امامت در پرتو كتاب و سنت

مهدى سماوى

- ۲۳ -


(بـگـو بـر ايـن رسالت مزدى جز مودت نسبت به نزديكان خود از شما نخواهم ) .
آيا اين بدان اعتبار نيست كه (نزيكان وى ) بر دوش گيرندگان دين خداوند, پذيرندگان راز او وراه فرمانبرى از او و رسيدن به خشنودى اويند كه خداوند آنان را براى رساندن دين واداى رسالت خويش و نيز خلافت پـيـامـبرى كه او را به عنوان رحمتى براى همه جهانيان برانگيخته , برگزيده است .
(خداوند خود مى داند رسالت خويش را در كجا قرار دهد وپيام خود را به كه بسپارد) زيرا او آفريدگار آنان است كـه صدق و راستى ايشان را آزموده ,اصرار آنان بر به دست آوردن خشنودى خويش , شادمانى آنان از فـرمـانـبـرى اش وسرانجام اخلاص آنان را در رساندن دين و پاسدارى از آيين خويش دانسته و تـاريـخ نـيـز ازفـضـايـل آنـان و آنـچـه درباره آنان روايت شده و سرانجام (كرامات ) ويژه آنها كه مـردم شناخته اند, آكنده است و جاى اين پرسش مانده كه آيا در تاريخ بزرگان , كسى هست كه به مرتبه بلند آنان رسيده باشد؟
دربـاره ايـشان چيزى وجود ندارد كه كسى بتواند آن را دستاويزى قرار دهد براى عيب گرفتن و ريـشـخـنـد كـردن , زيـرا آنان نمونه هايى از كمال انسانى و الگوهايى شايسته ازتمامى فضيلتها و تجسمى زنده از دين خدايند.
هـر يك از آنان چنانند كه اميرمؤمنان (ع ) درباره خود مى گويد: سيل حكمت و دانش ازسينه من فرو ريزد و هيچ پرنده به آسمان من , بال نگشايد.
اينك اين تاريخ آكنده از افتخارات اهل بيت است كه بخوبى بر اين حقيقت گواهى مى دهد .
آيا پس از پـيـامـبـر كـسى جز على (ع ) مى تواند بگويد ـ و اين گفته را از او باور هم بكنند كه ـ (براى من نشستن در مسجد از نشستن در بهشت , دوست داشتنى تر است ,زيرا در بهشت نشستن خشنودى خودم را در بردارد و در مسجد نشستن خشنودى پروردگارم را و براى من خشنودى پروردگارم از خشنودى خودم دوست داشتنى تراست .) اين است پرستش پاك و برخاسته از اخلاص و اين است تابلوى نمونه سخن گويى كه هيچ كس جز عـلـى (ع ) نتوانسته است آن را ترسيم كند و هيچ كس جز او و برگزيدگان خاندان پاك پيامبر كه پيشوايان , راهنمايان و پاسدارانند, نتوانسته است آن را در رفتارخود تجسم بخشد.
و چـنان كه على (ع ) و جانشينان او نيكان و راهگشايانى شايسته در راه پرستش خداوندبوده اند كه تـاريـخ هـمانندى براى آنان جز پيامبران و جانشينان پيامبران نيافته است ,همچنين علي (ع ) رمز عدالت و معيار روشن يك حكمران عادل بود.
تنها اوست كه در عرصه بلاغت شيواى عربى و ادبيات جاودانه جهانى چنين تابلوهايى ترسيم كرد و در عـرصـه عـمـل و اجـرا نيز والاترين الگوها را ارائه داد .
اوست كه در يكى ازسخنان خود ـ در ترسيم آن عدالت جاويدان ـ مى گويد: به خداوند سوگند اگر هفت آسمان و هفت اقليم را به من دهـنـد تا به نافرمانى خدا دانه جوى از دهان مورى بستانم چنين نمى كنم .
براستى كه اين دنياى شما براى من از برگى كه ملخى آن را جويده و پس زده باشد, بى مقدارتر است .
على (ع ) را چه كار با نعمتى كه فناپذيرد و لذتى كه بقانداشته باشد! هـموست كه در آن داستان آشنا, آهنى گداخته براى برادر ارمغان مى آورد و مى گويد:(خداى را سـوگند اگر بر خار مغيلان پا برهنه دوانده و زنجير بر دست و برگردن كشانده شوم مرا دوست داشـتـنى تر از آن است كه در روز رستاخيز, در حالى خدا و رسول او راديدار كنم كه به بنده اى از بـنـدگـان سـتـم روا داشته و چيزى از اين بيهوده دنيا را به غصب ستانده باشم .
چگونه به خاطر نفسى كه شتابان به سوى نابودى مى رود و بسيار در خاك مى ماند, بر كسى ستم روا دارم ؟
خـلافت بالاترين مركز قدرت و حكومت و دورترين هدفى بود كه بندگانى از فرزندان اين سراى , بـدان چـشـم مـى دوزنـد و دل مـى سپارند .
اما امام بر حق به چنين مركز قدرتى بى اعتنايى نشان مـى داد و آن را تـا زمـانى كه وسيله اى براى برپايى عدالت و راهى براى بركرسى نشاندن حق و از صـحـنه راندن باطل نباشد بى مقدار مى شمرد, چه او از چنين منصبى هر چند هم بزرگ , والاتر و فراتر است و در بسيارى از سخنان خود دل دادگان آن را محكوم مى دارد, چنان كه مى گويد: (آيـا دل بدان خوش دارم كه مرا اميرمؤمنان گويند و آنگاه در دشواريهاى زندگى وناخوشيهاى روزگار با مردم , همدرد و همراه نباشم ؟
.. .
