مقدمه محشى
بسم الله الرحمن
الرحيم
عقيده به مهدى (ع ) و غيبت و ظهور آنحضرت - عجل الله تعالى فرجه - از
جمله معتقدات اصولى مذهب شيعه اثنى عشرى و اسلام است و همان پديد آمدن
حكومت عدل جهانى در جامعه بشر است كه از تمايلات و خواسته هاى فطرى و
طبيعى و آرزوهاى ديرينه اوست و پيوسته بدان اميدوار و در آرزوى تحقق آن
بسر مى برد و انتظار مى كشد.
و اين اميد و آرزو به بر پا شدن يك چنين حكومتى عموميت دارد و اختصاص
بمذهب شيعه و شخص مسلمان و موحد ندارد و در واقع همه بشر اصولا چشم
اميد بدان دوخته و تحقق آنرا مى طلبند، خصوصا در اين دوره و عصر كه ظلم
و ستم و بيدادگرى گسترش پيدا كرده و جامعه بشر را فرا گرفته و دولتها و
قدرتمندان زورگو و ستمگر براى سلطه و استيلاى چند روزه خود از هيچگونه
ظلم و ستمى فرو گذارى نمى كنند.
البته تصور چنين حكومتى در قرون و اعصار گذشته كه جامعه بشر در اطراف و
اكناف زمين متفرق و به صورت نژاد و قبائل مختلف پراكنده و دور از هم
زندگى مى كردند و رابطه و ارتباط چندانى با هم نداشتند و بريده از هم
بسر مى بردند مشكل و بعيد به نظر مى رسد، ولى اكنون كه با ترقيات علم و
صنعت و پيشرفت ارتباطات و مواصلات آن فاصله ها از ميان رفته و جامعه
هاى مختلف بشر بهم نزديك و پيوسته شده اند و آن مرزهاى قومى و نژادى و
حتى جغرافيائى هم در حال فرو ريختن است تصور چنين مشكلى از ميان رفته ،
و جامعه بشر خواهى نخواهى ، دير يا زود رو بيك حكومت پيش ميرود و اكنون
زمزمه آنهم از گوشه و كنار بگوش ميرسد.
آرى چنين حكومتى دير يا زود در جهان بوجود خواهد آمد. اما ثبات و
پايدارى آن وابسته به تحقق عدل الهى در جامعه بشر است كه بايستى بوسيله
شخص مقتدر الهى كه رابطه مستحكمى با حق داشته باشد صورت گيرد.
و چون اين خواسته جزء سرشت فطرى و طبيعى هر انسان است لذا انسان هم بدو
مى گرود و ايمان مى آورد و اين حكومت در جهان عالمگير مى شود و سايه
رحمت آن در جهان گسترده خواهد شد. هو الذى اءرسل
رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين كله .
چون خداوند- خالق جهان - عالم را بحق آفريده و بحق هم برپاست همچنانكه
مى فرمايد: و ما خلقنا السموات و الارض و ما
بينهما لا عبين . ما خلقناهما الا بالحق ولكن اكثرهم لا يعلمون
(و ما آسمانها و زمين و آنچه را كه بين آنهاست به بازى نيافريديم .
آنها را جز بحق نيافريديم ولكن بيشترشان نمى دانند.- دخان : 38 و 39)
از اين نظر بشر را هم بحال خود رها نكرده كه پيرو هواى نفس خود باشد و
هر چه بخواهد بكند اءفحسبتم اءنما خلقنا كم عبثا
آيا چنين پنداشتيد كه ما شما را عبث و بازيچه آفريديم .- مؤ منون : 115
- پس خلل و بى نظمى در جامعه بشر دوام ندارد، و در آن ظلم و ستم پايدار
نيست چون برخلاف نظام آفرينش خلقت است و در سنن حق تغيير و تبديل نيست
فلن تجد لسنة الله تبديلا، و لن تجد لسنة الله
تحويلا - فاطر: 43- و نظام جامعه بشر هم بر اين نظام خلقت جهانى
استوار است . و تيپ مستكبر و مستضعف هم نيز بر خلاف نظام آفرينش پايدار
و استوار نخواهد ماند و نريد اءن نمن على الذين
استضعفوا فى الارض و نجعلهم اءئمة و نجعلهم الوارثين و ما اراده
كرديم كه آنانى را كه در زمين ضعيف شمرده شده اند پيشوايان و وارث
گردانيم .- قصص :5(1)
و لذا همانطورى كه خداوند متعال در قرآن مجيدش مى فرمايد: عاقبت پيروزى
و سرانجام آن و زمامدارى جهانى از آن مردم شايسته و متقى خواهد بود
و لقد كتبنا فى الزبور من بعد الذكر اءن الاءرض
يرثها عبادى الصالحون اءن فى هذا لبلاغا لقوم عابدين - انبياء:
105 و 106.
پس آينده درخشان جامعه بشر و سعادت و نيك بختى ايشان مرهون حكومت اشخاص
شايسته و صالح و متقى خواهد بود و بدست آنان صورت خواهد گرفت همچنانكه
حضرت موسى عليه السلام - هم بقوم خود نويد داده
و قال موسى لقومه استعينوا بالله واصبروا ان الاءرض يورثها من يشاء من
عباده و العاقبة للمتقين و موسى يقوم خود گفت از خدا يارى طلبيد
و صبر پيشه گيريد كه زمين را بهر كس از بندگان صالحش كه مورد مشيت و
مصلحت حق قرار گيرد واگذار مى كند و حسن عاقبت براى پرهيزكاران است ،-
اعراف : 128 -.
پس بى ترديد اين جامعه بشرى كه اكنون بر محور استكبار و استضعاف و
خودخواهى قدرتمندان و ثروتمندان زورگو قرار گرفته دوامى ندارد، و اساس
و پايه آن متزلزل است ، و فرو خواهد ريخت و سرانجام زمام جامعه بشر
بدست كسى خواهد افتاد كه دست اين قدرتمندان و مستكبران خود خواه را از
سر جامعه بشر كوتاه و يك حكومت عدل الهى در جهان برقرار سازد و نظام
جامعه را اصلاح و ظلم و ستم را از ميان بردارد،
البته ظهور چنين مصلحى كه حكومت عدل الهى را در جهان تاءسيس و مجرى
عدالت آن باشد نياز به آمادگى نفوس و سير زمانى دارد تا افكار مردم
جهان و روح اجتماعى آنان آماده و مهياى پذيرش اين نوع حكومت جهانى
بشود، و البته نجات مردم ستمديده و رنج كشيده از يوغ استعمار و سلطه
جباران و قدرت چپاولگران نياز، به شرايطى دارد و تحول و زمينه سازى
مساعد و مبارزه ، عوامل ديگرى لازم است ، تاءييدات الهى و كمك غيبى هم
از دريچه همين گونه عوامل و اسباب و علل صورت مى گيرد.
