امامت در پرتو كتاب و سنت
مهدى سماوى
- پىنوشتها -
- ۲ -
340-
معناى اين خوراك قبلا توضيح داده شده است .
341- محمد
و على و بنوه الاوصياء, صص 107ـ104.
342- نجم
/3 و 4, سخن از روى هوى نمى گويد, نيست اين سخن جز آنچه به او وحى مى شود.
343- ماخذ
پيشين , صص 108ـ107.
344- آل
عمران /33, خدا آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را بر جهانيان برترى
داد.
345- محمد و على و بنوه الاوصياء, صص
115ـ111.
346- احـزاب /33, در خـانـه هـاى خـود
بـمـانيد و چنان كه در زمان پيشين جاهليت مى كردند زينتهاى خود راآشكار نكنيد و
نماز بگزاريد و زكات بدهيد و از خدا و پيامبرش اطاعت كنيد.
347-
احزاب /34, آنچه را در خانه هايتان از آيات خدا و حكمت تلاوت مى شود ياد كنيد.
348- يـس
/82, چـون بخواهد چيزى را بيافريند فرمانش اين است كه مى گويد موجود شو, پس موجودمى
شود.
349- نجم
/3 و4, سخن از روى هوى نمى گويد, نيست اين سخن جز آنچه بدو وحى مى شود.
350-
انبيا /27, در سخن بر او پيشى نمى گيرند و به فرمان او كار مى كنند.
351- آل
عـمـران /61, از آن پـس كه به آگاهى رسيده اى هر كس كه درباره او با تو مجادله كند,
بـگـو: بـياييد تاحاضر آوريم , ما فرزندان خود را و شما فرزندان خود را, ما زنان
خود را و شما زنان خود را, ما خود راو شما خود را .
آن گاه دعا و تضرع كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان بفرستيم .
352- آل
عـمـران /61, بگو بياييد تا حاضر آوريم ما فرزندان خود را و شما فرزندان خود را, ما
زنان خـود را وشـمـا زنـان خـود را, مـا خـود و شـما خود .
آن گاه دعا و تضرع كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان بفرستيم .
353- كشاف
, زمخشرى , 1/192, چاپ اول .
354- كشاف
, زمخشرى , 1/192, چاپ اول .
355-
تفسير نسفى , 1/162ـ161.
356-
تفسير جلالين , چاپ دارالاندلس , ص 77.
357-
انعام /84, نوح را پيش از اين هدايت كرده بوديم و از فرزندان ابراهيم , داود و
سليمان .
358-
انعام /85, و زكريا و يحيى و عيسى .
359-
انـعـام /84, و بـه او اسـحـاق و يعقوب را بخشيديم و همگى را هدايت كرديم .
و نوح را پيش ازاين هدايت كرده بوديم و از فرزندان ابراهيم , داود و سليمان .
360-
مراجعه كنيد به فضائل الخمسة من الصحاح الستة , 1/248ـ247.
361-
تفسير كبير, امام فخر رازى , چاپ دوم , 8/80.
362- تفسير كبير امام فخر رازى , جزء
هشتم , چاپ دوم , ص 81.
363- همان
ماخذ, ص 81.
364- تفسير ابوالفداء ابن كثير 1/371,
چاپ دارالمعرفة , بيروت .
365-
الصواعق المحرقة , ابن حجر, ص 93.
366- همان
ماخذ, ص 93.
367- اسباب نزول القرآن , واحدى , صص
100ـ99.
368- همان ماخذ.
369- همان
ماخذ.
370-
تفسير الواضح , محمدمحمود حجازى , 3/59.
371- همان
ماخذ.
372-
تاريخ الخلفا, سيوطى , ص 185, چاپ دار مروان .
373- الكامل فى التاريخ , ابن اثير,
2/200.
374- صحيح مسلم , باب فضائل على بن
ابى طالب , 7/121ـ120.
375- ر.ك
: فـضـائل الـخـمـسـة مـن الصحاح الستة , 1/245ـ244 و منابع معتبر اين كتاب صص
250ـ244.
376- همان
ماخذ.
377-
نورالابصار, شبلنجى , صص 101ـ100.
378- ر.ك
: المباهلة , شيخ عبداللّه سبيتى .
379-
بـهـتر است به تمام كتاب المباهلة مراجعه شود كه در استدلال بر عصمت و امامت از
خلال اين آيه مباركه مباحثى مفيد در بردارد.
380- نجم /3 و 4, و سخن از روى هوى
نمى گويد, نيست اين سخن جز آنچه بدو وحى مى شود.
381- كشاف
, زمخشرى , 1/193, چاپ اول .
382- همان
ماخذ.
383- همان
ماخذ.
384-
نـسـاء /65, نـه , سـوگـنـد به پروردگارت كه ايمان نياورند مگر آن كه در نزاعى كه
ميان آنـهـاسـت تو را داورقرار دهند و از حكمى كه تو مى دهى هيچ ناخشنود نشوند و
سراسر تسليم آن گردند.
385-
احزاب /36, هيچ مرد مؤمن و زن مؤمنى را نرسد كه چون خدا و پيامبرش در كارى حكمى
كردند آنهارا در كارشان اختيارى باشد.
386- بينه /7, كسانى كه ايمان آورده
اند و كارهاى شايسته مى كنند بهترين آفريدگانند.