شايد در حجاز و يمامه كسانى باشند كه سيرى را به ياد نداشته , حتى اميد به گرده نانى ندارند.. ..) چـنـين است كه امام على (ع ) و شيربچگان او الگوى پارسايى , سرمشق پايدارى , ترسيم شجاعت و نـشـان دلاورى بـودنـد در آن لـحظه اى كه همه يلان و قهرمانان به عقب مى گريختند .
او يگانه پـيشتاز همه افتخارات بود .
اوست كه دروازه خيبر را از جا مى كند وهموست كه ضربت او در برابر عمروبن عبدود همسنگ پرستش همه انس و جن بود,چه , همين ضربت آن جا كه تمامى ايمان در برابر تمامى كفر قامت آراست , مرزسرنوشت ساز اسلام بود.
هـمـوسـت كه پايگاههاى شرك و خاستگاههاى نفاق را درهم كوبيد و سپاهيان كفر وگمراهى را درهم نورديد تا آن كه بناچار گفتند: خدايى جز اللّه نيست و محمد(ص )رسول خداست .
ايـن مـواضـع درخـشـان بـى شمار از آن كسى نيست مگر همانها كه خداوند لطف خود رابديشان اخـتصاص داد, تاج كرامت خويش بر سر آنان نهاد و آنان را به عنوان پاسداران دين و بيانگران وحى خويش برگزيد .
از اين جا روشن مى شود كه چرا خداوند تنهادوستى با ايشان را واجب ساخته و آن را مزد رسالت قرار داده است .
چه , تنها آنان خاستگاه رسالت , درخت نبوت و خاندان وحى الهى اند.
اصولا (دوستى و مهرورزى براى خداوند) چيزى است كه خداوند فرمان داده كه براى انسان از هر محبوبى پيشتر باشد و مى بايست هر گاه نعمتهايى پيدا و پنهان الهى را كه به او ارزانى داشته شده يـادآور مـى گـردد, ايـن دوستى را نيز بيشتر كند و از ياد نبرد كه او برهمه بندگان چيره است , چنان كه امام حسين (ع ) در دعايى كه از او روايت شده مى گويد:(كورباد ديده اى كه تو را ناظر بر خود نبيند و زيانبار باد دادوستد بنده اى كه در آن بهره اى از دوستى تو قرار نداده است .) بـنـابـرايـن , دوسـتـى در درجـه نخست , با خدا و در درجه دوم با ديگران و به خاطر خداست و از بـزرگـتـريـن دوسـتـيـهـاى نوع اخير همان محبتى است كه خداوند از بندگان خود, نسبت به پيامبرشان و اهل بيت او ـ كه خداوند ناپاكى را از آنان دور كرده و مطهرشان داشته آخواسته است .
اين تفسير پرتاثير آيه است كه (مودت ) خواسته شده در آن , مزد رسالت دانسته شود.
يـا ايـن كـه مـى گـوييم پيامبر از مردم مزدى نمى خواهد مگر مودت با نزديكان كه آن را ازايشان مـى خـواهـد و آنها از آن پرسش خواهند شد كه تا چه اندازه بدان اهتمام ورزيده اند,البته بنابر اين تـفـسير كه استثناى موجود در آيه را (استثناى منقطع ) بدانيم .
كه در اين صورت استثنايى كه در آيـه آمده از اهميت اين (مودت ) سخن مى گويد و بر آن تاكيدمى ورزد و در اين حقيقت صراحت دارد كـه امـت در بـرابر (مودت با نزديكان پيامبر)مسؤول است چه استثنا را متصل و چه منقطع بـدانـيـم , زيـرا در صورت نخست معنى آيه چنين خواهد بود كه مزد رسالت تنها در (مودت با اين نزديكان ) خلاصه شده و درصورت دوم نيز معنى آيه آن خواهد بود كه پيامبر هيچ مزدى بر رسالت خـود از مـردم نمى خواهد ولى درباره (مودت با اين نزديكان ) از مردم پرسش خواهد كرد و در هر يك از اين دو صورت , امت به چنين مودتى ملزم خواهد بود.
در اين جا پرسشى مطرح مى شود: چرا چنين تاكيد و چنين حصرى در كار است ؟
اين تاكيد و حصر از چه روست ؟
اگر آنچه را پيش از اين بر زبان احاديث آمده كه (هيچ بنده اى را عملش سودمند نمى افتدمگر به شناخت حق ما) به آنچه اين آيه گوياى آن است بيفزاييم مقصود آيه روشن خواهد شد .
اهل بيت را, چـنـان كه سرور و پيامبرشان را در پاسدارى از اين آيين ورساندن احكام آن به مردم حقى بود, در ايـن مهم حقى است و هر مسلمانى مى بايست براى اداى اين حق تلاش كند تا از عهده اين وظيفه سنگين برآمده باشد.
گروهى از عالمان بزرگ اهل سنت در تفسير آيه وقفوهم انهم مسؤلون ) (512) گفته اند:(مردم در برابر ولايت و مودت اهل بيت مسؤول اند.) (513) اكنون به عقيده شما, آيا اين همه تاكيد از سوى پيامبر و اين فرمان خداوند ـ عزوجل آمى تواند تنها بـه مـعنى تشويق مردم به مهر ورزيدن و اظهار عواطف دوستانه با اهل بيت باشد يا به عقيده شما ايـن هـمـه تاكيد و آن فرمان , گزاف است ؟
معناى اين عقيده , باورنداشتن پيامبر, بيرون رفتن از چهارچوب دين و كفر ورزيدن به آيين خاتم پيامبران است .
قرآن كريم در آياتى كه پس از اين آيه آمده از آن سخن مى گويد كه كسانى پس از نزول اين آيه در ايمان و در باور خود نسبت به پيامبر مورد آزمايش قرار گرفتند و چيزهايى با خودگفتند .
خداوند نـيز اين نهفته هاى دورن آنان را فاش ساخت و سپس به سبب توبه بر آنان منت نهاد و آنها نيز توبه كردند.
