نقش ا ما مت در زندگى انسانها

سيّد حميد فتاحى

- ۴ -


فصل هشتم :امام چراغ نور افكن خداست

در شب تاريك و ظلمانى ، مطالعات انسان مِتر جديدى را بكار مى گيرد واجسام نورى را مى تواند درك كند يعنى آن اجسامى كه داراى شعاع نورى هستند قابل شناسائى و تشخيص مى باشند در اين صورت ديدگان بشر از اطراف خود دست كشيد وبه بالاى سر خود نگاه مى كند ستاره گانى را در قيافه هاى كوچك ويا بزرگ با چشمك هاى نورى ، مى بيند بعد بيك نور بزرگى در اواسط هرماه قمرى برخورد مى كند كه در مقابل حسّ بينائى وى بايك حجم بزرگ و شعاع نور زياد قرار گرفته است و اين كره ماه است كه از همسايگان كره خاكى و از خانواده منظومه شمسى بشمار مى رود.

ماه ضمن اينكه فضاى خود را روشنائى مى دهد به همسايگان نزديكش دست بخشش دارد و در برابر آنها احساس ‍ مسئوليت مى كند و شب هنگام كه زنجيرهاى تاريكى شب كره زمين را به اسارت مى كشد بفرياد او مى رسد وآنچه در توان دارد در حق همسايه مضايقه نمى كند واين يك درس آموز بزرگى است حال به ماه كه از آيات و نشانه هاى الهى است توجه كنيم پروردگار عالم چه اسرارى را در آن آفريده است چون بعداز خورشيد دوّمين ستاره يا سيّاره اى كه در ميان اجرام كيهانى موقعيت خاصى داشته وافكار بشر را مجذوب خود ساخته است كره ماه است .

كره ماه يا همسايه ديوار به ديوار زمين

در تمام ايام سى روز وقتى كه به آسمان نگاه مى كنيم قيافه هاى متفاوتى از كره ماه در هر شب آشكار مى شود و در وسط سى روز قرص و دايره كامل آن هويدا مى شود كه در اصطلاح حديث به آن شب ((ليلة البدر)) گويند نور ماه هر چند در همين شب /000/460 مرتبه كمتر از نور آفتاب است ولى در عين حال چراغى است كه شبها سطح زمين را با نور ملايم و كمرنگ خود روشن مى كند واز زمانهاى قديم در خدمت همگان بوده است .

با اينكه نيروى برق در حال حاضر از شدّت احتياج بشر باين چراغ فروزان الهى تا حدودى كاسته است اما اكثر روستائيان و دريانوردان و جهانگردان از نور آن كاملا استفاده مى كنند.

آيا نور موجود در كره ماه اكتسابى است ؟

ج ماه نور خود را از خورشيد مى گيرد مانند آئينه ايست كه در مقابل آفتاب قرار گرفته است آئينه نورى از خود ندارد ليكن قابليّت دريافت نور را دارد و با هر اشعه اى كه تماس بگيرد فورا در فضاى ديگر آن را پخش مى كند واين درس ‍ بزرگى است براى جهان بشريت ، كه دنبال احتكار نباشند وهر فيضى را كه دريافت نمودند دراختيار ديگران قرار بدهند.

و در قرآن مجيد خداى متعال به خورشيد و ماه قسم مى خورد و به چگونگى نورانيت آنها اشاره مى كند ومى فرمايد:

والشَّمسُ وضُحيها والقَمَر اذا تَليها... .(136)

قسم به خورشيد و روشنائى آن وقسم به ماه وقتى كه بدنبال آفتاب طلوع مى كند، مفسرين گفته اند كه اشاره به ماه در موقع بدر كامل يعنى شب چهارده است زيرا ماه در آن شب مقارن غروب آفتاب سر از افق مشرق بر مى دارد.

دو كلمه هميشه در آيات قرآن و روايات آمده است .

1 نور.

2 ضياء گاهى آفتاب به كلمه نور وگاهى به ضياء متصّف است و در آفتاب هم از كلمه نور استفاده مى شود.

و در حديث است كه مراد از خورشيد نبى اكرم صلى الله عليه و آله و مراد از ماه حضرت على عليه السلام است و اين دو بزرگوار اسرار جهان هستى مى باشند و تشبيه كردن آفتاب و ماه و ياستارگان درخشان ، به ايشان ، از جهت اين است كه مردم اعم از باسواد و بيسواد بفوائد و منافع و آثار پر بار ماه و خورشيد، هرچند اجمالا آگاهى دارند و مى دانند اگر خورشيد نقاب بر سركشد هيچ موجود زنده اى نمى تواند به حيات خويش ادامه دهد نقش وجودى رسولخدا صلى الله عليه و آله و حضرت على و يازده فرزندان معصومش (صلوات اللّه عليهم اجمعين ) در حيات و رُشد و تكامل مخلوقات الهى خصوصا انسان ، همانند خورشيد و ماه است .

امام اختر راهنما

در يك شب ظلمانى اگر كسى بخواهد در مسيرى حركت كند نياز قطعى بوجود چراغ هاى پر قدرت و نور افكن ها قوى دارد چون حسّ بينائى انسان در شعاع نور مى تواند او را هدايت كند در غير اين صورت چشم را معنائى نخواهد بود زيرا چشم مانند دوربينى است كه در كنار شعاع نور قادر به عكس بردارى است .

وقتى كه خورشيد از فضاى كره زمين غروب كرد تاريكى شب از راه مى رسد موجودات تمامى كار وكوششها و فعاليتها را تعطيل كرده و در لانه و آشيانه خود به استراحت مشغول مى شوند اما وقتى كه ماه در جايگاه خورشيد قرار مى گيرد با نور خود به رفع مشكلات موجودات قيام مى كند و آنها را در برنامه هاى شبانه يارى مى كند.

حضرت رضا عليه السلام مى فرمايد:

الامام البَدْرِ المُنير:(137) امام مانند ماه شب چهاردهم است [كه با غروب آفتاب هويدا مى شود. ]

والسِّراج الزّاهر وَ النُّورُ السّاطع وَ النَّجمُ الهادى فى غياهِبَ الدُّجى .(138)

امام چراغ فروزان ، و نور طلوع كننده ، و اختر راهنما در اعماق تيرگى هاست .

والدليل عَلى الهُدى والمُنْجى مِنَالرَدّى .(139)

امام راهنماى هدايت و نجات دهنده از هلاكت وبدبختى است .

نور ماه وستارگان ونور افكن ها در ظلمت شب مشكلات موجودات خصوصا انسان را حل مى كنند و فراز و نشيب هاى مسير زندگى را نشان داده تا وى را از گرفتار شدن به بدبختيها نجات دهند.

وجود مقدس امام عليه السلام مانند آفتاب و ستارگان راهنماست كه در تاريكى ابرهاى غليظ جهالت و نادانى ، افكار و انديشه جامعه انسانى را از گزند حوادث كبر و غرور و شرك نجات مى دهد.

امام مانند نور افكن پرقدرت در يك فضاى خيلى وسيع ، قرآن مجيد را زير نظر گرفته واز دست بُرد ظالمان و هوا پرستان نجات مى دهد.

امام همان نور هدايت كننده الهى است كه در مدت چندين قرن با وجود اين همه اوضاع خطرناك و سردمداران كفر و نفاق وشرك بر عليه قوانين آسمانى توانست سُنّت رسولخدا صلى الله عليه و آله را با عظمت تمام نگهدارى كرده واز نفوذ شياطين انس و جنّ براى تحريف واز بين بردن آن ، جلوگيرى كند.

امام احياء كننده ارزشهاى معنوى است و با آموزشها و پرورشهاى ظاهرى وباطنى خويش زمينه هاى خير و سعادت و خوشبختى جامعه انسانى را فراهم مى كند.

بررسى مختصر از اوضاع بيست وپنج ساله

دريك نگاه به جوّخطرناك ، و تاريكى زمان ، بعد از رحلت رسول اكرم صلى الله عليه و آله اين نكات در مورد امام ، تحقّق پيدا مى كند براى اينكه وضع مسلمين دريك شرائطى بود كه ديگر براى نابودى اسلام جز مسلمانها دشمن ديگرى مطرح نبود تمامى هوا پرستان و يادگاران دوران جاهلى كه درظاهر لباس مسلمانى پوشيده ولى در باطن به همان عقيده و افكار وحشى گرى وابسته بودند و اسلام را وسيله اى براى تحققّ خواستها و اميال نفسانى خود انتخاب كرده بودند واين حقيقت دركتب تاريخ و روائى از عامّه و خاصّه آمده است ما به چند نمونه از اوضاع خطرناك آن زمان اشاره مى كنيم تا روشن شود كه بعداز پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله اگر امامت نبود هيچ اثرى از آئين الهى در دست نمى ماند واينكه خداى متعال مى فرمايد ما حافظ قرآن و شريعت هستيم يعنى بوسيله امام در هر عصر وزمان قوانين الهى و سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله پاسدارى مى شود.

ابوبكر كانديد خلافت

عمر بن خطاب بيعت ابوبكر را بعد از وفات پيامبر صلى الله عليه و آله چنين تعريف مى كند.

كانَتْ بيعة ابى بكر فَلْتَة وَ قَى الله المسلميّن شَرَّها فَمنْ عاد مثَلها فَاقْتُلُوه ... .(140)

بيعت ابوبكر يك كار نسنجيده وجنايت بار بود خداوند جامعه اسلامى را از شرّآن نگهدارد بعد از اين هركسى به چنين عملى دست بزند او را بكشيد.

فَلتة : آن عملى را گويند كه هيچ طرق معقولى در آن بكار گرفته نشده وقتى كه عمر بن خطاب چنين تعريفى از بيعت ابوبكر دارد و براى تكرارش حكم قتل صادر مى كند نشان مى دهد كه در بيست و سه سال خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله آسمان جهان اسلام بانور ولايت چنان روشن بود كه هيچ احدى احساس ظلمت نمى كرد ولى به مجرد رحلت ايشان ، دود غليظ هواى نفس روز روشن را به شب تبديل كرد.

