1. سوره احزاب 33- آيه 33.
2. «غاية المرام» ص 281 تا ص 300.
3. همان.
4. «غاية المرام» ص 292 تا ص 300.
5. «الصواعق المحرقة» ص 85.
6. «الفصول المهمة» شرف الدين ط نجف ص 204 و نيز در «غاية المرام» ص
288 بعنوان حديث پانزدهم از «تفسير ثعلبى» با سند خود از اعمش از عطيه از ابو سعيد
خدرى از رسول خدا روايت كرده است و در تفسير «الدر المنثور» ج 5 ص 198 و در «كفاية
الطالب» گنجى ص 376 آورده است.
7. «الصواعق المحرقة» ص 85 و «الدر المنثور» ج 5 ص 198 و «ينابيع
المودة» ص 108 و «نظم درر السمطين» ص 238.
8. «الفصول المهمة» ص 204.
9. «غاية المرام» ص 287 حديث دوم و نيز در «غاية المرام» ص 288 به
عنوان حديثشانزدهم از ثعلبى با اسناد خود از ام سلمه آورده است، و نيز در «غاية
المرام» ص 291 حديثسى و هفتم از «فصول المهمه» ابن صباغ مالكى آورده است.و همين
خبر را با مختصر اختلافى در لفظ در «غاية المرام» ص 295 حديث چهاردهم از تفسير
قرآن محمد بن عباس ماهيار شيعى با سلسله سند شيعه از ام سلمه آورده است، و نيز در
«غاية المرام» ص 295 حديث هفدهم از محمد بن عباس ماهيار از ام سلمه و به عنوان
ديثبيستم از «امالى» شيخ طوسى از ام سلمه و به عنوان حديثبيست و يكم نيز از
«امالى» شيخ طوسى با سند ديگر از ام سلمه آورده است.و نيز در «غاية المرام» ص 299
حديثسىام از ابو على طبرسى از تفسير ابو حمزه ثمالى از ام سلمه آورده است، و در
«ذخائر العقبى» ص 22 و ص 23 از «معجم» ابن قبائى آورده است و نيز چندين روايت
ديگر از ترمذى در ص 21 آورده است.و در پاورقى از ص 205 «فصول المهمه» گويد: اين
حديث را احمد حنبل در ص 292 از جزء ششم «مسند» آورده و واحدى در تفسير اين آيه از
كتاب «اسباب النزول» ص 267 و ابن جرير در تفسير خود و ابن المنذر و ابن ابى حاتم و
ابن مردويه و طبرانى آوردهاند.و در «الدر - المنثور» ج 5 ص 198 از ابن جرير و ابن
منذر و ابن ابى حاتم و طبرانى و ابن مردويه آورده.و در «ينابيع - المودة» ص 107
مختصرا و در «نظم درر السمطين» ص 238 با مختصر اختلافى در لفظ، و «فصول المهمه»
ابن صباغ ص 8 با مختصر اختلافى در لفظ و در «مناقب» ابن المغازلى ص 304 مختصرا و
در «مطالب - السئول» ص 8 آورده است.
10. «غاية المرام» ص 287 حديثسوم، و در پاورقى ص 205 از «فصول
المهمة» گويد: اين حديث را احمد حنبل در ص 323 از جزء ششم از «مسند» خود آورده و
ثعلبى در تفسير آورده است.
11. «غاية المرام» ص 287 حديث چهارم.
12. «غاية المرام» ص 288 حديث نهم و «ذخائر العقبى» از دولابى ص 21
و «الصواعق المحرقة» ص 85 و «الدر المنثور» ج 5 ص 198 و «كنز العمال» ج 7 ص 204 و
«اسدالغابة» ج 4 ص 29 با مختصر اختلافى در لفظ - «كفاية الطالب» گنجى ص 372.
13. الة بر وزن عدة اصلش وال بوده استبر وزن وعد از ماده وال - و الا
بمعنى طلب نجات نمودن است، بنابراين الة به معنى نجات و فيض و رحمت است كما آنكه در
بعضى از روايات وارد است كه لما نظر الى الرحمة هابطة - الحديث.و شايد در اصل من
ندع بوده است و تصحيفا من تدع ضبط گرديده، بلكه ظاهرا من يدعو بوده است چنانچه در
بعضى ديگر از نسخ حديث است.
