فصل 19 : ابعاد سياسى و اجتماعى حج
مكتب وهابيگرى، بسان «ماركسيسم» با برخورد حوادث و رويدادها، كه از نظر هدف، با
مكتب كاملا مخالف مى باشد، رو به تكامل نهاده و به مرور زمان خط و خطوط تازه اى
براى مسلمانان مى كشد و احكام جديدى را صادر مى نمايد.
پيروزى انقلاب اسلامى در ايران وحشت فوق العاده اى در سران سياسى مكتب وهابيگرى
پديد آورد و از نفوذ آن در مناطق مجاور، سخت نگران شدند و انديشه بيدارى ملت،
همواره آنان را رنج مى دهد.
در موسم حج كه ملت عزيز و شريف و بپا خاسته ايران به حكم وظيفه انقلابى به
تظاهرات پرداخته و ملتهاى مسلمان جهان را به وحدت و يگانگى در مقابل آمريكاى جهان خوار، كمونيسم بين المللى و صهيونيسم دعوت مى كردند،
سياست گذاران سعودى براى تحريم تظاهرات در ايام حج، دست به سوى روحانيون مكتب دراز
كردند تا در اين باره فكرى كنند آن را تحريم نمايند.
عبدالعزيز بن باز، مفتى سعودى، كليه تظاهرات را، به بهانه اين كه «حج» يك عمل
عبادى است و نبايد با مسائل ديگر مخلوط شود، تحريم كرد و در نتيجه شرطه هاى چماق
بدست و مسلّح با ديگر و سايل به اصطلاح «ضد شورش» به جان زائران خانه خدا و
ميهمانان عزيز او افتاده و با شتم و سَبّ و تحريك مردم بر ضد آنان و ضرب و جرح، از
زائران خانه خدا پذيرايى كردند و اين حسّاسيت نظام سعودى همچنان ادامه دارد.
اين بخش از كتاب، در پاسخ به فتواى مفتى سعودى نوشته شده و ابعاد سياسى و
اجتماعى اين فريضه بزرگ، از طريق آيات و روايات و سيره مسلمين تشريح گرديده است:
هدف از تشريع فريضه حج، دعوت به خضوع در برابر خداست و اين مطلب با توجه به
اعمال حج، كاملا روشن و هويدا است.
عبادت و پرستش حق و طرد پرستش غير او، از نخستين اعمال حج گرفته تا آخرين عمل
آن، آشكار است و نيازى به تذكر ندارد، بخصوص اگر اين اعمال با دعاهاى مستحب و
اذكارى كه پيرامون آنها وارد شده است توأم گردد و از مجموع اين اعمال، چنين نتيجه
گرفته مى شود:
حج; عبادت و پرستش حق است، در بهترين و زيباترين صورت ممكن.
حج; خضوع در برابر خداى با عظمت است، در بهترين شكل.
حج; تضرع و زارى به درگاه حق است، در عميق ترين نوع آن.
حج; عبادتى است كه در آن همه عناصرِ اظهارِ عبوديت و بندگى، گرد آمده و خضوع و
عبوديت، تقوا و وارستگى از شهوات بريدگى از دنيا، كاملا در آن به چشم مى خورد.
زائران خانه خدا، با پوشيدن دو قطعه لباس، وارستگى خود را از مظاهر مادى به
نمايش گذارده و چنين وانمود مى كنند كه جز خدا، همه چيز حتى فرزند، خانواده و ميهن،
همه و همه را به دست فراموشى سپرده اند و چيزى كه محيط فكر زائر خانه خدا را مشغول
مى سازد، جز لبيك گفتن به نداى خداى يگانه، چيز ديگر نيست.
اين مسأله، با توجه به اعمال فريضه حج و اماكنى كه اين اعمال در آنجاها انجام
مى گيرد و مواقفى كه بايد زائر در آنجا توقف كند، كاملا واضح و روشن است، از اين
جهت بايد حج را از بزرگترين اعمال عبادى و فرايض مذهبى شمرد.
ولى در كنار اين مطلب سخن ديگرى نيز هست و آن اين كه آيا اين عمل عبادى در عين
عبادت، بُعد سياسى و اجتماعى نيز دارد يا نه؟ يا اين كه بسان نماز شب فقط و فقط در
عبادت و پرستش حق، بى آن كه با مسائل عمومى اسلامى ارتباط داشته باشد، خلاصه
مى گردد؟
به ديگر سخن، آيا خدا فريضه حج را بر همه مسلمانان; اعم از زن و مرد و پير و
جوان واجب نموده كه خداى خود را با اين عمل بپرستند، بى آن كه ـ جز عبادت ـ بُعد
سياسى و اجتماعى آن را در نظر داشته باشند؟! يا اين كه اين فريضه، نقطه التقاى
عبادت با سياست و مركز پيوند پرستش خدا با ديگر مسائل اجتماعى و اقتصادى است و اين همان مطلبى است كه ما، در اين بحث به دنبال
تحقّق آن مى باشيم.
آيات قرآن و احاديث اسلامى و عملِ سلفِ صالح، دومى را تأييد مى كند. اينك بيان
مطلب:
1 ـ ناظر منافع حج گرديم
قرآن كريم، حج ابراهيمى را به اين صورت توصيف مى كند:
«وَاَذِّنْ فِي النّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ
رِجالا وَعَلى كُلِّ ضامِر يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَميق.
لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ وَيَذْكُروا
اسْمَ اللهِ في اَيّام مَعْلُومات عَلى ما رَزْقَهُمْ مِنْ بَهيمَةِ الأَنْعامِ
فَكُلُوا مِنْها وَاَطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقِيرَ.
ثُمَّ ليَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَليُوفُوا
نُذُورَهُمْ وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيق.
ذلِكَ وَمَنْ يُعَظِّمْ حُرُماتِ اللهِ
فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَاُحِلَّتْ لَكُمْ اْلأَنْعامُ اِلاّ ما يُتلى
عَلَيْكُمْ فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الأَوْثانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّور.
حُنَفاءَ للهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ.
وَمَنْ يُشْرِكْ بِاللهِ فَكَأَنَّما خَرَّمِنَ السَّماءِ فَتَخَطَّفَهُ الطَّيْرُ
أو تَهْوى بِه الرّيحُ في مَكان سَحيق.
ذلِكَ وَمَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللهِ
فَاِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ.
لَكُمْ فيها مَنافِعُ اِلى اَجَل مُسَمىًّ
ثُمَّ مَحِلُّها اِلَى الْبَيْتِ الْعَتيقِ»(1)
«ما به ابراهيم گفتيم همه مردم را به حج دعوت كن، تا پياده و سواره
بر مركبهاى لاغر، از هر راه دور بيايند.
