امام شناسى ، جلد یازدهم

علامه آية الله حاج سيد محمد حسين حسينى طهرانى

- پى‏نوشت‏ها -
- ۱ -


(1) - آيه هجدهمين، از سوره آل عمران: سومين سوره از قرآن كريم.
(2) - صدر آيه 29، از سوره 7: اعراف.
(3) - آيه 25، از سوره 57: حديد.
(4) - آيه 146 تا 148 از سوره 3: آل عمران.
(5) - آيه 246 و 247، از سوره 2: بقره.
(6) - آيه 54، از سوره 4: نساء.
(7) - «مناقب ابن شهرآشوب‏» ، ج 1، ص 546 و ص 547 و «غاية المرام‏» ص 21، حديث 40 اين روايت را از ابراهيم ثقفى و سرى بن عبد الله هر دو با اسناد خود از عمران بن حصين و ابو بريده آورده‏اند، و درج 8 «امام شناسى‏» درس 110 تا 115 در ص 113 نقل نموده‏ايم.
(8) - «تلخيص الشافى‏» ، ج 3، ص 78 و «غاية المرام‏» ، ص 557.
(9) - صحيح عبد الله بن الحسن است، همانطور كه در روايت‏بعد آمده است.
(10) - «تلخيص الشافى‏» ، ج 3، ص 78 و «غاية المرام‏» ، ص 557.
(11) - «تلخيص الشافى‏» ج 3، ص 78 و ص 79، و «غاية المرام‏» ص 557.
(12) - آيات 1 تا 5، از سوره 96 علق.
(13) - آيه 12، از سوره 65: طلاق.
(14) - آيه 114، از سوره 20: طه.
(15) - «كتاب نقض‏» ، معروف به «بعض مثالب النواصب فى نقض بعض فضائح الروافض‏» ص 659 و نيز در «احتجاج‏» شيخ طبرسى ج 1، ص 100 آورده است و در آنجا دارد كه: سلمان از بيعت امتناع كرد تا جائيكه گردنش را پيچاندند و مضروب نمودند.
(16) - «كتاب سليم بن قيس‏» ، ص 148.
(17) - «امالى طوسى‏» ، طبع نجف، ج 2، ص 172، و «غاية المرام‏» ص 298 حديث 26 و حديث 27.
(18) - «بحار الانوار» كتاب الروضة از طبع كمپانى، ج 17، ص 188، و «سفينة البحار» ، ج 2، ماده علم، ص 230.
(19) - در اينجا از كتب عامه، يك صغرى و كبرى براى لزوم زمامدارى اعلم امت، و اعلميت‏حضرت امير المؤمنين (ع) به اعتراف خود عمر: خليفه غاصب مى‏آوريم تا تجاوز و تعدى آنها از زبان خودشان نيز مسلم شود:
اما صغرى آنكه: در «الغدير» ، ج 6، ص 268 و ص 269 از حافظ عاصمى در كتاب «زين الفتى فى شرح سورة هل اتى‏» از ابو طفيل روايت كرده است كه او گفت: من در نماز بر جنازه ابو بكر حاضر شدم و سپس جمع شديم و با عمر بن خطاب بيعت كرديم و چند روزى درنگ كرديم و در مسجد به نزد عمر رفت و آمد داشتيم تا او را امير المؤمنين نام نهادند و يك روز كه ما در نزد او نشسته بوديم، ناگهان يك مرد يهودى از يهود مدينه آمد كه چنين مى‏دانستند او از اولاد هرون برادر حضرت موسى (ع) است.اين مرد يهودى در برابر عمر ايستاد و گفت: يا امير المؤمنين! كداميك از شما به پيغمبرتان و به كتاب پيغمبرتان از همه داناتر هستيد؟ ! عمر اشاره به امير المؤمنين (ع) نمود و گفت: هذا اعلم بنبينا و بكتاب نبينا «اين مرد از همه ما به پيغمبر ما و به كتاب پيغمبر ما داناتر است.» يهودى گفت: اكذاك انت‏يا على؟ «آيا همينطور است، و تو اى على از همه اعلم هستى؟» حضرت گفت: از هر چه ميخواهى بپرس! تا آخر روايت كه مفصل است و يهودى به دست آنحضرت ايمان آورد و مسلمان شد.
