در فرمانى كه براى مالك اشتر به عنوان حكومت مصر نوشت و به نام عهدنامه معروف شده است روش حكومت دارى را بيان نموده مالك را سفارش به
رعايت مصالح اجتماعى و اقتصادى مملكت مىفرمايد و به جاست كه اينك جملاتى از آن
نامه مهم را ذكر كنم:
«اين فرمانى است كه بنده خدا على اميرالمومنين به مالك بن حارث اشتر عطا مىكند
كه به موجب آن فرماندارى كشور مصر و خزانه خراج و اختيارات سپاه و شؤون اجتماعى و
اقتصادى و آبادى و عمران آن مملكت را به او مىسپارد.(112)
«به او فرمان مىدهد كه پرهيزكارى از خدا و اطاعت خداوندگار را در نظر داشته و
در انجام او امر الهى كوتاهى نكند.
«همان طور كه تو در كار پيشوايان پيش از خودت دقت مىكنى مردم نيز رفتار تو را
با دقت مىنگرند و آنچه را كه تو درباره پيشينيان مىگوئى درباره تو مىگويند. گواه
روشن خوبى افراد لايق، گفتار بندگان خوب خداوند است. بدان كه بهترين ذخيرهات
كارهاى خوب است. بر غضب و شهوت خويش مقتدر باش و از آنچه بر تو حلال نيست سخت
بپرهيز...
«مالكا نسبت به مردم مهربان باش و دلى سرشار از محبت و لطف نسبت به آنان داشته
باش، مبادا كه چون گرگى خون خوار خونشان را بمكى! مردم دو دستهاند: يا برادر دينى
تواند و يا همنوع و همجنس تو هستند.
«به هر حال آنها هم چون تو بشرند و همچون تو لغزش دارند بايد با ديدهاى به
آنها بنگرى كه مىخواهى خداوند به آن ديده تو را بنگرد. تو بر مردم مصر حكومت
مىكنى و اميرالمومنين على بر تو، و
خداوند بر تو و مافوق على است. خداوند تو را فرمانروا مىكند كه بنگرد چگونه
اين وظيفه خطير را به پايان مىرسانى، مراقب باش با خداوند پيكار نكنى...
«خيال نكنى كه به تو حكومت دادهاند تا همه فرمانهايت مطاع باشد و همگى
فرمانبردارت! كه با اين حال و فكر، آئينه قلب تو زنگ آلوده و تاريك مىشود و روح
دينداريت ناتوان شده از خداوند به دور مىافتى، هر وقت حكومت و سلطنت تو را غفلت
آورد قدرت بزرگ خداوند را در نظر آور و بينديش كه او بر تو قدرتى دارد كه تو بر
خودت ندارى. اين فكر خاطرت را روشن مىسازد و چراغ عقلت را بر افروز و شعله هوس و
غضب را فرو نشاند.
«مالكا اطرافيان و خواص حكومت به كار تو نيايد. مقربان درگاهت را فداى مصلحت
عموم بنما، آنها هر چه برنجند قابل سنجش با رنجش عموم نيست! اين خواص هنگام نعمت و
آسايش در كنار تو و پر توقع، و هنگام سختى از تو دورند! اينهايند كه از عدالت و
انصاف ناراضى و هنگام خواهش پر اصرار و وقت عطا كم سپاس و وقت منع عطا، عذرناپذير و
در بلا كم صبرتر از همه هستند.
«بدان كه ستون دين و قدرت اجتماعى مسلمين و مايه آمادگى در برابر دشمن، عامه
ملتاند نه خاصه و مقربانت! بايد دل و ميلت به سوى عامه مردم باشد...