تا شاهد منافع گوناگون خويش (در اين برنامه حيات بخش) باشند و نام
خدا را در ايام معينى بر چار پايانى كه خدا در اختيارشان گذاشته است ببرند (وقتى
آنها را قربانى كردند) از گوشت آنها بخوريد و فقير بى نوا را نيز اطعام نماييد.
بعد از آن بايد آلودگى ها را از خود برطرف سازند و به نذرهاى خود
وفا كنند و بر گرد خانه كهن طواف نمايند.
اين است مناسك حج و هر كس كه نشانه آيين الهى را بزرگ شمارد، نزد
پروردگارش بر او بهتر است، چهار پايان بر شما حلال شده، مگر آنچه كه بعداً خواهيم
گفت، از اينها اجتناب كنيد و از سخن باطل و زور بپرهيزيد.
همگى خالصانه خدا را بپرستيد و براى او شرك نورزيد، هر كس براى خدا
شريكى قائل شود همانند آن است كه از آسمان به سوى زمين پرت شده و پرندگان او را در
نيمه راه مى ربايند و يا اين كه تندباد او را به ديار دورى پرت مى كند.
اين است مناسك حج و هر كس شعائر الهى را بزرگ شمارد، نشانه پاكى
قلبهاست.
در اين حيوانات قربانى، براى شما منافعى است تا روز ذبح آنها، سپس
محل ذبح آنها كنار خانه قديمى است (در صورتى كه احرام براى عمره مفرده باشد)»
شما از ميان اين آيات، تنها آيه دوم را در نظر بگيريد و در مفاد جمله
«ولِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ» دقت كافى به عمل
آوريد، تا روشن شود كه:
اولا; مقصود از اين
منافع كه زائران خانه خدا بايد شاهد آن باشند چيست. از اين كه اين جمله در مقابل
جمله «وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللهِ» وارد شده، به نوعى
مى رساند كه حج داراى دو بُعد است; بُعدى عبادى كه در ذكر و يادِ خدا تجسّم مى يابد
و بُعدى اجتماعى كه در مسأله مشاهده منافع خلاصه مى گردد.
ثانياً; در اين آيه
«منافع» كه بيانگر ابعاد اجتماعى و سياسى است، بر «ذكر الله»، كه ترسيم گر جنبه
عبادى اوست، مقدم شمرده شده است.
ثالثاً; قرآن لفظ
منافع را به صورت مطلق و بدون هيچ گونه قيدى آورده است تا شامل هر نوع منافع; اعم
از اقتصادى، سياسى و اجتماعى باشد و ما هرگز حق نداريم اين جمله را بر منفعت خاصى
تطبيق كنيم و در هر حال خواه آن را بر منافع اقتصادى منحصر كنيم و يا اعم بدانيم،
اين جمله به قرينه مقابله با جمله بعدى (ويذكروا اسم اللهّ) حاكى است كه حج علاوه
بر عبادت، قلمرو ديگرى دارد كه بايد از آن نيز بهره گرفت و نبايد آن را يك عبادت
خشك، بدون اين كه پيوندى با زندگى مسلمين داشته باشد، انديشيد.
خوب است در اينجا پاى سخن رئيس اسبق دانشگاه الأزهر، شيخ محمود شلتوت بنشينيم تا
ببينيم او اين جمله را چگونه تفسير مى كند. وى مى گويد:
«منافعى كه حج وسيله شهود و تحصيل آن مى باشد و به صورت نخستين
فلسفه حج مطرح شده است، مفهوم گسترده و جامعى دارد كه هرگز در نوعى و يا خصوصيتى
خلاصه نمى گردد، بلكه اين جمله با عموميت و شمولى كه دارد، همه منافع فردى و اجتماعى را در برمى گيرد.
اگر تزكيه نفس و تقرّب به سوى خدا منفعت است، مشاوره در ترسيم خطوط گسترش علم و
فرهنگ نيز منفعت مى باشد. اگر اين دو، منفعت به شمار مى روند، دعوت مسلمانان بر اين
كه همگى همّت و تلاش خود را در گسترش اسلام متمركز سازند نيز منفعت محسوب مى شود، و
همچنين... از اين جهت اين منافع به مقتضاى زمان واوضاع مسلمانان در هر زمان فرق
مى كند.(2)
شيخ اسبق از هر در جاى ديگر مى گويد:
«حج با توجه به موقعيت خاصى كه در اسلام دارد و اهدافى كه در آن
براى فرد و جامعه در نظر گرفته شده، شايسته است كه مردان دانش و فكر، شخصيتهاى علمى
و فرهنگى و مسؤولان سياسى و ادارى و آگاهان از مسائل اقتصادى و مالى و معلمان شرع و
دين و مردان نبرد و جهاد به آن توجه خاصى بنمايند (و هر گروهى بهره خود را از آن
برگيرند.)
شايسته است از همه طبقات بر اين حرم الهى بشتابند، دارندگان فكر
و انديشه، نظر و اجتهاد، ايمان و اهداف بلند در آنجا گرد آيند، تا ديده شود كه
چگونه مكه بالهاى رحمت خود را بر آنها بركشيده و كلمه توحيد آنان را در گرد خانه
خدا جمع كرده است و در نتيجه به شناسايى يكديگر و مشاوره با هم، و معاونت يكديگر
بپردازند آنگاه همگى به سرزمينهاى خود به صورت امت واحدى بازگردند در حالى كه دلها
يكى، و شعور و احساسات آنان نيز يكى است...»(3)
شايسته دقت است كه قرآن پس از آيات ياد شده، كه همگى بيانگر شؤون و منافع حج
مى باشد، سخن را به آيات جهاد و دفاع از حريم اسلام منتهى مى سازد آنجا كه
مى فرمايد:
«اِنَّ اللهَ يُدافِعُ عَنِ الَّذِينَ
آمَنُوا اِنَّ اللهَ لا يُحِبُّ كُلَّ خَوّان كَفُور.
اُذِنَ لِلَّذينَ يُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ
ظُلِمُوا وَاِنَّ اللهَ عَلى نَصْرِهِمْ لَقَديرٌ.
الَّذِينَ اُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ
بِغَيْرِ حَقٍّ اِلاّ أنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللهُ وَلُوْلا دَفْعُ اللهِ النّاسَ
بَعْضَهُمْ بِبَعْض لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَبَيعٌ وَصَلَواتٌ وَمَسجِدُ يُذْكَرُ
فيهَا اسْمُ اللهِ كَثيراً، وَلَيَنْصُرَنَّ اللهُ مَنْ يَنْصُرُهُ اِنَّ اللهِ
لَقَوِىٌّ عَزيزٌ.
اَلَّذينَ اِنْ مَكَّنّاهُمْ فِي الأَرضِ
أَقامُوا الصَّلوةَ وَآتَوُا الزّكوةَ وَاَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ
الْمُنْكَرِ وَللهِِ عاقِبَةُ الأمُورِ.»(4)
«به آنها كه از طريق جنگ تجاوز شده است، اذن داده شد از خود دفاع
كنند; زيرا كه مورد ستم قرار گرفته اند و خدا بر نصرت آنان توانا است.
