(*) -
شيخ طوسى، اختيار معرفة الرجال، ج 1، ص 211؛ شاذان بن جبرئيل قمى، الفضائل، ص 121؛
على بن يونس عاملى، الصراط المستقيم، ج 1، ص 209، حسين بن سليمان حلى، المختصر، ص 94؛ سيد هاشم بحرانى،
حلية الابرار، ج 2، ص 410 و بحارالانوار، ج 27، ص 143 و ج 35، ص 345 و 346 و... (با اندك تفاوت در الفاظ).
(1) -
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم فرموده است: «على مع الحق و الحق مع على، يدور معه حيثما دار؛ على همراه حق است و حق همراه اوست.
هر جا كه على باشد، حق همراه اوست». محقق بحرانى، حدائق الناظره، ج 8، ص 512 و نيز فرموده است: «يا على، أنت و شيعتك هم الفائزون يوم القيامة؛
اى على، تو [در قيامت (رستگارى)] و شيعيان تو در قيامت ازرستگاران هستند». (شيخ طوسى، اختيار معرفة الرجال، ج 1، ص 211).
(2) -
بقره 2، آيه 111.
(3) -
نحل 16، آيه 125.
(4) -
البته آمار دقيقى از نوبت هاى چاپ اين كتاب در دست نيست،
چرا كه در كشورهاى متعددى به چاپ رسيده است. نسخه ترجمه شده، بر اساس هشتمين چاپ نسخه عربى اين كتاب بوده است.
(5) -
صحيح بخارى، ج1، ص 128. حديث 328،
كتاب التيمّم: جعلت لى الارض مسجدا و طهورا؛ صحيح مسلم، ج 2، ص 9، حديث 5، كتاب المساجد و مواضع الصلاة: جعلت لى الارض طهورا و مسجدا؛ سنن ترمذى،
ج2، ص131.باب 36، حديث 317: ما جاء أن الارض كلها مسجد الا المقبرة و الحمام؛ شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه،
ج1، ص155، باب 38، حديث 1:المواضع التى تجوز الصلاة فيها و المواضع التى لا يجوز فيها،
شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، ج2، ص 969 ـ 970، باب 7، حديث 2: جواز التيمّم بالتراب....
(6) -
ر.ك: شرائع الإسلام، محقق حلّى، ج 1، مبحث مستحبات سجده.
(7) -
در روايتى از رسول خدا صلى الله عليه و آله آمده است:
«فرزندم [امام حسين عليه السلام] در سرزمينى به نام كربلا دفن مى شود. اين بخش از زمين، «قبة الأسلام»
سپهر اسلام است كه خدا مؤمنانِ همراه نوح را در آن از توفان نجات داد».امام باقر عليه السلام نيز فرموده است:
«غاضريه (نام ديگر كربلا) جايى است كه موسى بن عمران عليه السلام (با خدا) سخن گفت و نوح (با خدا) مناجات كرد
و اين سرزمين گرامى ترين سرزمين ها نزد خدا است. و اگر چنين نبود خداى متعال (قبور) اوليا و فرزندان پيامبر خويش را
در آن قرار نمى داد (دويست پيامبر و دويست جانشين پيامبر در كربلا به ديدار معبود شتافتند) -
پس قبرهاى ما را در «غاضريه» زيارت كنيد. خداوند بيست و چهار هزار سال پيش از آفريدن كعبه و حرم امن قرار دادن آن،
كربلا را حرمى امن و مبارك قرار داد. زمين كربلا و آب فرات نخستين زمين و آبى است كه خدا مقدس و مبارك گردانده است».
(ر.ك: كامل الزيارات ابن قولويه جعفر بن محمد قمى (م 368 ق.) ص 444، باب 88، فضيلت كربل).
نيز «علاء بن ابى عاثه» مى گويد: «رأس الجالوت از پدرش نقل مى كند كه گفت: هر گاه به كربلا مى رسيدم، استرم را مى تاختم و شتابان از
كربلا خارج مى شدم. گفتم: چرا؟ گفت: در گفت و گوهاى خويش مى گفتيم: پيامبر زاده اى در اين سرزمين كشته خواهد شد
و من از بيم اين كه همان كشته باشم به شتاب از آن مى گذشتم. زمانى كه حسين عليه السلام كشته شد، گفتيم:
اين همان واقعه اى است كه از آن سخن مى گفتيم. پدرم گفت: از آن پس هر گاه از كربلا مى گذشتم آرام حركت مى كردم.
