امام شناسى ، جلد پنجم

علامه آية الله حاج سيد محمد حسين حسينى طهرانى

- پى‏نوشت‏ها -
- ۱ -


(1) - سوره كهف: 18-آيه 44.
(2) - سوره آل عمران: 3-آيه 68.
(3) - سوره كهف: 18-آيه 44.
(4) - سوره مائده: 5-آيه 55.
(5) - جار الله، لقب زمخشرى صاحب تفسير معروف «كشاف‏» است.
(6) - سوره احزاب: 33-آيه 6.
(7) - سوره اسراء: 17-آيه 111.
(8) - سوره يوسف: 12-آيه 101.
(9) - سوره بقره: 2-آيه 257.
(10) - از نفائس رسائل مؤلفه علامه است كه مستقلا تاليف شده است، و حقير آن را با رساله نبوت و امامت كه آن نيز مستقلا تاليف شده است‏با هفت رساله ديگر كه مجموعا در يك مجلد تاليف شده است روى خط مؤلف نسخه‏بردارى كرده، و همگى را در يك مجلد تجليد نموده‏ام. اين رساله‏ها در زمان حيات آن فقيد به طبع نرسيد، و ليكن بعد از ارتحال ايشان رساله «ولايت‏» را فقط در ضمن يادنامه‏اى بنام: «يادنامه مفسر كبير استاد علامه سيد محمد حسين طباطبائى‏» از ص 251 تا ص 305 طبع نموده‏اند.
(11) - سوره آل عمران: 3-آيه 68.
(12) - سوره يوسف: 12-آيه 106.
(13) - سوره نساء: 4-آيه 65.
(14) - «تفسير الميزان‏» ج 11، ص 89 تا ص 93.
(15) - «تفسير بيان السعادة‏» طبع سنگى، ص 438.
(16) - اين آيات از آيه 32 تا آيه 43، از همين سوره كهف است، و اجمالا مفادش آنستكه: مثالى خداوند مى‏آورد، براى دو مردى كه يكى از آنها باغهاى سرشارى از انگور و خرما داشت، كه داراى ميوه‏هاى گوناگون بوده، و نهرهاى آب در آن جارى بود. و اين مرد صاحب باغ به خود مى‏باليد، و به كثرت مال و نفرات مغرور بود، و چنين مى‏پنداشت كه قيامتى برپا نمى‏شود، و اين باغ هيچگاه دستخوش نابودى قرار نمى‏گيرد، و چنين مى‏گفت، اگر من هم فرضا به سوى پروردگارم بازگشت كنم، از اين باغ بهتر در آنجا خواهم داشت. رفيق و يارش به او پند و اندرز مى‏داد، و هيچ سودمند واقع نشد تا آنكه ناگهان به امر خدا آن باغ، تباه و ويران شد، و ميوه‏اش دستخوش زوال و نابودى گشت، و آن مرد مى‏گفت:اى واى بر من كه چقدر براى اين باغ مصرف كردم؟واى كاش من براى خداوند، مؤثر ديگرى را قائل نمى‏شدم و شرك نمى‏آوردم.
(17) - سوره مائده: 5-آيه 55.
(18) - «تفسير الميزان‏» ج 13، ص 340 و 341.
(19) - «تفسير الميزان‏» ج 9، ص 145.
(20) - «تفسير الميزان‏» ج 6، ص 9.
(21) - سوره يونس: 10-آيه 62 تا 64.
(22) - سوره نساء: 4-آيه 119.
(23) - سوره اعراف: 7-آيه 29 و 30.
(24) - سوره اعراف: 7-آيه 27.
(25) - سوره نجم: 53-آيه 29 و 30.
(26) - آيات سوره تكاثر: 102.
(27) - سوره كهف: 18-آيه 28.
(28) - سوره مزمل: 73-آيه 8.
(29) - سوره آل عمران: 3-آيه 31.
(30) - «اصول كافى‏» طبع حيدرى، ج 2، باب العبادة ص 84.
(31) - «نهج البلاغه‏» ج 2، حكمت 237.
(32) - «خصال‏» باب الثلاثة طبع حروفى، ص 188.
(33) - سوره نور: 24-آيه 21.
(34) - سوره صافات: 37-آيه 160.