آنان كه بنا حق از خانه هاى خود بيرون رانده شده اند (جرمى نداشتند
جز اين كه مى گفتند) خدا پروردگار ماست و اگر خدا برخى از آنها را به وسيله برخى
ديگر دفع نكند مركز عبادت از قبيل ديرها و صومعه ها و معابد و مساجدى كه نام خدا در
آنها بسيار برده مى شود ويران مى گردد، و خداوند كسانى را كه او را يارى مى كنند
يارى مى نمايد خداوند توانا و قدرتمند است.
ياران خدا كسانى هستند كه هرگاه در روى زمين قدرت پيدا كنند نماز را
بپا مى دارند و زكات را مى دهند و امر به معروف و نهى از منكر
مى كنند و سرانجام كارها در دست خداست.»
آيا آوردن آيات مربوط به جهاد و دفاع، پس از آيات حج و همراه ساختن آيات حج و
جهاد با يكديگر، بى جهت و از روى تصادف است؟! حاشا كه قرآن آيات نامتناسب را در يك
جا گرد بياورد و پيوند آنها را رعايت نكند.
وحدت سياق و لزوم ارتباط ميان اين دو گروه از آيات، ما را بر آن مى دارد كه
بپذيريم ميان حج و جهاد و كنگره فكرى و ميدان دفاع و عمل، رابطه خاصى وجود دارد و
آن اين كه سرزمين حج بهترين نقطه اى است كه مسلمانان از طريق زعماى فكرى و روحى، در
مدت اقامت خود در اين سرزمين، آنچنان آمادگى فكرى و روحى پيدا كنند كه بتوانند دماغ
كبر و استكبار را به خاك بمالند و استعمار و استعمارگر را به زانو درآورند.
آرى اين كنگره عظماى الهى، كه از نمايندگان هر نقطه اى در آنجا گرد مى آيند،
بهترين فرصتى است كه متفكران آنها دور هم جمع شوند و موقف سياسى و دفاعى خود را به
بحث بگذارند و در برابر دشمنان صف واحدى را تشكيل دهند و به دشمن درسى را بدهند كه
هرگز فراموش نكند. هر چند اين وظيفه منحصر به ايام حج و مكان آن نيست بلكه مسلمانان
بايد با حذف هر نوع حدود زمانى و مكانى، به نبرد با دشمن بپردازند ولى ايام حج و
اجتماع مسلمانان در آن مواقف، بهترين فرصت براى انجام اين وظيفه الهى است.
اين تنها شيخ «شلتوت» نيست كه منافع وارد در آيه را بصورت عموم تفسير مى كند
بلكه مفسّر ديرينه اهل سنت; «طبرى» پس از نقل اقوالى پيرامون آن، شايسته ترين قول
در تفسير آيه را اين مى داند كه بگوييم: خدا از اين جمله، معناى كلى را قصد كرده است و آن اين كه مسلمانان هر نوع منافعى كه
موسم آن را دربردارد، درك كنند و بديگر سخن هر نوع منافع دنيوى و اخروى را به دست
بياورند و هرگز روايت و يا حكم عقلى اين جمله را از معناى وسيع آن، به معناى خاص
تخصيص نداده است.(5)
2 ـ كعبه قوام زندگى است
قرآن مجيد كعبه و بيت حرام را با جمله «قياماً لِلنّاس»
توصيف مى كند آنجا كه مى فرمايد:
«جَعَلَ اللهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ
الْحَرامَ قِياماً لِلنّاسِ وَالشَّهْرَ الْحَرامَ وَالْهَدْىَ وَالْقَلائِدَ ذلِكَ
لِتَعْلَمُوا اَنَّ اللهَ يَعْلَمُ ما فِي السَّمواتِ وَما فِى الأَرْضِ وَاَنَّ
اللهَ بِكُلِّ شَىء عَليمٌ.»(6)
«خداوند كعبه را قوام (حيات) مردم قرار داده و همچنين ماه حرام و
قربانيهاى بى نشان و با نشان را. اين احكام به خاطر آن است كه بدانيد خداوند به
آنچه كه در آسمانها و زمين است، و به همه چيز دانا است.»
كلمه قيام كه در اين آيه آمده، در آيه ديگرى نيز آمده است، آنجا كه مى فرمايد:
«وَلا تُؤتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَكُمْ
الَّتى جَعَلَ اللهُ لَكُمْ قِياماً.»(7)
«هرگز اموال خود را كه خداوند وسيله قوام زندگى شما قرار داده، به
دست سفيهان نسپاريد.»
«قيام» در اينجا به معناى «قوام» است و در حقيقت مرادف با الفاظ «عماد» و «سناد»
مى باشد و معناى آيه اين است كه: «مراسم حج و زيارت كعبه و حضور در كنار خانه خدا،
قوام زندگى دنيوى و اخروى جامعه اسلامى است.»
اجتماع در موسم، نه تنها حيات معنوى مسلمانان را تأمين مى كند بلكه مايه تأمين
همه نوع عنصرى است كه در حيات فردى و اجتماعى ما دخالت دارد، دقت در معناى آيه ما
را به يك معناى وسيع رهبرى مى كند و آن اين كه آنچه با مصالح مسلمين در ارتباط است
و قوام حيات و كيان آنها به شمار مى رود در اين مراسم تأمين مى شود، آيا با چنين
اطلاق و گسترده گويى، جا دارد كه ما آن را فقط و فقط در مصالح مربوط به عبادت و
پرستش خلاصه كنيم؟
چه مصلحتى بالاتر از يك عمل سياسى كه به مسلمانان در برابر استعمار و استثمار
تشكل و وحدت و سپس مقاومت و ايستادگى بخشد و آنان را در صف واحدى قرار دهد كه همگى
در برابر دشمن جبهه واحدى تشكيل دهند. قرآن به اولياى سفيهان اجازه نمى دهد كه
اموال خود را، كه مايه قوام زندگى آنها است، به سفيهان بسپارند و مى فرمايد:
«اموال خود را كه وسيله قووام زندگى شما است به دست سفيهان
نسپاريد.»
آيا با توجه به مضمون اين آيه، صحيح است موسم حج در اختيار كسانى قرار گيرد كه
آن را نمى شناسد و از نقش آن در حيات پوياى مسلمين بكلى غافلند؟
براى اين كه خواننده گرامى از نظر مفسّران، كه همگى بر محور واحدى دور مى زنند،
آگاه شود، برخى از تصريحات آنان را پيرامون جمله «قِياماً
لِلنّاس» مى آوريم:
طبرى مى گويد: خداوند كعبه و بيت الحرام را براى مردم قوام (زندگى) قرار داده
است.