«بدترين وزيرانت كسى است كه پيش از تو وزارت ناپاكان را داشته و در گناه آنها
شريك بوده است چنين كسى نبايد از خواص و نزديكان تو باشد. مىتوانى به جاى آنها از
كسانى كه انديشه نيك و كاربرى دارند به عنوان وزارت استفاده كنى، آنها كه بار ستم
و جنايت به دوش نكشيدهاند و مددكار ستمگران نگشتهاند. اينها كم خرجتر و
بهتر ياور تواند. مهربانىشان با تو بيشتر و انسشان به ديگران كمتر است اينان
را مخصوص جلسات خصوصى خودت قرار بده. و بايد از ميان اينان كسى برگزيدهتر باشد كه
تلخى حق گوئى را بيشتر به تو بچشاند و در كارى كه خدا براى اوليائش دوست ندارد كمتر
تو را كمك كند...
«به اينها هم سفارش كن كه تو را نستايند و براى كار ناشايستى كه انجام ندادهاى
زياده تو را تعريف نكنند كه باعث تكبر و خودپسندى مىشود. بر ان وزير آفرين باد كه
چون حاكم را در پرتگاه ظلم ببيند از خشم او انديشه نكند و فرمان خدا و مصالح عموم
را بر تملق و چاپلوسى ترجيح دهد.
«بدان كه مردم كشور چند گروه هستند كه در كار يكديگر مؤثرند يك دسته سپاهيان و
سربازان ارتش اند كه در راه خدا انجام وظيفه مىكنند ديگر اهل قلم و نويسندگان
دولتى هستند و ديگر قضات و دادرسان. چهارم آن مامورين اجرائيند كه با انصاف و مدارا
كار مىكنند. پنجم ماليات دهندگان مسلمان و يا آنها كه در پناه حكومت اسلامند. ششم
سوداگران و صنعتگران و بالاخره طبقه پائين كه محتاجند و گرفتار.
«خداوند سهم و نصيب هر يك را بيان داشته و حد آن را در قرآن يا سنت پيامبر
صلىاللهعليهوآله ذكر فرموده كه نزد ما محفوظ مانده است.
«سربازان، پاسداران ملتاند، سپاهى، زينت زمامداران است، سپاهى، نگهبان دين و
شرف و حرمت قانون است، سپاهى، مدار امنيت راه و حافظ كاروانيان است.
«سرباز ستونى است كه استقلال و عظمت مملكت بر دوش او پاى برجاست. ولى همين
سرباز بايد معاشى منظم و تجهيزاتى درست داشته باشد.
«زندگى سپاه و قوام ارتش بستگى به خراج و ماليات دارد كه بدان وسيله قدرت و
توانائى بر جهاد دشمن، پيدا مىكنند.
«و اين هر دو دسته بر پايه دسته سوم يعنى قضات و مامورين و حسابگران حكومتى
استوارند كه منافع را جمع آورى نموده قرار دادها را به ثبت مىرسانند.
«و قوام اينها همه به بازرگانان و صنعتگران و معاملات و بازارهايشان است.
«دل شكستهگان تهيدست و مستمند هم كه به حق بايد مورد كمك و مدد قرار گيرند تا
بتوانند خود را در سطح بالا آورده زندگى مناسبى پيدا كنند...
«فرماندهان ارتش را از كسانى انتخاب كن كه بيش از همه براى كارهاى خدائى و
پيامبر و امام تو دلسوز باشند.(113)
«افسران سپاه بايد به عظمت روح و شجاعت قلب سرآمد همه سپاه بوده نقشههاى جنگ را با
قدرت كامل به انجام برسانند.
«افسران بايد فعال و مقتدر بوده خشم را بر بردبارى و متانت بياميزد و چشم سرباز
در عين سختگيرى، مهربان باشد.
«افسر بايد با ناتوانان و بيچارگان فروتن، و با گردنكشان متكبر و سخت باشد.
«افسرانت را از خانوادههاى نجيب و دودمانهاى با شرافت انتخاب كن! بكوش كه
آلوده نژادان و دامان ناپاكان به رياست سپاهت نرسند.
«افسرانت را دقيقا مورد تفقد قرار ده امورشان را بررسى نما و بر آنها پدر باش
و آنچه را كه بدانها وعده مىكنى به هر طورى هست وفا كن.
