201- 68 جديد ص 155 نقل از تفسير منسبو به امام عسگرى (ه .) و در ص
164 از كتاب سر اثر اين ادريس حلى متوفاى 598 ه . ق ، روايتى از امام
ششم عليه السلام نقل مى كند كه فرمود: ((از
شيعيان ما نيست كسى كه بزبان اظهار كند ولى از اعمال و رفتار ما پيروى
نكند بلكه شيعيان ما كسانى هستند كه زبان و دلشان يكى است ، و از
دستورات و اعمال و رفتار ما پيروى مى كنند، اين گروه شيعيان ما هستند.
202- 68 جديد ص 157 نقل از تفسير منسوب به امام حسن عسكرى (ع .)
البته اولياى خدا وائمه اطهار بيشتر مشخصات شيعيان را در اطاعت خداو
پيغمبر و صفات پسنديده و اعمال نيك مى
203- 68 جديد ص 124 نقل از بشارة المصطفى لشيعُ المرتضى .
204- 68 جديد ص 127 نقل از بشارة المصطفى .
205- 41 جديد ص 124 نقل از تفسير فرات بن ابراهيم . و روايات ديگر
از جمله نهج البلاغه حكم 42.
206- 36 جديد ص 326 نقل از كفاىُ الاثر فى
النصوص على الائمُ الا ثنى عشر على بن محمد خزاز قمى معاصر صدوق
و ابن
207- 69 جديد ص 7 نقل از رجال كشى . و در همان مجلد ص 1 از كمال
الدين . و امالى صدوق روايتى از عبدالعظيم حسنى نقل مى كند كه او هم
اعتقاد دينى خود را خدمت امام دهم عليه السلام بيان مى كند.
208- و رواياتى از پيغمبر اسلام نقل شده كه امت من پس از من چند
فرقه ميشوند و جز يك فرقه همگى گمراهن كنايه است از تشتت و تفرقه و
آراء زيادى كه درم يانشان رواج پيدا
209- نقل از كتاب ((المحتضر))
تاءليف حسن بنم سليمان و او از كتاب ((الدرالمنتقى
)) فى ناقب ا
210- 36 جديد ص 18 نقل از تفسير
211- 36 جديد ص 21 نقل از تفسير
212- 36 جديد ص 18 نقل ازتفسير فرات بن ابراهيم .
213- آيات قرآن داراى ظاهر و باطنى است كه از آن به تنزيل و تاويل
تعبير ميشود وانطباق بعضى آيات به اشخاص كه خارج از مورد تنزيل است ولى
در اخبار وروايات آمده و عقل هم آن را تجويز مى كند همگى ازاين قبيل
تاويل است از جمله آيات صراط مستقيم كه به ائمه اطهار عليهم السلام
تعبير شده است .
214- 35 جديد ص 361 نقل از كنز
215- و اوست كه از آب بشرى آفريد و آن را صاحب نسب و پيوند قرار
داد.
216- اين روايت در كتب اهل سنت از عمر نقل شده و اگر دقت شود نسبت
سببى را بر نسبى مقدم داشته و اگر سبب برنسب مقدم شود بايد معاويه و
يزيد را مقدم بر حمزه سيد الشهدا دانست زيرا آنان از نظر سبب بوسيله ام
حبيبه زوجه رسولخدا دختر ابوسفيان به رسولخدا نزديكترند.
217- اين روايت در كتاب بحار ج 35 ص 333 از كنزافوائد و كشف الغمه
نقل شده است .
218- 35 جديد ص 332.
219- و از علماى عامه كسانى كه گويند: اول كس ابوبكر بوده منظورشان
مردانى است كه مكلف شده و بزرگ باشند، وگرنه معلوم است اولين كس پس از
خديجه على (ع ) بوده چنانكه در اواخر خطبه قاصعه هم بدان تصريح شده است
.
220- 39 جديد ص 90 نقل از كتاب روضه و فضائل .
221- مادرم فاطمه زهرا و پدرم خورد كنند ه كفر در واقعه بدر و حنين
بود و در حاليكه پسر مميزى بود خدا را پرستش مى كرد - در صورتى كه
قريش دو بت را پرستش مى كردند و آنها لات وعزى را با هم مى پرستيدند و
على كسى است هك بدو قبله نماز گذارده ، يعنى در مكه بكعبه و پس از هجرت
تا مديت به بيت
222- در مجلد 2 تاريخ الخميس ص 87 پس از ذكر اين واقعه ذيلاً اين
اشعار هم از بعضى از شعراى عرب مى آورد.
قيل لى قل فى على مدحا |
|
|
ذكره
يخمد ناراً موصده
|
قلت لا اقدم فى مدح امرى |
|
|
ضل
ذواللب الى ان عبده
|
والنبى المصطفى قال لنا |
|
|
ليلة
المعراج لما صعده
|
وضع الله بظهرى يده |
|
|
فاحس
القلب ان قد برده
|
و على واضع اقدامه |
|
|
فى
محل وضع الله
|
223- 39 جديد ص 337 نقل از خصال و امالى صدوق و در كتاب خصال سه
روايت ديگر هم نقل شده كه تعدا ده صفت كاملا در آنها مشخص شده .
224- نهج البلاغه باب
((مكتوبات
)) اواخر نامه بعثمان بن حنيف شماره 45.
