(1) -
العامل بلا بصيرة كالسائر على غير طريق.
(2) - سوره
مائده، آيه 3: «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام
دينا».
(3) - سوره
بقره، آيه 124: «قال انى جاعلك للناس اماما قال و من ذرّيتى قال لا ينال عهدى
الظالمين».
(4) - سوره
انبياء، آيه 72: «و وهبنا له اسحاق و يعقوب نافلة و كلاّ جعلنا صالحين و جعلناهم
ائمة يهدون بأمرنا و أوحينا اليهم فعل الخيرات و اقام الصلوة و ايتاء الزكوة و
كانوا لنا عابدين».
(5) - اصول
كافى باب فضل الامام، حديث شماره 1: عن الرضا(ع) ص 199 ج 1، ط دار الاضواء بيروت.
حديث خيلى مفصل است اينها قسمتهايى از حديث مزبور مىباشند.
(6) -
جمهوريت افلاطون، ترجمه حنا خباز به عربى ط 1929 مقتطف مصر، ص 50 به بعد، كل صفحات
به صورت سؤال و جواب كه روش سقراط بوده است درباره شرايط حاكم بحث مىكند و از جمله
تعبيرات او اين مطلب است كه: حاكم بايد براى تربيت جسمى خود به ژيمناستيك و براى
تربيت عنصر فلسفى خويش به موسيقى آگاه بوده و عمل نمايد!
(7) -
سردار جنگل به قلم ابراهيم فخرايى.
(8) -
چندين باب از اصول كافى در اين زمينه است. به صفحات 190 و 193 و 194 و 196 اصول
كافى ج 1، ط بيروت دار الاضواء رجوع شود.
(9) - سوره
انبياء، آيه 72.
(10) -
برخى نويسندگان چپگراى معاصر كه خوارج را خلقى و انقلابى قلمداد مىكنند احتمالا
تحت تاثير عواطف منفى نسبت بامامت شيعه هستند و بخيال خود مىخواهند همچون پيروان
معاويه حتى از توهين به على عليهالسلام هم نگذرند و دشمنان آن حضرت را انقلابيون
خلقى معرفى كنند.
(11) -
سوره انبياء، آيه 65.
(12) -
سوره مائده، آيه 48.
(13) -
سوره مائده، آيه 44.
(14) -
امالى شيخ به نقل بحار صفحه 48 جلد 2: (الملوك حكام على الناس و العلم حاكم عليهم»
(15) - علل
الشرايع صدوق
(16) -
سوره بقره، آيه 246، قالوا لنبىّ لهم ابعث لنا ملكا نقاتل فى سبيل اللّه...
(17) - «و
جعلناهم ائمة يهدون بأمرنا و أوحينا اليهم فعل الخيرات و اقام الصلوة و ايتاء
الزكوة و كانوا لنا عابدين». سوره انبياء، آيه 73.
(18) -
روايت (15) باب فرض طاعة الائمة اصول كافىـ سند روايت مورد اعتبار است.
(19) -
نويسنده كتاب مشروطيت مىگويد: «در جريان مبارزه استبدادىها و مشروطهاىها هر دو
تيپ مجالس سخنرانى تاسيس و به آيات قرآن و روايات استدلال مىكردند.
(20) - يكى
از اصحاب مورد وثوق است، در روايت «ارسال» هست ولى متن آن موجب اطمينان است: حديث
چهارم باب الاضطرار الى الحجة: اصول كافى.
(21) -
خصوصيت آن در كتابهاى منطقى ذكر شده.
(22) - كه
اقرار به سستى مطالب خود نمود. البته روش كلام همان طور كه گفتم بر مبناى جدل بوده
نه برهان و منظور شكست غرور طرف بوده است. منظور از جدل هم جدل منطقى است نه جدال
به معناى عرفى كه نوعا به معناى زير بار نرفتن عمدى استعمال مىشود.
(23) - يكى
از جدىترين شاگردان امام صادق در مناظرات اصولى.
(24) - كه
گويا از بى اعتنائى و تحقير آن مرد شامى نسبت به هشام بوده است.
(25) - از
اين نظر كه يك نفر بى سواد و يا منحرف چگونه مردم را به دور خود جمع مىكند و آن
بيچارههاى بى خبر را تحت تأثير قرار مىدهد.
(26) -
منظور مغز و يا دل است.
(27) -
شايد از پيروان او تقيه كرد.
(28) -
حديث سوم باب الاضطرار الى الحجة: اصول كافى.
