جهان در پناه يازده اسم اعظم
(شرح كتاب الاسرى الى مقام الاسرى)
عارف شيخ اكبر محى الدين ابن عربى
شرح و توضيح : على باقرى (ح .ن )
- ۲۴ -
آنچه
در وراى حد..... در زمانى كه وارث ظهور مى كند. هنوز برخى اسرار
بر او پوشيده است ،، اما حوادث و رويدادها در حال و آينده به نوعى است
كه به تدريج او را به بالاترين حد و درجه كمال مى رساند.
شهادتگاه مطلع ..... جايگاهى است كه وارث
اعتراف مى كند كه از كجا آمده است ، به كجا خواهد رفت و اعتراف مى كند
كه خداوند او را آفريده است و او بنده خداست و بايد با جان و دل و در
نهايت صدق اطاعت و عبادت خدا كند.
محل ارفع ..... جايگاه والايى در جهان
باقى است كه وارث را بدان نعمت برخوردار مى كنند.
بنده ام ...... منظور از محل تشريف
دنياست ، به عبارت ديگر كل موجودات و آفريده هاى خداوند، تحت كنترل
اوست و او بر نحوه فعاليت و زندگيشان نظارت دارد و با اذن خدا قادر به
دخل و تصرف در آنهاست .
تو باغ شكوفه ها..... تمام چيزهايى كه
خداوند آفريده همه پائين تر از مقام وارث هستند، به عبارت ديگر گل
سرسبد موجودات خداوند است .
اگر تو نبودى ..... اگر وارثان نبودند،
جهان به اين صورت خلق نمى شد: البته منظور همه پيامبران و بزرگان دينى
است . منظور از ((مقامات ))
وجود بزرگان ، مشهد، حالات و صفاتى است كه خدا به آنها عنايت كرده است
.
شهود و شاهد به وجود..... شهود انسان
معمولى هستند. شاهد وارثان هستند، معالم و محامد آفريده هاى خداست .
لاهوت و ناسوت ..... منظور دنياى مادى و
معنوى است . همه به هم وابسته و مرتبط هستند. لاهوت با ناسوت معنا دارد
و عكس آن هم صادق است . در اينجا اشاره به خلق زوج در خلقت شده است كه
هر زوجى در كنار هم معنا يافته و بدون هم بى معنى مى شوند.
موجودات ..... به خاطر وارثان آفريده مى
شوند.
اگر وارث نبود: مفاهيم اساسى در زندگى بشر وجود نداشت به عنوان مثال :
سلوك و سفر- رسيدن به سير معنوى براى بشر
امكان نداشت و تلاش براى درك فضايل نمى شد.
عين و اثر..... عين موجودات است كه مى
خواهند درك از خدا (اثر) داشته باشند.
وصول و انصراف - رسيدن به خدا (وصول )
داراى لذت معنوى است انصراف كافر شدن و قطع رابطه است .
كشف و اشراف - جستجو كردن براى شناخت
خداست ، اشراف تسلطيافتن و مشرف بودن بر جزئيات است .
مكان و تمكين - راهى است كه سرانجام
انسان كامل را به كمال مى رساند، تمكين محل استقرار است .
حال و تلوين - آنچه را كه انسان در سير
به مقامات معنوى حس مى كند، حال مى گويند، تلوين احساس تنوع و
رنگارنگى براى رسيدن به حال است .
ذوق و شرب - حالات عرفانى است كه قبلا به
آن اشاره شده است .
فناى نفس و نفس - انسان بايد نفس را در
حد مرگ كنترل نمايد، تا تبديل به نفس منزه گردد.
هيبت و انس - انسان در طى طريق و ديدن
آفريده ها به نوعى تحير مى رسد. بعد از آن آرامش مى يابد.
نفس و قبس - نفس جان خداداده به انسان
است ، تا بتواند جسم را حركت داده به سوى خدا ببرد. قبس حالتى است كه
مى تواند انسان را به شناخت عالى از خدا برساند، تا به عشق برسد.
فرس و جرس - مرحله پائين تر از سير
((فرس است ولى )) جرس
مراحل نهايى است .
جناح و رفرف - در مسيرى كه انسان طى طريق
مى كند، گاه براى شناخت همه چيز را تجربه مى كند. اين جناح است . رفرف
- عالى ترين مقام و مرتبه كلى است كه در عالم معناست و مخصوص بزرگان از
جمله وارث است .