رك: تاريخ طبرى، ج5، ص 393، حوادث سال 60 ق. و الكامل فى التاريخ، ج4،ص 90، حوادث سال 61 ق.
(8) -
مصباح المتهجد، ص 734 آمده است: معاوية بن عمار روايت كرده است:
امام صادق عليه السلام پارچه اى از ديباى زرد داشت كه مقدارى تربت امام حسين عليه السلام در آن نگاه
مى داشت و چون هنگام نماز فرا مى رسيد تربت را در سجاده خود قرار مى داد و بر آن سجده مى كرد و مى فرمود:....
(9) -
كامل الزيارات، ص 274.
(10) -
عالمان اهل سنت، شيعه را اين گونه تعريف كرده اند: «شيعيان كسانى هستند كه تنها از على ـ كه خداوند از او خشنود بادـ پيروى كرده
و آشكارا و يا پنهانى، دوستى او را در دل دارند و امامت و خلافت او را بر اساس «نص» و «وصيت» دانسته،
آن را پذيرفته اند. آنان معتقدند كه امامت در فرزندان او منحصر است و اگر از دست آنان خارج شود،
بى ترديد در اثر ستمى است كه از ديگرى بر آنان روا داشته شده و يابه جهت تقيه آن امام است» ر.ك:شهرستانى،
الملل و النحل، ج1، ص 146 ـ 147، فصل 6. «اشياع» صيغه جمع شيعه مى باشد. «شيعه» به دوستان و ياران يك فرد يا گروهى گفته مى شود،
اما در صدر اسلام اين واژه درباره دوستان على و خاندانش عليهم السلام به كار گرفته شد. شيعه در برابر «عامه» است
كه «خاصه» نيز خوانده مى شوند. خاصه به معناى خويشان نزديك نيز مى باشد كه از باب «تغليب» محبان و ياران
على عليه السلامشيعه خوانده شدند. واژه شيعه، نامى قديمى است. مرحوم «شيخ محمد حسين كاشف الغطاء» مى گويد: «بذر تشيع همزمان
و همراه بذر اسلام و به يكسان افشانده شد. شاهد اين مدعا رواياتى است كه از طريق عالمان و پيشوايان اهل سنت
و به طريق موثق و محكم آنان نقل شده است كه هيچ گونه شائبه دروغ در آن ها راه ندارد، از آن جمله تفسيرى است
كه «سيوطى» در ذيل آيه «اولئك هم خير البرية؛ و آنان همانا بهترين خلق هستند» (بينة (98)، آيه 7) آورده است. او مى گويد:
«ابن عساكر» از «جابر بن عبداللّه » نقل مى كند كه گفت: نزد پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بوديم كه على وارد شد.
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: سوگند به آن كه جان من در دست اوست اين [مرد] و شيعيان او در روز قيامت از رستگارانند».
پس از اين سخن پيامبر صلى الله عليه و آله آيه ياد شده نازل شد.(ر.ك: الدر المنثور فى تفسير كتاب اللّه بالمأثور).
«ابن هشام» آورده است كه: «امت عرب از روز سقيفه به
دو دسته سنى و شيعى تقسيم شده... «محمد ابو زهره» در اين باره مى گويد: «شيعه قديمى ترين مذهب سياسى ـ اسلامى را تشكيل مى دهند كه
در آخرين روزهاى [حكومت] عثمان پديدار شدند و در روزگار خلافت على رشد يافتند، چرا كه هر چه على با مردم تماس بيشترى مى يافت،
بر شگفتى مردم از مواهب، دين دارى و دانش او افزوده مى شد» (ر.ك: تاريخ المذاهب الاسلاميه).