و اما كبراى مسئله روايتى است كه حافظ نور الدين ابو بكر هيثمى در «مجمع الزوائد و منبع الفوائد» در ج 5، ص 211، در باب حق الرعية و النصح لها آورده است كه ابن عباس از رسول خدا (ص) در ضمن روايتى آورده است كه: و من تولى من امر المسلمين شيئا فاستعمل عليهم رجلا و هو يعلم ان فيهم من هو اولى بذلك و اعلم منه بكتاب الله و سنة رسوله فقد خان الله و رسوله و جميع المؤمنين - الحديث.
«و كسى كه مقدارى از امور مسلمانان را به عهده گيرد و متصدى شود آنگاه بر آنان بگمارد مردى را و بداند كه در ميان مسلمانان از آن مرد به كتاب خدا و سنت رسول خدا مرد داناتر و اعلم وجود دارد، او تحقيقا به خدا و رسول خدا و تمام مؤمنان خيانت كرده است.»
از ضميمه نمودن اين دو روايت‏به دست مى‏آوريم كه طبق اعتراف خود عمر، امير المؤمنين، اعلم امت‏بوده است و تصدى او مقام ولايت مسلمانان را با وجود آنحضرت خيانت‏به خدا و رسول خدا و جميع مؤمنان بوده است.
(20) - كدا - با ضمه كاف و قصر - نام محله‏اى است در جنوب مكه، و مستحب است‏حاجى پس از اعمال حج كه مى‏خواهد از مكه بيرون ايد از ثنيه كدا يعنى از عقبه و گردنه كدا خارج شود، همچنانكه كداء با فتحه كاف و مد نام محله‏اى است در شمال مكه و مستحب است‏حاجى قبل از ورود به مكه از ثنيه كداء يعنى از گردنه كداء داخل شود.و مسفله به معناى اسفل است‏يعنى پائين‏ترين محل در مقابل معلاة كه به معناى اعلى است‏يعنى بالاترين محل.و از همين جهت‏به قبرستان ابو طالب كه در شمال مكه (قديم) واقع است معلى گويند.
(21) - آيه 29، از سوره 48: فتح و دنبال آيه اينست:
ذلك مثلهم فى التورية و مثلهم فى الانجيل كزرع اخرج شطئه فآزره فاستغلظ فاستوى على سوقه يعجب الزراع ليغيظ بهم الكفار وعد الله الذين آمنوا و عملوا الصالحات منهم مغفرة و اجرا عظيما
«محمد است فرستاده خدا و كسانى كه با او هستند بر كافران بسيار قوى‏دل و با يكديگر در بين خود بسيار مهربانند.ايشانرا پيوسته در حال ركوع و سجود مى‏بينى كه از خداوند فضل و رحمت مى‏جويند.علامت ايشان در چهره‏هايشان از اثر سجده مشهود است.اين است صفت آنها كه در كتاب «تورات‏» و «انجيل‏» آمده است مانند زراعت و كشتى كه چون از زمين سر برآورد ساقه نازك و ضعيف باشد و سپس‏محكم شود و از آن پس قوى و درشت گردد و درست و راست‏بر روى ساقه خود قرار گيرد، به طوريكه دهقانان از اين رشد و نمو به شگفت درآيند براى آنكه خداوند به واسطه قوت و قدرتى كه پيدا كرده‏اند كافران را به خشم و غضب درآورد) - خداوند به آن دسته‏اى از ايشان كه ايمان آورده‏اند و عمل صالح انجام داده‏اند، مغفرت و پاداش عظيمى رحمت مى‏فرمايد.»
(22) - نيمه دوم از آيه 10 از سوره 59: حشر.