(29) - سيد
مرتضى قده اين حديث را اين طور معنى كرده است. اصول كافى، ج 1، ص 179، بيروت.
(30) - به
نقل از سيره ابن هشام.
(31) - به
منصور خبر دادند كه امام صادق با شيعيان خراسان ارتباط دارد و قرار است عده زيادى
شمشير زن به نفع او قيام كنند. منصور شبانه ربيع را فرستاد و او امام را با سر و
پاى برهنه در پاى مركب خود، دوانده به بارگاه خليفه پيامبر! آورد.
(32) -
سوره كهف آيه 79.
(33) - ج 2
بحار ص 32.
(34) - سند
روايت صحيح و قابل اعتماد است. اين روايت در (قرب الاسناد) نيز كه كتاب معتبرى است
آمده است.
(35) - اين
روايت نيز معتبر و در امالى و خصال شيخ صدوق آمده است.
(36) - هر
درهم تقريبا نيم مثقال نقره بوده است.
(37) -
جامع الرواة
(38) -
استراتژى صلح، به قلم كندى.
(39) -
فروردين 1348.
(40) -
حتما نوشته آندره ماژيد «بازگشت از شوروى» ترجمه جلال آل احمد و نوشته الكساندر
سولژنيستين «به زمامداران شوروى» ترجمه عنايت اللّه رضا را بخوانيد، و براى آگهى از
امتيازهاى طبقه مترف جديد شوروى به كتاب «طبقه جديد» ميليوان جيلاس مراجعه كنيد.
(41) - اين
نوشته مربوط به سالها پيش از فروپاشى شوروى بوده است، شوروى يك مثلى براى ديگر
استبدادگران است. مگر آمريكاه هم اكنون در آتش آپارتايد نژادى و ظلم بر سياهان
گرفتار نيست؟ مگر زندانهايشان پر از شكنجه نيست؟ زندانهاى خارج از كشور آمريكا كه
زير نظر آمريكا اداره مىشود همچون گوانتانامو، و ابوغريب و خيلى زندانهاى بىنام و
نشان در سرتاسر اروپا، حقوق بشر مدعيان حقوق بشر را به خوبى توضيح مىدهد!
(42) -
اشاره به روش رضاخان دارد. اين نوشته در زمان شاه نوشته شده است.
(43) -
اطلاعات 16/12/ 49.
(44) -
رجال ابو على نقل از «خلاصه» علامه حلى و نجاشى و فهرست شيخ طوسى.
(45) - «من
اعتراض مىكنم» به قلم دوگلاس دونكن امريكائى خبر نگار و عكاس امريكائى كه خود در
صحنه جنگ بوده است به نقل مجله فردوسى 27/1/47.
(46) -
كيهان 23/12/50.
(47) -
كيهان 6/2/50، همانطور كه مىبينيد اين آمارها مربوط به سالها پيش است. اوضاع
تفاوتهايى كرده ليكن بساط استعمار همانست.
(48) -
اطلاعات 15/12/49.
(49) -
مسائل آمريكاى لاتين ص 166.
(50) -
مسائل امريكاى لاتين ص 180 و 185 و 194.
(51) -
مسائل امريكاى لاتين ص 180 و 185 و 194.
(52) -
مسائل امريكاى لاتين ص 180 و 185 و 194.
(53) - و
اينجا انتقادگران مىگويند: «پس قابل پياده شدن نيست»! ولى اسلام مراتب زيادى دارد
كه به معناى كاملش در ختم مبارزه جهانى حق و باطل، تحقق مىيابد، مراتب ديگرش كه
تحقق يافته خيلى بهتر از حكومتهاى ديگر بوده است و به هر حال تاريخ حكومتهاى
غاصبانه اسلام هم لكههاى ننگى چون جنگ جهانى اول و دوم را به دامان ندارد! مگر
مكتبهاى ديگر حتى در زمان تازه نفسىشان توانستهاند به طور كامل تحقق يابند؟
(54) -
توضيح «بردگى» در متون مذهب را كه از متفرعات جنگ مىباشد باتحقيقى عقلى و نقلى در
جزوه «نگاهى به بردگى» بخوانيد.
(55) -
خصال صدوق ص 221.
(56) -
عيون اخبار الرضا(ع) تاليف صدوق ره ص 199 به نقل بحار. غزالى هم اين حديث را در
احياء العلوم خود ذكر كرده است. «ترمذى» (از مولفين صحاح اهل سنت) هم در كتاب صحيح
خود نقل كرده است.