387- فاطر
/10, سخن خوش و پاك به سوى او بالا مى رود و كردار نيك است كه آن را بالا مى برد.
388- نهج
البلاغه , شرح محمد عبده , 1/452ـ451.
389- الصواعق المحرقة , ابن حجر, ص
142, چاپ المطبعة الوهبية , مصر 1292 هجرى .
390-
الصواعق المحرقة , ابن حجر, ص 142.
391- همان
ماخذ.
392- همان
ماخذ.
393-
نورالابصار, شبلنجى , ص 78.
394- رعد
/7, تو بيم دهنده اى هستى و هر قومى را رهبرى است .
395- همان
ماخذ, ص 78.
396- همان ماخذ, ص 80.
397-
اسعاف الراغبين , امام صبان در حاشيه نورالابصار, ص 158.
398- بينه
/7, كسانى كه ايمان آورده اند و كارهاى شايسته مى كنند, بهترين آفريدگانند.
399- آنچه
در داخل گيومه آمده است با تلخيص از (غاية المرام ) گرفته شده است , زيرا بسيارى از
مـنـابـع وآنـچـه در سلسله سند نقل مى شود و نيز نام راويان را ناديده گرفته ايم و
از همين رو شـايـسته است به كتاب (غاية المرام ) سيد كتكانى مراجعه شود كه در آن
منابع فراوانى وجود دارد كه براى خواننده و پژوهشگرسودمند است .
ر.ك : صص 29ـ26.
400-
فضائل الخمسة من الصحاح الستة , 1/278ـ277.
401-
خداوند خلق را آفريد.
402- نسفى , 4/371, چاپ دارالكتاب
العربى , بيروت .
403-
ينابيع المودة , 1/148.
404- همان
ماخذ, ص 146.
405- همان ماخذ, ص 146.
406- همان
ماخذ.
407- همان
ماخذ, صص 148ـ147.
408-
حـاشـيـه (يـنابيع المودة ) اثر قندوزى , 1/143ـ142 و نيز از خطيب است چنان كه
ابوالفتح صاحب كشف الغمة فى معرفة الائمه اين خبر را در ص 112ـ111 ذكر كرده است .
409-
ينابيع المودة , قندوزى حنفى , 1/143.
410-
تهذيب التهذيب , ابن حجر عسقلانى , 7/339.
411-
ينابيع المودة , قندوزى حنفى , 3/144, باب چهلم .
412-
ينابيع المودة , ص 79.
413- همان ماخذ.
414- همان
ماخذ, ص 80.
415-
بـسـيـارى از ايـن گـونـه اخـبـار بـيان شده است و آن از اخبار متواتر مى باشد و
كسى كه مـى خواهد از تواتراين اخبار آگاهى يابد خوب است به منابعى كه اين حقيقت را
بوضوح در كتاب (محمد و على بنوه الاوصيا) تبيين كرده مراجعه كند, صص 369ـ323.
416- بقره
/189, از درها به خانه ها درآييد.
417- غاية
المرام , ص 238, و محمد و على و بنوه الاوصياء, صص 248ـ247.
418-
كـتـابـهـاى بسيارى در بدگويى شيعه منتشر مى شود كه از جمله آن است كتابهاى محب
الـديـن خـطيب ونيز همچون كتاب الشيعه و السنة نوشته احسان الهى ظهير كه در آن بى
پروا به دشـنام گويى مى پردازد وچنين مى پندارد كه اصل شيعه انديشه اى يهودى است و
چون يهوديان در رويارويى با اسلام نانوان ماندند خود را تحت اين نام پنهان كردند .
پيش از او دكتر احمد امين در كـتـابش تحت عنوان فجرالاسلام همين سخن را آورده است و
چقدر در دشنامهاى او و تجاوزش نـسـبت به مقام اهل بيت پستى نهفته است .
اين عده همان گونه هستند كه دكتر حفنى داوود در حـقـشان گفته : قلم من پاكتر از آن
است كه نام برخى از آنهايى را ببرم كه بى حساب تهمت وارد مى كنند.
419-
نورالابصار, شبلنجى , ص 80.
420- توبه
/119, اى كسانى كه ايمان آورده ايد از خدا بترسيد و با راستگويان باشيد.
421-
اسعاف الراغبين , صبان در حاشيه نورالابصار شبلنجى , صص 119ـ118.
422- شورى
/23, بر اين رسالت مزدى از شما جز دوست داشتن خويشاوندان نمى خواهم .
423- آل
عـمـران /53, اى پـروردگار ما! به آنچه نازل كرده اى ايمان آورده ايم و از رسول
پيروى كرديم , ما را درشمار گواهى دهندگان قرار ده .
424- همان
ماخذ, ص 119.
425- همان ماخذ, ص 119.
426-
الصواعق المحرقة , ابن حجر, صص 137ـ136.
427-
الصواعق المحرقة , ابن حجر, ص 135.
428-
صـحـيـح آن هـمـام بـن شـريـح بـن يـزيـد از سـعدالعشيرة است , ر.ك : شرح نهج
البلاغه ابن ابى الحديد,10/134.
429-
الصواعق المحرقة , فصل اول , آيات وارده پيرامون اهل بيت , آيه شماره 8, صص
136ـ135.