و از اين نظر صحت انتظار چنين فرج و گشايش و تشكيل يك چنين حكومتى كه
از آرزوهاى ديرينه بشر است ، در اين دوره و زمان و با اين خطرات روز
افزون آن روشن تر و آشكارتر مى شود و جامعه بشر هم اكنون با اين حقيقت
پى برده كه يگانه راه حل مشكلات روز افزون جامعه بشر اجراى قوانين الهى
است كه بوسيله تاءسيس دولت حقه و برقرارى نظام عدل الهى در جهان صورت
مى بندد. كه احيا كننده دعوت اولياى خدا و نتيجه زحمات آنها است
بقية من بقايا جحته ، خليفة من خلائف اءنبائه .(2)
نه سازمان ملل فعلى .
و هر قدر اشتباهات حكومت هاى جهان و زمامداران نالايق و نواقص نقشه هاى
نظام اجتماعى ، اقتصادى ، فرهنگى و و و.. خواه بر محور كاپيتاليسم و
سرمايه دارى و يا سوسياليسم و كمونيسم و و. باشد و روشنتر گردد بيشتر
بشر از آنها ماءيوس و به آتيه درخشان و تاءسيس حكومت الهى جهان دل مى
بندد و بدان اميدوارتر مى شود. و اين اميد و آرزو كه خواسته هر آدم
عاقل و موحد و خداپرست است باو يك نوع دلگرمى مى دهد و به انتظار ظهور
آن دل مى بندد و خود را آماده و مهياى آن مى سازد.
و اين همان معنى انتظار فرج است كه در اخبار و روايات آمده است كه
منظور از آن هم انتظارى است تعهد و تحرك بخش كه سازندگى داشته باشد
((جاروب كن خانه ، سپس ميهمان طلب
))نه انتظار سكوتى و فلج كننده كه به فساد و
بدبختى تن دهد و ناظر فجايع و تماشاگر آن باشد
و البته قيام چنين مصلحى كه قيامى است بر حق و ستوده و خواسته فطرت پاك
اوليه هر انسان عاقل است شايسته و لازم است كه چون اين نام بر زبان
آورده شود و او بدين نام خوانده شود، مشخص مؤ من به او از جا برخيزد و
برپا ايستد و بدين وسيله آمادگى خود را در اجراى اوامر و دستوراتش
اعلام نمايد. پس اين دستور قيام تنها براى احترام نسبت به او نيست بلكه
منظور اصل آمادگى و فراهم آوردن نهضت اوست . و آنچه از كارهاى بزرگ و
شگفت انگيزى كه به او نسبت داده مى شود و تاكنون به هيچ پيغمبر مرسل و
مصلحى نسبت داده نشده نه از آن جهت است كه قدرت او بيش از قدرت
پيغمبران و اولياى ديگر الهى است بلكه عمده همان آمادگى بشر و فراهم
شدن اسباب و وسائل مادى و معنوى ظهور اوست .
بارى اين ايمان و عقيده به امام زمان و مصلح الهى جهان ، گذشته از
مسلمانان و مذهب شيعه همه آن اديانى كه ريشه اصلى آسمانى دارند كم و
بيش بدان معتقدند هر چند نسبت به خصوصيات و مشخصات آن اختلاف دارند ولى
در اصل آن و تشكيل يك حكومت الهى بوسيله شخصيت مقتدر الهى و نجات بشر
از زير بار ظلم ستمكاران اختلافى نيست و در آثار و نوشته هايشان با
اشاره يا صريح ذكر آن آمده است و به وقوع آن هم بشارت داده اند.
اما طبق معتقدات شيعه اكنون زنده است و قرنها از عمر طولانى او مى گذرد
كه تصور آن شايد براى بعضى مشكل به نظر آيد و باور نكنند. ولى با
اكتشافات جديد و بررسى هاى علمى درباره تنوع و قدرت بى پايان آن . مشكل
حل مى شود و عمر طولانى محال عقلى نيست و امكان بقا را نمى توان فقط در
ظاهر امكانات محدود مادى تصور كرد زيرا خوشه گندم در ميان لفافه ها و
سنبله هاى خود سالها از گزند طبيعت محفوظ و زنده مى ماند. و چه بسا
فسيلهاى موجودات زنده با گذشت ميليونها سال در اعماق زمين با تركيبات
كامل خود باقى مانده است . سابقا كسى نمى توانست حيات را در غير
محسوسات به حس مادى ظاهرى غير از تعبد قبول كند. و يا در اعماق درياها
و ظلمت هاى آن و فشار خورد كننده اى كه هر جسم محكمى را خورد مى كند و
تصور حيات در آنرا بنمايد. و اين مشكل عمر طولانى كه هنوز محيط واقعى
موجودات زنده كشف نشده از مشكلات ديگر كه اكنون آسان و قابل درك است
مشكل تر نيست . چه بسا ممكن است موجود زنده داراى محيط و محفظه طبيعى و
الهى باشد كه هنوز كشف نشده و به عقل كوته ما نرسيده باشد.
طبق صريح آيه قرآن كه خداوند متعال درباره حضرت نوح پيغمبر مى فرمايد:
و لقد اءرسلنا نوحا الى قومه فلبث فيهم اءلف سنة
الا خمسين عاما و اءخذهم الطوفان و هم ظالمون (عنكبوت : 14) 950
سال به دعوت مى زيسته ، و اين عمر طولانى او هم فاصله بين دعوت رسالت
او وقوع طوفان بوده ، و بطور قطع و يقين چند سال قبل از رسالت و بعد از
طوفان زندگى كرده ، پس عمر طولانى براى انسان محال عقلى نيست كه ما
آنرا منكر شويم و امرى است ممكن ، و يكى از جهات عمده آن همان زندگى
ساده و حفظ بدن از بيماريها است و عللى كه حيات را به خطر و نابودى مى
كشاند، متاءسفانه اين علل و آلودگى بر بشر متمدن امروزه سخت حكمفرما
است .
