درس دهم
لزوم امام زنده براى تمتع دلها
بسم الله الرحمن الرحيم
و صلى الله على محمد و آله الطاهرين و لعنة الله على اعدائهم اجمعين
من الآن الى قيام يوم الدين و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم.
قال الله الحكيم فى كتابه الكريم:
«و جعلناهم ائمة يهدون بامرنا و اوحينا اليهم فعل الخيرات و اقام
الصلوة و ايتاء الزكوة و كانوا لنا عابدين» (1)
اصل عليت و معلوليت
تمام موجوداتيكه در اين عالم مشاهده مىشود، هر يك داراى اصل و علتى
است كه در پيدايش خود مستند بدان است، و نيز تغييرات و تبديلاتى كه در آنها واقع
مىشود مستند بعللى است.
اگر سنگى را به شيشهاى زنيم مىشكند، و اگر در جوئى آب جارى كنيم، تا
جائيكه امكان دارد آب جارى مىشود، و نقاط متصل بخود را مرطوب و حتى در خلل و فرج
كوهها هر جا كه مجال براى جريان داشته باشد جارى مىشود.
اين يك اصل كلى در پيدايش و تغييراتى است كه در موجودات عالم مشهود
است.
تاثير مجالست در انسان
اخلاق و ملكات و عقائد و روحيه افراد بنى آدم نيز از اين اصل كلى خارج
نيست، بتجربه ثابت است كه معاشرت با نيكان بر روى انسان اثر مىگذارد، و معاشرت با
بدان نيز مؤثر است، چه بسا شخص پاكفطرت و نيك كردارى كه در اثر برخورد با رفيق
نااهل، كمكم و رفته رفته آن صفاى باطن خود را از دست داده، دلش تاريك، و روحش خفه
گرديده است، و بالعكس شخص زشت كردارى در اثر برخورد با صاحب دلى، تغيير روش داده، و
كمكم نيت و بتبع آن افعالش صالح، و نيكو شده است.
لذا در تعاليم اسلام بسيار وارد است كه انسان خوب استبا نيكان صحبت
داشته باشد، و از انس و دلبستگى با اشرار خوددارى كند، حتى مجالستيك جلسه در انسان
مؤثر است، خواه به سكوت بگذرد، و خواه به مذاكره، چون تاثير ارواح در يكدگر محتاج
به مذاكره نيست، دو روحى كه با يكديگر انس و ملايمت دارند هر يك به روى ديگرى اثر
مىگذارد.
انسان براى آنكه اخلاق و صفات او به اخلاق و صفات انسانى كامل درآيد،
بايد دل و روحيه خود را به اصل و علت اخلاق و صفات نيك آشنا كند، تا در اثر برخورد،
آن محامد در انسان اثر بگذارد، بايد كانون دل خود را به منبع علم و معرفت و حيات
متصل كند، تا از آن نيز بقدر سعه و استعداد در او علم و معرفت و حياتى حاصل گردد.
همانطور كه در لولهكشى آب شهرها يك منبع عظيم موجود و بخانههاى
بسيار، طبق ظروف و استعدادات، آب داده ميشود، همينطور علت و منبع حيات و معرفتبايد
بوسيله تسليم و پيروى و خضوع دلها بقدر سعه و ظرفيت آنها، آنها را اشباع و سيراب
نمايد.
و براى اين موضوع دو امر ضرورت دارد، يكى وجود آن اصل و علت، يعنى
مبدء افاضه علم و حيات، و ديگرى تسليم و تلقى و خضوع، تا آن علتبتواند كار خود را
بنمايد، چون تسليم براى تلقى علم و معارف حكم شروط را داشته و از مقدمات معده محسوب
مىگردد.
قلب امام كانون افاضه علوم است
مبدا افاضه علم، قلب امام است، كه بواسطه سيطره بر ملكوت موجودات، بهر
موجود بقدر استعداد افاضه مىكند«و جعلناهم ائمة يهدون بامرنا» (2)
هدايتبه امر خدا، همان رهبرى افراد بشر است، از راه ملكوت و نفوس
آنها.
فلذا هميشه بايد در عالم امام زنده باشد و از آيه«يوم ندعوا كل اناس
بامامهم» (3) استفاده كرديم كه امام در هر زمان موجود است، و بوسيله آن
يك يك از افراد بشر خوانده مىشوند، و اين يك اصل مسلم و صحيحى است كه در ميان جميع
اديان و مذاهب عالم، مذهب اسلام در روى آن اتكاء دارد، و تعيين امام بر جامعه را از
طرف خدا مىداند، و او را صاحب قلب و محيط بر ملكوت و معصوم از خطا و گناه معرفى
مىكند، و شيعه كه بر اساس تعاليم اسلام از اين موضوع بهرمند است، روش خود را بر
واقع و حقيقت دستورات اسلام قرار داده، و اهل تسنن كه اين موضوع را مراعات نمىكنند
دستشان از منبع حيات و علم كوتاه، و همانطور كه سابقا اشاره شد از اسلام بالمعنى
الحقيقى بىبهرهاند.
و روى همين اصل است كه بعد از رسول خدا نياز به امام زنده است، كه
وجود مقدس اميرالمؤمنين عليه السلام باشد، اين براى آن است كه توسط آن قلب زنده و
بيدار كه در عالم جمع واقعست، افراد بنى آدم به بهره حيات و علوم خود مىرسند، و
الا اگر مجرد عمل كافى بود با نداى كفانا كتاب الله هر كس در زاويه نفس، و بيغوله
تاريك آن مىخزيد، و تا آخر عمر قدمى از نفس و هواى آن فراتر نمىگذارد.
