امام شناسى ، جلد ششم

علامه آية الله حاج سيد محمد حسين حسينى طهرانى

- پى‏نوشت‏ها -
- ۲ -


(1) - «البداية و النهاية‏» ج 5، ص 166.
(2) - «البداية و النهاية‏» ج 5، ص 166.و در «طبقات‏» ابن سعد ج 2 ص 175 آورده است كه: فلبست القمص وسطعت المجامر و نكحت النساء.
(3) - در «عيون اخبار الرضا» ج 2، ص 84 با سند متصل خود از حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام روايت كرده است كه: ان عليا عليه السلام لم يبت‏بمكة بعد اذ هاجر منها حتى قبضه الله اليه.قال: قلت له: و لم ذاك؟ قال: كان يكره ان يبيت‏بارض قدها جرمنها: (و فى نسخة قد هاجر منها رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم) .و كان يصلى العصر، و يخرج و يبيت‏بغيرها.و در «علل الشرايع‏» ص 452 اين روايت را ذكر كرده است و ليكن فقط لفظ قدها جرمنها رسول الله را آورده است.و در «تاريخ يعقوبى‏» ج 2 ص 112 طبع بيروت در سنه 1379 آورده است كه: چون رسول خدا حجشان تمام شد و از منى به مكه بازگشتند در مكه وارد نشدند و چون از آن حضرت خواستند كه در بعضى از منازل مكه وارد شوند، فرمود: من در شهرى كه مرا از آن خارج كرده‏اند وارد نمى‏شوم. (قيل له فى ذلك: لو نزلت‏يا رسول الله بعض منازلك؟ فقال: ما كنت لانزل بلدا اخرجت منه) .
(4) - «البداية و النهاية‏» ج 5، ص 167.
(5) - در «ارشاد» مفيد ص 93 وارد است كه: چون رسول الله به امير المؤمنين گفتند: بم اهللت‏يا على؟ ! فقال له: يا رسول الله انك لم تكتب لى اهلالك و لا عرفتنيه فعقدت نيتى بنبتك فقلت: اللهم اهلالا كاهلال نبيك.و از اينجا مى‏توان استفاده كرد كه رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم براى امير المؤمنين نامه نوشته بودند و ليكن كيفيت اهلال را متذكر نشده بودند.
(6) - «سيره ابن هشام‏» ج 4، ص 1021، و «سيره حلبيه‏» ج 3 ص 297، و «البداية و النهاية‏» ج 5 ص 167، و «تاريخ طبرى‏» طبع دار المعارف ج 3 ص 148 و ص 149، و «الوفاء باحوال المصطفى‏» ج 2 ص 210، و «حبيب السير» ج 4 ص 410، و «روضة الصفا» ج 2 حجة الوداع، و «كافى‏» ، فروع، ج 4، ص 249.
(7) - «سيره حلبيه‏» ج 3 ص 297، و «طبقات‏» ابن سعد، ج 2 ص 188، و «الكامل فى التاريخ‏» ج 2 ص 302، و «مروج الذهب‏» طبع دار الاندلس، ج 2، ص 290.
(8) - «سيره ابن هشام‏» ج 4، ص 1021، و «تاريخ طبرى‏» طبع دار المعارف ج 3 ص 149.
(9) - «البداية و النهاية‏» ج 5 ص 166 و ص 167، و «الوفاء باحوال المصطفى‏» ج 2 ص 211.
(10) - «كافى‏» ، فروع، ج 4 ص 248، و «البداية و النهاية‏» ج 4 ص 188، و «سيره حلبيه‏» ج 3 ص 303.
(11) - «علل الشرايع‏» ص 413، و «سيره حلبيه‏» ج 3 ص 297، و «كافى‏» ، فروع، ج 4 ص 249.
(12) - «كافى‏» ، فروع، ج 4 ص 247.
(13) - «ارشاد» مفيد طبع سنگى ص 93، و «كافى‏» ، فروع، ج 4 ص 247 و «بحار الانوار» كمپانى ج 6 ص 663 از «علل الشرايع‏» و «تفسير امام‏» و «ارشاد» مفيد آورده است.
(14) - «الوفاء باحوال المصطفى‏» ج 1 ص 211.و در «حبيب السير» ج 1 ص 410 گويد: على مرتضى از يمن آمد و شترى چند كه به نيت هدى حضرت رسالت پناه همراه داشت‏به نظر انور رسانيد.
(15) - «اعلام الورى‏» ص 138، و «كافى‏» ، فروع، ج 4 ص 250، و «البداية و النهاية‏» ج 5، ص 188، و «تاريخ يعقوبى‏» ج 2 ص 109، و «الوفاء باحوال المصطفى‏» ج 1 ص 214.