(23) - و صدر آيه اينست:
و الذين جاؤا من بعدهم يقولون
و بنابراين معناى تمام آيه اين مى‏شود كه: «و آن كسانى كه بعد از آنها (فقراء از مهاجرين و بعد از انصار كه قبل از مهاجرين، مدينه را خانه ايمان كردند) - آمدند، مى‏گويند: «بار پروردگارا بيامرز و غفران خود را شامل حال ما و برادران ما كه در ايمان بر ما سبقت گرفتند بنما! و در دل‏ها و انديشه‏هاى ما حقد و حسد و غش نسبت‏به آنانكه ايمان آورده‏اند قرار مده! حقا و تحقيقا تو رؤف و مهربانى!»
(24) - شيخ الاسلام حموئى در «فرائد السمطين‏» ، ج 1، ص 97 در باب 18، روايتى را از قدوة الحكماء الراسخين: نصير الدين محمد بن محمد بن حسن طوسى با دو سند، اول از امام برهان الدين محمد بن محمد حمدانى قزوينى، و ديگر از دائى خودش: امام نور الدين على بن محمد شعبى، هر يك از آن دو با سلسله سند متصل خود از عباد بن عبد الله از سلمان فارسى از رسول خدا (ص) روايت كرده است كه فرمود: اعلم امتى من بعدى على بن ابيطالب.
«داناترين و دانشمندترين امت من پس از من، على بن ابيطالب است.»
و اين حديث را خوارزمى در «مناقب‏» از طبع سنگى ص 49 و از طبع سنگى ص 40 و در «مقتل الحسين (ع)» ج 1، ص 40 آورده است.
(25) - حاكم در «مستدرك‏» ، ج 3، ص 35 با سند متصل خود از علقمة بن عبد الله روايت كرده است
كه: او گفت: كنا نتحدث ان اقضى اهل المدينة على بن ابى طالب رضى الله عنه) «ما عادت و روش‏مان اين بود كه در موقع بيان و تشخيص استوارترين مرد در قضاوت مى‏گفتيم: راستين و استوارترين مردى كه از اهل مدينه قضاوتش با حق و واقع تطبيق دارد، على بن ابيطالب است.» و به دنبال اين روايت گويد: اين حديث صحيح است‏به شرط شيخين و ليكن آنها اين را تخريج ننموده‏اند.
(26) - در «تهذيب التهذيب‏» ، ج 11 ص 214 گويد: ابو حيان تيمى، يحيى بن سعيد بن حيان كوفى بوده است.
(27) - آيه 61، از سوره 3: آل عمران:
فمن حاجك فيه من بعد ما جاءك من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءكم و نساءنا و نساءكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله على الكاذبين
اين آيه راجع به مباهله رسول خداست‏با مردمان نصرانى مذهب نجران كه مى‏گفتند: عيسى پسر خداست و رسول اكرم با آنها قرار مباهله و ملاعنه را گذاردند و با اخص از خاصان خود يعنى امير المؤمنين و فاطمه زهرا و حسنين (ع) براى مباهله بيرون شدند و نصارى ترسيدند و مباهله نكردند، و شاهد در اين است كه رسول خدا در اين آيه امير المؤمنين را نفس خود و جان خود از قول خداوند حكايت كرده است.و ترجمه آيه اين است: «پس كسى كه با تو در اين مطلب محاجه و گفتگو كند، بعد از آنكه علم به حقيقت آن (كه عيسى پسر خدا نيست و او همانند آدم است كه خداوند او را از خاك بيافريد) بر تو مكشوف افتاد، در اين صورت به آنها بگو: بيائيد! ما پسران خود را و پسران شما را و زنان خود را و زنان شما را و جان‏هاى خود را و جان‏هاى شما را بخوانيم، و سپس دعا كنيم و دور باش و لعنت‏خداوند را بر دروغگويان قرار دهيم.» شاهد در اين است كه در اين آيه خدا على را جان پيغمبر شمرده است.
(28) - «المحاسن و المساوى‏» ، بيهقى، ج 1، ص 63 و ص 64.