چون القا كننده معارف قرآن به قلب انسان، امام است، و بدون آن انسان
نابيناى متهوس به شهوات و منغمر در لذات، آيات قرآن را وسيلهاى براى رسيدن به
منويات خود تفسير و تاويل مىكند، و بنابراين هر چه عمل كند از دائره اميال نفسانيه
او خارج نيست، و چنين قرآنى بدون روح زنده و دراك امام، لا يزيد من الله الا بعدا.
شيعه اساس تعليم اسلام را بر امامت ميداند
شيعه مىگويد اساس تعاليم اسلام بر اساس امامت است. در زمان رسول الله
خود آن حضرت امام بودهاند، و توسط آن قلب بيدار كه در منبع علوم«فاوحى الى عبده
ما اوحى» (4) قرار گرفته، به دلهاى امت افاضه معارف مىگردد، و بعد از
آن حضرت توسط ائمه اطهار، يكى بعد از ديگرى تا حضرت بقية الله الاعظم عجل الله
تعالى فرجه الشريف، توسط آن كانونهاى حيات و معرفت، هر قلبى به اندازه سعه خود
اشباع مىشود.
و اما موضوع ديگر تسليم و خضوع و پيروى از امام است كه قلب را مستعد و
آماده تلقى و اخذ معارف و علوم مىكند، و اين خصوصيت در شيعه است، لذا ديده مىشود
كه در شيعه صفت محبت، و وفا و صفا، و انفاق، و ايثار و قضاى حوائجبشر، و رقت قلب،
و عاطفه و نظاير آنها از صفات پسنديده به مقدار معتنابهى از عامه بيشتر است، اين
بوسيله روح تسليم و خضوع در مقابل معلم بشريت و مبدء تعليم و تربيت است، خواه امام
حضور داشته باشد و خواه غائب باشد، چون تاثير و تاثر ارواح نياز بسيارى به حضور
ندارد، ماده نيست كه شرط تاثيرش در ماده ديگر، قرب مكانى و مماسه خارجى باشد، تاثير
فعليت نفس فعال، در استعدادات نفوس قابله است، و چون عالم ملكوت از زمان و مكان
بيرون است، لذا در هر قلبى تاثير فعليت آثار حياتى امام را مىتوان يافت، امام اگر
در مشرق عالم باشد و پيرو امام در مغرب، باز قلب پيرو استفاده خود را مىبرد،
همانطور كه انسان در اثر محبتبه فرزند هميشه بياد اوست، چه فرزندش در نزد او باشد،
يا سفر كند، صورت فرزند در دل اوست، و هميشه با اوست، همينطور اگر جلوات امام در
قلب مؤمن پيدا شود، هر جا باشد در اثر انعكاس آن صورت حقه از آن معدن بيكران آب
حيات برخوردار مىشود.
لذا شيعه و لو در زمان غيبت، بعلت توجه كامل به مصدر خيرات و علوم از
آن كانون علم و معرفتبهرمند مىشود، گر چه بدون ترديد حضور امام اثرش بيشتر و
فوائدش بمقدار فراوانى زيادتر است، بخلاف غير شيعه كه دل آنها باين معدن ارتباطى
ندارد، نفس آنها در خود متحير و راهى بخارج از خود باز نمىنمايد.
شيعه داراى ملاطفت و رقت و ملايمت است
ابن ابى الحديد ميگويد: و بقى هذا الخلق متوارثا متناقلا فى محبيه و
اوليائه الى الآن كما بقى الحسد و الخشونة و الوعورة فى الجانب الاخر، و من له ادنى
معرفة باخلاق الناس و عوائدهم يعرف ذلك (5)
پس از آنكه قدرى از صفات اميرالمؤمنين عليه السلام را ذكر مىكند
مىگويد: و اين اخلاق به نحو توارث در محبين و دوستان آن حضرت نقل شده، و الى الآن
وجود دارد، كما آنكه آن حسد و خشونت و سنگين دلى در جانب ديگر كه غير شيعه است
موجود است، و كسيكه كوچكترين معرفتبه اخلاق مردم و نتائج افعال مكتسبه آنان داشته
باشد اين سر و حقيقت را به خوبى ادراك مىكند.
در اثر اتصال قلوب پيروان امام بقلب امام معارف و علوم الهيه در قلب
جارى مىشود، و علت آنكه مؤمنين در بهشت داراى نهرهاى آب زلال هستند در اثر همان
اتصال قلب و بهرمند شدن از چشمه فضائل آنانست. در قرآن مجيد بسيار ديده مىشود كه
براى مؤمنين در بهشت«جنات تجرى من تحتها الانهار»را وعده ميدهد مانند:
بهشت تجلى صفات و اعمال است
«ان الله يدخل الذين آمنوا و عملوا الصالحات جنات تجرى من تحتها
الانهار» (6)
خداوند مؤمنينى را كه عمل شايستهاى انجام دهند در بهشتهائى كه درختان
آن سر به هم آورده، و زمين آنرا سايه انداخته، و از تابش آفتاب حفظ مىكند، و در
آنجا نهرهائى جريان دارد وارد مىكند، چون سابقا گفتيم كه بهشت، ظهور و بروز عالم
نفس مؤمن است در آخرت، و چون نفس مؤمن بعلت اطمينان به خدا و سكينه و آرامش كه پيدا
نموده است، از حرارت و سوختگى ياس و ناكامى و گرد و غبار و طوفان خاطرات شيطانى، و
نوسانهاى فكرى، و اضطرابات اخلاقى، نجات پيدا كرده و در رحمتخدا و مقام امن و امان
دلخوش بوده، و با يك دنيا نشاط و لذت حتى در دقيقترين دقائق مانند سكرات مرگ دل
بخدا داده، وآرام و داراى مقام سكينه مىباشد، لذا در آخرت كه ملكوت اشياء ظهور
مىكند، ملكوت نفس مؤمن بصورت بهشتى است كه درختان آن باندازهاى سر بهم آورده، و
شاخ و برگهاى اعمال صالحه در هم فرورفته، و زمين را سايه انداخته است، كه ابدا در
آنجا از تابش سوزنده خورشيد گداخته، يا طوفان حوادث، و گرد و غبار خيالات، و خواطر
شيطانيه، راه ندارد.