رياح و موقف - رياح به معنى تجزيه كردن
امور دنيوى به اجزاء آن است كه منظور ديدن يا درك ظاهرى صورت مى گيرد.
پس از آن شناخت كلى و بالاترى بدست مى آيد.
موقف - آگاهى يافتن به منتهى درجه مى
باشد كه حاصل جمع شناخت هاى ظاهرى و عادى است .
معراج و انزعاج - حالتى روحانى است كه
ابتدا به شكل نماز است بعد روح تا مقدارى كه خدا بخواهد بالا مى رود.
سير و بالا رفتن روح به سمت مقامات بالاتر معراج است . انزعاج كمال
معراج است .
تجلى و تخلى - در تجلى انسان به وجود
فيزيكى و ظاهرى توجه مى كند. تخلى آن است كه خود را نبيند.
وجود و وجود- موجود، موجودات و ظاهر هر
موجودى است . ((موجود))
اصل وجود را يافتن و اشتراك در موجودات است .
حمد و محمود- مؤ من با نماز و حمد جلو مى
رود تا آن كه به درك و ستايش محمود (خدا) برسد.
تدانى و ترقى - تدانى چيزى الهى است كه
انسان براى شناخت بهتر، آن را در مقابل خود آورده و تحليل مى كند. ترقى
نهايت درجه تدانى است .
هين و لين - روحى كه انسان در خود دارد
مانند نوعى انرژى در بدن است و مايه سهولت در حيات و حركت است . اگر
روح نبود، انسان حيوانى خشن يا موجودى بى شعور بود. با درك اين موضوع
انسان به نوعى لطافت در خدا مى رسد كه به سادگى قادر به درك مى شود.
غين و رين - دنيا داراى بنيادهاى بسيار
محكم و استوار است . اگر در خلقت حتى يك گل دقت شود، معلوم مى شود،
بنياد خلق آن چقدر قوى و محكم است . از اينجا مى توان به كمال و قدرت
خدا پى برد.
فتق و رتق - انسان به دنبال سؤ ال خود
مساءله را مرتب كرده نظم داده سپس موضوع را دنبال مى كند. بعد درمى
يابد كه همه آنها از سوى خداست .
جمع و فرق - انسان از طى طريق مجموعه
عواملى كه شناسايى مى كند. به ناتوانى و عجز خود واقف شده به فرق خود
با خداى واحد پى مى برد.
ختم و ختام - انسان ابتدا با پيگيرى
موضوعات است كه قدرت ادراك يافته و كم و كيف موضوع را در پايان بطور
كامل مى فهمد. مثلا وقتى خورشيدپرست ، جريان كار خورشيد را پيگيرى مى
كند، متوجه مى شود، خورشيد خدا نيست ، مخلوقى است كه خالقى دارد.
وحى و كلام - وحى از سوى خداست . كه در
كتاب خدا بيان مى شود، انسان با ديدن كلمات قرآن پى به خدا مى برد، پس
كلام به وحى و وحى به كلام منجر مى شود.
درخشش و برق - برخى چيزها كه داراى درخشش
است . انسان را به سوى خود جذب مى كند اما در بلافاصله معلوم مى شود كه
او دائمى نيست ، پس به سوى نور دائم مى رود كه برق است .
حق و خلق - آنچه خدا خلق كرده است ،
انسان از طريق آن به خالق مى رسد كه حق است .
فرياد و اسماع - انسان از طريق صدا مى
شنود، حتى صداى خود را مى شناسد، از طريق توجه به صداى خود به خدا پى
مى برد.
لذت و استماع - انسان با گوش خود انواع
صداها را مى شنود، صداهاى خوب براى او لذت بخش است . از آنجا به خالق
اصوات خوب پى مى برد.
سلخ و انخلاع - تكه تكه كردن جان ،
آفرينش ، تا به جايى رسد كه ديگر چيزى را نبيند
صدق و يقين - چيزهايى را ديده و قبول
كرده با آن به يقين مى رسد.
خفى و مبين - از پنهان به آشكار مى رسد.
مشكات و نور- مشكلات چراغ است و فنا شدنى
است مثل ستاره ، اما نور و منشاء آن باقى است .