اعمال ابوبكر ظلم و گناه و تجاوز وى را نشان مى دهد و براى ديگران زمينه هاى ظلم و گناه وانحراف را فراهم مى كند.

دائما مى گفت كه من در اين مقام خلافت شك دارم كه آيا براى من سزاوار بود بدينكار دست بزنم يانه ؟(141) و درجائى ديگر آمده است مى گفت :

اَقيلُونى فَلَسْتُ بِخيرَكُمْ وَ عَلّىٌ فيكُمْ.(142)

مرا واگذاريد كه من بهترين شما مردم مسلمان نيستم جائى كه على عليه السلام درميان شماست .

2 حضرت فاطمه (سلام اللّه عليها) را از ارث پدرى وحق واقعى خودش محروم كرد فدك يك مكان بزرگ بازمين هاى زراعى درحال حيات پيامبر صلى الله عليه و آله به دخترش خانم فاطمه (سلام اللّه عليها) بادستور خداوند واگذار شد ولى ابوبكر از اولين روز خلافت پايه و اساس ظلم وتجاوز را بنيان نهاد ((و در هنگام مرگش مى گفت اى كاش به چنين عملى در حق فاطمه (سلام اللّه عليها) دست نمى زدم .(143)

3 شهادت اولياء خدا ويگانه شخصيت اسلام بعد از رسولخدا صلى الله عليه و آله را نپذيرفت وگفت يا على نمى توانم گواهى تو را در حق فاطمه (سلام اللّه عليها) قبول كنم در حالى كه حضرت على وفاطمه (سلام اللّه عليهما) معصوم و عزيزان درگاه خدايند كه خداوند به خشم وغضب فاطمه (سلام اللّه عليها) ناراحت مى شود.

قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله اِنَّ اللّه يغضب لغضبكِ و يَرْضى يرضاكِ.(144)

و آيه تطهير بيان كننده عصمت اهل بيت عليه السلام است .

4 دستور داد خانه على عليه السلام را آتش زدند كه عمر بن خطاب مى گفت يا بايد با ابوبكر بيعت كنيد ويا بخانه اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله آتش زده وهمگان را درآن مى سوزانم .(145)

5 جنايتكارانى را مانند خالد بن وليد كه مسلمانى را بدون علت بقتل رساند و در همان شب با زن وى زنا كرد مورد عفو و تشويق قرار داد.

و اما عمر بن خطاب

1 در حين وفات پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله به او توهين وجسارت كرد وقتى كه رسولخدا صلى الله عليه و آله فرمود كاغذ و قلم و دوات برايم آماده كنيد تا براى شما مطلبى را يادداشت كنم كه بعد از من دچار اختلاف نشويد در اين حال عمر برخواست و از آوردن قلم و دوات و كاغذ مانع شدوگفت : ((انّ الرَّجُلَ لَيَهجرُ)) اين مرد [پيامبر] هذيان يا سخن لغو مى گويد.(146)

2 بيعت ابوبكر را براى همه مردم واجب ولازم قرار داد وهمگان را مجبور كرد تا باوى بيعت نمايند و آتش زدن خانه حضرت على عليه السلام و با دسته تازيانه به سينه وشكم فاطمه (سلام اللّه عليها) زد كه منجر به سقط جنين شد وو... نشان دهنده اوج تحميل واجبار وظلم او بود.(147)

3 فوت پيامبر صلى الله عليه و آله را انكار كرد و سپس با تذكر ابوبكر پذيرفت و از اين مطلب چه هدفى داشت تا باين روز مشخص نشده است .(148)

4 بيت المال را هر طور دلش مى خواست مصرف مى كرد براى عائشه و دخترش حَفصة در هر سال ده هزار درهم مى داد ليكن براى اهل بيت عليه السلام خمس را تحريم نمود.

براى خودش هشتاد هزار درهم ازبيت المال بر مى داشت ولى حق قطعى و مُسلَّم حضرت فاطمه (سلام اللّه عليها) را تصرّف كرد.(149)

5 مغيرة بن شعبه را كه زنا كرده و با ادلّه شرعى باثبات رسيده بود مورد عفو قرار داد.(150)

6 با حكم خدا ازدواج موقت مخالفت كرد وآن را تحريم نمود.(151)

7 بدعتهائى كه وارد دين مبين اسلام كرد يكى دوتا نيست به آدرس داده شده مراجعه شود.(152)

و اما عثمان بن عفّان

1 هر نوع فسق و فجور را در جامعه رواج داد واشخاصى مانند وليد بن عقبة شرابخوار و دروغگو را بر طبق آيات 18،از سوره سجده و 6، حجرات كه مسلم بود به پست و رياستى منصوب كرد. و او در حال مستى اقامه نماز مى كرد ومى گفت اى مردم ، اگر شما علاقمند هستيد من حالم خوب است به تعداد ركعات نمازهاى يوميّه اضافه كنيم .(153)

2 سعيد بن عاص را دركوفه مسئوليّت داد و او به فسادهاى ناگوار دست مى زد كه مناسب گفتن نيست .(154)

3 عبدالله بن سعد را والى مصر نمود مردم هر اندازه به عثمان از فساد وى شكايت مى كردند او بطور مخفى وى را تشويق مى كرد.(155)

4 حكم بن العاصى كه از ناحيه رسولخدا صلى الله عليه و آله بخاطر اعمال زشت وكفر آميزش از مدينه تبعيد شده بود توسط وى به مدينه بازگشت بدون آنكه به اعمالش توبيخى كرده باشد.(156)

5 به خويشان خود بذل وبخششهائى هنگفتى مى كرد:

1 بدخترانش چهار صد دينار 2 بمروان صد هزار دينار 3 به حكم بن العاص صدقات را كه به سيصد هزار دينار بالغ بود بخشيد و و...(157)

6 صحابه مورد احترام رسولخدا صلى الله عليه و آله را به ضرب و زندان و تبعيد محكوم كرد مانند، عبدالله بن مسعود عمار ياسر، ابوذر غفارى ، وو... با اينكه صداقت و ايمان و جهاد و فداكاريها آنها از ناحيه خدا و رسولش صلى الله عليه و آله مورد احترام و پذيرش قرار گرفته بود.(158)

7 در چندين موارد از افراد فاسق مجازات وحدود الهى را تعطيل كرد.(159)

8 شريعت الهى را مورد استهزاء قرار داد.(160)

اما معاوية ابى سفيان

1 تحريف حديث پيامبر صلى الله عليه و آله در قتل عمار ياسر (رحمة اللّه ).(161)

2 در تمامى سخنرانيها فحش وپرخاش برحضرت على عليه السلام را لازم و واجب قرار داد با اينكه آيات فراوان و احاديث زيادى از رسولخدا صلى الله عليه و آله در حق اميرالمؤ منين عليه السلام بود مبنى براينكه ايشان ، نفس پيامبر صلى الله عليه و آله و خليفه و حجت خدا، و معيار شناخت مؤ من از منافق هستند.(162)

3 حضرت امام حسن مجتبى را مسموم كرد وفرزندش يزيد (ملعون ) حضرت امام حسين عليه السلام را شهيد و حرمهاى رسولخدا صلى الله عليه و آله اسير و در شهرها براى تماشاى مردم واظهار قدرت خود مى گردانيد.(163)

4 در حدود چهل هزار نفر از مهاجر وانصار و فرزندانشان را بقتل رساند.(164)

5 وگروه زيادى از صحابه را در راه رسيدن خود به آرزوهاى نفسانى خويش از راه اعطاء مال و ثروت و مقام وتهديد استخدام مى كرد تا بتواند با ايجاد جَوّنا سالم نورانيت آفتاب را در زير ابر غليظ نادانى وجهالت خود قرار دهد.

معاويه دريك سفر حج بعداز تسلّط كامل بر مردم وقتى كه به مدينه وارد شد دستور داد تا در كوچه وبازار با صداى بلند بگويند از عهد و امان معاويه بيرون است كسى كه در مناقب على وفضيلت اهل بيت عليهم السلام حديثى روايت كند لعن ونفرين را براى آنها به خطباء بصورت منشور قرار داد وقتى كه به شام برگشت به تشييد قواعد پادشاهى خويش وتمهيد تباهى شيعه اميرالمؤ منين (صلوات اللّه عليه وآله ) پرداخت و در نسخه واحده در تمام بلاد به جانب حكّام وعمّال منتشر كرد كه نام دوستان على و مُحبّين او را از ديوان عطايا محو كنند وايشان را به قتل برسانند وهركس را بدوستى آن حضرت متهم سازند اگر چه استوار نباشد به همان تهمت او را بكشند وسر از تنش جدا كنند وبا انتشار اين پيام در تمام شهرها عمّال وى دست به جنايات بزرگى مى زدند و هيچ كس جراءت نداشت كه از حضرت على عليه السلام حديثى نقل كند واين برنامه ها ادامه پيدا كرد تا جائى كه گروهى از قُرّاء رياكار وفقهاء دنيا پرست احاديث زيادى در فضيلت بنى اميّه جعل كردند وحضرت على واهل بيت عليه السلام او را هدف بهتان و تهمت ساختند و در اثر اعمال ورفتارشان اشخاص چاپلوس ‍ ودين فروش ومنحرف به صحنه آمده و تمامى ارزشهاى دينى را به باد استهزاء گرفتند ...(165)