چه ما بهشت را از نقطه نظر تجسم اعمال ظهور ملكوت نفس مؤمن بدانيم، يا
بعنوان جزاى مترتب بر عمل بدانيم، در هر حال نتيجه يكى است،
شاهد بر اين معنى خطابى است كه خداى تعالى شانه بآدم بوالبشر قبل از
ورودش در اين نشاه مىكند«فقلنا يا آدم ان هذا عدو لك و لزوجك فلا يخرجنكما من
الجنة فتشقى-ان لك الا تجوع فيها و لا تعرى-و انك لا تظمئوا فيها و لا تضحى»
(7)
خداوند در خطاب بآدم فرمود: در اين بهشت كه خواطر نفسانيه نيست، و
اضطرابات خيالات و قواى واهمه راه ندارد، هيچگاه گرسنه و عريان نخواهى شد، و هيچگاه
تشنه و آفتاب زده نخواهى شد، گرسنگى و تشنگى، و عريانى و گرما، و حرارت و گداختگى،
بر اثر تسلط نفس اماره بر انسان بوده، ولى در بهشت كه قلب انسان آرام و هيچ
خاطرهاى به انسان راه ندارد آنجا«فى مقعد صدق عند مليك مقتدر» (8) جاى
استراحت است.
افرادى هم كه با ايمان و عمل صالح از دنيا رجوع بخدا مىنمايند، در آن
بهشت تفصيلا قرار گرفته، و در زير سايه درختان سر بهم آورنده آن ميآرمند.
نهرهاى جارى در بهشت
و اما نهرهاى جاريه در اين بهشتها همانا علوم و معرفتى است، كه موجب
حيات قلب بوده است، چون مؤمنين با علم و معرفت و اقرار به وحدانيتخدا، و صفات و
اسماء ذات مقدس او، و اقرار بحقانيت امام و پيغمبر قلب خود را از اين علوم آبيارى
كردهاند، در آنجا نيز ظهور اين علوم كه حيات قلب استبصورت نهرهاى آب كه زنده
كننده زمين خشك مىباشد بروز و ظهور خواهد نمود. تمام مؤمنينى كه عمل صالح انجام
دهند، كه از جمله اقرار بامام وقت است از اين نهرها برخوردار خواهند بود، بلكه
مىتوان ميزان عمل صالح را از عمل غير صالح همان امضا و عدم امضاى امام دانست، هر
فعلى را كه امام امر كند صالح و هر فعلى را كه نهى كند غير صالح خواهد بود، بعلت
آنكه نظر امام و ديد امام، نظر واقعبين و حقيقتبين است، و بنابراين تجاوز از كلام
امام انحراف از متن واقع و حقيقت نفس الامر است.
اما افرادى كه دل به امام خود ندادهاند، و از آن منبع فيض استفاده
ننمودهاند، دل آنها خشك و بىطراوت و بىصفا و بىمحبت و بىمعرفت، چون مشكى
پوسيده و پاره، و خشك شده، قابليت انعطاف و ظرفيتخود را از دست داده است، آب آنان
همان حرمان و حسرت و ندامت است كه بصورت فلز گداخته در كام آنها ريخته مىشود.
«مثل الجنة التى وعد المتقون فيها انهار من ماء غير آسن و انهار من
لبن لم يتغير طعمه و انهار من خمر لذة للشاربين و انهار من عسل مصفى و فيها من كل
الثمرات و مغفرة من ربهم كمن هو خالد فى النار و سقوا مائا حميما فقطع امعائهم»
(9)
نهرهاى چهارگانه در بهشت
در اين آيه مباركه چهار نهر را در بهشت ذكر مىكند: اول نهرهائى است
كه آب زلال كه بوى آن متعفن نشده است. چون آب در عالم طبيعتحيات موجودات است.
«و جعلنا من الماء كلشئى حى» (10)
نهرهاى آب
و حيات دل به علم و معرفتخداست، لذا نهرهاى علم و معرفت كه در قلوب
جارى است، در آنجا بصورت نهرهاى زلال، و غير متغير، ظاهر و بارز است، و مراد از
انهار، اصناف و انواع علوم و معارف حقه حقيقيه است، كه حيات قلب منوط به آن است، و
غرائز انسان بدان سيراب و اشباع مىگردد، و مراد از غير آسن، متعفن نشدن و متغير
نشدنآن علوم بوهميات و تشكيكات و عادات باطله، و سنن ضاله، و اعتقادات فاسده خواهد
بود،
و اين نهر اختصاص به افرادى دارد كه در راه خدا به مقام قلب رسيده، و
از علوم حقه الهيه بدون دخالت تغيير نفس بهرهمند شدهاند.
