پیشگفتار
وَ اِذا سَئَلَكَ عِبادى عَنّى فَاِنّى قَریبٌ اُجیبُ دَعْوَةَ الدّاعِ.
(بقره: 186)
و هرگاه كه بندگان من از تو درباره من مىپرسند، پس «بدانند» كه من به
آناننزدیك هستم، و دعاى آنكه مرا مىخواند مستجاب مىكنم.
هر كجا بوى خدا مىآید |
خَلق بین، بىسر و پا مىآید |
زانكِ جانها همه تشنهست به وى |
تشنه را بانگ سَقا مىآید |
شیر خوار كَرَمند و نگران |
تا كه مادر ز كجا مىآید |
در فِراقند و همه منتظرند |
كز كجا وصل و لقا مىآید |
از مسلمان و جهود و ترسا |
هر سحر بانگ و دعا مىآید |
مولانا
در این صحراى سوزانِ غفلتها و لغزشها، در میانِ این همه نگرانىها
ودغدغهها، و در این سوزِ عطشناك برخاسته از حرمان آب حیات، نیایش ونجوا
با موجودى لطیف و دل آرام و دلربا، چه آرامبخش و روحافزا خواهدبود.
مىتوان با نیایشى كوتاه، به وادىِ ایمن حضور او نقبى زد و دریچهاى
ازنسیم نوازشگر او را به سوى خود گشود و مرهمى شفابخش براى دردها
ونگرانىهاى خود فراهم ساخت و آب راهى به سوى قلب خود باز نمود، تامجراى آب
حیاتى باشد كه از آن سرچشمه بىنهایت و همیشه جوشان،تراوش كند.
به راستى كه با «مِفتاح دعا» و نیایش، چه گرهها گشوده خواهد شد:
به صفاى دلِ رِندانِ صبوحى زدگان |
چه گرهها كه به مفتاح دعا بگشایند |
حافظ
«حضرت دوست» در ما چه دیده است كه همواره ما را به خودفرا مىخواند؟! ،
ما كه باشیم، «كه بر آن خاطر عاطِر گذریم»:
من كه باشم كه بر آن خاطر عاطِر گذرم |
لطفها مىكنى اى خاك درت تاج سرم |
حافظ
معبود، ما را مشتاقانه به خود فرا مىخواند و مشاهده «صدها خطا از ما
نیز»«گرهى بر ابروى او» ایجاد نمىكند. چه شرمساریم از «سلامِ گرم» او در
برابر آنهمه لغزشها از ما:
در دو جهان لطیف و خوش همچو امیر ما كجا؟ |
ابروىِ او گره نشد، گرچه كه دید صد خطا |
من ز سلامِ گرمِ او آب شدم ز شرم او |
وز سخنانِ نرم او آب شوند سنگها |
چشم گشا، و رو نگر، جُرم بیار و خو نگر |
خوىِ چو آب جو نگر، جمله طراوت و صفا |
مولانا
به راستى كه اگر او با آن همه شكوه و عظمت و بزرگى، ما را به خودفرا
نمىخواند، چه كسى جرئت داشت كه نامش را ببرد:
اُذْكُرُونى اگر نفرمودى |
زهره نام او كه را بودى |
عطار
و نیز به تعبیر مولانا:
گر نه حدیثِ او بُدى، جانِ تو آه، كى زدى |
آه بزن كه آه تو، راه كند سوى خدا |
و چه بیچاره است بندهاى كه چنین معشوقى «شراب طهور» و خوانِ آسمانىخود
را «رایگان» در اختیار او قرار مىدهد، ولى او روزگار خود را به غفلت
سپرىمىكند:
آمد شرابى رایگان، زان رحمت اى همسایگان |
وان ساقیان چون دایگان، شیرین و مُشفِق بر وَلَد |
مولانا
و حال آنكه آدمى در برابر چنین معشوق و نازنینى، باید به هر قیمتى، به
بارگاهامن و بىنهایت زیباىِ او بار یابد، تا آنجا كه اگر «در راهم ببندد»
از «رهِ بام بهتماشاى او برود»:
اگرم در نگشایى ز ره بام درآیم |
كه زهى جانِ لطیفى كه تماشاى تو دارد |
مولانا
به هر حال، درِ گفتوگو همواره باز است و خوشا به حال آنان كه حلاوتِ
اینگفتوگو و نیایش را چشیدند:
با لب او چه خوش بُوَد گفت و شنید و ماجرا |
خاصه كه در گشاید و گوید خواجه اندرا |