بنگريد كه ابن حجر در الصواعق المحرقه در ذيل اين آيه مى گويد: احـمـد در تفسير آيه (من يقترف حسنة نزد له فيها حسنا) از ابن عباس نقل كرده است كه گفت : مقصود از آن (حسنه ) دوستى با خاندان محمد(ص ) است .
ثعلبى و بغوى نيز از همو نقل كرده اند كه چون آيه : (قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى ) نـازل شـد, كسانى با خود گفتند: او تنها مى خواهد ما را به دوستى بانزديكانش پس از وفات خود بـرانگيزد .
اما جبرئيل پيامبر را آگاه ساخت كه آنان او را متهم كرده اند و آنگاه اين آيه را نازل كرد كـه : (ام يـقولون افترى على اللّه كذبا) (514) .
پس از آن كسانى گفتند: اى رسول خدا! تو راست مى گويى .. .
آنگاه اين آيه نازل گشت كه :(وهوالذى يقبل التوبة عن عباده .) (515) ايـن بـروشـنـى بـر آن دلالـت مى كند كه چگونه برخى از منافقان ـ كه بناچار و از روى ترس ويا آزمـنـدى اظـهـار اسـلام كردند ـ نمى توانستند نص روشن قرآن در امامت على (ع ) وجايگاه بلند فـرزندان او را بشنوند .
به همين دليل نيز حكمت الهى چنين مى طلبيد كه بيان اين مهم مرحله به مـرحـلـه صـورت پذيرد, از بيم اين كه مباد منافقان نامه مخالفت بگشايندو آشكارا سرور رسولان الهى را تكذيب كنند.
جـايـگـاه عـلـى (ع ) و مـواضـع جاودانه او در شكستن بينى كفر و درهم نورديدن شكوه وشوكت جاهليت و درهم كوبيدن يلان و سركشان عرب و نيز كاركرد شمشير برنده او درميان آنان بر هيچ كـس پوشيده نيست و هيچ كس از اين ناآگاه نه كه او در دو سوى جبهه درپيش روى و در پشت سـر شمشير مى زد تا زمانى كه بناچار گفتند: خدايى جز اللّه نيست ومحمد(ص ) رسول خداست , اما نفاق را در دل پنهان داشتند و كينه محمد(ص ) وعلى (ع ) يعنى همان كه خون بزرگان آنان را بـر زمـيـن ريـخـت , در سـيـنـه جـاى دادنـد و در اين ميان تنها على (ع ) بود كه مى بايست پاسخ خونخواهى آنان را بدهد.
روشـن است كه تسليم كردن كسانى كه اسلام با جان آنان درنياميخته و اركان استوار اين آيين در دلـهـاى آنان جايگير نشده , كارى آسان نبود.. .
و به همين دليل نيز خداوند تعالى فرمان دوستى با على (ع ) و فرزندان او و مادر پاكدامن و راستگوى آنان را صادر كرد, وهر كه بر حق , استوار ايستاده بود فرمان خداوند درباره آنان را بر گردن مى نهاد و مهر اين خاندان را در دل مى گرفت و هر كه از حـق فـاصـلـه گـرفـته , كينه آنان را به دل مى داشت تاآنجا كه اين معيار ميان همه مسلمانان شناخته شد كه : براستى دوستى با على (ع ) نشان ايمان و دشمنى با او نشان نفاق است .
اين مفاهيم والا و بلند رسول خدا كه به صورتهاى مختلف بر آن تاكيد كرده بود در جان مسلمانان همه گير شد .
از آن جمله است اين فرموده مشهور و متواتر پيامبر: اى على ! جز مؤمن تو را دوست ندارد و جز منافق كسى با تو دشمنى نورزد.
رسول خدا بارها مردم را به دوستى با على (ع ) فرمان داده و آشكارا به آنان اعلام داشته بود كه (هر كـس على (ع ) را دوست بدارد, خداى را دوست دارد و هر كه او را دشمن گيرد, خداى را دشمن گـيـرد) و (هـر كس دوست دارد به سان من زندگى كند و به سان من بميرد و به بهشت درآيد, بايد كه على (ع ) را به ولايت گيرد.) (516) و روايات فراوان و بى شمارى از رسول خدا كه به نقل (مـتـواتـر) يـا (مستفيض ) از آن حضرت رسيده و همه بروجوب محبت اين خاندان , لزوم پذيرش ولايـت و سنت آنان , گام نهادن در راهى كه آنان رفته اند و در خطى كه خداوند براى آنان ترسيم كرده و رسول او آن را به امت رسانده وبالاخره بر همگون شدن با آنان تاكيد دارد.
جستارهايى ارزشمند پيرامون چگونگى بهره جستن از آيه : انـديـشمندان محقق اهل سنت تحقيقاتى دقيق پيرامون چگونگى بهره جستن از آيه كريمه دارند.
يـكـى از ايـن انـديشمندان محقق و متنقدان نكته سنج , امام جاراللّه زمخشرى است كه در كشاف پژوهشى پرارزش درباره اين آيه ارائه مى دهد و ما در اينجا خلاصه برخى ازآنها را مى آوريم : او درباره استثناى موجود در آيه مى گويد: ايـن اسـتـثـنا مى تواند متصل باشد يعنى آن كه من بر رسالت مزدى جز اين از شمانمى خواهم كه خويشاوندان مرا دوست بداريد .
البته اين نيز در حقيقت مزدى براى پيامبر نيست , زيرا خويشاوندان او خـويشاوندان مردم بودند و به همين دليل پيوند با آنان وظيفه اى لازم بر مردم و شرط مردانگى بود.