«ابن ابى الحديد» نيز در شرح خود بر نهج البلاغه آورده است:
«يك فرد شيعى در دوران حكومت معاويه ترجيح مى داد كه «كتابى» (يهودى، مسيحى و...) خوانده شود،
ولى از او به عنوان «شيعى» نام نبرند. نشانه و مشخصه تشيع چنگ انداختن و پاى بندى به فضايل اهل بيت عليهم السلام،
پيروى از دانش آنان، دورى جستن از بدعت گذاران و پاى بندى به صاحبان طينت پاك و كسانى است
كه خود را به بهترين اخلاق ها آراسته اند» (ر.ك: شيخ محمد خليل الزين، تاريخ الفرق الاسلامية، ص 108ـ109) -
«سنّت» با تشديد «نون» به معناى روش و طريقت است، اما نزد فِرقه شناسان معنايى ديگر داشته،
از زبان فقيهان و حديث، بر «فعل»، «قول»، «عمل» يا «نهى» پيامبر صلى الله عليه و آله اطلاق مى شود.
در روزگاران متأخر (پس از صدر اسلام) سنت در برابر شيعه قرار داده شده گفته مى شود:
اهل سنت و جماعت، در برابر خاصان، در عرف و مكتب «ابن تيميه» پيشواى «حنبلى ها»،
سنت، يعنى دوستى عثمان و على و مقدم داشتن ابوبكر و عمر بر آن دو مى باشد. با متعدد شدن مذهب ها و فرقه هاى اسلامى،
برخى بر آن عقيده قرار گرفتند كه واژه «سنى» در مورد كسانى به كار مى رفت كه نسبت به «شيخين» (ابوبكر و عمر) محبت مى ورزيدند
و از آن دو پيروى مى كردند و [نيز] گفته مى شد: سنت دو عمرابوبكر و عمر. (ر.ك: تاريخ الفِرَق الإسلاميّة، ص 44ـ45) -
(11) -
حج، 22، آيه 32.
(12) -
حج،22، آيه 32.
(13) -
اسراء 17،آيه 26ـ27.
(14) -
ابن خلدون، عبدالرحمن بن خلدون حضرمى،
به سال 732 ق. در تونس زاده شد. اصل وى از «اشبيليه» سيويل اندلس (اسپانياى فعلى) مى باشد. «ابن الخطيب» در كتاب خود به نام
«الاحاطة فى اخبار غرناطه» او را چنين شناسانده است: «وى (ابن خلدون) از سرزمين مغرب است. «بُردة» را چنان بديع
و زيبا شرح كرده است كه نشانه سرشارى حافظه و تنوع ادراك اوست. بسيارى از كتابهاى «ابن رشد» را خلاصه كرد
و براى «سلطان ابو سالم» تعليقه مفيدى بر كتاب عقليات (فلسفه و...) نوشت. در سال 808 ق. در مصر در گذشت. از معروف ترين آثار
او كتاب پر آوازه «تاريخ ابن خلدون» است. (ر.ك: تاريخ ابن خلدون، ج1، ص 353، (چاپ داراحياء التراث العربى، بيروت، لبنان) -
(15) -
اين كتاب، جلد اول تاريخ اوست و شش فصل گوناگون دارد كه فصل اول
آن به تأثير محيط بر رفتار، بيابان نشينى، پيروزى ها، داد و ستدها، صنعت، دانش ها و... اسباب آن ها مى پردازد.
(16) -
تاريخ ابن خلدون، ج1، ص 353، كتاب اول، فصل ششم، باب چهارم، «المساجد و البيوت العظيمة فى العالم».
(17) -
حج22، آيه 32.
(18) -
ر.ك: به متون ملل و نحل و نيز فرقه هاى اسلامى از جمله: حسن بن موسى نوبختى از
اعلام قرن سوم هجرى، فرق الشيعه؛ على بن احمد، معروف به «ابن حزم ظاهرى» (م 456 ق.)، الفصل فى الملل و الأهواء
و النحل؛ عبد الكريم شهرستانى (م548 ق.) الملل و النحل؛ محمد خليل الزين، تاريخ الفرق الاسلاميه.
(19) -
امامان به ترتيب، على بن ابى طالب، نوادگان رسول خدا دو سرور جوانان بهشت حسن و حسين، فرزندان على بن ابى طالب و
نه فرزند امام حسين ـ كه درود خداوند بر آنان بادـ هستند. روايات متواتر مورد قبول غالب فرق اسلامى، امامان را از قريش
و دوازده تن مى دانند كه به ترتيب: على بن ابى طالب، حسن بن على، حسين بن على، على بن الحسين، محمد بن على، جعفر بن محمد،
موسى بن جعفر، على بن موسى، محمد بن على، على بن محمد، حسن بن على، حجة بن الحسن، ملقب به «صاحب الزمان» و «مهدى» مى باشند.