اما تاريخ وقوع و ظهور آن مصلح جهانى چه وقت است معلوم نيست و كسى زمان
بخصوص آنرا نمى داند و از آن آگاه نيست و همانطورى كه سابقا گفتيم
آمادگى جامعه بشر و سير زمانى لازم است . ولى پيش از ظهور او آثار و
علائمى از آن در اخبار و احاديث آمده است از جمله حديث شريف متواتر
فريقين - خاصه و عامه - از رسول خدا (ص ) است كه فرمود
يملا الارض قسطا و عدلا بعد ما ملئت ظلما و
جورا.(3)
اين حجت الهى - منجى عالم بشريت از خودخواهى و خودپرستى . و نظام ظلم و
ستم - كه طبق مذهب شيعه اثنى عشرى از نظر ديد توده مردم غالب است در
حدود سال 255- ه . ق - در نيمه ماه شعبان از پدر بزرگوارى همچون امام
حسن عسكرى - عليه السلام - امام يازدهم شيعيان و مادرى غير عرب و عفيفه
و باتقوى چون نرگس خاتون در شهر سر من راى - سامراه - عراق ديده بجهان
گشود. و پس از شهادت پدر بزرگوارش حدود سال 260 ه . ق - براى بقا و حفظ
جانش از گزند خلفاى جور از ديد توده مردم مخفى و پنهان شد. و تا مدت
زمانى در ابتداء بوسيله اشخاص برگزيده - نواب اءربعه -(4)
با بعضى از مردم در ارتباط بود، و اين دوره و زمان محدود و موقت را
غيبت صغرى نامند.
و از آن پس اين ارتباط قطع و به غيبت كبرى انجاميد كه تاكنون هم ادامه
دارد و اكنون هم غائب و پنهان از ديد شناخت مردم در پس پرده غيبت بسر
مى برد تا روزى كه اراده و مشيت حق قرار گيرد به فرمان الهى ظاهر و
پرچم دين اسلام را براى هدايت و نجات جامعه بشر باهتزاز درآورد و حكومت
عدل الهى را كه در جهان تاءسيس و به رهبرى آن برگزيده شود. و جامعه بشر
را به زير پرچم آن درآورده و پيروزى دين حق را بر همه آئين ها اعلام
بدارد و مصداق كامل اين آيه شريفه قرآن هو الذى
اءرسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين كله در عالم
پياده و محقق گردد. اللهم عجل فرجه و سهل مخرجه
و اجعلنا من اءنصاره و اءعوانه .
با قطع اين رابطه و غيبت كبرى و عدم دسترسى بآن بزرگوار از همان دوره
هاى اول پس از غيبت مردم محروم و ستمديده كه از ظلم و جور خلفاء و
ستمگران بستوه آمده بودند بخصوص پيروان و علاقمندان به اهل بيت عصمت و
طهارت و مخفى بودن امام زمانشان و عدم دسترسى و دورى از او به ندبه و
زارى مى پرداختند و در ساعات معينه بعضى ايام متبركه بخواند دعائى بنام
دعاى ندبه مشغول مى شدند و رفته رفته اين سنت حسنه كه محرك احساسات و
عواطف و الهام بخش مبارزات دينى بود رواج يافت و اكنون هم مومنان به
اهل بيت گرد هم جمع مى شوند و به خواندن اين دعاى ندبه مى پردازند
بخصوص در صبح يا عصر روزهاى جمعه .
اين دعاى ماءثور همانطوريكه گفته شده و پيداست ، دعائى است جالب و پر
محتوا و داراى متنى عالى و اءلفاظ و مضامينى فصيح و بليغ و پر مغز، و
معنى و مفهومى سخت انقلابى كه ميتوان گفت زمينه ساز حكومت عدل جهانى
است ، و بالاءخره نوعى مبارزه تبليغى با ستم و ستمگرى و قيامى منطقى بر
عليه ظلم و جور است .
و در ابتدا پس از حمد و ثناى الهى اشاره اجمالى به رسالت انبياء و
مقامات مختلف هر يك از آنان در راه اصلاح جامعه بشرى و مبارزات بى وقفه
ايشان در اين راه كرده ، آنگاه به مقام پيغمبر اسلام و دعوت او، و سپس
به خلافت بلافصل على عليه السلام پرداخته (با ذكر مدارك و دلائل از
آيات قرآن و اخبارى كه مورد وثوق و اتفاق دو فرقه خاصه و عامه است در
شرح مزبور) و پس از آن به ذكر مخالفت گروهى از مسلمانان نماها نسبت به
اهل بيت و خاندان عصمت و طهارت عليهم السلام و مظلوميت آنان و تبعيد و
صدماتى كه در راه اصلاح جامعه بشريت كشيدند و شهادتشان مى پردازد.
آنگاه با عباراتى هر چه فصيح تر و جملاتى هر چه بليغتر خطاب به آن
بزرگوار (بقية الله فى الاءرضين ) كرده و او را مى خواند، و با ندبه و
زارى و سرشك اشك او را مى طلبد و با شوق و اشتياق به قيام و برنامه
انقلابى و اصلاحى او مى پردازند و در آخر با ذكر چندى از نيازها و
حوائج آن دعا را پايان مى دهد.
اما سند اين دعا با اين خصوصيات را مرحوم مجلسى در مجلد 102
بحارالانوار از دو كتاب دعاى معروف و معتبر علماى قرن 6 و 7 نقل مى
كند. ابتداء در صفحه 104 همان مجلد از كتاب مصباح الزائر سيدبن طاووس
(5) مى آورد كه او- يعنى سيد بن طاووس - گويد: بعضى از
اصحاب ما گفته اند كه محمد بن على بن اءبى قره
(6) گويد: من اين دعا را از كتاب محمد بن حسين بن سفيان
بزوفرى
(7) نقل مى كنم آنگاه در صفحه 110 گويد كه محمد بن
مشهدى
(8) در مزار كبير از محمد بن على بن اءبى قره نقل مى
كند كه او گويد من اين دعا را از كتاب ابوجعفر محمد بن حسين بن سفيان
نقل كردم سپس مرحوم مجلسى گويد گمان مى كنم كه سيد بن طاووس هم آنرا از
همان مزار كبير محمد بن مشهدى نقل كرده باشد اين بود گفتار مجلسى در
كتاب بحارالاءنوار.
و مرحوم محدث قمى صاحب كتاب مفاتيح الجنان در كتاب هدية الزائرين صفحه
507 اين دعاى ندبه را از سه كتاب مزار نقل مى كند، در دنباله توضيحى
درباره جمله اى از اين دعا گويد ((دعاى ندبه از
سه كتاب مزار نقل شده ، و علامه مجلسى از بعضى از آنها نقل كرده و آن
سه كتاب مزار يكى مزار محمد بن مشهدى است كه علامه بزرگوار از او تعبير
بمزار كبير مى فرمايد، و ديگر از كتاب ابن طاووس است كه مصباح الزائر
نام دارد. و ديگر مزار قديمى است كه ظاهرا از مؤ لفات قطب راوندى است
(9) در اين سه مزار دعاى ندبه از كتاب اين ابى قرد نقل
شده و مستندى غير از آن نيست .))