هـم ايـن اسـتـثـنـا مـى تـوانـد مـنـقـطع باشد يعنى آن كه هيچ مزدى از شما نمى خواهم اما از شـمـامـى خـواهـم بـا نـزديـكـان مـن كـه نـزديـكـان شـما نيز هستند, دوستى ورزيد و آنان را آزارمدهيد. (517) نـكـتـه ديـگـر: او دربـاره حـرف (فـى ) در آيه بدين اشاره مى كند كه گفته نشده (مودة القربى ) يا(المودة للقربى ), تا از آن فهميده شود كه اين خاندان (جايگاه مودت و پايگاهى براى آن قرار داده شده اند, چنان كه عرب مى گويد: لى فى آل فلان موده و لى منهم هوى و حب شديد و مقصود آن اسـت كه فلان خاندان را دوست دارد و اين خاندان مهر و دوستى اورا يكسره از آن خود كرده اند و جايگاه اين دوستى و مهر شده اند و (بنابراين تفسير,چنين بايد در آيه تقدير گرفت كه (الاالموده ) (مـگر دوستى ) ثابته فى القربى و متمكنة فيها كه در اين خويشاوندان جاى گرفته و يكسره از آن ايشان شده است .) وى در ادامه روايتى را كه درباره نزول آيه است يادآور شده مى گويد: چـون آيـه نـازل شـد, پرسيدند: اى رسول خدا! اين نزديكان تو كه مودت آنان بر ما واجب شده چه كسانى هستند؟
فرمود: على (ع ) و فاطمه (س ) و دو پسر ايشان .
روايـتى ديگر كه از على ـ رض ـ نقل شده نيز بر اين مطلب دلالت مى كند .
گفت : از اين كه مردم بر من حسادت مى ورزيدند به رسول خدا شكايت بردم و او فرمود: آيا بدين خشنود نيستى كه يكى از نخستين چهار تنى باشى كه به بهشت درآيند: من , تو, حسن وحسين (ع )؟
همچنين از پيامبر رسيده است : بهشت بر هر كس كه به اهل بيت من ستم ورزد و درباره عترتم مرا آزار دهد حرام باد.
زمخشرى پس از آن , گفتگويى را مى آورد كه ميان پيامبر و انصار جريان داشت و او دراين گفتگو آنان را برمى انگيخت : او همچنان به سخنان خود ادامه داد تا آن كه بر مركبهاى خود پريدند و گفتند: داراييهاى ما و هر چه داريم از آن خدا و رسول او, و اين جا بود كه آيه نازل شد.
پيامبر خدا فرمود: هر كس بر دوستى خاندان محمد(ص ) بميرد, شهيد مرده است .
هان ! هر كس بر دوستى خاندان محمد(ص ) بميرد, آمرزيده مرده است .
هان ! هر كس بر دوستى خاندان محمد(ص ) بميرد, توبه كرده مرده است .
هان ! هر كس بر دوستى خاندان محمد(ص ) بميرد, مؤمن و با ايمانى كامل مرده است .
هان ! هر كس بر دوستى خاندان محمد(ص ) بميرد, فرشته مرگ و پس از آن هم (نكير) و(منكر) او را مژده بهشت دهند.
هـان ! هـر كس بر دوستى خاندان محمد(ص ) بميرد, چنان كه عروسى را به خانه شوهربرند, او را نيز به بهشت برند.
هان ! هر كس بر دوستى خاندان محمد(ص ) بميرد, دو در از بهشت به قبر او گشوده گردد.
هان ! هر كس بر دوستى خاندان محمد(ص ) بميرد, خداوند قبر او را زيارتگاه فرشتگان رحمت كند.
هان ! هر كس بر دوستى خاندان محمد(ص ) بميرد, بر سنت و جماعت مرده است .
هـان ! هـر كـس بـر كـيـنـه خـانـدان مـحـمد(ص ) بميرد, او را از روز قيامت در حالى آورند كه برپيشانى اش (نوميد از رحمت خداوند) نوشته است .
هان ! هر كس بر كينه و دشمنى خاندان محمد(ص ) بميرد, كافر مرده است .
هـان ! هـر كـس بـر كـيـنـه و دشـمـنـى خـانـدان مـحـمـد(ص ) بـميرد, هرگز بوى بهشت را استشمام نكند. (518) زمـخـشرى در بحث از آيه (ومن يقترف حسنة ) ضمن نقل روايتى از سدى كه مقصود از(حسنه ) دوستى خاندان رسول خدا است , مى گويد: ظـاهـر عموم آيه اين است كه هر حسنه اى را شامل مى شود اما از آنجا كه اين آيه به دنبال سخن از دوسـتـى با نزديكان پيامبر آمد, دلالت مى كند كه حسنه در درجه نخست همان (مودت ) را شامل مى شود و گويا ديگر حسنه ها تابع اين حسنه اند. (519) ايـنـك بـه عقيده شما چنين انبوهى از تشويق و تاكيد بر محبت آل محمد(ص ) و اين همه هشدار دادن , بـا چـنان اهميت و تاكيدى .
نسبت به دشمنى با اين خاندان و اين همه تكرارو تذكر از سوى پـيـامـبـر ـ يـعـنى شخصيتى كه اصول سخن و چكيده حكمت به او داده شده ـ خالى از فلسفه و اهـمـيـتـى اسـت كـه اراده خـداوندى همگان را بدان مى خواند و مشيت پروردگار همه را بر آن برمى انگيزد؟
آيـا نـمـى بينيد چگونه محققان انديشمند مفاهيم قرآن و سخن رسول را كه وحى , پشتوانه اوست مـى فـهمند و چگونه مى گويند: حسنه در درجه نخست , مودت را شامل مى شود وديگر حسنه ها تابع آن حسنه اند...؟
هـمـين تفسير است كه با (مزد رسالت ) خواندن مودت و با اين سخن كه عمل هيچ بنده اى جز به شناخت حق ما او را سودمند نمى افتد سازگارى دارد و گويا چنين نتيجه مى شودكه هر كس اين حق را ادا نكند, حق رسالت را ادا نكرده است , بدين اعتبار كه مودت مزدرسالت است .
