پىنوشتها:
1. سوره هود 11- آيه 17.
2. «غاية المرام» از صفحه 359 تا صفحه 361.
3. سوره انفال 8- آيه 42.
4. سوره اعراف 7- آيه 73.
5. سوره هود 11- آيه 28.
6. سوره محمد ص 47- آيه 14.
7. سوره شعراء 26- آيه 214.
8. «الدر المنثور» ج 3 ص 324 اين احتمالات و اقوال را از صاحبانش ذكر
كرده است و نيز در «مجمع البيان» ج 3 ص 150 ذكر نموده است.
9. «تفسير ابو الفتوح رازى» ج 6 ص 255.
10. يكى از اخلاء روحانى و اخوان ايمانى كه از مفاخر علماء طهران
هستند در حين مطالعه نسخه خطى اين كتاب در حاشيه چنين مرقوم داشتهاند: «احتمال
اينكه مراد از جمله شهد شاهد من بنى اسرائيل على مثله ايمان يوشع بن نون به تورات
باشد بسيار مستبعد است و جملات آيه را بىارتباط مىكند، لهذا به خاطر ندارم كه
احدى از مفسرين اين احتمال را داده باشند و روايتى نيز در اين باب نرسيده است، بلى
برخى از مفسرين احتمال دادهاند كه مراد از شاهد مزبور شخص حضرت موسى بن عمران باشد
و شهادت او بر مثل قرآن يعنى تورات از آن حيث است كه تورات مشتمل بر وصف نبى اكرم و
بشارت به آمدن آنحضرت است، در اين صورت ارتباط درست مىشود» .مؤلف كتاب مىگويد:
اين كلام، تمام نيست زيرا اولا در صورتى دلالت از جمله و شهد شاهد من بنى اسرائيل
على مثله، بر ايمان يوشع بن نون بر تورات مستبعد است و ربط جمله را به طور واضح
روشن نمىكند كه مراد از تورات فقط همان كتاب آسمانى باشد، نه از حيث اشتمال آن بر
وصف نبى اكرم و بشارت به آمدن آن حضرت، و ليكن اگر مراد از تورات در اين آيه، كتابى
از اين جهتباشد معنى كاملا روشن و ارتباط برقرار است.و چه فرق مىكند كه ما شاهد
از بنى اسرائيل را در اين آيه موسى پيغمبر بدانيم يا وصى او: شمعون بن نون؟ زيرا در
هر دو صورت كلمه مثله را بايد تورات قرار دهيم و چون تورات مشتمل استبر تصديق به
رسول اكرم، لذا اين آيه دليل و حجتى مىشود براى رسول الله بر عليه يهود كه دعوت آن
حضرت را نمىپذيرفتند.و ثانيا در روايتى كه همين جا ذكر مىكنيم از سيوطى وارد است
كه: فآمن هذا بكتابه و بنبيه و كفرتم يا اهل مكة يعنى: آن شاهد از بنى اسرائيل به
كتاب خدا و به پيغمبر او ايمان آورد و اى اهل مكه شما كافر شديد! و معلوم است كه
ظاهر از نبيه همان پيغمبرى است كه در آن زمان بوده استيعنى حضرت موسى، نه پيغمبر
اسلام كه اين آيه از جانب او به عنوان اتمام حجتبر عليه يهود اقامه مىشود، و
مىخواهد بگويد كه او به پيغمبرش ايمان آورد، چرا شما به پيغمبرتان ايمان
نمىآوريد؟ ! و بنابراين، مراد از شاهد غير از يوشع بن نون نمىتواند بوده باشد.و
ما گر چه روايتى در اين باب نداريم ليكن روايتى هم بر خلاف آن نداريم، و قول مفسران
تا وقتى مستند به حجت قطعى و روايت وارده از جانب معصوم نباشد، مجرد نظريه شخصيه
تلقى مىشود و رد آن بر اساس ظواهر و قرائن مستفاده از تطبيق آيات و تجزيه و تحليل
در معنى و مراد مستفاد از آيات بدون اشكال است.
