيافته و جسد مطهر آنحضرت دفن
نگرديده بود شما مردم به بهانه برنخاستن فتنه حق را از مسير خود خارج نموديد و حال
اينكه شما بدست خود فتنه و شر ايجاد كرديد و خود در دام فتنه گرفتار آميديد و سقوط
نموديد و جهنم را كه مجسمه قهر و غضب خدا است براى خود آماده ساختيد پس آگاه باشيد
كه دوزخ ماواى فتنه انگيزان و كافران است و محققا محيط بر كافرين است .
هيهات شما كجا و فتنه خواباندن كجا بنگريد شيطان شما را به كجا مى كشاند و بكجا مى
كشاند و بكجا سوق ميدهد و انى توفكون . و هذا كتاب الله بين
اظهركم اموره ظاهره و احكامه زاهره و اعلامه باهره و زواجره لائحته و اوامره واضحته
و قد خلفتموه و راء ظهوركم ارغبته عنه تريدون ام بغيره تحكمون (بس للظالمين
بدلا) ايه 50 كهف
و من يبتع غير الاسلام دينا فلن يقبل منه و هو فى الاخره من
الخاسرين ) آيه 85 آل عمران - ثم لم تلبثوا الاريث ان تسكن نفرتها و يسلس قيادها
ثم اخذتم تورون و قدتها و تهيجون جمرتها و تستجيبون لهتاف الشيطان الغوى و اطفاء
انوار الدين الجلى و اهماد سنن النبى اصفى تسرون حسوا فى ارتغاء و تمشون لاهله و
ولده فى الخمر و الضراء و نصبر منكم على مثل حز المدى و وخز السنان فى الحشا و انتم
تزعمون الا ارث لنا افحكم الجاهليته تبغون و من احسن من الله حكما لقوم يوقنون افلا
تعلمون )
بلى تجلى لكم كالشمس الضياحيته انى ابنته ايها المسلمون ااغلب على ارثيه يابن ابى
قحافته افى كتاب الله ان ترث اباك و لا ارث ابى . (((لقد جئت شيافريا) افعلى عمد
تركتم كتاب الله و نبذتموه وراء ظهور كم اذيقول (و ورث سليمان داود) سوره نمل آيه
16. و قال فيما اقتص من خبر يحى بن زكريا (ع ) اذ قال رب وهب لى من لدنك وليا يرثنى
و يرث من آل بعقوب ) آيه 46 سوره مريم
و قال (والو الارحام بعضهم اولى ببعض فى كتاب الله ) آيه 75 سوره انفال .
و قال (يوصيكم الله فى اولادكم للذكر مثل حظ الانثيين ) آيه 11 سوره نساء
و قال و ان ترك خير الوصيه للو الدين و الاقربين بالمعروف حقا على المتقين ) آيه
180 بقره - و زعمتم الا حظوه لى و لا ارث من ابى لا رحم بيننا افخصكم الله بايته
اخرج منها ابى ام هل تقولون اهل ملتين لا يتوار ثان و لست انا و ابى من اهل ملته
واحده ام انتم اعلم بخصوص القرآن و عمومه من ابى و ابن عمى فذونكها مخطومته مرحولته
تلقاك يوم حشرك فنعم الحكم الله و الزعيم محمد و الموعد القيامته و عند الساعته ما
تخسرون و لا ينفعكم اذ تندمون و لكل نباء مستقر و سوف تعلمون من ياتيه عذاب يخزيه و
يحل عليه و عذاب مقيم
فرمود اى مردم اينكه اين كتاب خدا است كه در برابر چشم شماست مشاهده مى كنيد قرآن
همه امورش ظاهر و هويدا و تمام احكامش روشن و فروزان و همه نشانه هايش آشكارا و همه
اوامر و نواهى آن واضح و در تمام شئون نورانى و رهنما است .
اما شما دستورات آنرا با اين وصف درخشانى كه دارد متاءسفانه پشت سر افكنده ايد و به
احكام آن عمل نميكنيد ايا از كتاب خدا روى بر تافته و از آن اعرض مى كنيد و تسليم
بحكومت قرآن كه منطق وحى خدا است نمى شويد و مى خواهيد حاكمى غير از قرآن بگيريد كه
در ميان شما داروى نمايد پس بد بدلى در قبال كتاب خدا براى خود انتخاب نموده و شما
ستمكاريد.