اهـمـيت اين مودت در تاكيدهايى چند روشن مى شود و از آن جمله تعبير به حرف (فى ) وعبارت (فـى الـقـربـى ) اسـت , چـه اين كه آيه مى خواهد بگويد دوستى همه مؤمنان بايديكسره از آن اين نزديكات باشد و در اين جايگاه استوار گردد, زيرا آنها تنها شايستگان (مودت ) هستند.
بـه همين دليل و بدان خاطر كه اين مهم هدفدارانه , به فراموشى سپرده نشود اين حقيقت بارها و به شكلهاى گوناگون و با انواعى از شيوه هاى تاكيد, گوشزد شده است .
اكنون به عقيده شما اين هـمـه تاكيد با اين همه اصرار و سخت گيرى براى چيست ؟
و از اين تعبيراستوار در الزام مردم به مودت چه مى توان فهميد؟
آيـا مـعـنـى ايـن هـمـه , رهـنـمون شدن مردم به آن نيروهاى شايسته نيست كه خداوند آنان را بـاويژگيهاى مهم و با مزيتهاى برتر از همگان متمايز ساخته و دوستى آنان را بر امت واجب كرده اسـت ؟
چـيـزى كه براى به وجود آوردن دوستى و مهر متقابل ميان رهبرى و امت لازم است تا هر يك با شور و شوق و علاقه به كار خويش برخيزند, رهبرى , به بر دوش كشيدن مسؤوليتها و وظايف هـدايـت مـردم و آگاهى يافتن از رنجها و نيز نقشهاى آن وامت , به انجام وظايف خويش و فرمان بردن از رهبران و پيشوايان خود.
اكنون پس از روشن شدن مفهوم (مودت ) اين نكته مى ماند كه دقيقا تواترى را كه هيچ ترديدى در آن راه نـدارد و هـيچ گاه احاديث ساختگى و يا وسوسه هاى منحرف كننده درآن تاثيرى نگذارد, بشناسيم كه مى گويد: مقصود از (القربى ) (نزديكان ) همان اهل بيت پيامبر است كه خداوند ناپاكى را از آنان دور ساخته و مطهرشان داشته , و آنان را به كرامتهايى آشكار و افتخاراتى روشن برگزيده است و آنان عبارتند از محمد(ص ),على (ع ), فاطمه (س ), و دو پسر ايشان .
بايستى در اين جا برخى از دانشمندان محققى را كه بر اين مساله تصريح كرده انديادآورى كنيم تا از خـلال آن بـه نهايت شهرتى كه در مساله اختصاص مودت به خويشاوندان پيامبر يعنى اهل بيت وجود دارد, پى ببريم .
يكى از اين محققان حافظ, ابن حجر عسقلانى است كه در كتاب الكافى الشافى مى گويد: چـون آيه مودت نازل شد پرسيدند: اى رسول خدا! اين نزديكان تو كه مودت آنان بر ماواجب شده چه كسانى هستند .
او فرمود: على (ع ) و فاطمه (س ) و دو پسر ايشان .
طبرانى , 3/402, حديث 20, و ابن ابى حاتم و همچنين حاكم در مناقب شافعى (520) .
يكى ديگر از اين محققان ابوالبركات نسفى است .
وى آنـچه را پيش از اين از زبان زمخشرى گذشت , مبنى بر اين كه مقصود از استثناى موجود در آيه ـ خواه متصل باشد و خواه منقطع ـ تاكيد بر وجوب و لزوم مودت است واين كه مى گويد: (فى الـقـربـى ) و نـه (للقربى ) يا (مودة القربى ), اين نيز بدين تاكيد زيبايى وقدرت افزونترى مى دهد, هـمـچـنـيـن ايـن پرسش را كه از پيامبر پرسيدند: اين نزديكان توچه كسانى هستند؟
و پاسخ آن حـضـرت را كه فرمود: على (ع ) و فاطمه (س ) و دوپسرشان , علاوه بر اين متن كامل حديث پيامبر دربـاره دوسـتـى با اهل بيت و دشمنى باآنان و بالاخره روايت سدى كه مقصود از (حسنه ) در آيه (ومن يقترف حسنه ) مودت اهل بيت است ـ همه ـ را در تفسير خود 4/106ـ105 آورده است .
فخر رازى نيز درباره اين آيه تحقيقى ارزشمند دارد.
او آنـچـه را تـاكنون گذشت , مبنى بر اين كه مقصود از (نزديكان ), به تصريح پيامبر خداچهار تن است و همچنين بحثى را كه زمخشرى در مورد آمدن حرف (فى ) در آيه مطرح كرده يادآور شده و سپس چنين گفته است : بـنابراين ثابت شد كه اين چهار تن نزديكان پيامبرند .
هنگامى كه اين حقيقت به اثبات رسيد واجب است آنان از بزرگداشتى فراوان برخوردار باشند و چنين بزرگداشتى به آنان اختصاص داده شود.
بر اين مطلب چند دليل وجود دارد: نخست : اين كلام خداوند تعالى كه (الا المودة فى القربى ).
نـحـوه اسـتـدلال بـه ايـن كـلام نـيـز چـنـان است كه گذشت .
وى بيش از اين آورده است كه آل مـحـمـد(ص ) هـمـان كسانى اند كه همه چيزشان به آن حضرت بازمى گردد و [از ديگرسوى ] كـسـانـى كه وابستگى شان به او بيشتر و كاملتر باشد همانها آل او خواهند بود .
دراين نيز ترديدى نـيـست كه تعلق و پيوند ميان فاطمه (س ), على (ع ), حسن و حسين (ع ) باپيامبر خدا استوارترين پيوند و بستگى بود و اين حقيقت همانند آنچه به نقل متواتر به مارسيده باشد روشن است .
