278- استدلال
على (عليه السلام) در مورد فدك
حضرت على (عليه السلام) به مسجد نزد ابوبكر آمد، ديد مهاجران و انصار در
اطراف ابوبكر حلقه زده اند. به ابوبكر فرمود: چرا فاطمه (سلام الله عليها) را از
ملك موروثى كه از پدرش به او ارث رسيده ممنوع ساخته اى ، با توجه به اين كه پيامبر
(صلى الله عليه و آله و سلم ) در زمان حياتش ، آن ملك را در اختيار فاطمه (سلام
الله عليها) گذارده است ؟!
ابوبكر گفت : فدك فيى ء (ملك به دست آمده و واگذارى كفار) است و به همه مسلمين تعلق
دارد، اگر فاطمه (سلام الله عليها) شاهد بياورد كه رسول خدا(صلى الله عليه و آله و
سلم ) آن را ملك او كرده است ، ما هم آن را به او واگذار مى كنيم ، و گرنه او هيچ
گونه حقى از آن ندارد.
حضرت على (عليه السلام) فرمود: اى ابوبكر! تو درباره ما برخلاف حكم خدا در حق
مسلمانان ، حكم مى كنى .
ابوبكر گفت : چنين نيست .
على (عليه السلام) فرمود: هرگاه ملكى در دست مسلمانى باشد و در اختيار او قرار
گرفته باشد و من ادعا كنم كه آن ملك مال من است ، از چه كسى بينه (دو شاهد عادل )
مى طلبى ؟
ابوبكر گفت : از تو مطالبه بينه (دو شاهد عادل ) مى كنم .
على (عليه السلام) فرمود: پس چرا از فاطمه (سلام الله عليها) در مورد ملكى كه در
اختيار او قرار گرفته و صاحب ((يد))
است مطالبه بينه مى كنى ، با اين كه در زمان رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم )
و بعد از او نيز، فدك تحت اختيار فاطمه (سلام الله عليها) بود، و تو از مسلمين بر
اساس قوانين قضاوت در مورد ملكى كه در دستشان است ، مطالبه بينه (دو شاهد عادل )
نمى كنى ، آن گونه كه از من مطالبه بينه كردى ، كه من ادعاى ملكى كه در اختيار
ديگرى است ، نمودم .
ابوبكر در برابر اين استدلال ، خاموش شد و سخن نگفت .
عمر گفت : اى على ! اين سخنان را رها كن كه ما نيروى استدلال در برابر تو را نداريم
، اگر گواهان عادل آوردى ، قبول مى كنيم ، و گرنه فدك مال همه مسلمين است ، و تو و
فاطمه (سلام الله عليها) بر آن حقى نداريد.
على (عليه السلام) بار ديگر خطاب به ابوبكر فرمود: آيا قرآن را خوانده اى ؟
ابوبكر گفت : آرى .
على (عليه السلام) فرمود: به من خبر بده كه اين آيه (33 سوره احزاب ) در شاءن چه
كسى نازل شده است :
انما يريد الله
ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهر كم تطهيرا؛ خداوند فقط مى خواهد پليدى و
گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملا شما را پاك سازد)).
آيا اين آيه در حق ما نازل شده ، يا در حق غير ما؟
ابوبكر گفت : در حق شما نازل شده است .
على (عليه السلام) فرمود: اگر (فرضا) چند شاهد گوامى بدهند كه فاطمه (سلام الله
عليها) العياذ بالله كار بدى كرده است ، تو درباره فاطمه (سلام الله عليها) چگونه
رفتار مى كنى ؟
ابوبكر گفت : ((حد)) الهى را بر او
جارى مى سازم ، چنان كه بر ساير زنان جارى مى كنم .
على (عليه السلام) فرمود: در اين صورت از كافران خواهى بود.