«به آن افسر بيشتر توجه كن كه با سربازانت مواسات كند و در انتظام معيشت و
زندگى آنان بذل مساعى نمايد...
«براى قضاوت ميان مردم هم بهترين مردم را انتخاب كن! آن كه با ظرفيت بوده حوادث
او را به تنگنا نيفكند و طرفين نزاع او را مجبور به حكم به ناحق نسازند و همواره
اهل لغزش نباشد، و چون حقيقت را بشناسد از برگشت عقيدهاش و پىگيرى حقيقت ناراحت
نباشد، روح طمّاح نداشته باشد تا آزادانه بينديشد، و به مختصر تحقيق قانع نشده تا
آخرين حد امكان بررسى نمايد در شبهات و موارد مشتبه فورا راى ندهد و بيش از هر كسى
به دنبال استدلال و برهان باشد، از رفت و آمد نزاعگران ناراحت نشده بيش از همه تحمل
كشف مطالب را داشته باشد... و بدان كه اين قبيل قضات كم هستند و با تمام اين
خصوصيات خودت هم بايد بسيار رسيدگى نموده قضاوتش را بررسى كنى. آنقدر به او حقوق
بده كه ديگر احساس كمبود نكند و چندان احتياج به مردم نداشته باشد. به حدى او را
نزد خودت مقرب نما تا ديگر خواصت به فكر عقبزدن او نباشند تا از سعايت ديگران نزد
تو ايمن بوده به خاطر ترس از سعايتگران حقيقت را زير پا نگذارده و به اين مطلب خيلى
اهميت بده كه اين دين مدتها به دست ناپاكان و اشرار گرفتار بوده كه به هوس كار
مىكردند و دين را وسيله دنيا كرده بودند...
«سفارش ديگرم را درباره تجار و صاحبان صنايع بپذير و درباره
آنها به خوبى سفارش كن. آنها كه در جايى ماندهاند و به تجارت اشتغال دارند، و
با آنها كه در رفت و آمدند، و يا آنها كه با نيروى بدنى فعاليت مىكنند. اينها همه
زير بناى منافع و آسايش كشور تواند. اينانند كه سود و منفعت و ضروريات مورد نياز
كشور را از راههاى دور، صحرا و دريا و كوه و دشت، آنجاها كه هر كسى جرئت رفت و آمد
ندارد، تهيه و آماده مىكنند...
«و با اين همه بدان كه بسيارى از تجار و صاحبان صنايع سختگير و تنگ نظر و بخيل
و محتكرند و در معاملات تحكم مىكنند، و اينها به زيان ملت بوده عيبى بر رؤسا و
حكمرانان كشور نيز مىباشند. از احتكارشان جلوگيرى كن كه پيامبر
صلىاللهعليهوآله از احتكار منع فرموده است. معاملات هم بايد آسان و به موازين
عدالت و وسيله سنجش صحيح و بهاء متناسب صورت گيرد...
«مالك! بيش از همه سفارش تهيدستان و خانوادههاى پريشان را مىكنم! خداوند را
درباره اينان در نظر داشته باش...
«در ميان اين بيچارگان كسانى هستند كه با كمترين امكانات قناعت مىكنند و هرگز
دست نياز به سوى دگران دراز نكنند. خداوند تو را به سرپرستى اينان سفارش فرموده و
نگهبانى آنها را به دست تو سپرده است. وقتى به تقسيم بيت المال مىپردازى بيچارگان
مصر را از دور و نزديك فراموش مكن. از زكات و خالصه جات دولتى به آنها بده. مبادا
جلال حكومت تو بر فقرا تحميل شده و عظمت و اهميت تو وظيفه بينوايان را از ذهنت
ببرد. و مبادا كه همچون حكومتهاى دنيائى به خاطر پرداختن به امور به اصطلاح مهمتر
از فقرا غفلت كنى و تصور كنى كه چون كار بزرگتر دارى معذورى...