(20) -
صحيح بخارى، ج1، ص3، حديث 1، باب 1، كتاب «بدء الوحى الى رسول اللّه ص؛ فخر رازى، التفسير الكبير، ج4، ص5، مسأله 4 تفسيرآيه 112 سوره بقره؛
تهذيب الاحكام، ج 1، ص83، باب 4،حديث 67، كتاب الطهاره، اوصاف الوضوء و همان، ج4، ص 184، باب 44، حديث 1، نيت الصائم.
(21) -
كشف الإرتياب، ص 139 به نقل از: خلاصة الكلام، ص 230.
(22) -
ق 50 آيه 22.
(23) -
بقره 2 آيه 154.
(24) -
آل عمران 3، آيه 169.
(25) -
ابو عبداللّه ، محمد بن اسماعيل بخارى جعفى، صحيح بخارى، ج1، ص 462، باب 85، حديث 1304، كتاب الجنائز،
مبحث عذاب قبر؛ و همچنين اين روايت را به اين شكل نيز نقل كرده است: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بر «قليب بدر» گذشت
و خطاب به كشتگان مشرك فرمود: «آنچه را كه خداى تان وعده داده بود حق يافتيد؟ همراهان گفتند:
با مردگان سخن مى گوييد؟! پيامبر صلى الله عليه و آلهفرمودند: شما از آنان شنواتر نيستيد، اما آنان توان پاسخ گفتن را ندارند.
(26) -
ابوحامد، محمد بن محمد غزالى، احياء العلوم، ج4، ص 493، باب7، فصل بيان حقيقت مرگ، آنچه مرده در قبر تا نفخ صور با آن رو به روست.
(27) -
همان.
(28) -
صحيح بخارى، ج1،ص 462، باب 85، حديث 1304، كتاب الجنائز، مبحث عذاب قبر.
(29) -
كشف الإرتياب، ص 139.
(30) -
كسى را «صحابى» مى گويند كه با
ايمان به پيامبر صلى الله عليه و آله او را ديدار كرده و مسلمان از دنيا رفته باشد، اگر چه بين ديدار توأم با ايمان به
پيامبر صلى الله عليه و آله و مرگ در حال اسلام زمانى را مرتد شده باشد ر.ك: الرعاية فى علم الدرايه، ص339.
(31) -
ر.ك: بيهقى، سنن الكبرى؛ ابن ابى شيبه، المصنف، ج7، ص481، (طبع دارالفكر، بيروت، 1409 ق؛ و احمد بن زينى دحلان، سيره.
(32) -
الدرر السَّنية، ص 18، يا رسول اللّه ، استسق لأمَّتِك فانهم هلكوا.
(33) -
سمهودى، خلاصة الكلام، ص17، چاپ مصر، 1305 ق. و طبرانى، المعجم الكبير، ج 9، ص 18.
(34) -
او مالك بن انس بن مالك بن غيمان بن خثيل بن عمرو است.
(35) -
نساء 4، آيه 64.
(36) -
خلاصة الكلام، ص 17.
(37) -
همان.
(38) -
سنن دارمى، ج1، ص 43 ـ 44، باب: ما أكرم اللّه تعالى بنبيّه بعد موته.
(39) -
زخرف،43 آيه 23.
(40) -
ر.ك، صحيح بخارى 1/3/1، باب 1؛ تفسير كبير، فخر رازى، ج4، ص5، مسئله 4 از تفسير آيه 112 سوره بقره؛
تهذيب الأحكام 1/83/67، باب 4، صفة الوضوء من كتاب الطهارة و 4/186/1، باب 44، نية الصيام.
(41) -
ر.ك: صحيح مسلم، ج2، ص 63 و سنن نسائى، ج3، ص 76.
(42) -
سنن ابن ماجه، ج1،ص500، باب 4، حديث 1569؛ احياء علوم الدين، ج4، ص 490.
(43) -
سنن ابن ماجه، ج1، ص 501، باب 48، حديث 1572، ما جاء فى زيارة قبور المشركين.
و در آنجا اين روايت نيز نقل شده است: قبرستان را زيارت كنيد كه مرگ را به ياد شما مى آورد.