خداوند در واقع مجموعه اى از جفت ها را در جهان آفريده است كه به اشكال
مختلف داراى معنا هستند و اينها براى ايجاد درك صحيح از امور انسان و
همه آنها را بخاطر وارثان آفريده است . اما اين كتاب در وصف يكى از
وارثان دين محمدى صلى الله عليه و آله و سلم است .
اگر تو نبودى ..... اگر وارث نبود، امكان
عبادت خداوند نبود، يا حداقل خيلى كم بود.
تو قطب فلك ..... در افلاك ستاره اى است
كه محل استقرار بزرگان دينى و وارثان است و سالك به آن تشبيه شده است .
معلم ملك ..... انسان كامل با تسلطى كه
بر هستى دارد. كارهاى شايسته اى انجام مى دهد، لذا مورد توجه ملائك است
و ملائك به دليل احترامى كه براى او قائل هستند، او را معلم خود مى
دانند.
پادشاه مقام القدس - خداوند او را به
جانشينى خود در زمين برگزيده است .
كيميا- علم تبديل اجسام به طلاست ، يعنى
وارثان قادر به تغيير امور براى مردم هستند.
سيميا- علم تصرف در اذهان و عقول و انفاس
است . به طورى كه خواست و مشيت الهى است .
دانسته هايت به تو..... خداوند علومى را
در اختيار وارث قرار داده است كه هر چند او در زمين و براى مردم يا در
جهان باقى براى ارواح به كار مى گيرد، اما ثواب و سود آن به وارث مى
رسد و براى او ثبت و محاسبه مى گردد.
هر چند وارث مورد نظر (و در كل وارثين دين محمدى صلى الله عليه و آله و
سلم ) در زمين زندگى كرده و داراى قدرت بسيارى هستند، اما آنان به دليل
ويژگى هايى كه دارند، ناچارند زندگى را به تنهايى سپرى كنند، به طورى
كه برخلاف انسان هاى ديگر، دوستى كه يار خاطر آنان باشد و با آنان درد
دل كنند را ندارند. آنان خود در طول ماءموريت مى دانند، تنها خواهند
ماند، علاقه اى به زندگى در زمين ندارند. اما از آنجا كه آنها تنها
واسطه خداوند با مردم در زمين هستند، لذا راضى به رضاى حق بوده و به
كار خود ادامه خواهند داد.
مناجات منت
متن كتاب :
بنده ام ! پرده ها را براى تو پاره كردم ، امرى شگفت را براى تو روشن
ساختم تا براى قوم خود قرآن (كتاب ) آوردى ((گفتند:
جادوگر و دروغگوست ((غافر / 24)
بنده ام ! اسرار اخلاق را به تو بخشيدم ، كليد نام ((خلاق
)) خود را به تو دادم ، كافران گفتند:
((اين نيست مگر سخنى ساختگى ))
(38 / 7) .
بنده ام ! مالكيت سر نون را از ((كن فيكون
)) (بقره / 117) ، به تو بخشيدم ، گفتند: جادوگر
و ديوانه است .
بنده ام ! اسرار كوثر را بر ايشان آوردى ، گفتند: ((اين
نيست مگر جادويى كه مى رسد)) (المدثر / 24)
بنده ام ! قافيه هاى زمام خود را به تو بخشيدند؛ معانى ، شناخت و شخصيت
خود را به تو دادند در گروه سراينده و نويسنده ، پيشتاز و روان بودى ،
گفتند: اين رسول نيست بلكه شاعر است .
بنده ام ! از نور مبين برايشان كشف كردى ، به علم اليقين آگاهشان ساختى
، گفتند: ((آن در كتاب پيشينيان بود))
(شعرا / 196، با كمى اختلاف )
بنده ام ! تو را در آستان الهيت باز و شاخص كردم و راز كيفيت و ماهيت
محو كردم ، اگر خواستم كسى را بر آن آگه كنم ، تو را آگاه كردم ؛ يا
اگر كسى را بر آن برپاى دارم ، تو را به پا داشتم ؛ وجود غير صحيح نيست
، چگونه يادش كنم ، يا كيست كه بدو نهى و امر كنم ؟
بنده ام ! تو را آگاه كردم كه عرش سايه تو و باران تند اسرار نم نم
باران تو است ، تو عرش مجيد و بى نياز و ستوده يى ، گمان گمان داران به
باران ريزان رحمت تو چيست ؟ و كيست كه جاى والاى تو را بگيرد؟
تو را به اسماء تاءييد كردم و به آسمان بالا بردم ، تو را از رفرف ها
گذراندم و بر هر مقامى و موقفى آگاهت ساختم ، تو در آنها سرور
بلندمرتبه و چشمه گوارا و شيرين و برنده و گويا و جلابخش بودى .
