درس هشتم: يك دنيا
شگفتى در يك پرنده كوچك
در اين درس مى خواهيم
از كشور بزرگ تن خود كه هنوز يك كوچه از هفت شهر آن را نگشته ايم بيرون آييم و در
هر گوشه و كنار به سرعت سرى بزنيم و نمونه هايى از نظام شگفت انگيز موجودات
برداريم:
نگاهى به آسمان تيره شب
مى دوزيم يك پرنده استثنايى را در لابه لاى پرده هاى ظلمت همچون شبح اسرارآميزى مى
بينيم كه با شجاعت تمام به هر سو براى پيدا كردن طعمه خويش در پرواز است.
اين پرنده همان «شب پره
يا خفاش» است كه همه چيزش عجيب است امّا پروازش در دل تاريكى شب از همه عجيب تر.
حركت سريع خفاش در
تاريكى شب بدون برخورد به مانع، به قدرى شگفت انگيز است كه هر قدر درباره آن مطالعه
شود اسرار تازه اى از اين پرنده اسرارآميز به دست مى آيد.
اين پرنده در ميان
تاريكى با همان سرعت و شجاعتى حركت مى كند كه كبوتر تند پرواز در دل آفتاب و مسلماً
اگر وسيله اى براى اطلاع از وجود موانع نداشت خيلى دست به عصا حركت مى كرد.
اگر او را در تونلى
تاريك و باريك و پر پيچ و خم كه آن را به دوده آغشته باشند رها سازند از تمام پيچ و
خم ها مى گذرد بدون اين كه حتى يك بار به ديوار تونل برخورد كند و ذره اى دوده روى
بال او بنشيند. اين وضع عجيب خفاش معلول خاصيّتى در وجود او است شبيه خاصيّتِ
رادار.
در اين جا بايد كمى با
دستگاه رادار آشنا شويم تا به وضع آن در وجود كوچك خفاش پى ببريم.
در فيزيك در بحثِ صوت
سخنى درباره امواج ماوراءِ صوت است اين امواج همان امواجى هستند كه تناوب و طول
آنها به قدرى زياد است كه گوش انسان قادر به درك آنها نيست و به همين جهت آنها را
ماوراءِ صوت مى نامند.
هنگامى كه چنين امواجى
را به وسيله يك مبدأ فرستنده قوى ايجاد كنند، اين امواج همه جا پيش مى روند ولى
همين كه در يك نقطه از فضا به مانعى (مانند هواپيماى دشمن يا هر مانع ديگر) برخورد
كند مانند توپى كه به ديوار بخورد باز مى گردند درست مانند صدايى كه ما در برابر يك
كوه و يا يك ديوار بلند مى دهيم و از مقدار فاصله زمانى بازگشت اين امواج مى توان
فاصله آن مانع را دقيقاً اندازه گيرى كرد.
بسيارى از هواپيماها و
كشتى ها به وسيله دستگاه رادار هدايت مى شوند و به هر مقصدى بخواهند مى روند و نيز
براى پيدا كردن هواپيماها و كشتى هاى دشمن از رادار استفاده مى كنند.
دانشمندان مى گويند در
وجود اين پرنده كوچك دستگاهى شبيه رادار وجود دارد، به
اين نشان كه اگر آن را در اطاقى به پرواز در آوريم و در همان لحظه ميكروفونى كه
امواج ماوراءِ صوت را به امواج قابل شنيدن تبديل مى كند، به كار اندازيم، همهمه
گوشخراشى در اطاق به راه خواهد افتاد و در هر ثانيه 30 الى 60 مرتبه امواج ماوراء
صوت از خفاش شنيده مى شود.
ولى اين سؤال پيش مى
آيد كه اين امواج به وسيله كدام عضو خفاش به وجود مى آيد يعنى دستگاه فرستنده او
كدام و دستگاه گيرنده او كدام است؟
دانشمندان در پاسخ اين
سؤال مى گويند: «اين امواج به وسيله عضلات نيرومند حنجره خفاش ايجاد و از طريق
سوراخ هاى بينى او بيرون فرستاده مى شود، و گوش بزرگ او دستگاه گيرنده امواجى است
كه باز مى گردد».