225- در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد
((كالضوء
من الضوء
)) و در نسخ ديگر
((كالضنو
من الصنو
)) است .
226- 40 جديد ص 330 از محاسن و ج 41 ص 131 نقل
227- 41 جديد ص 129 نقل از كافى .
228- مقدمه چهارم از كتاب تفسر، و معانى الاخبار صدوق .
229- سفينة اسبحار مجلد اول ص 387 و تفسير صافى ذيل آيه مباركه
((و ان طائفتان .
)) حجرات
آيه 9 نقل از كفاى و تفسير قمى و تهذيب شيخ طوسى . و اين حديث مشهورى
است كه عامه هم نقل كرد.
230- نقل از تفسير فرات بن ابراهيم ، و درچاپ ديگر ص 422.
231- غرقد نام درختى است خاردار كه چوب سخت و محكمى دارد. و مراد
همان قبرسان بقيع است كه در آن درخت غرقد باشد.
232- 13 جديد ص 433 و مجلد 369 نقل از فتح الابواب سيد بن طاووس .
233- 71 جديد ص 390 نقل از خصال صدوق .
234- 41 چاپ جديد ص 116 نقل از مناقب از تاريخ طبرى و فضائل امير
المومنين عليه السلام .پ
235- سوره توبه آيه 73 و سوره تحريم آيه 9 و مستند ين حديث چنانكه
بعدا ذكر خواهد شد مجلد 41 بحار چاپ جديد ص 60 نقل از مناقب است .
236- 20 جديد ص 216 نقل از كنز الفوائد، و به اين مضمون از حذيقة
بن يمان در ص 256 همان مجلد و مجلد 39 ص 1 و 3 ن
237- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد مجلد 11 ص 114 خطبه 211 و در
نسخ ديگر خطبه 215.
238- اين حديث در مجلد 22 بحار چاپ جديد ص 221 از امالى صدوق و
امالى طوسى مشوحا و در معانى الاخبار چاپ مكتبة الصدوق 204 مج
239- 41 جديد ص 60 نقل از مناقب .
240- اين آيه در سوره توبه آيه 73 و سوره تحريم آيه 9 آمده است .
241- اين حديث باتفاق فريقين در وصف حضرت على عليه السلام است وقتى
كه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم از شخص مجاهدى تعريف و تمجيد
مى كرد واصحاب جويا شدند فرمود:
خاصف النعل
است و حضرت على عليه السلام در آن موقع مشغول پينه كردن كفش بود.
242- 42 ص 190 نقل از عيون الخبار وامالى صدوق . و در جمله عربى آن
((عاقر ناقه ثمود
)) است و
مرحوم مولف در حاشيه مى نوسيد:
((شقيق بر وزن
امير برادر را گويند كه گويا شكافته شده نسب آن از نسب اين
)) يعنى هم مسلك و هم جنس .
243- جلد 42 بحار النوار چاپ جديد ص 196 نقل از بصائر الدرجات .
244- همان مجلد ص 192 نقل از ارشاد.
245- 22چاپ جديد ص 472 نقل از مناقب .
246- هوف سيد ابن طاووسى .
247- 43 بحار الانوار چاپ جديد ص 195 نقل از كافى .
248- 43 بحار چاپ جديد ص 193 نقل از كافى .
249- نفس المهموم قمى ص 254 نقل از ملهوف سيد بن طاووس .
250- فخ نام محلى بوده نزديك مكه معظمه (حدود شش كيلومترى آن ) و
گويند قبر عبدالله بن عمرهم در آنجا ست و عده از علوبيين به سال 169
قمرى كه به اتفاق حسن بن على بن حسن مثلث از نوادگان امام حسن مجتبى
عليه السلام واز برزگان و برجستگان خاندان علوى بوده و هنگام تشرف به
حج به دست گروهى از سپاهيان هادى عباسى به رماندهى موسى بن عيسى عباسى
پسر از زد و خورى كه ميان آنان در آن سرزمين درگرفت شهيد شدند و
بدنهايشان را در آن بيابان رها كرده و به دست درندگان سپردند.. ور
سهايشان را با عده اى اسير به پيش موسى الهادى خليفه عباسى فرستادند و
به دستور خليفه اسيران را هم گردن زدند و شهيدشان كردند.
251- ترجمه آن دو بيت ديگر در پاورقى ص 182 گذشت و گويند كه دعبل
خزاعى آن دو بيت را پس از آنكه جريان امر از طرف حضرت رضا عليه السلام
به او اعلام شد سروده است ، و يا پس از شهادت حضرت آنرا سروده و ضميمه
كرده است .
252- 43 بحار الانوار جديد ص 196 نقل از روضه كافى از امام ششم
عليه السلام . يعنى اى پدر بعد از تو پيش آمدهايناگوار و شدائ و
سختيها رويداد كه اگر تو زنده بودى كاين چنين نبود، و ما از وود تو
محروميم به مثل محروم بودن زمين تشنه از باران تند سيراب كننده ، وقوم
تو هرج و مرج ايجاد كردند واوضاع را بهمزدند و تو گواه و شاهد باش و
ببين .
253- 44 جديد ص 276 روايت اول نقل از معانى الاخبار، و روايت دوم
نقل از بصائر الدرجات .
254- 44 جديد ص 276 روايت اول نقل از معانى الاخبار، و روايت دوم
نقل از بصائر الدرجات .
