(1) -
سوره كهف: 18-آيه 44.
(2) -
سوره آل عمران: 3-آيه 68.
(3) -
سوره كهف: 18-آيه 44.
(4) -
سوره مائده: 5-آيه 55.
(5) -
جار الله، لقب زمخشرى صاحب تفسير معروف «كشاف» است.
(6) -
سوره احزاب: 33-آيه 6.
(7) -
سوره اسراء: 17-آيه 111.
(8) -
سوره يوسف: 12-آيه 101.
(9) -
سوره بقره: 2-آيه 257.
(10) -
از نفائس رسائل مؤلفه علامه است كه مستقلا تاليف شده است، و حقير
آن را با رساله نبوت و امامت كه آن نيز مستقلا تاليف شده استبا هفت رساله ديگر كه
مجموعا در يك مجلد تاليف شده است روى خط مؤلف نسخهبردارى كرده، و همگى را در يك
مجلد تجليد نمودهام. اين رسالهها در زمان حيات آن فقيد به طبع نرسيد، و ليكن بعد
از ارتحال ايشان رساله «ولايت» را فقط در ضمن يادنامهاى بنام: «يادنامه مفسر كبير
استاد علامه سيد محمد حسين طباطبائى» از ص 251 تا ص 305 طبع نمودهاند.
(11) -
سوره آل عمران: 3-آيه 68.
(12) -
سوره يوسف: 12-آيه 106.
(13) -
سوره نساء: 4-آيه 65.
(14) -
«تفسير الميزان» ج 11، ص 89 تا ص 93.
(15) -
«تفسير بيان السعادة» طبع سنگى، ص 438.
(16) -
اين آيات از آيه 32 تا آيه 43، از همين سوره كهف است، و اجمالا
مفادش آنستكه: مثالى خداوند مىآورد، براى دو مردى كه يكى از آنها باغهاى سرشارى از
انگور و خرما داشت، كه داراى ميوههاى گوناگون بوده، و نهرهاى آب در آن جارى بود. و
اين مرد صاحب باغ به خود مىباليد، و به كثرت مال و نفرات مغرور بود، و چنين
مىپنداشت كه قيامتى برپا نمىشود، و اين باغ هيچگاه دستخوش نابودى قرار نمىگيرد،
و چنين مىگفت، اگر من هم فرضا به سوى پروردگارم بازگشت كنم، از اين باغ بهتر در
آنجا خواهم داشت. رفيق و يارش به او پند و اندرز مىداد، و هيچ سودمند واقع نشد تا
آنكه ناگهان به امر خدا آن باغ، تباه و ويران شد، و ميوهاش دستخوش زوال و نابودى
گشت، و آن مرد مىگفت:اى واى بر من كه چقدر براى اين باغ مصرف كردم؟واى كاش من براى
خداوند، مؤثر ديگرى را قائل نمىشدم و شرك نمىآوردم.
(17) -
سوره مائده: 5-آيه 55.
(18) -
«تفسير الميزان» ج 13، ص 340 و 341.
(19) -
«تفسير الميزان» ج 9، ص 145.
(20) -
«تفسير الميزان» ج 6، ص 9.
(21) -
سوره يونس: 10-آيه 62 تا 64.
(22) -
سوره نساء: 4-آيه 119.
(23) -
سوره اعراف: 7-آيه 29 و 30.
(24) -
سوره اعراف: 7-آيه 27.
(25) -
سوره نجم: 53-آيه 29 و 30.
(26) -
آيات سوره تكاثر: 102.
(27) -
سوره كهف: 18-آيه 28.
(28) -
سوره مزمل: 73-آيه 8.
(29) -
سوره آل عمران: 3-آيه 31.
(30) -
«اصول كافى» طبع حيدرى، ج 2، باب العبادة ص 84.
(31) -
«نهج البلاغه» ج 2، حكمت 237.
(32) -
«خصال» باب الثلاثة طبع حروفى، ص 188.
(33) -
سوره نور: 24-آيه 21.
(34) -
سوره صافات: 37-آيه 160.
(35) -
سوره بقره: 2-آيه 200.