بنابراين خفاش در سير و
سياحت شبانه خود مديون گوش هاى خود است و يك دانشمند روسى به نام «ژورين» با
تجربياتى ثابت كرده كه اگر گوش هاى خفاش را بردارند نمى تواند بدون برخورد به مانع
در تاريكى پرواز كند. در حالى كه اگر چشم او را به كلّى بردارند حركت او با كمال
مهارت انجام خواهد يافت؛ يعنى خفاش با گوش خود مى بيند! نه با چشم خود! و اين چيز
عجيبى است. (دقّت كنيد)
اكنون بينديشيد اين دو
دستگاه عجيب و حيرت انگيز را چه كسى در اين جثه كوچك و ناچيز اين پرنده به وجود
آورده و طرز استفاده از آنها را چگونه به او تعليم داده است كه بتواند در پناه اين
وسيله مطمئن از خطرات فراوانى كه در
حركات شبانه اش در پيش روى او است مصون بماند؟... راستى چه كسى؟
آيا ممكن است طبيعت
فاقد عقل و شعور چنين عملى را انجام دهد؟ و دستگاهى را كه دانشمندان بزرگ با هزينه
هاى زياد مى سازند به اين سادگى در وجود او قرار دهد؟
شايسته ستايش آن آفريدگارى است
*** كارد چنين دلاويز، نقشى ز ماء و طينى
* * *
اميرمؤمنان على (عليه
السلام) در نهج البلاغه در ضمن خطبه مفصلى كه پيرامون آفرينش خفاش بيان كرده
مى فرمايد:
«لا تمتنع من المضى فيه لغسق دجنته... فسبحان البارء لكل شىء على غير مثال(8)؛
و هرگز به خاطر شدت
تاريكى از راه باز نمى ماند... پاك و منزه است خدايى كه بدون الگوى قبلى همه چيز را
آفريده است».
فكر كنيد و پاسخ دهيد
1- درباره آفرينش شب پره چه اطلاعات جالب ديگرى داريد؟
2- آيا مى دانيد بال هاى شب پره، و طرز بچه دار شدن او و حتى طرز خواب او با
حيوانات ديگر فرق دارد يعنى يك پرنده كاملا استثنايى است؟
درس نهم: دوستى حشرات و گل ها!
در يك روز از روزهاى
بهار كه هوا كم كم رو به گرمى مى رود سرى به باغ ها و مزارع سرسبز و زيبا بزنيد؛
دسته هاى زيادى از حشرات كوچك، زنبوران عسل، مگس هاى طلائى، پروانه ها، و پشه هاى
ريز را مى بينيد كه آهسته و بدون سر و صدا به هر طرف مى دوند؛ از روى اين گل
برخاسته به سراغ ديگرى مى روند و از اين شاخه به شاخه ديگر پرواز مى نمايند.
چنان گرم فعاليت و
كارند، كه گويا نيروى مرموزى مانند يك كارفرماىِ جدّى بالاى سر آنها ايستاده و
مرتباً به آنها فرمان مى دهد؛ بال ها و پاهاى آنها كه آغشته به گرد زردرنگ گلهاست
قيافه كارگرانى كه لباس كار مى پوشند و با علاقه و جدّيّت در كارگاه خود مشغول به
كارند؛ به آنها داده است.
راستى هم مأموريت و كار
مهمّى دارند، اين مأموريت به قدرى بزرگ است كه پروفسور رلئون برتن در اين باره مى
گويد:
«كمتر كسى مى داند كه بىوجود حشرات سبدهاى ما از ميوه خالى خواهد ماند»...
و ما اين جمله را به
گفته او اضافه مى كنيم كه: «براى سال هاى بعد باغ ها و مزارع ما آن طراوت و سرسبزى
و خرّمى را به كلّى از دست خواهد داد» بنابراين حشرات در واقع پرورش دهندگان ميوه
ها و تهيه كنندگان بذر گل ها هستند.