14. «غاية المرام» ص 289 حديث هجدهم و در «مستدرك» حاكم ج 3 ص 147
با مختصر اختلافى در لفظ آورده است، و نيز در «غاية المرام» ص 290 حديثسى و سوم
از حموينى نقل شده است.و در «ينابيع المودة» ص 108 اين روايت را از زينب با مختصر
اختلافى در لفظ آورده است - «شواهد - التنزيل» ج 2 ص 32 و ص 33.
15. مرط به معناى كساء و حوله غير دوخته است.مرحل: يعنى نقوش رحال ابل
يعنى جهاز شتران بر آن بود، و بعضى مرجل نوشتهاند از ماده مرجل يعنى ديگ و
بنابراين مفاد، آن مىشود كه در آن حله نقشهاى ديگ را يافته بودند.
16. «غاية المرام» ص 289 حديثبيست و دوم.و اين حديث را نيز در «غاية
المرام» ص 288 حديثيازدهم از «صحيح» بخارى از صفيه دختر شيبه از عائشه نقل
مىكند، و نيز از «صحيح مسلم» با سند خود از صفيه دختر شيبه از عائشه در ص 288 به
عنوان حديث دوازدهم نقل مىكند - «ينابيع المودة» ص 107 از «صحيح مسلم» و از حاكم
در «مستدرك» - «كفاية الطالب» گنجى ص 373، «مطالب السئول» ص 8، «شواهد التنزيل»
ج 2 ص 33 و ص 35 و ص 36 و ص 37.
17. «غاية المرام» ص 289 حديثبيست و پنجم.و مسلم در «صحيح» خود باب
فضائل اهل بيت - النبى ج 7 ص 130 و بيهقى در «سنن» ج 2 ص 149 و «تفسير» طبرى در
تفسير آيه ج 22 ص 5 و حاكم در «مستدرك» ج 3 ص 147 و تفسير «الدر المنثور» ج 5 ص
198 و «تفسير ابن كثير» ج 3 ص 485.
18. «غاية المرام» ص 289 حديثبيست و سوم، و «ذخائر العقبى» ص 24
مختصرا از احمد حنبل و مسلم، و «الدرر المنثور» ج 5 ص 198، و حديث عائشه را در
«كفاية الطالب» گنجى ص 374 آورده است.
19. «غاية المرام» ص 288 حديثسيزدهم.
20. معناى لغوف مفهوم نشد ولى در «شواهد التنزيل» وارد است كه: التف
عليهم بثوبه، و التفع عليهم بثوب، و جمع رسول الله بثوب عليهم.
21. «غاية المرام» ص 288 حديث هفدهم، و «شواهد التنزيل» ج 2 ص 37 از
جميع بن عمير با مختصر اختلاف لفظى و ص 38 و ص 39.
22. «غاية المرام» ص 288 حديث نوزدهم و «ذخائر العقبى» ص 23 مختصرا
از ابو حاتم و از احمد حنبل در «مسند» ، و در «مستدرك» حاكم ج 2 ص 416 و «مشكل
الآثار» طحاوى ج 1 ص 335 و «مجمع الزوائد» ج 9 ص 167 مختصرا و «الدر المنثور» ج 5 ص
198 و «سنن» بيهقى ج 2 ص 152 و تفسير «طبرى» در تفسير آيه مربوطه ج 22 ص 6 و
«ينابيع المودة» ص 108 مع اختلاف فى اللفظ و «مناقب» ابن المغازلى ص 305 و «تذكرة
الخواص» ص 133 و «شواهد التنزيل» ج 2 ص 39 و ايضا ص 41 و ص 45.
23. «غاية المرام» ص 287 حديث اول، و نيز با سند ديگر به عنوان حديث
پنجم آورده است.و اين حديث را حاكم در «مستدرك» ج 3 ص 147 آورده و گفته است: هذا
صحيح على شرط الشيخين و لم يخرجاه و اخرجه الذهبى فى «تلخيص المستدرك» و گفته است:
صحيح على شرط مسلم.
24. «غاية المرام» ص 290 حديثسى و يكم.
25. در صورت صحت و صدور اين فقره ممكن است همانطور كه صاحب «جنات
الخلود» براى حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام دو اسم به عنوان حسن و عبد الله قائل
است در اينجا رسول الله نام پدر حضرت قائم را به عنوان عبد الله ذكر كرده است.