ابوبكر گفت : چرا؟
على (عليه السلام) به ابوبكر فرمود: زيرا گواهى خدا را در مورد پاكى فاطمه (طبق آيه
فوق ) رد كرده اى ، و گواهى مردم را پذيرفته اى ، چنان كه حكم خدا و حكم رسول خدا
(صلى الله عليه و آله و سلم ) را رد كرده اى ، آن جا كه رسول خدا (صلى الله عليه و
آله و سلم ) به امر خدا، فدك را براى فاطمه (سلام الله عليها) قرار داده ، و فاطمه
(سلام الله عليها) در زمان حيات رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) آن را تصرف
نموده است ، اين قرارداد را رد مى كنى ، و ليكن گواهى يك نفر اعرابى را كه بر پاشنه
خود ادرار مى كند (مانند ((اوس بن حدثان ))
كه گواهى داد پيامبر ارث نمى گذارد) را مى پذيرى و بر اين اساس ، فدك را از حضرت
فاطمه زهرا(سلام الله عليها) گرفتى و گفتى : فدك فيى ء همه مسلمين است ، با اين كه
رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:
البينة على من
ادعى و اليمين على من ادعى عليه ؛ گواهى آوردن بر كسى است كه ادعا مى كند
(يعنى بر مدعى است ) و سوگند ياد كردن بر كسى است كه ادعا بر او مى شود))
(يعنى بر منكر است ).
تو قول (و قانون ) رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) را رها كردى (و گواهى را
از منكر خواستى ، نه از مدعى ).
در اين هنگام مردم با قيافه هاى خشمگين و متعجب به هم ديگر نگاه كردند و سر و صدا
از هر طرف بلند شد.
بعضى گفتند: سوگند به خدا، على راست مى گويد.
آن گاه على (عليه السلام) به خانه خود مراجعت نمود.
سپس فاطمه (سلام الله عليها) به مسجد آمد و به طواف قبر پيامبر(صلى الله عليه و آله
و سلم ) پرداخت و اشعارى مى خواند كه نخستين شعر آن اين است .
قد كان بعدك انباء و هنبثة |
|
- لو كنت شاهدها لم تكثر الخطب |
((اى پدر! بهد از تو اخبار و آشوبها بر خاست كه اگر تو بودى
و حضور داشتى ، اختلاف زياد نمى شد(319))).
279 - غضب فاطمه بر ابوبكر
مسلم از عايشه نقل كرده كه گفت :
فاطمه زهرا(سلام الله عليها) و عباس عموى پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم )
نزد ابوبكر آمده و از وى خواسته كه ميراث آنها را كه از پيامبر به آنها رسيده ، به
آنها برگرداند.
ابوبكر گفت : من از پيامبر شنيدم كه گفت : ((ما پيامبران ،
از خود ارثى به جاى نخواهيم گذاشت و آنچه را از خود مى گذاريم ، از بيت المال است !))
در اين هنگام فاطمه (سلام الله عليها) بر ابوبكر غضبناك شده و او را ترك كرده و تا
زنده بود با وى سخن نگفت و زمانى كه از دنيا رفت ، على (عليه السلام) بدون آن كه به
ابوبكر اطلاع دهد، فاطمه (سلام الله عليها) را شبانه دفن كرد(320).
280 - دفاع ام سلمه از فاطمه
در كتاب ((الدر النظيم )) جمال
الدين يوسف بن حاتم فقيه شامى آمده است :
وقتى كه ام سلمه (يكى از همسران نيك رسول خدا) از سخنان ابوبكر به فاطمه (سلام الله
عليها) آگاه شد گفت : ((به راستى آيا سزاوار است كه چنين
سخنانى به مانند فاطمه (سلام الله عليها) گفته شود! سوگند به خدا فاطمه ، انسيه
حورا، و جان پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) است ، او در دامنهاى پرهيزكاران
تربيت شده و دستهاى فرشتگان او را برداشته ، و در آغوش بانوان پاك ، رشد كرده و در
پرتو تربيت نيك و پرورش پاك ، بزرگ شده است ، آيا شما مى پنداريد كه رسول خدا(صلى
الله عليه و آله و سلم ) او را از ميراث خود محروم ساخت و به او اعلام ننموده است
؟! با اين كه خداوند به پيامبرش مى فرمايد: ((و انذر عشيرتك
الاقربين ، و خويشاوندان نزديك را انذار كن
(321))).
آيا پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) فاطمه (سلام الله عليها) را از (كيفر گناه
) انذار كرده ، ولى فاطمه مخالف پدر نموده است ؟ با اين كه فاطمه (سلام الله عليها)
بهترين زنان جهان و مادر سيد جوانان و هم طراز مريم دختر عمران است ، رسالتهاى خدا
به وسيله پدر او ختم شد. سوگند به خدا پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فاطمه
(سلام الله عليها) را از گرما و سرما حفظ مى كرد و دست راستش را متكاى او قرار مى
داد و با دست چپش او را مى پوشانيد.