255- كتاب نفس المهموم ص 237 نقل از تفسير قمى ، وبهمين مضمون از
كتاب عقد الفريد ابن عبدربه اندلسى و ارشاد مفيد هم نقل شده است .
256- چون در آيه سورى شورى مصائب را مستند به گناه نموده پس آيه
متوجه كسانى است كه گناه و معصيت از آنها سرزند و شامل انبياء نمى شود،
و اين عدم شمول از راه تخصص است
257- اين كتاب در دو مجلد به سال 1342 شمسى به طبع رسيه و مرحوم
مولف در نظر داشت كه در تجديد چاپ آن مدارك آن روايات را هم كاملا نقل
كند ولى متاسفانه عمرش وفا نكرد.
258- 46 بحار الانوار جديد ص 264 نقل از مناقب .
259- اين آيه در دو جاى قرآن است - اعراف آيه 128 و قصص آيه 83 - و
استشهاد روايت به آيه مباركه از سوره اعراف است كه با منظور و مقصود
روايت هم منطبق است همچنانكه در وروايت بعدى كه از تفسير برهان نقب ل
مى شود بدان استشهاد شده است .
260- اين روايت و روايت بعد در اصول كافى مجلد اول كتاب
الحجة باب
ان
الارض كلها الامام حديث شماره 6
261- اين روايت و مضمون روايت قبلى در تفسير صافى از تفسير عياشى
نقل شده است .
262- 18 بحار الانوار جديد ص 139 نقل از مناقب اين شهر آشوب و اين
روايت هم سابقا بيان شد و در نهايه ابن اثير هم آمده و مرحوم مولف لفظ
عربى آنرا هم در آنجا آورده كه چنين است . قال رسول الله صلى اللّه
عليه و آله و سلّم
زويت لى الارض فاريت مشارقها
و مغاربها و سيبلغ ملك امتى مازوى لى منها
263- 51 بحار الانوار جديد باب
مورد من
اخبار النبى بالقائم من طرق الخاصة و العامة ص 74 نقل از غيبت
طوسى ، و بدين مضمون ايضا نقل از كمال الدين و كشف الغمة .
264- 45 بحار الانوار جديد ص 58، و نفس المهموم قمى ص 254 نقل از
ملهوف .
265- 44بحار جديد ص 278 نقل از امالى صدوق و عيون الاخبار و باين
مضامين روايات ديگرى است با توجه به جمله
((بكى
و ابكى
)) كه خود بگريد و هم بگرياند.
266- 44 بحار جديد ص 285 نقل از عيون الاخبار و امالى صدوق و ريان
خال معتصم عباسياست ، و محتوى روايت را با توجه به راوى حديث و شخص
ريان بايد در نظر گرفت
267- تاريخ طبرى ، و مقتل ابوبكر خوارزمى جز دوم ص 39، و ملهوف سيد
بن طاووس كه با زياداتي آمده است
268- گويند اين شعر از بشيربن حذلم محافظ اهل بيت از شام به مدينه
است كه قبل از ورود به شهر مدينه به دستور امام چهارم در مسجد پيغمبر
سرود و بدين وسيله مردم مدينه را از آمدن اهل بيت آگاه ساخت.
269- مرحوم مجلسى در مجلد 101 بحار الانوار چاپ جديد ص 347 آنرا
نقل كرده و ذيل آن دعالى
((اللهم انت متعالى
المكان
)) كه آخرين دعاى آن بزرگوار در روز
عاشورا بوده از دو كتاب مصباح و اقبال نقل مى كند و شايسته است اين دعا
هم خوانده شود.
270- استهلال مصدر استهل به معناى بنلد كردن صدا به نماياندن چيزى
است ، و به اولين صداى نوزاد هم گفته مى شود، و در اينجا كنايه از اين
است كه شهادت آن بزرگوار از روز اول به قلم تقدير رفت .
271- 43 جديد ص 261
272- در 43 بحار جديد ص 291 آمده كه صاحب مناقب گويد:
((همه اهل قبله (يعنى مسلمانان از هر فرقه و
مسلك ) بر اين سخنان پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم اجماع دارند.
273- 43 ص 269 نقل از كامل الريارات ابن قولويه قمى . و جمله
((بر فرض محال
)) در
عبارت فوق ترجمه جمله
((و لو كانت
)) است كه در روايت بصورت
((لو
))
امتناعيه آمده است .
274- 43 بحار جديد ص 289 نقل از مناقب و اعلام الورى و كشف الغمة
از كتاب حلية الاولياابونعيم اصفهانى .
275- 43 بحار ص 269 نقل از مناقب از سنن ابن ماجه ، و ص 270 نقل از
كامل الزيارة و اعلام الورى و ارشاد مفيد.
276- مرحوم مولف در توضيح جمله
اين ابناء
الحسين اشاره به فرزندان بلا واسطه - على اكر و على اصر - و
شهادت آن دو را ذكر مى كند بعد به سخنان در متن مى پردازد كه منظور از
(ابناء) همان امامانند كه از نسل او مى باشند، و جملات بعدى دعا هم
آنرا تاءييد مى كند.
277- به تفاسير مجمع البيان و برهان و قمى و درالمنثور سيوطى
مراجعه شود.
278- 24 جديد ص 12 نقل از معانى الاخبار و تفسير صافى از عياشى .
279- 24 جديد ص 3 نقل از مناقب .