(57) -
امالى صدوق ص 192 به سند صحيح نقل كرده است.
(58) -
بحار ص 219 ج 16.
(59) -
بحار ج 16 ص 225 نقل از صحيفه الرضا ص 15.
(60) -
بحار ج 16.
(61) -
مكارم الاخلاق ص 14.
(62) -
مكارم الاخلاق.
(63) -
مكارم الاخلاق.
(64) -
مكارم الاخلاق.
(65) -
تسبيحات فاطمه زهرا 34 مرتبه الله اكبر 33 مرتبه الحمدلله 33 مرتبه سبحان الله بحار
ج 16، ص 243.
(66) - و
به خصوص كتابهاى «عبقات» مرحوم مير حامد حسين و «الغدير» مرحوم امينى «و اثبات
الهداة» مرحوم شيخ حر عاملى و اصول «كافى» شيخ كلينى و «المراجعات» مرحوم سيد شرف
الدين را بايد نام برد.
(67) -
حديث «ثقلين» كه معروف و مسلم بين شيعه و سنى است و برخى علماء عامه تصريح كردهاند
كه پيامبر اكرم(ص) اين مطلب را در موارد متعددى گوشزد فرموده است. عجيب اينكه برخى
خطباى حجاز اخيرا فقط قرآن را نام مىبرند و دومى كه عترت است اصلاً نام نمىبرند
با اينكه اول حديث كه ذكر ثقلين است ذكر مىكنند! دوتا ثقل ولى يكى را مىگويند!
(68) - كه
اين حديث نيز مسلم شيعه و سنى است.
(69) -
گرفتارى شيخ سليم رئيس اسبق الازهر را در اين مباحث در كتاب «المراجعات» ببينيد.
(70) - در
علم كلام مىگويند هر چه بشر را به سعادت نزديك و از بدبختى دور سازد و خود بشر
نداند لازم است خداوند بشر را مطلع سازد و اين را قانون لطف مىنامند.
(71) -
وسائل مقدمة العبادات باب 1: «بنى الاسلام على خمس الحج و الصلوة و الصوم و الزكاة
و الولاية و مانودى احد بشىء مثل ما نودى بالولاية».
(72) -
قرآن مجيد ابراهيم پيامبر را يك ملت حساب مىكند: «إنّ ابراهيم كان امّة» سوره نحل،
آيه 120.
(73) -
«اذا كان امرائكم... فبطن الارض خير لكم من ظهرها».
(74) -
سوره اسراء، آيه 16: «إذا أردنا أن نهلك قرية أمرنا مترفيها ففسقوا فيها فحق عليها
القول...».
(75) -
سوره مدثر، آيه 43: «لم نك من المصلّين و لم نك نطعم المسكين و كنا نخوض مع
الخائضين...»
(76) - «يا
دنيا غرّي غيري قد طلّقتك ثلاثا».
(77) -
صفان من امتى إذا صلحا صلحت امتي و إذا فسدت فسدت امتي: الامراء و العلماء، سفينة
البحار (امر).
(78) - آيا
او كه آفريده نمىداند؟ او دقيق و آگاه است. سوره ملك.
(79) -
پيدا و نهان را او مىداند، سوره اعلى.
(80) - به
كتاب الغدير تاليف مرحوم امينى رجوع شود.
(81) -
جنگجو كسى است كه خوى سفاكى داشته باشد نه آنكه براى دور ريخته علف هرزهها در مدت
زمانى ناچار از جنگ باشد.
(82) - و
همين را دليل فطرت مىنامند.
(83) -
خداوندا آن طور كه شايسته است تو را نشناختيم.
(84) -
«الطرق الى اللّه بعدد انفاس الخلائق».
(85) -
سوره بقره، آيه 213، «مردم همه يك ملت بودند خداوند پيامبران را فرستاد... و اختلاف
كردند».
(86) -
سوره جن، آيههاى 27ـ 28: «فإنّه يسلك من بين يديه و من خلفه رصدا ليعلم أن قد
أبلغوا رسالات ربهم و أحاط بما لديهم و أحصى كل شيء عددا».
(87) -
توجيههاى دكتر «هيكل» مصرى و «سيد قطب» مصرى را در كتاب عدالت اجتماعى در اسلام
ببينيد.
(88) -
نساء آيه 93.
(89) - «يا
عمار تقتلك الفئة الباغية»، معجم رجال الحديث، ج 12، ص 367.