حتماً مى پرسيد چرا؟
براى اين كه حسّاس ترين عمل حياتى گياهان يعنى عملِ لقاح به كمك آنها انجام مى
گيرد، لابد اين نكته را تا كنون شنيده ايد كه گل ها مانند بسيارى از حيوانات داراى
دو قسمت نر و ماده هستند كه تا تلقيح و پيوند ميان آنها صورت نگيرد؛ تخم و دانه و
به دنبال آن ميوه به دست نخواهد آمد.
ولى هيچ فكر كرده ايد
كه قسمت هاى مختلف گياه كه حس و حركتى ندارد چگونه به سوى هم جذب مى شوند و چگونه
گرده هاى نر كه در حكم نطفه مرد (اسپرماتوزوئيد) هستند با تخمك ها كه حكم نطفه ماده
(اوول) را دارند تركيب مى گردند و مقدّمات ازدواج ميان آنها فراهم مى شود؟
اين كار در بسيارى از
موارد به عهده حشرات واگذار شده و در مواردى هم به عهده بادها.
ولى اين موضوع به همين
سادگى كه ما خيال مى كنيم نيست و اين ازدواج مبارك و ميمون و پربركت كه به
خواستگارىِ حشرات صورت مى گيرد؛ تاريخچه و تشريفات و ماجراى طولانى و شگفت انگيزى
دارد كه يك فراز آن را در اين جا از نظر شما مى گذاريم.
دو دوست قديمى و صميمى:
دانشمندان علوم طبيعى
پس از مطالعاتى به اين نتيجه رسيده اند كه گياهان و گل ها در نيمه دوم دوران دوم
زمين شناسى به وجود آمده اند، و عجب اين كه در همين دوران، حشرات نيز پيدا شدند و
اين دو، هميشه در طول تاريخ پرماجراى آفرينش، به صورت دو دوست صميمى و باوفا زندگى
كرده و مكمل وجود يكديگر بوده اند.
گل ها براى جلب محبّت و
شيرين كردن كام دوستان هميشگى، نوش يعنى شيرينى بسيار خوش طعمى در بن خود ذخيره
كرده اند و هنگامى كه حشرات براى جابه جا كردن گرده هاى نر و فراهم آوردن مقدمات
لقاح و بارورى قدم رنجه كرده و به درون گل وارد مى شوند! اين شيرينى را به رايگان
در اختيار آنها مى گذارند، اين قند مخصوص و پر ارزش به قدرى در ذائقه حشرات خوش طعم
است كه آنها را بى اختيار به سوى خود مى كشاند.
عدّه اى از گياه شناسان
معتقدند كه رنگ زيبا و عطر مطبوع گل ها نيز نقش مهمّى در جلب حشرات بسوى گل ها
دارند؛ آزمايش هاى مختلفى كه روى زنبوران عسل به عمل آمده ثابت مى كند كه آنها رنگ
ها را تشخيص مى دهند و بوى گل ها را درك مى كنند.
در واقع اين گل ها
هستند كه خود را براى حشرات مى آرايند و خوشبو مى كنند، به طورى كه پروانه هاى با
ذوق و زنبوران عسل خوش سليقه را، به سوى خود مى كشانند، آنها هم با آغوش باز اين
دعوت را پذيرفته و به زودى مقدّمات كار را فراهم ساخته و شيرينى آن را هم مى خورند.
و همين شيرينى و قند مخصوص است كه عالى ترين غذاى حشرات محسوب مى شود و
هنگامى كه روى هم انباشته شد، عسل را تشكيل مى دهد، زيرا حشرات موقعى كه به سراغ گل
ها مى آيند مقدارى از اين شيرينى را مى خورند و مقدار بيشترى را مانندِ مهمان هاىِ
پررو! همراه خود برده در لانه خود ذخيره مى كنند، اين پيمان محبّت و دوستى كه بر
اساسِ منافع متقابل قرار دارد همواره بين گل ها و حشرات بوده و خواهد بود.