280- اشاره است بآنچه در زيارت وارث مى گدئى
اشهد انك نورا فى الاصلاب الشامخة و الارحام المطهرة .
281- اوست كه خورشيد را درخشنده و ماه را نورانى نمود. سوره يونس
آيه 5.
282- 24 جديد ص 75 نقل از امالى طوسى .
283- 23چاپ جديد ص 99 نقل از علل الشرايع . وايضا تحف العقول ص
485.
284- مضمونى از زيارت جامعه كبير است .
285- 26 بحار جديد ص 105 نقل از بصائر الدرجات . و سدير بن حكيم
صيفرى از اصحاب صادقين عليهما السلام است و مدتى هم در زندان بوده .
286- 26 جديد ص 169 نقل از بصائر الدرجات . و بدين مضمون روايت
ديگرى در همان صفحه .
287- 26 بحار جديد ص 578 نقل از اختصاص و بصائر الدرجات .
288- 26 بحار جديد ص 178 نقل از محاسن برقى .
289- 26 بحار جديد
((باواب علومهم .
))
290- در ذيل آن علت اختصاص اين لقب بآن بزرگوار را بيان كرديم .
291- ابن حجر صاحب كتاب صواعق المحرقه نامش شهاب الدين احمد بن
محمد ميثمى مصرى متوفاى 973 ه . ق است . و قاضى نورالدين بن شريق حسنى
مرعشى شوشترى معاصر شيخ بهائى كتابى بنام صوارم المهرقة بر رد كتاب او
نوشته .
292- جامع الصغير سيوطى به نقل از شعب الايمان بيرقى .
293- سوره 10 آيه 78، سوره 21 آيه 53 و 54، سوره 26 آيه 74، سوره
31 آيه 21، سوره 34آيه 34.
294- البته اين تفسير تاويلا موردى از موارد آيه را بيان مى كند هم
چنانكه اين مضمون را تفسير صافى از تفسير قمى و عياشى هم نقل مى كند.
295- صفحه 378 كمال الدين چاپ مكتبة الصدوق باب 36
ما روى عن ابى جعفر الثانى عليه السلام فى النص
على القائم عليه السلام و غيبته
296- مجلد 75 چاپ جديد ص 323 نقل از كافى .
297- 52 جديد ص 113 نقل از غيبت طوسى .
298- از جمله : آل عمران آيه 95، و نساء آيه 125.
299- 76 جديد ص 67.
300- و در آيه 65 سوره نور مضمون ديگرى را آورده كه مى فرمايد
و الله خلق كل داية من ما
((و خدا همه جنبندگان را از آبى آفريده
))
301- 51 جديد ص 30 نقل از كتاب غيبت شيخ طورى . و گفتار حضرت عسكرى
عليه السلام كمال الدين ص 307 چاپ مكتبة الصدوق بصورت توقيع نقل كرده
است .
302- 23 جديد ص 129 نقل از تفسير قمى . و روايت ثقلين را فريقين
عامه و خاصه عموماً از پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلم نقل كرده
اند.
303- چون عترت پغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم تربيت شدگان
قرآنند و قرآن خدا مرات وحى است ، از اين نظر قرآن را به
((ثقل اكبر
)) و عترت را
به
((ثقل اصغر
)) تعبير
فرموده ، (و عترت هم از تربيت شدگان قرآن اند.)
304- 77 بحار الانوار جديد ص 136 نقل از نوادر راوندى ، ج 92 ص 17
نقل از تفسير عياشى .
305- 25 جديد ص 136 نقل از عيون الاخبار و روايات ديگر از عامه و
خاصه .
306- اين بيان درج 3 نهايه ابن اثير ص 348 در لغت
((غرب
))آمده است .
307- سوره انفال آيه 39. و نمونه ديگر آن سوره بقره آيه 193 و اين
روايت در كمال الدين طبع مكتبة الصدوق ص 668 است . و در ج 51 بحار
جديد ص 53 از كتاب غيبت طوسى از ابن عباس نقل شده .
308- مجلد 52 ص 182 نقل از قرب الاسناد. و بزنطى منسوب به بيزانط
نام محلى است . و لقب احمد بن محمد ابونصر متوفاى 221 از اصحاب اجماع و
از ياران و شاگردان امام هشتم و نهم عليهما السلام
309- نمونه اين روايات در ص 242 مجلد 52 از غيبت نعمانى آمده است و
از آن استفاده مى شود كه مراد از
((بتوح
)) كشتار سخت آتشين و شايد روايت فوق هم اشاره
به اين نكته باشد. و اصل معنى آن ظهور و آشكار است .
310- 52 جديد ص 230 نقل از غيبت نعمانى و راوى آن ابوبصير است و
اين روايت مجددا ص 348 همان مجلد از غيبت نعمانى با كمى اختلاف نقل شده
اما روى آن ابو حمزه ثمالى است .
311- اين روايت را مرحوم مجلسى در صفحه 339 مجلد 52 بحار الانوار
نقل كرده ، و در صفحه 333 هم از كتاب غيبت طوسى به همين مضمون نقل مى
كند، و نسبت به خراب و ويران كردن مستحدثات بعضى از مساجد و معابد دينى
هم روايات متعددى است كه پاره اى را نقل كرده و در صفحه 381 توضيح و
بيانى در اين باره از اعلام الورى شيخ طبرسى ذكر مى كند كه شايسته دقت
و تدبر است .