(16) - «سيره ابن هشام‏» ج 4 ص 1021، و «سيره حلبيه‏» ج 3 ص 296، و «اعلام الورى‏» ص 138، و «حبيب السير» ج 4 ص 410، و «روضة الصفا» ج 2 حجة الوداع.
(17) - در «تذكره سبط ابن الجوزى‏» ص 14 از احمد بن حنبل در «فضائل‏» آورده است‏با سند خود از اسمآء بنت عميس كه مى‏گفت: شنيدم رسول خدا صلى الله عليه [و آله] و سلم مى‏گفت: اللهم انى اقول كما قال اخى موسى: اجعل لى وزيرا من اهلى عليا اشدد به ازرى، و اشركه فى امرى كى نسبحك كثيرا و نذكرك كثيرا - الآية.
(18) - «سيره حلبيه‏» ج 5، ص 297، و «البداية و النهاية‏» ج 5 ص 168.
(19) - «البداية و النهاية‏» ج 5، ص 106، و ج 5، ص 208 و ص 209.و «تاريخ طبرى‏» ج 3، ص 149.
(20) - «ارشاد» مفيد طبع سنگى، ص 94.
(21) - «اعلام الورى‏» ص 138.
(22) - «سيره ابن هشام‏» ج 4، ص 1022، و «البداية و النهاية‏» ج 5، ص 209.
(23) - «الكامل فى التاريخ‏» ج 2، ص 301، و «البداية و النهاية‏» ج 5، ص 209.و در «ينابيع المودة‏» طبع اسلامبول سنه 1301 ص 216 به همين عبارت از تخريج احمد حنبل آورده است، و از كعب بن عجرة مرفوعا آورده است كه: ان عليا مخشون فى ذات الله تعالى.ابو عمر اين حديث را تخريج كرده است و سپس گويد: شرح (لاخشن اى اشتدت خشونته) .
(24) - «تاريخ الامم و الملوك‏» ج 3، ص 149، از طبع دار المعارف.و «مجمع الزوائد» ج 9، ص 129.
(25) - «حلية الاولياء» ج 1، ص 68.و حديث دوم را شاه ولى الله دهلوى در «ازالة الخفاء» ص 265 از حاكم نقل كرده است.و حديث (2) را هيتمى در «مجمع الزوائد» ج 9، ص 130 آورده است.و «سيره ابن هشام‏» ج 4 ص 1022.
(26) - همان
(27) - «تفسير ابوالفتوح‏» طبع مظفرى ج 2 ص 190 و ص 191.
(28) - «البداية و النهاية‏» ج 5، ص 106.
(29) - «البداية و النهاية‏» ج 5، ص 168.
(30) - «ارشاد» مفيد طبع سنگى ص 93 و ص 94.
(31) - ارتداد عمرو بن معدى كرب به جهت آن بود كه در مدينه، نظرش بر ابوعثعث‏خثعمى افتاد كه قاتل پدرش بود، او را گرفته، و به نزد رسول خدا آورد كه حضرت حكم قصاص صادر كنند، حضرت فرمودند: اهدر الاسلام ما كان فى الجاهلية «اسلام براى خون‏هايى كه در جاهليت ريخته شده است ارزشى قائل نيست‏» .و چون ابوعثعث مسلمان شده است لذا نمى‏توان از او به عنوان تقاص خون معدى كرب كه در شرك و جاهليت‏بوده است انتقام گرفت، عمرو بن معدى كرب از اين گفتار رسول الله از اسلام برگشت. («اعلام الورى‏» ص 134، و «حبيب السير» ج 1 ص 403، و «روضة الصفا» ج 2، در ذكر توجه امير المؤمنين على به جانب يمن) .
(32) - «اعلام الورى‏» ص 134 و ص 135، و «حبيب السير» ج 1 ص 404، و «روضة الصفا» ج 2، ضمن ذكر توجه امير المؤمنين على عليه السلام به جانب يمن.
(33) - «طبقات‏» ج 2، ص 170، و «سيره حلبيه‏» ج 3 ص 232 و ص 233.
(34) - وصيفة دختر جوان را گويند.
(35) - «البداية و النهاية‏» ج 5 ص 104.
(36) - «ارشاد» مفيد، طبع سنگى، از ص 85 تا ص 87.
(37) - «امالى‏» طوسى، طبع سنگى، ج 1، ص 157.
(38) - جزء اول از كتاب ترجمه امير المؤمنين عليه السلام از «تاريخ دمشق‏» ، ص 365 و ص 366.
(39) - ص 366.
(40) - مصدر سابق ص 366.
(41) - همان
(42) - ص 366 و ص 367.
(43) - ص 367 و ص 368.
(44) - ص 368.