«يتيمان، كودكان خردسالى كه سرپرست خود را از دست دادهاند
در نظر داشته باش و مرتبا سركشى بنما.
«پيران فرتوت كه راستى بايد مورد ترحم قرار گيرند، آنها خودشان راه به جائى
نمىبرند و خواهشهاى خود را نمىتوانند برآورند و بگويند، دلى نازك و زود رنج
دارند، آنها را از نظر دور مدار.
«اين سفارشاتم بر حكمرانان سخت مىآيد و اساسا حقيقت تلخ است. ليكن بر آنها كه
به دنبال عاقبت نيك اند و به وعدههاى الهى اطمينان دارند و بر دل خويش نداى صبر و
تحمل را مىخوانند آسان است و اين توفيق خداوند است...
با همه اين سفارشها باز هم به مامورينت اطمينان نكن، حتما وقتى را هم به طور
بارعام قرار ده كه دربارت به روى عموم باز باشد و هر كسى بتواند با شخص خودت ملاقات
كند در آن هنگام كليه مامورين خصوصى و عموميت را از امر و نهى ملت باز دار كه مردم
بتوانند مطالب خود را بدون نگرانى بگويند، من بارها از پيامبر صلىاللهعليهوآله
شنيدم كه مىفرمود: ملتى كه در آن براحتى حق ضعيف از قوى گرفته نشود رستگار نخواهد
بود.
«بايد درشتى و بى ادبى و پرده درى آنان را تحمل كنى و در برابر آنان خودگيرى و
خشونت نداشته باشى تا خداوند رحمتهاى گوناگون خود را بر تو بگستراند...
«اينرا هم بگويم كه برخى كارهايت را بايد بالمباشره خودت انجام دهى، از جمله
پاسخ دادن به مطالب كارگزارانت در چيزهايى كه نويسندگانت نتوانند انجام دهند، و از
جمله انجام فورى احتياجات مردم در امورى كه كارگردانان تو به سختى انجام مىدهند.
براى هر روزى كار همان روز را انجام بده كه هر روزى خود حوادثى و جرياناتى
دارد.
«بهترين اوقات را براى خلوت با خداوند قرار بده! گرچه همه اوقات و همه آن كارها
اگر با نيت پاك انجام دهى و زيان ملت نباشد براى خداوند است و عبادت حساب مىشود...
«وقتى براى مردم نماز مىخوانى نه آنقدر عجله كن كه نماز را ضايع و تباه گردانى
و نه آنقدر كندى نما كه مردم را برنجانى و متنفر سازى، چه بسا در ميان مردم بيماران
و گرفتارانى باشند. هنگامى كه پيامبر صلىاللهعليهوآله مرا به يمن فرستاد از آن
حضرت پرسيدم كه چگونه برايشان امامت در نماز كنم؟ فرمود همچون ناتوانترين آنها
نماز بخوان و نسبت به مومنين رحم آور.
«پس از اينها باز سفارش مىكنم كه خود را زياد از ملت پنهان مدار و در حجاب
قرار مده كه پرده نشينى فرمانروايان، در حجاب بودن از مردم مشكلاتى به وجود مىآورد
و باعث كم آگاهى از مطالب مىگردد. پرده نشينى فرمانروايان موجب مىگردد كه مطالب
بزرگ را كوچك و امور كوچك را بزرگ پندارند و نيك را بد و بد را نيك بشمارند و
حقيقتها به باطل بياميزند و شناخته نگردند.
«فرمانروا نيز همچون ديگران انسانى است كه مطالب پنهان مردم راآگاهى ندارد.
حقيقت هم علامتها و نشانههاى ظاهرى ندارد كه به آن علامت راستىها از دروغ شناخته
شود.