26. اين روايت را از خوارزمى در «غاية المرام» ص 292 حديثسى و نهم و
از «امالى» طوسى در «غاية المرام» ص 296 حديثبيست و دوم آورده است.
27. «غاية المرام» ص 292 حديث چهلم، و «الصواعق المحرقة» ص 86 و
«الدر المنثور» ج 5 ص 199 و «ينابيع المودة» ص 108 مع اختلاف فى اللفظ عن ام سلمة.
28. «غاية المرام» ص 291 حديث اول.
29. «غاية المرام» ص 292 حديثششم.
30. «غاية المرام» ص 293 حديث هفتم.
31. «غاية المرام» ص 295 حديثيازدهم.
32. «غاية المرام» ص 300 حديثسى و دوم.
33. «غاية المرام» ص 300 حديثسى و سوم.
34. «ذخائر العقبى» ص 21 از ترمذى روايت كرده و گفته است كه:
حديثحسن است.و «مشكل الآثار» ج 1 ص 335 و «صحيح ترمذى» ج 12 ص 85 در تفسير آيه، و
«تفسير طبرى» ج 22 ص 7 و «تفسير ابن كثير» ج 3 ص 485 و «ينابيع المودة» ص 107، و
گفته است كه: در اين باب از ام سلمه و معقل بن يسار و ابو الحمراء و انس بن مالك
رواياتى است، و نيز گويد: در «سنن ترمذى» از ام سلمه نقل است كه: ان النبى صلى
الله عليه و سلم جلل على الحسن و الحسين و على و فاطمة كساء ثم قال: اللهم هؤلاء
اهل بيتى و خاصتى اذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا.فقالت ام سلمة و انا معهم يا رسول
الله؟ قال: قفى فى مكانك انك الى خير. هذا حديثحسن صحيح و هو احسن شىء روى فى هذا
الباب.و در همين باب از انس و عمر بن ابى سلمه و ابى الحمراء روايت است، و در «شرح
كبريت احمر» علاء الدوله سمنانى گفته است كه: اخرج البيهقى و الحاكم صححه نحو حديث
الترمذى عن ام سلمه.اين حديث را نيز ابن المغازلى در «مناقب» ص 303 آورده است -
«كفاية الطالب» گنجى ص 372.
35. «الدر المنثور» ج 5 ص 198، «مناقب» ابن المغازلى ص 304 مع اختلاف
لفظى.در «شواهد التنزيل» حسكانى از ص 22 تا ص 26 چندين روايتبا سندهاى مختلف از
ابو سعيد خدرى نقل مىكند.
36. در «فصول المهمه» به اين لفظ آورده است كه: بينما رسول الله صلى
الله عليه و آله و سلم فى بيتى يوما اذ قال الخادم - الخ.
37. «ذخائر العقبى» ص 21 و ص 22، «فصول المهمه» ابن صباغ ص 7.
38. «غاية المرام» ص 297 و ص 298.
39. اين حديث و امثال آن دلالت ندارند بر آنكه اهل بيت در وقت نماز
صبح خواب بودهاند و رسول - خدا آنها را بيدار مىنمود بلكه براى اهميت موضوع، رسول
خدا در خانه فاطمه عليها السلام هر روز هنگام طلوع فجر اين جمله را ادا مىفرمود.
40. و نظير آن را در «الدر المنثور» ج 5 ص 199 و در «نظم درر
السمطين» ص 239 با مختصر اختلافى در لفظ آورده است.
41. «غاية المرام» ص 295 حديث نوزدهم، و «شواهد التنزيل» حسكانى ج 2
ص 47.
42. «الدر المنثور» ج 5 ص 199، و خوارزمى در «مناقب» بنا به نقل
«غاية المرام» ص 290 حديثبيست و هشتم.
43. «مجمع الزوائد» ج 9 ص 169.