نهرهاى شير
دوم نهرهائيست از شير كه طعم آن تغيير نكرده است، و اين نهرها ظهور و
بروز علومى است كه براى مبتدئين در سير راه خدا مفيد بوده است، چون شير غذاى كودك
است، و علومى كه متعلق به افعال و اخلاق باشد، مانند علوم شرايع و حكمت عمليه، چون
عنوان مقدميتبراى عمل و تزكيه نفس دارند، لذا ظهور آن كه اين نهرهاست اختصاص
بضعفائى دارد كه مستعد سير در منازل نفس را داشته، و به سبب پرهيز از معاصى و رذائل
اخلاق قابليت وصول به مقام قلب را دارند، ولى هنوز به آنمقام نرسيدهاند، و بواسطه
فراگرفتن مقدمات از علم شرايع و اخلاق و عمل نمودن بآن در صدد تقويتبنيه روحى
برآمدهاند.
و عدم تغيير طعم اين نهرهاى شير، اشاره بعدم آلودگى اين علوم به نيات
فاسده و اهواء و بدع باطله و اعمال و تعصبات جاهلى است كه آن علوم را از فضيلت و
خاصيتخود ساقط و آنها را تبديل بسم مهلك مىنمايد.
نهرهاى شراب
سوم نهرهائيست از خمر كه براى خورندگانش لذت فراوان دارد، خمر در دنيا
گر چه مادهايستخبيث، و بدبو، و بدطعم، كه عقل را تخدير نموده، و از حس و ادراك
ساقط نموده، و انسان را در رديف بهائم سقوط مىدهد،
لكن خمر آخرت، جذبات الهيه است، كه در اثر تجليات صفات و اسماء در قلب
پيدا مىشود، و چنان عقل را مبهوت و حيران مىسازد، كه با وجود مشاهده آن اسماء
كليه و صفات الهيه غير محدوده، عقل دورانديش و محافظهكار و مصلحت انديش را ساقط
نموده، و بكلى مراتب هستى را فراموش مىنمايد، و چون در او اين خاصيت موجود است،
تعبير به خمر شده است.
ولى اين خمر انسان را از مرتبه عقل به بالاتر كه مرتبه شهود و قلب است
رهبرى مىكند.
بنابراين «انهار من خمر» ، ظهور اصناف و انواع محبت صفات و ذات خداست
كه براى شاربين كه كاملين و بالغين بدرجه شهود هستند، و استعداد مشاهده حسنتجليات
صفات و شهود جمال ذات را پيدا نموده، و ديوانه و مشتاق جمال مطلق حضرت ربوبى
گشتهاند، و به مقام روح رسيده، و مستغرق در انوار الهى شدهاند، موجب لذت و بهجت و
سرور و حبور خواهد بود.
نهرهاى عسل تصفيه شده
چهارم نهرهائيست از عسل تصفيه شده كه در آن از شمع و كثافات و مواد
قذره چيزى ديده نمىشود، و چون عسل بسيار شيرين است، لذا آن حلاوتهائى كه از واردات
از عالم قدس، و بارقههاى نورانى، و لذتهائى كه در حالات مختلفه براى متوسطين در
راه خدا پيدا مىشود، و آنها را در ذوق و وجد و توجه بخدا ميآورد، و متوجه بكمال
خود مىنمايد، در آنجا بصورت نهرهائى از عسل مصفى كه خالى از شوائب كدورات و
دخالتها و تسويلات نفس است ظهور پيدا مىكند البته اين اختصاص به افرادى دارد كه در
مقام ذوق آن جذبات بوده، و هنوز بمرحله سكر در اثر مشاهده تجليات در نيامدهاند.
بنابر آنچه گفته شد نهرهاى شير علوم است كه در مبتدئين و ضعفاى از راه
پيمايان راه خدا است، و نهرهاى عسل اختصاص به افراد متوسط دارد، كه با ملاحظه جذبات
الهى و مشاهده صفات سرگرمند، و نهرهاى خمر اختصاص به افرادى دارد كه بواسطه تجليات
جمال و عشق بدان ذات لايزال، هستى خود را فراموش كرده، محو در انوار او شدهاند،
و مراد از كريمه شريفه«و سقيهم ربهم شرابا طهورا»همان شرابى كه آنها
را از تمام تعلقات دنيويه از مال و مئآل و فرزند و عيال و جاه و اعتبار پاك و
پاكيزه مىكند، و نفس خورنده را از اينمراحل صعود مىدهد.
نهرهاى آب زلال غير متغير و متعفن اختصاص به افرادى دارد كه به مقام
قلب رسيده، و همه گونه علوم و معارف الهيه در قلب آنان بدون دخالت نفس و زيغ اهواء
طلوع نموده است،
افرادى از متوسطين هستند، كه در اثر تجليات صفات خدا و مشاهده اسماء
محو جمال او مىگردند، براى آنكه طلب و عشق آنها هميشه زنده باشد و حرارت در آنها
به اندازه كافى موجود باشد، در كاسههاى شراب آنها قدرى از نهر زنجبيل كه ماده گرم،
و با حرارتى است مخلوط مىكند. «و يسقون فيها كاسا كان مزاجها زنجبيلا عينا فيها
تسمى سلسبيلا» (11)
زنجبيل نهرى است كه سلسبيل ناميده مىشود، و از شدت خوشگوارى و ذوق
شاربين را در حرارت طلب ميآورد،
البته اين افراد چون اشتياق و عشق آنها به اعلى درجه نرسيده، از
زنجبيل خالص بآنها نمىآشامانند، بلكه از نهر زنجبيل در كاس آنها ممزوج نموده، و
بدانها مىدهند، و چون هنوز اشتياق سير در صفات را دارند، بنابراين محبت آنها از
لذت حرارت طلب پاك نشده است، و گاهى كه از واردات و تجليات جمال آرامش و سكونى پيدا
مىكنند، از چشمه كافور در كاس آنها ريخته مىشود.