اين بود سند دعاى ندبه اى كه اكنون در دسترس ما قرار دارد. و شايد
بزوفرى مزبور از پدرش حسين بن على بن سفيان بزوفرى كه از علماء و
راويان بزرگ قرن چهارم هم عصر و زمان غيبت صغرى بوده نقل كرده و او هم
بوسيله نواب اربعه - و وكلاى ناحيه - از راه مكاتبه و توقيع با امام
زمان در ارتباط بوده و اين دعا را هم در كتاب خود آورده و سپس بدست
فرزندش ابوجعفر بزوفرى رسيده باشد.
و اينك با فرض مجهول بودن سند اين دعا و مستند آن هيچ اشكالى نيست چون
به موجب قاعده ((تسامع در ادله سنن
)) علماء و فقهاى اسلام درباره سند دعاها و امور
مستحبه ايراد نمى گرفتند همين قدر كه دعائى داراى مضامين خوب در
كتابهاى پيشينيان نقل شده باشد اكتفا مى كردند هر چند روايت آن مرسل
باشد. پس در سند اين دعا زبانحالى است كه شخص مؤ من و علاقمند بآن
بزرگوار با ذكر عبارات و جملات آن ندبه و نوحه سرائى مى كند و بدين
وسيله امام زمان خود را مى خواند و لازم نيست كه خواننده ، اين دعا و
امثال آنرا بقصد و ماءثور از امام معصوم بداند بلكه زبان حال و راز و
نيازى است كه او بدين وسيله در محضر الهى در ميان مى گذارد و شرح حال
خود را بيان مى كند و با توجه به مضمون و محتوى دعا آن را با ايمان و
علاقه خاص خود نسبت به امام زمان اظهار مى دارد و روح عاطفى و حماسى در
خود بوجود مى آورد و خود را از جمله منتظران و علاقمندان به او به
درگاه حضرت احديت پناه مى برد.
متن دعاى ندبه
اَلحَمدُ لِلهِ الّذِى لا الهَ الاّ
هُوَ وَ لَهُ اَلْحَمْدُ رَبِّ الْعالَمينَ وَصَلَّى اللَّهُ
عَلى سَيِّدِنا مُحَمَّدٍ نَبِيِّهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ
تَسْليماً اَللهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ عَلى ما جَرى بِهِ
قَضآئُكَ فى اَوْلِيآئِكَ الَّذينَ اسْتَخْلَصْتَهُمْ
لِنَفْسِكَ وَدينِكَ اِذِ اخْتَرْتَ لَهُمْ جَزيلَ ما عِنْدَكَ
مِنَ النَّعيمِ الْمُقيمِ الَّذى لا زَوالَ لَهُ وَلاَ
اضْمِحْلالَ بَعْدَ اَنْ شَرَطْتَ عَلَيْهِمُ الزُّهْدَ فى
دَرَجاتِ هذِهِ الدُّنْيَا الدَّنِيَّةِ وَزُخْرُفِها
وَزِبْرِجِها فَشَرَطُوا لَكَ ذلِكَ وَعَلِمْتَ مِنْهُمُ
الْوَفآءَ بِهِ فَقَبِلْتَهُمْ وَقَرَّبْتَهُمْ وَقَدَّمْتَ
لَهُمُ الذِّكْرَ الْعَلِىَ وَالثَّنآءَ الْجَلِىَّ
وَاَهْبَطْتَ عَلَيْهِمْ مَلآئِكَتَكَ
وَكَرَّمْتَهُمْبِوَحْيِكَ وَرَفَدْتَهُمْ بِعِلْمِكَ
وَجَعَلْتَهُمُ الذَّرايعَ اِلَيْكَ وَالْوَسيلَةَ اِلى
رِضْوانِكَ فَبَعْضٌ اَسْكَنْتَهُ جَنَّتَكَ اِلى اَنْ
اَخْرَجْتَهُ مِنْها وَبَعْضٌ حَمَلْتَهُ فى فُلْكِكَ
وَنَجَّيْتَهُ وَمَنْ آمَنَ مَعَهُ مِنَ الْهَلَكَةِ
بِرَحْمَتِكَ وَبَعْضٌ اتَّخَذْتَهُ لِنَفْسِكَ خَليلاً
وَسَئَلَكَ لِسانَ صِدْقٍ فِى الْأخِرينَ فَاَجَبْتَهُ
وَجَعَلْتَ ذلِكَ عَلِياً وَبَعْضٌ كَلَّمْتَهُ مِنْ شَجَرَةٍ
تَكْليماً وَجَعَلْتَ لَهُ مِنْ اَخيهِ رِدْءاً وَوَزيراً
وَبَعْضٌ اَوْلَدْتَهُ مِنْ غَيْرِ اَبٍ وَآتَيْتَهُ
الْبَيِّناتِ وَاَيَّدْتَهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَكُلٌّ
شَرَعْتَ لَهُ شَريعَةً وَنَهَجْتَ لَهُ مِنْهاجاً
وَتَخَيَّرْتَ لَهُ اَوْصِيآءَ مُسْتَحْفِظاً بَعْدَ
مُسْتَحْفِظٍ مِنْ مُدَّةٍ اِلى مُدَّةٍ اِقامَةً لِدينِكَ
وَحُجَّةً عَلى عِبادِكَ وَلِئَلاّ يَزُولَ الْحَقُّ عَنْ
مَقَرِّهِ وَيَغْلِبَ الْباطِلُ عَلى اَهْلِهِ وَلا يَقُولَ
اَحَدٌ لَوْلا اَرْسَلْتَ اِلَيْنا رَسُولاً مُنْذِراً
وَاَقَمْتَ لَنا عَلَماً هادِياً فَنَتَّبِعَ آياتِكَ مِنْ
قَبْلِ اَنْ نَذِلَّ وَنَخْزى اِلى اَنِ انْتَهَيْتَ
بِالْأَمْرِ اِلى حَبيبِكَ وَنَجيبِكَ مُحَمَّدٍ صَلَّى
اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ فَكانَ كَمَا انْتَجَبْتَهُ سَيِّدَ
مَنْخَلَقْتَهُ وَصَفْوَةَ مَنِ اصْطَفَيْتَهُ وَاَفْضَلَ
مَنِ اجْتَبَيْتَهُ وَاَكْرَمَ مَنِ اعْتَمَدْتَهُ
قَدَّمْتَهُ عَلى اَنْبِيآئِكَ وَبَعَثْتَهُ اِلَى