آنگاه اضافه مى كند:
«وَجَعَلَها مَعالِمَ لِدينِهِمْ وَمَصالِحَ
أُمُورِهمْ»
«كعبه را محل نشانه هاى آيين مردم و پايگاه مصالح امور آنها قرار
داده است.»(8)
مؤلف «المنار» در تفسير آيه ياد شده چنين مى نويسد:
«خداوند كعبه را قوام كارهاى دينى مردم قرار داده; بگونه اى كه
تهذيب گر اخلاق آنان و پرورش دهنده نفوسشان است، آنهم از طريق فريضه حج كه بزرگترين
ركن دين ماست و آن عبادتى است معنوى كه ابعاد اقتصادى و اجتماعى را در بردارد.»
آنگاه اضافه مى كند:
اين «جعل» در آيه «جَعَلَ الله...» اعم از جعل تكوينى و تشريعى است
كه تضمين گر همه نوع مصالح دينى و دنيوى مردم است.(9)
3 ـ اعلام بيزارى در موسم حج
شما اگر در عموميت جمله هاى «لِيَشْهُدوا منافِعَ لهم»
و يا «قِياماً للنّاس» شك و ترديد كنيد، هرگز
نمى توانيد در عمل نماينده پيامبر گرامى در موسم حج، كه صد در صد يك عمل سياسى
بوده، ترديدى بخود راه دهيد.
زيرا پيامبر گرامى در سال نهم هجرت على ـ ع ـ را مأمور كرد قطعنامه اى را كه
متضمن اعلام بيزارى از مشركان بود در موسم حج قرائت نمايد و اين زمانى بود كه
شانزده آيه از آغاز سوره برائت بر قلب پيامبر گرامى نازل شد كه آغاز آنها عبارت است
از:
«بَراءَهٌ مِنَ اللهِ وَرَسُولِه اِلَى
الَّذِينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكينَ. فَسيحُوا فِى الأَرْضِ اَرْبَعَةَ
أَشْهُر وَاعْلَمُوا اَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِىِ اللهِ وَاَنَّ اللهَ مُخْزِى
الْكافِرينَ. وَاَذانٌ مِنَ اللهِ وَرَسُوله اِلَى النّاس يَوْمَ الحَجِّ
الأَكْبَرِ اَنَّ اللهَ بَرىءٌ مِنَ الْمُشْرِكينَ وَرَسُولُهُ فَاِن تُبْتُمْ
فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَاِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَموُا اَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزى
اللهِ وَبَشِّر الَّذِينَ كَفَرُوا بِعذاب اَليم»(10)
«اعلام بيزارى است از جانب خدا و رسول او به آن گروه از مشركان كه
با آنها پيمان بسته ايد (به آنان برسانيد كه) مى توانيد در روى زمين چهار ماه
آزادانه گردش كنيد و بدانيد كه شما خدا را عاجز نخواهيد كرد و خدا كافران را خوار
خواهد نمود. اين اعلامى است از جانب خدا و رسول او به مردم در روز حج اكبر كه خدا و
رسول او از مشركان بيزار است. اگر توبه كرديد براى شما نكوست و اگر روى برگردانيد،
بدانيد كه شما خدا را عاجز نخواهيد كرد و گروه كافر را به عذاب دردناك بشارت ده»
اميرمؤمنان پس از قرائت اين آيات، قطعنامه اى را كه متضمن مواد چهارگانه بود، به
اين شرح ايراد كرد و گفت: هان اى مشركان:
1 ـ بت پرستان حق ندارند وارد خانه خدا شوند.
2 ـ طواف با بدن برهنه ممنوع است.
3 ـ بعد از اين، هيچ بت پرستى در مراسم حج شركت نخواهد كرد.
4 ـ كسانى كه با پيامبر پيمان عدم تعرض بسته اند و از اوّل به پيمان
خود وفادار بوده اند، پيمان آنان محترم است و تا انقضاى وقت پيمان، جان و مالشان
محترم مى باشد، ولى به مشركانى كه با مسلمانان پيمانى ندارند و يا عملا پيمان شكنى
كرده اند، از اين تاريخ (دهم ذى حجه) چهار ماه مهلت داده مى شود كه تكليف خود را با
حكومت اسلامى روشن سازند، يا بايد به گروه موحدان و يكتاپرستان بپيوندند و هر نوع
مظاهر شرك و دوگانه پرستى را درهم بكوبند و يا آماده جنگ و نبرد گردند.(11)
چه عملى سياسى تر از اين، كه در بحبوحه فريضه حج آنهم در حالى كه مشركان و
مسلمانان سرگرم طواف و يا مشغول رمى جمره بودند، ناگهان على روى نقطه بلندى قرار
مى گيرد و به لغو بخشى از پيمانها مبادرت مىورزد و به مشركان شبه جزيره چهار ماه
مهلت مى دهد كه يا شرك را ترك گويند و به صفوف موحدان بپيوندند و يا آماده جنگ و
نبرد شوند.
4 ـ قصيده سياسى فرزدق در مسجد الحرام
روزى در يكى از مراسم حج كه هشام فرزند عبدالملك حضور داشت و طواف خانه با
ازدحام عجيبى روبرو بود، هشام چندين بار خواست حجر اسود را استلام كند. اما موج
جمعيت به او مجال نداد و هشام به ناچار گوشه اى نشست و به تماشا پرداخت. ناگهان
چشمش به مردى لاغر اندام، خوش سيما و نورانى افتاد كه آهسته آهسته به سوى
«حجرالاسود» گام برمى دارد و همه مردم به او احترام مى كنند و بى اختيار عقب
مى روند كه او حجر را استلام كند، مردم شام كه دور فرزند عبدالملك بودند از او
پرسيدند اين مرد كيست؟ هشام در حالى كه او را به خوبى مى شناخت از معرفى امام
خوددارى كرد و به دروغ گفت: نمى شناسم.