312- مساجدى كه در كوفه پس از واقعه جانسوز كربلا بنا شد عبارت است
از: 1- مسجد اشعث بن قيس 2 - مسجد جرير بن عبدالله بجلى 3 - مسجد شيث
بن ربعى 4 - مسجد سماك بن مخرمه و ديگر در الحمراء با
((بالخمرى
)) كه بر قبر
حاكمى از حكام جور بنا شده است .
313- 52 جديد ص 352 نقل از غيبت طوسى .
314- در اين باره رواياتى است كه برخى از آنرا مرحوم مجلسى در باب
سيره و اخلاق و فضائل آن بزرگوار نقل مى كند، و از آن روايات استفاده
مى شود كه دين اسلام هم در اثر مرور زمان و سلطه چاپرانه حكومت هاى
طاغوتى و رياست طلبان به خرافات و بدعت هائى آلوده مى شود و توده مردم
آن را جزء دين پنداشته و بدان معتقد و پاى بند مى شوند، كه مبارزه براى
زدودن اين نوع معتقدات مردم شديدتر است از مبارزه با شرك و بت پرستى
است ، و از اين رو مواجه شدن حضرت ولى عصر عليه السلام با اين مردم و
مبارزه با بدعتهاى آنان شديدتر از مواجه شدن رسول خدا صلى الله
عليه و آله و سلم و مبارزه او با مردم مشرك و بت پرست دوره جاهليت است
چنانكه در ص 362 و 363 از كتاب نعمانى از امام جعفر صادق عليه السلام
نقل كرده است .
315- مجلد 52 ص 225 نقل از مجالس مفيد.
316- مجلد 52 ص 340 نقل از تفسير عياشى . و در ص 261 نقل از كتاب
كافى .
317- در ص 345 مجلد 52 بحار يك روايت بزرگى را از تفسير عياشى از
امام پنجم عليه السلام نقل مى كند كه از آن جمله فرمود: صاحب انى امر
جزيه قبول نمى كند- همچنانكه از روايت فوق هم استفاده مى شود- و مستند
آن را سخن خدا قرار مى دهد كه مى فرمايد:
و قاتلو هم حتى لا تكون فتنة و يكون الذين كله
لله - انفال : 39- ولى روايات ديگرى هم در صفحات 373، 375- 383
نقل مى كند كه گرفتن جزيه هم نجويز و مورد پذيرش آن حضرت مى باشد. اما
با كمى دقت و تاءمل در اين دو نوع روايت ، و آيه شريفه قرآن معلوم مى
شود موارد آن دو فرق مى كند. آن گروهى كه به واسطه جهاتى از مبانى
السلام اطلاعى ندارند، و آشنا به تعاليم اسلام نيستند يعنى جاهل
قاصرند، و اثرات اجتماع ناپاك و زنگار معصيت هنوز دلهاى آنها را آلوه
بدان بگروند و ايمان آورند، و البته شايسته نيست كه اين گروه كشته شوند
و بايد زنده بمانند و ممكن است از ايشان جزيه پذيرفته شود، ولى چون با
وجود وسائل ارتباطى نوينى كه در جهان حكمفرماست و از دين حنيف اسلام و
تعاليم آن مداركى در اختيار بشر قرار گرفته و همگى كم و بيش بدان آشنا
هستند، و كمتر كسى پيدا مى شود كه از آن بكلى اطلاعى نداشته باشد، و با
علم به درستى اسلام و ظهور و قيام ولى عصر عناد ورزيده ايمان نمى آورند
جاهل مقصرند و براى حفظ مقام و موقعيت خود و يا به جهات ديگرى با آن
مخالفت مى كنند در اين صورت جزيه از آنها پذيرفتهه نمى شود، يا بايد
اسلام اختيار كنند و يا كشته شوند.
و از اين نظر آيه 39 سوره انفال كه دستور جنگ دفاعى مى دهد لازم است
قبل از شروع جنگ ابتدا دشمنان را به اسلام آگاه ساخت ، و به دين اسلام
دعوت نمود، اگر پذيرفتند و قبول كردند كه كار تمام است . ولى اگر با
اين فرض نپذيرفتند و دشمنى كردند و آنگاه به يارى خدا با آنان جنگ مى
شود. و اين معنى از خود آيه مذكور و جمله
((و ان
تولوا
)) به خوبى استفاده مى شود.
و با اين بيان آيه
لا اكراه فى الدين قد تبين
الرشد من الغى ... - بقره : 256- كه دين اجبارى را نفى مى كند
مخالفتى ندارد تا نسخ شده باشد، زيرا جمله
قد
تبين الرشد من الغى علت حكم است و تا علت نسخ نشود خود حكم نسخ
نمى شود. پس علت حكم كه روشن شدن راه حق و رشد باشد با آيه قتال :
و قاتلو هم نسخ نمى شود واز ميان نمى
رود.
318- البته اين عدد تحقيقى نيست بلكه كنايه از كثرت و زيادى است .
319- 8 بحار قديم ص 4 نقل از معانى الاخبار. و مضمون اين روايت در
تفاسير عامه و خاصه ذيل آيه شريفه 159 سوره اعراف آمده است . و به آيه
62 سوره احزاب هم استشهاد شده است .
320- مجلد 52 بحار ص 313 از علل الشرايع و عيون الاخبار.
321- ص 221 كمال الدين چاپ مكتبة الصدوق .