«و اساسا تو يا انسانى سخى و دست بازو كريم هستى كه آنچه ملت از تو بخواهد
مىدهى، و در اين صورت وجهى ندارد كه خود را پنهان بدارى و رونشان ندهى، و يا
انسانى سخت مشت و بى سخاوت هستى و در اين صورت مردم به زودى خواهند فهميد و از تو
نمىخواهند... و به علاوه بيشتر خواستههاى مردم ضررى براى تو ندارد آنها نوعا از
ستمها مىنالند، كه بايد جلوگيرى و بر طرف سازى،
و يا حل اختلاف در معاملاتشان را مىخواهند كه به صحيح حكم نمائى.
«مالك! ارزش خون مردم را گوشزد كنم مبادا خونى به ناحق بريزى كه چيزى چون خون
به ناحق ريخته، موجب عذاب و كيفر و باعث زوال نعمت و كوتاهى عمر نخواهد بود.
«خداوند در روز رستاخير پيش از هر چيز حساب خونهاى ريخته شده را خواهد نمود.
مراقب باش حكومت خود را با ريختن خونهاى محترم تقويت نكنى كه اين خود موجب ضعف و
سستى حكومت بلكه زوال آن خواهد گشت.
«به هيچ وجه نزد خداوند و نزد من معذور نيستى كه عمدا كسى را بكشى. در قتل عمد
قصاص خواهد بود و اگر به اشتباه كسى را كشتى و يا تازيانه و شمشير و دستت در مجازات
راه افراط پيمود و حتى اگر اشتباها و بدون تعمد به ضرب مشتى كسى را از پاى در آوردى
مبادا نخوت و كبر حكومت تو مانع اداء خون بهاى مقتول گردد...
«مالكا مبادا در برابر كار خوبى كه براى مردم انجام مىدهى منت بگذارى يا زياده
به حساب آورى و يا به وعدهاى كه به ملت دادهاى وفا نكنى! منت نهادن، هرگونه
احسانى را عقيم مىسازد و زياده حساب كردن كار، نور حقيقت را پايمال مىسازد و خلف
وعده موجب خشم خداوند خواهد شد خداوند مىفرمايد: نزد خداوند جرم بزرگى است كه
بگوئيد آنچه را عمل نمىكنيد...»
اين خلاصهاى از سفارشى است كه حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام به مالك اشتر
نموده و از او بر مضامين آن، عهد و پيمان گرفت و به همان عنوان «عهد نامه» معروف
شده است.
همان طور كه ملاحظه مىفرماييد كليه اصلاحات امور ملت، در
كادر كار حكومت مالك قرار گرفته است و كاملا پيدا است كه اين كارها نه روى
ضرورت زمان و قرار گرفتن آن حضرت در راه حكومت است، كه اينها برنامههاى حكومت، از
نظر صلاحديد عقل، فقط باشد نه روش اسلام. بلكه على عليهالسلام برنامه حكومت را از
ديدگاه اسلام بيان مىكند و مىخواهد نشان دهد كه حكومت اسلام چنين است. برنامه
امارت و حكومت اسلام را مىگويد و مالك را به عنوان حاكم اسلامى توصيف مىكند.
در خطبه «شقشقيه» كه از نظر سياسى بسيار جالب است امام علت قبول حكومت را پس از
دوران ممتد غصب حقش اين مىداند كه اساسا خداوند از علماء عهد و پيمان گرفته است كه
ننشينند و ناظر گرسنگى مظلومان و شكم پرورى ستمگران باشند.
نامهها و خطبههاى بسيارى از آن حضرت به يادگار مانده است كه به خوبى نظر
اسلام را نشان مىدهد.
به كتاب برارج «نهج البلاغه» كه مرحوم سيد رضى ره اين آثار را جمعآورى فرموده
است مراجعه كنيد كه به حق همه مطالبش در اين عصر فضا، نيز درخشندگى خاصى دارد.