430-
بـقـره /1 و2, به نام خداوند بخشاينده مهربان , الف , لام , ميم , اين است همان
كتابى كه هيچ شكى درآن نيست , پرهيزگاران را راهنماست .
431- نحل /128, زيرا خدا با كسانى است
كه مى پرهيزند و نيكى مى كنند.
432- شرح
نهج البلاغه ,ابن ابى الحديد, 1/133ـ132 و صص 149ـ148.
433-
الـصـواعـق الـمحرقة , ابن حجر, آيه دهم , ص 142 .
(به احتمال زياد, مقصود علم سرشار آن حضرت است .)
434- همان
ماخذ.
435- بينه /7, كسانى كه ايمان آورده
اند و كارهاى شايسته مى كنند, بهترين آفريدگانند.
436-
الصواعق المحرقة , ابن حجر, آيه دهم , ص 142.
437- همان ماخذ, آيه يازدهم , ص 142.
438- همان
ماخذ.
439- نجم
/3 و4.
440-
مـائده /55, جز اين نيست كه دوست شما خداست و رسول او و مؤمنانى كه نماز مى خوانند
وهمچنان كه در ركوعند انفاق مى كنند.
441- مائده /54, اى كسانى كه ايمان
آورده ايد هر كه از شما از دينش بازگردد چه باك , زود است كه خدامردمى را بياورد كه
دوستشان بدارد و دوستش بدارند, در برابر مؤمنان فروتنند و در برابر كافران ,سركش ,
در راه خدا جهاد مى كنند و از ملامت هيچ ملامتگرى نمى هراسند.
442-
مائده /54, اين فضل خداست كه به هر كه خواهد ارزانى دارد و خداوند بخشاينده و
داناست .
443-
مـائده /55و 56, جـز ايـن نـيـسـت كـه دوست شما خداست و رسول او و مؤمنانى كه نماز
مـى خـوانـند وهمچنان كه در ركوعند انفاق مى كنند و هر كه با خدا و پيامبر او و
مؤمنان دوستى كند, بداند كه پيروزمندان حزب خدايند.
444- مـائده /55, جز اين نيست كه دوست
شما خداست و رسول او و مؤمنانى كه نماز مى خوانند وهمچنان كه در ركوعند انفاق مى
كنند.
445- فخر رازى , تفسير كبير 12/20,
چاپ دوم .
446- محمد /36, جز اين نيست كه زندگى
اين جهانى بازيچه و بيهودگى است .
447- امام
فخر رازى , اميرالمؤمنين من خلال السيرة النبوية , صص 74ـ73.
448-
انبياء /27, در سخن بر او پيشى نمى گيرند و به فرمان او كار مى كنند.
449- نـوح
/13و14, شـمـا را چـه مـى شـود كه از شكوه خداوند نمى ترسيد, حال آن كه شما را به
گونه هاى مختلف بيافريد.
450-
المنار, 6/436.
451-
نورالابصار, شبلنجى , ص 81 و ديگران .
452- شرح نهج البلاغه , ابن ابى
الحديد, 13/284.
453- همان ماخذ.
454- شرح
نهج البلاغه , ابن ابى الحديد, 13/293.
455-
تفسير المنار, صص 442ـ441.
456-
حـجـرات /14, بـگـو: ايمان نياورده ايد, بگوييد كه تسليم شده ايم و هنوز ايمان در
دلهايتان داخل نشده است .
457- رجوع
كنيد به تفسير كشاف زمخشرى در بيان تفاوت ميان كلمه (ولى ) و (اولياء), 1/623.
458-
تفسير المنار, چاپ چهارم , 6/442.
459- محمد
/36.
460- همان
ماخذ.
461- همان
ماخذ, ص 443.
462-
مراجعه كنيد به ماده (ولى ) در صحاح و مختار الصحاح و لغت نامه هاى ديگر.
463-
مراجعات , سيد عبدالحسين شرف الدين صص 180ـ179.
464-
مـراجعات , صص 197ـ171 .
در آن جا تحقيقات ارزشمند و مباحث در خور بهره برى و درك خواهيديافت .
465- زيرا
مفهوم (او ولى پس از من است ) اين است كه او و نه ديگرى پس از من ولى است .
466-
مراجعات , صص 177ـ176.
467- مائده /54, اى كسانى كه ايمان
آورده ايد هر كه از شما از دينش بازگردد چه باك , زودا كه خـدا مـردمـى را بياورد
كه دوستشان بدارد و دوستش بدارند, در برابر مؤمنان فروتنند و در برابر كـافـران
سـركـش , در راه خـدا جهاد مى كنند و از ملامت هيچ ملامتگرى نمى هراسند .
اين فضل خداست كه به هر كس كه خواهدارزانى دارد و خدا بخشنده داناست .
468-
هـمـچون اين سخن پيامبر كه : (اى گروه قريش از اعمال خود بازنخواهيد ايستاد تا آن
كه خـداونـد فردى را براى شما برگزيند كه ايمان قلبى او را آزموده باشد, گردنهاى
شما را بزند در حـالـى كـه شـما از اوهمچون گوسپندان مى رميد .
ابوبكر گفت : آن فرد من هستم يا رسول اللّه ؟
حـضـرت فرمود: خير .
عمرگفت : آن كس منم ؟
حضرت فرمود: خير .