322- آيه ديگرى كه در سوره توبه : 32 آمده چنين است
يريدون ان يطفوا نور الله بافواههم (يعنى
مى خواهند نور خدا را به گفتارهاى باطل خود خاموش كنند.)
323- 51 بحار ص 74 نقل از غيبت طوسى ، راوى حديث ابن مسعود است . و
روايت با جمله
((يملا الارض عدلا كما ملئت جورا
))
ختم مى شود و به اين مضمون روايات ديگرى از عامه و خاصه نقل شده كه
بعضى از آنها در مجلد 51 بحار صفحات 71، 74، 102 از كمال الدين و غيبت
طوسى و كشف الغمه است .
324- اين گفتار حضرت على عليه السلام در ابتداى خطبه 136 نهج
البلاغه هم آمده است ، و اين ابى الحديد در شرح آن به شماره 138 مى
گويد اين كلام حضرت اشاره است به امامى كه خداوند متعال او را در آخر
زمان مى فرستد، و او همان موعودى است كه در اخبار و روايات آمده است .
325- مجلد 52 ص 317 نقل از خصال صدوق و ص 365 نقل از غيبت نعمانى .
326- 52 ص 318 نقل از بصائر الدرجات .
327- 52 ص 356 نقل از غيبت نعمانى .
328- 52 ص 328 نقل از كمال الدين و كتاب كافى .
329- 52 ص 336 نقل از خرائج قطب الدين راوندى .
330- مجلد 52 ص 362 نقل از غيبت نعمانى .
331- 52 جديد ص 327 نقل از كمال الدين صدوق .
332- درباره زبان و لغزشهاى آن اخبار و روايات زيادى در اين باره
آمده است از جمله در نهج البلاغه خطبه 174 فرمايد: زبان را يكى كنيد و
يك جور سخن گوئيد و آدمى بايد زبانش را نگهدارد كه زبان نسبت بصاحبش
سركش و متمرد است تا آنكه گويد: پيغمبر خدا فرمود :
((ثبات
و استوارى ايمان به ثبات و استوارى دل است و آن به ثبات و استوارى زبان
پايدار است .
))
333- اين روايت را صاحب تفسير مجمع البيان و عياشى نيز نقل كرده
اند.
334- تفسير صافى از احتجاج طبرسى . و مجلد 24 بحار الانوار چاپ
جديد ص 248 نقل از احتجاج .
335- خبر را صدوق - رحمه الله - در كتاب
((توحيد
))
خود در ضمن خبر طويل نقل كرده و در چاپ مكتبة الصدوق ص 117 است .
336- 23 جديد ص 101 نقل از امالى طبرسى .
337- 23 جديد ص 99 نقل از خصال صدوق چاپ مكتبة الصدوق ص 150 و 24
جديد ص 251 از بصائر الدرجات . و ص 252 از اختصاص .
338- 23 جديد ص 102 نقل از بصائر الدرجات .
339- 23 بحار جديد ص 38 نقل از كمال الدين و غيبت نعمانى و بصائر
الدرجات .
340- 52 ص 360 نقل از غيبت نعمانى .
341- اين آيه در دو جاى قرآن آمده است .
1- سوره مؤ منون آيه 53،2-
2- سوره روم آيه 32.
342- 52 ص 114 نقل از غيبت نعمانى .
343- و بهمين مضمون آيه ديگرى است در سوره بقره آيه 87.
344- 27 بحار جديد ص 216 و 217 نقل از كفاية الاءثر.
345- ص 384 چاپ مكتبة الصدوق . و احمد بن اسحاق بن سعد اشعرى قمى
از اصحاب امام جواد و هادى و عسكرى عليهم السلام است و گفته اند در
زمان حضرت عسكرى (ع ) از دار دنيا برفت و قبرش در نزديكى پل ذهاب
باختران ميباشد.
346- مجلد دوم ص 290 به نقل بحار مجلد 44 ص 218.
347- 52 ص 313 نقل از علل الشرايع ، و عيون الاخبار.
348- 52 ص 307 حديث شماره 82.
349- 51 ص 307، و مجلد 60 ص 269 از كشف الغمه از كتاب تاريخ ابن
اعثم كوفى متوفاى 314 ه . ق از اميرالمومنين عليه السلام چنين نقل مى
كند كه فرمود:
ويحا للطالقان فان لله عزوجل بها
كنوزا ليست من ذهب و لا فضة و لكن بها رجال مؤ منون عرفوا الله حق
معرفته و هم اءيضا انصار المهدى فى آخر الزمان مرحبا و شگفتا
بطالقانى كه در آنجا گنج هائى براى خداوند عزوجل كه نه طلاست و نه نقره
ولكن در آنديار مردانى هستند مؤ من و معرفت كاملى بخدا، و آنان نيز
انصار و ياران مهدى در آخر الزمان هستند. و اءيضا در كتاب كمال الدين
صدوق ص 268 از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل شده كه فرمود:
و له بالطالقان كنوز لا ذهب و لا فضة الا خيول
مطهمة و رجال مسومة ... و او را در طالقان گنج هائى است نه طلا
و نقره است جز مركبهاى چابك و مردان و سواران آماده و مهيا.
