(1) -
آيه 6 از سوره احزاب: 33.
(2) -
(آيه 164، از سوره 2: بقره) : «ان فى خلق السموات و الارض و اختلاف
الليل و النهار و الفلك التى تجرى فى البحر بما ينفع الناس و ما انزل الله من
السماء من ماء فاحيا به الارض بعد موتها و بث فيها من كل دابة و تصريف الرياح و
السحاب المسخر بين السماء و الارض لآيات لقوم يعقلون».
(3) -
«و سخر لكم الليل و النهار و الشمس و القمر و النجوم مسخرات بامره
ان فى ذلك لآيات لقوم يعقلون». (آيه 13 از سوره 16: نحل) .
(4) -
«ينبت لكم به الزرع و الزيتون و النخيل و الاعناب و من كل الثمرات
ان فى ذلك لايات لقوم يتفكرون». (آيه 11 از سوره 16: نحل) .
(5) -
«و من ثمرات النخيل و الاعناب تتخذون منه سكرا و رزقا حسنا ان فى
ذلك لآية لقوم يعقلون» (آيه 67 از سوره 16 نحل)
(6) -
«و اوحى ربك الى النحل ان اتخذى من الجبال بيوتا و من الشجر و مما
يعرشون ثم كلى من كل الثمرات فاسلكى سبل ربك ذللا يخرج من بطونها شراب مختلف الوانه
فيه شفاء للناس ان فى ذلك لآية لقوم يتفكرون» (آيه 68 و 69 از سوره 16: نحل).
(7) -
«و جعلنا الليل و النهار آيتين فمحونا آية الليل و جعلنا آية
النهار مبصرة لتبتغوا فضلا من ربكم و لتعلموا عدد السنين و الحساب و كل شىء فصلناه
تفصيلا» (آيه 12 از سوره 17: اسراء).
(8) -
«و من آياته ان خلقكم من تراب ثم اذا انتم بشر تنتشرون» (آيه 20
از سوره 30: روم).
(9) -
و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا اليها و جعل بينكم
مودة و رحمة ان فى ذلك لايات لقوم يتفكرون» (آيه 21، از سوره 30 روم).
(10) -
«و من آياته خلق السموات و الارض و اختلاف السنتكم و الوانكم ان
فى ذلك لآيات للعالمين» (آيه 22، از سوره 30: روم).
(11) -
«و من آياته منامكم بالليل و النهار و ابتغاؤكم من فضله ان فى ذلك
لايات لقوم يسمعون» (آيه 23 از سوره 30: روم)
(12) -
«ا لم يروا الى الطير مسخرات فى جو السماء ما يمسكهن الا الله ان
فى ذلك لآيات لقوم يؤمنون» (آيه 79 از سوره 16: نحل).
(13) -
«و من آياته يريكم البرق خوفا و طمعا و ينزل من السماء ماء فيحيى
به الارض بعد موتها ان فى ذلك لايات لقوم يعقلون» (آيه 24 از سوره 30: روم).
(14) -
«و ما ذرا لكم فى الارض مختلفا الوانه ان فى ذلك لآية لقوم
يذكرون» (آيه 13 از سوره 16: نحل)
(15) -
«و جعلنا ابن مريم و امه آية و آويناهما الى ربوة ذات قرار و
معين» (آيه 50 از سوره 23: مؤمنون).
(16) -
«هذه ناقة الله لكم آية فذروها تاكل فى ارض الله و لا تمسوها
بسوء» (آيه 73 از سوره 7: اعراف).
(17) -
«جامع الاسرار» سيد حيدر آملى ص 135.
(18) -
«جامع الاسرار» ص 383 و ذيل آن را در «تفسير صافى» ص 55 از طبع
اسلاميه آورده است.
(19) -
به جلد اول «معاد شناسى» مجلس اول مراجعه شود.
(20) -
ما به حول الله و قوته مطالب نفيسى را درباره معناى روح و افضليت
آن از ملائكه از علامه طباطبائى رضوان الله عليه، در كتاب مهرتابان، آورديم (بخش
دوم- شماره رديف- 240- 241).