مسلمانان در جنگهائى كه در ركاب پيامبر و ائمه عليهم السلام داشتند نظم خاصى را
رعايت مىكردند كه روحيه دشمن را مرعوب مىنمود. همين كه آنها شعار مىدادند كه
«نحن لنا العزى و لا عزى لكم ـ ما بت عزى داريم و شما مسلمانان نداريد». فورا دستور
مىرسيد بگوئيد «الله مولينا و لا مولى لكم» خداوند ولى ماست و شما ولى و نگهبان
نداريد.
«امام صادق مىفرمود: شعار ما «يا محمد يا محمد» است(114) شعار
ما در روز «بدر» «يا نصر الله اقترب»(115) شعار مسلمانان در روز «احد»
نيز همين بود. در جنگ بنىنضير «يا روح القدس ارح»(116) مىگفتند... در
جنگ طائف «يا رضوان» مىگفتند، در جنگ حنين «يا بنى عبدالله» مىگفتند. در جنگ بنى
المصطلق «الا الى الله الامر» مىگفتند، در جنگ حديبيه (الا لعنة الله على
الظالمين)، «در جنگ خيبر» «يا على آتهم من على»(117) در فتح مكه «نحن عباد
الله حقا حقا»، در جنگ تبوك يا «احد يا صمد»، در جنگ بنى ملوح «امت امت» (بميران،
بميران)، و در جنگ صفين «يا نصر الله» مىگفتند. شعار حضرت حسين عليهالسلام «يا
محمد» بود شعار ما نيز «يا محمد است.(118)
توجه داريد كه شعار براى حفظ پيوند ارتش و نيز براى تضعيف روحيه دشمن و از نظر
تبليغات چيز لازمى است. حضرت مسلم بن عقيل نيز در كوفه شعار «يا منصور امت» را رمز
خروج قرار داده است. نظم فقط در شعار نبود در مسايل مختلف و تاكتيكهاى گونهگون
جنگى جريان داشت.
بسيارى از مردم در اثر بى اطلاعى از روش امامت و رهبرى اسلام راستگوئى را بى جا
مصرف مىكنند در مواردى كه مسلما دروغ حرام است روى هواى خود دروغ مىگويند و در
مواردى كه مسلما دروغ جايز و يا واجب است راست مىگويند و نادانسته بر خلاف مصالح
اجتماعى كار مىكنند.
پيامبر صلىاللهعليهوآله مىفرمود: «جنگ خدعه و نيرنگ مىخواهد»(119)
بيان اين گونه مطالب فقط در راه تدبير يك جامعه پيشرفته است و مناسب با يك سخنگو و
مربى اخلاقى خالص نيست.
على عليهالسلام اين مطلب را براى مردم نقل مىكرد و گويا چون باور آن براى
مردم مشكل بود آن سرور تأكيد مىنمود تا شكى نداشته باشند. على عليهالسلام فرمود:
... به خدا قسم از آسمان به زير افتم و يا پرندگانم بخورند آسانتر از اين است كه در
گفتارم بر پيامبر صلىاللهعليهوآله دروغ بندم... به پيامبر صلىاللهعليهوآله
خبر رسيد كه بنى قريظه پيامى براى ابوسفيان فرستادهاند كه هنگامى كه شما با محمد
صلىاللهعليهوآله رو به رو شديد ما به مددكارى شما خواهيم آمد، آن حضرت در ميان
مردم خطابه خوانده گفت بنى قريظه نزد ما فرستادهاند كه وقتى ما و ابوسفيان رو به
رو شويم ما را كمك خواهند نمود و چون اين خبر به ابوسفيان رسيد گفت يهود بنىقريظه
با ما حيله نمودند و از تماس با آنان احتراز نمود».(120)
ملاحظه نموديد كه پيامبر صلىاللهعليهوآله چگونه با روش سياسى جالبى پيوند
كفار مكه را از يهوديان بنى قريظه قطع نموده ضربه قاطعى بر پيكر دشمن مهاجم زده
براى صلح منطقه قدم مؤثرترى برداشت. حالا در سبك سخن حضرت «توريه»(121) به
كار رفته بوده است يا نه، مورد توجه ما فعلا نيست.