44. «الدر المنثور» ج 5 ص 199، و اين روايت را با مختصر تفاوتى در لفظ
در «مستدرك» ج 3 ص 158 و «اسد الغابة» ج 5 ص 521 و «مسند» احمد حنبل ج 3 ص 258 و
«تفسير ابن كثير» ج 3 ص 483 و «تفسير طبرى» ج 22 ص 5 آورده است، و در «غاية
المرام» ص 289 به عنوان حديثبيست و چهارم از «سنن ابو داود» و «موطا» مالك از انس
روايت مىكند، و نيز در ص 291 به عنوان ديثسى و هشتم از ابن صباغ از جامع ترمذى
روايت مىكند، و در «ينابيع المودة» ص 108 از انس با اختلاف در لفظ آورده و در
«مطالب السئول» ص 8 آورده است و «شواهد التنزيل» ج 2 ص 48 و ص 51 و در «فصول
المهمه» ابن - صباع ص 8 و نيز در «شواهد التنزيل» حسكانى ج 2 ص 11 تا ص 15 از انس
آورده است.
45. «الدر المنثور» ج 5 ص 199 و در «كفاية الطالب» گنجى ص 377 از ابو
سعيد خدرى با مختصر اختلافى در لفظ آمده و «شواهد التنزيل» ج 2 ص 50 و ص 51.
46. «الدر المنثور» ج 5 ص 199.
47. «غاية المرام» ص 289 حديثبيستم.
48. «غاية المرام» ص 290 حديثبيست و نهم و «شواهد التنزيل» ج 2 ص
29 و ايضا در ص 52 و در «كفاية الطالب» گنجى ص 376 نيز آمده است.
49. «غاية المرام» ص 299 حديثبيست و هشتم.
50. اين دو جمله از جملات آن حضرت كه ترجمه دو جمله «و انا صاحب يوم
الروح، و فى سنة سورة من القرآن» است، ظاهرا اشاره به تاويل و تفسير آيه 4 از سوره
70: معارج است: تعرج الملئكة و الروح اليه فى يوم كان مقداره خمسين الف سنة»
(فرشتگان و روح به سوى او بالا مىروند در روزيكه اندازه آن پنجاه هزار سال است)
.يعنى روز صعود روح كه روز قيامت و پنجاه هزار سال است در دست من است.و اين سالى كه
در اين سوره از قرآن يادآورى شده است در من منطوى است، و درباره اين مطلب ملاى رومى
در «مثنوى» جلد 6 ص 550 سطر 7 از طبع ميرخانى گفته است:
پس محمد صد قيامتبود نقد ز آنكه حل شد در فنائش حل و عقد زاده ثانى
است احمد در جهان صد قيامتبود او اندر عيان زو قيامت را همى پرسيدهاند كاى قيامت،
تا قيامت راه چند با زبان حال مىگفتى بسى كى ز محشر حشر را پرسد كسى به از اين گفت
آن رسول خوش پيام رمز موتوا قبل موت اى كرام همچنانكه مردهام من قبل موت ز آنطرف
آوردهام من صيت و صوت پس قيامتشو قيامت را ببين ديدن هر چيز را شرط است اين
51. «غاية المرام» ص 295 حديثسيزدهم.
52. «غاية المرام» ص 294 حديث نهم.و اين حديث را مفصلا در كتاب «على
و الوصية» ص 128 و ص 129 از خوارزمى نقل كرده و در ضمن مناشدات حضرت مىفرمايد:
امنكم احد يطهره كتاب الله غيرى...قالوا: لا.
53. «غاية المرام» ص 296 حديثبيست و سوم.
54. «غاية المرام» ص 296 حديثبيست و چهارم.
55. ظاهرا يجرحنى ما يجرحهم صحيح نباشد بلكه يحرجنى ما يحرجهم است كه
در كتابت تصحيف شده استبنابر اين معناى آن چنين مىشود: مرا به ملالت و خستگى در
مىآورد آنچه آنها را به ملالت و خستگى درآورد.
56. «غاية المرام» ص 67 و ص 68 حديث دوازدهم.
57. «على و الوصية» ص 77.
58. «كتاب سليم» ص 179 تا ص 182.
59. «كتاب سليم» ص 188.
60. «غاية المرام» ص 292 حديث چهل و يكم و ص 642 حديثبيست و هفتم.و
نيز حضرت امير المؤمنين عليه السلام استشهاد ديگرى به آيه تطهير در ضمن هفتاد
منقبتخود بيان مىفرمايد و در «غاية المرام» ص 295 به عنوان حديث دوازدهم آمده
است.
61. «كتاب سليم بن قيس هلالى» ص 134 تا ص 137، و «بحار الانوار» ج 8
ص 233 و ص 234 از سليم بن قيس.