آن كس همان وصله كننده كفش است و در اين هنگام دردست على (ع ) كفشى بود كه براى
پيامبر وصله مى كرد.) بسيارى از صـاحبان سنن اين حديث را نقل كرده اند و اين همان
حديث شماره 610 است در اول صفحه 393 جلد اول كنز نظير آن است اين سخن پيامبر: مردى
در ميان شماست كه با مردم بر سر تاويل قرآن مـى جنگد آنچنان كه شما بر سر تنزيل آن
جنگيديد .
ابوبكر گفت : آن فرد من هستم ؟
عمر گفت : آن شخص منم ؟
حضرت فرمود: خير, بلكه اوهمان وصله كننده كفش در اتاق است , در اين هنگام عـلـى (ع
) آمـد در حالى كه كفش پيامبر را در دست داشت و آن را وصله مى زد .
اين حديث را امام احمدبن حنبل از حديث ابوسعيد در مسندش آورده وحاكم در مستدركش و
ابويعلى در مسندش و شمارى از اصحاب سنن آن را آورده اند و متقى هندى اين حديث را در
6/155 كتاب خود از ايشان نقل كرده است .
469- و
ظاهر چه وزنى دارد اگر با نص تعارض يابد؟
! 470-
مراجعات , چاپ آداب , صص 168ـ167.
471-
مراجعات , چاپ آداب , صص 166ـ165.
472-
مراجعات , ص 166.
473- مراجعات , ص 168.
474-
الغدير, علامه امينى , ص 163.
475-
مـائده /11, اى كـسـانـى كه ايمان آورده ايد از نعمتى كه خدا به شما ارزانى داشته
است ياد كـنـيد, آن گاه كه گروهى قصد آن كردند تا بر شما دست يابند و خدا دست آنان
را از شما كوتاه كرد.
476-
تفسير المنار, 6/277ـ276.
477- همان
ماخذ.
478-
تفسير المنار, 3/322.
479-
تفسير المنار, 6/194.
480-
مـراجـعـه كـنـيد به كتاب النص والاجتهاد اثر سيد عبدالحسين شرف الدين .
در اين كتاب اجـتـهـادات صـحـابه آمده است كه با نصوص صريح معارضه دارد و مؤلف
منابع اثبات كننده اين موضوع رامى آورد.
481-
الامامة والسياسة , ابن قتيبه , چاپ دوم در مصر, ص 14.
482- خـوب
اسـت خـوانـنده عزيز به تحقيقات ارزشمند با ذكر احتجاجات فراوان و اسناد آن در
كـتـاب مـراجـعـات رجوع كند كه ميان سيد عبدالحسين شرف الدين و شيخ سليم البشرى شيخ
دانشگاه الازهرصورت پذيرفته است , ص 279.
483- الامامة والسياسة , ابن قتيبه ,
صص 12ـ11.
484- الامامة والسياسة , ابن قتيبه ,
صص 13ـ12.
485- همان گونه كه گفتيم به كتاب
المراجعات , شماره 56 رجوع كنيد.
486- ما
اين حديث را در مراجعه شماره 20 المراجعات آورده ايم .
487- همان
گونه كه در پايان مراجعه 26 روشن ساختيم ابن ابى عاصم آن را روايت كرده است .
488- اين
سومين خطبه از نهج البلاغه است و در ص 25, ج1 قرار دارد, مراجعات .
489- چنان
كه در خطبه 167 نيز آمده است .
490- چنان
كه در خطبه 5, 1/37, از نهج البلاغه آمده است .
491- ايـن
سـخـن , همان سخن شماره 21 از كلمات حضرت است در باب حكمتهاى برگزيده او, ص 155,
ازنهج البلاغه و سيد رضى حاشيه نفيسى بر آن دارد و شيخ محمد عبده نيز سخن ديگرى
دارد كه فرداديب شايسته است بدان مراجعه كند, المراجعات .
492- نامه
شماره 36, 3/67, از نهج البلاغه .
493- خطبه
25, 1/62, از نهج البلاغه .
494- كلام
175, 2/79 از نهج البلاغه .
495- كلام
140, 2/36 و پس از آن در نهج البلاغه .
496-
مراجعات , مطبعة الاداب , صص 289ـ286.
497- نهج
البلاغه , شرح شيخ محمد عبده , ج3 , كلمات قصار, 2/143.
498- همان
ماخذ.
499- همان
ماخذ.
500-
اسباب نزول القرآن , واحدى , چاپ اول , دارالكتاب الجديد, ص 192.
501-
بـدون ترديد تعبير (از طلا) از قيودى است كه جاعلان افزوده اند زيرا طلا در دين خدا
براى مردان وبويژه براى پيشواى پرهيزگاران و سرور متعبدان حرام است .
502-
مـائده /56, و هـر كـه بـا خـدا و پـيـامـبـر او و مؤمنان دوستى كند, بداند كه
پيروزمندان , گروه خداوندند.
503- كشاف
, زمخشرى , 1/624ـ623.
504-
نورالابصار, شبلنجى , ص 77.
505-
فضائل الخمسة من الصحاح الستة , 1/38, جايى كه منابع فراوانى در آن يافت مى شود.
506-
الباب النقول فى اسباب النزول در حاشيه تفسير جلالين , ص 213.
507-
الغدير, علامه امينى , 2/53ـ52.