اين خطابه پيامبر نه تنها ميان دشمن تفرقه افكند دوستان را نيز تقويت نموده
آرامش داد.
على عليهالسلام هم در صفين همين برنامه را اجرا فرمود:
همين كه على عليهالسلام در صفين در برابر معاويه قرار گرفت صدايش را بلند نمود
كه همه اصحاب بشنوند آن گاه فرمود به خدا قسم معاويه و يارانش را خواهم كشت» و سپس
آهسته فرمود انشاء الله (اگر خدا بخواهد).
عدى بن حاتم نزديك آن سرور بود عرضه داشت: سوگند ياد نموديد و در آخر مقيد
نموده به خواست خداوند واگذارديد، چه منظورى در اين كار بود؟
امام فرمود: جنگ خدعه و نيرنگ مىخواهد، مؤمنين هم مرا دروغگو نمىدانند خواستم
اصحابم را تحريك نموده قويدل سازم تا سست نشوند و با اميد پيكار كنند، خوب بفهم كه
پس از امروز به كارت مىآيد انشاء الله. و بدان كه آن هنگام كه خداوند موسى را به
جانب فرعون فرستاده فرمود: به نزود فرعون برويد و به نرمى سخن بگوييد بلكه بيدار
شود و يا بترسد.(122) خداوند خود مىدانست كه فرعون متذكر نخواهد شد و
ترسى هم ندارد ليكن خواست موسى را اميد بيشترى بدهد تا حريصانه به سوى فرعون برود.(123)
اين حديث گرچه با سند معتبرى نقل نشده و به اصطلاح «مرسل» است ليكن با روايات
ديگر سازش دارد و با نظام جنگى متناسب مىباشد.
اين مقدار فقط به عنوان نمونه و آن هم از زواياى مقررات حكومتى اسلام بيان شد و
كمترين دقت در متن قوانين اجتماعى اسلام براى ما هيچگونه شكى در وسعت حوزه حكومتى
رهبر الهى باقى نمىگذارد.
قانون خمس و زكات، به خصوص خمس كه مبلغ يك پنجم از كليه درآمدهاى زائد بر مخارج
سال هر فردى از افراد مسلمان و نيز يك پنجم از مجموع معادن و غيره گرفته مىشود و
به رقم سرسامآورى مىرسد، به وضوح نشان مىدهد كه نظر اسلام از اين قانون تنها
مسئله فقر مستمندان خصوصا مستمندان سادات نبوده است. فقرا يكى از موارد مصرف خمس
هستند مصارفى هم به عنوان خداوند و پيامبر و امام قرار داده شده كه به مصرف حكومت و
از راهى كه شخص امام معصوم (و يا مرجع) صلاح بداند خرج مىشود.
يكى از موارد خمس، غنائم جنگ است كه ارتش اسلام از ميدان جنگ مىگيرد و پيش از
تقسيم ميان جنگجويان، يك پنجم آن به بيت المال واريز مىگردد. مسايل جنگ كه بديهى
است از شؤون يك حكومت فراگير است.
در فقه اسلام «قضاوت» جاى مهمى دارد كه مخارج زيادى براى حكومت دارد.
اجراى «حدود» و گرفتن «ديات» يكى از شؤون حكومت است كه در فقه اسلامى بيان شده
است.
قانون امر به معروف و نهى از منكر كه كليه افراد را به عنوان «وظيفه نظارت ملى»
موظف به اصلاح اجتماع مىگرداند نشان دهنده طرز تفكر سازنده مجتمع در اسلام است. و
زير همين عنوان و عنوان «النصيحة لائمة المسلمين = خيرخواهى براى رهبر»، افراد
همچون گزارشگرهاى حقوق بگير دولتها كار مىكنند.
در قانون دفاع و جهاد اسلام حفظ مجتمع و حفظ قانون اسلام منظور شده است.