62. «غاية المرام» ص 295 حديثشانزدهم و حموينى در «فرائد السمطين»
بنا به نقل «غاية المرام» ص 291 حديثسى و پنجم، و «ينابيع المودة» باب 90 ص 479
از حافظ جمال الدين زرندى در «نظم درر السمطين» نقل كرده است.
63. «مستدرك» حاكم ج 3 ص 199 باب فضائل حسن بن على عليهما السلام، و
«مجمع الزوائد» هيثمى باب فضائل اهل البيت، و «ينابيع المودة» ص 107 عن ابن سعد
مختصرا.
64. «غاية المرام» ص 297 حديثبيست و ششم.
65. «غاية المرام» ص 298 حديثبيست و هفتم، و «تفسير ابن كثير» در
تفسير آيه تطهير ج 3 ص 486، و «شواهد التنزيل» ج 2 ص 17.
66. «مجمع الزوائد» ج 9 ص 172 باب فضائل اهل البيت، «شواهد التنزيل»
ج 2 ص 18 و در ص 19 به سند ديگر.
67. «ناسخ التواريخ» جلد سيد الشهداء طبع اسلاميه ج 2 ص 372، و در
«ينابيع المودة» ص 108 اين شعر را به حضرت سيد الشهداء نسبت داده است:
نحن و جبريل غدا سادسنا و لنا الكعبة ثم الحرمين
68. «ناسخ التواريخ» ج 2 ص 41.
69. همان كتاب ص 121 و «جلاء العيون» شبرج 2 ص 143.
70. «ناسخ التواريخ» مجلد سيد الشهداء ج 2 ص 158.
71. «لهوف» ص 157
72. «مقتل» خوارزمى طبع نجف ج 2 ص 61.
73. «تفسير طبرى» ج 22 ص 7.
74. «تفسير ابن كثير» ج 3 ص 486.
75. «روح المعانى» ج 25 ص 31.
76. «الفصول المهمة» طبع پنجم ص 221.
77. «ارشاد» مفيد ص 265، و «جلاء العيون» شبرج 2 ص 241.
78. «لهوف» ص 162 و «جلاء العيون» شبر ج 2 ص 256.
79. «لهوف» ص 136 و «جلاء العيون» شبر ص 235.
80. «لهوف» ص 146 و «جلاء العيون» شبر ص 242.
81. «غاية المرام» ص 293 حديث هشتم.
82. «غاية المرام» ص 298 حديثبيست و نهم.
83. «خصائص» نسائى ص 4، «شواهد التنزيل» ج 2 ص 20 و ص 21 سه خصلت را
از سعد روايت مىكند.
84. «مستدرك» ج 3 ص 147.
85. «مشكل الآثار» ج 1 ص 336.
86. «تفسير طبرى» ج 22 ص 7.
87. «تفسير ابن كثير» ج 3 ص 485.
88. «غاية المرام» ص 287 حديث هفتم.
89. «تاريخ طبرى» ج 3 ص 289 و «البداية و النهاية» .
90. «مسند» احمد حنبل ج 1 ص 321 الطبع الاول، و «الرياض النضرة»
للمحب الطبرى ج 2 ص 269 و «مجمع الزوائد» ج 9 ص 119.
91. «مشكل الآثار» ج 1 ص 336.
92. «غاية المرام» ص 288 حديث هشتم، و در «مسند» احمد ص 298 جلد ششم
به مسند ام سلمه از شهر بن حوشب روايت كرده است، و نيز در «تفسير طبرى» ج 22 ص 6 و
«مشكل الآثار» ج 1 ص 335.
93. «غاية المرام» ص 287 حديثششم، «شواهد التنزيل» ج 2 ص 43 و ص
44.
94. «اسد الغابة» ج 2 ص 20.
95. «فصول المهمه» ابن صباغ ص 8، گويد: اين شعر را بعضى در طهارت اهل
بيتسرودهاند.
96. «مناقب» ابن المغازلى ص 307.
97. «مطالب السئول» ص 8.
98. بالاخص در كتاب «غاية المرام» بحرانى و «عبقات الانوار» مير حامد
حسين هندى و «شواهد - التنزيل» حاكم حسكانى.