الثَّقَلَيْنِ مِنْ عِبادِكَ وَاَوْطَاْتَهُ مَشارِقَكَ
وَمَغارِبَكَ وَسَخَّرْتَ لَهُ الْبُراقَ وَعَرَجْتَ
بِرُوْحِهِ اِلى سَمآئِكَ وَاَوْدَعْتَهُ عِلْمَ ما كانَ وَما
يَكُونُ اِلَى انْقِضآءِ خَلْقِكَ ثُمَّ نَصَرْتَهُ
بِالرُّعْبِ وَحَفَفْتَهُ بِجَبْرَئيلَ وَميكآئيلَ
وَالْمُسَوِّمينَ مِنْ مَلآئِكَتِكَ وَوَعَدْتَهُ اَنْ
تُظْهِرَ دينَهُ عَلَى الدينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ
الْمُشْرِكُونَ وَذلِكَ بَعْدَ اَنْ بَوَّئْتَهُ مُبَوَّءَ
صِدْقٍ مِنْ اَهْلِهِ وَجَعَلْتَ لَهُ وَلَهُمْ اَوَّلَ
بَيْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذى بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَهُدىً
لِلْعالَمينَ فيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ اِبْراهيمَ وَمَنْ
دَخَلَهُ كانَ آمِناً وَقُلْتَ اِنَّما يُريدُ اللَّهُ
لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَيْتِ
وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً ثُمَّ جَعَلْتَ اَجْرَ مُحَمَّدٍ
صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَآلِهِ مَوَدَّتَهُمْ فى كِتابِكَ
فَقُلْتَ قُلْ لا اَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ اَجْراً اِلَّا
الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبى وَقُلْتَ ما سَئَلْتُكُمْ مِنْ
اَجْرٍ فَهُوَلَكُمْ وَقُلْتَ ما اَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ
اَجْرٍ اِلاّ مَنْشآءَ اَنْ يَتَّخِذَ اِلى رَبِّهِ سَبيلاً
فَكانُوا هُمُ السَّبيلَ اِلَيْكَ وَالْمَسْلَكَ اِلى
رِضْوانِكَ فَلَمَّا انْقَضَتْ اَيّامُهُ اَقامَ وَلِيَّهُ
عَلِىَّ بْنَ اَبيطالِبٍ صَلَواتُكَ عَلَيْهِما
وَآلِهِماهادِياً اِذْ كانَ هُوَ الْمُنْذِرَ وَلِكُلِّ قَوْمٍ
هادٍ فَقالَ وَالْمَلَأُ اَمامَهُ مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ
فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ اَللهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَعادِ مَنْ
عاداهُ وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ
وَقالَ مَنْ كُنْتُ اَنَا نَبِيَّهُ فَعَلِىٌ اَميرُهُ وَقالَ
اَنَا وَعَلِىٌّ مِنْ شَجَرَةٍ واحِدَةٍ وَسائِرُالنّاسِ مِنْ
شَجَرٍ شَتى وَاَحَلَّهُ مَحَلَّ هارُونَ مِنْ مُوسى فَقال
لَهُ اَنْتَ مِنى بِمَنْزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسى اِلاّ
اَنَّهُ لا نَبِىَّ بَعْدى وَزَوَّجَهُ ابْنَتَهُ سَيِّدَةَ
نِسآءِ الْعالَمينَ وَاَحَلَّ لَهُ مِنْ مَسْجِدِهِ ما حَلَّ
لَهُ وَسَدَّ الْأَبْوابَ اِلاّ بابَهُ ثُمَ اَوْدَعَهُ
عِلْمَهُ وَحِكْمَتَهُ فَقالَ اَنَا مَدينَةُ الْعِلْمِ
وَعَلِىٌّ بابُها فَمَنْ اَرادَ الْمَدينَةَ وَالْحِكْمَةَ
فَلْيَاْتِها مِنْ بابِها ثُمَّ قالَ اَنْتَ اَخى وَوَصِيى
وَوارِثى لَحْمُكَ مِنْ لَحْمى وَدَمُكَ مِنْ دَمى وَسِلْمُكَ
سِلْمى وَحَرْبُكَ حَرْبى وَالْأيمانُ مُخالِطٌ لَحْمَكَ
وَدَمَكَ كَما خالَطَ لَحْمى وَدَمى وَاَنْتَ غَداً عَلَى
الْحَوْضِ خَليفَتى وَاَنْتَ تَقْضى دَيْنى وَتُنْجِزُ عِداتى
وَشيعَتُكَ عَلى مَنابِرَ مِنْ نُورٍ مُبْيَضَّةً وُجُوهُهُمْ
حَوْلى فِىالْجَنَّةِ وَهُمْ جيرانى وَلَوْلا اَنْتَ يا
عَلِىُّ لَمْ يُعْرَفِ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدى وَكانَ بَعْدَهُ
هُدىً مِنَ الضَّلالِ وَنُوراً مِنَ الْعَمى وَحَبْلَ اللَّهِ
الْمَتينَ وَصِراطَهُ الْمُسْتَقيمَ لا يُسْبَقُ بِقَرابَةٍ فى
رَحِمٍ وَلا بِسابِقَةٍ فى دينٍ وَلا يُلْحَقُ فى مَنْقَبَةٍ
مِنْ مَناقِبِهِ يَحْذُو حَذْوَ الرَّسُولِ صَلَّى اللَّهُ
عَلَيْهِما وَآلِهِما وَيُقاتِلُ عَلَى التَّاْويلِ وَلا
تَاْخُذُهُ فِى اللَّهِ لَوْمَةُ لآئِمٍ قَدْ وَتَرَ فيهِ
صَناديدَ الْعَرَبِ وَقَتَلَ اَبْطالَهُمْ وَناوَشَ
ذُؤْبانَهُمْ فَاَوْدَعَ قُلُوبَهُمْ اَحْقاداً بَدْرِيَّةً
وَخَيْبَرِيَّةً وَحُنَيْنِيَّةً وَغَيْرَهُنَّ فَاَضَبَّتْ