كافور خنك و معطر بوده، و موجب آرامش و سكون او مىگردد.
«ان الابرار يشربون من كاس كان مزاجها كافورا عينا يشرب بها عباد الله
يفجرونها تفجيرا» (12)
چون هنوز به مقام جمع نرسيده، و در عين جمع ذات مستغرق نگشتهاند، لذا
آن آرامش مطلق و آن سكون من جميع الجهات براى آنان نيست، آن براى كسانى است كه
بمرحله عبوديت مطلقه آمده و از عباد الله شده باشند، آنها از مقربيناند، و از اصل
چشمه كافور ميآشامند، و علاوه بقلب و دل هر كه استعداد داشته باشد، از آن چشمه جارى
مىكنند، و در كاس هر كسى به اندازه استعداد او مىريزند.
بارى اين چشمه كافور همان چشمه تسنيم است كه آن نيز اختصاص به مقربين
دارد، و اما در كاس ابرار مقدارى از آن ريخته مىشود.
«ان الابرار لفى نعيم على الارائك ينظرون، تعرف فى وجوههم نضرة النعيم
يسقون من رحيق مختوم ختامه مسك و فى ذلك فليتنافس المتنافسون و مزاجه من تسنيم عينا
يشرب بها المقربون» (13)
ابرار از شراب مهر كرده شده مىخورند، مهر آن طيب و پاكيزه، و همان
قوانين شرع مقدس است كه با آن ظرف شراب را پر كرده، و از دستبرد شيطان
مصونداشتهاند، قدرى از نهر تسنيم داخل آن شراب صافى نموده و به ابرار مىدهند، و
ليكن مقربين از خود چشمه تسنيم كه از بالاترين نقطه از نقاط بهشت جارى است،
ميآشامند.
چشمه تسنيم از زير پاى اميرالمؤمنين جارى است
و آنكه بر اعراف قرار دارد و تسنيم از زير پاى او جارى است مقام ولايت
كبراى حضرت مولى الموالى اميرالمؤمنين عليه السلام است، كه تمام مقربين از چشمه
جارى شده از زير پاى آنحضرت ميآشامند.
نهر تسنيم از قلب آنحضرت سرچشمه مىگيرد، و مقربين را سيراب مىكند، و
سپس بحوض كوثر وارد مىشود، و از آنجا بقلوب و دلهاى شيعيان و مواليان هر جا و در
هر مكان، هر يك از انواع اين علومى كه ذكر شد، چه تسنيم، و كافور، و چه زنجبيل، و
چه خمر صافى، و چه نهر شير، يا آب غير متعفن، يا نهر عسل، همه از مقام ولايت كه علم
مطلق استسرچشمه گرفته، و افراد بنى آدم را هر يك بنوبه خود بحسب ظروف و استعدادات
سيراب مىكند.
ساقى حوض كوثر
رواياتى بسيار و مستفيض از ائمه عليهم السلام روايتشده است كه ساقى
حوض كوثر حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام بوده، با قدحها كه در اطراف آن استبه هر
كس از مواليان مىدهند، و با عصائى كه در دست آن حضرت است دشمنان خاندان عصمت را از
حوض مىراند، ولى ما از طريق عامه بعضى رواياتى را كه در اين باب نقل شده است ذكر
مىكنيم.
محب الدين احمد بن عبدالله طبرى از ابى سعيد الخدرى روايت مىكند كه:
قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله يا على معك يوم القيمة عصا من عصى الجنة
تزودبها المنافقين عن الحوض اخرجه الطبرانى (14)
حضرت رسول به اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند: يا على با تو در روز
قيامت عصائى است از عصاهاى بهشتى كه با آن منافقين را از بهشت مىرانى.
قندوزى حنفى گويد: اخرج المؤيد اخطب الخطباء موفق بن احمد الخوارزمى
المكى، عن سيد الحفاظ عن، ابى منصور شهردار ابن شيرويه الديلمى، بسنده عن زيد بن
على بن الحسين، عن ابيه عن جده اميرالمؤمنين على رضى الله عنهم، آنوقت روايتى مفصل
را بيان مىكند و از جمله فقرات آن اينست: كه مىفرمايد: يا على!انك غدا على الحوض
خليفتى، و انت اول من يرد على الحوض و انت تزود المنافقين عن حوضى، و انت اول داخل
فى الجنة من امتى، و ان محبيك و اتباعك على منابر من نور، رواء مرويين، مبيضة
وجوههم حولى، اشفع لهم فيكونون غدا جيرانى، و ان اعدائك غدا ظمآء مظمئين، مسودة
وجوههم، يضربون بالمقامع و هى سياط من نار مقمحين (15)
اى على!حقا تو فردا در كنار حوض كوثر خليفه من مىباشى،
و تو اولين كسى هستى كه فردا كنار حوض بر من وارد مىشود،
و تو منافقين را از كنار حوض من ميرانى،
و تو اولين كسى هستى از امت من كه داخل در بهشت مىشوى!
و حقا كه دوستان تو و پيروان تو بر منبرهائى از نور قرار گرفته، همگى
سيراب و سيراب شده، با چهرههاى درخشان و تابناك در اطراف من هستند، و من شفاعت
آنها را مىنمايم، و آنان فردا همسايگان من هستند.
و حقا كه دشمنان تو در فردا تشنه كام و جگر سوخته، با صورتهاى سياه و
تاريك حاضر شده، و با چماقهائى كه از شلاقهاى آتشين مىباشد بدور رانده مىشوند و
سرافكنده خواهند بود.