و هر كس پيشوايى تو را در اين راه ادعا كند، تو به راستى سر او هستى و
او كسى است كه به دوستى و راستى وقارش بخشيدم و او مرده ريگ نيكويى است
.
ارزش تو بالاتر از امامت است ، چون آن بستگى به كسى دارد كه به پس و
پيش خود بنگرد، جهات جاى فزونى و كاستى و سود و زيان است ، تو از آنها
پاك و پادشاه و مالكى .
آنگاه در ((قاب قوسين ))
به تو تجلى نمودم ، اثر و عين را در آنجا از تو محو كردم و دو پشته را
از تو نابود ساختم تا از چشم براى تو جز مردمكش نماند و تو را مردمك
چشم موجودات كردم ، يگانگى نظم يافت ، فرع به اصل پيوست ، كارها يكى
شد، پوست ها رفت ، كمال وجود ظاهر شد و ديدى كه عابد و معبود يكى است .
بنده ام ! همه نعمت ها در برابر تو و عصاره توحيد در چشمان تو است ،
قسم به عزتم كه تو در پستى و شكست و فرود و شب تاريك و گردآلود نبودى ،
قرار، به تو قرار، نداشت ، روز بر تو روشن نمى شد، از سپاه تو خواستم
كه به حضرت ((اى مردم يثرب ! مقامى براى شما
نيست بازگرديد)) (احزاب / 13) ، بشتابند.
ماه كامل را در شب تاريك و سرزمين پنهان تو روشن كردم ، پوسته تاريك آن
شكافت ، تاريكى جامه آن نابود گشت ، قطعه بلورى شد كه در پوسته نازكى
از نور دامن مى كشيد؛ آنگاه تو را بر سايه يى از ابر بر درخت خشكى كه
گرد و غبار تاريك آن را ناپاك كرده بود، آوردم ، بر دشت ها و كوه ها
باراندم ، رويه خشك دشت ، از سبزى و طراوت عمامه بر سر نهاد و آنچه در
درون داشت ظاهر ساخت .
آن مقامات را بر تو نمودم و آستان ها را به قدوم تو جلا دادم ، در هر
آستانى چادرى برپا كردم و در آن از ياد زيبا بساطى گستردم .
پيوسته تو را از اين نسبت ها بالا كشيدم و تو را به وجد مسبب از سبب
پنهان داشتم و به تو گفتم : من مريد، مبدى و معيدم ، به آنها تو را
آگاهاندم كه از آنچه بدان رسيدى ، بازگردى ، به مقامى كه از آن دور
افتاده يى بپيوندى ، به بازگشتى مترقى نه بازگشتى كه از جدايى رخ دهد.
شرح مناجات منت
در اينجا هم متن بدون ذكر نام خداوند و درود بر پيامبر و خاندان ايشان
است . در شرح متن بايد توجه كرد، كه خطاب پيش از آن كه به وارث باشد،
مربوط به حضرت پيامبر ختمى مرتبت صلى الله عليه و آله و سلم است .
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم قرآن را براى مردم آورد. هر چند
عده اى آن بزرگوار را جادوگر و دروغگو دانستند. ايشان مظهر اخلاق الهى
بودند و خداوند اسرار زيادى را برايشان فاش كرده بود و آن حضرت اين
اسرار را حفظ كرده ، اما در موقع مقتضى از آن بهره مى بردند، كوثر چشمه
اى در بهشت است كه داراى خواص بسيارى است . سوره مباركه كوثر هم خاصيت
پاك كنندگى صفا داشته و جسم و روح را پاك كرده و صيقل مى دهد. خواندن
اين سوره با اعداد خاص ، اثرات متعدد و گوناگونى دارد.