عَلى عَداوَتِهِ وَاَكَبَّتْ عَلى مُنابَذَتِهِ حَتى قَتَلَ
النّاكِثينَ وَالْقاسِطينَ وَالْمارِقينَ وَلَمّا قَضى
نَحْبَهُ وَقَتَلَهُ اَشْقَى الْأخِرينَ يَتْبَعُ اَشْقَى
الْأَوَّلينَ لَمْ يُمْتَثَلْ اَمْرُرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى
اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ فِى الْهادينَ بَعْدَ الْهادينَ
وَالْأُمَّةُ مُصِرَّةٌ عَلى مَقْتِهِ مُجْتَمِعَةٌ عَلى
قَطيعَةِ رَحِمِهِ وَاِقْصآءِ وُلْدِهِ اِلَّا الْقَليلَ
مِمَّنْ وَفى لِرِعايَةِ الْحَقِّ فيهِمْ فَقُتِلَ مَنْ
قُتِلَ وَسُبِىَ مَنْ سُبِىَ وَاُقْصِىَ مَنْ اُقْصِىَ
وَجَرَى الْقَضآءُ لَهُمْ بِمايُرْجى لَهُ حُسْنُ
الْمَثُوبَةِ اِذْ كانَتِ الْأَرْضُ لِلّهِ يُورِثُها مَنْ
يَشآءُ مِنْ عِبادِهِ وَالْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ وَسُبْحانَ
رَبِّنا اِنْ كانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولاً وَلَنْ
يُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ وَهُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ فَعَلَى
الْأَطائِبِ مِنْ اَهْلِ بَيْتِ مُحَمَّدٍ وَعَلِىٍّ صَلَّى
اللَّهُ عَلَيْهِما وَآلِهِما فَلْيَبْكِ الْباكُونَ
وَاِيّاهُمْ فَلْيَنْدُبِ النّادِبُونَ وَلِمِثْلِهِمْ
فَلْتَذْرَفِ الدُّمُوعُ وَلْيَصْرُخِ الصّارِخُونَ وَيَضِجُّ
الضّآجُّونَ وَيَعِجَّ الْعآجُّوَن اَيْنَ الْحَسَنُ اَيْنَ
الْحُسَيْنُ اَيْنَ اَبْنآءُ الْحُسَيْنِ صالِحٌ بَعْدَ
صالِحٍ وَصادِقٌ بَعْدَ صادِقٍ اَيْنَ السَّبيلُ بَعْدَ
السَّبيلِ اَيْنَ الْخِيَرَةُ بَعْدَ الْخِيَرَةِ اَيْنَ
الشُّمُوسُ الطّالِعَةُ اَيْنَ الْأَقْمارُ الْمُنيرَةُ
اَيْنَ الْأَنْجُمُ الزّاهِرَةُ اَيْنَ اَعْلامُ الدّينِ
وَقَواعِدُ الْعِلْمِ اَيْنَ بَقِيَّةُ اللَّهِ الَّتى لا
تَخْلوُ مِنَ الْعِتْرَةِ الْهادِيَةِ اَيْنَ الْمُعَدُّ
لِقَطْعِ دابِرِ الظَّلَمَةِ اَيْنَ الْمُنْتَظَرُ لِإِقامَةِ
الْأَمْتِ وَاْلعِوَجِ اَيْنَ الْمُرْتَجى لِأِزالَةِ
الْجَوْرِ وَالْعُدْوانِ اَيْنَ الْمُدَّخَرُ لِتَجْديدِ
الْفَرآئِضِ و َالسُّنَنِ اَيْنَ الْمُتَخَيَّرُ لِأِعادَةِ
الْمِلَّةِ وَالشَّريعَةِ اَيْنَ الْمُؤَمَّلُ لِأِحْيآءِ
الْكِتابِ وَحُدُودِهِ اَيْنَ مُحْيى مَعالِمِالدينِ
وَاَهْلِهِ اَيْنَ قاصِمُ شَوْكَةِ الْمُعْتَدينَ اَيْنَ
هادِمُ اَبْنِيَةِ الشِّرْكِ وَالنِّفاقِ اَيْنَ مُبيدُ اَهْلِ
الْفُسُوقِ وَالْعِصْيانِ وَالطُّغْيانِ اَيْنَ حاصِدُ
فُرُوعِ الْغَىِّ وَالشِّقاقِ اَيْنَ طامِسُ آثارِ الزَّيْغِ
وَالْأَهْوآءِ اَيْنَ قاطِعُ حَبآئِلِ الْكِذْبِ
وَالْأِفْتِرآءِ اَيْنَ مُبيدُ الْعُتاةِ وَالْمَرَدَةِاَيْنَ
مُسْتَاْصِلُ اَهْلِ الْعِنادِ وَالتَّضْليلِ وَالْأِلْحادِ
اَيْنَ مُعِزُّ الْأَوْلِيآءِ وَمُذِلُّ الْأَ عْدآءِ اَيْنَ
جامِعُ الْكَلِمَةِ عَلَىالتَّقْوى اَيْنَ بابُ اللَّهِ
الَّذى مِنْهُ يُؤْتى اَيْنَ وَجْهُ اللَّهِ الَّذى اِلَيْهِ
يَتَوَجَّهُ الْأَوْلِيآءُ اَيْنَ السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ
بَيْنَ الْأَرْضِ وَالسَّمآءِ اَيْنَ صاحِبُ يَوْمِ الْفَتْحِ
وَناشِرُ رايَةِ الْهُدى اَيْنَ مُؤَلِّفُ شَمْلِ الصَّلاحِ
وَالرِّضا اَيْنَ الطّالِبُ بِذُحُولِ الْأَنْبِيآءِ
وَاَبْنآءِ الْأَنْبِيآءِ اَيْنَ الطّالِبُ بِدَمِ
الْمَقْتُولِ بِكَرْبَلآءَ اَيْنَ الْمَنْصُورُ عَلى مَنِ
اعْتَدى عَلَيْهِ وَافْتَرى اَيْنَ الْمُضْطَرُّ الَّذى
يُجابُ اِذا دَعى اَيْنَ صَدْرُ الْخَلائِقِ ذُوالْبِرِّ
وَالتَّقْوى اَيْنَ ابْنُ النَّبِىِ الْمُصْطَفى وَابْنُ
عَلِىٍّ الْمُرْتَضى وَابْنُ خَديجَةَ الْغَرّآءِ وَابْنُ
فاطِمَةَ الْكُبْرى بِاَبى اَنْتَ وَاُمى وَنَفْسى
لَكَالْوِقآءُ وَالْحِمى يَا بْنَ السّادَةِ الْمُقَرَّبينَ
يَا بْنَ النُّجَبآءِ الْأَكْرَمينَ يَا بْنَ الْهُداةِ
الْمَهْدِيينَ يَا بْنَ الْخِيَرَةِ الْمُهَذَّبينَ يَا بْنَ