(90) -
سوره احزاب، آيه 13: «و يستأذن فريق منهم النّبي يقولون انّ بيوتنا عورة و ما هى
بعورة ان يريدون الاّ فرارا».
(91) -
سوره روم آيه 31 و 32.
(92) -
آيات 107ـ 110 سوره «توبه» در اين آيات، اين مسجد، عامل تفرقه و كفر و كمين گاه
دشمن دين و سقوط گاه جهنم و مانند آن حساب آمده است، شاخص حقيقت اسلام از ظاهر
سازى، روح عمل اسلامى است. مسجدى كه روح اسلامى ندارد مسجد نمىشود و وقفش باطل
است.
(93) -
«انّ الحسين خرج عن دين جده فاقتلوه بسيف جدّه» اين جمله از شريح معروف است ولى
مدركى معتبر براى آن پيدا نكردم. البته شريح خرابكارىهايى داشته ليكن صحبت در خصوص
اين جمله است.
(94) -
الغدير
(95) -
كتابچه «مرزها» كه جزوى از همين مجموعه بوده و تاكنون بارها به چاپ رسيده است
مقدارى از اين مفاهيم را ذكر كرده است.
(96) -
اشاره به سازش پيروان كمونيسم با ساواك در دوران نظام شاهى دارد كه يك وقتى در بند
4 زندان قصر حساب كرديم در يك مدت زمان محدود، حدود 20 نفر از كمونيستها خودفرشى
كرده حاضر به مصاحبه با روابط جمعى زمان شاه، به نفع حكومت شدند، و از مذهبىها فقط
يكنفر داشتيم.
(97) -
سوره بقره، آيه 124.
(98) -
سوره توبه، آيه 12.
(99) -
سوره انبياء، آيه 73.
(100) -
سوره انبياء، آيه 74.
(101) -
سوره قصص، آيههاى 5 و 6.
(102) -
سوره سجده، آيه 24.
(103) - و
حتما در ايران هم اگر ولايت فقيه در رأس رياست جمهورى نبود، همچون شوروى، كودتاى
كمونيستى محتمل بود، چنانكه كمونيستها خود را آماده كرده بودند، در اكثر جاها رسوخ
كرده و طبق دستور مركزيت سازمان خودشان، همه جا از انقلاب ستايش مىكردند تا هرچه
مىتوانند مناصب را اشغال كنند، وقتى كيانورى دستگير شد عده زيادى از پيروانش كه
دائما دفاع از انقلاب مىكردند متوارى و فرارى به خارج كشور شدند.
(104) -
نامه شماره 33 به ترتيب فيض الاسلام، به گفته ابن ميثم در شرح اين خطبه بنا بود
عدهاى از شام از طرف معاويه در ايام حج به مكه بروند تا به مردم اطراف بفهمانند كه
على(ع) قاتل عثمان بوده و معاويه جانشين به حق عثمان و خليفه حقيقى است.
(105) -
نامه شماره 40، نهج البلاغه.
(106) -
نامه شماره 60 همان مدرك، نهج البلاغه.
(107) -
نامه 52. وقت منظم، به خصوص در نماز، مورد توجه اكيد اسلام بوده است و روايات
درباره اوقات نمازها به حد كافى رسيده است، جاى تأسف است كه گروهى از جوانان مذهبى
ما معتقد مىشوند كه نماز صبح مثلا وقت خاصى ندارد، هر وقت كه از خواب برخاستى وقت
نماز است.
(108) -
نامه شماره 51.
(109) -
نامه شماره 50.
(110) -
نامه شماره 45.
(111) -
نامه شماره 43 به ترتيب فيض الاسلام.
(112) -
يعنى از طرف خداوند به من تفويض شده و من به مالك تفويض مىكنم.
(113) -
ـ در نسخه «تحف العقول» اينجا آمده است: «و افضلهم حلما و اجمعهم علما و
سياسة...»: در حلم و علم و سياست از همه برتر باشد». و اين جمله در نهج البلاغه حذف
شده و در هيچ يك از نسخ نهج البلاغه ذكر نشده است. درباره فرمانداران نيز در نهج
البلاغه شبيه همين جمله حذف شده و در تحف العقول ذكر شده است. نمىدانم چرا در هيچ
يك از نسخ نهج البلاغه كلمه «سياست» ذكر نشده است. گر چه در موارد ديگر كلمه «سائس»
كه از مشتقات سياست است آمده است، شايد دست تحريف در كار بوده است.