(21) -
مثالى است معروف كه آنطرف آبادان ديگر شهرى نيست، قريهاى نيست.
(22) -
«جامع الاسرار» ص 382، 383.
(23) -
پنجسوره در قرآن كريم هست كه ابتداى آنها با سبح و يسبح شروع
مىشود و آنها را سور مسبحات گويند و عبارتند از: سوره حديد، حشر، صف، جمعة، تغابن.
در روايت است كه حضرت رسول اكرم (ص) اين سورهها را شبها قبل از خواب
مىخواندهاند، و چون از سبب پرسيدند، فرمودند: در هر يك از اين سورهها آيهاى است
كه بمنزله هزار آيه از قرآن است (مهر تابان: يادنامه علامه طباطبائى رضوان الله
عليه، بخش دوم ص 13).
(24) -
«اشارات» ، طبع حروفى ج 3، ص 91 تا 93.
(25) -
اشارات، طبع حروفى ج 3، ص 91 تا 93.
(26) -
همين كتاب، ص 96 تا 98.
(27) -
«اشارت» و شرح آن، طبع سنگى، اواخر نمط نهم كه در مقامات عارفين
است و در طبع حروفى، ج 3 ص 96 تا 99.
(28) -
«اشارت» طبع حروفى، ج 3 ص 119.
(29) -
همين كتاب، ص 119 و 120.
(30) -
«شرح اشارات» نمط دهم كه در اسرار الآيات است، و در طبع حروفى، ج
3، ص 150 مىباشد.
(31) -
«شرح اشارت» طبع حروفى، ج 3، ص 158 و 159.
(32) -
«شرح فصوص الحكم» قيصرى طبع سنگى، ص 72.
(33) -
سابقا معمول بود كه مردم و بخصوص بزرگان و علماء و سلاطين نام خود
را و يا علامتى را كه مختص خود آنان بود بر روى نگين انگشترى خود نقش مىكردند تا
هر وقتبخواهند نامه و يا سندى را مهر كنند به آسانى از دست درآورند و مهر كرده و
دو باره انگشترى را به دست كنند، و از همين سبب انگشترى به خاتم مشهور استيعنى ما
يختم به: چيزى كه با او مهر زده مىشود و ختم كرده مىشود.
(34) -
«شرح فصوص» قيصرى، ص 72 و 73.
(35) -
«شرح قيصرى» ص 74.
(36) -
«انسان كامل» طبع مطبعه ازهر مصر سنه 1316، هجريه ص 48.
(37) -
«شرح منظومه» ، طبع ناصرى، ص 166.
(38) -
سپس به عبادت انسان، و تشبه او به مبدا اعلى، در دو مقام علم و
عمل و ادراك او معلومات را، و تجرد او از جسمانيات، زيرا كه عبادت او از همه
عبادتهاى روى زمين بزرگتر است، و معرفت او از همه معارف حيوانيه اعظم است، و از
براى اوست فضيلت نطق، و شرف قدرت و توان، و كمال در خلقت.
(39) -
اين حديث چنين روايتشده است كه به خط حضرت امام عسكرى عليه
السلام يافتشده است، و اين مقدارى از حديث است، و تمام آن را در «بحار الانوار»
طبع كمپانى، ج 7 ص 338 و طبع حروفى ج 26، ص 264 و 265 آورده است.
و لفظ صاقوره را به غين هم ضبط كردهاند ولى ظاهرا معناى مناسب آن
صاقوره با قاف است كه در «لسان العرب» گويد: به معناى آسمان سوم است و معناى حديث
اينست كه: روح القدس در بهشت آسمان سوم از باغهاى سرشار از ميوه ما فقط نوبرى چشيده
بود.
(40) -
«اسفار اربعة» طبع حروفى، ج 2، ص 275 و 276.
(41) -
«اسفار اربعة» ، طبع حروفى، ج 7، ص 18.
(42) -
اين بيت، ششصد و سى و يكمين بيت از تائيه كبرى است.
حجر با فتحه به معناى منع كردن و حجر با كسره به معناى دامن است.
و الموضحى در اصل و الموضح لى بوده است.