ملاحظه و قضاوت

بعد از رحلت جانگداز نبى اكرم صلى الله عليه و آله هوا تاريك و ظلمانى شد موجودات موذى و زهر دار از زير لانه هاى كينه و عداوت بيرون آمدند و براى گرفتن انتقام از روزهاى روشنِ، بيست و سه سال خدمت رسولخدا صلى الله عليه و آله كه در جهت معالجه و مداوا نمودن بيماران عليل وذليل و در بند لذت هاى مادّى و حيوانى ، پا به ميدان نهاده و از هيچ كوششى دريغ نكرده بودند بپا خواستند و از ملاحظه چند صفحه ، كه تمام آنها از كتابهاى معتبر اهل سنّت نقل شده است اين واقعيّت بر هر صاحب وجدانى روشن مى شود كه بعد از رحلت نبى اكرم صلى الله عليه و آله اشخاصى روى كار آمدند و خود را قيّم قرآن معرّفى نمودند كه به بيمارى سخت و عميق جهل و نادانى مبتلا بودند و هر لحظه توسط آنها ميكروبهاى فساد و انحراف تقويت مى شد و جامعه اسلامى در يك موقعيّت خيلى خطرناك قرار گرفته بود كه ياد و نام اهل بيت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله يك گناه نابخشودنى بود وحتى نقل حديث براى چندين سال ممنوع گرديد واحاديث موجود را كه در سنگ وپوستين نوشته شده بود جمع آورى كرده ويك جا در برابر چشمان مردم آتش زدند امامت آن آفتاب نورانى و رحمت الهى است كه ازميان اين آتش سوزيها نظاره گر قرآن و سنّت نبوى صلى الله عليه و آله بود و با اين بسيج عمومى كه بر عليه اسلام و قرآن ، آغاز شده بود سرسختانه مبارزه مى كرد وحضرت رضا عليه السلام مى فرمايد:

امام بدر منير وچراغ روشن و نور طالع و ستاره هادى درشب هاى ظلمانى و تاريك ، و راهنماى هدايت ونجات دهنده از پستى و زشتيهاست .

فصل نهم :امام راهنماى گمشده گان وگرسنگان معرفت است

وقتى كه نعمت هاى خداوندى مطرح مى شود انسان به ناتوانى خود در شمارش و پى بردن به فوائد و آثار پربركت آن ، اعتراف مى كند زيرا افكار وانديشه وى را گنجايش درك اين مهمّ نباشد و در آيات و احاديث هم به اين نكته اشاره شده است كه نعمت هاى الهى بى شمارند وهيچ حسابگرى قادر نخواهد بود كه نِعَم خداوندى را درشمارش محدود و معين كند حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

وَ لا يُحْصى نَعْمَائَهُ الَعادُّونَ...(166)

حسابگران و شمارش كنندگان نمى توانند نعمتهاى او را [خدا] در اعدادى معيّن كنند.

ابزارى كه دراين رابطه مورد استفاده بشر قرار مى گيرد تنها بظاهر و به يك بُعد قضيه مى نگرد و فراتر ازآن را نمى تواند ملاحظه و درك نمايد و از اين جهت زمينه هاى خطا و لغزش براى وى فراهم مى شود ونمى تواند از آثار و فوائد پربركت نعمت ها بهره مند شود زيرا هر نوع فائده از نعمت هاى خداوندى وابسته به شناخت انسان از اوست تا معرفتى براى وى حاصل نشود و موقعيّت آن نعمت گرانقدر را در سعادت وخوشبختى خود تشخيص ندهد هيچ توفيقى نصيب وى نخواهد شد.

مثال : عالم و دانشمندى كه از صميم دل بخداى متعال وابسته است و زهد خود را در آيه شريفه [ لِكَيْلاتَاءسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرحُوا بِما اتاكُمْ خلاصه نمايد يعنى بر چيزى كه از دستش رفته تاءسف نخورد وبر آنچه بدست آورده شادمان نباشد و دريك كلام به مسائل دنيوى خود وابسته نباشد.]

وجود عالِم يكى از بزرگترين نعمتهاى الهى مى باشد و در بركات وجودش بر اهل بلاد و منطقه ، احاديث فراوانى وجود دارد كه فعلا متعرّض آن نمى شويم .

اگر چنين نعمتى دريك شهر ويا روستائى وجود داشته ومردم از حقيقت زهد و تقوا و علم و دانش وى بى خبر باشند در اين صورت چگونه بفكر اين خواهند بود كه در هر زمينه اى از او استفاده كنند اما اگر مردم را معرفتى از حقائق واسرار وى بوده باشد در هر لحظه بدان توجه كرده وفائده هاى لازم را بدست مى آورند واين نوع بى توجّهى در اغلب موارد زندگى وجود دارد كه انسان در متن نعمتهاى الهى غرق مى شود چون هر لحظه در اختيار وى از علماء و دانشمندان و يا ساير نعمتها هست ليكن كمبود معرفت به گوهر گرانقدر خسارتهائى را بدنبال دارد بنابراين بركت وفوائد هر چيزى وابسته براين است كه انسان چقدر بدان و آثار خيرش شناخت دارد.

آتش با خود بركاتى دارد

از جمله نعمتهاى خداوندى كه در اختيار بشر قرار گرفته است و در موارد گوناگون از آن استفاده مى كند وجود آتش ‍ است .

آتش ضمن اينكه يك وسيله اساسى براى فراهم كردن خواسته هاى انسان مطرح است وبا حرارت خود در پخت و پز غذاهاى لذيذ و با ايجاد فضاى گرم در زمستان سرد، آسايش و استراحت او را تاءمين مى كند و در شبانگاهان راهنمائى گمشدگان ، و هدايت به مقصد واقعى آنها را به عهده مى گيرد در دوران قديم ، زندگى مردم وضع ويژه اى داشت از آن جمله در ميان اعراب رسم بر اين بود كه در بيابانها از براى راهنمائى و دعوت گمشدگان و گرسنگان و سرمازده گان ، بالاى تپّه ها و بلندى ها آتش روشن مى كردند وهركس متناسب با نياز و احتياج خويش ، از آن استفاده مى نمودند.

حضرت امام رضا عليه السلام در مقام ومنزلت امام معصوم مى فرمايد:

الامام النَّار عَلَى اِليفاع ، الحَارُّلِمَنْ اصْطَلى به ، و الدَّليلُ فى المَهالِكِ مَنْ فارَقَهُ فَهالك .(167)

اَلْيَفَاعْ: بالاى تپّه و محلى كه از سطح زمين ارتفاع بيشترى دارد.

اصْطَلى : گرما و حرارت خواستن .

ترجمه : وجود مقدس امام معصوم عليه السلام مانند آن آتشى است كه در بالاى تپّه اى قرار گرفته است وبر كسانيكه نيازمند گرما و حرارت هستند گرما مى دهد وبر افراد گمشده راهنما وهادى است هركس در دوران زندگيش ‍ اگر از او جدا شود خودش رانابود كرده است .

در اين جهان هستى مقام و منزلت امام معصوم عليه السلام از يك موقعيّت خاصى برخوردار است و در صحراى بى يار و ياور، به گمشدگان مسير كمال و معرفت و تشنگان آب زلال ايمان و يقين ، يار و ياور و راهنما وسير آب كننده مى باشد همانطورى كه آتش موجود در يك بلندى ، به كاروان شب رو، اميد و اطمينان مى دهد و تمامى نگرانيها و ياءس و دلهره هاى مسافران با ديدن شعله هاى آتش پايان مى پذيرد وآنها را براى رسيدن به هدف و مقصود خودشان از مسيرهاى درست ومنظمى هدايت مى كند وجود مقدس امام عليه السلام در ميان جامعه انسانى ، به تمامى دلهره و نگرانى و ياءسها و انحرافها و لغزشها پايان مى دهد و قلب هاى مضطرب و پريشان را اميدوار مى كند و با بركت خود انسان را در كنار سرچشمه آب زلال ايمان و يقين به پروردگار عالم قرار مى دهد وبا سخنان معصومانه خويش قطرات آب حيات را درقلب او مى ريزد تا تخم سعادت و خوشبختى و آسايش دنيا وآخرت در آن جايگاه جوانه زند.

در دنيائى كه علم و دانش و صنعت اين همه سرگردانى وسردرگمى ايجاد كرده و فضاى زندگى را چنان مسموم وخطرناك نموده كه همگان به يك حيرت وبهت عجيبى گرفتار شده اند و روزگار براى همه مردم خصوصا جوانان ، بيك شب تاريك و ظلمانى تبديل شده است و جز ياءس ونوميدى وحزن اندوه ونگرانى ... چيز ديگرى در دست آنها نيست .

اما اگر مسير علم و دانش وصنعت و و... در اين روزگار تاريك وظلمانى به آن نور ولايت و امامت جهت پيدا كند دراين صورت ناراحتى هاى روحى و روانى مردم پايان مى گيرد و همگان در يك امنيّت و آسايش كامل بزندگى خود ادامه مى دهند زيرا امام عليه السلام در ميان مردم به تمامى احتياجات و نيازمنديهاى روحى وجسمى پاسخ مناسب مى دهد وهركس براى هرنوع نيازمندى خود، بدان روى آورد دست خالى نخواهد بود چون امام معدن و مخزن علم الهى است وبا يك تماس هر چند كوچك و از راه دور نتيجه درخشانى نصيب انسان مى شود.

وقتى كه حضرت امام رضا عليه السلام در ادامه حديث مى فرمايد: مَنْ فارَقَهُ فَهالِك .

هر كسى از امام جدا شود و در افكار وانديشه و برنامه هاى زندگيش راه جداگانه اى انتخاب كند با دست خود نابودى و هلاكت خويش را فراهم نموده است زيرا تمدن وپيشرفت جامعه انسان به اين وابسته است كه براى خود در تمام زمينه ها، الگو و معيارهاى كامل انتخاب نمايد تا براى هر لحظه از شرائط زندگى ، سرگردانى وحيرت زده گى پيدا نكند.

حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

فَانَّهُمْ عَيْشُ العِلْم و مَوْتُ الجَهْلِ ...(168)

امامان معصوم زنده كننده وحيات دهنده علم ودانش و معرفت ، و نابود كننده جهل و نادانى هستند.

علم و دانش زمانى مى تواند يك وسيله سالم ، و تاءمين كننده آسايش وآرامش جامعه انسانى باشد كه ارزشهاى واقعى را احياءكند و اين در صورتى محقق مى شود كه افراد آگاه وكارشناس به ارزشهاى انسانى ، در متن زندگى قرار گيرند اگر بخواهيم به اسرار آيات الهى درتمام زمينه ها خصوصا در كلام الله مجيد واقف شويم و از رنگ و خط و مركّب كه كلمات را نشان مى دهد پا را فراترنهيم به وجود امام عليه السلام نيازمند مى شويم زيرا او مى تواند حقائقى را از بطون آيات الهى بخواند و آنها را چنان مُجسّم كند كه با قرائت هر آيه قدرت و عظمت پروردگار عالم تجلّى پيدا كند.

حضرت امير عليه السلام در اين مورد مى فرمايد:

فَتَجّلى لَهُمْ سُبْحانَهُ فى كِتابِهِ مِنْ غَير اَنْ يَكُونُوا رَاءوْهُ بِما اءَرَاهُمْ مِنْ قُدْرَتِهِ... .(169)

خداى سبحان در كتابش براى بندگان خود تَجّلى وآشكار گرديد واين تَجلّى به معناى رؤ يت بينائى نيست بلكه قدرت و عظمت خدا در آن آشكار شد درك تجلى عظمت بارى تعالى در قرآن مجيد براى هركس ميسّر نيست و اين امام است كه آن را درك و به بندگان خداى سبحان منتقل كند.

اساسى ترين عامل سرگردانى و بدبختيهاى بشر جهل و نادانى او است وى هر چند به علم و دانش و يا ساير امكانات مجهّز باشد چون باسَمّ كشنده جهل مسموم است نمى تواند از علم و دانش براى آسايش و كمال خود يا جامعه استفاده كند امام نابود كننده جهل و نادانى است در بارگاه ارجمندش هيچ موردى از جهالت وجود ندارد و هميشه زمينه هاى رشد را فراهم مى كنند تا از جهل و نادانى مردم كاسته شود واين حقيقت كاملا مبرهن است اشخاصى كه از اين سر چشمه زلال معرفت رفع عطش نموده اند در هر موقعيّتى قرار مى گرفتند كوچكترين انحراف و غفلت نداشتند.

اگر جامعه انسانى در اين قرن طوفانى و بلاخيز بتواند از هدايت و راهنمائيهاى امامت استفاده درستى انجام دهد بتدريج از خواب غفلت بيدار شده و به نادانى و جهاليتهايش پايان مى دهد اين نهايت جهل و غفلت جامعه انسانى است كه تمامى امكانات خود را براى نابود كردن انسان وشخصيّت او، و يا رواج دادن دروغ و فساد و ايجاد اضطراب و نگرانى در قلب هم نوعان از راه توهين و جسارت و هتك حرمت وو... بكار گيرد و تنها راه نجات در اين روزگار تاريك وظلمانى جهت يافتن به سمت روشنائى امامت اهل بيت پيامبر (صلوات اللّه عليهم اجمعين ) مى باشد.

فصل دهم :امام باران پيا پى رحمت خداست

در رشد و ترقى هر چيزى علل گوناگون دست بدست هم مى دهند و زمينه رشد و تكامل او را فراهم مى كنند و اين علل در ذات خودشان معناى وسيعى دارند ليكن در تنهائى توان ايجاد اثر يا معلولى را ندارند اما وقتى كه چند عامل ويا علّت در كنار هم قرار گرفتند و هر يكى متناسب با خودش اثرى را ايجاد كرده و آن را پرورش مى دهد در مواردى علت ها در عرض هم قرار مى گيرند و در اين صورت از خود استقلالى نشان مى دهد.

مثال : در روئيدن گياهى علل گوناگونى وجود دارد آب خاك خورشيد اُكسيژن وو...

اگر آب بدون خاك و يا خورشيد بدون آب باشد هيچ وقت گياهى بوجود نمى آيد چون اين علتها در عرض هم مى باشند و هركدام بصورت مستقّل در علّت وجود آن گياه مطرح هستند با اينكه بيكديگر نيازمندند ليكن در كنار آب خاك مستقلا مطرح است و هكذا ... .

و در مواردى سلسله علتها طولى هستند يعنى درهمان حالى كه علت است معلول هم است .

مثال : باران از ابر و آن از بخار و آن از تابش آفتاب وو... ايجاد مى شود هيچكدام استقلالى از خود ندارد.

وجود والدين در ايجاد فرزند بصورت علت مطرح است يعنى فرزند معلول وجود والدين است و آنها علت هستند در همان حال كه بفرزندانشان علت هستند بوالدين خودشان معلول هستند.

لازم بذكر است :

كه تمامى علل اعم از عَرْضى و طولى استقلالشان نسبى است نسبت به معلول استقلال دارند اما نسبت بعلت خودش ‍ استقلالى ندارد جهان هستى با تمام مخلوقات و موجودات معلول است و علت وجودشان رحمت خالق يكتا است وهر علتى هر چند بطور تسلسل ، وقتى كه به علت العِلَل يعنى خداى متعال واصل شود هيچ اراده و استقلالى از خود ندارد.

مثلا: علت هائى مانند ابر و باد وبخار و حرارت آفتاب و... دست بدست هم مى دهند و بعد از مدتى ابر غليظى با رعد و برقهاى پى در پى خودش را نشان مى دهد در اينجا تمامى علت ها و جود دارند ومعلولشان كه وجود ابر بارانى است بطور كامل در آسمان مشاهده مى شود آيا غير از اين علل ، علت ديگرى هم در ايجاد باران مؤ ثر است كه اگر او نباشد تمامى اين علتها هيچ تاءثير قطعى از خود نخواهند داشت ؟

ج اساسى ترين علتى كه تمامى علل ناقصه را كامل مى كند وبه اجتماع آنها حيات مى دهد اراده و مشيّت الهى است .

بعبارت ديگر: تحقق معلول زمانى است كه علت تامّه دركنارش باشد و تا علت ناقص است هيچ اثرى يا معلولى محقق نخواهد شد ابر وباد وماه و خورشيد وو... همگى علل ناقصه هستند اما وقتى كه اراده خداوند به اين علتها پيوست در اين صورت علت تامّه محقّق شد و معلول آن هرچه باشد تحقق مى يابد و اين توحيد افعالى است و هر مسلمانى اگر چنين عقيده نداشته باشد از مفهوم ايمان بخداى متعال چيزى درك نكرده است .

اثر باران در حيات بشر

وقتى ابر و باران در ذهن انسان مطرح مى شود همگان را شناخت ويژه اى از آن وجود دارد و آن عبارت است از اينكه :

باران با قطرات پاك و زلالش تمامى كوه و دشت و بيابان را زيرنظر مى گيرد وبه نيازهاى موجودات اعم از گياه و حيوان مى پردازد و در دامنه كوهها، گل و لاله و چمن سر سبز مى روياند.

ابرها مانند مادر دلسوز به سراغ فرزندان مى رود و با تمام وجودش آنها را در رشد و تكامل يارى مى كند و موجبات خوشحالى وشادابى وآسايششان را فراهم مى سازد.

وبا رعد و برقهايش سمومات مهلك وبيمار كننده موجودات را نابودمى كند وهواى موجود را براى زيست سالم آماده مى سازد.

امام ابر رحمت و باران پى در پى است

وقتى كه انسان را در ميان موجودات و مخلوقات الهى مى يابيم مى بينيم اوهم مثل ساير مخلوقات براى رشد وترقى وپيدا نمودن آسايش وآرامش هاى زندگى ، نيازمند امكانات و وسايل رشد دهنده مى باشد زيرا اگر اسباب پيشرفت وتكامل نباشد بسرعت پژمرده مى شود.

وجود مقدس امام معصوم عليه السلام ، ابرهاى رحمت خداوندى است كه باقطرات پاك و زلال دستورات الهى بسراغ انسانها مى آيد وآنها را درهر گوشه و كنار از اين جهان پيدا مى كند و در سايه رحمتش قرار مى دهد و مانند يك مادر مهربان قطرات آب زلال وحيات بخش را به دهان فرزندش مى ريزد وآسايش هاى او را، از راه معرفت و كمال فراهم مى كند و اميدهايش را زنده كرده ومانند ابرى در بالاى سرش قرار گرفته و از او پاسدارى و حمايت مى كند وبا نهى از اعمال منكر، سُمومات مهلك را از فضاى زندگيش دفع نموده تا در مسير تكامل وى مانعى وجود نداشته باشد و دراين مورد احاديثى وجود دارد.

حضرت امام رضا عليه السلام مى فرمايد:

الاِمام السَّحابُ الماطِر، والغَيْثُ الهاطِل ، والشمس المضيئة والسَّماء الظَّلَية ، والاَرْضُ البَسيطة ،والعَينُ الغَزيرَة ، والغَديرُ والرُّوضَة .(170)

امام ابر بارنده وباران پياپى ، وآسمان سايه افكن ، و زمين گسترده وچشمه جوشان ، پر آب و گلزار است .

الغزيرة : پر آب يا ناقة پر شير، چشم آشكبار.

الغدير: آبگير، جاى جمع شدن آب باران دربيابان .

الرّوضه : باغ گلستان ، گلزار، سبزه زار.

در جهان امروز وجود الگو در هر موردى ، از امتياز وارزش بيشترى بر خوردار است زيرا تمدّن ويا پيشرفتها بدان وابسته است واز آنجائى كه فكر بشر قادر به ساختن الگو نيست و نمى تواند با افكار و انديشه خود به چنين كارى دست بزند و اين خداى تبارك و تعالى است كه مخلوقات خود را اعم از، زمين و آسمان ، حيوانات بنابات و... بدون نقشه هاى قبلى آفريد و از هيچ كسى در آفرينش مخلوقات و سيما و شكل آنها كمك نگرفت .

حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

انشاءء الخَلْقَ انشاءً و اَبتَداءَهُ اِبتداءً، بلا رَوّيةٍ اَجالَها و لا تَجْرِبَةٍ اَستفادَهَا...(171)

پروردگار عالم ، مخلوقات را آفريد وايجاد آنها از يك ابتداء خاصّى آغاز گرديد [ يعنى قبل از آنها چنين نقشه ويا طرحى نبود ] وبدون اينكه از يك طرز و روش يا تجربه اى استفاده كند مخلوقات را ايجاد فرمود.

اما انسان وقتى كه مى خواهد بكارى دست بزند ابتداء نيازمند نقشه وطرح است و بعبارتى : اگر الگو و معيارى نداشته باشد نمى تواند چيزى را ايجاد كند.

مثال : علم وتكنولوژى طرح ساختمانى وشيوه پرواز هواپيماها را از پرنده گان دريافت مى كنند يا كار آئى را دارها را از خُفّاش وزنبور عسل وو... استفاده مى كنند و در اين زمينه مطالب زياد است و علاقمندان مى توانند به كتابهائى در اين رابطه مطالعه كنند.

اما در مورد كمال و پيشرفت خود انسان

در هر زمينه اى الگوئى ضرورت دارد وبوسيله كمال الگو، فكر انسان هم مى تواند چيزهاى قابل توجّهى تهيّه كند در مورد اينكه انسان با كدام الگو مى تواند الفت پيدا كرده و خود را از جهان محسوس ، بيك جهان معقول منتقل سازد بايد مقدارى مطالعه شود تا از راه فكر سالم بتوان بيك نكته روشنى دست پيدا كرد اگر معيار كمال بشر امام عليه السلام است يك انسانى كه درميان جامعه بشرى حيات معقول را چنان تقويت نموده است كه بعنوان آيت عظماى الهى در ميان خلائق مطرح است وانسان اگر در رسيدن به سعادت و كمال ، طرح و نقشه يا الگوئى را ملاك خويش قرار دهد بايد از پيشوايان معصوم عليه السلام پيروى كند.

انسان هنگامى كه در مسير الگوهاى الهى قرار مى گيرد بيك معمارى بزرگى با همين نقشه وطرح موجود دست مى زند و از موجود خاكى حقيقتى مى سازد كه هميشه در انديشه رسيدن به حيات معقول است و برنامه هاى زندگيش را در چهارچوب همين معنى ، پياده مى كند.

وقتى كه حضرت امام رضا عليه السلام مى فرمايد: امام ابر بارنده و باران پى در پى و آسمان سايه افكن و زمين گسترده و چشمه پر آب و جوشان ... است معناى وسيعى از يك الگو و معيار كامل را بيان مى كند وهر انسانى در يك زندگى معقول وقتى قرار مى گيرد صاحب آثار نيك مى شود و با تفكّر وانديشه واعمال خير و مثبت و نيكش ، سعادت خود و ديگران را فراهم مى سازد.

در دست داشتن چنين معيار و الگو براى جامعه انسانى ، بزرگترين لطف و رحمت الهى است بشر نمى تواند قوانين وبرنامه هاى كاملا ايده آل وضع كند وآنها را براى رسيدن به خير و سعادت بكار گيرد چون كه وى در حيات محسوس ‍ چنان غرق شده است كه نمى تواند از حيات و جهان معقول احساسى داشته ومطابقش وضع قانون نمايد.

ليكن پروردگار متعال با وجود امام و پيشوايان معصوم عليه السلام جامعه انسانى را از چنين گرفتارى نجات داد چون پيامبر و امام عقل كلّ است و هيچ كس را شبهه اى زيان و خطر در دستورات وقوانين و برنامه هاى آنها وجود ندارد زيرا كمال معرفت و صداقت و شخصيت و عقل آنها از ناحيه خداوندى مورد تاءييد قرار گرفته است چنانكه در فصول گذشته متذكر شديم و وجدانهاى پاك انسانهاى تاريخ هم ، با سيره و سخنان آنان وقتى كه آشنا مى شود باميل و علاقه و رغبت تمام ، تبعيّت واطاعت از دستورات آنها را برخود واجب و لازم مى داند بنابراين وجود امام عليه السلام بعنوان الگو و معيار بزرگترين لطف وعنايت خداى سبحان براى جامعه انسانى است و در اين مورد يكى از دانشمندان بنام [ژان ژاك روسو] مى گويد: براى كشف بهترين قوانين كه به درد ملل بخورد يك عقل كُلّ لازم است كه تمامى شهوات انسانى را ببيند ولى خود هيچ حسّ نكند با طبيعت هيچ رابطه اى نداشته باشد ولى آن را كاملا بشناسد، سعادت او به ما مربوط نباشد ولى حاضر شود به سعادت ما كمك كند در يك قرن خدمت كند و در قرون ديگر نتيجه بگيرد بنابر آنچه گفته شد فقط خدايان مى توانند چنان كه شايد و بايد براى مردم قانون بيآورند.(172)

و چون ايشان مسيحى هستند تعابير خدايان ومشابه را در مطلب آورده اند، وقتى كه انسان در يك عرفان ومعرفتى قرار گرفت كه تمامى وابستگيها را كنار زد و خود را درهر حال شب و روز و در هر زمينه اى وابسته خداكرد ورنگ خدائى بخود گرفت شكّى وجود ندارد كه پيروى وتبعيّت از او، راه اميد و نجات انسان را در بهترين شرائط تاءمين مى كند.

براى اينكه انسان از راه وابستگى بخداى متعال و عرفان حقيقى بدان ، مجموع علتها را در خود جمع مى كند و دركنار هر معلولى نقش علّت تامّه را ايفاء مى كند وقتى كه براى ايجاد باران علل گوناگون دست بدست هم مى دهند و با اراده و مشيّت الهى كه علت تامّه در ايجاد هر چيزى است ممزوج مى شوند تا قطرات باران شروع به باريدن مى كند.

در مورد انسانى كه مى خواهد حركتى را شروع كند اثرات درخشانى از خود نشان دهد بايد بدين موضوع توجه شود كه او يك علت ناقصه است و براى ايجاد اثرى علت تامه ضرورت دارد و هيچ انسانى به تنهائى نمى تواند چنين اثرى را ايجاد نمايد اما وقتى كه همين انسان در يك وابستگى عميق بخداى متعال واقع شود تا جائيكه تمام لذّات زبرايش در مناجات و عبادات و اطاعات معنى پيدا نمايند مى تواند دركنار تمام معاليل ، بعنوان علت تامّه قرار گيرد.

فصل يازدهم :امام پناهگاه بندگان خداست

تمدّن وپيشرفت جامعه انسانى وقتى كه مورد بررسى قرار مى گيرد معانى متفاوتى بذهن آدمى خطور مى كند مبنى براينكه : تمدن چيست ؟ و چگونه بدست مى آيد؟ آيا تمدّن يك انسان در پيشرفتهاى مادّى وى خلاصه مى شود چه اگر فردى بتواند از طُرق گوناگون بدان دست پيدا كند متمدن است ؟ يا اينكه مراد از تمدّن پيدا كردن اسباب و طرق لازم ، به جهان معقول است ؟

و در يك كلام : آيا پيشرفتهاى بشر درجهان معقول ، متمدن بودن وى را معنا مى دهد يا اينكه معناى تمدن او، اين است كه در جهان مادى و احساس پيشرفتى حاصل كند؟

در هر حال پاسخ اين همه سئوالات وابسته براين است كه انسان خودش را بشناسد چون از راه خود شناسى مى فهمد كسى و در چه شرائطى متمدّن خواهد بود در يك قدم بسوى خود شناسى وضعيّت انسان تغيير پيدا مى كند زيرا بينش وى بجهان موجود وحقائق آن عوض مى شود و در چهار چوب همين معرفت وشناخت برنامه ريزى ها را شروع مى كند تا اينكه بتواند با رسيدن به حيات معقول تمدنى حاصل كند و در اين صورت معناى تمدن ، در تكامل روحى او خلاصه مى شود زيرا انسان با يك سرمايه خيلى كامل پابميدان زندگى نهاده است و آن عبارت از [نفختُ من روحى ...] مى باشد كه در هيچ مخلوقى جز انسان وجود ندارد براى بكار گرفتن اين سرمايه عظيم وظريف ، كه تمدّن بشر بدان وابسته است برنامه ريزيهاى خيلى دقيق ومنظمى لازم است وبه همين جهت است كه در اصيل ترين عبادت و ارتباط با خدا، حداقل روزى ده مرتبه بايد گفته شود [اِهْدنا الصِّراطَ المُستَقِيمَ]

چون بشر هر لحظه در پرتگاه سقوط قرار گرفته مانند جسم سنگين كه در فضا قرار گرفته است اگر پايه ونگهدارنده آن برداشته شود به سرعت سقوط مى كند و قرآن مى فرمايد: انَّ الانسانَ لفى خُسرٍالاّ الذينَ اَمَنُوا و عملوا الصالحات .(173) انسان هر لحظه با خسران و ضرر مواجه است مگر كسانى كه ايمان آورده و اعمال شايسته انجام دهند.

اگر انسان را رها كنند هميشه رو به پائين و جنبه مادّى مى رود و تاريخ هم اين را ثابت كرده و دليلى ندارد كه ما در باره انسان مبالغه كنيم بلكه بايد انسان را آنچنان كه هست ، بپذيريم ولى بدانيم سرمايه بزرگى دارد كه بايد به فعليّت برسد اگر به فعليّت برسد معناى تمدّن وى حاصل مى شود.