508- آل
عمران /54, آنان مكر كردند و خدا هم مكر كرد و خدا بهترين مكر كنندگان است .
509-
شعراء /227, و ستمكاران بزودى خواهند دانست كه به چه مكانى بازمى گردند.
510- شورى
/23, بگو بر اين رسالت هيچ مزدى جز مودت نسبت به نزديكان خود از شما نخواهم و هركس
به كارى نيك دامن زند براى او آن كار را نكويى افزاييم .
خداوند آمرزنده و سپاسگزار است .
511- ر.ك
: الدر المنثور 6/6, تفسير طبريى 16/25, تفسير بغوى 6/101, تفسير قرطبى 16/24 .
متن اين روايت را در اسباب النزول واحدى , ص 395 و ديگر منابع ببينيد.
512-
صافات /24, آنان را بايستانيد كه پرسش شوند.
513-
امـام واحـدى و نيز ابن حجر و ديگران بدين نكته تصريح كرده اند .
در الصواعق المحرقه ابن حجرمى خوانيم : چـهـارمـيـن آيـه , ايـن فرموده خداوند است
كه (آنها را متوقف سازيد كه پرسش شوند) از ولايت على (ع ) .
اين مقصود واحدى است از اين سخن كه مى گويد: (درباره آيه : و آنها را متوقف سازيد
كه پرسش شوند)روايت شده است كه مردم از ولايت على (ع ) و اهل بيت پرسش مى شوند,
زيرا خداوند پـيـامبر خود رافرمان داده است مردم را از اين آگاه كند كه هيچ فردى بر
تبليغ رسالت الهى جز مـودت بـا نـزديـكان خويش از آنان نمى خواهد .
يعنى آن كه از مردم پرسيده مى شود: آيا چنان كه مى بايست و چنان كه پيامبر به آنان
سفارش كرده بود, ولايت اين خاندان را در دل گرفتند يا آن را واگذاردند و ضايع كردند
ودر نتيجه مى بايست پاسخ دهند و پيامدهاى كار خود را بپذيرند.) واحـدى در ايـن سخن
خود كه (چنان كه پيامبر به آنان سفارش كرده بود) به احاديث فراوانى كه در ايـن
موردرسيده و در فصل دوم بخشى از آنها خواهد آمد, اشاره دارد .
از آن جمله است حديث مسلم به نقل اززيدبن ارقم كه گفت : رسول خدا به ميان ما آمد و
خطبه اى ايراد كرد .
او خداى را سـتايش و سپاس گفت و سپس فرمود: (بارى , اى مردم ! من انسانى همانند
شمايم و نزديك است فرستاده پروردگارم ـعزوجل ـ نزد من آيد و او را پاسخ گويم , در
حالى كه دو گرانسنگ در ميان شـمـا بـرجاى مى گذارم : نخست كتاب خداوند ـ عزوجل ـ كه
در آن هدايت و نور است .
به كتاب خـداوند ـ عزوجل ـ چنگ زنيد و آن را مبناقرار دهيد.) وى مردم را به كتاب
خدا تشويق و ترغيب كـرد و سـپس فرمود: (و ديگر, اهل بيت من .)آنگاه سه بار گفت :
(درباره اهل بيت خود, شما را به خداوند يادآور مى شوم .) ر.ك : الصواعق المحرقه ,ص
131.
514- شورى
/24, يا مى گويند بر خداوند دروغ بسته است .
515- شورى
/25, و اوست كه از بندگان خويش توبه پذيرد.. .
ـ ر.ك : الصواعق المحرقه , ص 150.
516- ايـن
حـديـث در صـحاح سته و به طرق متعدد و با عبارتهايى متفاوت نقل شده و مى توانيد
بـراى آگـاهـى يـافتن از همه گير بودن و بلكه تواتر اين روايات در صحاح و ديگر
منابع به فضائل الخمسه من الصحاح الستة , 2/220ـ200 مراجعه كنيد.
يـكـى از روايـاتى كه در اين باره آمده , روايت ابن اثير در اسدالغابه 3/23 است كه
(به سند خود از ابـومـريـم سـلـولـى مـى گويد: از عماربن ياسر شنيدم كه مى گويد: از
رسول خدا شنيدم كه به عـلى بن ابى طالب (ع )مى گويد: اى على ! خداوند تو را به
زيورى آراسته كه هيچ يك از بندگان را به زيورى نيكوتر از آن نياراسته است : بى
رغبتى به دنيا .
او تو را چنان قرار داده كه نه چيزى از دنيا به دست مى آورى و نه دنياچيزى از تو به
دست مى آورد .
او دوستى بينوايان را به تو بخشيده و آنان تو را به امامت و تو آنان را به عنوان
پيروان خويش پسنديده اى .
پس خوشا آن كه تو را دوست بدارد و تو را باور دارد .
و واى بر آن كه تو را دشمن دارد و بر تو دروغ بندد.. .
آنان كه تو را دوست داشتند و بـاورت كـردنـد, دوستان تو درسرايت و همراهان تو در
قصرت [در آن جهان ]اند و كسانى كه تو را دشـمـن داشـتـنـد و بر تو دروغ بستندبر
خداست كه آنان را در روز قيامت در جايگاه دروغگويان بـايـستاند .