خدا ميفرمايد هر كس دينى غير از اسلام و حاكمى غير از قرآن انتخاب كند در پيشگاه
الهى هرگز پذيرفته نخواهد بود و او در آخرت در زمره زيانكاران خواهد بود.
اى مردم شما بعد از رحلت پپيغمبر ختمى مرتبت حق را كه خلافت از آنحضرت است غصب
نموديد و مانع شديد كه حق بمستحق له برسد و بدون توقف بغصب حق شروع كرديد و بدعت ها
در دين نهاديد و صداى شيطان گمراه كننده را اجابت نموديد و به پيروى از او نور دين
را خاموش كرديد و تضييع حق كرديد.
شما هستيد كه سنتهاى پيغمبر اكرم را محو نموديد و در پس پرده بمكر و حيله و تزوير
آثار و ماثر دين مبين اسلام را باين زودى فراموش ساختيد و بدعتهاى عصر و دوران
جهاهليت از نو شايع و رايج نموديد شما خوشحاليد كه كينه ها ئيكه از رسول اكرم (ص )
در دل داشتند درباره خانواده اش بكار برديد در حاليكه نبى اكرم بود كه شما را از
شقاوت بسعادت رسانيد و ما هم بر ضررها و فتنه و فساد و غصب شما مانند كسى كه با
كارد و نيزه پوست او را پاره كنند و چاره نداشته باشد صبر و تتحمل ميكنيم تا در
پيشگاه حق و عدالت پروردگار وارد شويم .
شما گمان ميكنيد من از پدرم ارث نمى برم چه گمان باطل كه بر خلاف نص صريح قرآن
است . آيا شما ميگوئيد من از پدرم ارث نمى برم اين حكم را از دوران جاهليت گرفته
ايد.
اى مردم چه كس از خداوند بهتر و محكمتر حكم و قضاوت مى كند اما براى آنان است كه
ايقان به آخرت دارند ايا شما نمى دانيد كه آخرتى و حسابى و كتابى است .
اى مردم مانند آفتاب و روشنى آن بر همه مشهود است كه من يگانه دختر پيغمبر خاتم
هستم و حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم پدر من است .
اى گروه مسلمين ايا سزاوار است جاه طلبان بر من غلبه نمايند و حق مرا به برند و شما
ار من حمايت نكنيد؟
(يابن ابى قحافه افى كتاب الله ان ترث اباك و لا ارث ابى ، اى پسر ابى قحافه آيا در
كتاب خدا نوشته شده كه تو از پدرت ارث به برى و من از پدرت ارث نبرم عجب افتراء
بزرگى بر خدا بسته اى و چه نسبتى بقرآن مى دهى . چه نسبت ناروائى آيا با علم بحكم
قرآن و دانستن احكام ارث از روى عمد و از سر عناد كتاب خدا را ترك و به پشت سر
انداخته و بر طبق آن عمل نمى كنى در حاليكه قرآن در باب ارث بآياتى چند تصريح نموده
است و از آن جمله فرموده سليمان از پدرش داود ارث برد و نيز آنجا كه حكايت يحى
فرزند زكريا را بازگو مى كند مى فرمايد پروردگارا مرا از جانب خود فرزندى عطا فرما
كه وارث من و خاندان يعقوب باشد. و نيز مى فرمايد بحكم خدا اولو الرحام و
خويشاوندان رحمى بعضى بر بعضى در باب ارث تقدم دارند و سزاوار ترند بحق خود.
و نيز فرموده خداوند شما را درباره اولاد و فرزندانتان وصيت و سفارش مى كند به
نيكى و مقرر ميفرميد كه سهم الارث يك پسر برابر بهره دو دختر است .
و نيز ميفرمايد بر شما واجب است كه نزديك مردن خود وصيت كنيد از براى والدين و
خويشاوندان و بديده انصاف سفارش و به نيكى وصيت كنيد واين شايسته متقين و
پرهيزگاران است .
آيا شما بخيال باطل خود چنين پنداشته ايد كه من از پدرم هيچ بهره و نصيبى ندارم واز
پدرم ارث نمى برم يا ميگوئيد هيچ قرايتى و خويشاوندى ميان ما وجود ندارد.