و نيز گويد: اخرج ابونعيم الحافظ، عن ابى هريرة، قال: قال رسول الله
صلى الله عليه و آله لعلى رضى الله عنه: انتيا على على حوضى، تزود المنافقين، و ان
اباريقه عدد نجوم السماء، و انت و الحسن، و الحسين، و حمزة، و جعفر فى الجنة اخوانا
على سرر متقابلين، و انت و اتباعك معى ثم قرء (و نزعنا ما فى صدورهم من غل اخوانا
على سرر متقابلين) (16) رسول خدا صلى الله عليه و آله به اميرالمؤمنين
عليه السلام فرمودند:
اى على!تو در اطراف حوض من هستى، و منافقين را از آن دور
مىكنىابريقهاى بهشتى كه با آنها از كوثر آب برمىدارند تعدادش به اندازه ستارگان
آسمان است. و تو، و حسن، و حسين، و حمزه، و جعفر، در بهشتبرين، برادرانى هستيد كه
در روى سريرها و تختها در مقابل يكديگر به تماشاى هم اشتغال داريد!و تو و پيروان
تو همگى با من هستند، سپس رسول خدا اين آيه را قرائت كردند: و بيرون كشيديم، از
سينههاى آنان هر كدورت و قذارتى را، و آنان با يكديگر، برادروار و روبروى هم بر
تختها و اريكهها جاى دارند.
و نيز گويد: و فى جمع الفوائد: جابر و ابو هريرة رفعاه على بن
ابيطالب: صاحب حوضى يوم القيمة، للاوسط (17) ابوهريره و جابر مرفوعا از
رسول خدا روايت كردهاند كه فرمود: صاحب حوض من در روز قيامت على بن ابيطالب است.
و نيز گويد: ابو سعيد رفعه: يا على!معك يوم القيمة عصا من عصى الجنة
تزود بها المنافقين عن حوضى، للاوسط (18) ابو سعيد مرفوعا روايت كرده
است كه رسول خدا فرمود:اى على!با تو در روز قيامت عصائى است كه با آن منافقان را از
اطراف حوض من مىرانى،
و نيز گويد: و فى جواهر العقدين، اخرج الطبرانى عن ابى كثير قال: كنت
جالسا عند الحسن بن على رضى الله عنهما، جاء رجل فقال له: ان معاوية بن خديجيسب
اباك عند ابن ابى سفيان، فقال له: ان رايته من بعد، ارنيه!فرءآه يوما (فاراه ذلك
الرجل)
فقال الحسن رضى الله عنه لابن خديج: انت تسب اباى عند ابن آكلة
الاكباد؟امالئن وردت على الحوض و ما اراك ترده، لتجدن اباى مشمرا حاسرا ذراعيه،
يزود المنافقين عن حوض رسول الله صلى الله عليه و آله و هذا قول الصادق المصدق صلى
الله عليه و آله (19) ابن كثير گويد: من در خدمتحضرت امام حسن مجتبى
عليه السلام بنشسته بودم كه مردى آمد و به آن حضرت گفت: معاوية بن خديج پدر شما را
در نزد معاوية ابن ابى سفيان سب و شتم مىكرد. حضرت فرمود: از اين پس اگر او را
ديدى به من نشان بده آن مرد روزى آن شخص را ديد، به حضرت نشانداد. حضرت امام حسن
عليه السلام به معاوية بن خديج فرمود: تو پدر مرا در نزد فرزند خورنده جگرها (هند
جگر خوار) سب و شتم مىنمودى آگاه باش!اگر در كنار حوض وارد شوى-و من هيچ نمىبينم
كه بتوانى در آنجا وارد شوى-پدر مرا خواهى يافت كه دامن بر كمر زده و آستينها را
تا ذراع خود بالا زده و منافقان را از حوض رسول الله صلى الله عليه و آله دور
مىكند و مىراند و اين گفتار شخص صادق و مصدق-راستگو و گواهى شده بر راستى-رسول
خدا صلى الله عليه و آله است.
و نيز گويد ايضا لا حمد فى المناقب ان رسول الله صلى الله عليه و آله
قال: اعطيت فى على خمس، هن احب الى من الدنيا و ما فيها الى ان قال و اما الثالثة
فهو واقف على حوضى يسقى من عرفه من امتى (20)
احمد بن موفق خوارزمى در مناقب گويد: كه رسول خدا صلى الله عليه و آله
فرمودند: درباره على بن ابيطالب، از جانب خداوند عز و جل، بمن پنج چيز داده شده است
كه آنها در نزد من از تمام دنيا و آنچه در دنياست محبوبترند.
و سپس يك يك را ذكر مىكند تا ميرسد به آنكه ميگويد:
و اما چيز سوم، آنستكه كه على بن ابيطالب در كنار حوض من قرار دارد و
هر فرد از افراد امت من را كه او را بشناسد، سيراب مىكند.