درسى از توحيد
هنگامى كه انسان اين
نكات شگفت انگيز را در زندگى حشرات و گل ها مطالعه مى كند؛ بى اختيار از خود مى
پرسد: اين پيمان محبّت و دوستى را چه كسى ميان گل ها و حشرات بسته؟
اين شيرينى مخصوص و نوش
خوش طعم را كه به گل ها داده؟ اين رنگ جالب و زيبا و اين عطر مطبوع را چه كسى به گل
ها بخشيده كه حشرات را به سوى خود دعوت كند؟
اين پاها و اندام ظريف
حشرات، پروانه ها، زنبورهاى عسل، زنبوران طلائى را كه به آنها داده تا براى نقل و
انتقال گرده گل ها مجهز و آماده باشند؟
چرا زنبوران مدتى رو به
سوى يك نوع گل خاصى مى نهند و چرا تاريخ حيات و زندگى گل ها و حشرات در جهان آفرينش
با هم آغاز مى گردد؟
آيا هيچ كس - هر قدر هم
لجوج باشد، مى تواند باور كند كه اين همه جريان ها بدون نقشه و
طرح قبلى صورت گرفته؟ و قوانين بى شعور طبيعى خود به خود اين صحنه هاى حيرت انگيز
را به وجود آورده است؟ نه هرگز...
قرآن مجيد مى گويد:
و اوحى ربك الى النحل
أَنْ اتخذى من الجبال بيوتا و من الشجر و مما يعرشون ثم كلى من كل الثمرات فاسلكى
سبل ربك ذللا(9)؛
«پروردگار تو به زنبور عسل الهام داد كه در كوه ها و درختان و داربست ها خانه
اختيار كن، سپس از تمام گل ها بنوش، و در راهى كه پروردگارت تعيين كرده با آرامى
گام بردار».
* * *
فكر كنيد و پاسخ دهيد
1- شيرينى بن گل ها و رنگ و بوى آنها چه فايده اى دارد؟
2- از شگفتى هاى زندگى زنبوران عسل چه مى دانيد؟
درس دهم: در جهان بى نهايت كوچك ها
چون ما در لابه لاى
شگفتى هاى اين جهان آفرينش پرورش مى يابيم و به آنها عادت مى كنيم به همين جهت
بسيار مى شود كه از اهميّت موجودات شگفت انگيز آن غافل مى مانيم به عنوان نمونه:
1- حيوانات و حشرات بسيار كوچكى در اطراف ما زندگى مى كنند، كه جثه بعضى از اينها
شايد به اندازه يكى دو ميليمتر بيشتر نيست، با اين حال همانند يك حيوان بزرگ داراى
دست و پا و چشم و گوش و حتى مغز و هوش و سلسله اعصاب و دستگاه گوارش هستند.
اگر مغز يك مورچه را در
زير ميكروسكوپ بگذاريم و در ساختمان حيرت انگيز آن دقّت كنيم مى بينيم كه چه
ساختمان عجيب و جالبى دارد، بخش هاى مختلف كه هر كدام فرمانده قسمتى از اندام كوچك
مورچه هستند در كنار يكديگر چيده شده اند و كمترين دگرگونى در وضع آنها قسمتى از
بدن او را فلج مى كند.
عجيب اين است در اين
مغز كوچك كه قطعاً از سر يك سنجاق بسيار كوچك تر است يك دنيا هوش و ذكاوت و تمدن و
ذوق و هنر نهفته شده است، به طورى كه جمعى
از دانشمندان ساليان دراز از عمر خود را براى مطالعه در وضع زندگى اين حيوان صرف
كرده و نكات جالب و حيرت انگيز آن را در كتاب هاى خود براى ما جمع آورى كرده اند.
آيا كسى كه اين همه هوش
و ذكاوت و ذوق را در چنين موجود كوچكى جمع كرده است، مى تواند طبيعتى باشد كه به
اندازه سر سوزنى هوش و ذكاوت ندارد؟
* * *
2- در دنياى اسرارآميز اتم - مى دانيم كوچك ترين موجودى كه تا كنون شناخته شده اتم
و اجزاى آن است؛ اتم به قدرى ريز است كه نيرومندترين ميكروسكوپ ها كه به اصطلاح
كاهى را كوه نشان مى دهد از ديدن آن عاجز است.