اى مسلمين ! آرام باشيد، شما در منظر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) هستيد،
او شما را مى نگرد و شما بر خداى بزرگ وارد مى شويد. واى بر شما! به زودى سرنوشت
اعمال خود را مى نگريد.
گويند: آن سال حقوق ماهيانه ام سلمه به خاطر اين اعتراض قطع شد(322).
281 - ايراد خطبه فدكيه
عبدالله بن حسن مثنى ، به اسناد خود از پدران گرامى اش ، كه درود خداوند بر
آنان باد، چنين نقل مى كند:
ابوبكر عزم خود را بر گرفتن فدك از فاطمه (سلام الله عليها) جزم كرد. چون به سمع و
نظر حضرت رسيد، روسرى بر سر افكند و خود را در چادرى پيچيده ، با گروهى از زنان
قومش ، در حالى كه خدمتكاران پاى در ركاب بودند، به جانب مسجد در راه شد. حضرت در
حالى كه خود را سخت مستور داشته بود، همچون پيامبر خدا(صلى الله عليه و آله و سلم )
- بدون هيچ كاستى - قدم از قدم برمى داشت ، تا اين كه بر ابوبكر وارد شد. ابوبكر در
مسجد نشسته بود و گروهى از مهاجرين و انصار بر گردش حلقه زده بودند. براى دور
ماندن آن حضرت از نگاه نامحرمان ، مستوره اى در مسجد آويخته شد و حضرت در پس پرده
قرار گرفتند.
آنگاه فاطمه زهرا(سلام الله عليها) صداى خود را به ناله دلخراشى بلند كرد. مسجد
لرزيد و حاضران به گريه افتادند. سپس لختى سكوت كرد تا مجلس از جنب و جوش باز
ايستد. چون فريادها و همهمه ها به سكوت گراييد، كلام خود را با سپاس و ستايش از
خداوند و درود بر رسول خدا و پدر بزرگوار خود آغاز نمود. ديگر بار، ناله ها به اوج
خود رسيد. با برقرارى آرامش مجدد حضرت خطبه مشهور فدكيه را ايراد فرمود(323).
282 - استدلال فاطمه درباره فدك
حضرت فاطمه زهرا(سلام الله عليها) در خطبه فدكيه فرمودند: شما خيال مى كنيد
كه ما هيچ گونه ارثى از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) نداريم ، آيا از
احكام جاهليت پيروى مى كنيد؟
افحكم الجاهلية
يبغون و من احسن من الله حكما لقوم يوقنون ، آيا آنها حكم جاهليت را (از تو)
مى خواهند، و چه كسى براى افراد با ايمان بهتر از خدا حكم مى كند(324)؟!
آيا نمى فهميد، آيا ترديد داريد كه من ((دختر پيغمبر))
هستم ؟ با اين كه چون آفتاب روشن است كه من دختر پيامبرم . اى مسلمانان ! آيا رواست
كه من از ارث خود محروم گردم ؟
اى پسر ابوقحافه ! آيا در قرآن مجيد است كه تو از پدرت ارث ببرى ، ولى به عقيده تو
من نبايد از پدرم ارث ببرم .
لقد جئت شيئا
فريا، كار بسيار عجيب و بدى انجام دادى
(325))).
آيا عمدا كتاب خدا را ترك كرده ، و احكام آسمانى را پشت سر انداختى ؟ آن جا كه
خداوند تبارك و تعالى مى فرمايد:
و ورث سليمان داود؛ و سليمان از داود،
ارث برد(326))).
و در داستان حضرت يحيى بن زكريا از قول زكريا مى فرمايد:
فهب لى من لدنك
وليا يرثنى و يرث من آل يعقوب : تو به قدرتت ، جانشينى به من ببخش كه وارث
من و آل يعقوب باشد(327))).
و نيز مى فرمايد: ((و اولوا الارحام بعضهم اولى ببعض فى كتاب
الله ، و خويشاوندان ، نسبت به يكديگر (از ديگران ) در احكامى كه خداوند مقرر داشته
. سزاوارترند(328).
و مى فرمايد:
يوصيكم الله فى اولادكم للذكر مثل حظ الانثيين ؛ خداوند به شما درباره
فرزندانتان سفارش مى كند كه (از ميراث براى پسر به اندازه سهم دو دختر باشد(329))).