(44) -
همان، ج1، ص 494، باب 36، حديث 1574، ما جاء فيما يقال اذا دخل المقابر؛ صحيح مسلم، ج2، ص 365، باب 35، حديث 104، ما يقال عند دخول القبور
و الدعاء لأهلها و منتخب كنز العمال حاشيه مسند احمد، ج2، ص 89 عبارت: «من المؤمنين و المؤمنات...» دارد.
(45) -
على بن عمر دار قطنى، سنن، ج2، ص 278، حديث 194، باب المواقيت،
روايت به اين صورت آمده است: من زار قبرى وجبت له شفاعتى؛ هر كس قبر مرا زيارت كند شفاعت من براى او واجب مى شود؛
إحياء العلوم، ج 4، ص 490ـ491، بيان زيارت قبور و دعا براى ميت عين روايت دار قطنى را آورده است؛ احمد بن حسين بيهقى،
سنن الكبرى، ج5، ص 254، باب زيارت قبر پيامبر صلى الله عليه و آله اين گونه آمده است: «من زار قبرى» أو قال:
«من زارنى كنت له شفيعا» هر كس قبر مرا (يا اين كه): هر كس مرا زيارت كند شفيع او خواهم بود.
(46) -
احياء العلوم، ج 4، ص 491، بيان زيارت قبور و دعا براى ميت،
و منتخب كنزالعمال پاورقى مسند احمد، ج2، ص 392 اين گونه آمده است: «شهيدا و شفيعا؛ گواه و شفيع او خواهم بود».
(47) -
كنز العمال پاورقى مسند احمد، ج2، ص 392 با اين عبارت آمده: «من حج البيت؛ هر كس به حج خانه خدا...».
(48) -
همان.
(49) -
همان.
(50) -
همان.
(51) -
إحياء علوم الدين، ج4، ص 490ـ491.
(52) -
سنن ابن ماجه، ج1، ص 500، باب 47، حديث 1569.
(53) -
وى «محمد بن اسماعيل» است. «حافظ عقيلى» مى گويد:
زمانى كه بخارى كتاب «صحيح» خود را نگاشت، آن را به «احمد بن حنبل» و «يحيى بن معين» و «على بن المدينى» و ديگران نشان داد؛
همگى آن را ستودند و جز در چهار مورد، آن را صحيح خواندند. «نسائى» درباره كتاب بخارى گفته است:
در ميان كتاب هاى موجود بهتر از كتاب محمد بن اسماعيل بخارى يافت نمى شود. «حاكم نيشابورى» گفته است:
خدا رحمت كند امام محمد بن اسماعيل را، همو كه اصول [حديث] را گرد آورد و سنگ پايه اى براى ديگران نهاد.
هر كس پس از وى در اين زمينه كار كرد، به طور يقين از صحيح بخارى بهره جسته و از آن برگرفته است.
(54) -
وى «مسلم بن حجاج قشيرى» است. «حافظ، ابوعلى نيشابورى»
درباره صحيح مسلم گفته است: زير گستره آسمان، در علم حديث، كتابى درست تر از كتاب مسلم بن حجاج وجود ندارد.
(55) -
وى «احمد بن شعيب نسائى» است.
«ابن رشيد فهرى» درباره كتاب نسائى گفته است، كتاب نسائى بديع ترين كتابى است كه در «سنن» تأليف شده و در استحكام
و استوارى مطلب بهترين است. كتاب او دو روش بخارى و مسلم را جمع كرده است و از كتاب «العلل» نيز بهره زياد برده است.
(56) -
متعه حج: پس از آنكه حاجى عمره حج تمتع را انجام مى دهد و از احرام در مى آيد،
تا زمانى كه مجددا براى انجام اعمال حج تمتع احرام ببندد، مى تواند از تمام مباحاتى كه در حال احرام ممنوع است استفاده كند.
(57) -
جاحظ، البيان و التبيين، ج2، ص 223؛
تفسير قرطبى، ج2، ص 390ـ391 حديث1042؛ المبسوط، كتاب حج، باب قِران؛ فخر رازى، التفسير الكبير، ج2، ص 167 و ج3، ص 201، 202.
(58) -
تاريخ ابن خلكان، ج2، ص 359.