معناى تمدن وابزارش

تمدّن انسان معناى ويژه اى دارد زيرا خود انسان درميان تمام مخلوقات الهى ويژه گى دارد چون موجودى كه از خاك آفريده شود و در مدّت زمانى بتواند خود را به مقام خليفه الهى نائل كند يك مخلوق ويژه اى هست كه به بزرگترين ولطيف ترين سرمايه ها مجهّز و مُسلّح است و معناى تمدّن برايش عبارت است از اينكه او بتواند اين مقام رفيع وعظيم را كسب كند در غير اين صورت تمدنى برايش وجود ندارد و از همين مسير بايد وارد جامعه شد و افراد متمدن و مترّقى را شناسائى كرد زيرا پيشرفتهاى كه از علم و دانش و صنعت وارد محيط زندگى بشر مى شود و انسانهائى كه در اين راستا، به اختراع و اكتشافاتى دست زده اند با كدام متد و روشى اين گونه مسائل را براى جامعه انسانى ترقى و تمدن معنى مى كنند زيرا اين گونه برنامه ها درجهان بيرون است تمدن و ترقى انسان از درون بايد شروع شود يعنى پوشيدن لباس به رنگ هاى متنوع ، يا ماشين و ساختمانهاى سر بفلك كشيده و توليد جنگ افزارهاى مخرّب وكشنده وو... نمى تواند در معناى تمدن بشر سهيم باشد جائى كه از درون وى تمدنى حاصل نشده است .

به تعبير ديگر: جائى كه قلب و روح و روان بشر هنوز به گستردن دامهاى خطرناك براى هم نوعان خود اشتغال دارد واز راه دروغ ، ريا و تظاهر و نفاق چاپلوسى ، حسادت و كبر و ظلم ، ترور شخصيت وتحريف ارزشهاى زندگى ، وارد برنامه هاى ترقى و پيشترفتهاى خود مى باشد چگونه و در چه شرائطى براى وى مى توان گفت كه ايشان يك فرد متمدّنى است تمدن انسان عبارت است از: عدالت ، انصاف ، مهر و محبت ، نوع دوستى رعايت حقوق ديگران ، توجه به ارزشها زندگى از راه معنويّت ، و در يك كلام انسان متمدن كسى است خود را تسليم خدا كند و جز او چيزى را مؤ ثر در امورات نداند و خود را در تمامى برنامه هايش بخدا وابسته نمايد رضايت و خوشنودى او را ملاك خويش قرار دهد اين معناى تمدن انسان است و هرگاه اين گونه اعمال و بينش در جامعه بشرى شكل پيدا كند وهمگان در معاشرتها و مباشرتها و در تمام مراحل زندگى از مسير وابستگى بخداى متعال حركت كنند بطور يقين وارد معناى تمدن شده اند در غير اين صورت ، باظلم و كشتار و حسادت و جنايت و يا با فضانوردى و مانند اينها نمى شود جامعه را متمدن معنا كرد.

ابزار تمدن :

هر وسيله اى كه در انسان چنين شناخت و معرفتى ايجاد كند و او را در يك وابستگى كامل به خداى متعال قرار دهد ابزار تمدن است .

پيشوايان معصوم انبياء و امامان معصوم عليهم السلام كاملترين وسيله تمدن هستند و خداى متعال آنها را براى تحقق همين هدف در ميان جامعه بشرى مبعوث فرموده است تا زمينه هاى لازم براى مردم از هر جهت فراهم شود وجود مقدس امام معصوم عليه السلام در اوج كمال و ترقى و تمدن واقعى قرار گرفته است و جهان هستى يك پارچه در قدرت واختيار اوست با موجودات جهان مجرد اعم از ملائكه و جنّ ارتباط دارد صدا وسخنان آنها را مى شنود و بازبان هر كدام پاسخ مى دهد حتى حيوانات هم خود را تسليم او هستند ومشكلات شان را با امام درميان مى گذارند وايشان بحل گرفتاريهاى شان قيام مى كند و موانع را از سر راه آنها بر طرف مى سازد.

در اين مورد بيك داستان توجه شود:

روزى حضرت امام صادق عليه السلام در ايام خلافت منصور وارد كوفه گشت و بعد از مدتى چون قصد عزيمت به مدينه نمودند علماء و فُضَلاء شهر كوفه حضرت را مشايعت كردند سفيان ثورى و ابراهيم ادهم ، هم از گروه بدرقه بودند اين گروه مشايعت كنند جلوتر از امام صادق عليه السلام در مسير حركت مى كردند كه ناگاه به شيرى برخوردند كه در سر راه بود ابراهيم ادهم به آن مردم رو كرد و گفت بايستيد تا جعفر بن محمد عليه السلام بيآيد تا به بينيم با آن شير درّنده چه مى كند.

حضرت تشريف آورد و جريان شير را بخدمتش عرضه داشتند حضرت بطور مستقيم به سمت آن حيوان حركت كرد تا به او رسيد و از گوش يا، يالش گرفت وبه كنار كشيد آنگاه روكرد بمردم ، و فرمود: آگاه باشيد اگر مردم در اطاعت خدا باشند بطور يقين تمام مخلوقات حتى حيوانات وحشى هم در اطاعت آنها خواهند بود.(174)

پيروى و اطاعت خدا با معيارهاى كاملش كه در اختيار نوع بشر قرار داده است بزرگترين ابزار تمدّن است وامامان معصوم عليهم السلام الگوهاى خداوندى هستند و در هر زمينه اى موجبات تمدّن و تكامل آدمى را فراهم مى كنند و در شعاع نور ولايت ابزار ديگرى ، كه در جهت متمدّن ساختن روان واندرون بشر مطرح است هويدا مى شود عمده و اساسى ترين وظيفه انسان در رسيدن به كمال و پيشرفت ، آشنا ساختن روح و روان و اندرونش با اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله مى باشد.

اگر تمدّن به آن معنائى كه گفته شد در انديشه مردم قرار گيرد بايد هميشه به جهان اندرون فكرى كرد زيرا تمدن به معناى گرفتارى و مشكلات و دردهاى بى درمان كه نيست بلكه اساس تمدن براين است كه آدمى در بهترين شرائط محيط درونى خود را اداره كند و از ميكروبهاى كشنده و مسموم كننده گناه و معصيت ، حسادت و كينه و ظلم وو... نجات يابد وبيك بهداشت روانى وسيعى خود را مهيّا كند به چنين فردى مى توان گفت كه در حوزه تمدن كار مى كند وقتى كه خود را به مرحله عدل وانصاف رساند كه درميان دوست و دشمن ، قوم و خويشان ، وبيگانان منصفانه معاشرت مى كند فرد متمدّن است .

در جهان امروز غفلت و نادانى انسان به سطحى رسيده است كه نمى داند معناى تمدّن چيست ؟ و خود را در يك سرى برنامه هاى غرورانگيز غرق كرده است و با اينكه در سقوط و هلاكت قرار گرفته است از واژه تمدن استفاده مى كند در اينجا بطور مختصر اعمال و رفتارهائيكه نشان تمدن واقعى و يا كاذب است اشاره مى شود:

برنامه هاى روزانه يك انسان متمدّن از ديدگاه فرهنگ اسلامى .

1 معرفت و شناخت به پروردگار عالم ، مبنى براينكه جهان يك پارچه در اختيار اوست . 2 انجام فرائض و عبادات . 3 توجّه به حقوق تمامى انسانها، اعم از خانواده و بيگانگان . 4 كار وكوشش با جِّد وجهد تمام بدون وابستگى بآن . 5 رسيدگى به امورات تربيتى اهل و عيال و جلوگيرى از اعمال پست وگناه . 6 مديريت كامل درون و برون با معيارهاى حيات معقول .

7 حلّمشكلات ديگران به اندازه توان و قدرت .

8 پاسدارى از ارزشهاى معنوى .

9 پرداختن به تهذيب نفس از راه مهار كردن غرائز.

10 عدم تجاوز و مزاحمت بحقوق همسايگان .

11 داشتن مهر ومحبّت و صفاى قلبى براى تمام مردم خصوصا برادر مسلمان .

12 سود و زيان و خير و ضرر خود و برادران دينى را يكى دانستن .

13 پذيرفتن غيب ونقص و اعتراف به ناتوانى و عجز.

14 محاسبه اعمال مثبت و منفى درآخر هر روز از زندگى .

15 تجارت و كسب و درآمد از راه حلال .

16 عدم اسراف و تبذير در تمام برنامه هاى زندگى اعم از غذا و پوشاك و استراحت .

17 فراهم كردن اسباب خير و سعادت و كمال خود و ديگران .

18 پرهيز از اعمال و گفتار دروغ بهتان غيبت فحش و پرخاش ...

19 با توسّل واستمداد به امام عصر (عج ) به تمامى نگرانى ودلهره و اضطراب و تشويشها پايان مى دهد.

20 در تمامى اموراتش ملاك رضا وخوشنودى خداست .

برنامه هاى روزانه يك فرد متمدن از ديدگاه فرهنگ شيطانى

1 بى توجّهى كامل بخالق جهان هستى .

2 هدف قرار دادن لذّتهاى دنيوى .

3 تجاوز به حقوق تمام انسانها اعم از خانواده و بيگانگان .

4 عدم توجه به جنبه هاى معنوى و مذهبى و اصول تربيتى .

5 ايجاد مشكلات براى خود و ديگران .

6 حامى جريانات شيطانى و هواهاى نفسانى .

7 رعايت بهداشت ظاهرى .

8 آلوده گى به تمام اعمال و كارهاى فساد و گناه .

9 سود و منفعت خود را فقط مدنظر قرار مى دهد.

10 نپذيرفتن عيب ونقص و احساس غرور و كبر و سلطه گرى .

11 محاسبه در آمدهاى مادّى بدون توجه به جنبه هاى معنوى .