(45) - ص 368 و ص 369.
(46) - مصدر سابق ص 369، و هيتمى در «مجمع الزوائد» ج 9 ص 128.
(47) - ص 370.
(48) - ص 370 و ص 371.
(49) - مصدر سابق ص 371 و اين روايت را هيتمى در «مجمع الزوائد» ج 9 ص 128 و ص 129 آورده است، و شيخ طوسى در «امالى‏» آورده است.
(50) - از ص 372 تا ص 375.
(51) - مصدر سابق ص 373.
(52) - ص 375.
(53) - ص 376 و ص 377.
(54) - مصدر سابق ص 377 و 378، و هيتمى در «مجمع الزوائد» ج 9، ص 127.
(55) - «مجمع الزوائد و منبع الفوائد» ، ج 9 ص 128.
(56) - «طبقات‏» ابن سعد، ج 2، ص 169، و ابن اثير در «الكامل فى التاريخ‏» ج 2 ص 300 و ص 301 آورده است كه يك بار امير المؤمنين عليه السلام را به يمن براى دعوت به اسلام فرستادند و يك بار براى جمع‏آورى صدقات و جزيه.
(57) - «مجمع الزوائد» هيتمى ج 9، ص 129، و گفته است كه: احمد حنبل و طبرانى با اختصار اين قضيه را ذكر كرده‏اند، و بزار از آن مختصرتر ذكر كرده است، و «البداية و النهاية‏» ج 5، ص 104 و ص 105، و «تذكرة الخواص‏» ص 26.
(58) - «مجمع الزوائد» ج 9، ص 129، و گفته است كه بزار هم اين حديث را روايت كرده است.
(59) - آيه 37، از سوره 50: ق: «بدرستيكه در اين امر يادآورى و تذكر است‏براى كسى كه داراى ادراك و تعقل باشد، و يا گوش فرا دهد، و حاضر و ناظر باشد» .
(60) - «تفسير الدرالمنثور» ج 1، ص 215.
(61) - «تفسير الدر المنثور» ج 1، ص 216.
(62) - «تفسير الدر المنثور» ج 1، ص 217.و نظير اين روايت را ابن سعد در «طبقات‏» ج 2 ص 187 از جابر آورده است.
(63) - «تفسير الدر المنثور» ج 1، ص 216.
(64) - «تفسير الميزان‏» ج 2، ص 89.
(65) - همان
(66) - «تفسير الميزان‏» ج 2، ص 89.
(67) - «تفسير الميزان‏» ج 2، ص 90، و «تفسير الدر المنثور» ج 1، ص 216.
(68) - «تفسير الميزان‏» ج 2، ص 92.
(69) - «تفسير الدر المنثور» ج 1، ص 217، و «تفسير الميزان‏» ج 2، ص 90.
(70) - «تفسير الدر المنثور» ج 1، ص 216، و «تفسير الميزان‏» ج 2، ص 91.
(71) - همان
(72) - «سيره حلبيه‏» ج 3، ص 298.
(73) - «تفسير الميزان‏» ج 2، ص 90.
(74) - همان
(75) - «تفسير الميزان‏» ج 2، ص 93.
(76) - در كتاب «شيعه و اسلام‏» سبط در ج 2 ص 19 در پاورقى گويد: ابو الفداء در تاريخ ج 2 ص 39 نقل كند كه مامون عباسى جمله «متعتان كانتا محللتين‏» را به عمر نسبت مى‏داد.و نيز جاحظ در «بيان و تبيين‏» ج 2 ص 23 اين جمله را به عمر نسبت داده است.
(77) - «سيره حلبيه‏» ج 3 ص 296، و «طبقات ابن سعد» ج 2 ص 178 و 188، و «سنن بيهقى‏» ج 5 ص 95.
(78) - «تفسير الدر المنثور» ج 1، ص 216، و «تفسير الميزان‏» ج 2، ص 91.
(79) - «تفسير الدر المنثور» ج 1، ص 214، و «تفسير الميزان‏» ، ج 2، ص 94.
(80) - «تفسير الميزان‏» ج 2، ص 91.
(81) - «تفسير الميزان‏» ج 2، ص 90 و ص 91.
(82) - «تفسير الدر المنثور» ج 1، ص 216، و «تفسير الميزان‏» ج 2 ص 96.
(83) - «تفسير الدر المنثور» ج 1، ص 216.
(84) - «شرح نهج البلاغة‏» ابن ابى الحديد، طبع دار احياء الكتب العربية، ج 1 ص 194.
(85) - آيه 14، از سوره 35: فاطر.
(86) - «تفسير الدر المنثور» ج 1، ص 216 و ص 217.
(87) - «اصل الشيعة و اصولها» طبع دهم، ص 178.