آى خداوند آيه اى بدين گونه فرستاده كه مرا از فرزندى پدرم خارج كنيد و مرا از ارث
پدرم ممنوع و محروم سازيد.
يا انكه ميگويد اهل دو ملت از يكديگر ارث نمى برند آى من و پدرم از اهل يك ملت
نيستيم كه از اين جهت از ارث پدرم منع مى كنيد.
يا آنكه دعوى آن داريد كه از پدرم و پسر عمم على عليهما الصلوه و السلام به خاص و
عام قرآن داناتر هستيد يا اساسا بمبدء و معاد و بما انزل
الله ايمان و اعتقاد نداريد اگر اينطور است مركب خلافت را با تمام وسائل
بدون معارض بگير و تصاحب كن تا در روز محشر در پيشگاه خداى دادگر از تو دادخواهى
كنم اما بدان كه حضرت محمد (ص ) دادخواه و خداوند حاكم و داور است و عده گاه من و
تو در پيشگاه الهى در قيامت و يوم الحشر است در آن ساعت است كه گمراهان خواهند ديد
كه زيان كرده اند و با خسران جبران ناپذير روبرو هستند و ندامت و پشيمانى براى شما
نفعى و سودى و فايده اى در آنروز رستخيز نخواهد داشت .
كه براى هر خبر زمانى مقرر و وقتى معين است و بزودى خواهند دانست كه چه كسى بعذابى
كه خوارش مى سازد گرفتار مى آيد و چه عذاب جاويد بر سر او فرود مى آيد و دامنگير او
مى شود.
ثم رمت (ع ) بطرفها نحو الانصار) فقالت عليهاالسلام يا معشر
الفتيه و اعضاد الملته و حصنته الاسلام ما هذه الغميزه فى حقى و السنته عن ظلامتى
اما كان رسول الله صلى الله عليه و آله ابى يقول المرء يحفظ فى ولده .
سرعان ما احدثتم و عجلان ذااهالته و لكم طاقته بما احاول و
قوه على ما اطلب و ازاول اتقولون مات محمد صلى الله عليه و آله فخطب جليل استوسع
وهيه و استنهر فتقه و انفتق رتقه و اظلمت الارض لغيبته و كسفت النجوم لمصيبته و
اكدت الامال و خشعت الجبال و اضيع الحريم و ازيلت الحرمته عند مماته فتلك و الله
الناز لته الكبرى و المصيبته العظمى لا مثلها نازلته و لا بائقته عاجلته اعلن بها
كتاب الله جل ثناوئه فى افنيتكم فى ممساكم و مصبحكم هتافا و صراخا و تلاوتا والحانا
و لقبله ما حل بانبياء الله و رسله حكم فصل و قضاء حتم . (و ما محمد الارسول قد خلت
من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم على اعقابكم و من ينقلب على عقبيه فلن
يضرالله شيئا و سيجزى الله الشاكرين آيه 144 سوره آل عمران .
سپس حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها رو بطرف انصار نمود و بآنان چنين فرمود اى
گروه جوانان و اى بازوان توانمند ملت و اى ياوران اسلام و حافظين حدود احكام قرآن و
پايگاه هاى دين چه سستى و سهل انگارى است در شما كه در حق من روا ميداريد با اينكه
ميدانيد چه ظلم و ستمى بر من شده است . آيا پدرم رسول الله صلى الله عليه و آله
نفرمود احترام و بزرگداشت مرد بايست در مورد اولاد و فرزندانش هم رعايت شود و
احترام بفرزند احترام به پدر اوست اما شما چه زود دين و آئين خدا را تغيير داديد و
فراموش نموديد و بدعتها پديد آورديد و اوضاع را واژگون گرديد و از راه راست منحرف و
به بيراهه گام نهاديد و آنچه پدرم درباره من سافرش نموده بود بر خلاف آن رفتار
كرديد و با چه عجله و سرعتى از فرزند دلبند رسول خدا دست كشيديد و در اين هنگامه
بيدادگرى و ستمكارى او را تنها و مظلوم بحال خود گذارديد با آنكه شما را قدرت و
توانائى بر حمايت من هست و شما مى توانيد اقدام بيارى من و احقاق حق بنمائيد.