اگر مى خواهيد بدانيد
اتم چقدر كوچك است همين قدر بدانيد كه يك قطره آب، بيش از تمام نفرات روى زمين اتم
دارد، و اگر بخواهيم پروتون هاى يك سانتيمتر از يك سيم نازك را بشماريم و از هزار
نفر هم كمك بگيريم و در هر ثانيه يكى از آنها را جدا كنيم 30 تا 300 سال (به اختلاف
اتم ها) شب و روز بايد بيدار بمانيم تا همه آنها را بشماريم.
حالا كه فهميديم يك
سانتيمتر سيم نازك اين اندازه اتم دارد فكر كنيد آسمان و زمين، آب و هوا و كهكشان
ها و منظومه شمسى ما چه اندازه اتم دارد؟ آيا فكر بشر از تصوّر آن خسته نمى شود و
جز آفريننده جهان كسى سر از حساب آنها بيرون مى آورد؟
* * *
اتم ها درس توحيد مى
دهند
اتم شناسى از مهم ترين
مباحث علمى امروز و از نشاط انگيزترين آنهاست، اين موجود ريز به ما درس توحيد مى
دهد، زيرا در جهان اتم بيش از همه چهار قسمت جلب توجه مى كند.
1- نظام فوق العاده - تا كنون بيش از صد عنصر كشف شده كه تعداد الكترون هاى آنها به
تدريج از يك شروع شده و به بالاتر از صد پايان مى پذيرد، اين نظام عجيب هرگز نمى
تواند مولود عوامل بدون شعور باشد.
2- تعادل قوا - مى دانيم دو الكتريسته مخالف يكديگر را جذب مى كنند بنابراين
الكترون ها كه بار الكتريكى منفى دارند؛ و هسته كه بار الكتريكى مثبت دارد؛ بايد
يكديگر را جذب كنند.
و از طرف ديگر مى دانيم
گردش الكترن ها به دور هسته نيروى دافعه (گريز از مركز) به وجود مى آورد بنابر اين
نيروى گريز از مركز مى خواهد الكترون ها را از محيط اتم دور سازد؛ و اتم تجزيه گردد
و نيروى جاذبه مى خواهد الكترون ها را جذب كند و اتم را نابود سازد.
اينجاست كه بايد ديد
چگونه با حسابى دقيق نيروى جاذبه و دافعه در اتم ها تنظيم شده كه نه الكترون ها
فرار مى كنند و نه جذب مى شوند بلكه هميشه در حال تعادل به حركت خود ادامه مى دهند
آيا ممكن است اين تعادل را طبيعت كور و كر به وجود آورده باشد؟
3- هر كدام در مسير خود - گفتيم بعضى از اتم ها، الكترون هاى متعدّدى دارند ولى نه
اين كه همه الكترون ها در يك مدار حركت كنند؛ بلكه در مدارهاى متعدد،
و ميليون ها سال اين الكترون ها در فاصله هاى معين هر كدام در مرز خود با سرعت در
حركتند، بدون اين كه تضادى ميان آنها رخ دهد.
آيا قرار دادن هر يك از
آنها در مدارهاى معيّن و گردش با نظام حيرت زا موضوع ساده اى است؟
4- نيروى عظيم اتم - براى اين كه به عظمت نيروى اتم پى ببريد فقط در نظر بگيريد كه:
در سال 1945 در صحراى
بى آب و علفِ مكزيك يك آزمايش اتمى انجام شد؛ بمب بسيار كوچك اتمى روى يك برج
فولادى رها شد، پس از انفجار، برج فولادى را آب كرد و سپس بخار نمود و برق و صداى
مهيبى برخاست، هنگامى كه دانشمندان به سراغ آن آمدند اثرى از آن نبود.
در همين سال دو بمب
كوچك بر روى كشور ژاپن پرتاب شد؛ يكى روى شهر ناكازاكى و ديگرى روى شهر هيروشيما،
در شهر اول 70 هزار نفر نابود و همين مقدار مجروح شدند و شهر دوم 30 الى 40 هزار
نفر تلفات و همين مقدار مجروح داشت كه ژاپن ناچار تسليم بلاشرط در برابر آمريكا شد.