در اين هنگام شاعرى به نام «فرزدق» كه از حرّيت و آزادى خاصى برخوردار بود،
بى درنگ اشعارى چند سرود و امام سجاد را به خوبى معرفى كرد، بخشى از ابيات آتشين
فرزدق چنين است:
هَذا الذى تَعْرِفُ البطحاءُ وَطْأَتَهُ *** وَالْبَيْتُ يَعْرِفُهُ
وَالْحِلُّ والْحَرَمُ
هذا بنُ خَيْرِ عِبادِ اللهِ كلِّهُمُ *** هذا التَّقِىٌّ الطّاهرُ
العَلَمُ
هذا بنُ فاطِمَةَ اِنْ كُنْتَ جاهِلَهُ *** بِجَدّه أنبياءُ اللهِ
قَدْ خُتُم
يَكادُ يُمْسِكُهُ عِرْفانُ راحَتِهِ *** رُكْنُ الْحَطيمِ اِذا ما
جاءَ يَسْتَلِمُ(12)
«اين كسى است كه خاك بطحاء جاى پاى او را مى شناسد و كعبه و حرم و
خارج آن به خوبى با او آشنايند»
«اين فرزند بهترين بندگان خدا است. او است پرهيزگار و پيراسته و پاك
و شناخته شده»
«اگر او را نمى شناسى، او فرزند فاطمه دخت پيامبر گرامى است پيامبرى
كه باب نبوت به وسيله او براى هميشه ختم شده است»
«نزديك است كه «حجرالاسود»، هنگامى كه او آن را استلام كند، ديگر آن
دست آشنا را رها نسازد»
اشعار فرزدق آن چنان مؤثر افتاد كه هشام را خشمگين كرد، فوراً دستور توقيف او
صادر شد و امام پس از آگاهى از تعهد او، از وى دلجويى كرد.
5 ـ ابعاد اجتماعى و سياسى حج در احاديث اسلامى
تا اين جا از آيات و شيوه كار پيامبر روشن گشت كه حج در حالى كه يك عمل عبادى
است، ابعاد سياسى بارزى دارد كه خود رسول گرامى گاهى بدان عينيت مى بخشيد و در
احاديث و كلمات پيامبر نيز به اين ابعاد اشاره شده است كه برخى را مى آوريم:
از رسول گرامى سخنانى به اين ترتيب در كتاب «التاج الجامع للاصول» جلد 2، صفحه
99-98 نقل شده است:
1 ـ بهترين جهاد حجى است كه پذيرفته و قبول شده باشد.(13)
2 ـ حج و عمره مفرده، جهاد همگانى است و در آن، زن و مرد و ناتوان و
توانا شركت مى كنند.(14)
3 ـ آيا براى زنان جهادى است؟ بله براى زنان جهادى است كه در آن جنگ
مطرح نيست و آن شركت در مراسم حج است.(15)
4 ـ گروه برگزيده نزد خدا سه طايفه اند: مجاهد، زائر خانه خدا براى
حج و زائر خانه خدا براى عمره.(16)
در اين احاديث «حج»، جهاد همگانى و يا جهاد زن معرفى شده است و در حديث آخر،
جهاد كننده با زائر خانه خدا به عنوان گروه برگزيده معرفى شده اند كه خدا آنها را
دعوت كرده است.
اگر در اين روايت، حج، جهاد خوانده شده است، بايد ميان اين دو، نوعى نشانه و
همرنگى وجود داشته باشد تا بتوان نام «جهاد» را بر «حج» اطلاق كرد و يكى از علل نام
گذارى حج به جهاد اين است كه:
حج بسان جهاد است در آثار و اهداف، و اين فريضه الهى در عين عبادت، تلاش خاصى در
موضع معينى است و نقشه هاى جهاد عملى و وسائل ارتباط و نحوه همكارى مسلمانان با
يكديگر در همين مراسم طرح ريزى مى شود.
6 ـ سخنان سياسى پيامبر در مراسم حج
اجتماع عظيم و با شكوهى در مسجد الحرام، گرد خانه خدا پديد آمده بود، مسلمانان و
مشركان و دوست و دشمن در كنار هم قرار داشتند و هاله اى از عظمت اسلام و بزرگوارى
پيامبر، محوطه مسجد را فرا گرفته بود.
در اين هنگام پيامبر گرامى داد سخن داد و سيماى واقعى دعوت خود را كه تقريباً
بيست سال از آغاز آن مى گذشت، براى مردم ترسيم كرد. فرازهايى از آن گفتار تاريخى را
در ذيل مطالعه مى كنيم:
الف: اى مردم، خداوند در پرتو اسلام
افتخارات دوران جاهليت و مباهات به وسيله انساب را از ميان شما برداشت، همگى از آدم
بوجود آمده ايد و او نيز از گِل آفريده شده است. بهترين مردم كسى است كه از گناه و
نافرمانى چشم بپوشد.(17)
ب: مردم! عرب بودن جزء ذات شما نيست،
بلكه آن تنها زبانى گويا است و هر كس در انجام وظيفه خود كوتاهى كند، افتخارات پدرى
او را به جايى نمى رساند و كمبود كار او را جبران نمى كند.(18)
ج: همه مردم در روزگار گذشته و حال،
مانند دندانه هاى شانه مساوى و برابرند، و عرب بر عجم و سرخ بر سياه برترى ندارند.
ملاك فضيلت تقوا و پرهيزگارى است.(19)
د: من تمام دعاوى مربوط به جان و مال
و همه افتخارات موهوم دوران گذشته را زير پاى خود نهاده، و تمام آنها را بى اساس
اعلام مى نمايم.(20)
هـ : مسلمان برادر مسلمان است و همه
مسلمانان برادر يكديگرند و در برابر اجانب حكم يك دست را دارند. خون هر يك با ديگرى
برابر است. كوچكترين آنها از طرف مسلمانان مى تواند تعهد نمايد.(21)
و: پس از اين آيين عقب گرد نكنيد كه
برخى بعض ديگر را گمراه كرده و مالك يكديگر بشويد.(22)
ز: خونها و اموال شما براى شما حرام
است و محترم; مانند احترام امروز و اين ماه و اين بلد.(23)
ح: خونهايى كه در جاهليت ريخته شده
است، همگى بدون اثر اعلام مى شود و نخستين خونى را كه زير پاى مى نهم خون ربيعه
فرزند حارث است.(24)
ط: هر مسلمانى برادر مسلمان ديگر است
و مسلمانان برادرند چيزى از مال او بر ديگرى حلال نمى شود مگر اين كه با طيب خاطر
آن را ببخشد.(25)
ى: سه چيز است كه قلب مرد مؤمن بر آن
خيانت نمى كند.
1 ـ اخلاص عمل براى خدا.
2 ـ خيرخواهى به پيشوايان حق.
3 ـ ملازمت به اجتماع مؤمنان.(26)
7 ـ شعارهاى سياسى در فتح مكه
مسلمانان هنگام فتح مكه در برابر ديدگان حيرت زده مشركان مأمور شدند كه در ضمن
انجام فريضه حج دعاى ياد شده در زير را كه سراسر شعار توحيدى و حماسى است سر دهند و
همگى بگويند:
«لااله الاالله وحده لاشريك له وله الملك وله
الحمد يُحيى ويميت وهو على كل شىء قدير.»
«لااله الاّ الله وحده وحده، أنجز وعده، ونصر
عبده وهزم الاحزاب وحده».(27)
«نيست خدايى جز او، براى او شريكى نيست، حكومت از آن او است. و
ستايش به او اختصاص دارد. زنده مى كند و مى ميراند. او بر همه چيز توانا است.»