آيا شما ميگوئيد پيغمبر خدا حضرت محمد (ص ) از دنيا رفت و با رفتن او همه چيز تمام
شد بنابراين دست از يارى فرزندش كشيده حاضر بدفاع از او و احقاق حق فرزند او نمى
باشيد ارى مرگ پيغمبر ضربه هولناك و فاجعه عظيمى بود كه بر پيكر اسلام فرود آمد بر
اثر رحلت آنحضرت اوضاع بكلى عوض گرديد زمين تاريك و ظلمانى و اختران و نجوم نقاب
كسوف بر چهره كشيدند و اميدها تبديل بياس و نااميدى و كوهها خاشع و متزلزل و حريم
افراد شكسته و احرامات و گراميداشتها پايمال گرديد بخدا سوگند وفات آنحضرت حادثه
بزرگ و مصيبت نازله كبرى و بزرگى بود كه مانندش نه در ازل بوده و نه در ابد خواهد
آمد (چه پيغمبرى كه وجودش رحمت از براى تمام عالميان و نعمت از براى تمام جهان بود
از اين عالم رخت بربست و بجوار رحمت حق عند مليك مقتدر شتافت و بلقاء الله پيوست .)
آيا اين فقدان رسول الله (ص ) بايست باعث پشت كردن شما نسبت بدين خدا گردد اين مزدن
نه تنها براى خاتم انبياء بلكه براى جميع سفراء الهى بوده است و شما در قرآن كه هر
صبح و شام آنرا تلاوت مى كنيد خدا از اين فاجعه خبر داده است و اين حكم حتمى و قضاى
حتمى الهى است .
خدا ميفرمايد و ما محمد الارسول قد خلت من قبله الرسل افان
مات او قتل انقلبتم على اعقابكم و من ينقلب على عقبيه فلن يضرالله شياء و سيجزى
الله الشاكرين آيه 144 سوره آل عمران
يعنى و محمد (ص ) نيست مگر پيغمبرى از جانب خدا كه پيش از او پيغمبرانى بودند و از
اين جهان در گذشتند آيا اگر او نيز بميرد يا كشته شود شما بدين و جاهليت خود باز
ميگرديد پس هر كس بازگشت كند و از دين خدا برگردد بخدا ضررى نخواهد رسانيد بلكه خود
را بزيان انداخته و هر كس شكر نعمت دين گذارد و در اسلام ثابت و پايدار ماند البته
خدا جزاى نيك بشكر گذاران عطا خواهد كرد.
آنگاه حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها طايفه اوس و خزرج را بنام مادرشان قبيله
مخاطب ساخته و فرمود: ايها بنى قبيله اهضم تراث ابى و انتم
بمراى منى و مسمع و منتدى و مجمع تلبسكم الدعوه و تشملكم الخبره و انتم ذوالعدد و
العدد و العده و الاداه و القوه و عندكم السلاح و الجنته توافيكم الدعوه فلا تجيبون
و تاتيكم الصرخته فلا تغيثون و انتم موصوفون و بالكفاح معروفون بالخير و الصلاح و
النخبته التى انتخبت و الخيره التى اخيرت قاتلتم العرب و تحملتم الكد و التعب و
ناطحتم الامم و كافتحم البهيم فلا نبرح اوتبرحون نامركم فتاتمرون حتى اذا دارت
بنارحى الاسلام و در حلب الايام و خضعت نعره الشرك و سكنت فوره الافك و خمدت نيران
الكفر و هدات دعوه الهرج و استوسق نظام الدين فانى جرتم بعد البيان و اسررتم بعد
الاعلان و نكصتم بعد الاقدام و اشركتم بعد الايمان (الا تقاتلون قوما نكثوا ايمانهم
و هموا باخراج الرسول و هم بداوكم اول مره اتخشوهم فالله احق ان تخشوه ان كنتم مؤ
منين آيه 13 سوره توبه الا قد ارى ان قد اخلدتم الى
الخفض و ابعدتم من هو احق بالبسط و القبض و خلوتم بالدعته و بخوتم من الضيق بالسعته
و فمججتم ما وعيتم (و دسعتم الذى تسوغتم فان تكفروا انتم و من فى الارض جميعا فان
الله غنى حميد) ايه 8 سوره ابراهيم الا و قد قلت ما قلت على معرفته منى بالخذلته
التى خامرتكم و الغدره التى استشعرتها قلوبكم و لكنها فيضه النفس و نفثته الغيظ و
خور القناء و بثه الصدور و تقدمه الحجته فدو نكموها فاحتقبوها دبرد الظهر نقبته
الخف باقيته العار موسومته تعضب الله و شنار الابد موصولته بنار الله الموقده التى
تطلع على الافئده فبعين الله ما تفعلون و سيعلم الذين ضللموا اى منقلب . ينقلبون و
انا ابنته نذير لكم بين يدى عذاب شديد فاعملموا انا عاملون و انتظروا انا منتظرون .