12 اسراف و تبذير در تمام برنامه هايش .

13 عدم احساس وظيفه و مسئوليّت در جريانات زندگى .

14 ظلم و طغيان و خشونت و رباخوارى و هتّاكى وو...

15 تمامى ارزشهاى انسانى را در لذتهاى حرام و گناه قرار دادن .

16 بى توجهى به حقوق والدين و همسايگان ...

17 بى اعتنائى به فساد اخلاقى خود و عيال و فرزندان ...

18 تشويق گناهكاران و فراهم كردن اسباب انحراف .

19 براى خير و سعادتش فكرى انجام نمى دهد ليكن براى فساد و گناه اوقات زيادى مصرف مى كند.

20 خود را عامل اصلى پيروزى و موفقيّتها مى داند و اسباب غيبى را در اين مورد اعتنائى ندارد.

موارد كثيره اى است كه با ملاحظه اقسام موجود، مى توان آنها را نيز پيدا نمود.

در طول تاريخ اين همه گرفتاريها گريبانگير انسان گشته و در رنج و زجرهاى متنوّع دست و پا زده كه عمده آن همان درد بى درمان است كه به جهت نا آگاهى از ((حيات معقول )) نوش جان مى كند به قول ((ابن سينا)) در كتاب اشارات جلد سوم ((كسى از نداشتن كمال رنج نمى برد كه معناى كمال را درك نكرده باشد)) در صورتى كه درمان همه اين مشكلات و چاره همه بيچاره گيها مربوط به اين است كه نمى خواهد اعتراف كند كه حيات حقيقش بايد از بالا اداره شود و او از ناحيه خود كه دائما با حوّاس و تعقّل محدود و مخلوط به خواسته هاى خود طبيعى اوست نمى تواند زندگى آرمانيش را تاءمين كند.

در فرهنگ اسلام وسايل و اسباب پيشرفت و تمدّن انسان زياد است ليكن مشروط براينكه آن ابزار و اسباب در شعاع نور ولايت و امامت آبديده شود تا بتواند در هنگام استفاده ، تمدّن اسلامى را در اختيار آدمى قرار دهد.

حضرت امام رضا عليه السلام مى فرمايد:

الاِمام الا مينُ الرَّفيق ، و الوالد الشَّفيق والا خ الشَّقيق وكالا مّ البَرَة بالوَلَدِ الصَّغير و مَفْزَعُ العِباد.(175)

امام امينى رفيق ، و پدر مهربان ، و برادر همزاد و همانند مادر دلسوز و نيكوكار به فرزند خردسال ، و پناهگاه بندگان است .

اينكه مقام و موقعيّت امام معصوم عليه السلام معيار و الگوى كامل براى تمدّن و تكامل بشر است و خداى سبحان بدين وسيله خير و سعادت و كمال انسان را مورد توجه قرار مى دهد.

نكته مهمّ

روح و روان بشر را به سادگى نمى توان مورد توجه خويش قرار داد بلكه بايد راه مناسبش را پيداكرد و آن عبارت است از اعتماد قلبى او نسبت به مربّى يا گوينده و موعظه كننده ...

به هرحال رمز توفيق يك انسان در پند موعظه و تربيت ديگران اين است كه قلب او را متوجه خود سازد چون تمام پذيرشها بدان وابسته است وحضرت امير عليه السلام مى فرمايد:

قُلُوب الرِّجال وَحْشِيَّة مَنْ تاءلَّفَها اَقْبَلَتْ اليه .(176)

دلهاى انسانها وحشى و مضطرب است هركسى بتواند با آن الفتى حاصل كند بدان روى مى آورند.

كلمه رجال كه به معنى مردان است از باب مصداق بارز بيان شده است چون دلهاى زنان زودتر جذب مى شوند بجهت احساسات و عواطف شديد كه در دل دارند ليكن دلهاى مردان از عواطف و احساسات كمى برخوردار است و لذا جذبش ‍ مشكل است .

حضرت مى فرمايد: اگر كسى بتواند از راه مناسبش وارد شود و آن حيوان وحشى را آرام كند و در آن جايگاه دقيق و ظريفى كه با تظاهر و رياء سر و كار ندارد و تنها چيزى كه مطرح است علاقه و محبّت است ، جاى پائى براى خود باز كند به تمام خواسته هايش خواهد رسيد بشر در طول تاريخ از همگان فرار كرده و به هيچ كسى اعتماد نكرده و در يك حال اضطراب و وحشت قلبى بزندگى ادامه مى دهد تنها كسانى كه توانستند اين دل هاى پرشان و وحشى را رام كرده و در كنار خودشان قرار دهند پيشوايان معصوم عليه السلام و راه روان آنها هستند و در اين كلام معصوم عليه السلام كه مى فرمايد: امام امين است .

مقام اول

يعنى قبل از هر امتياز، مسئله اعتماد مورد توجّه بشر مى باشد تا كسى امين نباشد قلب آدمى بوى اعتماد نخواهد كرد.

مقام دوّم : رفاقت اوست يعنى يك فرد امين اگر در مقام رفاقت افرادى قرار گيرد تمدن و پيشرفت آنها را در تمام زمينه ها فراهم مى كند.

مقام سوم : امام پدرى رئوف و مهربان است ، راءفت و مهربانى كه در قلب پدر براى فرزند مى باشد در هيچ كسى پيدا نمى شود و با سرمايه هاى گزاف قابل ايجاد هم نمى باشد بلكه اين بر مقتضى فطرت خدا دادى آفريده شده كه مانند يك پاسدار و محافظ در تمام ايّام عمرش از لحظات زندگى فرزندش مراقبت مى كند و عمر شيرين خود را براى آسايش و آرامشهاى وى از دست مى دهد وبه تمامى بلا و حوادث ناگوار روزگار جانش را سپر قرار مى دهد تا بفرزندش ‍ آسيبى نرسد.

مقام چهار: برادر همزاد است ، مقام برادرى براى هركس مشخّص است كه تكيه گاه انسان در روزگار سخت و تنهائى است و در تعابير از برادر به ستون فقرات استفاده شده است حتّى در حادثه كربلا، وقتى كه حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام به بالين برادرش حضرت اباالفضل العبّاس عليه السلام آمد ديد برادرش در خاك و خون ، دست و پا مى زند فرمود: اَلانَ اِنْكَسَر ظَهْرى وَ قلَّتْ حيلَتى .(177)

با شهادت تو پشتم شكست راه و چاره ام كم شد.

قيام انسان بوسيله ستون فقرات صورت مى گيرد و بوسيله برادر، آدمى در برابر تمام مشكلات روزگار احساس تنهائى نمى كند.

مقام پنجم : مادر نيكوكار به فرزند خرد سال است .

فرزند خُرد سال در تمام زمينه ها نيازمند است و با تمام وجودش محتاج حمايت هاست و هيچ كسى جز مادر، ياراى آن نيست زيرا ممكن است كسان ديگر در مواردى به ياد او شوند و خواسته هايش را برطرف سازند ليكن پرستارى وى چنان سخت و دردآور است كه تنها مادر كانديد آن همه دردها و رنجها مى شود شب و روزهايش را در كنار او سپرى مى كند و در هنگام خواب و غذا و پوشاك و گردش ولذّت و آسايش و آرامش و استراحت وى را برخود ترجيح مى دهد ممكن است اين گونه خدمات از دست ديگران هم ساخته باشد و با گرفتن پول و يا امتيازاتى ، خود را در مقام پرستارى طفلى قرار دهد ليكن نمى تواند بى خوابى و خستگى و گرسنگى وو... و هر خدمت لازم را براى خودش شيرين و گوارا بداند اين فقط مادر است كه خواب و استراحت و آسايش فرزندش را از خود مى داند و كوچكترين گلايه و شكايتى ندارد و در اين راه هيچ نوع فرد و اجرتى را، جز خير و سعادت بچّه اش ، مدّنظر قرار نمى دهد.

مقام ششم : پناهگاه بندگان است .

مكانى كه آدمى را در مقابل حوادث و ناگواريهاى روزگار بيمه مى كند واز گزند و خطرات آنها وى را نجات مى دهد پناهگاه است واين تعبير تنها بيك محيط يا مكان دربسته صدق ندارد بلكه انسانهائى كه مردم را از حوادث تلخ و سوزان روزگار اعم از روحى و جسمى نجات مى دهند و آنها را ازپرتگاه سقوط به عصيان و انحراف و از دست دادن ارزشهاى انسانى نگهدارى مى كنند پناهگاه هستند يكى از عمده ترين مسائل در تقويت روح و روان بشر داشتن يك پناهگاه است وقتى كه وى را پناهگاهى باشد كه در روزهاى سخت و دشوار بدان پناه برده از جنگ خطرها نجات يابد در دل و روانش ، آرامش ‍ حاصل مى شود اين يك واقعيّت است كه انسان در هر مورد از موارد زندگيش بدان روى مى آورد.

جمع بندى و ملاحظه

مقامات ششگانه ابزار و اسباب پيشرفت و تمدن انسان است و بدين وسيله از ناراحتى هاى روحى نجات مى يابد و هميشه با قدرت و قوّت تمام در پلّه هاى زندگى قدم بر مى دارد وهيچ نوع خطرى وى را تهديد نمى كند.

امام معصوم عليه السلام تمامى اين مقامات را در خود جمع كرده است و در متن زندگى انسان يك فرد امين در مقام رفاقت ، و پدر دلسوز و مهربان برادر و تكيه گاه ، مادر، سراسر خير و رحمت وپناهگاه بندگان خداست اگر جامعه انسانى در تمام امورات زندگيش به اين حقيقت مؤ من باشند مى توانند در كمترين مدت ، پيشرفتهاى قابل توجهى رانصيب خود و جامعه بنمايند و از يك تمدّن اصيل و دور ازهر ذلّت وپستى برخوردار شوند تشخيص اين واقعيّت و قرار دادن خود در شعاعش ، تكامل و پيشرفت آدمى را، نشان مى دهد كسانى كه در اين برهه از زمان به چنين ارزش وآلائى مؤ من وپايبند هستند افراد متمدن جامعه مى باشند.