آيا تنها مطالعه اسرار
يك دانه اتم كافى نيست كه انسان را به آفريدگار آن آشنا كند؛ لذا مى توان گفت كه به
تعداد اتم هاى جهان دليل بر وجود خدا داريم.
قرآن مجيد مى گويد:
(ولو ان ما فى الارض من
شجرة اقلام و البحر يمده من بعده سبعه ابحر ما نفدت كلمات الله)؛(10)
«اگر تمام درختان روى زمين قلم شوند و درياها مركب؛ هيچ گاه نمى توانند آفريده هاى
خدا را بنويسند».
* * *
فكر كنيد و پاسخ دهيد
1- آيا از اسرار زندگى مورچگان چيزهاى ديگرى مى دانيد؟
2- آيا مى توانيد نقشه ساختمان يك اتم را روى تخته سياه ترسيم كنيد؟
يك بحث تكميلى براى
درس دهم: چه پرشكوه است
صفات خدا
صفات او
بهوش باشيد به همان
اندازه كه: خدايابى يعنى پى بردن به وجود خدا از طريق مطالعه اسرار جهان آفرينش سهل
و آسان است، شناسايى صفات خدا به دقّت و احتياط فراوان احتياج دارد.
لابد مى پرسيد چرا؟
دليل آن روشن است، زيرا خداوند هيچ چيزش با ما و آنچه ديده ايم و شنيده ايم شباهت
ندارد؛ بنابراين نخستين شرط شناسايى صفات خداوند نفى تمام صفات مخلوقات از آن ذات
مقدّس؛ يعنى تشبيه نكردن او به هيچ يك از موجودات محدود عالم طبيعت است، و اين جا
است كه كار به جاى باريكى مى كشد، زيرا ما در دل اين طبيعت، بزرگ شده ايم؛ تماس ما
با طبيعت بوده، با آن انس گرفته ايم لذا ما ميل داريم همه چيز را با مقياس آنها
بسنجيم.
به عبارت ديگر ما هر چه
ديده ايم جسم و خواص جسم بوده، يعنى موجوداتى كه داراى زمان و مكان معيّنى بوده
اند؛ ابعاد و اشكال مخصوصى داشته اند، با
اين حال تصوّر خدايى كه نه جسم دارد، نه زمان و نه مكان، و در عين حال به تمام زمان
ها و مكان ها احاطه دارد، و از هر نظر نامحدود است؛ كارى است دشوار؛ يعنى احتياج
دارد كه با دقّت در اين راه گام برداريم.
امّا يادآورى اين نكته
بسيار لازم است كه ما به حقيقت ذات خدا هرگز پى نخواهيم برد، و انتظار آن را هم
نبايد داشته باشيم، زيرا چنين انتظارى به اين مى ماند كه انتظار داشته باشيم
اقيانوس بيكرانى را در ظرف كوچكى جاى دهيم، يا فرزندى كه در درون شكم مادر است، از
تمام جهان بيرون باخبر گردد، آيا چنين چيزى ممكن است؟
و اينجا است كه يك لغزش
كوچك ممكن است انسان را فرسنگ ها از جاده اصلى خداشناسى به دور اندازد و در سنگلاخ
بت پرستى و مخلوق پرستى سرگردان سازد. (دقّت كنيد) خلاصه اين كه بايد متوجّه باشيم
صفات خدا با صفات مخلوقات هرگز مقايسه نكنيم.
صفات جمال و جلال
معمولا صفات خدا را به
دو دسته تقسيم مى كنند: صفات ثبوتيه يعنى آنچه خداوند آنها را داراست و صفات سلبيه
يعنى آنچه خداوند از آنها منزّه است.
و اكنون اين سؤال پيش
مى آيد كه ذات خداوند داراى چند صفت است؟
پاسخ آن اين است كه:
صفات خدا از يك نظر بى پايان و نامحدود و از نظرى در يك صفت خلاصه
مى شود، زيرا تمام صفات ثبوتى خدا را مى توان در جمله زير خلاصه كرد:
ذات خدا ذاتى است
نامتناهى از هر جهت و داراى تمام كمالات.
در مقابل صفات سلبى نيز
در اين جمله خلاصه مى گردد:
ذات خدا از هيچ نظر
نقصان ندارد.
