(1) -
«البداية و النهاية» ج 5، ص 166.
(2) -
«البداية و النهاية» ج 5، ص 166.و در «طبقات» ابن سعد ج 2 ص
175 آورده است كه: فلبست القمص وسطعت المجامر و نكحت النساء.
(3) -
در «عيون اخبار الرضا» ج 2، ص 84 با سند متصل خود از حضرت موسى
بن جعفر عليهما السلام روايت كرده است كه: ان عليا عليه السلام لم يبتبمكة بعد
اذ هاجر منها حتى قبضه الله اليه.قال: قلت له: و لم ذاك؟ قال: كان يكره ان
يبيتبارض قدها جرمنها: (و فى نسخة قد هاجر منها رسول الله صلى الله عليه و آله
و سلم) .و كان يصلى العصر، و يخرج و يبيتبغيرها.و در «علل الشرايع» ص 452 اين
روايت را ذكر كرده است و ليكن فقط لفظ قدها جرمنها رسول الله را آورده است.و در
«تاريخ يعقوبى» ج 2 ص 112 طبع بيروت در سنه 1379 آورده است كه: چون رسول خدا
حجشان تمام شد و از منى به مكه بازگشتند در مكه وارد نشدند و چون از آن حضرت
خواستند كه در بعضى از منازل مكه وارد شوند، فرمود: من در شهرى كه مرا از آن
خارج كردهاند وارد نمىشوم. (قيل له فى ذلك: لو نزلتيا رسول الله بعض منازلك؟
فقال: ما كنت لانزل بلدا اخرجت منه) .
(4) -
«البداية و النهاية» ج 5، ص 167.
(5) -
در «ارشاد» مفيد ص 93 وارد است كه: چون رسول الله به امير
المؤمنين گفتند: بم اهللتيا على؟ ! فقال له: يا رسول الله انك لم تكتب لى
اهلالك و لا عرفتنيه فعقدت نيتى بنبتك فقلت: اللهم اهلالا كاهلال نبيك.و از
اينجا مىتوان استفاده كرد كه رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم براى امير
المؤمنين نامه نوشته بودند و ليكن كيفيت اهلال را متذكر نشده بودند.
(6) -
«سيره ابن هشام» ج 4، ص 1021، و «سيره حلبيه» ج 3 ص 297، و
«البداية و النهاية» ج 5 ص 167، و «تاريخ طبرى» طبع دار المعارف ج 3 ص 148 و
ص 149، و «الوفاء باحوال المصطفى» ج 2 ص 210، و «حبيب السير» ج 4 ص 410، و
«روضة الصفا» ج 2 حجة الوداع، و «كافى» ، فروع، ج 4، ص 249.
(7) -
«سيره حلبيه» ج 3 ص 297، و «طبقات» ابن سعد، ج 2 ص 188، و
«الكامل فى التاريخ» ج 2 ص 302، و «مروج الذهب» طبع دار الاندلس، ج 2، ص 290.
(8) -
«سيره ابن هشام» ج 4، ص 1021، و «تاريخ طبرى» طبع دار
المعارف ج 3 ص 149.
(9) -
«البداية و النهاية» ج 5 ص 166 و ص 167، و «الوفاء باحوال
المصطفى» ج 2 ص 211.
(10) -
«كافى» ، فروع، ج 4 ص 248، و «البداية و النهاية» ج 4 ص
188، و «سيره حلبيه» ج 3 ص 303.
(11) -
«علل الشرايع» ص 413، و «سيره حلبيه» ج 3 ص 297، و «كافى»
، فروع، ج 4 ص 249.
(12) -
«كافى» ، فروع، ج 4 ص 247.
(13) -
«ارشاد» مفيد طبع سنگى ص 93، و «كافى» ، فروع، ج 4 ص 247 و
«بحار الانوار» كمپانى ج 6 ص 663 از «علل الشرايع» و «تفسير امام» و «ارشاد»
مفيد آورده است.
(14) -
«الوفاء باحوال المصطفى» ج 1 ص 211.و در «حبيب السير» ج 1 ص
410 گويد: على مرتضى از يمن آمد و شترى چند كه به نيت هدى حضرت رسالت پناه
همراه داشتبه نظر انور رسانيد.
(15) -
«اعلام الورى» ص 138، و «كافى» ، فروع، ج 4 ص 250، و
«البداية و النهاية» ج 5، ص 188، و «تاريخ يعقوبى» ج 2 ص 109، و «الوفاء
باحوال المصطفى» ج 1 ص 214.