الْغَطارِفَةِ الْأَنْجَبينَ يَا بْنَ الْأَطآئِبِ
الْمُطَهَّرينَ يَا بْنَ الْخَضارِمَةِ الْمُنْتَجَبينَ يَا
بْنَ الْقَماقِمَةِ الْأَكْرَمينَ يَا بْنَ الْبُدُورِ
الْمُنيرَةِ يَا بْنَ السُّرُجِ الْمُضيئَةِ يَا بْنَ
الشُّهُبِ الثّاقِبَةِ يَا بْنَ الْأَنْجُمِ الزّاهِرَةِ يَا
بْنَ السُّبُلِ الْواضِحَةِ يَا بْنَ الْأَعْلامِ الّلآئِحَةِ
يَا بْنَالْعُلُومِ الْكامِلَةِ يَا بْنَ السُّنَنِ
الْمَشْهُورَةِ يَا بْنَ الْمَعالِمِ الْمَأثُورَةِ يَا بْنَ
الْمُعْجِزاتِ الْمَوْجُودَةِ يَا بْنَ الدَّلائِلِ
الْمَشْهُودَةِ يَا بْنَ الصِّراطِ الْمُسْتَقيمِ يَا بْنَ
النَّبَأِ الْعَظيمِ يَا بْنَ مَنْ هُوَ فى اُمِّ الْكِتابِ
لَدَى اللَّهِ عَلِىٌّ حَكيمٌ يَا بْنَ الْأياتِ
وَالْبَيِّناتِ يَا بْنَ الدَّلائِلِ الظّاهِراتِ يَا بْنَ
الْبَراهينِ الْواضِحاتِ الْباهِراتِ يَا بْنَ الْحُجَجِ
الْبالِغاتِ يَا بْنَ النِّعَمِ السّابِغاتِ يَا بْنَ طه
وَالْمُحْكَماتِ يَا بْنَ يس وَالذّارِياتِ يَا بْنَ الطُّورِ
وَالْعادِياتِ يَا بْنَ مَنْ دَنى فَتَدَلّى فَكانَ قابَ
قَوْسَيْنِ اَوْ اَدْنى دُنُواً وَاقْتِراباً مِنَ الْعَلِىِّ
الْأَعْلى لَيْتَ شِعْرى اَيْنَ اسْتَقَرَّتْ بِكَ النَّوى
بَلْ اَىُّ اَرْضٍ تُقِلُّكَ اَوْ ثَرى اَبِرَضْوى اَوْ
غَيْرِها اَمْ ذى طُوى عَزيزٌ عَلَىَّ اَنْ اَرَى
الْخَلْقَوَلا تُرى وَلا اَسْمَعُ لَكَ حَسيساً وَلا نَجْوى
عَزيزٌ عَلَىَّ اَنْ تُحيطَ بِكَ دُونِىَ الْبَلْوى وَلا
يَنالُكَ مِنى ضَجيجٌ وَلا شَكْوى بِنَفْسى اَنْتَمِنْ
مُغَيَّبٍ لَمْ يَخْلُ مِنّا بِنَفْسى اَنْتَ مِنْ نازِحٍ ما
نَزَحَ عَنّا بِنَفْسى اَنْتَ اُمْنِيَّةُ شائِقٍ يَتَمَنّى
مِنْ مُؤْمِنٍ وَمُؤْمِنَةٍ ذَكَرا فَحَنّا بِنَفْسى اَنْتَ
مِنْ عَقيدِ عِزٍّ لايُسامى بِنَفْسى اَنْتَ مِنْ اَثيلِ
مَجْدٍلا يُجارى بِنَفْسى اَنْتَ مِنْ تِلادِ نِعَمٍ لا تُضاهى
بِنَفْسى اَنْتَ مِنْ نَصيفِ شَرَفٍ لا يُساوى اِلى مَتى
اَحارُ فيكَ يا مَوْلاىَ وَاِلى مَتى وَاَىَّ خِطابٍ اَصِفُ
فيكَ وَاَىَّ نَجْوى عَزيزٌ عَلَىَّ اَنْ اُجابَ دُونَكَ
وَاُناغى عَزيزٌ عَلَىَّ اَنْ اَبْكِيَكَ وَيَخْذُلَكَ
الْوَرى عَزيزٌ عَلَىَّ اَنْ يَجْرِىَ عَلَيْكَ دُونَهُمْ ما
جَرى هَلْ مِنْ مُعينٍ فَاُطيلَ مَعَهُ الْعَويلَ وَالْبُكآءَ
هَلْ مِنْ جَزُوعٍ فَاُساعِدَ جَزَعَهُ اِذا خَلا هَلْ
قَذِيَتْ عَيْنٌ فَساعَدَتْها عَيْنى عَلَى الْقَذى هَلْ
اِلَيْكَ يَا بْنَ اَحْمَدَ سَبيلٌ فَتُلْقى هَلْ يَتَّصِلُ
يَوْمُنا مِنْكَ بِعِدَةٍ فَنَحْظى مَتى نَرِدُ مَنا هِلَكَ
الرَّوِيَّةَ فَنَرْوى مَتى نَنْتَقِعُ مِنْ عَذْبِ مآئِكَ
فَقَدْ طالَ الصَّدى مَتى نُغاديكَ وَنُراوِحُكَ فَنُقِرَّ
عَيْناً مَتى تَرانا وَنَريكَ وَقَدْ نَشَرْتَ لِوآءَ
النَّصْرِ تُرى اَتَرانا نَحُفُّ بِكَ وَاَنْتَ
تَاُمُالْمَلَأَ وَقَدْ مَلَأْتَ الْأَرْضَ عَدْلاً
وَاَذَقْتَ اَعْدآئَكَ هَواناً وَعِقاباً وَاَبَرْتَ الْعُتاةَ
وَجَحَدَةَ الْحَقِ وَقَطَعْتَ دابِرَ الْمُتَكَبِّرينَ
وَاجْتَثَثْتَ اُصُولَ الظّالِمينَ وَنَحْنُ نَقُولُ
الْحَمْدُ للَّهِِ رَبِّ الْعالَمينَ اَللهُمَّ اَنْتَ
كَشّافُ ْالكُرَبِ وَالْبَلْوى وَاِلَيْكَ الْمُسْتَغيثينَ
عُبَيْدَكَ الْمُبْتَلى وَاَرِهِ سَيِّدَهُ يا شَديدَ الْقُوى
وَاَزِلْ عَنْهُ بِهِ الْأَسى وَالْجَوى وَبَرِّدْ غَليلَهُ
يا مَنْ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى وَمَنْ اِلَيْهِ الرُّجْعى
وَالْمُنْتَهى اَللهُمَّ وَنَحْنُ عَبيدُكَ التّآئِقُونَ اِلى
وَلِيِّكَ الْمُذَكِّرِ بِكَ وَبِنَبِيِّكَ خَلَقْتَهُ لَنا
عِصْمَةً وَمَلاذاً وَاَقَمْتَهُ لَنا قِواماً وَمَعاذاً
وَجَعَلْتَهُ لِلْمُؤْمِنينَ مِنّا اِماماً فَبَلِّغْهُ مِنّا
تَحِيَّةً وَسَلاماً وَزِدْنابِذلِكَ يارَبِّ اِكْراماً
وَاجْعَلْ مُسْتَقَرَّهُ لَنا مُسْتَقَراً وَمُقاماً
وَاَتْمِمْ نِعْمَتَكَ بِتَقْديمِكَ اِيّاهُ اَمامَنا حَتّى