ولى از نظر ديگر چون
كمالات و نقائص درجات دارند، يعنى بى نهايت كمال و بى نهايت نقص را مى توان تصوّر
نمود، لذا مى توان گفت خداوند بى نهايت صفات ثبوتى؛ و بى نهايت صفات سلبى دارد،
زيرا هر كمالى تصوّر شود او دارد، و هر نقصى تصوّر شود خداوند از آن پيراسته است؛
پس صفات ثبوتى و سلبى خداوند نامحدود است.
معروف ترين صفات خداوند
مشهورترين صفات ثبوتى
خداوند همان است كه در شعر معروف زير جمع آورى شده است:
عالم و قادر و حىّ است و مريد و مدرك
*** هم قديم و ازلى پس متكلّم صادق
1- خداوند عالم است؛ يعنى همه چيز را مى داند.
2- قادر است يعنى بر همه چيز توانا است.
3- حىّ است يعنى زنده است، زيرا موجود زنده كسى است كه هم علم دارد هم قدرت، و چون
خداوند هم عالم است و هم قادر؛ بنابراين زنده است.
4- مريد است يعنى صاحب
اراده مى باشد و در كارهاى خود مجبور نيست و هر كارى انجام مى دهد، داراى هدف و
حكمت است و كم ترين چيزى در آسمان و زمين بدون فلسفه و هدف نيست.
5- خداوند مدرك است يعنى همه چيز را درك مى كند، همه را مى بيند و همه صداها را مى
شنود و از همه چيز آگاه و باخبر است.
6- خداوند قديم و ازلى است يعنى هميشه بوده و وجود او آغازى ندارد، زيرا هستيش از
درون ذاتش مى جوشد، و به همين دليل ابدى و جاودانى هم هست، زيرا كسى كه هستيش از
خود او است فنا و نيستى براى او معنا ندارد.
7- خداوند متكلم است يعنى مى تواند امواج صدا را در هوا ايجاد كند و با پيامبران
خود سخن بگويد؛ نه اين كه خداوند زبان و لب و حنجره داشته باشد.
8- خداوند صادق است؛ يعنى هر چه مى گويد راست و عين واقعيّت است، زيرا دروغ گفتن يا
از جهل و نادانى است و يا از ضعف و ناتوانى است، خداوندى كه دانا و توانا است محال
است دروغ بگويد.
* * *
و معروف ترين صفات سلبى
او در شعر زير جمع است:
نه مركب بود و جسم، نه مرئى نه محل
*** بى شريك است و معانى، تو غنى دان خالق
1- مركب نيست يعنى اجزاى تركيبى ندارد، زيرا در اين صورت احتياج به اجزاى خود
پيدا مى كرد، در حالى كه او احتياج به هيچ چيز ندارد.
2- خداوند جسم نيست زيرا هر جسمى محدود و متغيّر و فناپذير است.
3- خداوند مرئى نيست يعنى ديده نمى شود، زيرا اگر ديده مى شد جسم بود و محدود و
فناپذير بود.
4- خداوند محل ندارد زيرا جسم نيست تا نيازمند به محل باشد.
5- خداوند شريك ندارد، زيرا اگر شريك داشت؛ بايد موجود محدودى باشد، چون دو موجود
نامحدود از هر جهت ممكن نيست، بعلاوه وحدت قوانين اين جهان نشانه يگانگى او است.
6- خداوند معانى ندارد يعنى صفات او عين ذات اوست.
7- خداوند محتاج و نيازمند نيست، بلكه غنى و بى نياز است؛ زيرا يك وجود بى پايان از
نظر علم و قدرت و همه چيز كمبودى ندارد.
قرآن مجيد مى گويد: ليس
كمثله شىء(11)؛ «هيچ چيز مانند او نيست».
* * *
فكر كنيد و پاسخ دهيد
1- آيا دليل هاى ديگرى بر يگانگى خدا و شريك نداشتن او داريد؟
2- آيا شنيده ايد بعضى از مذاهب، خدايان سه گانه قائلند و بعضى دوگانه؟ كدام مذهب
است؟