و مى فرمايد: ان
ترك خيرا الوصية للوالدين و الاقربين بالمعروف حقا على المتقين ؛ اگر ثروتى
از خود به جاى گذاشت ، وصيت به پدر و مادر و نزديكان به طور شايسته كند، اين حقى
است بر پرهيزكاران
(330))). شما گمان مى بريد كه از براى من حظ
و نصيبى (از ارث پدر) نيست و نبايد از پدرم ارث ببرم و قرابتى بين ما وجود ندارد.
آيا خداوند متعال در اين آيات شريفه ، همه مردم را به طور عموم در نظر گرفته است ،
و همه طبقات مشمول اين آيات نيستند؟ و پدرم از عموميت اين آيات ، خارج است ؟
آيا من و پدرم از افراد يك امت و آيين نيستيم ؟ آيا شما در تشخيص عموم و خصوص و
دلالت آيات قرآن از پدرم و پسر عمويم آگاه تريد.
امروز چنين كنيد، ولى فرداى قيامت ، خداى بزرگ بين ما و شما داورى مى كند. در آن
روز پيشواى ما پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) است ، و در آن وعده گاه ، اهل
باطل در خسران عظيمى قرار گرفته اند، ولى پشيمانى آنها هيچ گونه سودى به حالشان
نخواهد داشت . ((و لكل نباء مستقر، هر خبرى (كه خداوند تعالى
به شما داده سرانجام ) قرارگاهى دارد(331))).
((فسوف تعلمون من ياءتيه عذاب يخزيه و يحل عليه عذاب مقيم
(332)، به زودى خواهيد دانست كه چه كسى عذاب خوار كننده به سراغش
خواهد آمد، و مجازات جاودان بر او وارد خواهد شد(333))).
283 - گفتار جانكاه فاطمه به على
امير مؤمنان على (عليه السلام) در خانه منتظر فاطمه (سلام الله عليها) بود.
فاطمه (سلام الله عليها) پس از خطبه و گريه در كنار قبر رسول خدا (صلى الله عليه و
آله و سلم ) برخاست و هيجان زده به سوى خانه رهسپار شد. وقتى كه وارد اتاق گرديد و
چشمش به على (عليه السلام ) افتاد (به عنوان شكايت و دادخواهى ) خطاب به آن حضرت
گفت :
((اى پسر ابوطالب ! مانند كودك در رحم مادر خود را پيچيده اى
و گوشه نشين شده (و زانو به بغل گرفته اى )، و مانند شخص متهم در كنج خانه پنهان
گشته اى ؟ تو آن كسى بودى كه شاه پرهاى بازها را درهم شكستى ، اينك از پرهاى مرغهاى
ناتوان ، درمانده شده اى ؟! اين پسر ابوقحافه است ، كه از روى ظلم عطاى پدرم ، و
قوت فرزندانم را گرفته و با من آشكارا دشمنى مى كند و در سخن گفتن با كمال خشونت با
من برخورد مى نمايد، به طورى كه فرزندان قبيله (اوس و خزرج ) از يارى من دست
برداشتند و مهاجران مرا يارى نكردند، و همه جماعت ، سر در گريبان فرو بردند و چشمها
را به پائين انداختند. ديگر هيچ كس از من دفاع نكرد، و از ظلم آنها جلوگيرى ننمود.
همانا خشمگين از خانه بيرون رفتم و اكنون پريشان و سرافكنده بازگشتم و تو نيز اين
گونه پريشان نشسته اى ؟ تو آن كسى هستى كه گرگان عرب را شكار مى كردى ، ولى اينك
مگسها تو را از پاى درآورده اند، نه گويندگان را منع نمودى و نه باطل گرايان را به
جاى خود نشاندى ! طاقتم به سر آمده است ، كاش پيش از اين حوادث تلخ مرده بودم .
اكنون كه به ساحت تو درشتى كردم و بى حرمتى نمودم ، خداوند عذر خواه من است ، خواه
مرا يارى كرده باشى و يا واگذاشته باشى .
اى واى بر من در هر روز! و اى واى بر من در هر شب ! كه پناه من رسول خدا(صلى الله
عليه و آله و سلم ) رحلت كرد، بازويم از فراق او ناتوان گشت ، شكايتم را نزد پدرم
مى برم ، و از خدا در دفع دشمن ، كمك مى خواهم . خدايا! قدرت تو از همه بيشتر است ،
و عذاب و كيفر تو از همه شديدتر مى باشد(334).))