هيثمى نيز اين حديث را درمعجم , 9/132 يادآور شده , مى گويد: طبرانى هم آن را در
المعجم الاوسط آورده است .
ـ ر.ك : فضائل الخمسه من الصحاح الستة , 2/215ـ214.
517- كشاف
, 3/466.
518- كشاف
, زمخشرى , 3/447ـ446.
519- همان
, ص 448.
520-
الكافى الشافى فى تخريج احاديث الكشاف , ص 145.
521- اعراف /158, در پى او رويد, باشد
كه راه هدايت يابيد.
522- نور
/63, بايد آنان كه از فرمان او سرمى پيچند, پروا كنند.
523- آل
عمران /31, بگو اگر دوستدار خداييد, از من پيروى كنيد تا خداوند شما را دوست بدارد.
524-
احزاب /21, شما را در رسول خدا الگويى شايسته بود.
525- در ايـن بـيت شعر در نسخه تفسير
رازى اشتباهى چاپى وجود داشته كه مؤلف كتاب حاضر آن رااصلاح كرده است .
526-
التفسير الكبير, چاپ دوم 27/166.
527- يوسف
/38, و از آيين پدرانم ابراهيم .. .
پيروى كردم ...
528- شورى /24, بلكه مى گويند: او بر خدا دروغ بسته است .
529- شورى
/25, اوست كه از بندگان خويش توبه پذيرد.
530-
مـريـم /96, كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته كردند, خداوند مهر آنان را در
قلوب همگان قرارخواهد داد.
531-
الصواعق المحرقة , ص 151.
532- هر
كس در اخبار و روايات بنگرد بفراوانى با تلاشهاى فرصت طلبانه اى برخورد خواهد كرد
كـه ازسـوى گـروه بـزرگـى از صـحـابه به منظور بدگويى على (ع ) و متهم كردن او با
وسايل گوناگون صورت گرفته است تا (او را از چشم رسول خدا بيندازند .
اين نادانان از ياد برده اند كه بـه رسـول خـدا وحـى مـى رسد و نه تنها آنان , بلكه
همه جهانيان نمى توانند با به كارگيرى همه امـكـانـات خـود در شخصيتى كاستى پديد
آورند كه خداوند او را بلند داشته و منزلتى والا داده و گـواهـيهاى پيامبر نيز در
مورد او تنهااز جانب خداست و او مامور است اين خواست خداوند را به مـردم بـرسـاند و
او نمى تواند از بيان وآشكار كردن اين ماموريت بگريزد, هر چند كينه توزان بر او
فشار آورند.
533-
الصواعق المحرقة , ص 152.
534-
شايسته يادآورى است كه ابن حجر در اين روايت پس از حق عترت من (حق انصار و عرب ) را
نيزمى افزايد .
اما نشانه هاى ساختگى بودن در اين افزوده او پديدار است , چه بر اساس اين افزوده ,
بـرتـرى و تـفـاوت بـه معيارى جز ايمان و كارهاى شايسته برمى گردد, در حالى كه
خداوند تنها براساس اين معيار مؤمنان را برهمديگر برترى بخشيده و برخى را بر برخى
بلندتر داشته است .
535-
الصواعق المحرقه , ص 153.
536-
ترجمه بيت شعرى از امام شافعى .
ـ م .
537-
الصواعق المحرقه , ص 154.
538- همان
, ص 155.
539- همان
, ص 159ـ156.
540-
اسعاف الراغبين , صبان , در حاشيه نورالابصار شبلنجى , ص 116ـ115.
541- تحف
العقول عن آل الرسول , ابومحمد حسن حرانى , چاپ نجف , ص 242ـ240.
542-
اسعاف الراغبين , صبان , در حاشيه نورالابصار شبلنجى , ص 119ـ115.
543-
نورالابصار, شبلنجى , ص 115.
544-
اسعاف الراغبين , صبان , ص 120ـ116.
545-
نورالابصار, ص 118ـ114.
546- اهـل
الـبـيـت , تـوفـيـق ابـوعـلـم , چـاپ 1, دارالـسـعـاده , مصر,ص 294ـ293, به نقل از
شرح ابن ابى الحديد.
547-
مـائده /67, اى پـيامبر! آنچه را از جانب پروردگارت بر تو نازل شده است به مردم
برسان و اگـر چـنـيـن نكنى پيام او را نرسانده اى .
خداوند تو را از مردم نگه مى دارد .
خداوند كسانى را كه كافرند هدايت نمى كند.
548-
مـائده /3, امـروز ديـنتان را برايتان كامل و نعمتم را بر شما تمام كردم و اسلام را
به عنوان دين براى شماپسنديدم .
549- سيره ابن هشام , 4/248.
550- مى
توانيد به منابعى مراجعه كنيد كه علامه امينى در الغدير, چاپ دوم , 1/9 ذكر كرده
است .
551- اميرالمؤمنين من خلال السيرة
النبوية , ص 78.
552- همان
ماخذ.
553-
تفسير واحدى , ص 195.
554- الدر
المنثور, 2/298.
555-
تـفـسـيـر واحـدى , ص 196 .
همچنين تفسير طبرى , 1/469 (با اختلافى اندك ), مستدرك /2/313,صـحـيـح ترمذى (حديث
عايشه ) 11/174, تفسير قرطبى , 6/244, صحيح مسلم , (فضائل سـعـدبـن ابى وقاص ),
7/124 .