تُورِدَنا جَنانَكَ وَمُرافَقَةَ الشُّهَدآءِ مِنْ خُلَصآئِكَ
اَللهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَصَلِ عَلى
مُحَمَّدٍ جَدِّهِ وَرَسُولِكَ السَّيِّدِالأَكْبَرِ وَعَلى
اَبيهِالسَّيِّدِ الأَصْغَرِ وَجَدَّتِهِ الصِّديقَةِ
الْكُبْرى فاطِمَةَ بِنْتِ مُحَمَّدٍوَعَلى مَنِ اصْطَفَيْتَ
مِنْ آبآئِهِ الْبَرَرَةِ وَعَلَيْهِ اَفْضَلَ وَاَكْمَلَ
وَاَتَمَّ وَاَدْوَمَ وَاَكْثَرَ وَاَوْفَرَ ما صَلَّيْتَ عَلى
اَحَدٍ مِنْ اَصْفِيآئِكَ وَخِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ وَصَلِّ
عَلَيْهِ صَلوةً لاغايَةَ لِعَدَدِها وَلانِهايَةَ لِمَدَدِها
وَلا نَفادَلِأَمَدِها اَللهُمَ وَاَقِمْ بِهِ الْحَقَّ
وَاَدْحِضْ بِهِ الْباطِلَ وَاَدِلْ بِهِ اَوْلِيآئَكَ
وَاَذْلِلْ بِهِ اَعْدآئَكَ وَصِلِ اللّهُمَّ بَيْنَنا
وَبَيْنَهُ وُصْلَةً تُؤَدّى اِلى مُرافَقَةِ سَلَفِهِ
وَاجْعَلْنا مِمَّنْ يَاْخُذُ بِحُجْزَتِهِمْ وَيَمْكُثُ فى
ظِلِّهِمْ وَاَعِنّا عَلى تَاْدِيَةِ حُقُوقِهِ اِلَيْهِ
وَالْأِجْتِهادِ فى طاعَتِهِ وَاجْتِنابِ مَعْصِيَتِهِ
وَامْنُنْ عَلَيْنا بِرِضاهُ وَهَبْ لَنا رَأْفَتَهُ
وَرَحْمَتَهُ وَدُعآئَهُ وَخَيْرَهُ مانَنالُ بِهِ سَعَةً
مِنْ رَحْمَتِكَ وَفَوْزاً عِنْدَكَ وَاجْعَلْ صَلوتَنا بِهِ
مَقبُولَةً وَذُنُوبَنا بِهِ مَغْفُورَةً وَدُعآئَنا بِهِ
مُسْتَجاباً وَاجْعَلْ اَرْزاقَنا بِهِ مَبْسُوطَةً
وَهُمُومَنا بِهِ مَكْفِيَّةً وَحَوآئِجَنابِهِ مَقْضِيَّةً
وَاَقْبِلْ اِلَيْنا بِوَجْهِكَ الْكَريمِ وَاقْبَلْ
تَقَرُّبَنا اِلَيْكَ وَانْظُرْ اِلَيْنا نَظْرَةً رَحيمَةً
نَسْتَكْمِلُ بِهَا الْكَرامَةَ عِنْدَكَ ثُمَّ لا تَصْرِفْها
عَنّا بِجُودِكَ وَاسْقِنا مِنْ حَوْضِ جَدِّهِ صَلَّى اللَّهُ
عَلَيْهِ وَآلِهِ بِكَاْسِهِ وَبِيَدِهِ رَياً رَوِياً
هَنيئاً سآئِغاً لا ظَمَاَ بَعْدَهُ يا اَرْحَمَ الراحمين. |
يا ايها العزيز مسنا و اهلنا الضر و جئنا ببضاعه
مزجاة فاوف لنا الكيل و تصدق علينا ان الله يجزى المتصدقين
بى مهر روى تو در ديده نور نيست |
|
|
در
محفلى كه ذكر تو نبود سرور نيست |
مانقد عمر بانتظار قدومت سپرده ايم |
|
|
بنماى
رخ كه عاشق مسكين صبور نيست |
ظلمت سراست مهد زمين بى حضور تو |
|
|
در
غيبت زمانه بجز ظلم و زور نيست |
اميد از برادران و خواهران ايمانى آنستكه در هنگام خواندن دعاى ندبه و
مظان استجابت آن اين حقير (مؤ لف ) را بدعاى خير ياد فرمايند.
مقدمه مؤ لف
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله الذى ندب عباده الى القول بامام بعد
امام لعلهم يتذكرون ، و اكمل الدين بامنائه و حججه فى كل دهر و زمان
لئلا يقول احد لولا اءرسلت الينا رسولا منذرا، و اقمت لنا علما هاديا
فنتبع آياتك من قبل ان نذل و نخزى . والصلاة والسلام على من بشربه و
باوصيائه النبيون و المرسلون محمد صلى الله عليه و آله و سلم سيد الورى
، و على آله مصابيح الدجى ، و اعلام الهدى الى يوم يبعثون . و لعنة
الله على اءعدائهم الى يوم يحشرون .
فبعد الحمد و الصلاة : اين عبد فانى محى الدين
بن الكاظم العلوى الطالقانى مدتها بود در نظر داشتم شرحى بر
دعاى ندبه كه عصر روزهاى جمعه در مجمع برادران ايمانى
(10) موفق به خواندن آن ، و اظهار تحسر و تاءسف از غيبت
حضرت ولى عصر- عجل الله تعالى فرجه الشريف - هستيم ، برشته تحرير
درآوردم ، تا آنكه در اين تاريخ يعنى سال يكهزار و سيصد و هشتاد و چهار
هجرى قمرى ، با قلت بضاعت علمى ، و كثرت موجبات پريشانى ، و نداشتن كتب
و منابع مورد نياز كه از لوازم اين شغل عظيم است ، و بنابر مفاد
الميسور لا يترك بالمعسور به نحو اختصار،
موفق به شرح اين دعاى شريف شدم . و حتى المقدور روايات وارده را به
فارسى ساده و روان ترجمه نمودم ، تا عموم مسلمانان فارسى زبان بتوانند
از آن بهره مند گردند. و بنام كتاب
كشف العقدة
فى شرح دعاء الندبة ناميده شد. و بيان و توضيح آن ناگزير است از
ذكر يك مقدمه ، و پنج باب كه ذيلا بدان مى پردازيم :