284 - قطع صداى مظلوميت فاطمه
قبل از ساختن بيت الاءحزان درختى به نام ((اراكه
)) در بقيع بود كه سايه داشت و زهرا (سلام الله عليها) هنگام
ظهر از سايه آن استفاده مى كردند و غروب به منزل باز مى گشتند. عمر نيمه شبى آن
درخت را قطع كرد، تا ديگر زهرا(سلام الله عليها) گريه نكند و صداى مظلوميتش به
گوش مردم نرسد(335).
285 - شكوه بر سر قبر پيامبر
از حضرت زينب (سلام الله عليها) دخت گرامى على (عليه السلام) روايت شده كه
فرمود:
چون ابوبكر بر آن شد كه فاطمه (سلام الله عليها) را از فدك و عوالى ممنوع و محروم
سازد (و كار از كار گذشت ) و فاطمه (سلام الله عليها) از اين كه ابوبكر فدك را باز
پس دهد، نااميد گشت ، به سوى قبر پدرش رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) رفت
و خود را به روى قبر انداخت و از اعمالى كه آن قوم در حق وى انجام داده بودند به آن
حضرت شكوه نمود، و آن قدر گريست تا تربت قبر شريف با اشكهاى حضرتش تر شد، و زارى و
شيون سر داد، و در پايان آن همه شيون عرضه داشت :
همانا پس از تو خبرها و غوغايى به پا شد كه اگر بودى اين همه گرفتارى و دشوارى رخ
نمى داد. ما به مانند زمينى كه از باران محروم بماند، تو را از دست داده ايم ، و در
قوم تو اختلال پديد آمده و شاهد باش كه دست از ايمان شسته اند. جبرئيل پيوسته با
آوردن آيات مونس ما بود. و تو از ما پنهان شدى و با رفتن تو تمام خيرات از ما
پوشيده گشت . تو ماه درخشان و نور پرفروغى بودى كه از تو كسب نور مى شد، و از جانب
خداى باعزت كتاب بر تو نازل مى گشت . پس از پيامبر، مردانى با چهره هاى درهم و خشن
با ما رو به رو شدند و به ما توهين و استخفاف نمودند، و تمام خيرات به تاراج رفته
است . آن كس كه به ما خانواده ستم روا داشته ، به زودى خواهد دانست كه روز قيامت به
چه سرانجام شومى دچار خواهد شد. ما با مصايبى رو به رو شديم كه هيچ كس از مخلوقات ،
چه عرب و چه عجم ، بدان گرفتار نيامده است . ما تا زنده ايم و تا چشمانمان باقى است
در سوگ فقدان تو مى گرييم و از ديدگانمان سرشك غم مى باريم
(336).
و:فاطمه زهرا(سلام الله عليها) در
بستر بيمارى
286 - ناتوانى فاطمه در اثر بيمارى
حضرت على (عليه السلام) پرستارى زهرا (سلام الله عليها) را به عهده گرفتند و
اسماء بنت عميس او را يارى و كمك مى كرد. حتى رختخوابش را خادمه پهن مى كرد و جمع
مى نمود، چنان كه قبل از وفات به ((سلمى ))
زن ابى رافع ، كه پرستارى حضرتش مى كرده ، فرمود: رختخواب مرا در وسط اتاق بگذار...
و در عيادت ابوبكر و عمر، به زنانى كه اطرافش نشسته بودند فرمود: صورت مرا
برگردانيد، يعنى نمى توانست خودش را به اين طرف و آن طرف كند(337).
287 - ملاقات عمر و ابوبكر از فاطمه
زهرا(سلام الله عليها) در حالى كه خانه از صحابه رسول خدا(صلى الله عليه و
آله و سلم ) و بنى هاشم و زنان مهاجر و انصار پر است ، به آن دو اجازه ورود مى دهد.
آن دو داخل مى آيند مسرورند كه از رسوايى نجات يافتند، غافل از اين كه در دام
رسوايى بزرگ ترى افتادند. زهرا(سلام الله عليها) ملحفى بر رو كشيده ، روى خود را به
ديوار كرده و حتى جواب سلامشان را هم نمى دهد. آنان مى خواهند تفقدى كنند، اما زهرا
(سلام الله عليها) مى گويد تا جواب سؤ الم را ندهيد، كلامى نخواهم گفت .