بنابراين واجب است همين گروه (آل پيامبر) باشند.
دوم اين كه ترديدى نيست پيامبر فاطمه (س ) را دوست داشت .
او فرمود: (فاطمه (س )پاره تن من است , آنچه او را مى آزارد مرا نيز مى آزارد.) هـمچنين به نقل متواتر از محمد(ص ) ثابت شده است كه على (ع ) و حسن و حسين (ع ) رادوست داشـت .
وقـتـى اين حقيقت ثابت شد, بر امت نيز همانند آن واجب مى گردد, به سبب قول خداى سبحان در اين آيات شريفه : 1ـ واتبعوه لعلكم تهتدون (521) 2ـ فليحذر الذين يخالفون عن امره (522) 3ـ قل ان كنتم تحبون اللّه فاتبعونى يحببكم اللّه (523) .
4ـ لقد كان لكم فى رسول اللّه اسوة حسنة (524) .
سوم : دعاى امت براى آل پيامبر منصبى بزرگ [براى اين خاندان ] است و به همين دليل اين دعا را در پـايـان تشهد نماز قرار داد .
آن جا كه مى گوييم : (پروردگارا! بر محمد(ص ) وآل محمد(ص ) درود فـرسـت و محمد و آل محمد(ص ) را رحمت كن .) اين بزرگداشتى است كه براى هيچ كس ديگر جز اهل بيت وجود ندارد.
همه اينها دلايلى است بر آن كه دوستى آل محمد(ص ) واجب است .
شافعى مى گويد: اى سوار! در وادى محصب در منى بايست , و برآن كه در ضيف نشسته و يا ايستاده است فرياد برآور, در هنگام سحر و آن زمان كه حاجيان گروه گروه به سمت منى كوچ كنند, چونان كه امواج آشفته فرات به تلاطم درآيد. (525) [بگو:] اگر دوستى آل محمد(ص ) (رفض ) است , همه جن و انس گواهى دهند كه من (رافضى )ام (526) .
بـديـن تـرتـيـب فـخـر رازى بـه سـخـن خود ادامه مى دهد و همان تحقيقاتى را كه قبلا به نقل اززمـخـشرى گذشت و همچنين احاديث دوستى با خاندان رسول خدا و دشمنى با اين خاندان را كـه آن هم قبلا به نقل از زمخشرى گذشت , مى آورد و سرانجام به اين نتيجه مى رسد كه ناگزير مـى بـايـسـت پـنج تن اهل بيت از گراميداشت فراوان و خاصى برخوردارشوند, چه هر كه آنان را دوسـت بـدارد, خـداى را دوست داشته و هر كه آنان را دشمن دارد, خداى را دشمن داشته است , زيـرا اين خاندانند كه به سوى خدا مى خوانند و بر اودلالت و راهنمايى مى كنند و از اين رو كه آنان همان (بندگانى گرامى داشته شده اند كه درسخن بر خدا پيش دستى نكنند و از او فرمان برند) (انبياء /27) .
به همين دليل است كه پيامبر خدا آنان را در كنار قرآن , جانشين خويش قرار داد و آن دو از هـم جدا نگردند تا درقيامت در كنار حوض بر پيامبر وارد شوند .
اين حقيقتى است كه هم بر امامت و هم برعصمت آنان دلالت مى كند.
ابـن حـجر نيز درباره اين آيه بحثهايى چند مطرح كرده و چندين (مقصد) بدين منظورگشوده و در خلال آنها رواياتى داراى منابع بسيار آورده و اينك شايسته است خلاصه اى از آنها را بياوريم .
او در ذيل آيه : قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى و من يقترف حسنة نزد له فيها حسنا .. .
و هـوالذى يقبل التوبة عن عباده كه برحسب ترتيب او براى آيات مربوط به اهل بيت چهاردهمين آيه است مى گويد: بدان اين آيه مشتمل بر مقصدها و دنباله هايى است : مـقصد اول در تفسير آيه است : احمد, طبرانى , ابن ابى حاتم و حاكم به نقل از ابن عباس آورده اند: چـون ايـن آيه نازل شد گفتند: اى رسول خدا! اين نزديكان تو كه مودت آنان برما واجب شده چه كسانى اند؟
او فرمود: على (ع ) و فاطمه (س ) و دو پسرشان .
ابوالشيخ و ديگران از على ـ كرم اللّه وجهه ـ روايت كرده اند كه فرمود: درباره ما خاندان محمد(ص ) آيـه قرآن نازل شده و جز مؤمن مودت ما را پاس نمى دارد .
آنگاه اين آيه راخواند كه : قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى .
بـزاز و طبرانى از حسن بن على به طرقى كه برخى از آنها (حسن ) است نقل كرده اند كه درضمن ايـراد خـطـبه اى فرمود: (هر كس مرا مى شناسد, مى شناسد و هر كس نمى شناسد,من حسن پسر مـحـمـد(ص ) هـسـتـم .) آنگاه اين آيه را تلاوت كرد: واتبعت ملة آباءى ابراهيم ع ... (527) سپس گـفـت : مـن پسر مژده دهنده ام و من پسر بيم دهنده ام .. ..
پس از آن چنين گفت : من از آن اهل بيتم كه خداوند دوستى و ولايت آنان را بر مردم واجب ساخت و در آنچه بر محمد(ص ) نازل كرد, فرمود: قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى .
در روايت ديگرى است كه گفت : كسانى كه خداوند مودت آنان را بر هر مسلمانى واجب ساخت و دربـاره آنان چنين نازل كرد: قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى و من يقترف حسنة نزد له فيها حسنا و انجام حسنات , همان دوستى ما اهل بيت است .
طـبرانى از زين العابدين نقل كرده است كه چون پس از كشته شدن پدرش حسين ـ رض آاو را به اسيرى آوردند و بر دروازه دمشق ايستادند, يكى از نامهربانان بى وفاى شامى گفت : سپاس خدايى را كه شما را كشت و از ريشه برانداخت و شاخ فتنه را شكست .