(36) -
سوره طه: 20-آيه 110.
(37) -
سوره نحل: 16-آيه 96.
(38) -
سوره قصص: 28-آيه 88.
(39) -
سوره بقره: 2-آيه 115.
(40) -
سوره رحمن: 55 آيه 27.
(41) -
نسخه خطى رساله الولاية حضرت استاد آية الله فقيد علامه طباطبائى
رضوان الله عليه، كه استنساخ شده به خط حقير است. ص 32.
(42) -
عين مصدر، ص 42.
(43) -
سوره واقعه: 56-آيه 10.
(44) -
سوره فاطر: 35-آيه 32.
(45) -
سوره مؤمنون: 23-آيه 57 تا 61.
(46) -
سوره مطففين: 83-آيه 18 تا 21.
(47) -
سوره انعام: 6-آيه 122.
(48) -
سوره شورى: 42-آيه 52.
(49) -
سوره صف: 61-آيه 8.
(50) -
سوره حديد: 57-آيه 28.
(51) -
سوره زمر: 39-آيه 22.
(52) -
سوره نور: 24-آيه 37.
(53) -
در زمان سابق كه از چراغهاى روغنى و يا نفتى استفاده
مىنمودهاند، براى محل چراغ، شكافى به صورت طاقچه در اطاق در مىآوردهاند، و چراغ
را در آنجا مىگذاردهاند، اين شكاف را كوة و يا مشكوة گويند.
(54) -
آيه 159 و 160، از سوره 37: صافات.
(55) -
آيه 127 و 128، از سوره 37: صافات.
(56) -
آيه 83 و 84 از سوره 38: ص.
(57) -
آيه 24، از سوره 12: يوسف.
(58) -
سوره صافات: 37-آيه 39 تا 40.
(59) -
آيه 55 از سوره 43: زخرف.
(60) -
سوره 48: فتح آيه 10.
(61) -
سوره نساء: آيه 80.
(62) -
«توحيد» صدوق، باب 26 ص 168 و 169، و نيز اين روايت را كلينى در
«كافى» مسندا از حضرت صادق آورده است، ج 1 از اصول، طبع حروفى حيدرى، ص 144.
(63) -
آيه 17 از سوره 8: انفال.
(64) -
آيه 3 و 4 از سوره 53: نجم.
(65) -
آيه 128، از سوره 3: آل عمران.
(66) -
«بحار الانوار» طبع كمپانى، ج 10، ص 13 روايتبدين لفظ از جابر
است.
(67) -
اين حديث را كلينى با دو سند متصل آورده است. «اصول كافى» ج 2 ص
352،6از طبع حيدرى.
(68) -
از مغربى است.
(69) -
«اثبات الوصية» طبع سنگى، ص 95.
(70) -
«بحار الانوار» ، كتاب الاحتجاج، از طبع كمپانى، ج 4 ص 137 و
مرحوم مجلسى اين جملات را از بعضى از نسخههاى «توحيد» صدوق نقل مىكند.
(71) -
«عدة الداعى» ، ص 186.
(72) -
«عدة الداعى» ص 186.
(73) -
«اقبال» ص 685 تا 687، از ابن خالويه روايت مىكند.
(74) -
«ارشاد القلوب» باب 54، حديث معراج، ص 284 از طبع مصطفوى.
(75) -
همين مصدر اخير.
(76) -
«بحار الانوار» طبع كمپانى، ج 17، ص 8 و 9، و طبع حروفى، ج 77، ص
28 و 29. و نيز اين حديث را شيخ حر عاملى در «جواهر السنية» از ص 145 تا 154 از
طبع سنگى آورده است.
(77) -
اين روايت را به اين مضمون، از حضرت صادق عليه السلام در ج 2، از
«اصول كافى» آورده است ص 54، و به مضمون قريب به آن نيز در ص 3 آورده است، و
مجلسى در «بحار الانوار» در ج 15 از طبع كمپانى در قسمت دوم كه كتاب ايمان و كفر
است، در ص 63 و 64، از «كافى» و در ص 67 و 68 از «محاسن» برقى روايت كرده است.