مى گويند: بپرس اى دختر رسول خدا!
اتاق را سكوت عميقى فرا گرفته است و همه بى صبرانه در انتظار پايان كار.
زهرا(سلام الله عليها) مى پرسيد: آيا شما دو نفر شنيديد كه پدرم رسول خدا(صلى الله
عليه و آله و سلم ) مى فرمود: ((فاطمه پاره تن من است ؛ هر
كس او را بيازارد، مرا آزرده و هر كه مرا اذيت كند، خدا را آزرده است
)).
آن دو گفتند: چه كسى است كه نشنيده باشد؟ بله ، ما هم به دفعات از پدرت رسول
خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) اين را شنيده ايم .
زهرا(سلام الله عليها) پس از اين اقرار، دستهاى خود را به آسمان برداشت و آن گاه
بلند و قاطع ، آن گونه كه همه بشنوند، گفت : خدايا! شاهد باش كه اينها مرا اذيت
كردند و شكايتشان را به تو و رسولت خواهم نمود. نه ! هرگز از شما راضى نخواهم شد،
تا پدرم را ملاقات كنم ، و از رفتار زشت شما برايش بگويم ، تا بين ما قضاوت كند(338).
و باز افزود: من در هر نماز كه بخوانم ، شما را نفرين مى كنم
(339).
و اين پايان مجلس بود و شروع رسوايى بزرگ تر.
آن دو عرق رسوايى بر پيشانى شان نشست . فكر اين جا را نكرده بودند. سرافكنده و خجل
از منزل آن حضرت بيرون رفتند، در حالى كه هم چون مار گزيده به خود مى پيچيدند.
صحابه و زنان نيز از خانه خارج شدند. در شهر ولوله افتاد. هر كس را مى ديدى ، از
اقرار آن دو و نفرين زهرا(سلام الله عليها) سخن مى گفت
(340).
288-؛ دستور ساختن نوع تابوت
در چند حديث از طريق شيعه و اهل سنت آمده كه اسماء مى گويد:
فاطمه زهرا(سلام الله عليها) در هنگام وفات خود به من فرمود: مادر جان ! من از اين
وضعى كه درباره حمل جنازه زنها مرسوم است شرم مى كنم و خوش ندارم كه جنازه زنان را
روى تخته اى مى گذارند و پارچه اى روى آن مى اندازند و پستى و بلنديهاى بدن او براى
بيننده آشكار است .
اسماء مى گويد: بدو عرض كردم : من چيزى را كه در حبشه ديده ام ، هم اكنون ترتيب
داده نزد شما مى آورم و نشانت مى دهم .
سپس چند عدد چوب تر و تختى آوردم و آن چوبها را خم كرده ، دو طرف آن را بر كنار تخت
بسته و چادرى روى آن كشيدم . فاطمه (سلام الله عليها) كه آن را ديد خوشحال شد و
تبسم كرد.
اسماء گويد: از روزى كه رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) از دنيا رفته بود، تا
به آن روز، تبسم بر لبان دختر پيغمبر را نديده بودم
(341).
در روايتى ديگر است كه فرمود: چه چيز خوب و نيكويى است ، كه بدان وسيله جنازه زن از
مرد تشخيص داده نمى شود(342).
و در حديثى است كه فرمود:
اصنعى لى مثله استرينى سترك الله من النار(343)؛
براى من نيز يك چنين چيزى را درست كن و مرا مستور كن ، خدايت از آتش دوزخ مستور
دارد(344))).
289- پيشنهاد عباس ، عموى پيامبر
شيخ طوسى روايت كرده است : هنگامى كه بيمارى فاطمه (سلام الله عليها) شدت
يافت ، عباس (عموى پيامبر) به عنوان عيادت ، به خانه فاطمه (سلام الله عليها) آمد،
به او گفته شد كه حال فاطمه (سلام الله عليها) بسيار ناگوار است و هيچ كس را به
خانه اى كه در آن بسترى است ، راه نمى دهد.