«نيست خدايى جز او، تنهاى تنها است، وعده خود را به پايان رسانيده،
بنده خود را كمك كرده و به تنهايى قدرتهاى بهم پيوسته را درهم شكست.»
8 ـ اشارات و تلويحات
رسول گرامى، در تعيين بُعد سياسى حج، به اين مقدار از بيان اكتفا نكرده، گاهى به
طور اشاره و تلويح مى رساند كه جزئى ترين اعمال حج، از بعد سياسى دور نيست تا آنجا كه در سعى ميان صفا و مروه در نقطه خاصى به مشى و راه
رفتن خود سرعت بخشيد تا از اين طريق شايعه مشركان را كه مهاجران و ياران پيامبر در
اثر بدى آب و هواى مدينه، ضعيف و ناتوان شده اند، تكذيب كند، از اين جهت در «عمره
قضا» هم در سعى و هم در طواف دستور داد تا به سرعت و بحالت دويدن طواف و سعى كنند
تا قدرت و قوت خود را به مشركان ارائه كنند.(28)
رسول گرامى در نماز طواف در ركعت نخست، سوره توحيد و در ركعت دوم سوره كافرون را
تلاوت كرد، همگى آگاهيم كه مفاهيم اين دو سوره چه ابعادى را در بردارد و چگونه هر
نوع انديشه غير توحيدى و يا پيوستن به يكى از اردوگاه هاى كفر را رد و منع مى كند.
در تاريخ است كه مسلمانان هنگام استلام حجر چنين مى گفتند:
بِسْمِ اللهِ واللهُ اكبرُ على ما هَدانا لا
إلهَ الاّ الله لا شَريكَ لَه آمنتُ بِاللهِ وَكفَرْتُ بالطاغِوت.»(29)
9 ـ ابعاد سياسى حج در سخنان پيشوايان معصوم
1 ـ امام صادق ـ ع ـ پيرامون فلسفه حج و اسرار تشريع آن چنين مى فرمايد:
«وَجَعَل فِيهِ الإجتماعَ مِنَ المَشْرِقِ
والْمَغْرِبِ لِيَتَعارَفُوا ولِتُعْرَفَ آثارُ رسولِ اللهِ وتُعْرفَ أخبارُهُ ولا
تُنْسى، ولو كانَ كلُّ قَوْم إنَّما يَتَّكلُونَ عَلى بِلادِهِمْ وما فيها
هَلَكُوا، وخَرِبَتِ الْبِلادُ وَسَقَطَ الْجَلْبُ وَالأَرْباحُ وعَمِيَتِ
اْلأَخْبارُ وَلَمْ يَقِفُوا عَلى ذَلِكَ، وذلك عِلَّةُ الْحَجِّ».(30)
«در سرزمين مكه اجتماعى از شرق و غرب پديد آورد تا همديگر را
بشناسند و آثار رسول الله (احاديث و اخبار) شناخته شود و فراموش نشود و اگر هر
گروهى به آنچه كه در سرزمينهاى خود جريان دارد تكيه مى كرد، نابود مى شدند و بلاد
روى زمين رو به ويرانى مى گذاشت و امر تجارت و بازرگانى به تباهى مى گراييد اخبار و
گزارشها به دست افراد نمى رسيد اين است فلسفه حج.»
اين جمله مى رساند كه حج داراى ابعاد علمى، اقتصادى و سياسى است و در حقيقت موسم
حج حلقه اتصالى است ميان مسلمانان كه از اين طريق به تبادل اخبار و اوضاع جارى جهان
و كسب آگاهى از آثار و سنتهاى رسول خدا كه از طريق صحابه و تابعان و محدثان در شرق
و غرب عالم پخش شده، بپردازند و در ضمن هر گروهى متاع بلاد خود را در آنجا عرضه
كرده و راه بازرگانى و نحوه مبادله كالاها شناخته شود.
2 ـ و باز امام صادق ـ ع ـ مى فرمايد:
«ما مِنْ بُقْعة أَحَبُّ اِلَى اللهِ مِنَ
المَسْعى لأِنَّه يُذَلُّ فِيهِ كُلُّ جَبّار».(31)
هيچ نقطه اى از جهان براى خدا محبوبتر از محل سعى بين صفا و مروه نيست زيرا در
اين نقطه همه گردنكشان خوار و ذليل مى شوند و عبوديت و بندگى خود را به نمايش مى گذارند.
3 ـ تاريخ به روشنى گزارش مى دهد كه سلف صالح از صحابه و تابعان، از اين موسم به
نفع اسلام و مسلمانان بهره مى گرفتند و نطفه بسيارى از حركتها و جنبشهاى آزاديبخش
در اين موسم بسته مى شد و ملتها را به پرخاشگرى و ستيزه جويى با حُكّام ظالم دعوت
مى كردند در اين مورد كافى است به سخنان حسين بن على در روز منا گوش فرا دهيم. آن
حضرت در موسم حج فرزندان هاشم و شخصيتهاى بزرگ و زنان و علاقمندان آنان و حتى گروهى
از انصار را، كه به وى علاقه داشتند، در سرزمين منا گرد آورد، بگونه اى كه جمعيتى
متجاوز از هزار نفر پاى سخنرانى اش حاضر شدند. در اين موقع فرزند پيامبر در حالى كه
صحابه و فرزندانشان سراپا گوش بودند سخنان خود را چنين آغاز كرد:
اَمّا بَعْدُ فِانَّ هذَا الطّاغِيةَ قَدْ
صَنَعَ بِنا ما قد عَلِمْتُم وَرأيتُمْ وَشَهِدْتُمْ وبَلَغَكُم وإنّى أُريدُ أَنْ
اَسْأَلَكُمْ عَنْ أشْياءَ فَاِنْ صَدَقْتُ فَصَدِّ قُوني وإنْ كَذِبْتُ
فَكَذِّبُوني اِسمَعُوا مَقالَتي وَاكْتُموا قَوْلي ثُمَّ ارْجِعُوا إلى
أَمصْارِكُمْ وقَبائِلِكُم مَنْ أَمَّنْتُمُوهُ وَوَثَقْتُمْ بِهِ فَادْعُوهُم إلى
ما تَعْلَمُونَ فَإِنِّى أَخافُ أَنْ يَنْدَرِسَ هذَا الْحَقُّ وَيَذْهَبَ وَاللهُ
مُتِمُّ نُورِهِ وَلَو كَرِهَ الْكافِرون...»(32)
«پس از ستايش خدا و درود بر پيامبر او، اى مردم بدانيد كه اين
طغيانگر (معاويه) همانطور كه مى دانيد و ديده ايد و به شما رسيده است، چه كارهاى
بدى درباره ما انجام داد! من از شما امورى را سؤال مى كنم اگر راست مى گويم مرا تصديق كنيد و اگر دروغ مى گويم سخن مرا تكذيب
كنيد، هم اكنون سخن مرا بشنويد و آن را در دل پنهان داريد سپس به بلاد و اوطان و
ميان قبائل خود باز گرديد، هر فردى كه او را امين مى شماريد و به او اعتماد داريد
او را به آنچه كه مى دانيد (وظيفه شرعى)، دعوت كنيد من مى ترسم كه آيين حق فرسوده
گردد و محو شود هر چند خدا پايان رسان نور خود است، اگر چه كافران آن را بد
شمارند.»