(16) -
«سيره ابن هشام» ج 4 ص 1021، و «سيره حلبيه» ج 3 ص 296، و
«اعلام الورى» ص 138، و «حبيب السير» ج 4 ص 410، و «روضة الصفا» ج 2 حجة
الوداع.
(17) -
در «تذكره سبط ابن الجوزى» ص 14 از احمد بن حنبل در «فضائل»
آورده استبا سند خود از اسمآء بنت عميس كه مىگفت: شنيدم رسول خدا صلى الله
عليه [و آله] و سلم مىگفت: اللهم انى اقول كما قال اخى موسى: اجعل لى وزيرا من
اهلى عليا اشدد به ازرى، و اشركه فى امرى كى نسبحك كثيرا و نذكرك كثيرا -
الآية.
(18) -
«سيره حلبيه» ج 5، ص 297، و «البداية و النهاية» ج 5 ص 168.
(19) -
«البداية و النهاية» ج 5، ص 106، و ج 5، ص 208 و ص 209.و
«تاريخ طبرى» ج 3، ص 149.
(20) -
«ارشاد» مفيد طبع سنگى، ص 94.
(21) -
«اعلام الورى» ص 138.
(22) -
«سيره ابن هشام» ج 4، ص 1022، و «البداية و النهاية» ج 5، ص
209.
(23) -
«الكامل فى التاريخ» ج 2، ص 301، و «البداية و النهاية» ج
5، ص 209.و در «ينابيع المودة» طبع اسلامبول سنه 1301 ص 216 به همين عبارت از
تخريج احمد حنبل آورده است، و از كعب بن عجرة مرفوعا آورده است كه: ان عليا
مخشون فى ذات الله تعالى.ابو عمر اين حديث را تخريج كرده است و سپس گويد: شرح
(لاخشن اى اشتدت خشونته) .
(24) -
«تاريخ الامم و الملوك» ج 3، ص 149، از طبع دار المعارف.و
«مجمع الزوائد» ج 9، ص 129.
(25) -
«حلية الاولياء» ج 1، ص 68.و حديث دوم را شاه ولى الله دهلوى
در «ازالة الخفاء» ص 265 از حاكم نقل كرده است.و حديث (2) را هيتمى در «مجمع
الزوائد» ج 9، ص 130 آورده است.و «سيره ابن هشام» ج 4 ص 1022.
(26) -
همان
(27) -
«تفسير ابوالفتوح» طبع مظفرى ج 2 ص 190 و ص 191.
(28) -
«البداية و النهاية» ج 5، ص 106.
(29) -
«البداية و النهاية» ج 5، ص 168.
(30) -
«ارشاد» مفيد طبع سنگى ص 93 و ص 94.
(31) -
ارتداد عمرو بن معدى كرب به جهت آن بود كه در مدينه، نظرش بر
ابوعثعثخثعمى افتاد كه قاتل پدرش بود، او را گرفته، و به نزد رسول خدا آورد كه
حضرت حكم قصاص صادر كنند، حضرت فرمودند: اهدر الاسلام ما كان فى الجاهلية
«اسلام براى خونهايى كه در جاهليت ريخته شده است ارزشى قائل نيست» .و چون
ابوعثعث مسلمان شده است لذا نمىتوان از او به عنوان تقاص خون معدى كرب كه در
شرك و جاهليتبوده است انتقام گرفت، عمرو بن معدى كرب از اين گفتار رسول الله
از اسلام برگشت. («اعلام الورى» ص 134، و «حبيب السير» ج 1 ص 403، و «روضة
الصفا» ج 2، در ذكر توجه امير المؤمنين على به جانب يمن) .
(32) -
«اعلام الورى» ص 134 و ص 135، و «حبيب السير» ج 1 ص 404، و
«روضة الصفا» ج 2، ضمن ذكر توجه امير المؤمنين على عليه السلام به جانب يمن.
(33) -
«طبقات» ج 2، ص 170، و «سيره حلبيه» ج 3 ص 232 و ص 233.
(34) -
وصيفة دختر جوان را گويند.
(35) -
«البداية و النهاية» ج 5 ص 104.
(36) -
«ارشاد» مفيد، طبع سنگى، از ص 85 تا ص 87.
(37) -
«امالى» طوسى، طبع سنگى، ج 1، ص 157.
(38) -
جزء اول از كتاب ترجمه امير المؤمنين عليه السلام از «تاريخ
دمشق» ، ص 365 و ص 366.
(39) -
ص 366.
(40) -
مصدر سابق ص 366.
(41) -
همان
(42) -
ص 366 و ص 367.
(43) -
ص 367 و ص 368.
(44) -
ص 368.
(45) -
ص 368 و ص 369.