(114) -
حتما منظور اين است كه اگر جنگى زير نظر ما جلوآيد اين شعار را خواهيم داشت.
(115) -
كمك خدا نزديك بيا.
(116) -
روح القدس آرامش بده.
(117) -
ـ خدايا از بالا به آنها حمله كن. شايد هم منظور از على حضرت امير باشد و براى
اغفال دشمن كه تصور كند على(ع) از پشتسر مىخواهد به آنها حمله كند.
(118) -
اين حديث را مرحوم كلينى با سند معتبر از امام صادق نقل مىكند 56/1 جهاد
وسائل.
(119) -
1/53 جهاد وسائل.
(120) - 3/53 جهاد وسائل.
(121) -
ـ مخفى كارى در كلام: اراده خلاف ظاهر كه با دقت معلوم مىشود: اراده معناى
دقيق كلام كه در عين حال حقيقت است و اگر دقت شود خلافى گفته نشده است.
(122) - «فاتياه فقولا له قولا ليّنا لعلّه يتذكر او يخشى»، سوره طه، آيه 44.
(123) - 7/53 جهاد، وسائل.
(124) - اين قسمت از بحث تحت عنوان «مالكيت خصوصى در اسلام» بارها چاپ و منتشر شده
است.
(125) - تعبير استاد بزرگوار مرحوم علامه طباطبايى اينستكه تنها همين حديث ابىذر را
داريم، ليكن اخيرا اينجانب حديث ديگرى را نيز در اين باره بدست آوردهام، ج 2 اثبات
الهداة مرحوم شيخ حر عاملى، ص 58 از امالى صدوق با دو سند كه هيچيك به ابىذر
نمىرسند، مرحوم علامه خود نيز در جاى ديگر الميزان (ج 17، ص 229) از امام جواد(ع)
حديثى نقل كردهاند كه تعداد انبياء 124 هزار نفرند كه 313 نفر آنها رسول هستند.
مرحوم سبزوارى در حاشيه اسفار، ج 7، ص 129 مىفرمايد: اين عدد (124 هزار) اشاره به
غير محصور بودن شماره دارد.
(126) -
كمال الدين صدوق، و غيبت طوسى و سائر كتابها با سندهاى معتبر.
(127) -
«فاسئلو اهل الذكر كنتم لا تعلمون» سوره نحل، آيه 43.
(128) -
اصول كافى، ج 1، ص 38.
(129) -
اصول كافى، ج 1، ص 38.
(130) -
نهج البلاغه، خطبه 131.
(131) -
اينگونه تعبيرات در اين نوشته مربوط به اوضاع پيش از انقلاب اسلامى است.
(132) -
سوره صف، آيه 8.
(133) -
سوره نساء، آيه 59.
(134) -
سوره نساء، آيه 64.
(135) -
سوره بقره، آيه 30 «من در زمين جانشينى قرار مىدهم».
(136) -
مظاهر الالهيّة تاليف صدر المتالهين شيرازى متوفى 1050 هجرى.
(137) -
مصباح الهدايه فى حقيقه الولاية ـ خطى. (پس از انقلاب اسلامى اين كتاب نيز به چاپ
رسيده است).
(138) -
شرح تجريد قوشچى ص 427.
(139) -
كفايه الموحدين.
(140) - و
در آيه قرآن آمده است كه خداوند به ابراهيم مىفرمايد: تو را براى مردم امام قرار
مىدهم. پس امامت هيچ يك از اين معانى نيست.
(141) -
انبياء آيه 73.
(142) -
سجده آيه 24.
(143) -
تفسير الميزان ج 1 ص 274 ـ 275.
(144) -
منظور امام خمينى است كه در شرايط سالهاى اواخر دهه پنجاه نام بردن از ايشان در يك
نوشته كاملا ممنوع و مشكل ساز بود، و ساواك بارها به منزل نويسنده ريخته و اسناد و
نوشتجات زيادى را بردند كه از جمله آنها نوشتجاتى بود كه به نوعى ارتباط با مرحوم
امام داشت.
(145) -
نهج البلاغه، خطبه 33.
(146) -
نهج البلاغه، خطبه 3.
(147) -
كتاب البيع ج 2 ص 466.
(148) -
نهج البلاغه، حكمت 244.
(149) - از
خطبه حضرت زهرا(ع) كه در همه كتب مربوطه از جمله: كشف السنه، ج 2، ص 110، ط نجف ذكر
شده است.
(150) -
سوره مائده، آيه 67.