و به تعبير ديگر بايد بگويم حقوق اسلام جامعترين حقوق دنياى
كنونى است كه روابط فرد با خداوند، اجتماع با خداوند، فرد با اجتماع، فرد و
اجتماع با دولت، و بر عكس، ملتهاى اسلام و غير مسلمان باهم، دولتهاى مسلمان با
يكديگر، و دولت اسلام با دولتهاى غير مسلمان، بيان شده است. برخى به تفصيل و برخى
به طور كلى و دستورات پايه كه فروع و تفصيلش به عهده فقيه آگاه به مقتضيات زمان و
اهم و مهم گذارده شده است.
و انسان عاقل شك نمىكند كه وضع اين حقوق به اين توسعه بدون رهبر و بدون يك
تشكيلات حكومتى منسجم مسلط بر تمام شؤون اجتماعى و فردى امكانپذير نمىباشد.
اين مطلب كه نويسندهاى در چندين سال پيش نگاشته بود كه «رهبرى دين اسلام به
زودى همچون رهبرى دينى مسيحيت متوجه خواهد شد كه بايد اجتماع و قوانين اجتماعى را
رها كرده به گوشه مسجد پناه برده تنها قوانين عبادى را مورد توجه قرار دهد...» به
چيزى جز بىاطلاعى و يا غرضورزى نويسنده نمىتوان حمل نمود مگر اينكه منظور بيان
اشكال در خصوصيات حكومتى زمان ما باشد نه در اصل اسلام.
مسيحيت قوانين اجتماعى ندارد و آن وقت هم كه دخالت مىكرد ناروا بود و جنايت! و
چنان كه ديديم موجب پشت پا زدن مردم به مذهب گرديد.
و اساسا انجيل، كتاب آسمانى مسيحيت، تنها كتاب مدركى مذهبى مسيحىها، نمىتواند
در يك اجتماع انديشمند خود را نشان دهد.
شما عهدين عتق و جديد ـ تورات و انجيل ـ را ببينيد و بنگريد كه چه خوب است براى
حفظ حيثيت مسيح و پاپ از ميان مردم جمع
شود كه آبروى مذهب را نبرد.
كشتى گرفتن خداوند با يعقوب كه بالاخره خدا مجبور شد دستى بر ران يعقوب بزند تا
از خنده سست شود و به زمين بخورد!
شراب خوردن ابراهيم پيامبر بزرگ و زنا كردن با خواهرزاده خويش در حال مستى! زنا
كردن دختران نوح با او در حال خواب! به جبهه جنگ فرستادن داود پيامبر، افسر ارتش
خود «اوريا» را، تا در غيبت او با زنش ارتباط پيدا كند و بالاخره زنا كردن و از اين
زنا سليمان پيامبر متولد شدن، آمدن خداوند در خيمه موسى، و مطالبى ديگر از اين قبيل
در «عهدين»، همه شاهد بزرگى، بر آن چه گفتم مىباشد.
و به نظر مىرسد كه دستهاى مرموز استعمار كه مىخواستهاند مردم را از غيرت
دينى آزاد كنند و براى استفادههاى نامشروع خود آماده سازند خواستهاند به زبان
كتاب رسمى دين، از زنا و شراب ترويج كنند و ضمنا مكارانه نشان دهند كه فرزند زنا
ترقى مىكند و حتى پيامبر مىشود و موجب آبروى خانواده مىگردد! آن وقت عجيب است كه
فرستنده صداى انجيل هنوز اصرار دادر كه كتاب مقدس! تحريف نشده و نسخ قديمى پيش از
ميلاد و پس از آن به دست آمده كه صحت آن را تاييد مىكند. يعنى پس اين مسايل (زنا و
شراب و كشتى خدا با يعقوب و...) درست است!!
به هر حال انجيل و تورات، قدرت عرضه نمودن خود را در سطح اجتماع ندارند ولى اين
چه ارتباطى به اسلام دارد. اسلام همه چيز دارد و به حق جامعترين حقوق مدون جوامع
انسانى است.