))
و ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغة ج 7 ص 48 در شرح خطبه 92
((ملاحم از اميرالمومنين عليه السلام نقل مى كند
كه فرمود:
((محققا براى آل محمد در طالقان گنجى
است كه هر وقت مشييت خدا تعلق گيرد آنرا آشكار خواهد ساخت . و آنان
داعييان حقند كه به اذن و اجازه خدا قيام كنند و مردم را بدين خدا دعوت
نمايند.
))
350- 102 ص 193 نقل از ادعيه سيد بن طاووس -
((الدعاء
التاسعة .
))
351- اى رسول مكرم آنچه را كه از طرف پروردگارت بتو نازل شده برسان
كه اگر عمل نكنى (و نرسانى ) اصلا پيغام پروردگار را نرسانده اى و خدا
تو را از شر مردم حفظ مى كند و خدا كافران را هدايت نمى كند.
352- اى كسانى كه ايمان آورده ايد فرمان بريد خدا را و فرمان بريد
رسول و اولوالامر از خودتان را.
353- شلمغانى منسوب به شلمغان آبادى است در نواحى واسط عراق . و او
محمد بن على معروف به ابن ابى العزاقر است كه ابتدا ادعاى بابيت و
وكالت نمود، و سپس كارش به كفر و الحاد كشيد. و بسال 323 بدست محمد
راضى بالله خليفه عباسى كشته شد. و حسين بن منصور حلاج هم قائل به
اباحه و حلول و حتى ربوبيت شد، و گويند در ابتدا ادعاى نيابت و سفارت
نموده بود و سال 309 بدست جعفر مقتدر بالله كشته شد. و ديگر ابو محمد
شريعى و محمد نميرى و اءحمد بن هلال كرخى و محمد بن على بن بلال است .
354- 51 ص 59 نقل از كنز الفوائد كراجكى .
355- لكن نيكى (و نيكوكار) آنكسى است كه بخدا و روز ديگر و فرشتگان
و كتاب و پيغمبران ايمان آورده است و مال را با اينكه دوست ميدارد
بخويشان و يتيمان و مسكينان و براه درماندگان و فقيران و در آزادى
بردگان دهند و نماز را بر پا دارد و زكات را بپردازد و كسانى كه چون
پيمان بستند به پيمان خويش وفادار باشند و صابران در سختى و مرض و
هنگام جنگ ، و همينانند آنانكه راستى پيشه كردند و همينان
پرهيزكارانند.
356- 35 بحار ص 48 نقل از معانى الاءخبار از جابربن يزيد. از امام
پنجم . در پيرامون خطبه على عليه السلام . و ديگر نقل از علل الشرايع .
357- 35 بحار ص 95 نقل از مناقب .
358- 35 بحار ص 102 نقل از كتاب فضائل .
359- مرحوم مجلسى در كتاب بحار الانوار مجلد 22 ص 191 از مناقب
چنين نقل مى كند كه احمد بلاذرى متوفاى 379- و ابوالقاسم كوفى - متوفاى
352- در كتابشان ، و سيد مرتضى - متوفاى 436- در كتاب شافى ، و ابوجعفر
طوسى - متوفاى 460- در تلخيص آن نقل كرده اند كه پيغمبر صلى الله عليه
و آله وقتى با خديجه ازدواج كرد كه خديجه عذراء يعنى با كسره بود. و مؤ
يد آن مطلبى است كه در دو كتاب الانوار و البدع آمده كه رقيه و زينب
دختران هاله خواهر خديجه بودند. و مرحوم مؤ لف هم اين نقل مناقب را در
يادداشت هاى خود آورده در صورتى كه در خور دقت و تامل است و دليل بر
صحت اين گفتارنيست .
360- البته على عليه السلام نخستين كسى است از مردان كه اسلام
اختيار كرد، چنانكه در اواخر خطبه قاصعه در نهج البلاغه مى فرمايد:
و لم يجمع بيت واحد فى الاسلام غير رسول الله و
خديجه و انا ثالثها و در آنزمان اسلام در خانه اى نيامده بود
مگر خانه رسول خدا و خديجه و من سوم ايشان بودم .
361- مجلد 16 بحار جديد ص 11 نقل از ابن اسحاق مورخ معروف صاحب
مغازى متوفاى 151 ه . ق - يعنى و خديجه پيشتيبان اسلام بود و بار سنگين
پيشرفت آنرا با صداقت بدوش مى كشيد، و پيغمبر اكرم هم بوجود آن
ناآراميش تسكين مى يافت .
362- 16 بحار جديد ص 208 نقل از كشف الغمه .
363- 43 جديد ص 12 نقل از عيون الاخبار.
364- 43 بحار جديد ص 12 نقل از عيون الاخبار.
365- 43 جديد ص 12 نقل از معالى الاخبار و علل الشرايع .
366- رجوع شود به مجلد 43 بحارالانوار و علل الشرايع .
367- ترجمه آيه چنين است : البته خدا ميخواهد كه رجس و پليدى را از
شما خانواده ببرد و آنطور كه شايسته هست پاكتان بدارد.
368- مجلد 24 ص 331 نقل از تفسير قمى . و همانطورى كه اشاره شده
است اين تفسير از جمله مصاديق و تمثيل فردى از آنست .
369- 11 بحار چاپ جديد ص 28 نقل از كتاب اعتقاد بلفظ
ان سادة الانبياء خمسة -
370- كتاب نهاية ابن اثير كلمه
((سود
))
371- 38 بحار باب
انه (ع ) الوصى و سيد
الاوصياء و خير الخلق بعد النبى ص 17 نقل از مناقب .