آنگاه حسين ـ ع ـ بخشى از آياتى را كه در حق خاندان پيامبر فرود آمده است، تلاوت
كرد و به مردم سوگند داد كه در بازگشت به بلاد خود سخنان او را به آن گروه از مردم
كه اعتماد دارند برسانند سپس از كرسى خطابه پايين آمد و مردم متفرق شدند.
* * *
اين تنها حسين بن على نيست كه از اين اجتماع عظيم بهره بردارى كرد، حتى برخى از
اهل كتاب كه تحت حمايت حكومت اسلامى مى زيستند، گاهى كه مورد تعدى قرار مى گرفتند،
در اين مراسم دادخواهى كرده و حق خود را از حاكم اسلامى مى طلبيدند و اين گواه بر
وجود چنين سنّتى در ميان مسلمانان مى باشد.
تاريخ مى گويد:
يكى از قبطيان در دوران حكومت عمرو عاص در مصر با فرزند حاكم به
مسابقه پرداخت و در مسابقه پيشى گرفت، پيروزى يك قبطى بر فرزند حاكم، بر عمروعاص و
فرزندش گران آمد و سرانجام به وسيله فرزند عمرو مضروب شد.
قبطى در موسم حج جريان را به حاكم وقت (عمر بن خطاب) رسانيد و مظلوميت خود را
تشريح كرد، عمر فرزند عاص را طلبيد و جمله معروف خود را در اين مورد گفت:
«مَتى إسْتَعْبَدْتُمُ الناسَ وقَدْ
وَلَدَتْهُمْ اُمَّهاتُهُمْ أَحْراراً.»(33)
«از چه زمانى مردم را برده خود قرار داده ايد در حالى كه آنان آزاد
از مادران زاييده شده اند؟!»
آنگاه قصاص فرد مضروب را از ضارب گرفت.
تاريخ كه از اين حوادث بسيار نقل كرده، خود گواه بر اين است كه اين موسم تنها
موسم عبادت و پرستش منهاى ديگر ابعاد نيست. جايى كه حج مركز طرح شكايت است، چرا جاى
طرح شكايت از دست استعمارگران شرق و غرب نباشد.
10 ـ سخنان متفكران معاصر پيرامون فلسفه حج
اكنون جا دارد اين بحث را با نقل كلماتى از گروهى از محققان اسلام پيرامون فريضه
حج به پايان رسانيم و اينك به نقل سه گفتار از سه نويسنده معاصر بسنده مى كنيم كه
يكى از آنان مستشار در دانشگاه عبدالعزيز در عربستان سعودى است:
الف: «فريد وجدى در دائرة المعارف اسلامى در ماده
حج مى نويسد:
فلسفه تشريع حج بر مسلمانان چيزى نيست كه بتوان در اين كتاب بيان كرد، آنچه
اكنون به ذهن خطور مى كند اين است كه اگر سران حكومتهاى اسلامى از اين مراسم در
ايجاد وحدت اسلامى ميان ملتهاى مسلمان بهره گيرند، كاملا به نتيجه مى رسند; زيرا
گرد آمدن ده ها هزار نفر از نقاط مختلف جهان در نقطه واحد و توجه دلها و قلبهاى
آنان به چيزى كه در اين نقطه با آنان القا مى شود، سبب مى گردد كه يك پارچه از آنچه
كه گفته مى شود متأثر گردند و همگى يك روح و يك دل به اوطان خود بازگردند و آنچه را
كه شنيده اند و آموخته اند، ميان برادران خود تبليغ كنند، مَثَل اين گروه مَثَل
اعضاى يك كنگره بزرگى است كه از همه نقاط عالم در آن گرد آيند آنگاه پس از پايان
يافتن كنگره، به اطراف جهان پخش شوند و حامل پيام كنگره گردند. اثر اين كنگره عظيم
هر چه باشد، اجتماع در اين موقف و سپس تفرّق در بلاد همان اثر را دارد.
ب: دكتر قرضاوى نويسنده معاصر در كتاب «العبادة فى
الإسلام» مى نويسد:
بزرگترين نتيجه اى را كه مى توان از اين اجتماع گرفت اين است كه حج
مهمترين عامل براى بيدار كردن امت اسلام از خواب ديرينه است و به همين جهت برخى از
حكومتهاى دست نشانده و يا اشغالگر بلاد اسلامى، مانع از آن هستند كه مسلمانان به
زيات خانه خدا بيايند; زيرا مى دانند كه اگر حركتى در ميان مسلمانان پا بگيرد به
هيچ عاملى نمى توان آن را از حركت بازداشت.
وى همچنين در كتاب «الدين والحج على المذاهب الأربعه» صفحه 51 مى نويسد:
حج وسيله آشنايى مسلمانان با يكديگر و مايه پديد آمدن علاقه و پيوند
ميان جنسيتهاى مختلف است كه زير پرچم توحيد زندگى مى كنند; زيرا در اين مراسم قلوب
آنها يكى شده و سخنشان متحد گشته آنگاه براى اصلاح وضع خود و راست كردن كجى هاى
جامعه قيام مى كنند.
دكتر محمد مبارك مستشار دانشگاه «الملك عبدالعزيز» چنين مى نويسد: حج يك كنگره
جهانى است كه همه مسلمانان در سطح واحدى براى پرستش خدا گرد مى آيند ولى اين عبادت
خالصانه جدا از زندگى آنان نيست بلكه پيوند خاصى با زندگى آنان دارد.
قرآن در اين مورد مى فرمايد:
«لِيَشْهَدوا منافِعَ لَهُمْ وَيَذْكُروا
اسْمَ اللهَ فِي اَيّام مَعْلُومات»
مقصود از اين مشاهده منافع و درك سودها، چيزى جز يك معناى عام كه همه جنبه هاى
مصالح مسلمين را در بردارد، نيست:
نتيجه
اگر براستى فريضه حج داراى چنين موقف و موقعيتى است كه كتاب و سنت و سيره
مسلمانان گذشته و افكار نويسندگان معاصر، ما را به آن رهبرى مى كنند، چرا بايد در
بهره گيرى از آن كوتاهى بورزيم.