99. راجع به آيه تطهير يك مطلب بايد بحث و تدقيق گردد و روشن شود كه
لغت اهل البيتبه چه عنايتى ذكر شده است، آيا عنايت اين است كه آنها ساكنان هميشگى
بيت رسول الله هستند و با آن حضرت در يك خانه زندگى مىكنند؟ كه البته موجب اشكال
است، يا مقصود نسل آن حضرت است؟ يا اساسا از اول از لغتبيتيك مفهوم معنوى انسانى
در نظر گرفته شده است.بنابر بعضى از معانى، رسول خدا خود از اهل البيت و فردى از
اهل البيت است، و بنا بر بعضى از معانى دگر ايشان خودشان از اهل لبيتخارجند و
معمولا معصومين ديگر را اهل بيت رسول الله مىخوانند و خود ايشان اهل بيت رسول الله
خوانده نمىشوند، علاوه چگونه است كه گاهى ابن عباس و محمد ابن الحنفيه تا رسد به
زيد بن على بن الحسين خود را از اهل البيت مىخوانند؟ و چون از نقطه نظر روايات
وارده، اهل البيت اختصاص به پنج تن و نه امام از ذريه حضرت سيد الشهداء دارد
استفاده اين معنى از اهل البيتبه عنايتخاصه لغويه و استعماليه شايان دقت است.
100. سوره يس: 36- آيه 83.
101. در «نهاية» ابن اثير ج 2 ص 200 گويد: الرجس: القذر و قد يعبر عن
الحرام و الفعل القبيح و العذاب و اللعنة و الكفر.و در «لسان العرب» ج 6 گويد:
الرجس: القذر...و الرجس: العذاب كالرجز و اما الرجز فالعذاب و العمل الذى يؤدى الى
العذاب، و الرجس فى القرآن: العذاب كالرجز، و قال ابن الكلبى فى قوله تعالى: فانه
رجس، الرجس: الماثم، و قال مجاهد: كذلك يجعل الله الرجس قال: مالا خير فيه، و قال
ابو جعفر:
انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا قال:
الرجس الشك.انما الخمر و الميسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه،
قال الزجاج: الرجس فى اللغة اسم لكل ما استقذر من عمل فبالغ الله فى اسم هذه
الاشياء و سماها رجسا، و يقال: رجس الرجل رجسا و رجس يرجس: اذا عمل عملا قبيحا، و
قال ابن الكلبى: رجس من عمل الشيطان اى ماثم، و فى الحديث: اذا كان احدكم فى الصلاة
فوجد رجسا او رجزا فلا ينصرف حتى يسمع صوتا او يجد ريحا، و رجس الشيطان: وسوسته.
و در «تاج العروس» ج 4 ص 159 گويد: و الرجس بالكسر: القذرا و الشىء
القذر، و قال ابن الكلبى فى قوله تعالى:
فانه رجس او فسقا ، و كذا فى قوله تعالى:
رجس من عمل الشيطان .قال الرجس: المآثم و الرجس: العذاب و العمل
المؤدى الى العذاب.و فى التهذيب: و اما الرجز فالعذاب و العمل الذى يؤدى الى
العذاب، و الرجس العذاب كالرجز قلبت الزاى سينا كما قيل: الاسد و الازد.و قال ابو
جعفر فى قوله تعالى:
انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا
اى الشك.و رجس (كفرح و كرم) رجسا و رجاسة ككرامة عمل عملا قبيحا.و قال
فى «مجمع البحرين» قوله تعالى:
كذلك يجعل الله الرجس على الذين لا يؤمنون : اى اللعنة فى الدنيا و
العذاب فى الآخرة.قوله: فزادتهم رجسا الى رجسهم: اى نتنا الى نتنهم، و النتن عبارة
عن الكفر اى كفرا الى كفرهم.قوله: انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت: اى
الاعمال القبيحة و المآثم، و الرجس لطخ الشيطان و وسوسته.و در «شرح قاموس اللغة»
گويد: رجس: پليدى.
102. يك فقره از زيارت جامعه كبيره.
103. «الكلمة الغراء» پاورقى ص 217 و ص 218.
104. «غاية المرام» ص 293 حديث پنجم.
105. «غاية المرام» ص 293 حديث چهارم.
106. «غاية المرام» ص 292 حديث دوم و ص 293 حديثسوم.
107. «غاية المرام» ص 295 حديث پانزدهم.
108. «نهج البلاغة» طبع مصر با حواشى عبده ص 154.