11. «الدر المنثور» ج 6 ص 40.
12. «مجمع البيان» ج 5 ص 86.
13. «تفسير صافى» ج 2 ص 554 به عنوان قيل عبد الله بن سلام ذكر كرده.
14. «تفسير الميزان» ج 18 ص 210.
15. «الدر المنثور» ج 6 ص 39.
16. «استيعاب» ج 3 ص 922.
17. «الدر المنثور» ج 6 ص 39.
18. همان.
19. «الدر المنثور» ج 6 ص 39.
20. همان.
21. همان.
22. «غاية المرام» ص 359 حديث دوم، و در «ينابيع المودة» ص 99 با
مختصر اختلافى در لفظ آورده است.
23. «تفسير الميزان» ج 10 ص 201.
24. «غاية المرام» ص 359 حديثسوم.
25. «شواهد التنزيل» ج 1 ص 280.
26. «غاية المرام» ص 360 حديث هشتم و در «تفسير ابو الفتوح» ج 6 ص
256 از ثعلبى نقل كرده است.
27. «تفسير الميزان» ج 10 ص 201.
28. «غاية المرام» ص 362 حديثيازدهم.
29. «غاية المرام» ص 362 حديثسيزدهم.
30. «شواهد التنزيل» ج 1 ص 280.
31. «غاية المرام» ص 360 حديث هفدهم.
32. «شواهد التنزيل» ج 1 ص 276.
33. «شواهد التنزيل» ج 1 ص 279.
34. «الدر المنثور» ص 324.
35. «غاية المرام» ص 361 حديث اول و نيز در همين كتاب ص 362 حديث
هشتم از عياشى در تفسير خود از حضرت امام باقر عليه السلام نقل كرده است و در آخرش
حضرت فرموده: ثم اوصياؤه واحدا بعد واحد.
36. «غاية المرام» ص 361 حديث دوم، و «تفسير الميزان» ج 10 ص 199.و
در «كافى» بدين لفظ است: امير المؤمنين عليه السلام الشاهد من رسول الله، و رسول
الله على بينة من ربه.
37. اين روايت را ما در اينجا از «غاية المرام» نقل كردهايم ولى
مفصلا و مشروحا با مقدمات مذاكراتى كه بين قيس و معاويه اتفاق افتاده است در «كتاب
سليم بن قيس» از صفحه 199 تا صفحه 202 وارد است.
38. «غاية المرام» ص 361 حديث هفتم.
39. نسب عمرو عاص را ابن ابى الحديد در ج 6 ص 281 از «شرح نهج
البلاغة» اين طور ذكر كرده است: عمرو بن عاص بن وائل، و گويد: پدر او عاص بن وائل
يكى از مسخرهكنندگان به رسول خدا و اذيت كنندگان و دشمنان آن حضرت بوده است و خدا
درباره او به رسول خود اين آيه را فرستاد:
انا كفيناك المستهزئين .
40. «غاية المرام» ص 359 حديث اول، و «مناقب» خوارزمى طبع نجف ص 129
و ص 130.
41. ابن ابى الحديد در «شرح نهج البلاغة» ج 2 از صفحه 61 تا صفحه 73
در ضمن شرح خطبه بيست و ششم مفصلا طريق پيوستن معاويه با عمرو عاص را ذكر كرده است.
42. «شرح النهج» ج 6 از صفحه 280 تا 330.
43. «شرح النهج» ج 6 ص 282.
44. همان.
45. همان.
46. همان.
47. همان.
48. كتاب «سليم» ص 172.
49. عهدوا الى سلا جمل و وضعوه على راس رسول الله.سلى بچهدان و رحم
است كه بچه در آن زندگى مىكند و اگر پاره شود بچه و مادر هر دو مىميرند، به خلاف
مشيمه كه آن پوست نازكى است در داخل بچهدان كه روى بچه است و با بچه هنگام وضع حمل
خارج مىشود.