يتيمه در گرانبها را گويند
ايك درخت پر برگ و ساقه را گويند و دوحة به معناى درختبزرگ است.
هزار به معناى بلبل است
قينه: زن آوازهخوان است
حانة الخمار: دكان شراب فروش و محل انداختن شراب
زنار: چيزى را گويند كه به كمر مىبندند.
هيكل: محلى است در صدر كليسا كه قربانى را به آنجا مىبرند، نظير
محراب مسجد.
احبار: علماى يهود
بد با كسر باء به معناى مثال و مجسمه و بت است و منظور در اينجا محل
بد يعنى بتخانه است.
و لا و لا اشاره به حديثى است كه از رسول الله ابو درداء روايت كرده
است كه: ان الله خلق آدم فضرب بيمينه على يساره فاخرج درية بيضاء كالفضة، و من
اليسرى سوداء كالحتمة، ثم قال: هؤلاء فى الجنة و لا ابالى و هؤلاء فى النار و لا
ابالى (شرح تائية ملا عبد الرزاق كاشانى، طبع سنگى، ص 466).
(43) -
مراد السلام علينا و على عباد الله الصالحين است كه رسول خدا در
نمازها قرائت مىنمودهاند و بنابر اين آن حضرت به تمام بندگان صالح خدا سلام
مىكردهاند.
(44) -
اين احاديثبسيار است، و با تعابير مختلفى بيان شده و به حد
استفاضه مىرسد، و آنها را مجلسى در جلد اول «بحار» از طبع كمپانى از ص 117 تا 126
در تحت عنوان «باب ان حديثهم عليهم السلام صعب مستصعب و ان كلامهم ذو وجوه كثيرة و
فضل التدبر فى اخبارهم و التسليم لهم و النهى عن رد اخبارهم» آورده است.
(45) -
صعب به آن حيوان سركش و چموش گويند كه كسى نمىتواند آن را سوار
شود، در مقابل ذلول كه مراد از آن حيوان رام است و مستصعب حيوانى را گويند كه چون
آنرا ببينند از آن فرار كنند، از شدت حدت، و بيم گزند آن، و در اينجا حضرت حديثخود
را به چنين حيوانى تشبيه كردهاند يعنى نزديك شدن به اسرار آل محمد در توان هر كس
نيست، و ذكوان از ماده ذكت تذكو النار: اشتد لهيبها، و همانطور كه مجلسى در بيان
حديث مشابه آن آورده است: ذكاء المؤمنين يعنى در توقد و التهاب و فرو زندگى پيوسته
مردم را در هيجان مىآورد. و اجرد به آن كسى گويند كه هيچ مو در بدن او نيست، و
بنابر اين بسيار پاك و زيباست، و اين را براى طراوت و نيكوئى استعاره آورند، و محصل
آنكه: حديث ما پاك و پاكيزه و باطراوت و بدون هيچ شائبهايست، و موجب التهاب و
اضطراب و به حركت درآمدن مؤمنان است كه برخيزند و به دنبال ما بگردند، و نيز مشكل
است و كسى را ياراى تحمل آن نيست.
(46) -
مراد جابر بن يزيد جعفى است كه از اعاظم اصحاب آن حضرت بوده است،
نه جابر بن عبد الله انصارى.
(47) -
رساله «الولاية» علامه فقيد آية الله طباطبائى رضوان الله عليه،
نسخه خطى حقير ص 3 تا ص 6.
(48) -
«سيره حلبيه» ، ج 3 ص 298.
(49) -
«سيره حلبيه» ، ج 3 ص 298.
(50) -
منظور از روز حرام روز عرفه است، كه بسيار محترم است، و از ماه
حرام منظور ماه ذو الحجة است كه ماه محترم است و منظور از شهر حرام شهر مكه است كه
داراى حرمتبوده و بدون احرام نمىتوان در آن داخل شد.
(51) -
«الدر المنثور» ج 5، ص 200.
(52) -
تاريخ تمدن» ص 121 و 122، در ضمن فصل چهارم.
(53) -
تفسير الميزان، ج 16 ص 343.
(54) -
«الكنى و الالقاب» ترجمه شافعى ج 2، ص 316 از طبع صيدا.