و نيز گويد: و فى المناقب عن سعيد بن جبير، عن ابن عباس رضى الله
عنهما، قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله: يا على، انت صاحب حوضى، و صاحب
لوائى، و حبيب قلبى، و وصيى، و وارث علمى، و انت مستودع مواريث الانبياء من قبلى، و
انت امين الله فى ارضه، و حجة الله على بريته، و انت ركن الايمان، و عمود الاسلام،
و انت مصباح الدجى، و منار الهدى، و العلم المرفوع لاهل الدنيا، يا على، من اتبعك
نجى، و من تخلف عنك غرق، و انت الطريق الواضح و الصراط المستقيم، و انت قائد الغر
المحجلين و يعسوب المؤمنين و انت مولى من انا مولاه، و انا مولى كل مؤمن و مؤمنة،
لا يحبك الا طاهر الولادة، و لا يبغضك الا خبيث الولادة، و ما اعرجنى ربى عز و جل
الى السماء، و كلمنى ربى الا قال: يا محمد اقرء عليا منى السلام و عرفه، انه امام
اوليائى و نور اهل طاعتى و هنيئا لك هذا الكرامة (21)
ابن عباس مىگويد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند:
اى على!تو صاحب حوض من هستى!و صاحب لواء من هستى!و حبيب دل من هستى!و
وارث علم من هستى!و تو محل امانت مواريث پيامبران قبل از من هستى!
و تو امين خدا در روى زمين او هستى!و حجتخدا بر تمام آدميان و ركن
ايمان، و ستون اسلام، و چراغ درخشنده در تاريكيها و منار هدايت و پرچمى كه براى اهل
دنيا برافراخته شده است مىباشى!
اى على!كسيكه از تو پيروى كند نجات مىيابد!و كسيكه از تو تخلف ورزد
دستخوش غرقاب هلاك ميگردد!
و تو طريق روشن و راه مستقيمى!و تو پيشواى سفيد چهرگان و نشانهداران
در غرفات بهشتى!و تو رئيس و سپهسالار مؤمنانى!
و تو ولى و سرپرست هر كس هستى كه من ولى و سرپرست او هستم!و من مولى و
ولى هر مرد مؤمن و هر زن مؤمنهاى هستم.
تو را دوست ندارد مگر كسيكه تولدش پاك باشد!و تو را دشمن ندارد مگر
كسيكه تولدش ناپاك باشد.
و خداى من عز و جل مرا بآسمان معراج نداد و با من پروردگار من تكلم
نكرد مگر آنكه گفت:اى محمد!از جانب من سلام مرا به على برسان و باو بفهمان كه او
امام اولياى من است، و نور اهل طاعت من است، و گوارا باد بر تو اين كرامت!
و ابن شهرآشوب گويد: و فى اخبار ابى رافع من خمسه طرق، قال النبى صلى
الله عليه و آله يا على ترد على الحوض و شيعتك رواء مرويين، و يرد عليك عدوك ظلمئاء
مقمحين (22)
ابن شهرآشوب از خبرهاى ابورافع از پنج طريق روايت كرده است كه رسول
خدا صلى الله عليه و آله، بعلى بن ابيطالب فرمودند: اى على!تو و شيعيانت وارد بر
حوض كوثر مىشويد همگى شاداب و سيراب و دشمنانتبر تو وارد مىشوند همگى تشنهكام و
سرافكنده.
و جاء فى تفسير قوله تعالى: و سقيهم ربهم شرابا طهورا، يعنى سيدهم على
بن ابيطالب، و الدليل على ان الرب بمعنى السيد: قوله تعالى: و اذكرنى عند ربك
(23)
در تفسير گفتار خداى تعالى: و پروردگارشان آنان را از شراب طهور سيراب
ميكند، آمده است كه مراد از رب در اين مباركه سيد است، و ربهم يعنى سيد ايشان على
بن ابيطالب، و دليل اينكه رب در اينجا بمعناى سيد است گفتار خدايتعالى است، كه يوسف
برفيق زندانى خود گفت: مرا در نزد رب خود بياد بياور كه مراد همان رئيس و حاكم بوده
است.
الفايق: ان النبى قال لعلى: انت الذائد عن حوضى يوم القيامة تذود عنه
الرجال كما يذاد الاصيد البعير الصادىاى الذى به الصيد و الصيد، داء يلوى عنقه
(24)
در فائق زمخشرى آمده است: رسول خدا بعلى بن ابيطالب گفتند: تو هستى كه
از حوض من در روز قيامت دور ميكنى!دور ميكنى و ميرانى از آن مردمان منافقين را
همانطور كه شتر گر را ساربانان از ميان شترها دور مىكنند.
حميرى شاعر اهل بيتسلام اله عليهم ميگويد:
اؤمل فى حبه شربة من الحوض تجمع امنا و ريا
اذا ما وردنا غدا حوضه فادنى السعيد و ذاد الشقيا
متى يدن مولاه منه يقل رد الحوض و اشرب هنيئا مريا
و ان يدن منه عدوله يذده على مكانا قصيا (25)
و نيز راجع به غاصبين مقام ولايت ضمن قصيده طويلى گويد. اشعار نغز و
مشهور حميرى راجع به حوض كوثر
و ازمعوا غدرا بمولاهم تبا لما كانوا به ازمعوا
لاهم عليه يردوا حوضه غدا و لا هو فيهم يشفع
حوض له ما بين صنعا الى ايلة ارض الشام او اوسع
ينصب فيه علم للهدى و الحوض من ماء له مترع
يفيض من رحمته كوثر ابيض كالفضة او انصع
حصاه ياقوت و مرجانة يهتز منها مونق مونع
اخضر مادون الجنى ناضر و فاقع اصفر ما يطلع
و العطر و الريحان انواعه تسطع ان هبتبه زعزع
ريح من الجنة مامورة دائمة ليس لها منزع
اذا مرته فاح من ريحه ازكى من المسك اذا يسطع
فيه اباريق و قد حانه يذب عنها الانزع الاصلع
يذب عند ابن ابيطالب ذبك حربى ابل تشرع
اذا دنوا منه لكى يشربوا قيل لهم تبا لكم فارجعوا
دونكموا فالتمسوا منهلا يرويكم او مطعما يشبع
هذا لمن والى بنى احمد و لم يكن غيرهم يتبع
فالفوز للشارب من حوضه و الويل و الذل لمن يمنع (26)
مفاد اشعار اين است
1- متمردين از بيعتبا اميرالمؤمنين عليه السلام در غدر و مكر با
مولاى خود على بن ابيطالب پافشارى كردند، نابود و هلاك باد آن منظورى كه براى وصول
بآن بچنين مكرى دست زدند
2-فرداى قيامت آنها نمىتوانند در حوض على داخل شوند، و نه
آنحضرتدرباره آنها شفاعتخواهد نمود.