بنده ام ، قافيه ها..... يكى از نعمت هاى
بزرگ الهى استفاده از زبان براى ايجاد ارتباط و انتقال مفاهيم است . در
بحث ارتباط معنوى ، ابتدا خداوند سخن گفته ، سپس انسان به تدريج اسماء
و كلمات را آموخته و به كار برده است . زبان به جهت موقعيت مكانى و آب
و هوا و جوامع تغيير كرده است ، اما در اساس كار همه انسان ها يك چيز
مى گويند. لذا كاربرد اسماء الهى در هر زبانى مؤ ثر است . زيرا كلمه و
زبان امرى جسمى و مادى است . لذا اگر انسان به هر زبانى بگويد و يا حتى
در دل خود سخن گويد يا آن كه لال باشد، مى تواند باز با پروردگار جهان
ارتباط برقرار كند اما بهر حال كلام هم از سوى خداست ، پس مى تواند در
شكل خالص و مؤ ثر خود بيان شود. پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و
آله و سلم با آن كه امى بودند اما قرآن را از سوى خداوند براى مردم
آوردند كه در نوع خود بى نظير است . هر سوره آن اثرات خاصى دارد و هر
آيه داراى تاءثيرات گوناگون مادى و معنوى است . اين خواص كه جزء اسرار
است ، در اختيار كاملان و عارفان و اصل قرار مى گيرد و خود نشانى از
اعجاز آيات الهى است . از خدا مى خواهيم ، قلوب مسلمانان را براى قرائت
و درك و فهم مداوم اين كتاب مقدس و عزيز و معجزه آماده و بازفرمايد،
آمين .
بنده ام از نور مبين ..... اين جمله
حكايت از اشرف مخلوقات بودن انسان دارد كه به ويژه در رابطه با قرآن
تفسير مى شود. قرآن داراى نورى است كه براى مؤ منان سودمند و براى
ظالمين زيان آور است و هر چه سالك در راه ايمان استوارتر باشد، بهتر مى
تواند آيات آن را مس و لمس نمايد و به اين طريق بيشتر در جان هدايت و
صراط حميد افتاده از گمراهى نجات يابد. به اين ترتيب تمام انسان ها با
توسل به قرآن مى توانند خود را به مقامى برسانند كه به آستانه حضرت حق
شرف وصول يافته و به اين دليل بر همه موجودات و مخلوقات برترى يابند.
قرآن براى همه انسان ها اثر دارد. مثلا هر كس روزانه چند دقيقه با وضو
و آرامش آن را در سينه بفشارد به آرامش محسوسى خواهد رسيد.
بنده ام ! تو را آگاه كردم ..... خداوند
به انسان كامل يا وارث يادآورى مى كند كه همه چيز را در هستى براى او
آفريده است و انسان مى تواند با استفاده درست از آنها به مقامى برسد كه
بر اسرار الهى واقف شده و در مقام بندگى ، به شرف قرب دست يابد. به
گونه اى كه هيچ كس ديگرى شايستگى چنين مقامى را نداشته باشد. اين انسان
مى تواند اسماء و صفات الهى را بشناسد، بياموزد، و آنها را در خود ملكه
نمايد. با اين كار مى تواند از زمين عروج كرده ، وارد آسمان هاى
چندگانه معنوى گردد و سرانجام در مراحل نهايى تكامل در بهشت اعلى در
مقامى شايسته (رفرف ) مستقر شود. عالى ترين اين مقامات مختص حضرت
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم است . كه بهترين بندگان اوست و
دعا مى كنيم از ما راضى باشد.
جناب محى الدين در اينجا به مقام پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و
سلم اشاره مى كند، و اذعان دارد كه اگر هر كسى از سوى پيامبر گرامى
مورد تاءييد قرار گرفت و به عنوان پيشواى مردم به درستى عمل كرد، مى
تواند صاحب اسرار الهى و نبوى گردد و در كار خود بر اساس
((ولايت )) و
((عدل )) و
((زهد)) وارث نيكوكاران
شود. اين گروه افراد خاصى هستند كه با زحمت و تلاش خود را به مقام بالا
مى رسانند، پيامبر و امام نيستند، اما صاحب مقام معنوى مى شوند، از
جمله آنان در ايان صدر اسلام مى توان به جناب سلمان فارسى ، جناب بلال
حبشى يا جناب لقمان اشاره كرد.