در اين كتاب افتخار حفاظت از رسول خدا تنها به سعد نسبت داده شـده و از آن حـضرت
نقل شده كه فرمود: كاش مردى صالح بود كه از ما نگهبانى كند! در روايت صحيح مسلم اين
حادثه در زمان آمدن پيامبر به مدينه دانسته شده است .
556-
تفسير طبرى , 10/471.
557- سيوطى , لباب النقول , ص 127,
نقل به اختصار.
558-
مفردات الفاظ القرآن الكريم , راغب اصفهانى , ص 58.
559-
اسباب النزول , واحدى , ص 183ـ182.
560-
المنار, 6/155.
561- همان
.
562- در
حـاشـيه اين كتاب چنين آمده است : (ديوان ) نظامى است كه عمر آن را پديد آورد و اين
نخستين نظام نظارت مالى در اسلام است .
مرد مسيحى [كه گوينده اين سخن است ] كاتب ديوان بود.ص 155.
563-
المنار, 6/155.
564-
المنار, 6/154.
565-
المنار, 6/156.
566-
اسباب النزول , ص 195.
567-
المنار, 6/467.
568-
التفسير الكبير, امام رازى , 12/49ـ48.
569-
المنار, 6/464.
570- همان
ماخذ.
571-
لـسان العرب , ابن منظور, حرف (ح ), فصل (ب ), 4/229 و دائرة المعارف العشرين ,
2/226 و ديگركتب لغت .
572-
المنار, 6/465ـ464.
573- همان
, ص 466.
574-
احزاب /6, پيامبر از خود مؤمنان به آنان سزاوارتر است .
575-
التفسير الكبير, فخر رازى , چاپ دوم , 12/50ـ49.
576-
الغدير, ج1 .
577-
الغدير, 1/27ـ25.
578- اين
كه زيد دنباله حديث را از عطيه كتمان مى كند, به سبب تقيه اى است كه او خود در آغاز
حـديـث ازآن سخن به ميان آورده است .
در هر حال , چنان كه مى بينيد ديگران دنباله حديث را از عطيه نقل كرده اند.
579- در
نسخه ها چنين آمده , اما عبارت درست (عترت من ) است .
580- در
حـاشـيـه الـغدير آمده : اين همان سند حاكم است كه در صفحه 30 گذشت و وى آن را صحيح
خوانده است .
581-
مقصود ص 29 الغدير است .
582- در
صـحـت يـك حديث بسنده است كه تنها از يك راوى و به سندى درست نقل شود تا چه رسد به
آن كه كسى همانند امام احمد آن را به طرق متعدد روايت كند.
583- در
نسخه هاى الغدير چنين است و پنهان نيست كه در اين لفظ افتادگى وجود دارد.
584-
عـلامـه ابـن بطريق (درگذشته 600 ه ق ـ ر.ك : لسان الميزان ابن حجر) اين حديث را در
كتاب العمده (ص 50) از مناقب ابن مغازلى نقل كرده است .
585-
الغدير 1/37ـ29.
586- ابن ابى الحديد مى گويد: (اگر آب
هفت دريايى كه خداوند آفريد مركب و آسمانها كاغذ شوند و اگـر درختهايى كه خداى
آفريده قلمهاى نويسنده اى شوند كه چون به نوشتن تمام شوند ديگر باربازگردند و اگر
همه انسانها و پريان نويسندگانى شوند كه چون يكى خسته گردد ديگرى برخيزد و هـمـه
بـخـواهـنـد مـنقبتى را در پى منقبت ديگر بنويسند, از آن همه مناقب حتى يكى هم در
شمارآورده نشود.)
587- آن
حـضرت خطبه اى ارزشمند پيرامون عنايت خداوند و رسول او و امامان پاك شيعه و نيز
عموم شيعيان به پيروى از امامان خود, به حديث غدير ايراد كرد .
استاد محققان سيد شرف الدين در كتاب شايسته توجه خود المراجعات آورده و بحثهايى در
پنج بند درباره آن مطرح كرده است .
588- ابن
اثير در الكامل 8/181, حوادث سال 352 ه ق چنين مى گويد: در اين سال در روز هيجدهم
ذى الحجه معزالدوله فرمان داد شهر بغداد را آزين بستند, در محفل پاسبانان آتش روشن
كردند و اظهار شادمانى نمودند و چنان كه در شبهاى عيد مرسوم بود بازار را در اين شب
نيز باز نگه داشتند و اين همه به شادى عيد غدير انجام شد و شيپور و طبل نواخته شد و
اين روز, روزجشن بود.ر .
ك : المراجعات .
589- صاحب
غاية المرام در اواخر باب 16 (ص 89) از كتاب خود تصريح مى كند كه : (ابـن جـريـر
حديث غدير را از نودوپنج طريق در كتاب مستقلى كه آن را كتاب الولايه ناميده نقل
كـرده .. .
ابـن عـقـده آن را در كتاب مستقلى كه بدين سبب تاليف كرده از صدوپنج طريق روايت
كـرده .. .
و احـمـدبـن محمدبن صديق مغربى بر اين تصريح كرده كه هر كدام از ذهبى و ابن عقده
كـتـابى به اين حديث اختصاص داده اند .