زين العابدين (ع ) از او پرسيد: آيا اين آيه را نخوانده اى كه قل لا اسئلكم عليه اجرا الاالمودة فى القربى ؟
او گفت : آيا شما همان نزديكان هستيد؟
فرمود: آرى .
شيخ بزرگوار شمس الدين بن عربى ـ ره ـ در شعر خود مى گويد: دوستى ام با آل طه را واجبى ديدم كه به رغم دور شدگان , مرا قرب مى افزايد.
آن برگزيده خداوند هيچ پاداشى بر هدايت و تبليغ نخواست , مگر مودت با نزديكان او.
احمد از ابن عباس نقل كرده است كه گفت : در آيه (و من يقترف حسنة نزد له فيهاحسنا) مقصود مودت آل محمد (ص ) است .
ثـعـلبى و بغوى نيز از ابن عباس روايت كرده اند كه چون آيه : قل لا اسئلكم عليه اجرا الاالمودة فى الـقربى نازل شد, كسانى با خود گفتند: او تنها مى خواهد ما را به دوستى باخويشاوندانش پس از خود برانگيزد .
جبرئيل پيامبر را از اين كه او را متهم كرده اند آگاه ساخت , پس از آن آيه ام يقولون افترى على اللّه كذبا (528) نازل شد.
پس از نزول اين آيه مردم گفتند: اى رسول خدا! تو راست مى گويى .
آنگاه اين آيه ناز شدكه و هو الذى يقبل التوبة عن عباده (529) .
ابن حجر سپس مقصد دوم را مى گشايد و در آن جا چنين مى گويد: مقصد [دوم ], در اين باره كه آيه خواستار محبت با اهل بيت پيامبر و در بردارنده اين مطلب است كه اين محبت نشانى از كامل بودن ايمان است .
شـايسته است اين مقصد را با آيه اى ديگر از قرآن آغاز كنيم و سپس احاديثى را كه درباره آن آمده اسـت بـيـاوريـم .
خـداونـد تعالى مى فرمايد: ان الذين آمنوا وعملوالصالحات سيجعل لهم الرحمن ودا. (530) حافظ نسفى از محمدبن حنفيه نقل كرده است كه درتفسير آيه گفت : (هيچ مؤمنى نـمـى مـانـد مـگر آن كه در دلش مهر على (ع ) و اهل بيت اوست .) اين حديث صحيح نيز از پيامبر رسيده است كه فرمود: خداى را به خاطر نعمتى كه به شما ارزانى مى دارد, دوست دارم و شما نيز مرا براى دوستى خداى عزوجل واهل بيت مرا براى دوستى من دوست بداريد.
بيهقى , ابوالشيخ و ديلمى آورده اند كه آن حضرت فرمود: هيچ بنده اى ايمان نياورده است مگر آن كـه مـرا بـيـش از خـود دوسـت بـدارد و عـتـرت مـن نـيز در نزد او دوست داشتنى تر از خودش باشد. (531) هـمـچـنـيـن پـيامبر خدا مى فرمايد: فرزندان خود را بر سه چيز آموخته كنيد: دوستى پيامبرتان , دوستى اهل بيت او و خواندن قرآن و حديث .
ابن حجر در ادامه داستان مشهور آوردن عمرو اسلمى همراه با على از يمن [به مدينه ] رامى آورد و مى گويد: پـيامبر به او گفت : به خداوند سوگند, مرا آزردى .
او گفت : اى رسول خدا! پناه بر خدا ازاين كه تو را بيازارم .
پيامبر فرمود: بلكه هر كسى على (ع ) را بيازارد, مرا آزرده است .
احمد اين حديث را نقل كرده و ابن عبدالبر نيز چنين بدان افزوده است : هر كس على (ع )را دوست بـدارد مـرا دوست داشته , هر كس على (ع ) را دشمن بدارد, مرا دشمن داشته ,هر كس على (ع ) را بيازارد مرا آزرده و هر كس مرا بيازارد, خداى را آزرده است .
وى خـواسـت بـه رسول خدا شكايت برد كه على (ع ) كنيزكى را از خمس غنايم براى خودگرفته است و به او گفتند: به پيامبر خبر ده تا على (ع ) از چشمش بيفتد. (532) اين در حالى بود كه رسول خدا(ص ) از پشت در اين حرفها را مى شنيد .
پس خشمگين بيرون آمد و گـفـت : چه شده است كسانى را كه بر على (ع ) خرده مى گيرند! هر كه على (ع )را دشمن بدارد, مـرا دشمن داشته و هر كه از على (ع ) جدا شود, از من جدا شده ,على (ع ) از من است و من از او, او از گـل مـن آفـريـده شـده و مـن از گـل ابـراهـيم و من ازابراهيم برترم .
(اين نسلى است كه از همديگرند و خداوند شنوا و داناست )(آل عمران /34) .
اى بريده ! آيا نمى دانى كه على را حقى بيشتر از كنيزك است .. .
اين حديث را طبرانى در كتاب خود آورده است (533) .
ابـن حـجـر در ادامـه روايات بسيارى را نقل كرده و از آن جمله است فرموده رسول خدا(ص ) كه فـرمـود: (مـودت مـا ـ اهـل بـيـت ـ را پيوسته داشته باشيد) كه هر كس در حالى كه ما را دوست مـى دارد خداى را ديدار كند با شفاعت ما به بهشت درآيد .
سوگند به آن كه جانم در دست اوست (هيچ بنده اى عملش او را جز به مودت ما سودمندنمى افتد.) اين روايت همسو با گفته كعب الاحبار و عمربن عبدالعزيز است كه (هر يك از افرادخاندان پيامبر را[حق ] شفاعتى است .) هـمـچـنـيـن ابـوالـشـيخ احمد محمد و ديلمى روايت كرده اند كه : هر كس حق عترت (534) مـرانـشـنـاسـد يكى از اين سه است : يا منافق , يا از پدرى زناكار و يا فرزندى زنى است كه بناپاكى آبستن شده است .