آنگاه در قاب قوسين ...... مرحله اى عالى
است كه انسان بعد از طى مراحل ، چشم لاهوتى اش باز مى شود و قادر به
درك و ديدن چيزهايى مى شود كه براى بشر عادى امكان پذير نيست ، محوكردن
معناى عكس است . يعنى آن امورى كه اساسا قابل رؤ يت نيست ، در هنگامى
كه فنا رخ مى دهد و ناخالصى ها از ميان مى رود قابل ديدن مى شود. منظور
از مردمك جسمانى نيست ، بصيرت است تا از آن طريق علم لدنى را يافته و
سپس مردم را كمك كند تا آنها بتوانند به معارف و علوم دينى و الهى
نزديك شوند.
دو پشته ..... منظور جسم و نفس است .
تا از چشم تو..... منظور چشم لاهوتى است
كه براى عارفان در دنيا هم باز مى شود، پاك شدن روح به شكل كامل است .
چشم براى استفاده نفس در جهان مادى بوجود آمده است ، وقتى انسان از
دنيا مى رود. جسم و نفس هم از بين مى رود. جسم و نفس مخصوص دنياى مادى
است و محدود بوده و فقط در اينجا كارآيى دارد، بعد از مرگ روح وارد
جهان نامحدود و غير مادى مى شود. در آنجا ديگر چشم مادى وجود ندارد و
به علاوه بى فايده مى شود. پس با چشم لاهوتى وضع تغيير مى كند، مى توان
در هر آن در همه جا بود و همه چيز را ديد. اگر روحى به كمال رسيده
باشد، مى تواند چنين قدرتى را داشته باشد. اما ارواح افراد بد و يا
عادى چنين توانى را ندارند. بازگشت ارواح به اين جهان هم مربوط به
اجازه خداوند و ميزان توان معنوى آنهاست . جنيان هم چنين قدرتى را پس
از مرگ ندارند. آنان كه از سوى خداوند داراى قدرت معنوى هستند، قادرند
ارواح را از مكان خود، خواه در جهنم ، خواه در بهشت ، خلع كرده ، با
آنان گفتگو كرده و رابطه برقرار كنند. انسان پس از مرگ و محاسبه اعمال
بلافاصله تعيين محل مى شود، محل او بر اساس اعمال ، جهنم يا بهشت خواهد
بود.
پوست ها رفت ..... يعنى در اين مرحله
سالك مى تواند جسم را كه محدود كننده است بشكافد و آن را كنار بگذارد.
هر چند سالك مى توانست در ايام حيات از اين دنيا گاهى سير كرده و در آن
سو مكاشفه اى نمايد. اما اين جهان هم چنان بر خواست او حاكم بوده و
سنگينى مى كرد. تنها زمانى قادر به ديدن بود كه خداوند اجازه مى داد
حتى اگر چنين كارى در جهت شناخت هر چه بيشتر خداوند بود. اما هنگامى كه
پوسته هاى مادى از دور روح كنده مى شود، آرام آرام قدرت ديدن و درك
معنوى هم زيادتر خواهد شد و روح انسان به طرف مقر و جايگاه اصلى خود
خواهد رفت .
عصاره توحيد در..... توان شناخت خدا به
توحيد و يگانگى مراد است يعنى اگر چشم انسان باز شد دنيايش عوض مى شود.
براى بازكردن چشم از طريق جسم هم مى توان كار كرد، عرفاى قديم اين روش
را نمى دانستند. تمرين اول آن است كه انسان در آينه به چشم خود خيره
شود.
تو در پستى و شكست ..... به اين دنيا و
اتفاقات افتاده در آن نبايد توجه كرد. در اين صورت سالك بر اساس خواست
و رضايت حق عمل كرده است . هر چند آنچه كه براى رسيدن به تكامل و شناخت
خدا لازم است ، در ابتدا وجود نداشته است . اما خداوند عنايت كرده ،
وسايلى فراهم كرد، تا همچون يثرب ، پيامبر گرامى بتواند در جهت
ماءموريت خود موفق شود و با نور خود تاريكى هاى جهل را روشن ساخته و حق
را نمايان و شفاف سازد. وقتى حق جلوه گر مى شود، روح انسان نيز حساس
شده و با فاصله گرفتن از جسم و دنيا، به سوى عالم معنا مى شتابد. اگر
انسان توان پرورش خود را نداشته باشد، چون درخت خشك و بى ثمرى مى شود
كه به دنياى مادى سخت وابسته است . پس ضرورى است كه ابرى باران زا، سبب
ريزش باران رحمت شود، تا آن درخت سير شده و مايه بركت گردد و بركت او
به ديگران هم برسد و خداوند در رابطه با وارث چنين عنايت خواهد كرد.