به احاديثى در اين زمينه توجه كنيم :

1 قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله : النَّجُوم اَمانً لاِ هل السَّمآء، فاِذا ذَهَبَت ذَهَبوا، واَهلُبيتى اءَمانً الاَرْضِ، فاِذا ذَهَبَ اَهلُبَيتى ذَهَبَ اَهلُ الاَرْضِ.(178)

ستارگان اَمان وپناهگاه اهل آسمان هستند هرگاه آنها ازبين روند مخلوقات سماوى هم خواهند رفت ، واهل بيت من [چهارده معصوم عليه السلام ] امان و پناهگاه روى زمين مى باشند اگر اهل بيت من از ميان بروند اهل كره زمين هم ازبين خواهند رفت .

2 قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله : اَنَا دارُ الحِكْمَةَ و عَلِىُّ بابُها.(179)

من خانه حكمت هستم و على عليه السلام در آن خانه است .

و در تفسير آيه شريفه : ((فَاسْئَلُوا اَهلَ الذِّكْرِ)) يعنى سئوالات خود را از [اهل ذكر] بپرسيد يعنى كسانى كه به ذكر يعنى قرآن اهل و آشنا هستند از ابن عبّاس (رحمة اللّه ) سئوال شد كه اهل ذكر چه كسانى هستند.

قال : هم ، مُحمَّد، وعَلىَّ و فاطِمة وَ الْحَسنِ والحُسَين .(180)

يعنى مقصود آيه شريفه اين است كه از اين خاندان علم و معرفت هرچه نمى دانيد بپرسيد چون آنها معدن و مخزن علم الهى هستند و به تمام جهان هستى اعم از آسمان و زمين ، و اسرار خداوندى مانند وجود قرآن مجيد آگاهى كامل دارند و چون براى انسانها نهايت مهر ومحبت وعلاقه را دارند و يگانه پناهگاه بشر مى باشند و لذا خير و سعادت انسان زمانى محقق مى شود كه با اهل ذكر اُلفتى پيدا كند زيرا وجود مقدس اهل بيت جايگاه معرفت و بركت و حكمت و اسرار خداوندى مى باشد.

امام هادى عليه السلام در ضمن زيارت جامعه مى فرمايد:

السَّلامُ عَلى مَحالِّ مَعْرِفَةِ اللّه ، وَمساكِنْ بَرَكةِ اللّهِ و مَعادِنِ حكَمةِ اللّهِ درود و سلام بر جايگاه معرفت خدا، و مسكن بركت الهى ، و معدن حكمت و اسرار او باد.

محَالّ به معناى حُلول مادّى و جسمانى و يا روحانى نيست كه گروهى از متصوّفين بنام حُلوليَّه معروفند تفكّر و عقيده اى در اين زمينه كه با اساس دين الهى مخالفت دارد بخود برگزيده اند حلول الهى جنبه فيزيكى ندارد كه در تصوّر بشر موردى ايجادكند بلكه مراد اين است كه در اثر احراز مقام تسليم و بندگى انسان ، در برابر خالق سبحان ، روح و يا نفس آدمى در يك مرحله حسّاس واقع مى شود كه خدا را در رتبه [عين اليقين ] درك مى كند.

در عبارت ديگر: معرفت وشناخت خداى سبحان از اين كانال ميسّر خواهد بود امام معصوم عليه السلام آينه ايست در برابر نور و رحمت خداوندى ، همانطور كه آئينه نور خورشيد را اخذ وبه اطراف خود پخش مى كند امام هم رحمت وفيض بى انتهاء پروردگار متعال را دريافت كرده و به متوسّلين و پيروانشان پخش مى كنند [ناگفته نماند كه اين نوع مثالها ازباب تقريب ذهن است ] يگانه روزنه اى كه بشر مى تواند بوسيله آن به جهان معنا بنگرد و از حقائق و اسرارش با خبر شود و در فيض و رحمت خدا، خود را قرار دهد امامت است در نتيجه ابزار تمدّن سالم ، در اختيار بشر مى باشد كسانى كه در چهارچوب برنامه هاى زندگيش مورد استفاده قرار دهند به تمامى آسايش و آرامشهاى دنيوى و اخروى دست پيدا كرده است .

در زيارت جامعه آمده است .

والبابُ المُبْتَلى بِهِالنّاسُ من اَتيكُمْ نَجى وَ مَنْ لَمْ ياءتِكُمْ هَلَكَ.(181)

[شما امامان معصوم ] درگاه مورد ابتلاء و امتحان براى مردم هستيد هركس به شما روى آورد نجات پيدا مى كند و كسى كه رو گردان شود به هلاكت خواهد رسيد.

سَعَد مَنْ وآلاكُمْ و هَلَكَ مَنْ عاداكُمْ وَ خابَ مَنْ جَحَدكُمْ وَ ضَلَّ مَنْ فارَقَكُمْ، وَ فازَ مَنْ تَمسَّكَ بِكُمْ و اَمِنَ مَنْ لَجَاءَ اليكُم ...(182)

دوستداران شما خوشبخت و دشمنانتان نابود و بدبخت هستند كسى كه حقائق امامت شما را انكار كند زيانكار است وهر كس از شما فاصله بگيرد گمراه است پيروان و علاقمندان و اطاعت كنندگانتان پيروز و موفق شدند وكسى كه به شما پناهنده شد در امان قرار گرفت .

اگر انسان به دنبال رفيق امين و قابل اعتمادى باشد امام معصوم عليه السلام واجد آنست اگربه نداشتن مهر و راءفت پدر و تكيه گاهى برادر قوى ونيرومند در روزگار حوادث و ناگوار، ومادر نيكوكارى كه تمام آرامش وآسايشهاى روحى وجسمى وى را تاءمين كند ومانند يك پاسدار دلسوز مراقب لحظات و دقائق او در تمام روز و شب باشد و درفكر پناهگاهى كه قوى ترين موشكهاى مخَرِّب توان نفوذ نداشته باشد واز شرّ ارعاب و تهديدهاى زور مداران و سُلط گران و شياطين اِنْس و جِنّ، بوى امان بدهد بايد به امام معصوم عليه السلام پناهنده شود چون تمام اين خواسته هائى كه ، ضرورتهاى زندگى هر انسان را تشكيل مى دهد در وجود شريف امام عصر (عج ) جمع است .

فصل دوازدهم :امام امين و حجت خدا در روى زمين است

از اساسى ترين مسائلى كه در ميان جامعه بشرى مطرح است تعيين صلاحيّت است و اين مورد با اينكه از مشكل ترين و ظريفترين كارها به شمار مى رود ولى از اهميّت فوق العاده اى برخوردار است چون تحقق برنامه هاى زندگى انسان در صورت اجتماعى يا فردى نيازمند اين حقيقت است و با تشخيص افراد ذى صلاح ، دلهاى پريشان و چهره هاى پژمرده ، در هر زمينه اى به اميدواريها دست پيدا مى كنند.

واگر در يك عبارت روشن مطرح شود به معناى اين است كه زندگى در روى زمين با افراد و موجودات ذيشعور شكل مى گيرد اگر در باره مخلوقات اين كره خاكى تحقيق و بررسى شود آمار بزرگى را تشكيل مى دهد تنها مخلوقى كه فلسفه زندگى و حيات معقول را، با وجود و برنامه هايش پياده مى كند انسان است چون معناى زندگى از حقائق موجود در درون يك فرد و يا كلّيه افراد جامعه ريشه مى گيرد بنابراين بايد در اين زمينه مطالعات عميق و روشنى بكارگرفته شود مبنى بر اينكه : انسان بعنوان يك مخلوق الهى وقتى كه در ميان خلائق مطرح مى شود صلاحيّت و امتياز زيادى را بخود نسبت مى دهد و با داشتن سرمايه [ نفختُ فيه مِنْ رُوحى ] و حجّت باطنى [عقل ] و ظاهرى [انبياء و پيشوايان معصوم عليهم السلام ] و داشتن يك استعداد بزرگ براى دريافت كمالات روحانى ،... از ساير موجودات پيشقدم مى باشد.

س : آيا داشتن چنين سرمايه و امتيازات براى انسان صلاحيّت وى را در يك موقعيّتى خاصّى قرار داده است يا بكار گرفتن وبه فعليّت در آوردن آنها، صلاحيت و مزيّت ها را متوّجه او كرده است ؟

جواب : اينكه فقط انسان در ميان مخلوقات الهى ، براى احراز يك مقام مهِّم و گسترده اى ، صلاحيت دارد هيچ شك و ترديدى وجود ندارد واين پيام قرآن است كه مى فرمايد: اِنّى جاعِلٌ فى الاَرْضِ خَليفة ...(183)

من در روى زمين براى خود خليفه اى قرار داده ام .

موجود بنام انسان در روى زمين صلاحيت چنين مقام و منزلتى را واجد است ليكن در صورتى كه سرمايه هاى بالقوّة رابه فعليّت مبدّل سازد در غير اين صورت [ اُولئِكَ كَالاَْنْعامِ بَلْ هُمْ اَضلّ(184) ] همين انسان مانند حيوانات ، بلكه از آنها هم پست تر و ذليل تر، خواهد بود.

زيرا نام و قيافه وى مطلوبيتى ندارد آنكه در محبوبيّت و صلاحيّت اوتاءثير بسزائى دارد سرمايه هاى بالقوّة ايكه در اختيار دارد به فعليّت تبديل نمايد و در اين صورت صلاحيّتى فوق العادّه اى را بدست خواهد آورد.