109. «شرح نهج البلاغة» ابن ابى الحديد 20 جلدى ج 6 ص 375 الى ص 377
و عين اين مطلب را نيز از ابن ابى الحديد محدث بحرانى در «غاية المرام» ص 291 تحت
عنوان حديثسى و ششم نقل كرده است.
110. يك فقره از زيارت جامعه كبيره.
111. «ديوان السيد الحميرى» ص 66.
112. سوره مائده: 5- آيه 6.
113. سوره آل عمران 3- آيه 42.
114. سوره احزاب 33- آيه 28 تا 34.
115. «الدر المنثور» ج 5 ص 198 و «الصواعق المحرقة» ص 85.
116. «الدر المنثور» ج 5 ص 198.
117. «ميزان الاعتدال» ج 3 از ص 93 تا ص 97.
118. «الكلمة الغراء» ص 209 تا ص 213.
119. «اسباب النزول» ص 267.
120. «دلائل الصدق» مظفر ج 2 ص 95.
121. «الكلمة الغراء» ص 213.
122. در «الغدير» ج 5 ص 266 اين مطلب را از بعضى از معتمدين نقل كرده
است.
123. «صحيح مسلم» باب فضائل على عليه السلام.
124. «الدر المنثور» ج 5 ص 198.
125. در «غاية المرام» ص 289 حديثسى و يكم از على بن ابراهيم در
تفسير خود از ابى الجارود از حضرت باقر عليه السلام در آيه تطهير روايت اجتماع اهل
بيت را در زير كساء نقل مىكند و پس از آن مىگويد: قال ابو الجارود: و قال زيد بن
على بن الحسين: ان ذلك جهل من الناس الذين يزعمون انما اراد بهذه الآية ازواج النبى
و قد كذبوا و اثموا، و ايم الله لوعنى بها ازواج النبى لقال: ليذهب عنكن الرجس و
يطهركن تطهيرا و لكان الكلام مؤنثا كما قال: و اذكرن ما يتلى فى بيوتكن و لستن كاحد
من النساء.
126. سوره نمل 27- آيه 34 و 35.
127. «الكلمة الغراء» ص 217.
128. در «غاية المرام» ص 289 حديثبيست و ششم از مسلم در «صحيح» خود
از زيد بن ارقم روايت كرده است كه قال: قام رسول الله خطيبا بما يدعى خما بين مكة و
المدينة محمد الله و اثنى عليه و وعظ و ذكر ثم قال: اما بعد ايها الناس انما انا
بشر يوشك ان ياتينى رسول ربى و اجيب و انا تارك فيكم ثقلين اولهما كتاب الله فيه
الهدى و النور فخذوا بكتاب الله و استمسكوا به، فحث على كتاب الله و رغب فيه ثم
قال: و اهل بيتى، اذكركم الله فى اهل بيتى، اذكركم الله فى اهل بيتى، اذكركم الله
فى اهل بيتى، اذكركم الله فى اهل بيتى.فقال حصين: من اهل بيته يا زيد؟ اليس نساوه
من اهل بيته قال: لا، و لكن اهل بيته من حرم الصدقة بعده.و در صفحه 290 حديثبيست و
هفتم از مسلم در «صحيح» خود با سند ديگر از زيد بن ارقم روايت كند قال: قال رسول
الله: انى تارك فيكم الثقلين احدهما كتاب الله، هو حبل الله من اتبعه كان على الهدى
و من تركه كان على ضلالة، فقلنا: من اهل بيته، نساؤه؟ قال: لا، ايم الله ان المراة
تكون مع الرجل العصر ثم الدهر يطلقها فترجع الى اهلها و قومها، اهل بيته اصله و
عصبته الذين حرموا الصدقة بعده.
129. «غاية المرام» ص 291 حديثسى و چهارم، حموينى با سند خود از زيد
بن ارقم روايت كرده است كه: خطبنا رسول الله فقال: الا انى تركت فيكم الثقلين
احدهما كتاب الله عز و جل، من معه كان على الهدى، و من تركه كان على ضلالة، ثم اهل
بيتى، اذكركم الله فى اهل بيتى - ثلاث مرات - ، فقلنا: من اهل بيته، نساؤه؟ قال:
لا، اهل بيته عصبته الذين حرموا الصدقة بعده: آل على و آل العباس و آل جعفر و آل -
عقيل.
130. «الصواعق المحرقة» ص 85.