هركه نيازمند سير و سلوك در راه تكامل معنوى است ، ابتدا شناختى از آن
مراحل مى يابد، سپس حركت كرده و مدتى در هر مرحله مى ماند، تا آن كه
آماده حركت به مقصد بعدى گردد. اين حركت تدريجى و گاه بسيار كند است .
زيرا سالك بايد ضمن تربيت خود، آماده گرفتن رازها و استفاده مناسب از
هريك از اسرار گردد. تا سرانجام به مقصد نهايى خود كه همان بهشت است
بازگردد.
قسم به عزتم ..... ممكن است انسان در
دوران جوانى مرتكب برخى گناهان كوچك و بزرگ شود، اما بايد توبه كند و
به راه راست گرايش يابد. در غير اين صورت ديگر امكان اصلاح نمى يابد.
اين نكته در مورد وارث هم مصداق دارد.
قرار به تو قرار نداشت ..... انسان
هنگامى كه به سوى خدا مى رود، در مرحله اى نسبتا طولانى دچار شوق و ذوق
و اضطراب است . مدام احساس ناآرامى و بى قرارى مى كند، به طورى كه
گاه بسيار عصبانى مى شود. اما اگر صبور باشد و ادامه راه دهد. سرانجام
به آرامش و قرار مى رسد. وارث در طى طريق خود، هدف خويش را رسيدن به
خداوند مى داند، لذا در هيچ مرحله اى آرام و قرار ندارد و اين بى قرارى
، نشانه اى از عشق او به خداوند است .
سپاه تو..... منظور مجموعه عواملى است كه
وارث را به مرحله رشد و تكامل مى رساند، عقل ، نفس ، جسم ، روح ، آب
حيات ، هاله دور، درخت عمل و جسم ، كه هريك در مراحلى از سلوك به دست
آمده و فرد را روحانى مى كند و از نفس و تمناهاى آن دور مى سازد. همه
عوامل فوق در انسان عادى وجود ندارد، بلكه فقط در برخى از آنها مشترك
است .
مردم يثرب ..... منظور اهالى مدينه نيست
، بلكه منظور تاءثيرى است كه وارث بر كل جهان مى نهد، تا مردم را به
سوى خدا دعوت كند و از مسايل شهوانى و مادى برحذر دارد.
ماه كامل ..... كارى كه وارث دين محمدى
صلى الله عليه و آله و سلم در جهان مى كند، شبيه كارى است كه پيامبر
گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم در جهان نموده اند، براى وارث
هم بسيارى از مجهولات گشوده شده و او را به علوم گوناگون آشنا مى كنند.
تاريكى ..... منظور انوارى است كه در
بزرگان دينى و عارف هست . آنان به اين نور به تدريج سبب رفع تاريكى بى
دينى در جامعه و جهان مى شوند. زيرا خود شبيه قطعه بلور شفافى هستند كه
در جهان هستند. روح آنان پاك و درخشان است .
آنگاه تو را سايه اى ...... منظور اين
است كه وارث دين محمدى صلى الله عليه و آله و سلم را بعد از بدنيا آمدن
در جهانى وارد مى كنند كه پر از آلودگى و ناپاكى است . او هم زندگى خود
را در ميان اين مردم شروع مى كند. به تدريج رشد مى يابد، تا آن كه به
او اعلان مى شود چه وظيفه اى دارد. درخت همان دنياست . آنگاه خداوند به
ايشان عنايت مى كند، كه استقامت ورزد، گاهى هم سختى جهان را براى او تا
احدى كم مى كند. تا وارث دين محمدى صلى الله عليه و آله و سلم مردم را
به سوى خداوند دعوت نمايد.
|