372- 24 جديد ص 6 نقل از تفسير قمى .
373- 15 بحار جديد ص 17 نقل از علل الشرايع .
374- 23 بحار جديد.
375- 25 جديد ص 152 نقل از غيبت نعمانى .
376- 25 جديد ص 143 و 144 نقل از علل الشرايع .
377- مجلد 25 جديد ص 116.
378- 25 بحار جديد ص 124 نقل از كمال الدين و اءمالى و عيون
الاءخبار صدوق . و كافى كلينى ، و تحف العقول حرانى ، و احتجاج طبرسى .
379- 25 بحار جديد ص 124 نقل از كمال الدين و اءمالى و عيون
الاءخبار صدوق . و كافى كلينى ، و تحف العقول حرانى ، و احتجاج طبرسى .
380- مجلد 52 ص 92 نقل از احتجاج و كمال الدين .
381- 24 جديد ص 70 از تفسير قمى ، و ص 73 از روضه كافى . و باين
مضمون در ص 74 از مناقب ، و ص 76 از كنزالفوائد، و ص 79 از تفسير فرات
. و منظور تاءويل و تطبيق كلى بر مصاديق است .
382- 24 جديد ص 21 نقل از مناقب .
383- 24 جديد ص 14 نقل از تفسير قمى .
384- 26 جديد ص 110 نقل از بصائر الدرجات .
385- 26 جديد ص 194 نقل از بصائر الدرجات .
386- 26 جديد ص 18 نقل از ارشاد مفيد و احتجاج طبرسى .
387- لغت غابر بمعناى باقى است همچنانكه مى فرمايد :
الا عجوزا فى الغابرين و ابن اثير در
نهايه گويد: كلمه غابر از اضداد بمعناى ماضى و باقى است و آنچه بيشتر
شناخته ميشود همان معناى باقى است .
388- 26 جديد ص 190 و روايت در همان صفحه از عيون اخبار الرضا نقل
شده است .
389- و مؤ يد آن روايتى است كه مرحوم حاج شيخ عباس قمى در نفس
الهموم ص 244 از بصائر الدرجات از امام ششم نقل مى كند كه فرمود : وقتى
امام چهارم را با اسيران ديگر بشام نزد يزيد بردند آنانرا در محلى كه
مشرف بخرابى بود منزل دادند و نگهبانان خارجى را كه بزبان رومى صحبت مى
كردند بر آنان گماشته بودند يكى از اسيران اظهار داشت ما را در اينجا
منزل دادند كه سقف بر سر ما فرو ريزد و ما را بكشد. نگهبانان بزبان
رومى مى گفتند كه اينها از ويرانى منزل مى ترسند در صورتى كه فردا آنها
را از اينجا بيرون مى برند و بقتل ميرسانند. حضرت سجاد (ع ) فرمود من
سخن آنها را فهميدم و هيچ يك از اسيران زبان آنها را بخوبى من نمى
دانست .
390- و در مجلد 16 بحار الانوار باب
((سيرة
النبى و سننه
)) بعضى از آداب و سنن حضرتش را
بيان مى كند و هر كه خواهد اطلاع پيدا كند بدانجا مراجعه نمايد.
391- اين روايت را صدوق هم در كمال الدين ص 27 ذكر كرده است .
392- ص 286 چاپ مكتبة الصدوق .
393- 17 جديد ص 225.
394- در شرح حال مسيلمة بن حبيب از طايفه بنى حنيفه از قبيله ربيعه
معروف به مسببله كذاب ميينويسند كه او براى معارضه با قرآن و رد آن
كلمات و جملات قافيه دار، مسجع و مقفى پرداخته بود كه بسيار مستهجن و
مضحك است از جمله در برابر سوره
انا اعطيناك
الکوثر گفته انا اعطيناك الجواهر، فصل لربك و هاجر، ان مبعظك لفاجر
و در برابر
القارعة ما القارعة گفته است
الفيل ما الفيل ، و ما ادريك ما الفيل ، له ذنب
و ثبيل ، و مشغرو خرطوم طويل ان ذلك من خلق ربنا لفليل و در
برابر
و النازعات غرقا گفته :
و الزارعات زرعا، فالحاصدات حصدا، والذاريات
قمحا، و الطابخات طبخا، و الحافرات حفرا، و الخابزات خبزا، فالثاردات
قردا، فللاقمات لقما و الا كلات اكلا
395- 41 ص 287 نقل از عيون الاءخبار.
396- 45 ص 179 نقل از كامل الزيارات .
397- 45 ص 398 نقل از امالى طوسى .
398- 45 ص 398 نقل از امالى طوسى .
399- مرحوم مؤ لف در حاشيه نسخه مرقوم داشته و از جمله معجزات
موجود چشمه آب جاريست كه زمان مسافرت آن بزرگوار بمرو در ده سرخ بوجود
آورد. و روايت هم از مجلد 12 بحار الانوار صفحه 36 برابر مجلد 46 چاپ
جديد صفحه 125 از كتاب عيون الاخبار نقل مى كند. (و اكنون معروف
بقدمگاه است .)
400- كشف الغمه (على بن عيسى اربلى از علماى قرن هفتم قمرى ) ص
339. و مختار خرايج به نقل بحارالانوار مجلد 60 ثص 275.