(46) -
مصدر سابق ص 369، و هيتمى در «مجمع الزوائد» ج 9 ص 128.
(47) -
ص 370.
(48) -
ص 370 و ص 371.
(49) -
مصدر سابق ص 371 و اين روايت را هيتمى در «مجمع الزوائد» ج 9
ص 128 و ص 129 آورده است، و شيخ طوسى در «امالى» آورده است.
(50) -
از ص 372 تا ص 375.
(51) -
مصدر سابق ص 373.
(52) -
ص 375.
(53) -
ص 376 و ص 377.
(54) -
مصدر سابق ص 377 و 378، و هيتمى در «مجمع الزوائد» ج 9، ص
127.
(55) -
«مجمع الزوائد و منبع الفوائد» ، ج 9 ص 128.
(56) -
«طبقات» ابن سعد، ج 2، ص 169، و ابن اثير در «الكامل فى
التاريخ» ج 2 ص 300 و ص 301 آورده است كه يك بار امير المؤمنين عليه السلام را
به يمن براى دعوت به اسلام فرستادند و يك بار براى جمعآورى صدقات و جزيه.
(57) -
«مجمع الزوائد» هيتمى ج 9، ص 129، و گفته است كه: احمد حنبل و
طبرانى با اختصار اين قضيه را ذكر كردهاند، و بزار از آن مختصرتر ذكر كرده
است، و «البداية و النهاية» ج 5، ص 104 و ص 105، و «تذكرة الخواص» ص 26.
(58) -
«مجمع الزوائد» ج 9، ص 129، و گفته است كه بزار هم اين حديث
را روايت كرده است.
(59) -
آيه 37، از سوره 50: ق: «بدرستيكه در اين امر يادآورى و تذكر
استبراى كسى كه داراى ادراك و تعقل باشد، و يا گوش فرا دهد، و حاضر و ناظر
باشد» .
(60) -
«تفسير الدرالمنثور» ج 1، ص 215.
(61) -
«تفسير الدر المنثور» ج 1، ص 216.
(62) -
«تفسير الدر المنثور» ج 1، ص 217.و نظير اين روايت را ابن سعد
در «طبقات» ج 2 ص 187 از جابر آورده است.
(63) -
«تفسير الدر المنثور» ج 1، ص 216.
(64) -
«تفسير الميزان» ج 2، ص 89.
(65) -
همان
(66) -
«تفسير الميزان» ج 2، ص 89.
(67) -
«تفسير الميزان» ج 2، ص 90، و «تفسير الدر المنثور» ج 1، ص
216.
(68) -
«تفسير الميزان» ج 2، ص 92.
(69) -
«تفسير الدر المنثور» ج 1، ص 217، و «تفسير الميزان» ج 2، ص
90.
(70) -
«تفسير الدر المنثور» ج 1، ص 216، و «تفسير الميزان» ج 2، ص
91.
(71) -
همان
(72) -
«سيره حلبيه» ج 3، ص 298.
(73) -
«تفسير الميزان» ج 2، ص 90.
(74) -
همان
(75) -
«تفسير الميزان» ج 2، ص 93.
(76) -
در كتاب «شيعه و اسلام» سبط در ج 2 ص 19 در پاورقى گويد: ابو
الفداء در تاريخ ج 2 ص 39 نقل كند كه مامون عباسى جمله «متعتان كانتا محللتين»
را به عمر نسبت مىداد.و نيز جاحظ در «بيان و تبيين» ج 2 ص 23 اين جمله را به
عمر نسبت داده است.
(77) -
«سيره حلبيه» ج 3 ص 296، و «طبقات ابن سعد» ج 2 ص 178 و 188،
و «سنن بيهقى» ج 5 ص 95.
(78) -
«تفسير الدر المنثور» ج 1، ص 216، و «تفسير الميزان» ج 2، ص
91.
(79) -
«تفسير الدر المنثور» ج 1، ص 214، و «تفسير الميزان» ، ج 2،
ص 94.
(80) -
«تفسير الميزان» ج 2، ص 91.
(81) -
«تفسير الميزان» ج 2، ص 90 و ص 91.
(82) -
«تفسير الدر المنثور» ج 1، ص 216، و «تفسير الميزان» ج 2 ص
96.
(83) -
«تفسير الدر المنثور» ج 1، ص 216.
(84) -
«شرح نهج البلاغة» ابن ابى الحديد، طبع دار احياء الكتب
العربية، ج 1 ص 194.
(85) -
آيه 14، از سوره 35: فاطر.
(86) -
«تفسير الدر المنثور» ج 1، ص 216 و ص 217.
(87) -
«اصل الشيعة و اصولها» طبع دهم، ص 178.