فاطمه زهرا عليهاالسلام در مقام استمداد طايفه بنى قيله را مخاطب ساخته و چنين
فرموده است : اى پسران قيله (اى قبيله هاى اوس و خزرج ) آيا سزاوار است كه بظلم و
ستم ارث مرا تصاحب كنند و حق مرا پايمال نمايند و شما حاضر و ناظر اعمال ظالمانه و
غاصبانه آنها باشيد و دادخواهى مرا بشنويد و ساكت بمانيد با اينكه همه شما بر
مظلوميت من مطلع و مستحضر هستيد در عين اينكه شما همه تان صاحب افراد و اعداد
واسباب و ادوات جنگ و قوه و نيرو و سپر واسلحه مى باشيد.
من شما را بيارى اجراى حكم قرآن مى خوانم اما ميدانم شما مرا اجابت نمى كنيد و با
آكه ناله مرا مى شنويد بفرياد من نمى رسيد. در صورتيكه شما بشجاعت و دلاورى و
مردانگى موصوف و به نيكوئى معروف هستيد شما اشراف و برگزيدگان مردم مسلمان بوديد كه
به فضيلت برگزيده شديد و بخوبى ها شهرت يافتيد.
شما بوديد كه با قبايل گمراه عرب كارزارها و نبردها نموديد و رنج و تعب و محنت
فراوان را تحمل كرديد و سرافراز از ميدان نبرد بيرون آمديد شما بوديد كه پيوسته در
راه همگام ما و سر بر فرمان ما داشتيد تا اينكه آسياى اسلام بر محور وجود ما بگردش
در آمد و شير در پستان مادر روزگار رو بفزونى نهاد و نعره شرك در گلو خفه شد و
فوران گناه و فساد و دروغ بيارميد و فروكش كرد و آتش كفر افسرده و خامد و خاموش
گرديد و دعوت هرج و فتنه و بى نظمى ساكن و متوقف ماند و دين و آئين الهى نظم و
انتظام يافت .
اكنون چه باعث شده است شما را كه پس از آن احوال باز بحيرانى و سرگردانى دچار شده
حقايق را پس از هويدا و آشكار شدن مكتوم و پنهان ميداريد شما را چه موجب شده است كه
باين زودى نقض عهد نموده و بعقب بازگشته و به شرك و بى دينى گرائيده ايد. چرا با
مردمى كه پيمانهاى خود را شكستند و پس از قبول اسلام و ايمان راه كفر و شرك را پيشه
خود ساختند و همت و اهتمام و كوشش و پافشارى در اخراج و بيرون راندن رسول اكرم (ص )
نمودند و بر ضد شما و دشمن از هر جهت بودند نمى جنگيد و پيكار نمى كنيد اينها در
آغاز از خود شما شروع كرده اند اى از آنها مى ترسيد و حال آنكه سزاوارتر آن است كه
فقط از خدا به ترسيد اگر به او ايمان و ايقان داريد.
مردم آگاه باشيد شما داريد در مسير ناحق قدم بر ميداريد چه شما با اين اعمال باطل
خود را در لغزش و اشتباه گرفتار شده ايد.