(29) - همين كتاب و همين موضع، ص 70.
(30) - در نسخه مطبوعه بدين صورت نوشته شده است: كار عاقل نيست در دل مهر دلبر داشتن، و به نظر حقير در كتابت‏بدان صورت تصحيح شد.
(31) - در اينجا بيست و پنج‏بيت از آن قصيده را آورديم، و تمام آن در ص 250 تا ص 252 از ديوان او، طبع مطبعه امير كبير آورده شده است.قاضى نور الله شوشترى در «مجالس المؤمنين‏» او را شيعه دوازده امامى شمرده است.و عبد القادر فرزند ملوكشاه بدوانى، در كتاب «منتخب التواريخ‏» به تشيع او و به گرفتارى او به علت تعصب سلاطين غزنوى كه شديدا گرايش به عامه داشته و متعصب بوده‏اند اشاره نموده است.
سنائى در كتاب «حديقه‏» كه در آن نسبت‏به خاندان ولايت و عترت رسول الله كمال ارادت و اخلاص را ابراز داشته است و بالاخص به واسطه اين دو بيت او:
اى سنائى به قوت ايمان مدح حيدر بگو پس از عثمان
با مديحش مدائح مطلق زهق الباطل است و جاء الحق
او مورد طعن اهل زمان و غضب و قهر سلطان قرار گرفت، و اين تعريض صريح او را به عثمان نتوانستند تحمل كنند.تولد او را در سنه 463 و يا 473 و وفات او را در 525 و يا 535 گفته‏اند زيرا كه از قرائن عديده به دست مى‏آيد كه عمرش 62 سال بوده است.نام او مجدود و پدرش آدم بوده، فلهذا او را مجدود بن آدم گويند و لقب او ابو المجد است، در «تذكرة الشعراى‏» امير دولتشاه سمرقندى آورده است كه او از بزرگان دين و اشراف روزگار است، و در مذهب فقرآن چاشنى‏اى كه حق جل جلاله او را ارزانى داشته، در وصف نگنجد.مولانا جلال الدين رومى با وجود كمال و فضل، خود را از متابعان شيخ سنائى مى‏داند و مى‏گويد:
عطار روح بود و سنائى دو چشم او ما از پى سنائى و عطار آمديم
(32) - آيه 56، از سوره 30: روم.
(33) - «مناقب‏» ابن شهرآشوب، طبع سنگى، ج 1، ص 257.
(34) - آيه 43، از سوره 13: رعد.و ما در جلد چهارم از «امام شناسى‏» در درس‏هاى پنجاه و دو و پنجاه و سه بحث كافى در تفسير اين آيه كريمه آورده‏ايم.
(35) - «مناقب‏» ، ج 1، ص 258.
(36) - آيه 43، از سوره 13: رعد.
(37) - مناقب ج 1 ص 258.
(38) - «مناقب‏» ، ج 1، ص 258.
(39) - همان.
(40) - «مناقب‏» ، ج 1، ص 258 و ص 259.
(41) - همان.
(42) - همان.
(43) - همان.
(44) - همان.
(45) - همان.
(46) - «مناقب‏» ، ج 1، ص 259.
(47) - همان.
(48) - همان.
(49) - در «تعليقه‏» گويد: مجلسى در بيانى كه در ذيل حديث در كتاب «بحار الانوار» آورده است گفته است كه: عضيهه به معناى بهتان و كذب است، و اين غريب است و معروف در اين مورد معضله است و سپس گفتار جزرى را در «نهايه‏» آورده است كه: از اين قبيل است قول عمر: اعوذ بالله من كل معضلة ليس لها ابو حسن (ع) تا آخر بحثى كه كرده است آنگاه معلق گويد: العضيهة، بر وزن فعيلة از عضة به معناى بهت است اصل آن عضهة بوده، لام آن حذف شده همچنانكه در سنة لام الفعل حذف شده است، كما ذكره فى النهاية و در حديث‏بيعت وارد شده است كه: لا يعضه بعضنا بعضا اى لا يرميه بالعضيهة و آن بهتان و كذب است و من نيافتم غير جزرى را كه اين لفظ را با اين وزن استعمال كنند حتى فيروزآبادى را.انتهى.اقول: در «قاموس‏» گويد: عضه بر وزن منع عضها: دروغ گفت.