50. «شرح النهج» ج 6 ص 282.
51. همان.
52. «شرح نهج البلاغة» ج 6 ص 283.
53. «شرح نهج البلاغة» شرح خطبه 83 ج 6 ص 318 و ص 319.
54. «استيعاب» ج 3 ص 1185.
55. «شرح النهج» ابن ابى الحديد ج 6 ص 320، و «استيعاب» ج 3 ص 1186.
56. «شرح النهج» ج 6 ص 320.
57. «شرح النهج» ج 6 ص 320، و «استيعاب» ج 3 ص 1187.
58. «شرح النهج» ج 6 ص 321، و «استيعاب» ج 3 ص 1187.
59. «مناقب» خوارزمى طبع نجف ص 131.
60. «مناقب» خوارزمى ص 130 و ص 131.
61. «شرح نهج البلاغة» ابن ابى الحديد ج 2 ص 62.
62. «شرح نهج البلاغة» ابن ابى الحديد ج 2 ص 63.
در «مناقب» خوارزمى: و فطنته.
63. «شرح نهج البلاغة» ابن ابى الحديد ج 2 ص 63، و «مناقب» خوارزمى
ص 131.
64. «مناقب» خوارزمى ص 132.
65. «شرح نهج البلاغة» ابن ابى الحديد ج 6 ص 287.
66. «شرح النهج» ج 6 ص 295.
67. «ينابيع المودة» ص 99.
68. «غاية المرام» ص 361 حديث پنجم.
69. «تفسير الميزان» ج 10 ص 199.
70. «ينابيع المودة» ص 99.
71. «تفسير الميزان» ج 10 ص 201.
72. «ينابيع المودة» باب 26 ص 99.
73. همان.
74. همان.
75. «تفسير الميزان» ج 10 ص 201.
76. «الدر المنثور» ج 3 ص 324.
77. همان.
78. «شواهد التنزيل» ج 1 ص 275.
79. همان كتاب ص 276.
80. همان كتاب ص 278.
81. «غاية المرام» ص 359 حديث چهارم.
82. «غاية المرام» ص 360 حديث نهم.
83. همان كتاب ص 361 حديثسوم.
84. «تفسير الميزان» ج 10 ص 200.
85. «شواهد التنزيل» ج 1 ص 280.
86. همان كتاب ص 281.
87. «غاية المرام» ص 360 حديث دهم.
88. «مناقب» ابن المغازلى حديث 318 ص 270.
89. «ينابيع المودة» باب 26 ص 99.
90. «الدر المنثور» ج 3 ص 324.
91. «شواهد التنزيل» ج 1 از ص 276 تا ص 281.
92. پاورقى ج 1 ص 277 از «شواهد التنزيل» .
93. پاورقى ج 1 ص 279 از «شواهد التنزيل» .
94. «تفسير ابو الفتوح» ج 6 ص 256.
95. «غاية المرام» باب 61 ص 359.
96. «غاية المرام» باب 61 ص 360.
97. همان.
98. همان.
99. همان.
100. همان.
101. همان.
102. همان.
103. «غاية المرام» باب 62 ص 361.
104. همان.
105. غاية المرام باب 62 ص 362.
106. همان.
107. «تفسير الميزان» ج 10 ص 200.
108. «بحار الانوار» ج 9 ص 73.
109. همان.
110. همان.
111. «بحار الانوار» ج 9 ص 73.
112. همان.
113. همان.
114. همان.
115. «بحار الانوار» ج 9 ص 74.
116. همان.
117. همان.
118. همان.
119. همان.
120. همان.
121. همان.
122. «بحار الانوار» ج 9 ص 73.
123. «بحار الانوار» ج 9 ص 74
124. «بحار الانوار» ج 9 ص 74
125. «بحار الانوار» ج 9 ص 74.