شما آن كسى را به بايد و شايستگى در قبض و بسط امور جامعه دارد و احق بمنصب خلافت
است و خلافت الهيه حق مسلم اوست از خود دور ساخته ايد و با راحتى و اسايش طلبى خلوت
گزيده ايد و از سعادت پشت كرده رو بشقاوت آورده ايد شما هستيد كه معارف الهيه ار كه
وسيله پدرم و پسر عمم آموخته و فرا گرفته ايد از دل بيرون ريختيد و بهمان داب
جاهليت و عادت ديرينه خود كه كفر و شرك است بازگشت نموديد. اى مردم بدانيد اگر شما
و همه اهل عالم بكفر و شرك گرائيد خدا غنى و بى نياز است و در خور ستايش است
( گر جمله كائنات كافر گردند
|
بر دامن كبرياش ننشيند گرد)
|
مردم من آنچه وظيفه بيان و ابلاغ و اتمام حجت بود بشما گفتم در عين اينكه ميدانم
گفتار من در شما تاثيرى نخواهد بخشيد چه شما مردمى خيانت پيشه و در چنگال زبونى
گرفتاريد و چنان نيست كه دلهاى شما مستشعر بر اين حقايق و واقعيات نباشد. اما
(بر سيه دل چه سود خواندن وعظ
|
ميدانستم كه كناره گرفتن شما از ما با گوشت و پوست شما آميخته و احساس كردم كه مكر
و فريب و وسوسه بدلهاى شما رسوخ كرده و سراسر وجود شما را فرا گرفته است و گفتارم
در شما مردم منافق خو بلااثر است .)
ولى چه كنم كه دلى پرخون دارم و دردها و الم ها و اندوهها در سينه ام جمع شده است
خواستم تا با شما اتمام حجت كنم و عذرى براى كسى باقى نماند:
اكنون كه جريان چنين است اين مركب خلافت را بگيريد و بناحق غصب كنيد و هرگز رهايش
مسازيد اما بدانيد و آگاه باشيد پشت اين شتر مجروح و زخم است داغ ننگ و رسوايى ابدى
همراه اوست و شما را آسوده نخواهد گذارد
(توان بحلق فرو بردن و استخوان درشت
|
ولى شكم بدرد چون بگيرد اندر ناف )
|
شما با آتش قهر و غضب و خشم خدا روبرو هستند و آخر الامر شما را خشم خدا بيازارد
(آتشى كه هر دم فروزد و مجسمه قهر خداست و دل و جان را بسوزد.)
آنچه مى كنيد در نزد خدا حاضر است و ستمكاران به زودى در مى يابند كه به چه مكانى
باز مى گردد.
و انا انبته نذير لكم من دختر پيامبرى هستم كه سمت
و عنوان نذير داشت و شما را از عذاب الهى بر حذر مى داشت . حال شما آنچه در توان
داريد انجام دهيد ما نيز آنچه وظيفه خود مى دانيم بدان عمل
مى كنيم شما منتظر نتيجه عمل خود باشيد و ما نيز منبظر داورى حق خواهيم بود
فانتظروا انا منتظرون
فاجابها ابوبكر عبدالله بن عثمان
فقال يا ابيه رسول الله لقد كان ابوك بالمومنين عطوفا كريما
رؤ فا رحيما و على الكافرين عذابا اليما و عقابا عظيما فان عزوناه وجدناه اباك دون
النساء و اخالبعلك دون الاخلا اثره على كل حميم و ساعده فى كل امر جسيم لا يحبكم
الا كل سعيد و لا يبغضكم ال كل شتى فانتم عترة رسول الله (ص ) الطيبون وا الخيرة
النساء و ابيته خير الانبياء صادقته فى قولك سابقته فى و فور عقلك . غير مردودة عن
حقك و لا مصدودة عن صدقك و والله ما عدوت راى رسول الله ولا عملت الا باذنه .
انى سمعت رسول الله (ص ) يقول (نحن معاشر الانبياء لا نورث ذهبا و لا فضته و لا
دارا و لا عقارا و انما نورث الكتاب و الحكمته و العلم و النبوة و ما كان لنا من
طعمته فلولى الامر بعدنا ان يحكم فيه بحكمه .
و قد جعلنا ما حاولته فى الكراع و السلاح يقابل به المسلمون و يجاهدون الكفار و
يجادلون المردة ثم الفجار و ذالك با جماع من المسلمين لم اتفرد به و حدى و لم استبد
بما كان الراى فيه عندى و هذه حالى و مالى هى لك و بين يديك لا نزوى عنك و لا ندخر
دونك و انت سيدة امته ابيك و الشجرة الطيبه لبنيك لا يدفع مالك من فضلك و لا بوضع
من فرعك و اصلك و حكمك نافذ فيما ملكت يداى فهل ترين ان اخالف فى ذالك اباك صلى
الله عليه و آله .