3-براى آنحضرت حوضى است، كه وسعتش ما بين صنعا تا ايله از اراضى شام
است، بلكه آن حوض وسعتش بيشتر است
4-در آنجا نشانه و علمى براى راهنمائى مواليان آنحضرت ميگذارند، و آن
حوض از آبى كه از آنحضرت استسرشار خواهد بود.
5-از آنحضرت كوثر جريان پيدا ميكند، كه آبش مانند نقره سفيد بلكه
درخشانتر است.
6-ريگهاى ته حوض كوثر از ياقوت و مرجان و لؤلؤئيست، كه تا بحال دست
كسى بآنها نرسيده است، زمين كوثر از مشك، و در اطراف آن درختهائى با ميوههاى زيبا
و رسيده در اهتزاز است.
7-آنقدر رنگهاى سبز برگهاى درختان خوش رنگ، و رنگهاى زرد طلائى آن
دلفريب است، كه هيچ چشمى نديده است، و چون باد و نسيم بهشتى در حركت درآيد، از آن
حوض بوى انواع عطر و رياحين معطر برميخيزد.
8-نسيمى هميشگى و دائمى از بهشتبامر خدا ميوزد، كه هيچگاه از حركت
نمىايستد.
9-و چون بوزش درآيد از عطر كوثر بهتر از بوى مشگ در هنگام انتشار آن
بمشام جان ميرسد.
10 و 11-در اطراف كوثر ابريقها و قدحها موجود، براى سيراب شدن
مواليان گذارده شده است، و ليكن رجل اصلع: مولا اميرالمؤمنين على بن ابيطالب دشمنان
خدا را مانند شترهاى گرى كه در آب افتادهاند، از آن حوض دور مىكند.
13-چون بخواهند قدرى بحوض نزديك شوند، تا از آب آن بياشامند، ندا
ميرسد دور شويد نابود شويد.
14-برگرديد!شما آبشخوارى در نزد خود بجوئيد، كه شما را سيراب كند، و
غذائى كه شما را سير بنمايد.
15-اين حوض اختصاص بافرادى دارد كه با ذريه رسول خدا مهربانى نموده، و
ولايت آنها را در دل داشته باشند، و تبعيت از غير آنان ننموده باشند.
16-بنابراين اين رستگارى و كاميابى براى كسى است كه از آن حوض
بياشامد، و ذلت و تيرهبختى براى كسى كه از آن منع شود. بارى اين حوض معدن علم
اميرالمؤمنين است، كه حياتبخش جانها و شفا دهنده دلهاست، هر كورى در آن برود بينا
مىشود و هر سياهى سفيد، و هر مريضى شفا پيدا مىكند، و هر سوختهاى جان جديد پيدا
ميكند، و لذا اين حوض از اعراف كه جاى آنحضرت، و از تسنيم كه علم آنحضرت است جارى
ميشود.
و هيچ مقامى بالاتر از آن نيست، مگر عرش خدا، كه اشاره بمقام حقيقت
نبويه دارد.
فرمود پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله در حديثى كه متفق عليه فريقين
است: انا مدينة العلم و على بابها (27)
من شهر علم و دانش هستم، و على در آنست.
پىنوشتها:
1 - سوره انبياء: 21 - آيه 73
2 - سوره انبياء: 21 - آيه 73
3 - سوره اسراء: 17 - آية 71
4 - سوره النجم: 53 - آيه 10
5 - شرح نهج البلاغه طبع بيست جلدى ج 1 ص 26
6 - سوره حج: 22 - آيه 14 و 23 و سوره محمد: 47 - آيه 12 و سوره
تحريم: 66 آيه 8
7 - سوره طه: 20 - آيه 17 - 119
8 - سوره قمر: 54 - آيه 55
9 - سوره محمد: 47 - آيه 15
10 - سوره انبياء: 21 - آيه 30
11 - سوره دهر: 76 - آيه 17 - 18
12 - سوره دهر: 76 - آيه 5 - 6
13 - سوره مطففين: 83 - آيه 23 - 29
14 - ذخائر العقبى ص 91
15 - ينابيع الموده ص 130
16 - ينابيع المودة ص 132
17 و 18 و 19 - ينابيع المودة ص 132
20 - ينابيع المودة ص 132
21 - ينابيع الموده ص 132
22 - مناقب ابن شهرآشوب ج 1 ص 350
23 و 24 - مناقب ابن شهرآشوب ج 1 ص 350
25 - ديوان حميرى ص 464 تخريجها المناقب ج 2: 162 و 223 و اعيان
الشيعة ج 12: 276
26 - ديوان حميرى ص 261 و از بحار الانوار و مجالس المؤمنين و الغدير
و اعيان الشيعة و ضحى الاسلام و اغانى و ظرافة الاحلام اينقصيده را تخريج كرده است.
27 - كنز العمال - ج 12 ص 201 حديث 1130 چاپ هند 1384 و وسائل الشيعه
طبع حروفى ج 18 ص 52