اگر حج وسيله تأليف قلوب و توحيد كلمه و ايجاد خط واحد براى مسلمانان است، چرا
نبايد از اين طريق، قدرتهاى اسلامى و نيروهاى فزاينده مسلمين را عليه متجاوزان بر بلاد اسلامى; مانند فلسطين و افغانستان بسيج نكنيم؟
اگر حج بُعد اقتصادى و فرهنگى و علمى دارد، چرا بايد در موسم حج مسلمانان در بهبود
تنگناهاى اقتصادى و اوضاع نابسامان خود چاره جويى نكنند و سامان نبخشند.
چرا نبايد براى ستمديدگان فلسطين و عراق و افغانستان و آفريقا و لبنان و ...
مجال دهند تا فرياد خونين خود را به گوش مسلمانان برسانند ومسلمانان را براى دفاع
از حقوق بحقّ خويش، به كمك و يارى بخوانند.
چرا نبايد در موسم حج اجتماعات و كنگره هاى بزرگ و گسترده اى بر ضد استعمار شرق
و غرب و برنامه هاى جهنمى آنان بر پا شود تا مسلمانان با افكار بيدار و برنامه
واحدى به كشورهاى خود بازگردند و فكر و انديشه منسجمى بر همه جوامع حكومت كنند؟
تا كى ما بايد اين فرصتهاى طلايى را از دست بدهيم و اين خسارتها را متحمّل شويم؟
به اميد روزى كه دست اجانب، كه پشت پرده كار مى كند، از حرمين شريفين كوتاه گردد
و مشاهد الهى و معالم اسلام به وسيله يك جمعيت منتخب از جامعه اسلامى اداره گردد، و
اهداف حج و آثار سازنده آن از هر نظر تحقق پيدا كند.
بمنّه وكرمه
پاورقى:
1 ـ حج: 31 ـ 27
2 ـ الشريعة والعقيده، ص 151
3 ـ الشريعة والعقيده، ص 150
4 ـ حج: 48 ـ 41
5 ـ تفسير طبرى، ج 17، ص 108 طبع بيروت.
6 ـ مائده: 97
7 ـ نساء: 5
8 ـ تفسير طبرى، ج 7، ص 49
9 ـ المنار، ج 7، ص 119
10 ـ توبه: 3 ـ 1
11 ـ تفسير طبرى، ج 10، ص 47; سيره ابن هشام، ج 4، ص 545
12 ـ الأغانى، 5 ج 21، ص 376 و 377; مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 169 و قصيده ياد شده
فرزدق در بسيارى از كتابهاى تاريخى و ادبى آمده است. شك و ترديد در صحت اين اشعار،
نوعى مخالفت با اخبار متواتر است.
13 ـ اَفْضَلُ الْجَهادِ حَجٌ مَبْرُورٌ.
14 ـ جِهادُ الْكَبِير والصَّغير والضَّعيف وَالْمَرأَةِ،
وَالْحَجُّ وَالْعُمْرَةُ.
15 ـ نَعَم عَلَيْهِم جَهادٌ لا قِتالَ فِيهِ، الحَجُّ وَالْعُمْرَةُ.
16 ـ وَفْدُ اللهِ ثَلاثَةَ: الغازى والحاجُّ وَالمُعْتَمِرُ.
17 ـ أيُّها النّاسُ إنَّ اللهَ قد أَذْهَبَ عَنكُم نَخْوَةَ الجاهليَّةِ
وتَفاخُرَها بِابائِها اَلا إنَّكُمْ مِنْ آدَمَ وآدَمُ مِنْ طين اَلا إنَّ خيرَ
عباد اللهِ عبد إتَّقاهُ.
18 ـ أَلا اِنّ الْعَرَبيَّةَ ليست بأب والد وَلكِنَّها لِسانٌ
ناطِقٌ فَمَن قَصَّرَ عَمَلُهُ لَمْ يَبلُغْ بِه حَسَبُهُ.
19 ـ إنَّ النّاسَ مِنْ لَدُن آدَمَ إلى يومِنا هذا مِثْلُ
اَسْنانِ المُشْطِ لا فَضْلَ لِلْعَرَبيّ عَلَى الْعَجَمِىِّ وَلا لِلأَحْمَرِ
عَلىَ اْلأَسْوَدِ اِلاّ بِالتَقوى.
20 ـ اَلا إنَّ كُلَّ مال وَمَأْثُرَة وَدَم في الْجاهِلّيةِ
تَحْتَ قَدَمَىَّ هاتَيْنِ.
21 ـ اَلْمُسْلِمُ أَخُ الْمُسْلِمُ وَالْمُسْلِمُونَ اِخْوَةٌ، وَهُمْ يدٌ واحدةٌ
عَلى مَنْ سِواهُمْ، تَتَكافَؤُدِمائُهُمْ يَسْعى بِذِمَّتِهِمْ أدْناُهُمْ.
22 ـ لا تَرْجِعُوا بَعْدي كُفّاراً مُضِلّين يَمْلِكُ بعضُكُمْ
رِقابَ بعْض.
23 ـ إنَّ دِمائَكُمْ وَأمْوالَكُمْ عَلَيْكُمْ حَرامٌ كَحُرْمَةِ
يَوْمِكُمْ هذا في شَهرِكُمْ هذا، في بِلَدِكُم هذا.
24 ـ وَدماءُ الْجاهِليةِ مَوْضُوعٌ وَأوّلُ دَم اَضَعُهُ دَمُ
رَبِيعةِ بْنِ حارِث.
25 ـ إنَّ كُلَّ مُسْلِم أَخُ الْمُسْلِمِ وَإنَّ الْمُسْلِمِينَ
اِخْوَةٌ، فَلا يَحِلُّ لإمْرِىء مِنْ أخِيهِ اِلاّ ما اَعْطاهُ، عَنْ طِيبِ
نَفْسِهِ مِنْهُ.
26 ـ ثَلاثٌ لا يَغُلُّ عَلَيْهِنَّ قَلْبُ امْرِىء مُسْلم;
اِخْلاصُ الْعَمَل للهِ والنَّصِيحَةُ لأَئِمَّةِ الْحَقِّ وَاللُّزُومُ لِجَماعَةِ
الْمُؤْمِنِينَ. مدارك ما در نقل اين فرازها: روضه الكافى، ض 246 «سيره ابن هشام» ج
2، ص 412، المنارى واقدى، ج 2، ص 8826 و غيره.
27 ـ به كتابهاى حج صحيح بخارى مسلم و غيره مراجعه شود.
28 ـ جامع الاصول، ج 4، كتاب حج.
29 ـ تاريخ مكه، ج 1، ص 339 نگارش ابو الوليد ازرقى.
30 ـ بحار الانوار، ج 99، ص 33 نقل از علل الشرايع صدوق.
31 ـ بحارالانوار، 19، ص 49
32 ـ كتاب سليم بن قيس التابعى الكوفى الهلالى، ص 18
33 ـ دائرة المعارف فريد وجدى، ماده حج، ج 3، ص 350