ابن حجر چنين ادامه داده است : ابـوبكر خوارزمى نقل كرده است كه پيامبر در حالى كه صورتش به سان ماه برافروخته وتابان بود, به ميان مردم آمد و عبداللّه بن عوف علت را از او جويا شد و او نيز فرمود:درباره برادر و پسر عمويم و نيز دخترم مژده اى به من رسيد, زيرا خداوند على (ع ) را به همسرى فاطمه درآورد و به (رضوان ) كليددار بهشت فرمان داد و او نيز درخت طوبى راتكانى داد و آن درخت برگهايى , به تعداد ياران اهـل بـيـت بـرگـرفت و در زير اين درخت نيزفرشتگانى از نور پديد آورد و به هر يك از فرشتگان برگه اى داد.
پـس چـون قـيـامت شود و مردم بر عرصه قيامت استقرار يابند, اين فرشتگان در ميان مردم بانگ برآورند و هيچ كس از دوستداران اهل بيت نماند, مگر اين كه برگه اى به او دهند كه نامه نجات او از دوزخ است .
بدين سان است كه برادر و پسرعمويم و نيز دخترم رهايى بخش مردان و زنان امتم از آتش مى شوند.
هـمـچـنـين ملا نقل كرده است كه فرمود: جز مؤمن پرهيزگار, ما اهل بيت را دوست ندارد وجز منافق بدبخت , ما را دشمن ندارد.
از روايـات احـمـد و تـرمـذى اسـت كـه فرمود: هر كس مرا دوست بدارد و اين دو ـ يعنى حسن و حـسـين (ع ) و پدر آنها را نيز دوست بدارد, در بهشت با من خواهد بود و درروايت ديگرى است كه در رتـبه من خواهد بود .
ابوداوود هم به اين روايت افزوده است .. .
و در حالى كه از سنت من پيروى مى كند بميرد.. ..
به هر حال , آنچه اهميت دارد فراوانى اخبار و روايات نيست , بلكه مهم آن است كه زبان اين روايات را بفهميم و مفاهيم آنها را درك كنيم و بدانيم (هر كس از على (ع ) جدا شوداز من جدا شده است ) و يـا (عـلـى (ع ) از مـن است و من از على (ع )) و يا (هيچ بنده اى عملش او را جز به شناخت حق ما سـودمـنـد نـمـى افـتـد) و از اين قبيل به چه معناست .
آيااين بدان معنا نيست كه بايد با على (ع ) همراهى و از او پيروى كرد؟
چه , هر كس از او جداشود از سول خدا جدا شده است و به همين دليل بـايد با او همراه بود و از سنت او پيروى كرد .
اين معنى (مودت ) است كه در كتاب خدا بر بندگان واجب گرديده و هيچ معنايى براى (محبت ) بدون پيروى از سيره و سنت (محبوب ) وجود ندارد و بنابراين , مساله اى كه در اين جا مطرح است , مساله اى اصولى است و نه عواطف و احساسات .
ابن حجر در ادامه گفتار خود به (مقصد سوم ) مى پردازد و در آن از اشاره اخبار و روايات به پرهيز از كـيـنـه و دشـمنى با آنان و تاكيد شدن مضامين اين روايات به وسيله يكديگرسخن مى گويد و روايات صحيحى را مى آورد گوياى اين كه دشمنان اهل بيت دوزخى ومنافقند .
از اين قبيل است روايتى كه احمد و ترمذى از جابر نقل كرده اند كه مى گويد: (مامنافقين را تنها با نشانه دشمنى با على (ع ) مى شناختيم .) و.. ..
از ايـن قـبـيـل اسـت روايت طبرانى از حسن بن على ـ رض ـ كه گفت : هيچ كس نيست كه مارا دشمن بدارد و بر ما حسد ورزد مگر آن كه در روز قيامت با تازيانه آتش از حوض رانده مى شود.
در روايـت ديگرى از او ضمن ماجرايى طولانى [خطاب به يكى از دشنام دهندگان على (ع )] آمده است : تو كه على را ناسزا مى گويى , اگر در حوض بر او وارد شوى ـ و البته گمان ندارم بر حوض وارد شوى ـ او را خواهى ديد كه ميان بربسته و آستين بالا زده كافران و منافقان را از حوض رسول خدا (ص ) مى راند و اين سخن راستگوى تاييد شده است .
طبرانى همچنين نقل كرده است : اى على ! در روز قيامت يكى از عصاهاى بهشتى دردست توست و بدان منافقان را از حوض مى رانى .
در روايـت احـمـد است كه فرمود: درباره على (ع ) پنج چيز به من داده شده كه براى من ازدنيا و آنـچـه در آن اسـت دوسـت داشـتـنى تر است : يكى آن كه او در پيشگاه خداوندمى ايستد تا خداى حساب مردمان را به پايان برد, دوم اين كه آدم و فرزندانش در زيرپرچم او هستند و سوم آن كه او بر حوض ايستاده و هر يك از افراد امت مرا كه مى شناسد سيراب مى كند.
هـمـچـنـيـن ايـن روايت گذشت كه پيامبر به على (ع ) فرمود: دشمن تو در حالى بر حوض وارد مـى شـود كـه تـشـنـه است و از فشار غل و زنجيرى كه بر گردن دارد نمى تواند سر خودرا پايين آورد. (535) ابن حجر پس از آوردن اين روايات بحث ديگرى تحت عنوان (تنبيه ) مى گشايد و چنين مى گويد: تنبيه قاضى عياض در كتاب الشفاء بدين مضمون آورده است :