در اين باره رجوع كنيد به خطبه كتاب ارزشمند او به نام فتح الملك العلى بصحة حديث
باب مدينة العلم على .) ر.ك : المراجعات .
590- ابـن
حـجـر در الـصـواعـق الـمـحـرقـه (بـاب 1, فـصل 5) بدين مساله تصريح كرده است .
ر.ك :المراجعات .
591- وى
هـمـچـنـيـن در مسند خود (1/131) اين حديث را به نقل از ابن عباس و در جايى ديگر
ازهمين كتاب (4/281) به نقل از براء مى آورد.
592-
گروهى از بزرگان اهل سنت اين حديث را از ثعلبى نقل كرده اند و از آن جمله است علامه
شبلنجى مصرى كه اين حديث را در كتاب خود نورالابصار (ص 11) در (احوال على (ع )) مى
آورد.
593- ايـن
حديث را در سيره حلبى در اخبار حجة الوداع (3/214) بنگريد .
ر.ك : المراجعات , چاپ نجف اشرف , 7/194.
594-
مائده /55.
595-
احتجاج طبرسى , 1/84ـ66.
596- مروج
الذهب , 2/81.
597- همان
, ص 21ـ20.
598- همان
, ص 13.
599- همان
, 3/6.
600-
المراجعات , 324.
601- بـه
نـقل از آنچه امام ابوالفضل احمدبن ابى طاهر بغدادى در بلاغات النساء (ص 41) به سند
خويش ازشعبى روايت كرده است .
602- مروج
الذهب , 2/357ـ356.
603- در
حـاشـيـه الكامل ابن اثير آمده است كه هدف فضل از اين بيت اشاره به تفاخرى است كه
مـيـان هـاشم و اميه صورت گرفت و در نتيجه آن اميه ناگزير شد به تبعيد رود و در
صفوريه در فـلسطين سكونت گزيند .
گفته اند: وى در آن جا با زنى يهودى همبستر شد و او نيز پسرى آورد.
امـيـه ايـن پسر را كه ذكوان نام داشت و به كنيه ابوعمرو خوانده شد و در واقع فرزند
ابومعيط جد وليدبن عقبه است , از آن خودخواند و به خاندان خويش منسوب دانست .
وجوهى ديگر جز اين نيز گفته شده است .
ر.ك : الكامل ,3/97.
604- در تـاريخ طبرى كلمه (بعد محمد)
و در المراجعات شرف الدين كلمه (بعد نبيه ) آمده , ولى ابـن اثـيـر به جاى اين دو
كلمه (ثلاثه ) را آورده و اين تحريفى است آشكار, زيرا آنچه در ابيات بعد آمـده
ويژگيهايى است كه تنها از آن على (ع ) است .
اما به هر حال آنان كه دست به تحريف مى برند احساس گناه نمى كنند.
605-
الـكـامـل , 3/97 .
پيشتر گذشت كه در روايت ابن اثير در بيت سوم اين شعر تحريفى صورت گرفته است .
ما اين تحريف را به استناد روايت طبرى تصحيح كرديم .
606- شرح
الهاشميات , محمد محمود رافعى , ص 108.
607- چوبى
است سرخ و رنگرزان بدان پارچه رنگ كنند, (فرهنگ نفيسى ) ـ م .
608-
المراجعات , ص 327, پاورقى .
609- شرح
نهج البلاغه , ابن ابى الحديد, 8/18ـ17.
610-
چـنـان كـه در الـمراجعات به نقل از آثار ذوات السوار آمده , گويند: نام او غانمه
دختر عامر است .
611-
المحاسن والاضداد, جاحظ, چاپ الشركة اللبنانية الكتاب , ص 89ـ88.
612-
المراجعات , ص 301.
613- به منابع اين شعر در الغدير, ج5
مراجعه كنيد.
614-
يـنـابـيـع الـمـودة , شـيـخ سـليمان قندوزى حنفى , ص 1, چاپ استانبول , به نقل از
حافظ جمال الدين زرندى مدنى .
در بـرخـى از كـتـب بـه جـاى دوسـتـى (وصـى ), دوسـتى (ولى ) آمده , و بعيد نيست كه
اين اثر دست تحريف كنندگان باشد.
615-
تجوبى منسوب است به تجوب , از قبايل يمن و به گفته اى ديگر, از قبايل حمير كه در
شمار طايفه (مراد) هستند .
در اين جا مقصود از تجوبى عبدالرحمن بن ملجم است كه خداى او را لعنت كند.
616- شرح
الهاشميات , محمد محمود رافعى , چاپ شركة التمدن الصناعيه بمصر, ص 30ـ29.
617-
رافعى مى گويد: مقصود از (ولى امر) على (ع ) و مقصود از (ولى او) پيامبر است و
تفسير اين بيت ـظاهرا ـ آن كه شاعر به اوصياى رسول خدا كه يكى پس از ديگرى مى آيند
و وليى بعد از ولى است نظردارد, يعنى آن كه نمى تواند كار امتها بدون راهبر گذاشته
شود.
618-
مناهل الادب العربى , شريف رضى , مكتبة صادر, 1/73.
619- در
صـفـحـات آيـنـده ايـن كـتـاب بـه چـنين مطالبى پرداخته نشده و شايد نظر مؤلف به
نوشتارهايى ديگراست ـ م .
|
|