عباس به خانه خود مراجعت كرد و براى اميرمؤمنان على (عليه السلام) پيام فرستاد و به
قاصد خود گفت : از قول من به على (عليه السلام) بگو: ((اى
برادرزاده ، عمويت سلام مى رساند و مى گويد: سوگند به خدا از بيمارى و دردمندى
حبيبه رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) و نور چشم پيامبر(صلى الله عليه و آله
و سلم ) و نور چشم فاطمه (سلام الله عليها) آن چنان اندوهگين و غمزده شده ام كه
وجودم درهم شكسته شده است . گمان مى برم كه او نخستين كس از ما باشد كه به رسول
خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) ملحق مى شود، و آن حضرت او را براى بهترين مقامات
بهشت ، برگزيده و به پيشگاه خداى بزرگ مى برد. اگر مى دانى كه فاطمه (سلام الله
عليها) ناچار از دنيا مى رود، اجازه بده فردا جماعتى از مهاجران و انصار را جمع كنم
، تا در تشييع جنازه و نماز او شركت كنند و به پاداش آن نايل شوند كه اين كار براى
عظمت اسلام ، كار نيكى است )).
حضرت على (عليه السلام) به قاصد عباس ، كه به گفته راوى ((عمار
ياسر)) بود، فرمود: ((سلام مرا به
عمويم عباس برسان و بگو: خداوند محبت شما را از ما كم نكند، پيشنهاد تو را دريافتم
و راءى شما نيكو است ، ولى مى دانى كه آنها همواره به فاطمه (سلام الله عليها) ظلم
كردند و او را از حقش باز داشتند و از ميراث پدرش محروم نمودند و سفارش پيامبر(صلى
الله عليه و آله و سلم ) را در حق او رعايت نكردند و رعايت حق الهى را ننمودند و
خداوند براى دوران كافى است و از ستمگران انتقام خواهد گرفت . و من اى عمو! از تو
مى خواهم كه مرا ببخشى و مرا در ترك پيشنهاد تو معذور بدارى ، زيرا فاطمه (سلام
الله عليها) وصيت كرده كه امر را پنهان سازم
(345).
290- سفارشهاى فاطمه به على
هنگام وفات حضرت زهرا(سلام الله عليها) على (عليه السلام) سر فاطمه (سلام
الله عليها) را برداشته به سينه چسبانيد و بدو فرمود: هر وصيتى دارى بنما كه من آن
را انجام خواهم داد.
فاطمه (سلام الله عليها) عرض كرد: خدايت پاداش نيك دهد اى پسر عموى رسول خدا!
نخستين وصيت من آن است كه پس از من ، ((امامه
)) دختر خواهرم را به ازدواج خويش درآورى ، چون او نسبت به فرزندان من
همانند خودم مهربان است ، و مردان نيز ناچارند همسرى از زنان داشته باشند.
وصيت ديگر من آن است كه احدى از اين مردم كه به من ستم كرده و حق مرا گرفتند، در
تشييع جنازه من و ديگر مراسم آن حاضر شوند، زيرا اينان دشمن من و دشمن رسول خدا
هستند؛ مبادا بگذارى يكى از آنها و يا پيروان آنها بر جنازه اى نماز بگذارند...
اى اباالحسن ! مرا شب هنگام ، در آن وقت كه ديده ها همه خواب رفته اند، دفن كن
(346).
291- ديدن پدر در خواب
حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) در روز آخر از حياتش بر بستر ساده خود
افتاده ، و لاغرى و ضعف فوق العاده اى او را از هر سو احاطه كرده و از آن بزرگوار
جز اسكلتى و پوست و استخوانى باقى نمانده بود.
ساعتى از ساعات آن روز را خوابيده ، و ظاهرا در آن لحظات ، پدر خويش را به خواب
ديد، و شايد كه آن بار اولين و آخرين بارى بود كه حضرت صديقه طاهره (سلام الله
عليها) پدر بزرگوار خويش را در خواب ديد.
آرى ، ايشان پدر خويش را در قصرى از در سفيد ديد، و وقتى كه پيامبر اكرم (صلى الله
عليه و آله و سلم ) چشمش به حضرت فاطمه (سلام الله عليها) افتاد، فرمود: دختر عزيزم
! به سوى من بيا، من مشتاق ديدن تو هستم .
حضرت فاطمه (سلام الله عليها) عرض كرد: به خدا قسم ، من به
ديدار شما مشتاق تر و آرزومندترم .
رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) به وى فرمود: تو امشب در نزد من خواهى بود(347).