(35) - سوره بقره: 2-آيه 200.
(36) - سوره طه: 20-آيه 110.
(37) - سوره نحل: 16-آيه 96.
(38) - سوره قصص: 28-آيه 88.
(39) - سوره بقره: 2-آيه 115.
(40) - سوره رحمن: 55 آيه 27.
(41) - نسخه خطى رساله الولاية حضرت استاد آية الله فقيد علامه طباطبائى رضوان الله عليه، كه استنساخ شده به خط حقير است. ص 32.
(42) - عين مصدر، ص 42.
(43) - سوره واقعه: 56-آيه 10.
(44) - سوره فاطر: 35-آيه 32.
(45) - سوره مؤمنون: 23-آيه 57 تا 61.
(46) - سوره مطففين: 83-آيه 18 تا 21.
(47) - سوره انعام: 6-آيه 122.
(48) - سوره شورى: 42-آيه 52.
(49) - سوره صف: 61-آيه 8.
(50) - سوره حديد: 57-آيه 28.
(51) - سوره زمر: 39-آيه 22.
(52) - سوره نور: 24-آيه 37.
(53) - در زمان سابق كه از چراغهاى روغنى و يا نفتى استفاده مى‏نموده‏اند، براى محل چراغ، شكافى به صورت طاقچه در اطاق در مى‏آورده‏اند، و چراغ را در آنجا مى‏گذارده‏اند، اين شكاف را كوة و يا مشكوة گويند.
(54) - آيه 159 و 160، از سوره 37: صافات.
(55) - آيه 127 و 128، از سوره 37: صافات.
(56) - آيه 83 و 84 از سوره 38: ص.
(57) - آيه 24، از سوره 12: يوسف.
(58) - سوره صافات: 37-آيه 39 تا 40.
(59) - آيه 55 از سوره 43: زخرف.
(60) - سوره 48: فتح آيه 10.
(61) - سوره نساء: آيه 80.
(62) - «توحيد» صدوق، باب 26 ص 168 و 169، و نيز اين روايت را كلينى در «كافى‏» مسندا از حضرت صادق آورده است، ج 1 از اصول، طبع حروفى حيدرى، ص 144.
(63) - آيه 17 از سوره 8: انفال.
(64) - آيه 3 و 4 از سوره 53: نجم.
(65) - آيه 128، از سوره 3: آل عمران.
(66) - «بحار الانوار» طبع كمپانى، ج 10، ص 13 روايت‏بدين لفظ از جابر است.
(67) - اين حديث را كلينى با دو سند متصل آورده است. «اصول كافى‏» ج 2 ص 352،6از طبع حيدرى.
(68) - از مغربى است.
(69) - «اثبات الوصية‏» طبع سنگى، ص 95.
(70) - «بحار الانوار» ، كتاب الاحتجاج، از طبع كمپانى، ج 4 ص 137 و مرحوم مجلسى اين جملات را از بعضى از نسخه‏هاى «توحيد» صدوق نقل مى‏كند.
(71) - «عدة الداعى‏» ، ص 186.
(72) - «عدة الداعى‏» ص 186.
(73) - «اقبال‏» ص 685 تا 687، از ابن خالويه روايت مى‏كند.
(74) - «ارشاد القلوب‏» باب 54، حديث معراج، ص 284 از طبع مصطفوى.
(75) - همين مصدر اخير.
(76) - «بحار الانوار» طبع كمپانى، ج 17، ص 8 و 9، و طبع حروفى، ج 77، ص 28 و 29. و نيز اين حديث را شيخ حر عاملى در «جواهر السنية‏» از ص 145 تا 154 از طبع سنگى آورده است.
(77) - اين روايت را به اين مضمون، از حضرت صادق عليه السلام در ج 2، از «اصول كافى‏» آورده است ص 54، و به مضمون قريب به آن نيز در ص 3 آورده است، و مجلسى در «بحار الانوار» در ج 15 از طبع كمپانى در قسمت دوم كه كتاب ايمان و كفر است، در ص 63 و 64، از «كافى‏» و در ص 67 و 68 از «محاسن‏» برقى روايت كرده است.