(59) -
قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله:
«حلال محمد حلال إلى يوم القيامة، وحرامه حرام إلى يوم القيامة». ر.ك: سنن ابن داوود سجستانى، ج1، ص 6، باب 2، حديث12:
تعظيم حديث رسول اللّه و التغليظ على من عارضه؛ كافى، ج1، ص 5، حديث 19 و وسائل الشيعه، ج 18، ص 124، باب 12، حديث 47.
(60) -
نساء 4، آيه 24.
(61) -
ر.ك: الغدير، ج6، ص 229ـ236.
(62) -
امروز آمار مسلمانان به حدود دو ميليارد تن مى رسد كه نيمى از اين مقدار شيعه هستند. «انور السادات» رئيس جمهور پيشين مصر،
در كنفرانس اسلامى كه در قاهره تشكيل شد، گفت: بر اساس آمارها، شيعيان نيمى از جمعيت مسلمانان را تشكيل مى دهند.
(63) -
ر.ك: بحار الانوار، ج 10، ص 111، حديث 1.
(64) -
مسند احمد بن حنبل، ج3، ص 17 و 26 و 59. ج 4، ص 367.
(65) -
محمد بن مسلم از امام باقر عليه السلام از جابر بن عبداللّه نقل مى كند:
مسلمانان با رسول خدا صلى الله عليه و آله به جنگ رفتند و او متعه ازدواج متعه را براى شان حلال گرداند و آن را حرام نكرد.
على عليه السلاممى گفت: «اگر پسر خطاب (عمر)[در گرفتن حكومت] بر من پيشى نمى گرفت به جز شقاوتمندان،
كسى زنا نمى كرد» (رك: بحارالانوار، ج 100، ص 314، باب 10، حديث 15؛ تفسير مجمع البيان، ج5، ص9، به سندهاى صحيح) -
(66) -
تفسير قرطبى، ج2، ص 385، ح 1026 و در ادامه، اين روايت اينگونه نيز نقل شده است: آيه متعه متعه حج دركتاب خدا آمده است
و پيامبر ما را به انجام آن فرمان داد، اما آيه اى كه آن آيه را نسخ كند نازل نشد
و رسول خدا نيز تا آخر حياتش آن را منع نكرد[پس از وى] آن شخص هر چه خواست گفت.
(67) -
مائده 5، آيه 87،... و لا تحرموا طيبات ما احل اللّه لكم....
(68) -
ر.ك: صحيح بخارى، ج 5، ص 1953، باب 8، حديث 4787. ما يكره من التبتل و الخصاء با اندك اختلاف؛ صحيح مسلم، ج 3، ص 192 ـ193،
باب نكاح المتعه (ازدواج موقت)؛ سنن الكبرى، ج7، ص 200، باب الشغار؛ الدر المنثور، ج 2، ص 307،
ذيل تفسير آيه 87 سوره مائده (نقل از: نه تن از پيشوايان [اهل تفسير] و حافظان [قرآن و حديث ]و ديگر مصادر.
(69) -
مسند احمد، ج2، ص 95.
(70) -
المحاضرات، ج2، ص 94.
(71) -
صحيح مسلم، ج3، ص 197ـ198، باب 3، نكاح المتعه؛ السنن الكبرى، ج7، ص 205، باب نكاح المتعه.
(72) -
فتح البارى، ج9، ص 141.
(73) -
صافات 37، آيه 180 - 182.
(74) -
. مجله «المنبر» شماره 8، ماه شوال سال 1421ق..
(2). ... وقد قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله وسلم: أنت منّى بمنزلة هارون مِن موسى إلاّ أنّه لانبىَّ بَعدى.
كافى، ج8، ص 106؛ و ده ها مصدر ديگر از كتب معتبر روائى از شيعه و اهل سنت.
(75) -
. مجله «المنبر» شماره22، ذى الحجة سال1422 ق.
(76) -
. شماره 10، ذى الحجه سال 1421ق.
(77) -
. شماره 3، جمادى الاول سال 1421 ق.
(78) -
. شماره 7، ماه مبارك رمضان سال 1421ق.
(79) -
. اشاره به كتاب «ثمّ اهتديت» نوشته سيد محمد سماوى تيجانى،
كه دراين كتاب جريان و دلايل شيعه شدن خود را بيان مى كند.
(80) -
. شماره آزمايشى ماه مبارك رمضان سال 1420ق.
(81) -
. شماره 11، محرم سال 1422ق.