(50) - «مناقب‏» ، ج 1، ص 259.
(51) - همان.
(52) - اين حديث را ابن عساكر در «تاريخ دمشق‏» ، مجلد امير المؤمنين (ع) جزء سوم ص 39 حديث‏شماره 1071 آورده است.
(53) - «مناقب‏» ، ج 1، ص 260.
(54) - «آيه 66، از سوره 18: كهف‏» : قال له موسى هل اتبعك - الاية.
(55) - «آيه 67 و 68 از سوره 18: كهف‏» : قال انك لن تستطيع - الاية.
(56) - «آيه 69، از سوره 18: كهف‏» : قال ستجدنى - الاية.
(57) - «آيه 70 از سوره 18: كهف‏» : قال فان اتبعتنى - الاية.
(58) - «آيه 71 از سوره 18: كهف‏» : قال اخرقتها - الاية.
(59) - «آيه 72 از سوره 18: كهف‏» : قال الم اقل - الاية.
(60) - «آيه 73 از سوره 18: كهف‏» : قال لا تؤاخذنى - الاية.
(61) - «آيه 74 از سوره 18: كهف‏» : فانطلقا حتى اذا لقيا غلاما فقتله قال اقتلت نفسا - الاية.
(62) - زاكية با الف بعد از زآء و تخفيف يآء، قرائت نافع و ابن كثير و ابو عمرو و ابو جعفر (ع) است‏يعنى پاكيزه از گناهان، و بقيه قراء با تشديد يآء و بدون الف خوانده‏اند) «اتحاف فضلآء البشر» ، ص 293.
(63) - آيه 74 از سوره 18: كهف.
(64) - «آيه 75 از سوره 18: كهف‏» : قال الم اقل لك - الاية.
(65) - «آيه 76 و 77 از همين سوره‏» .
(66) - بقيه «آيه 77 و آيه 78» : قال لو شئت لتخذت عليه اجرا - الاية.
(67) - ام سلمه از ازواج بزرگوار و فهيم و متدين رسول خدا و از محبين اهل بيت‏بوده است، و ترجمه احوال او را در «الاصابة‏» ، ج 4، ص 439 ذكر كرده است و ما مختصرا در اينجا مى‏آوريم:
ام سلمه دختر ابى امية بن المغيرة بن عبد الله بن عمرو بن مخزوم بوده است.اسم او هند و اسم پدرش حذيفه زاد الراكب و اسم مادرش عاتكه بوده است.او در ابتدا زن پسر عمويش ابى سلمه بوده است و چون شوهرش از دنيا رفت پيغمبر اكرم (ص) او را به نكاح خود درآوردند.اسلام او از قديم بود) او با شوهرش ابو سلمه به حبشه، هجرت كرده‏اند و در آنجا خداوند پسرى به نام سلمه به آنها عنايت فرمود.سپس به مكه برگشتند، و به مدينه هجرت كردند و در مدينه سه اولاد ديگر به نام‏هاى عمر و دره و زينب خداوند به آنها مرحمت نمود و چون شوهرش وفات كرد، رسول خدا در ماه جمادى الآخر سنه چهارم از هجرت و يا سوم از هجرت با او ازدواج كردند.
(68) - «آيه 80 از سوره 4: نساء» .و در قرآن كريم «من‏» بدون واو است.
(69) - «المحاسن و المساوى‏» ، ج 1، ص 65 تا ص 68.
(70) - «هدية الاحباب‏» ، ص 199 ترجمه احوال عطار.
(71) - از ابن ابى الحديد است كه درباره امير المؤمنين عليه السلام گفته است.
(72) - از حافظ، طبع پژمان، ص 137 و ص 138) -