126. در جلد اول «مناقب» ابن شهرآشوب ص 569 گويد: ابو عبيد فى «غريب
الحديث» : ان النبى قال لامير المؤمنين: ان لك بيتا فى الجنة و انك لذو
قرنيها.سويد بن غفلة و ابو الطفيل: قال امير المؤمنين: ان ذا القرنين كان ملكا
عادلا فاحبه الله و ناصح الله فنصحه الله، امر قومه بتقوى الله فضربوه على قرنه
بالسيف فغاب عنهم ما شاء الله ثم رجع اليهم فدعاهم الى الله فضربوه على قرنه الآخر
بالسيف فذلك قرناه، و فيكم مثله - يعنى نفسه لانه ضرب على راسه ضربتين احدهما يوم
الخندق و الثانى ضربة ابن ملجم - .
127. «تفسير ابو الفتوح رازى» ج 6 ص 256 تا ص 258
128. تعليقه ص 257 از ج 6 «تفسير ابو الفتوح» و ما عبارت شعرانى و
عبارت ابو الفتوح را در متن نقل به معنى نموديم.
129. «نهج البلاغة» ج اول ص 183.
130. «ذخائر العقبى» ص 89 از احمد حنبل در «مناقب» آورده است.و ابو
نعيم اصفهانى در «حلية الاولياء» ج 1 ص 64 از موسى بن عثمان حضرمى با سند خود از
اعمش از مجاهد از ابن عباس روايت كرده است كه قال: قال رسول الله صلى الله عليه و
آله: ما انزل الله آية فيها يا ايها الذين آمنو الا و على راسها و اميرها.
131. سوره مائده 5- آيه 56.
132. سوره مائده 5- آيه 68.
133. سوره مائده 5- آيه 4.
134. سوره مائده 5- آيه 4.
135. «ينابيع المودة» ص 53 باب هفتم.
136. اين حديث از احاديث متواتر است كه فريقين با اسناد كثيرى از رسول
خدا هنگام عزيمتبه غزوه تبوك نقل كردهاند و در غالب از مجاميع شيعه و سنى مذكور
است.
137. «نهج البلاغة» ج 2 ص 73 ضمن نامه به عثمان بن حنيف.
138. سوره رعد 13- آيه 43.
139. «نهج البلاغة» ج 1 ص 392 ضمن خطبه قاصعه.
140. «بحار الانوار» ج 3 ص 287 باب الوسيلة فى المعاد.
141. «بحار الانوار» ج 3 ص 285 باب الوسيلة فى المعاد.
142. «بحار الانوار» ج 3 ص 289 باب اللواء فى المعاد.
143. همان كتاب ص 290.
144. همان.
145. همان كتاب ص 287.
146. «البداية و النهاية» ج 7 ص 359، و «ذخائر العقبى» ص 77، و
«مطالب السئول» ص 13، و «نظم درر السمطين» ص 113، و «حلية الاولياء» ج 1 ص 64، و
«على و الوصية» ص 22 و ص 174، و «استدراكات على و الوصية» ص 382 نقلا عن «تاريخ»
ابن عساكر خطى.و در «غاية المرام» ص 520 شانزده حديث از طريق عامه و شش حديث در ص
521 از طريق خاصه، و در «الغدير» ج 6 از ص 61 الى ص 77 يكصد و سى و چهار مصدر از
مصادر اين حديث را ذكر كرده است.
147. «مستدرك الوسائل» ج 3 ص 197 ابواب المزار.
148. «مفاتيح الجنان» ص 255 زيارت ششم امير المؤمنين عليه السلام.
149. «مفاتيح الجنان» ص 356، 357.
150. «ديوان حميرى» ص 213، و «الغدير» ج 2 ص 217 و «مناقب» ابن
شهرآشوب ج 1 ص 569.
151. «الغدير» ج 2 ص 227.