مولانا
ولى، هر كس مىتواند در هر جا و مكان و به هر زبان، با خداى خویش به
نجواو گفتوگو بنشیند. در این میان ادعیهاى كه از اهل بیت علیهمالسلام در
اختیار ما قرارگرفته است، یكى از زیباترین شكل راز و نیاز است كه عمیقترین
مضامینآن، از نظر ظاهر و الفاظ، جذّاب و زیباست. یكى از بزرگان در اینباره
چنینمىگوید:
متونِ دعاى اسلامى، از زیباترین متون ادبى و هنرى، و نمونه بهترین
كارگیرىاز فصاحت و بلاغت در بیان است و این نشان مىدهد كه اسلام، به
زیبایى وبه ارزش هنر، اهمیت مىدهد. همچنین، این متون دعاى اسلامى، داراى
یكنوع موسیقى و آهنگ نیز مىباشد كه تأثیر این آهنگ و تأثیر
زیبایىهاىِكلام، در روحِ انسان چنان است كه كمك مىكند به روح براى در
پناهِ عشقآمدن و در مقابل خداوند، حضور یافتن و تاثیر پذیرفتن بیشتر در
برابر دعا.(2)
باید گفت ادعیه اسلامىِ ما از محتوایى والا و مضمونى عمیق نیز بهره
مىبرند.امام خمینى رحمهالله در این زمینه چنین مىگوید:
ادعیه ائمه هُدى همان مسائلى را كه كتاب خدا دارد، دعاهاى آنها هم دارد
بایك زبان دیگر. قرآن یك زبان دارد، یك نحو صحبت مىكند و همه مطالبرا
دارد، منتها بسیاریش در رمز است كه ما نمىتوانیم بفهمیم و ادعیه ائمه
علیهمالسلام كه وضع دیگرى دارد... . آن چیزى كه در قرآن به طور اسرار هست،
درادعیه ائمه ما به طور اسرار هست.(3)
«مناجاتِ شعبانیه» از ادعیهاى است كه داراى جایگاه و منزلتى بسیار والا
وممتاز است، به طورى كه براى درك بعضى از مضامین آن، راهى نیست مگر
آنكهآدمى، خود به آن عوالِم راه پیدا كند، و آن حقایق را از جان و شهود، حس
نماید.
درباره اهمیت این مناجات، به سخنى از امام خمینى رحمهالله بسنده
مىكنیم كهفرمودهاند:
این مناجاتِ حضرت امیر علیهالسلام و فرزندانِ آن حضرت است و همه
ائمهطاهرین علیهمالسلام ، با آن خدا را مىخواندهاند و كمتر دعا و
مناجاتى دیده شدهاست كه درباره آن تعبیر شده باشد كه: همه ائمه
علیهمالسلام آنرا مىخواندهاند و باآن خدا را مناجات مىكردهاند.(4)
همچنین عارف سترگ، آیت الله میرزا جواد ملكى تبریزى در مقام والاىمناجات
شعبانیّه چنین مىگوید:
این مناجات، مناجات معروفى است و اهلش به خاطر آن، با ماه شعبان
مأنوسشده و به همین جهت منتظر و مشتاق این ماه هستند. این مناجات شاملمطالب
اساسى در مورد چگونگى معامله بندگان با خداى بزرگ بوده و آدابخواستن، دعا و
طلب آمرزش از او را آنگونه كه شایسته است، بیان مىكند واستدلالهاى جالب
توجهى جهت امیدوار شدن به درگاه خدا كه با مناجات بااو مناسب است در بر
دارد و به روشنى، ملاقات، نزدیكى و دیدن خدا رامعنى مىكند... .
به هر حال، این مناجات بزرگى است و يكى از ارمغانهاى آل محمد
صلىاللهعليهوآله مىباشد كه بزرگى آن را كسى كه قلب سالم و گوش شنوايى
داشته باشد،درك مىكند و اهل غفلت از درك فواید و نورهاى آن بىبهرهاند.(5)
ما شبى دست بر آریم و دعایى بكنیم |
غم هجران تو را چاره ز جایى بكنیم |
دلِ بیمار، شد از دست، رفیقان مددى |
تا طبیبش به سر آریم و دوایى بكنیم |
خشك شد بیخِ طَرَب راه خرابات كجاست |
تا در آن آب و هوا نشو و نمایى بكنیم |
حافظ